نویسنده
چکیده
مقدمه
مطالعه زندگینامه بزرگان، تجسم عملی تعالیم دین است و بسیار اثرگذارتر از دعوت زبانی، خواننده را به عمل فرا میخواند و مصداق «کونوا دعاة للناس بغیر السنتکم» (کلینی، 1407، ج2، ص76) است. قرآن کریم نیز با بیان سرگذشت انبیای الهی عملاً اهمیت توجه به سرنوشتهای پربار را تأکید کرده و به صراحت میفرماید: {لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ} (یوسف: 111).
یکی از نکات مهم ولی کم دیدهشده در سیاحت شرق، بررسی تحلیلی و متمرکز خاطرات و گزارشهایی است که آقانجفی درباره سفرهای زیارتی خود ارائه میدهد. سکونت او در نجف که بیست سال به درازا کشید در حقیقت با سفری زیارتی به صورت پیاده از اصفهان به عتبات آغاز شد. او در آن زمان جوانی 23 ساله و تهیدست و دارای، ذهنی تحلیلگر و هوشی بالا بود. وی طی این سفر دوماهه، هر آنچه را دید، تحلیل و گزارش کرد. او پس از اقامت در نجف اشرف نیز بر زیارت کربلا با پای پیاده مداومت داشت و از این سفرها نیز خاطرات جذاب و قابل استفادهای باقی گذاشت.
آقانجفی، سفری یکماهه با دو تن از دوستانش بود که پس از چند سال اقامت در عراق، به زیارت دوره امامزادگان و بقاع متبرکه عراق رفت.
در این نوشتار به تحلیل خاطرات این سفرهای زیارتی در دو محور تربیتی و تاریخی میپردازیم. ضرورت رهیافت تربیتی با توجه به شخصیت علمی و معنوی آقانجفی روشن میشود؛ چراکه او فقیهی عامل و سالک، و جامع معقول و منقول، و دارای سرشت پاک و خالص است و قلمی صریح و گویا دارد. هرچند وی مانند هر انسان دیگری گاه درگیر نیازهای مادی جسم و جان خویش میشود و ممکن است اندکی از راه مستقیم عدول کند، ولی با تخطئه خطاهای خود، به دنبال جبران آن است.
بعد دیگری که در این نوشتار پیگیری میشود، دادههای تاریخی خاطرات آقانجفی قوچانی درباره زیارت است. نوشته او حاوی اطلاعات باارزشی شامل وضعیت مسیرها، شرایط اقلیمی و وضعیت فقر و پیادهروی است و تاریخ اجتماعی زیارت در اواخر قاجاریه را با ادبیات شیرین و جذاب بیان میکند که کمتر به آن توجه شده است.
زندگینامه مختصر آقانجفی
سیدمحمدحسن بن سیدمحمد نجفی (1295-1363ق)، معروف به آقانجفی در روستای خسرویه از توابع قوچان به دنیا آمد. پدرش، سیدمحمد که در خسرویه به کشاورزی اشتغال داشت، به اصرار، فرزندش را به سوی تحصیل دروس حوزه سوق داد. آقانجفی پس از گذراندن دروس مقدمات و سطح در قوچان و مشهد (1313ق)، در سن هجدهسالگی به اصفهان رفت و در دروس معقول و منقول بزرگان حوزه علمیه اصفهان چون سیدمحمدباقر درچهای، آیتالله آخوند کاشی، شیخعبدالکریم گزی، میرزاجهانگیرخان و آقانجفی اصفهانی حاضر میشد.
وی پس از چهار سال توقف در اصفهان، روانه عراق شد و پیاده، آهنگ نجف کرد و چون به آنجا رسید، در حجرهای متروک واقع در یکی از مدارس شهر ساکن شد (شاکری، 1367، ج1، ص301). با آنکه در ابتدا قصد ماندن نداشت، با حضور در درس اصولیِ نامدار، مرحوم آخوند خراسانی تصمیم به اقامت گرفت. آقانجفی بیشترین استفاده علمی خود را در فقه و اصول از آخوند میبرد و مدت کمی نیز در درس عالمان دیگر همچون سیدمحمدکاظم یزدی و شریعت اصفهانی شرکت کرد. همچنین چند ماهی نیز از میرزامحمدباقر اصطهباناتی، حکمت و فلسفه آموخت.
