تحلیلی درباره زندگی حضرت علی اکبر(علیه السلام)

نویسندگان

چکیده


آرا درباره شخصیت علی بن الحسین8، شهید جوان کربلا، در منابع رجالی، تاریخی، سیره نویسی و مقاتل، متعدد و مختلف است؛ اختلافاتی از این قبیل که آیا علی  اکبر بزرگ تر از امام سجاد7 بوده یا بالعکس؛ حتی اینکه آیا مادر امام سجاد7، جناب شهربانو، و مادر شهید جوان کربلا، جناب لیلی، دختر مرّة بوده است. اینجاست که تحلیل دقیق علمی و بررسی سند و متن روایات تاریخی لازم است. این نوشتار نیز تلاشی در همین زمینه، و به نوبه خود ابتکاری تازه است. البته فقهایی بوده اند که در کتاب های فقهی خود به برخی نکات تاریخی اشاره کرده اند. اما به هر دلیل، آن طور که باید و شاید، با نگرش استنباطی به مسئله نپرداخته اند. این مجال مختصر فتح بابی برای این نوع بررسی تاریخ ائمه: و پاسخ گوی بسیاری پرسش ها و معضلات است.
واژگان کلیدی : علی اکبر7، ولادت، شهادت، تشنگی، قصر بنی مقاتل

مقدمه
همه می پرسند که چرا در تاریخ موالید و وفیات امامان: و همسران و فرزندانشان و به طور کلّی در مسائلی که مربوط به ائمه: است، این قدر اختلاف وجود دارد؟
زیدی ها و بنی حسن در کتاب های تاریخی شان درباره تاریخ موالید و وفیات امامان دوازده گانه شیعه: و امور دیگر دروغ هایی گفته اند تا بدین وسیله مذهب خودشان را ترویج، و مذهب حق شیعه اثناعشری را تضعیف کنند؛ از قضا نفوذ و سیطره حاکمان در روزگاران مختلف به نفع آنان بوده و از آنها پشتیبانی کرده است. حاکمان نیز به آنها کمک کرده اند تا با مذهب شیعه دشمنی، و بر آن خدشه وارد کنند. ولی شیعه اثناعشری در آن دوره ها نه نفوذی در دولت داشته و نه قدرتی در بین مردم، و مخالفین هم که عرصه را خالی دیده اند، هرچه توانسته اند، انجام داده اند و بسیار گفته اند و نوشته اند. بنابراین فقط اهل سنت نبوده اند که در این موارد با شیعه اثناعشری اختلاف داشته باشند.
فقهای شیعه اثناعشری تمام تلاش و همتشان را به کار گرفتند تا احکام و مسائل شریعت و اصول دین را استخراج و حفظ کنند و راویان حدیث و رجال را از یکدیگر تمییز و تشخیص دهند و به برکت همین اقدامات بود که اصول دین محکم شد و احکام فقهی مثل آفتاب، روشن شد. شاید همین امر باعث شد که آنان از پرداختن به تاریخ موالید و وفیات و امثال آن دور بمانند. البته این مسائل تا زمان شیخ طوسی= روشن و مبرهن بود. ولی بعد از این دوره و بعد از دوره شیخ مفید و سید رضی و مرتضی4 آرای حق با نظریات دیگران آمیخته شد و گویندگان ما به آنچه آنها می گفتند، اعتماد کردند و چه بسا آرای آنان بدون ذکر نام گوینده اش گفته می شد و اعتماد کامل به سخن آنها وجود داشت و کم کم نظریات آنها درست تلقی شد. یکی از این اختلافات کوچک، در مورد فرزندان امام حسین7 است که همگی به نام علی مزین بودند و این باعث می شد که در مقاطعی، تاریخ علی اکبر7 و امام سجاد7 ـ که به نام علی بن حسین مفتخر بوده اند ـ با یکدیگر مشتبه گردد. علی اصغر7 نیز نام علی بن حسین را داشته که به علت کمی سن از این اشتباه دور مانده است. این مقاله درباره جوان رشید کربلا حضرت علی اکبر7 است که در دو بخش ولادت و شهادت آن حضرت تنظیم شده است.
ولادت
درباره ولادت علی اکبر7 در مقاتل الطّالبیین آمده است:
علی بن حسین (علی اکبر)، کنیه اش ابوالحسن و مادرش لیلی دختر ابی مُرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است و مادر لیلی، میمونه دختر ابوسفیان بن حرب بن امیه با کنیه ام شیبه و مادر میمونه، دختر ابی العاص بن امیه می باشد. علی بن حسین8 نخستین کسی بود که در معرکه کشته شد.
در روایتی، محمد بن محمد بن سلیمان از یوسف بن موسی قَطّان نقل می کند که یک وقتی معاویه از حضّار پرسید: «چه کسی در امر حکومت سزاوارترینِ مردم است؟» گفتند: «تو».
او گفت: «نه، سزاوارترین مردم به این امر، علی بن حسین بن علی: است که جدش رسول خداست و در او شجاعتِ بنی هاشم و سخاوتِ بنی امیه [به دلیل انتساب مادربزرگش به امیه] و قدرت ثقفی [به دلیل انتساب مادرش به ثقیف] هست».
(یحیی بن حسن علوی می گوید: طالبیون معتقدند که جوان شهید کربلا، فرزند لیلی کنیز بود. این را احمد بن سعید نیز نقل کرده است. احمد بن سعید از یحیی و او از عبیدالله بن حمزه و او از حجاج بن معتر هلالی و او از ابی عبیده نقل کرده که این ابیات در مورد علی بن حسین (علی اکبر7) گفته شده است :
ـ هر چشمی که به علی نگاه کرد دیگر مانند او را ندید.
ـ [آن قدر بزرگوارست که] گوشت را آن قدر می جوشاند تا زود پخته شود و نیازی به جوشش در حضور میهمان نباشد.
ـ آن گاه که برای راهنمایی میهمان آتش می افروزد، آن را در بلندترین و بهترین مکان ها روشن می کند تا مساکین و نیازمندان و غریبان دور از وطن، او را به آسانی پیدا کنند و ببینند.
ـ منظورم پسر لیلی است؛ همو که صاحب جود و بخشش است از لیلی که زنی شریف است.
ـ آن مردی که دنیا را بر دین خود ترجیح نمی دهد و حق را به باطل نمی فروشد.
علی بن حسین8 در زمان خلافت عثمان متولد شد و از جدش علی بن ابی طالب7 و عایشه احادیثی نقل کرده است (ابوالفرج اصفهانی، 1414 ق، ص 86 ).
مادر علی اکبر
ابوالفرج ابتدا می گوید: «نام مادر علی اکبر7، لیلی است». ولی سپس به طالبیون نسبت می دهد که آنها می گویند مادرش کنیز بوده و این مخالف آن چیزی است که تاریخ نگاران، نسب شناسان، سیره نویسان، مقتل نویسان و رجالیون شیعه و سنّی بر آن اجماع دارند که مادر علی اکبر7، لیلی دختر ابی مُرّه است.
