نویسنده
چکیده
مقدمه
اموری که موجب شد امام حسین7 خانوادهاش را همراه خود به کربلا ببرد عبارتاند از:
نخست: امام حسین7 در پاسخ به اعتراض ابن عباس که گفت چرا زن و بچه را همراه خود میبرید، فرمود: «خدا دوست دارد که آنها را اسیر ببیند» (مجلسی، 1403ق، ج44، ص364). این، سبب حقیقی، واقعی و معنوی است و آنچه ما میگوییم، سبب عرفی و عادی است.
دوم: سید بن طاووس مینویسد:
اگر امام حسین7 خانوادهاش را در حجاز یا در شهر دیگری تنها میگذاشت، یزید آنها را دستگیر میکرد و ابزاری برای فشار بر امام حسین7، و مانع قیام و جهاد آن حضرت میشد. (ابن طاووس، 1414ق، ج1، ص142)
سوم: امام حسین7 میدانست که اسارت خانوادهاش معجزات و کرامات زیادی در پی خواهد داشت و مایه هدایت بسیاری خواهد شد.
در این مقاله درباره بزرگ بانوی کربلا، جناب رباب3، به این مطالب اشاره میشود: در برخی نقلها حسب و نسب او را به اشتباه ذکر کردهاند. جناب رباب، بنا به نقلی، تا یک سال در کنار مرقد امام حسین7 ماند و در طول این مدت، روزها زیر سقف نمیرفت؛ بلکه در زیر تیغ آفتاب مینشست و برای مظلومیت امام حسین7 گریه میکرد. روح مطهر او یک سال پس از واقعه کربلا به ملکوت اعلی پیوست و به دیدار معشوقش شتافت.
شناختنامه رباب
در تاریخ از چند امرء القیس نام برده شده است: یکی سلیمان بن حجر کندی، معروفترین شاعر دوران جاهلیت است که نسبش به پادشاهان کنده از اهالی نجد میرسد و پیامبر اکرم9 دربارهاش فرمود: «امرء القیس سرگروه شاعران جهنمی است».(قزوینی، 1367ق، ج3، ص36 به نقل از مسند احمد) او در دوران جاهلیت و در حال کفر از دنیا رفت؛
دیگری امرء القیس بن عابس بن منذر کندی، از نوادگان امرء القیس بن عمر بن معاویه، از شاعران دوران جاهلیت است که دوران اسلام را نیز درک کرد و شیخ طوسی او را از اصحاب رسول خدا9 دانسته است (طوسی، 1381ق، ص7)؛
سومی امرء القیس بن اصبغ کلبی، صحابی پیامبر9 است که حضرت او را برای تبلیغ به سوی طائفه کلیب فرستاد.
اما پدر جناب رباب امرء القیس بن عدی مرداس کلبی است که نصرانی بود. در کتاب الاغانی به نقل از عوف بن خارجه آمده است:
در زمان خلافت خلیفه دوم به مدینه رفت و مسلمان شد. در ملاقاتی که با امیر مؤمنان و حسنین: داشت، حضرت به او فرمود: «من علی بن ابیطالب، پسر عموی رسول خدا و داماد او هستم و این دو پسر من از دختر پیامبرند و ما دوست داریم با شما وصلت کنیم». امرء القیس عرض کرد: آقاجان این دو دختر من، کنیز شما هستند. این سلمی برای پسر بزرگ شما، حسن، و این رباب برای پسر کوچکتر شما، حسین باشد. عوف میگوید: شب نشده بود که امیر مؤمنان، رباب دختر امرء القیس را به تزویج حسین7 درآورد و نتیجه این ازدواج، عبدالله و سکینه (آمنه) بود (ابوالفرج اصفهانی، 1415ق، ج1، ص119).
هشام کلبی، تاریخنگار مشهور (متوفای 204 ق) میگوید: «رباب از بهترین زنان بود».