دوران تحصیل آقانجفی به ویژه در اصفهان و نجف با مشقّت و سختی سپری شد (جوادزاده (جهانشاه لو)، 1383، ص351). وی متجاوز از 25 سال از عمر خود را در مقام فقاهت و حاکم شرع در قوچان گذراند و در ضمن، به اداره حوزه علوم دینی پرداخت.
آقانجفی در شب جمعه 26 ربیعالثانی 1363 قمری، در 68 سالگی در قوچان بدرود حیات گفت و در حسینیه خود به خاک سپرده شد. آرامگاه او اکنون زیارتگاه مردم قوچان است. از جمله آثار وی سیاحت شرق است که درباره سوانح عمر از ابتدای زندگی، گزارش تحصیلات او در شهرهای قوچان، مشهد و اصفهان و چگونگی ورودش به نجف اشرف و تحصیلات نهایی تا رسیدن به درجه اجتهاد است. وی در این کتاب ضمنِ شرح ماجرای زندگی و مشقات دوران تحصیل که به مناسبت رویدادهای زندگیاش پیش آمده، مباحث و معارف اسلامی را به استناد آیات و روایات، با قلمی ساده شرح داده است. در این کتاب خواننده با نکات علمی و رویدادهای آن زمان آشنا میشود. چون آقانجفی خود در اوایل مشروطیت در نجف بوده، وقایع تاریخی و بازتاب نهضت مشروطیت را در نجف مشاهده کرده و به تفصیل شرح داده است. مسائل تعلیم و تربیت و تزکیه نفس نیز در این کتاب به چشم میخورد. این کتاب در 1347 قمری نگارش یافته و در 1362 شمسی در تهران چاپ شده است (برگرفته از: شاکری، 1367، ج1، ص301).
رهیافت تربیتی
در ابتدای رهیافت تربیتی به زیارتهای آقانجفی قوچانی، تذکر این نکته لازم است که شیعیان، جز انبیا و امامان: و افراد مشخصی چون صدیقه طاهره3، کسی را از خطا و اشتباه مبرا نمیدانند و اگر به سیره و روش و زندگی علما و صالحان توجه میشود، الگوگیری از آنان در کارهای صالح و درست آنهاست. در قسمت اول آدابی را که در سفرها به خصوص سفرهای زیارتی باید رعایت شود با سفرنامه آقانجفی تطبیق میدهیم و نتیجهگیری میکنیم.
هدف سفر
یکی از برکات زیارت امام حسین7 برآورده شدن حاجات زائر است. از امام باقر7 نقل شده است:
... قبْرَ الْحُسَیْنِ وَ مَا مِنْ آتٍ أَتَاهُ یُصَلِّی عِنْدَهُ رَکْعَتَیْنِ أَوْ أَرْبَعاً ثُمَّ یَسْأَلُ الله حَاجَتَهُ إِلَّا قضَاهَا لَهُ ... (شیخ صدوق، 1406، ص88).
... هر زائری که به قبر حسین7 برود و دو یا چهار رکعت نماز به جای آورد و پس از فراغت از نماز، حاجت خود را از خداوند بخواهد، خداوند حاجت وی را برآورده میسازد و [آگاه باش که] هر روز هزار فرشته در اطراف قبر آن حضرت گرد میآیند (مجاهدی، 1381ش، ص235).
آقانجفی هم که در جوانی گرفتار مشکلات مادی و نیز دغدغههای معنوی بود، تصمیم گرفت برای این هدف به زیارت امام حسین7 برود. وی میگوید:
به فکر مسافرت عتبات افتادم؛ نه برای درس و ماندن آنجا؛ بلکه محض گردش و زیارت و اینکه مگر فرجی و گشایشی از آن مضیقه و فشارهای باطنی که مرا سخت در رنج و تعب داشت، حاصل گردد (آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص125).
توجه به تهیه زاد و توشه و مخارج سفر
با وجود توکل بالای آقانجفی و فقر شدیدی که داشت، همواره در سفرها برای داشتن زاد و توشه برنامهریزی میکرد تا در مسیر مجبور نشود از دیگران چیزی درخواست کند. او همیشه نیازهای اولیه مسافرت را با خود همراه داشت؛ از جمله چون چایخور قهاری بود، همیشه با خود سماور و استکان و قند و چای را، حتی در پیادهروی، همراه میبرد؛ چراکه تهیه و تدارک زاد و توشه حلال و امکانات و لوازم سفر از دیگر آدابِ مقدماتی حج و زیارت است (رهبر، 1383، ص46). از سوی دیگر درخواست کردن از دیگران تا ضرورت اقتضا نکند، مکروه و ناپسند شمرده شده است.