باید دانست که وقتی می گویند او اکبر بوده، لازمه اش این است که حضرت سجاد7، علی اصغر یا علی اوسط باشد که سخن باطلی است.
ابوالفرج می گوید: علی اکبر نخستین فردی است که در میدان نبرد کشته شد و این بدان معناست که قبل از همه شهدا بوده و برخی نیز این ادعا را پذیرفته اند و این نیز باطل است.
او ابتدا می گوید علی اکبر7 نخستین کشته میدان بوده و بعد از چند سطر می گوید که اولین کشته از طالبیون بوده و در جای دیگری می گوید که اولین کشته از هاشمی ها بوده است. ولی طبق نقل مرحوم مجلسی در بحار، اوّلین کشته از طالبیون و هاشمی ها، عبدالله بن مسلم بن عقیل بوده است و اینکه می گوید در زمان عثمان متولّد شده نیز اشکال دارد؛ چون آن بزرگواری که در زمان عثمان یا خلافت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب7 متولد شد و در کربلا 33 یا 28 سال داشت، امام سجاد7 بود؛ نه علی اکبر7.
همچنین اینکه می گوید از جدش علی بن ابی طالب7 و از عایشه احادیثی نقل کرده نیز اشتباهی محض است و تفاوتی ندارد که منظورش از علی، همان علی اکبر7 باشد یا حضرت سجاد7.
از روایت علی اکبر7 از جدش در منابع شیعی اثری نیافتم و هیچ یک از راویان و محدثان ما چنین چیزی را نقل نکرده اند و کسی از رجالی ها نیز ایشان را در ضمن راویان از امیرمؤمنان7 نام نبرده اند و همین طور در منابع حدیثی اهل سنّت چیزی یافت نشد. اما اگر منظور ابوالفرج امام سجاد7 باشد، هرچند روایات حضرت از جدشان علی7 در کتاب های شیعه هست، ولی این روایات با واسطه امام حسین7 است و نه بی واسطه.
اما روایت حضرت سجاد7 و علی اکبر7 از عایشه، مخالف مذهب ماست. چطور ممکن است که علی اکبر7 یا حضرت سجاد7 از عایشه روایت نقل کرده باشند، درحالی که بیشتر روایات عایشه جعلی است و چه خوب درباره او گفته شده است: «چگونه چهل هزار را حفظ کرد، ولی یک آیه را فراموش کرد؟!» که اشاره به آیه 33 احزاب که خطاب به زنان پیامبر است که عایشه به جای عمل به این آیه، از خانه بیرون آمد و جنگ جمل را به راه  انداخت. (کاظم بن وائل ازری بغدادی، متوفای 1143ق). افزون بر اینکه در منابع سنی و شیعه روایتی پیدا نکردیم که علی بن حسین8 از عایشه نقل کرده باشد و اساساً علی بن حسین8 از جمله راویان اهل سنت نیست و نام علی بن حسین8 را در جمله احادیث و رجالشان در کتاب هایشان نیاورده اند و چطور ممکن است نام او را بیاورند، درحالی که آنها روایتی را که نام یکی از شیعیان در طریقش باشد، نمی پذیرند و او را به رافضی بودن متهم می کنند و روایتش را کنار می گذارند؛ همان هایی که از ابوهریره و انس بن مالک و امثال آنها روایت می کنند. به اعتقاد آنها عایشه از پیامبر اکرم9، 1200 روایت نقل کرده است. ولی آنها از اُم سلمه فقط دوازده روایت و از حضرت فاطمه3 تنها دو روایت نقل کرده اند.
علاوه بر همه اینها به تصریح آنها علی اکبر7 حداکثر 33 سال عمر کرده که در این صورت، هنگام شهادت جدش علی بن ابی طالب7 سیزده ساله بوده است. پس چطور ممکن است که از آن حضرت حدیث نقل کرده باشد؛ درحالی که بنا بر اصول حدیثی اهل سنّت به دلیل عدم بلوغ نمی توانسته تحمل روایت کند؛ مگر اینکه گفته شود بلوغ، شرط ادای روایت است، نه تحمل آن یا اینکه در هیچ کدام شرط نیست که این هم پذیرفته نیست.
کتاب عمدة الطّالب فی انساب آل ابی طالب در معرفی علی بن حسین8 چنین می گوید:
مشهورست که مادر علی اکبر7، شاه زنان، دختر کسرا یزدگرد بن شهریار بن پرویز است و گفته شده که نامش شهربانو بوده است که در فتح مدائن اسیر شد و عمر بن خطاب او را برای حضرت حسین7 خواستگاری کرده و نتیجه این ازدواج، علی بن حسین8 است.
او ادامه می دهد:
بسیاری از نسب شناسان و مورخان این را رد کرده و گفته اند: دو دختر یزدگرد هنگامی که او به خراسان رفت، همراهش بودند. گفته شده که مادر حضرت سجاد7 کنیز بوده است. ولی خدای متعال علی بن حسین8 را به واسطه آنچه از قرابت رسول خدا9  به او داده، از قرابت یزدگرد بن شهریار مجوسی و تولد از نزدیکی بدون عقد نکاح بی نیاز کرده است. در ضمن عرب برای عجم فضیلتی قائل نیست؛ هر چند که آن عجم، پادشاه باشد و اگر می خواستند به واسطه پادشاهی فضیلت سازی کنند، واجب می شد که عجم را بر عرب، و قحطان را بر عدنان برتری دهند. ولی این امور نزد ایشان اهمیتی ندارد.
برخی عوام و بسیاری از بنی الحسین به این نسبت افتخار کرده و گفته اند که علی بن حسین8 بین نبوت و پادشاهی جمع کرده است. درحالی که اگر آن نسبت درست باشد، فضیلتی نزد عرب محسوب نمی شود. ضمن اینکه فاطمه بنت حسین، همسر حسن مثنّا بن حسن بن علی بن ابی طالب: است و فضیلتی که اینان برای مادر حضرت سجاد7 قائل اند (قرابت با کسرا)، برای اولاد حسن7 نیز به دست آمده است؛ چراکه حسن7، امام برادرش، حسین7 بوده و اطاعت از برادر بر ایشان واجب بوده است. ولی حسین7 امامِ حسن7 نبوده است و این فضیلتی است که دست آویز بنی حسن است. در صورتی که قرابت کسرا برای آنها هم بوده است، ولی در این باره چیزی نگفته اند.