در برخی کتابها نام او را ربابة گفتهاند که اشتباه است. صاحب تذکرة میگوید: «امام حسین7 جناب رباب را بسیار دوست میداشت» (ابن جوزی، 1383ق، ص265).
امام حسین7 در یک دو بیتی از جناب رباب تمجید کرد و فرمود:
به جانم قسم که خانهای را که در آن رباب و سکینه باشند، دوست دارم. من این دو تن را دوست دارم و حاضرم تمام اموالم را در راه آنان ببخشم و بر کسی که مرا در این مورد سرزنش میکند، سرزنشی نیست؛ [چون آنان را نمیشناسد].
همه مورخان، ارباب مقاتل و محدثان اجماع دارند که این جملات از امام حسین7 است که درباره دخترش سکینه و همسرش رباب فرموده است. این نقل به حد استفاضه رسیده است و چه بسا بتوان درباره آن ادعای تواتر کرد.
در کتاب اغانی به استناد مالک بن اعین آمده است: «از سکینه، دختر امام حسین7، شنیدم که میگفت: در صحبتی که پدرم با عمویم، حضرت مجتبی7، داشت، چنین مطالبی را گفتهاند...».
این نقل عجیب است؛ چون بنا بر آنچه اغانی میگوید، جناب سکینه به وقت شنیدن این سخن از پدر باید دستکم چهارده سال داشته باشد؛ درحالیکه جناب فاطمه، دختر دیگر رباب که از سکینه بزرگتر است، در کربلا بیشتر از دوازده سال نداشته است.
در تذکرة الخواص این بیت نیز به آن دو بیتی که از امام حسین7 نقل شد، افزوده شده است: «قسم به تمام عمرم که تا وقتی زندهام و در میان خاک پنهان نشدهام، برای سرزنشکنندگان فرمانبر نخواهم بود» که به نظر میرسد از اغانی الهام گرفته و البته با تفاوت، نقل کرده است و در نقل اغانی آمده است: «قسم به تمام عمرم که تا وقتی زندهام و در میان خاک پنهان نشدهام، ضایعکننده حق آنها، حتی اگر در کنارم نباشند، نخواهم بود».
نسب جناب رباب
بیشتر تاریخنگاران و راویان شیعی و سنی بر آناند که جناب رباب از طایفه کلبیه بوده است. ولی از اموی مروانی در اغانی نقل شده است که رباب دختر امرء القیس بن عدی بن کعب بن مرة بن ثعلبة بن عمران بن الحاف بن علیم بن کلیب بوده؛ پس، از طرف مادر کلبیه است و از طرف پدر قضاعی و این خلاف چیزی است که اکثراً به آن تصریح کردهاند. البته گویا اشتباهی در بین باشد؛ چون قضاعیه مادر جعفر ابن حسین است.
آنچه در بیانات راویان حدیث و تاریخنگاران مشهور بدان تصریح شده، این است که کلبیهای که همسر حضرت حسین7 است، همان جناب رباب میباشد و در قمقام، جنات و کتابهای دیگر به این مطلب اشاره شده است. ولی نویسنده کتاب اربعین بر آن است که کلبیه خانمی غیر از جناب رباب است و این اشتباه، از جستوجو نکردن در منابع یا عجله در نقل نشئت گرفته است.
عجیب اینکه امامی در جنات الخلود از رباب دیگری به عنوان همسر امام حسین7 یاد میکند که دختر عروة بن مسعود ثقفی است و این اشتباه یا از جانب خود اوست، یا از جانب نسّاخان؛ چون بانوی ثقفیه همان آمنه است که کنیهاش ام لیلی بوده است.
سرگذشت
اجماع بر این است که جناب رباب همراه اسیران به شام برده شد. در تذکره آمده است:
رباب، دختر امرء القیس، همسر امام حسین7 در مجلس ابن زیاد سر مقدس حضرت را برداشت و در آغوش گرفت و آن را بوسید و چنین عرضه داشت: «ای وای حسین جان، من حسین را هیچ گاه فراموش نخواهم کرد. کسی که نیزههای دشمنان در پی او بودند و او را تنها روی خاک کربلا رها کردند» (ابن جوزی، 1383ق، ص260).