رسول اکرم9 سفارش کرده است که مسلمانان در مسافرتها ابزارها و وسایلی که آنان را در منظم و آراسته بودن یاری میدهد، همراه بردارند و از نامنظم و آشفته بودن سر و صورت و وضعیت ظاهری خود اجتناب ورزند (قاضی عسکر، 1387، ص64).
آقانجفی برای شروع سفر اصلیاش به عتبات حتی از کتابهایش نیز که برایش بسیار عزیز بود، گذشت و برای تهیه حداقل مخارج سفر، آنها را فروخت:
کتبی که داشتم، فروختم؛ الا دوـ سه جلدی که فارسی بود و به درد پدرم میخورد. با اثاثیه مختصری که در حجرهای بود، آنها را بـه جناب رفیق سپردم و حاصل آن کتابها نه تومان گردید... . اثاثیه سفر یک سماور حلبی و دو استکان و قوری و یک پتو جهت فرش و یک طاس کباب و یک کاسه بود (آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص125).
انتخاب همسفر همشأن و مناسب
همسطح و همسنخ بودن با همسفر مورد تأکید اهل بیت: است. از امام باقر7 نقل شده است:
إِذَا صَحِبْتَ فَاصْحَبْ نَحْوَکَ وَ لَا تَصْحَبَنَّ مَنْ یَکْفِیکَ فَإِنَّ ذَلِکَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ... (کلینی، 1407ق، ج4، ص286).
هرگاه با کسی همسفر شدی، با مثل خودت همسفر شو و هرگز با کسی که هزینههای تو را به دوش میگیرد، مصاحبت نکن که مایه خواری مؤمن است.
همچنین امام صادق7 میفرمود:
کَانَ یَقُولُ اصْحَبْ مَنْ تَتَزَیَّنُ بِهِ وَ لَا تَصْحَبْ مَنْ یَتَزَیَّنُ بِکَ (صدوق، 1413، ج2، ص278).
با کسی همنشینی کن که مایه زینت تو باشد، نه کسی که به تو زینت یابد.
بر اساس این دستورها آقانجفی، با اینکه همیشه با رفقا به پیادهروی اربعین میرفت، روحیهها و تواناییهای مادی و بدنی همراهانی را که انتخاب میکرد، در نظر میگرفت تا بیشترین استفاده را از سفر ببرد
با وجودی که آقانجفی در انتخاب همسفر تلاش میکرد، اما وقتی همسفر ایدئالی نمییافت، تلاش میکرد با مدیریت کردن همراهان خود، از ثمرات معنوی فرصت پیادهروی استفاده کافی را ببرد. آقانجفی، با توجه به روحیهاش و سفرهای مکرر و ایمنی مسیر و آگاهی او از سفر در پیادهروی نجف به کربلا، ترجیح میداد بیشتر مسیر را تنها طی کند و همراهی وی با دوستانش فقط در آغاز و پایان راه بود؛ چراکه به دلیل چالاکی و تجربه پیادهروی، از بقیه سریعتر میرفت و از سویی به خلوت گزیدن برای تأمل علاقهمند بود. او خود میگوید:
غالباً که در راه زیارت چند پیاده باهم رفیق بودیم، رفاقت من فقط در اول منزل و آخر منزل بود و در بین راه رفتن با رفقا معیت نداشتم؛ چون آنها کند میرفتند و من هم تند میرفتم. دیگر آنکه در حال تنهایی تفکر در حرکات و کیفیات بعضی سماواتیات و غیره مینمودم و راه هم نمود نمینمود (آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص233).
توجه به نکات ایمنی و هشیار بودن از دزدان
توجه به حفظ مال و توشه سفر نیز یکی از نکاتی است که در روایات اهلبیت: مورد تأکید قرار گرفته است: امام صادق7 فرمود:
فَإِنَّ أَبِی7 کَانَ یَقُولُ مِنْ قوَّةِ الْمُسَافِرِ حِفْظُ نَفَقَتِهِ.
پدرم میگفت: نگهداری و محافظت از خرجی، از قوّت مسافر است (صدوق، 1413، ج2، ص280)
یعقوب بن سالم می گوید:
قلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ7 تَکُونُ مَعِیَ الدَّرَاهِمُ فِیهَا تَمَاثِیلُ وَ أَنَا مُحْرِمٌ فَأَجْعَلُهَا فِی هِمْیَانِی وَ أَشُدُّهُ فِی وَسَطِی قالَ لَا بَأْسَ أَ وَ لَیْسَ هِیَ نَفَقَتَکَ وَ عَلَیْهَا اعْتِمَادُکَ بَعْدَ الله عَزَّ وَ جَلَّ (صدوق، 1413، ج2، ص280).