توضیح: این اظهارات با گفته های اکثر قریب به اتفاق تاریخ نگاران و نسب شناسان و فقهای امامیه و علمای رجال، بلکه همه علمای شیعه و سنّی ـ که معتقدند مادر امام سجاد7، شاه زنان، دختر یزدگرد است ـ مخالفت دارد. بماند که این گونه سخن گفتن سزاوار یک انسان هوشمند نیست؛ چه برسد به تاریخ نگاری متخصص. گویا نویسنده عمدة الطالب فراموش کرده یا چشمانش را بر این حقیقت بسته است که این روایت، متواتر یا نزدیک به متواتر است که هر قومی را نکاحی است (طوسی، بی تا، ج7، ص472) در ضمن نمی داند یا نمی فهمد که چنین فتح باب هایی به کجاها منتهی می شود. او عنان اختیار از کف می دهد و مسئله قومیت، عربیت و عجمیت را پیش می کشد و گویا فراموش کرده که این روایت نیز متواتر است که هیچ عزتی نیست، مگر با اسلام.
تعجب از بعضی دوستان ماست که چطور به گفته کسانی که این گونه اند، اعتماد می کنند و به چیزی که تنها ایشان گفته اند، عمل می کنند.
به یاد دارم که روزی در مجلسی نشسته بودم که سخنران، فضائل حضرت سجاد7 را می گفت و بسیار خوب سخن گفت تا به اینجا رسید که گفت: «ولی با همه این فضائل، یک اشکال داشت و آن این بود که مادرش عجم بود». این را که گفت، مردم بلند شدند و رفتند و دیگر کسی سراغ او نرفت و تا مدت ها مورد اعتراض علما بود تا اینکه منزوی شد و از دنیا رفت.
عنوان های اکبر، اوسط و اصغر
درباره عناوین اکبر، اوسط و اصغر در مورد امام سجاد7 و شهید جوان و شهید شیرخوار کربلا در روایات و حوادث مربوط به زمان امیر مؤمنان7 تا روز وفات حضرت سجاد7 و حتی بعد از ایشان هیچ اثری یافت نشد. هیچ روایتی درباره امام سجاد7 و از ایشان در تمام عمر شریفش به اصغر و اکبر مقید نیست. بلکه فقط با عناوین ابی الحسن، سجاد، زین العابدین و القاب دیگر است. همچنین در مورد شهید جوان کربلا از روز ولادت تا شهادت و در تمام آنچه درباره ایشان وارد شده، عنوان های اکبر یا اوسط یا اصغر وجود ندارد و در مورد شیرخوار شهید کربلا نیز همین طور است و هر آنچه در مورد ایشان آمده، با علی رضیع یا عبدالله رضیع است و به اصغر مقید نیست؛ با اینکه قطعاً از دو علی دیگر کوچک تر بوده است.
بنابراین تاریخ نگاران و نویسندگان بوده اند که عناوین مزبور را به وجود آورده اند. حال یا به این دلیل که این عناوین را استنباط کرده اند و یا اینکه آنها را برای تشخیص اولاد امام حسین7 قرار داده اند که این هم بر اساس استنباط آنان بوده است.
حضرت سجاد7 گاهی عنوان اصغر دارد؛ چون در زمان جدش، امیرمؤمنان، متولّد شد و در مقایسه با ایشان کوچک تر بود؛ گاهی نیز به اکبر ملقب می شود، چون از شهید جوان کربلا بزرگ تر بود؛ گاهی هم اوسط خوانده می شود؛ چون ایشان بین آن شهید جوان و شهید شیرخوار بود.
در مناقب آل ابی طالب آمده است: علی اکبر7 که عمرش هجده سال بود، در کربلا به شهادت رسید و کسی که به منابع تاریخی و مقاتل مراجعه کند و بیندیشد، می فهمد که آنچه ما گفتیم درست است.
در حدیث عنب ـ که در مدینة المعاجز آن را از ابی محمد عبدالله بن محمد و در ضیاء العالمین شیخ زکی محدث محمد بن باقر غروی از زفر بن یحیی از کثیر بن شاذان نقل می کند ـ آمده است: علی، فرزند حضرت حسین7، انگور را بسیار دوست می داشت و در برخی علی شهید آمده و در برخی علی اکبر آمده و این اختلاف به وجود نمی آید، مگر با اجتهاد و استنباط از سوی مؤلّف یا نسخه نویس.
او می گوید: فرزندش انگور را در غیر فصل خودش دوست می داشت و حضرت حسین7 با دست مبارکش به درخت خشک در مسجد ضربه ای زدند و از آن انگور تازه درآورده و به علی خورانده و فرمودند: «آنچه نزد خدا برای دوستانش وجود دارد، بیش از اینهاست».
ماجرای قصر بنی مقاتل
تاریخ نگاران و راویان اجماع دارند که ماجرای قصر بنی مقاتل که امام حسین7 در آنجا به خواب رفتند و از آن به حدیث خفقه یاد می شود، در رابطه با فرزندش علی بوده و نام علی بدون هیچ لقبی آمده است و تاریخ نگاران آن را با استنباطشان بر علی اکبر7 تطبیق کرده اند. (بحرانی، بی تا، ج3، ص452؛ طبری، بی تا، ص108؛ طبری، 1413ق، ص 183).
ابی مخنف از عقبة بن سمعان نقل می کند:
وقتی از قصر بنی مقاتل برگشتیم و ساعتی حرکت کردیم، حضرت حسین7 لحظاتی را به خواب فرو رفت، سپس بیدار شد و فرمود: «إنّا لله و إنّا الیه راجعون و الحمدلله ربّ العالمین» و این جملات را دو یا سه مرتبه تکرار فرمود. فرزندش علی بن حسین8 جلو آمد و گفت: «پدرجان، چرا کلمات استرجاع را بر زبان آوردید و حمد خدا گفتید؟» حضرت فرمود: «فرزندم، من لحظاتی به خواب رفتم و در عالم خواب دیدم سواری فریاد می زند، این کاروان می رود درحالی که مرگ آنها را بدرقه می کند و من یقین دارم که آن ندا خبر مرگ ما را فریاد می کرد». علی بن حسین8 عرض کرد: «پدرجان، خدا بد ندهد؛ مگر ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «بله، و بازگشت همه بندگان به سوی اوست». علی بن حسین8 عرض کرد: «پدرجان، بنابراین ما از مرگ باکی نداریم، درحالی که بر حق هستیم». حضرت فرمود: «خدا جزای خیری را که از طرف پدر به فرزندش می دهد، به تو عطا کند» (طبری، 1387ق، ج5، ص 408).
همچنین در ملاقات حر بن یزید ریاحی با علی بن حسین8 با قرائن معلوم می شود که مراد از علی، امام سجاد7 است و خلاصه اینکه اکثر مواردی را که علی بدون لقب آمده است، با قرینه بر یکی از این دو بزرگوار حمل کرده اند؛ مثلاً ابوالفرج می گوید:
یزید، علی بن حسین8 را فرا خواند و پرسید: «نامت چیست؟» ایشان فرمود: «علی». یزید گفت: «مگر خدا علی بن حسین را نکشت؟» ایشان فرمود: «من برادری داشتم که علی اکبر نام داشت و او را کشتند» (ابوالفرج اصفهانی، 1414ق، ص80).