در معجم البلدان این بیانات به جناب عاتکه، همسر دیگر حضرت حسین7، نسبت داده شده است (یاقوت حموی، 1388ق، ج4، ص445). ولی مشهور همان نقل قبلی است.
در اَغانی و الکامل فی التاریخ آمده است که جناب رباب برای حضرت حسین7 مرثیهای خواند و چنین عرضه داشت:
آن کسی که تمام وجودش نور بود که همگان از روشناییاش بهرهمند میشدند، پیکرش روی خاک کربلا بیجان افتاد و دفن نشد.
ای نوه پیامبر، خدا از طرف ما به شما جزای خیر بدهد و مصیبتهای وارد شده بر شما را برای ما زیبا گرداند.
و تو ای حسین، برای من کوه باعظمتی بودی که من به آن پناه میبردم، و تو با ما از روی رحم و مروّت و دیانت رفتار میکردی.
چه کسی برای یتیمان پدری کند و چه کسی پرسش پرسش کنندگان را پاسخ دهد و چه کسی بیچارگان را بینیاز کند و پناه دهد؟
به خدا قسم که تا وقتی زنده هستم دیگر از میان مردان شما همسری انتخاب نخواهم کرد.
راویان میگویند که یزید و تعدادی از بزرگان قریش از جناب رباب خواستگاری کردند، ولی او در پاسخ به آنها فرمود: «به خدا قسم که بعد از وصلت با خاندان پیامبر9 همسر دیگری انتخاب نخواهم کرد». براساس برخی نقلها بعد از واقعه کربلا و شهادت امام حسین7، جناب رباب تنها یک سال زنده بود و سپس با دلی لبریز از غصه از دنیا رفت. او در طول این یک سال هرگز زیر سایه نرفت و همواره در آفتاب بود (ابوالفرج اصفهانی، 1415ق، ج1، ص115؛ ابن اثیر جزری، 1399ق، ج4، ص88).
تنها در الکامل فی التاریخ آمده است که جناب رباب3 یک سال در کنار مرقد حضرت حسین7 اقامت گزید و سپس به مدینه بازگشت و به دلیل ناراحتی فراوان از دنیا رفت که البته مشهور، همان نقل قبلی است. در کتاب کافی به نقل از ابن مصقله طحّان آمده است که امام صادق7 فرمود:
به رباب پرندهای اهدا شد که نوای غمانگیزی داشت و میتوانست در ایجاد فضای حزن برای عزای امام حسین7 کمک کند. جناب رباب که این پرنده را دید فرمود: «این پرنده برای چیست؟»
پاسخ دادند: «پرندهای است که فلان شخص هدیه فرستاده تا در عزای حضرت حسین7 نغمهسرایی کند».
جناب رباب فرمود: «ما که در جشن و عروسی نیستیم. با آن کاری نداریم». سپس دستور داد که آن را از خانه بیرون ببرند، پس از آن که آنها را بیرون بردند دیگر هیچ اثری از آن دیده نشد؛ گویا به آسمان رفت (کلینی، 1388ق، ج1، ص466).
توضیح
در مجمع البحرین آمده است: «در حدیث آمده که یک جون به جناب رباب اهدا شد. [جون] گونهای از پرنده است که شکم و بالهای سیاه دارد. جَون به فتح جیم به سیاه سفید گفته میشود» (طریحی، 1399ق، ج1، ص433). مانند این مطلب در صحاح نیز آمده است (جوهری، 1375ق، ج5، ص2096).
ظاهراً جُون به ضم جیم است که در قاموس المحیط آمده است. او میگوید:
جُونی به ضم جیم و با یای نسبت، گونهای پرنده است و وزن قیاسی آن جُوُن به ضم جیم و واو، یا جُوَن به ضم جیم و فتح واو است. بله، اگر جون به فتح جیم باشد، جمع قیاسی آن جُوُون میشود؛ مثل بُدُور که جمع بَدر است (فیروزآبادی، بیتا، ج4، ص211).