به امام صادق7 عرض کردم: «حکم درهمهایم که بر رویش تصاویری نقش شده و در هنگام طواف، آنها را در همیانم میگذارم و به کمر میبندم چیست؟» امام فرمود: «عیبی ندارد؛ آیا این پولها خرجی تو نیست و پس از خداوند بر آن تکیه نداری؟»
آقانجفی که بیشتر مسیر پیادهروی را به تنهایی میپیموده، برای پیشگیری از خطر راهزنان در این مسیر معمولاً لباسی مندرس میپوشید و توشه و خرج اندکی نیز برای سفر برمیداشت. وی خود میگوید:
و مرسومی من در زیارتهای کربلا پوشیدن لباس مندرس بود، اگر تنها بمانم و در بین راه، شب و روز کسی از دزدان طمع در من نبندند. لذا یک قبایی که از سال اول مانده بود و همه جای آن پاره شده بود، میپوشیدم و کفشی که پاشنه آن بهکلی رفته و سرپنجه آن نیز درزهایش باز بود، برمیداشتم؛ ولو در بین راه نمیپوشیدم فقط به جهت دو ـ سه روزی که در کربلا بودیم، و همچنین عبا هم خاچیه مندرسی بود و پیراهن و زیر جامه که غالباً مستور بود خدا میداند که چه بود و این سفر پول درستی هم گیر نیامد (آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص244).
توقف نکردن بیش از سه روز در کربلا
یکی از سفارشهای اهل بیت: توقف نکردن طولانی در کربلای معلاست. از امام صادق7 نقل شده است که فرمود:
إِذَا زُرْتَ الْحُسَیْنَ7 فَزُرْهُ وَ أَنتَ حَزِینٌ مَکْرُوبٌ أَشْعَثُ مُغْبَرٌّ جَائِعٌ عَطْشَانُ وَ اسْأَلْهُ الْحَوَائِجَ وَ انْصَرِفْ وَ لَا تَتَّخِذْهُ وَطَناً (طوسی، 1407ق، ج6، ص76).
هنگامیکه به زیارت امام حسین7 میروی، در حالی به زیارت برو که غمزده و اندوهگین و ژولیده و خاکآلود و گرسنه و تشنهای. سپس حوائجت را بخواه و بازگرد و کربلا را وطن خود قرار نده.
آقانجفی میگوید:
و بیشتر از سه روز هم غالباً نمیماندیم که روایت شده پس از زیارت، زود مراجعت کنید که اشتیاق بَدوی زود زایل میشود و کمکم دل، سیاه [میشود] و قساوت میگیرد و در زیارت رفتن، شرک و ریا داخل شود و تحدید سه روز هم جهت آن [است که] سیدالشهدا7 املاک و اراضی کربلا را خـرید و به همان مالکین اول واگذار نمود مشروط بر اینکه سه روز زوار را پذیرایی کنند و ظاهر شرط این است که اراضی به هرکسی انتقال یابد، شرط هم بر منتقلالیه لازم است که معمول بدارد تا روز قیامت (آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص244).
توجه به شرایط خاص زیارت سیدالشهدا7
زیارت امام حسین7 این ویژگی را دارد که جز با همنوایی عاطفی زائر با زیارتشونده تحقق نمیپذیرد:
ـ هنگامی که خواستی به سوی قبر امام حسین7 در کربلا حرکت کنی، پس روز چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه روزه بگیر (ابن قولویه، 1356ش، ص223).
ـ هنگامی که خواستی امام حسین7 را زیارت کنی، پس او را با دلی شکسته و اندوهبار و غمزده و با مویی آشفته و غبارآلود و گرسنه و تشنه زیارت کن (ابن قولویه، 1356ش، ص131؛ کلینی، 1407ق، ج4، ص587).