ماجرای مجلس ابن زیاد
ابوالفرج ورود آزادگان را به مجلس ابن زیاد ـ لعنت الله علیه ـ نقل نکرده است و به اشتباه تمام آنچه را تاریخ نگاران و راویان در رابطه با این مجلس نقل کرده اند، به مجلس یزید نسبت داده است. درحالی که مکالمه پیشین با علی بن حسین8، به اجماع اهل نظر، در مجلس ابن زیاد بوده و اینکه حضرت فرمود: «برادری داشتم به نام علی که او را کشتند»، بدون عنوان اکبر روایت شده است و این عنوان اکبر را راوی اضافه کرده است. اکنون نزدیک به پنجاه کتاب کنارم هست که همگی می گویند امام سجاد7 در مجلس ابن زیاد فرمود: «برادری داشتم که نامش علی بود» و لقب اکبر را هم به آن نیفزوده اند؛ مثلاً در وسائل الشیعه در باب نکاح اشراف آمده است که حضرت سجاد7 به آن مرد کوفی فرمود: «علی که به شهادت رسید...» و لقب اکبر را نیاورده است.
پس آنچه به نظر شیعه و سنی و عوام و خواص در زمان ما و بلکه از قدیم الایام و عصر نزدیک به ائمه: مشهور بوده، این است که شهید جوان کربلا علی اکبر، و شهید شیرخوار همان علی اصغر است.
بزرگ تر بودن علی اکبر
ابن ادریس اصرار دارد که حضرت سجاد7 از علی اکبر7 بزرگ تر بوده است، همان طور که شیخ طوسی= و دیگران گفته اند (ابن ادریس، 1410، ج1 ص654).
کسانی که معتقدند علی اکبر7 از حضرت سجاد7 بزرگ تر بوده است، در نهایت به سه چیز استدلال می کنند:
نخست: اکثر علما معتقدند که علی اکبر، شهید کربلا، بزرگ ترین فرزند امام حسین7، و از امام سجاد بزرگ تر بوده است. اما این مطلب با نظر گروهی که می گویند علی اکبر7 به اوسط یا اصغر ملقب بوده، متعارض است؛
دوم: ابیاتی که در مدح علی اکبر وارد شده است، دلالت دارد که ایشان در کربلا از رجال جا افتاده به شمار می آمده است و هیجده یا نوزده ساله بودن ایشان را به حسب ظاهر رد می کند. مدح معاویه نسبت به شایستگی ایشان برای حکومت داری هم مؤید همین معناست. البته ما معتقدیم که آنچه سزاوار او و کمالاتش در مدت کم عمر بوده نیز بسیار بیش از اینهاست؛
سوم: ابن ادریس در خاتمه باب حج در سرائر به نقل از شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور می نویسد:
وقتی زیارت برای ابی عبدالله الحسین7 باشد، زیارت فرزندش، علی اکبر7، نیز محسوب می شود. همویی که مادرش لیلا دختر ابی مرّه، و اویی که اولین شهید از آل علی بن ابی طالب7 است. او در زمان حکومت عثمان متولد شد و از جدش، امیر مؤمنان نیز، نقل روایت داشته است. شعرای زیادی نیز به مدح او پرداخته اند.
ابن ادریس ادامه می دهد که شیخ مفید در کتاب ارشاد می نویسد:
شهید کربلا به علی اصغر موسوم بوده و او فرزند زن ثقیفی است و علی اکبر همان زین العابدین است که مادرش کنیز بود و شاه زنان، دختر کسرای یزدگرد است.
سپس در پاسخ می گوید:
بهتر است در این مسئله به اهل این فنّ، یعنی نسب شناسان و سیره نویسان و تاریخ نگاران مراجعه کنیم؛ مثل زبیر بن بکار در کتاب انساب قریش و ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطّالبیین و بلاذری و مزنی و ابن قتیبه در معارف و ابن جریر طبری که در این زمینه ها تحقیق کرده اند و همه اینها اجماع دارند بر اینکه نام شهید جوان کربلا، علی اکبر بوده است (ابن ادریس، 1410ق، ج1، ص654).
در این اظهارات چند اشکال وجود دارد:
نخست: ایشان تصریح دارد که علی شهید کربلا، همان علی اکبر است و عمرش را دقیق نگفته اند و حدود سی سال بیان کرده اند. ما هم مثل ایشان می گوییم علی، شهید جوان کربلا، علی اکبر است؛ جز اینکه در کربلا هجده یا نوزده ساله بوده؛ همان طور که ابن شهر آشوب در مناقب تصریح کرده است؛
دوم: شیخ مفید و ابن شهرآشوب از کسانی اند که می شود به گفته های آنها تکیه کرد. این بزرگان کسانی اند که بین فقه و تاریخ جمع کرده اند و بلکه در تمامی علوم قدم های استواری برداشته اند. ایشان تصریح کرده اند که علی شهید کربلا نوزده یا هجده ساله بوده و همان علی اکبر است و نظرشان با نظر امثال ابوالفرج اساساً تعارضی ندارد؛ چون امثال ابوالفرج از کسانی اند که به آنچه نقل می کنند اعتماد و اطمینانی نیست؛ مخصوصاً در چیزهایی که تنها خود نقل کرده اند و این از قبیل لغت و وضع الفاظ و معانی نیست تا فقط تخصص ملاک عمل باشد.
در کتاب علی، سید ساجدین و زین العابدین7 آمده است:
و از جمله ویژگی هایی که مختص به اوست و کسی پیش از ایشان چنین اختصاصاتی نداشته است، این است که ایشان اولین کسی است که بعد از جدش، امیر مؤمنان7، به علی نام گذاری شد و او دومین علی از آل ابی طالب است و اینکه او در زمان حیات امیر مؤمنان به علی نامیده شد که خود مرتبه والایی برای اوست؛
سوم: آن چیزی که از فرموده پدرش و خودش و گفته قاتلش فهمیده می شود مهم است. پدرش فرمود: «به درستی که این غلام که به سوی ایشان می رود، شبیه ترین مردم به پیامبر9 است».
خودش نیز، آن هنگام که در میدان مبارزه رجز می خواند، فرمود: «ضَرَب غلامٌ هاشمی علوی». قاتلش نیز گفت: «گناهان تمام عرب بر دوش من، اگر گذر این غلام به من بخورد و من پدرش را به عزای او ننشانم».