عجیب آنکه مرحوم مجلسی در توضیح روایت میفرماید: «شاید ناپدید شدن این پرندگان معجزه بوده و امکان دارد که آن اساساً فرشته بوده باشد». البته مرحوم مجلسی به آنچه میگوید از ما آگاهتر است.
در نهایت جناب رباب آنقدر گریست تا از دنیا رفت؛ درحالیکه همان لباسهای اسارت بر تنش بود و این لباسها از شدت گریه به بدن ایشان چسبیده بود و با پوست بدن یکی شده بود و وقتی میخواستند پیکر شریف ایشان را غسل بدهند، هنگام درآوردن لباس، بخشهایی از پوست و گوشت بدن مبارکش جدا میشد. سلام خدا بر ایشان (مجلسی، 1403ق، ج45، ص171).
جناب رباب در بیان بزرگان
در کتاب شریف کافی به نقل از علی بن محمد از سهل بن زیاد از محمد بن احمد از حسین بن علی از یونس بن مصقله طحّان آمده است که میگوید:
از حضرت صادق7 شنیدم که فرمود: وقتی امام حسین7 به شهادت رسید همسر کلبیهاش عزاخانهای در کنار مزارش برپا کرد و شب و روز بر مصیبت ایشان میگریست و زنان اطرافش و خدمهاش را به گریه میانداخت. آنها آنقدر گریه کردند که اشکشان خشک شد.
در این بین دیدند که دخترکی از کنیزان حضرت همچنان گریه میکند و اشک میریزد. او را به نزد همسر حضرت فرا خواندند. رباب از او پرسید که چطور اشک تو هنوز خشک نشده؟
او عرض کرد: «من وقتی دچار خشکی چشم شدم، مقداری سویق خوردم». امام صادق7 فرمود: «رباب دستور داد تا سویق آماده کنند و از آن به همگی دادند و همه خوردند».
سپس امام صادق7 فرمود: «ما به این وسیله میخواهیم بر گریه برای امام حسین7 قدرت پیدا کنیم (کلینی، 1388ق، ج2، ص466).
این تمام چیزی است که از تاریخ این بانوی گرامی بهدست ما رسیده است. براساس آنچه بیان شد شیعیان باید این بانوی گرامی را از دو جهت مورد احترام قرار دهند: یکی از جهت شخصیت خود ایشان و دیگری که مهمتر است از جهت محبتی است که امام حسین7 به ایشان داشته است.
فهرست منابع
ابن اثیر جزری، علی بن محمد (1399ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی (1383ق)، تذکرة الخواص، نجف اشرف، چاپخانه حیدری.
ابن طاووس، علی بن موسی (1414ق)، اللهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق شیخ فارس تبریزیان، تهران، دارالاسوة.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (1415ق)، الاغانی، چاپ قاهره.
جوهری، اسماعیل بن حماد (1375ق)، صحاح اللغة، به تحقیق احمد عبدالغفور عطار، قاهره، دار الکتاب العربی.
حر عاملی، محمد بن حسن (1414ق)، وسائل الشیعة، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم.
سیوطی، جلالالدین (بیتا)، الدر المنثور، بیروت، دار الفکر.
شیخ صدوق، محمد بن علی (1378ش)، عیون اخبار الرضا، قم، منشورات رضی.
طریحی، فخرالدین (1378ق)، مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینی، بیروت، دار الفکر.
طوسی، محمد بن حسن (1381ق)، رجال، تحقیق سیدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف اشرف.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب (بیتا)، القاموس المحیط، قاهره، مؤسسه فن الطباعة.
قاجار، فرهادمیرزا (1423ق)، قمقام زخار، ترجمه محمد شعاع فاخر، قم، مکتبة الحیدریة.
کلینی، محمد بن یعقوب (1388ق)، الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله (1388ق)، معجم البلدان، بیروت، دار صادر.