آقانجفی از تجربه خود از این همنوایی در یکی از سفرهای پیادهرویاش چنین میگوید:
در نخیله که سه فرسخ تـا کربلا بود، هوا گرم شده، زوار مقداری مکث نموده، ناهار خورده، گذشتند. من چون پیاده و بیرفیق بودم، در آنجا بیشتر مکث نمودم که خستگی رفع شود، بلکه از زوال هم مقداری بگذرد و هوا پشت به سردی باشد و زوار هم جوقه جوقه میرسند، فیالجمله مکثی میکنند و میگذرند. تا بعد از دو ساعتی من هم راه افتادم؛ لکن بعد از آب خـوردن زیادی؛ چون تا کربلا آب نبود و من هم ظرفی نداشتم و چون راه نزدیک [بود] و زوار هم دستهدسته میگذشتند، اهمیتی به آب برداشتن ندادم. فقط مقداری آب جهت توشه راه در شکم جا دادم؛ غافل از اینکه تا به حال شکم امانت نگهدار[ی] نکرده و آنچه گیرش بیاید، فوراً ید تصرف بر او بگشاید و بعد از ساعتی او را نیست و نابود نماید؛ میخواهد مال حلال باشد و یا حرام، از صغیر باشد و یا از کبیر، پاک باشد یا نجس. هر چه به او برسد، فرق نگذارد. همه را هضم کند. به قدر هزار قدمی که رفتم، آفتاب از جلوی روی، و گرمی، رملها نیز داغ که کف پاها میسوزد. تشنگی بر من غلبه نمود. خود را به جوقه زواری رساندم که «آب دارید؟» گفتند: «نه». از آن گذشته و دویده به دسته دیگر خود را رساندم. آنها هم آب نداشتند. به قدر نیمفرسخ دویدم و به چند دسته از زوار خود را رساندم و آب نداشتند. بعد از آن مأیوس و از یک طرف راه دویدن گرفتم و هر چه رطوبت در بدن بود تمام به عرق و حرکت عنیف و گرمی آفتاب، خشکید و به شدت تشنه شدم.
حالا برق گنبد و سیاهی باغات کربلا در منظره من پیداست. من به فکر صحرای کربلا افتاده، حالا تنهایی سیدالشهدا و آن لشگر عظیم که دور او را گرفته بودند، نظیر این گنبد براق میان سیاهی باغات؛ با تشنگی زیادی که داشت. نهایت مثل من در عالم خیال نزدیک به حس صورت گرفت. مرا گریه شدید رخ داد. محض آنکه صـدای گریه مرا زوار نشنوند، دویسـت قدمی از راه زوار دور شدم و مثل آهویی در این بیابان دویدن گرفتم و صدا به گریه بلند، و اشک مثل باران به صورت و ریش و زمین ریزان بود. گاهی صدای هل من ناصر آن حضرت را به گوش خیال میشنیدم و من هم صدا به لبیک با گریه بلند داشتم و بر دویدن به شدت میافزودم؛ به حدی که خود را بالکلیه فراموش نمودم و دیدم لشگر هجوم [برد] به خیمههای حسینی [و] شعله آتش و دود از خیمهها بلند گردید، و چشمها را به سیاهی کربلا دوختم و حالات رنگارنگ آن صحرای غمانگیز بر من عبور میداد. به خدا قسم که نمیفهمیدم پاها در این دویدن بیاختیار به گودال میافتاد و یا به روی خارها قرار میگیرد. یک دفعه از میان خیمهها که رو به طرف نجف است، پراکنده شدند. بعضیها چادر به پا پیچیده به زمین خوردند و من هم سر از پـا نشناخته تا مگر برسم و خود را فنا کنم که ریشه علفی به پا بند شده به آن تـنـدی که میدویدم محکم خوردم به زمین. برخاستم. با آنکه پنجه پا مجروح شده بود، ملتفت نشده، شش دانگ حواس متوجه آن صحرای هولناک بود و از گریه و ناله و دویدن نایستادم در این دو فرسخ و نیم مسافت؛ تا آنکه در کوچه کربلا واقع شدم و چشمم به در و دیوار و عمارت کربلا افتاد. آن وقت به خود آمده، از خجالت و حیای از مردم، اشکها را پاک نموده و از دویدن ایستادم و کفشهای بیپاشنه را به پا کشیدم و خاچیه را به دوش انداختم، از حوضخانه صحن سیدالشهدا7 وضو گرفته، داخل حرم شدم. یک ساعتی زیارت نمودم. بیرون شدم [و] رفتم به زیارت ابیالفـضل و از آنجا بیرون شدم [و] ثانیاً آمدم به صحن سیدالشهدا7. همان طور به گوشهای سر پا ایستاده بودم که بعضی از رفقا را ملاقات نمایم و ساعت دو به غروب بود و در آن بین صدای ساعتی که در صحن سیدالشهدا بود (از نمره ساعت کوچک صحن مشهد مقدس بود) بلند شد، وقتی که خوب گوش به صدای زیر او نمودم تا ده مرتبهاش تمام شد، دیدم بـه طـور فصیح میگوید: «هل من ناصر... هل من ناصر... هل من ناصر...»