همه لغویون عرب اجماع دارند که «غلام»، بر کسی اطلاق می شود که بین پانزده تا بیست سالش باشد و کمتر از پانزده را با لقب مراهق یا غیرمحتلم می آورند و بیشتر از بیست نیز به «یافع» ملقب می شود (ر.ک: فیروزآبادی، بی تا، ج1، ص11؛ طریحی، 1378 ق، ج2، ص233). بنابراین لفظ غلام بر کسی که سی ساله باشد اطلاق نمی شود؛
چهارم: روایتی است که مرحوم کلینی از امام حسین7 نقل می کند که وقتی حضرت می خواست به سمت عراق حرکت کند، وصیتی به همراه تعدادی نامه به اٌمّ سلمه داد و به ایشان فرمود: «وقتی بزرگ ترینِ فرزندانم سراغتان آمد، اینهایی را که به شما دادم، به ایشان بدهید». پس وقتی حضرت حسین7 به شهادت رسید و حضرت سجاد7 نزد امّ سلمه رفت، او آنچه را امام حسین7 به وی داده بود، به حضرت سجاد7 تقدیم کرد. بنابراین اینکه منظور حضرت از «بزرگ ترینِ فرزندانم»، علی اکبر7 باشد، بعید به نظر می رسد؛ چون وقتی امّ سلمه امانت ها را باز می گرداند، تنها پسر باقی مانده از امام حسین7، حضرت سجاد7 بوده است.
شهادت
از روایات بر می آید که حضرت علی اکبر7 سه یورش به دشمن داشته است: یکی صبح عاشورا و یکی نزدیک ظهر و سومی هم بعد از نماز ظهر که در این حمله سوم، بنی هاشم همراهش بودند.
سید بن طاووس می گوید:
علی بن حسین8 چهره بسیار موجه و اخلاق بسیار خوبی داشت. او جلو آمد و از پدر اذن میدان گرفت و حضرت به او اجازه داد و نگاهی به او  انداخت و گریه کرد (ابن طاووس، 1414ق، ص 166).
در روضة الواعظین و امالی صدوق نیز آمده است که بعد از عبدالله بن مسلم بن عقیل، علی بن حسین8 به میدان رفت. اینجا بود که اشک در چشم امام حسین7 جمع شد و به خدا عرض کرد: «خدایا، تو خود شاهدی که کسی به سوی این قوم می رود که شبیه ترین مردم به پیامبرست» (قمی، 1417ق، ص 188؛ فتال نیشابوری، بی تا، ص 225).
طبری و سید بن طاووس می نویسند:
وقتی علی اکبر7 تنهایی پدر را دید، به سوی ایشان رفت و درحالی که حضرت روی ذوالجناح نشسته بود، اذن میدان را گرفت. او از نظر چهره و اخلاق، شبیه ترین مردم به رسول خدا9  بود. حضرت با دیدن او ناگهان به گریه افتاد. سپس به آسمان نگاه کرد و پس از آن سر به زیر انداخت و سکوتی طولانی داشت. سپس فرمود: «هر وقت ما برای رسول خدا9 دلتنگ  می شدیم، به علی اکبر نگاه می کردیم». امام حسین7 به عمر سعد فرمود: «خدا رحم تو را قطع کند که رحم مرا قطع کردی و مراعات خویشی مرا با رسول خدا9  ننمودی» (طبری، 1387ق، ج 5، ص446؛ ابن طاووس، 1414ق، ص 166).
در منابع معتبر نیامده که امام حسین7 انگشت سبابه یا محاسن خود را به طرف آسمان گرفته باشد و فقط از روضة الاحباب جمال الدین شیرازی، از مورخین اهل سنت، چنین نقل شده و برخی هم بدون تحقیق، سخن او را تکرار کرده اند. در بحارالانوار و عوالم العلوم نیز در حد نقل آمده است (ر.ک: مجلسی، 1403ق، ج45، ص43؛ بحرانی، بی تا، ص285).
میرزامحمد ارباب در کتاب اربعین خود می گوید: «این مطلب دروغ و جعلی است» (قمی، 1372ش).
در روضة الاحباب آمده است:
وقتی علی اکبر7 اذن میدان گرفت، حضرت حسین7 از جا برخاست و لباس رزم به او پوشانید و عمامه رسول خدا9  بر سرش نهاد و او را بر اسبی به نام عُقاب نشاند.
وقتی او وارد میدان شد، حضرت انگشت سبابه (و در برخی نسخه ها، محاسن خود) را به طرف آسمان بالا برد. به گفته اهل فن در رسم الخطّ کوفی، دو کلمه سبّابه و شیبه نزدیک به هم نوشته می شوند؛ مانند سبعین و تسعین.
امام حسین7 بعد از فرستادن علی اکبر7 رو به آسمان عرض کرد: «خدایا، برکات زمین را از این قوم دریغ کن و آنها را از یکدیگر دور نما و هیچ گاه حاکمانشان را از ایشان خرسند نگردان؛ چراکه آنها ما را دعوت کردند که کمکمان کنند، ولی با ما دشمنی کردند و ما را کشتند». سپس نهیبی به سر عمر سعد کشید و فرمود: «خدا وجودت را بی برکت گرداند و کسی را بر تو مسلط کند که تو را در بسترت سر ببرد». سپس با صدای بلندتری آیات 33و 34 سوره آل عمران را تلاوت فرمود.
توضیح: اینکه حضرت در دعایش از کلمه «اللّهم» بهره می برد، نشان دهنده بزرگی مصیبت شهادت علی اکبر7 است. به درگاه خدا استغاثه می کند و از مبدأ اعلا برای صبر در این مصیبت ها کمک می خواهد. این کلمه می تواند از مقام رضا و تسلیم امام حسین7 در این بلایا نیز حاکی باشد. او خدا را شاهد می گیرد که در برابر آنچه برایش مقدر فرموده است، آرامش خاطر و اطمینان دارد و فرمود: «اینکه این مصیبات جلوی چشم خداست، آنها را برایم آسان می کند».
همچنین اینکه حضرت به عمر سعد فرمود: «رحم مرا قطع کردی. خدا رحم تو را قطع کند»؛ یعنی نسل مرا از فرزندم قطع کردی و خدا هم نسل تو را از فرزندت قطع کند. مراد حضرت از نسل خودش، ادامه نسل حضرت از طریق علی اکبر7 است (ایشان فرزندی نداشتند)؛ وگرنه نسل حضرت از طریق امام سجاد7 ادامه یافت.
قطع رحم یک معنای باطنی هم دارد. از آنجایی که عمر سعد ملعون، قریشی بود و با اهل بیت خویشی داشت و از طرفی مقتضای عقلی و شرعی و اخلاقی خویشی، مراعات جوانب آن است و عمر سعد این مراعات را نداشت، امام می فرماید: «خدا این خویشی را از تو باز ستاند» و جمله حضرت به عمر سعد که فرمود: «تو مراعات قرابت مرا با رسول خدا9  ننمودی»، مؤید همین معناست.