تا ده مرتبهاش تمام شد. قشعریره در بدن ما حادث شده، گوش را تیز نموده که از کجا جـوابی میرسـد یا نه و چشمها پر اشک شد که جوابدهی پیدا نشد که یک مرتبه از صـحـن ابیالفـضـل صدای ساعت بزرگ او به صورت بم و کلفت بلند گردید: «لبیک ...لبیک ... لبیک» تا ده مرتبه او هم تمام شد. اشکها را پاک کرده، گفتم: «های بگردم وفـاداریات را. باز تویی که جواب دادی». خوشحال شدم که هنوز ناصر هست و از خـوشحالی باز اشکها بیرون شد و یک مرتبه به فکر تشنگی بین راه افتادم و همان طـور در عالم خیال با خود آمدم، آمدم، آمدم تا وضو گرفتم و به حرمین زیارت نموده، برگشته تا به همین نقطه که ایستادهام دیدم در پنج نقطهای آب نخوردهام و تشنه هم نیستم. حالا این از راه طبیعی به چه نحو ممکن است و من از کدام آب سیر شدهام (آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص242).
توسلات با زیارت
خداوند متعال با اینکه خود را از رگ گردن به انسان نزدیکتر میداند، باز هم بر اساس مصالحی او را به واسطه آوردن به درگاه خود و توسل به افراد و اموری فرمان داده تا انسان با اطاعت از این فرمان، به رشد و تعالی برسد. اهلبیت پیامبر اکرم9 مهمترین باب توسل الهی و «الباب المبتلی به الناس» (مجلسی، 1403ق، ج99، ص151) هستند؛ دروازهای که انسانها با آن امتحان میشوند؛ مانند بنیاسرائیل که با باب حطه آزموده شدند. آنان کشتی نجات در گردابهای فراگیرند و به تعبیر دیگر چون کشتی نوحاند که هرکه سوارش شود، نجات یابد و هرکس از سوار شدن در آن خودداری کند، غرق خواهد شد: «الفلک الجاریة فی اللجج الغامرة»، (کلینی، 1407ق، ج1، ص221؛ ابن مشهدی، 1419ق، ص400). آنان پناهگاه مستحکم «الکهف الحصین» معرفی شدهاند و انسان با رجوع به آنها برای اطاعت فرمان خدا، از دستور حق فرمان برده است؛ چنانکه خداوند گناهکاران امت را به رفتن نزد پیامبر اکرم9 فرمان داده که اگر نزد او بروند و استغفار کنند و پیامبر نیز برایشان استغفار کند، قطعاً خداوند را مهربان و توبهپذیر مییابند (توبه: 64).
زیارت، خود نوعی توسل است و چنانکه در احادیث ذکرشده در بندهای پیشین آمد، به زائر امام حسین7 وعده حاجت روا شدن داده شده است. افزون بر اینکه این داد و ستد با معصوم و توجه به او، برآمده از حسی است که بر اثر زیارت به زائر دست میدهد؛ حسی برخاسته از این واقعیت که معصومی که به زیارتش رفته است، او را میبیند و صدایش را میشنود و جواب سلامش را میدهد؛ ولی محدودیتهای این دنیای خاکی مانع شنیدن صدای معصوم میشود و زائر باید گوش جانش را به صدا و نوای معصوم خوش کند. در اذن دخول مأثور ائمه: آمده است:
أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَکَ وَ خُلَفَاءَکَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ أَحْیَاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ یَرَوْنَ مَقَامِی وَ یَسْمَعُونَ کَلَامِی وَ یَرُدُّونَ سَلَامِی وَ أَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِی کَلَامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِی بِلَذِیذِ مُنَاجَاتِهِم (کفعمی، 1405ق، ص473؛ ابن مشهدی، 1419ق، ص55 و 227؛ شهید اول، 1410ق، ص65؛ مجلسی، 1423ق، ص530).
دلیل آن نیز آیه (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) دانسته شده است (مجلسی، 1403ق، ج97، ص295).
در خاطرات مرحوم آقانجفی حداقل دوازده مورد از این توسلات در زیارتها نقل شده که برخی از آنها را به اختصار نقل میکنیم.
توسل برای ادای بدهکاریهای پدر و علم و مغفرت
وی برای ادای بدهکاریهای پدر و مغفرت و علم زیاد و رسیدن به درجه اجتهاد نذر میکند چهل روز زیارت عاشورا بخواند:
من بنا گذاشتم که چهل روز زیارت عاشورا روی بام مسجد شاه بخوانم و سه حاجت در نظر داشتم: یکی قرض پدر ادا شود و یکی مغفرت و یکی علم زیاد و درجه اجتهاد. پیش از ظهر شروع میکردم و ظهر نشده تمام میشد، از اول تا به آخر دو ساعت طول میکشید، چهل روز تمام شد. یک ماه نگذشت که پدرم نوشته بود که قرض مرا موسی بن جعفر8 ادا نمود. من به او نوشتم، بلکه سیدالشهدا7 ادا کرد: «و کلهم نور واحد». (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا). و چون این زیارت عاشورا به زودی مؤثر شد که برحسب اسباب ظاهری غیر ممکن بود، قوی دل شده در ماه محرم و صفر جهت مطلبی که اهم مطالب بود در نظرم، چهل روز زیارت عاشورا روی بام مسجد شاه خواندم با اهتمام تمام و کمال احتیاط، به این معنا که در آن دو ساعت همه را رو به قبله سر پا در مقابل آفتاب ایستاده بودم تا تمام میشد.
چهل روز ختم ما تمام شد. بعد از آن خوابی دیدم که مطلب برآورده است... . بعد که به نجف رفتم، تا تمام آن خواب را مطابق یافتم (آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص129).
توسل برای رفع مرض در سفر
هنگام زیارت کاظمین8 گرفتار تب شد و از آنجا که باید راه را تا کربلا پیاده میپیمود و با تب بسیار مشکل بود، به آن حضرت برای رفع تب توسل کرد:
سه روز در کاظمین صبح حاجات به آن سده زیارت جوادین و کاظمین8 بودیم و عرض حاجات به آن سده سَنّیه نموده و مشمول فیوضات ربانی و مراحم سبحانی گردیدیم. بعد از آن بنا شد که زوار و سید روضهخوان به سامره مشرف شوند و من با میرزاحسن، که ته کیسه پولمان بالا آمده بود و اندکی مانده بود، به سامره نتوانستیم برویم. ما دو نفر در فردا عازم کربلا بودیم. در همان شب آخر، مرا تب شدید عارض گردید و بعد از صرف غذا علیالرسم عبای خود را به سر کشیده و خوابیدم. رفته رفته استخوانها به شدت درد میکرد و در عالم فکر و خیال با موسی بن جعفر8 به مناجات قلبی و گفتوگوی روحی مشغول شدم: «... هنوز که به پابوس شما نرسیده بودم، با آن خستگیهای راه و ناپرهیزیهای منزل که در حفظالصحه خود داشتم، هیچ بلایی و چشمزخمی به من نرسیده. وقتی که زیر پرچم علم شما و حصن حصین دیار شما داخل شدم و از خستگی، راحت، و از خوف و وحشت، مأمون شدم در این دیار غربت و ملاصق فقر و فلاکت و پیادهروی، فردا در حال وحدت و وحشت دردی از روی دل ما بر نداشتی علاوه دردی در سربار گذاشتی:
ته که باری ز دوشم بر نداری
میان بار سر بارم چرایی
هی بنازم شستت را، خوب مهماننوازی کردی! اگر پیادهروی فردا نبود به این ذره درد و تب اعتنایی نداشتم و زبان به چون و چرا نمیگشودم. تو خود میدانی که در شداید چقدر تحمل و بردباری داشتم. لکن چاره چیست که فردا شش فرسخ باید راه بروم و پرستاری میرزاحسن را هم بنمایم. تو خود فکرکن که در چه زمینهای تب عارض من شد». در بین این افکار و خیالات مرا عرق فراگرفت و از آن عرق، خوشم میآمد و راحت شدم به همان حال به خواب رفتم. صبح برخاستم، زیارت نمودم، چایی خوردیم و از سید جدا شده و خداحافظی نمودیم. آنها به طرف سامره، و من و میرزاحسن به طرف کربلا رهسپار شدیم؛ چون مرغ سبکروح و بانشاط؛ کانه تب نکردهام. دو نفری عبا و اثاثیه مختصر خود را به دوش گرفته، به طرف کربلا روان شدیم (همان، 1375ش، ص169).