امام حسین7 آیات 33 و 34 سوره آل عمران را دو بار در روز عاشورا تلاوت فرمود: یک بار بعد از دادن اجازه میدان به علی اکبر7 و بار دوم هنگامی که محمد بن اشعث بن قیس کندی بین دو جبهه ایستاد و فریاد کشید: «ای حسین، تو چه فضیلتی داری که دیگری ندارد؟» در این هنگام حضرت، این دو آیه را تلاوت کرد و سپس فرمود: «به خدا قسم که محمد9 از آل ابراهیم7 است و عترت نیز آل محمد9  هستند». سپس امام فرمود: «چه کسی این را گفت؟» عرض کردند: «محمد بن اشعث». امام رو به آسمان عرضه داشت: «خدایا، همین امروز طعم ذلت را به ابن اشعث بچشان و زین پس، هیچ گاه او را عزتمند مکن». راوی می گوید: «ابن اشعث برای قضای حاجت از اسب پایین آمد که عقرب آلت او را نیش زد و درحالی که در مدفوعش از درد می غلتید، از دنیا رفت» (قمی، 1417ق، ص 222؛ فتال نیشابوری، بی تا، ص 185).
شفاء الصدور می نویسد: «وقتی این آیه بر عصمت انبیا دلالت دارد و حضرت حسین7 آن را در بدرقه علی اکبر7 تلاوت فرمود، اشاره به این دارد که علی اکبر7 معصوم بوده است» (تهرانی، بی تا).
به نظر می رسد که این سخن اشکال دارد؛ چون حضرت حسین7 در مقام بیان و اثبات عصمت حضرت علی اکبر7 نبوده اند؛ بلکه تلاوت این آیه برای اشاره به این معنا بوده است که علی اکبر7 از آل ابراهیم و آل عمران و آل محمد9  است و این برای اتمام حجت بود تا هدایت و ضلالت از هم جدا شود؛
ثانیاً ممکن است مقصد امام7، ذیل آیه 34 آل عمران بوده باشد که می فرماید: {ذریةً بعضُها من بعضٍ}. همان طور که در مجمع البیان آمده است، آیه به این معناست که اهل بیت پیامبران کسانی هستند که برخی از ایشان در اعلای کلمه حق و پیروزی اسلام به برخی دیگر کمک می کنند. در مقابل این آیه، آیه 67 سوره توبه است که می فرماید: {الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ}؛ یعنی برخی از آنها در ترویج کفر و از بین بردن اسلام به برخی دیگر کمک می کنند، و شاید مراد از این جمله زیارت جامعه که می فرماید: «طابت و طهرت بعضُها من بعضٍ»، همین معنا باشد؛ یعنی در راه ترویج اسلام و محکم کردن پایه های آن، برخی به برخی دیگر کمک می کنند. این معنای لطیف را ذوق سلیم می پذیرد و مناسب مقام و مقتضای حال نیز هست (طبرسی، 1415ق).
می گویند وقتی علی اکبر7 به میدان رفت و حمله خود را آغاز کرد این چنین رجز می خواند:
من علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هستم. به خدای کعبه قسم که ما به چنین پیامبری از شبث و شمر پست سزاوارتریم. با همین شمشیر ضرباتی به شما بزنم که در تاریخ این گونه توصیف کنند که غلامی هاشمی علوی ضربه را وارد کرده و تا امروز از پدرم حمایت می کنم. به خدا قسم که فرزند زن بدکاره (ابن زیاد) نباید بر ما حکومت کند.
در کتاب روضة الصفا آمده است که علی اکبر تا دوازده مرتبه به دشمن حمله کرد (میرخواند، 1373ش). در کتاب سفینة البحار آمده است آن قدر علی اکبر7 از دشمن کشت که فریاد دشمن از زیادی کشته ها بالا رفت (قمی، بی تا، ج2، ص 387).
روایت شده که علی اکبر7 با تشنگی اش 120 نفر را به درک واصل کرد. در مناقب آل ابی طالب آمده است که او هفتاد نفر را به درک واصل کرد (ابن شهرآشوب، بی تا، ج4، ص122). سپس درحالی که جراحات زیادی داشت نزد پدر آمد و به ایشان عرض کرد:
«پدرجان، تشنگی مرا از پا در آورده و سنگینی سلاح (زره و شمشیر و سپر و نیزه و تیر وکمان) مرا به زحمت  انداخته است. آیا راهی برای رسیدن به جرعه ای آب هست که توانی برای ادامه نبرد به من بدهد؟
لهوف می گوید:
اینجا امام7 گریست و فرمود: «فرزندم از کجا آب بیاورم؟ به میدان برگرد که به زودی با جدت ملاقات خواهی کرد و او با جام خودش تو را سیراب خواهد کرد، به گونه ای که پس از آن هرگز تشنه نخواهی شد (ابن طاووس، 1414ق، ص 166).
در بحارالانوار آمده است:
بعد از اینکه امام گریست، فرمود: «ای فرزندم، برای محمد9  و علی7 و من سخت است که درخواستی از ما بشود که آن را پاسخ نگوییم و کمکی خواسته شود و کمک نکنند. فرزندم، زبانت را بیاور». حضرت زبان علی اکبر7 را به کام گرفت. سپس انگشتر خویش در آورد و فرمود: «این را در دهان بگذار و به میدان برگرد. امیدوارم که دیری نپاید جز اینکه جدت تو را از جام لبریزش آبی دهد که پس از آن تشنگی نباشد». علی اکبر هم به میدان برگشت و هشتاد نفر دیگر را به درک واصل کرد (مجلسی، 1403ق، ج45، ص 43).
طلب آب
در اینجا یک پرسش مطرح می شود: چرا علی اکبر7 با اینکه می دانست در خیمه ها آب نیست، از پدر آب طلب کرد؟
اولاً شاید به این علت بود که وقتی تشنگی به حد اعلا رسید، او می خواست در میدان نبرد به شهادت برسد نه اینکه به خاطر تشنگی جان سپارد. مقدم شدن کلمه عطش در جمله «العطشُ قد قَتَلنی» همین را تأیید می کند؛
ثانیاً آنچه علی اکبر7 از امام حسین7 مطالبه کرد، نه آب، که راهی برای رسیدن به آب بود و در حقیقت این درخواست، اذن از پدر برای رفتن به شریعه بود. جمله «فَهَل إلی شربة ماءٍ سبیلٌ» این را تأیید می کند.
مقاتل الطالبیین می نویسد:
حُمید بن مسلم می گوید در کنار مُرّة بن منقذ ایستاده بودم که علی اکبر یورش آورد. مُرّه گفت: «همه گناه عرب به دوش من اگر پدر این جوان را به عزای فرزندش ننشانم». به او گفتم: «نوبت به تو نمی رسد. همان تعدادی که او را محاصره کرده اند کفایتش می کنند». او گفت: «نوبت می رسد». چیزی نگذشت که علی اکبر به ما رسید و مرّه، نیزه اش را به پهلوی علی وارد کرد و او را از روی زین اسب به زمین  انداخت (ابوالفرج اصفهانی، 1414ق، ص84).
در بحارالانوار آمده است که منقذ بن مُرّه عبدی ضربه ای بر سر علی اکبر7 وارد کرد که او را بیهوش کرد و اسب، او را به میان لشکر برد و سپاهیان او را با شمشیر تکه تکه کردند و وقتی جانش به لب رسید، پدر را صدا کرد (مجلسی، 1403ق، ج45، ص44).
سید در لهوف می گوید:
اینجا بود که علی اکبر7 گفت: «پدرجان، خداحافظ. این جدم رسول خداست که مرا با جامی که به دست داشت، سیراب کرد و به من می گوید زودتر بیا که این جامی مخصوص توست که اکنون از آن سیراب می شوی». امام حسین7 آمد و سر علی اکبر را به دامن گرفت و صورت به صورت علی گذاشت و فرمود: «خدا بکشد قومی را که تو را کشتند» (ابن طاووس، 1414ق، ص 166).
طبری شیعه می گوید:
وقتی حضرت حسین7 به بالین علی اکبر7 آمد، عمامه سیاه به سر داشت. حضرت خطاب به علی7 فرمود: «فرزندم، از دنیا و غصه آن راحت شدی. دیری نباشد که من به تو ملحق شوم».
از روضة الصّفا نقل شده که در این لحظه امام7 آن چنان بلند گریه کرد که تا آن زمان چنین صدایی از حضرت شنیده نشده بود (میرخواند، 1373ش).
در اعلام الوری و ارشاد و مثیر الاحزان آمده است:
زینب کبرا3 به سرعت از خیمه بیرون آمد و فریاد کشید: «ای فرزندِ برادر» و آمد و خود را روی پیکر بی جان علی اکبر7  انداخت. ولی امام7 دست او را گرفت و به خیمه برگردانید (طبرسی، بی تا، ج1، ص 465؛ بغدادی، 1413ق، ج2، ص 107؛ حلی، 1406ق، ص 51).
در مقتل ابی مخنف، ص 164 نیز این مطلب، با  اندکی تفاوت آمده است.
ارباب مقتل می گویند: حضرت به جوانان بنی هاشم فرمود بیایید و پیکر برادرتان را به خیمه ببرید.
چند نکته
نخست: در کافی به نقل از علی بن ابراهیم قمی آمده است:
احمد بن محمد بن نصر بزنطی از امام رضا7 می پرسد: «آیا ازدواج همزمان با یک دختر و کنیز پدر آن دختر صحیح است؟» حضرت فرمود: «اشکالی ندارد». احمد می پرسد: «به ما گفته اند که جدتان حضرت سجاد7 با دختر حسن بن علی8 و همچنین با کنیز ایشان ازدواج کرد». حضرت فرمود: «این طور نیست. حضرت سجاد7 با دختر امام مجتبی7 و کنیز علی اکبر7 ازدواج کرد».
این روایت و مانند آن در وسائل الشیعه نشان می دهد که علی اکبر7 همسر و بچه داشته است و زیارت علی اکبر7 که از امام صادق7 روایت شده است، این سخن را تأیید می کند. در این زیارت آمده است: «صلّى الله علیکَ و علی عترتک و آل بیتک و آبائک و أبنائک» (کلینی، 1388 ق، ج 5، ص 361). ولی به نظر می رسد که حضرت علی اکبر7 فرزند نداشته و تعبیر زیارت نیز غلط نیست؛ چون با شهادت این بزرگواران، فرزندانی که در صلب پاک ایشان بودند نیز از میان رفتند. شاهدش هم این است که مانند همین تعبیر در زیارت حضرت قاسم7 نیز آمده است؛ با اینکه ایشان فرزندی نداشتند؛
دوم: مراد از علی بن حسین8 در زیارت عاشورا که می فرماید: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین»، علی اکبر7 است، نه امام سجاد7؛ چون این زیارت مخصوص شهدای کربلاست؛
سوم: شیخ مفید از جابر بن عبدالله نقل می کند:
وقتی علی اکبر7 به شهادت رسید، امام حسین7 گریه کنان وارد خیمه شد. دخترشان سکینه3 از ایشان پرسید: «پدرجان، چه شده که چشم به طرف علی برمی گردانید و نوحه می کنید؟» حضرت فرمود: «علی را کشتند». همین که جناب سکینه3 این را شنید، فریاد کشید: «ای وای برادرم و پاره تنم» و می خواست که از خیمه بیرون برود که حضرت به او فرمود: «تقوا و صبر داشته باش». سکینه3 عرض کرد: «پدرجان، چطور صبر کند کسی که برادرش کشته شده و بناست پدرش را نیز تکه تکه کنند». امام حسین7 فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون».
چهارم: در نقل است که حضرت حسین7 بالای پیکر بی جان علی اکبر7 فرمود: «فَعَلى الدّنیا بعدک العفاء». طریحی ذیل واژه «عفاء» این جمله امام حسین7 را  آورده و گفته است: «عفاء به معنای خاک است؛ یعنی بعد از تو ای علی، خاک بر سر دنیا».
توضیح: هدف از بعثت انبیا و کتب آسمانی این بود که بر همگان اثبات شود دنیا ارزشی ندارد و در مذمت دنیا همین بس که علی اکبر7 را به این حال  انداخته است. پس خاک بر سر دنیا، و منظور حضرت این نیست که دنیا تا حالا خوب بود و از این پس که تو نیستی، خاک بر سرش؛ چون تناسبی با مقام امام و مقتضای حال ندارد. شاید هم منظور این است که ای کاش بعد از تو دنیا تمام می شد و آن را دفن می کردیم؛
پنجم: علی اکبر7 نخستین شهید از خاندان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب8 در کربلاست. در زیارت مأثور آمده است: «السّلام على أوّل قتیلٍ من نسلِ خیرِ سلیلٍ من سُلالةِ ابراهیمَ الخلیلِ».
مراد از «خیر سلیل» امام حسین7 نیست؛ چون از ایشان شهید دیگری غیر از علی‌اصغر7 وجود ندارد و سومی هم در بین نیست. مراد از خیر سلیل جناب ابی طالب7 هم نیست؛ چون اولاً در کربلا هاشمی ای نبود که طالبی نباشد و ثانیاً طالبیون دیگری قبل از علی‌اکبر7 به شهادت رسیده اند.
بنابراین یا مراد از خیر سلیل رسول اکرم9 است، چون منظور اولاد حضرت فاطمه3 از امام حسن و امام حسین8 هستند، یا مراد امیرالمؤمنین علی7 است؛ همان طور که القاب خیرالبشر و خیرالبریّة مخصوص امیرالمؤمنین است و روایت منهال از حضرت سجاد7 در شام که این عنوان را بر امیر مؤمنان اطلاق کرده، مؤید این معناست. ابن ادریس نیز در کتاب سرائر می نویسد: «علی اکبر7 اولین شهید از خاندان علی بن ابی طالب7 است»؛
ششم: در زیارت حضرت علی اکبر7 آمده است: «جَعَلنا اللهُ من مُلاقیکَ و مُرافقیکَ و مُرافقی جدِّک و أبیکَ و عمّک و أُمّک المظلومة». منظور از مادر مظلومه، حضرت فاطمه3 است، نه جناب لیلی؛ هر چند که ایشان نیز بانویی بزرگوار بوده است؛
هفتم: در نقل ها هست که وقتی حضرت علی اکبر7 وارد میدان شد، کوفی ها از روبه‌رو شدن با او فرار می کردند و برخی برای این حالت دلائل مختلفی ذکر کرده اند؛ از جمله اینکه او بسیار به پیامبر اکرم9 شباهت  داشت و کوفی ها حیا داشتند با شبیه پیامبر بجنگند یا اینکه گفته می شود که علی اکبر7 با نورانیتش برای کوفی ها جلوه کرد و آنها مبهوت شدند و قدرت جنگیدن را از دست دادند. اما به نظر می رسد که این حالت، علت دیگری داشته؛ هر چند دلیل اول نیز دلپذیر است و دلیل دوم هم از مقامات اولیای خداست و ما منکر این تجلیات نیستیم و علما در باب تجلیات بزرگان مطالب زیادی نوشته اند؛ مثل مرحوم جزائری که داستان های متعددی در این باره نقل می کند.
در ضمن کوفی ها آن قدر غرق دنیا و متامع دنیا شده بودند که اگر خود نبی مکرم9  نیز رو به روی آنها ظاهر می شد، برای تقرب به یزید و رسیدن به جایزه او مقابل پیامبر9 نیز می ایستادند و او را می کشتند. سخن امام حسین7 که فرمود: «اینها چقدر بر خدا و هتک حرمت پیامبرش جری شده اند؟!» نیز گواه مدعای ماست (ابوالفرج اصفهانی، 1414ق، ص 761).
علت واقعی ترس کوفی ها از رو به رو شدن با حضرت علی اکبر7 نیز همان دنیاپرستی آنان بود؛ زیرا حضرت علی اکبر7 از طرف مادر با یزید خویشی داشت و کوفی ها از بار مسئولیت کشتن او در برابر یزید می ترسیدند. مادربزرگ علی اکبر7، میمونه، دختر ابوسفیان و خواهر معاویه و عمّه یزید بود؛ به همین دلیل وقتی به میدان آمد، یکی از کوفی ها فریاد کشید: «تو با یزید خویشی داری. اگر بخواهی برایت از او امان می گیریم» و حضرت علی اکبر7 فرمود: «وای بر تو. قرابت و خویشی با رسول خدا9  سزاوارتر به مراعات است».
هشتم: مُرّة بن منقذ و منقذ بن مُرّه، از قاتلان حضرت علی اکبر7، به دو صورت در تاریخ نقل شده است. ولی در زیارت ناحیه مقدّسه، مُرّة بن منقذ  بن نعمان لعن شده است.


منابع
٭ قرآن کریم
ابن ادریس، محمد بن احمد (1410ق)، السّرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم، جامعه مدرسین.
ابن شهر آشوب، محمد بن علی (بی تا)، مناقب آل ابی طالب، بی جا.
ابن طاووس، علی بن موسی (1414ق)، اللّهوف علی قتلی الطّفوف، تحقیق شیخ فارس تبریزیان (حسّون)، تهران، دار الاسوة.
ابن عنبه، جمال الدین احمد بن علی بن عنبة (1337ق)، عمدة الطّالب فی انساب آل ابی طالب، تحقیق سیدصادق بحرالعلوم، نجف اشرف.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (1414ق)، مقاتل الطّالبیین، قم، نشر شریف رضی.
ـــــــــــــــــــ (بی تا)، الاغانی، قاهره.
بحرانی، سیدهاشم (بی تا)، مدینة المعاجز (معاجز اهل البیت)، بیروت، مؤسسه اعلمی.
بحرانی، عبدالله بن نورالله (بی تا)، عوالم العلوم و المعارف، تهران.
تهرانی، میرزاابوالفضل (بی تا)، شفاء الصّدور فی شرح زیارة العاشور.
حافظ مزی، یوسف بن عبدالرحمان (1406ق)، تهذیب الکمال فی أسماء الرّجال، تحقیق بشار عواد معروف، بیروت.
حر عاملی، محمد بن حسن (1414ق)، وسائل الشیعة فی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم.
شیخ صدوق، محمد بن علی (1417ق)، الامالی، تهران، مؤسّسه بعثت.
شیرازی، میرجمال الدین عطاء بن فضل الله حسینی (بی تا)، روضة الاحباب فی سیرة النّبی و الآل و الاصحاب، بی جا.
طبرسی، فضل بن حسن (1415 ق)، مجمع البیان لعلوم القرآن، تحقیق جمعی از علما، بیروت، مؤسّسه اعلمی.
ـــــــــــــــــــ (بی تا)، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم.
طبری، محمد بن جریر (1387ق)، تاریخ الرسل و الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت.
ـــــــــــــــــــ (1413ق)، دلائل الامامة، قسم الدراسات الاسلامیة، تهران، مؤسّسه بعثت.
ـــــــــــــــــــ (بی تا)، نوادر المعجزات فی مناقب الائمّة الاطهار، (بی جا).
طریحی، فخرالدین (1378ق)، مجمع البحرین و مطلع النیرین، تحقیق سیداحمد حسینی، نجف اشرف، مطبعة الآداب.
طوسی، محمد بن حسن (بی تا)، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعة، تحقیق سیدحسن خرسان، نجف اشرف.
فتال نیشابوری، محمد بن علی (بی تا)، روضة الواعظین و بصیرة المتّعظین، نجف اشرف.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب (بی تا)، القاموس المحیط، بیروت، مؤسسه فن الطباعة.
قمی،  عباس (بی تا)، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار مع تطبیق النّصوص الواردة فیها علی بحار الانوار، نجف اشرف.
ـــــــــــــــــــ (بی تا)، مفاتیح الجنان، بی جا.
قمی، میرزامحمد ارباب (1372ش)، الاربعین الحسینیّة، نشر اسوه.
کلینی، محمد بن یعقوب (1388ق)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمّة الاطهار، بیروت، مؤسسه وفاء.
مفید، محمد بن محمد (1413ق)، الارشاد، تحقیق مؤسّسه آل البیت، قم.
میرخواند، محمد بن خاوندشاه (1373ش)، روضة الصفاء فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء، تهران.