توسل برای تهیه اسباب سفر کربلا
یک بار در نیمه شعبان، آقانجفی دید که همه طلاب با پای پیاده به کربلا مشرف میشوند. اما فکر میکرد به دلیل فقر و نداری نمیتواند به سفر برود. نکته جالب توجه اینکه آقانجفی با وجود توکل بالایش، سفر بدون زاد و توشه را صواب ندیده بود. اما اسباب سفرش فراهم شد:
در نیمه شعبان که باز زیارتی بود، طلاب نجف همه رفتند و من هم بسیار مایل بودم که در زمره آنها داخل باشم و پول فقط چهار قران داشتم. روز سیزدهم شعبان که روز آخر بود که به زیارت ممکن است بروند، در آن روز هر چه حساب نمودم که با همان چهار قران پیاده بروم و پیاده برگردم، دیدم ممکن نمیشود و بیش از چهار قران خرجی میخواهد. بالاخره بنا گذاشتم که اگر امروز من نشد بروم، در روز نیمه میروم به وادیالسلام اولاً زیارت عاشورایی میخوانم، بعد از آن به حسین بن علی8 شکایت از پدرش مینمایم که عشق تامی به زیارت شما داشتم و علی7 اینقدر پول به ما نداد که بیاییم در حضور زیارت کنیم و ما جهت خود پول نخواستیم که بگوید باید ریاضت کشید. «فلکل مأموم امام یقتدی به». البته سفر غیر حضر است؛ لوازمی دارد و مایه اطمینانی میخواهد؛ مثل آنکه در جنگ احد شمشیرش شکست گفت به پیغمبر: «من شمشیر میخواهم». پس این پول خواستن من با وجود چهار قران، نظیر شمشیر خواستن اوست در احد. این نه دنیاست؛ بلکه مسافرت خصوصاً پیاده و بیاسباب فینفسه یک ریاضت بزرگی است؛ ولو کیسه مسافر پرپول باشد.
در همین خیالات در حجره کذایی تنها نشسته بودم که دو نفر از طلاب خراسانی که رفیق بودند، وارد شدند؛ نیم ساعتی نشستند و حال پرسیدند و یکی از آن دو نفر، شش قران به ما داد که این را از آقاسیدمحمدکاظم یزدی برای شما گرفتهام و آنها رفتند. من هم بیرون شدم از میان بازار یک نانی گرفتم به دستمال نموده، رفتم بیرون و دنباله زوار از نجف قطع شده بود و نزدیک ظهر بود. کفشها و نان را به عبا نموده، روی دوش انداختم و خوشحال که یک تومان پول دارم که چهار قران هم از حساب خرج مسافرت من که در حجره حساب میکردم، زیادتر بود و تازه از سفر آمده، مثل برق به سیاهی آخرهای زوار رفتم تا به دسته اول رسیدم و ترک کردم و به دسته دوم رسیدم و ترک کردم و هلم جرا (همان، 1375ش، ص180).
در خواست دیدار ائمه
آقانجفی مدتی دلمشغول عشق و محبت امام عصر شد؛ به گونهای که در توسلی درخواست دیدار امام علی7 یا امام زمان/ را داشت. این در حالی است که میگوید: «از حماقت خود، خود را ملامت نمودم که این کار عوامانه و بیفایده چرا از من سر زد؟» در نهایت با تفألی بر قرآن کریم که به دقت پاسخ این درخواست در آن بود، از این درخواست منصرف شد. وی قرآن را بعد از چند صلواتی باز کرد و در اول صفحه این آیه را دید: {مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ} (عنکبوت:5). «از کلمه کلمه این آیه بوسیدم که جوابی شافی من بود» (همان، 1375ش، ص185).
توسل برای تعجیل فرج و...
یکی از توسلات مستمر آقانجفی در زیارتها برای تعجیل در فرج امام عصر بود. وی میگوید:
از جمعه اول ورود به نجف، مشغول شدم به زیارت عاشورا؛ فقط برای تعجیل ظهور دولت محمدیه و فرج حجت عصر که اگر قبول آن درگاه گردم، یا شهادت و یا ریاست نصیب گردد و هر دو نور علی نور است. ... در هر جمعه این زیارت را میخواندم؛ چه در نجف چه در کربلا و چه بین راه که در سالی چهل روز جمعه خوانده میشد: «اشهد الله علی قلبی انی احب حجة العصر حباً شدیداً و اظنه سیخرج فی حیاتی ان شاء الله و اسئل الله ان یوفقنی لخدمته و یرینی العزة الحمیده».
روز جمعه بود. علیالرسم رفتیم به حرم [و] مشغول زیارت عاشورا شدیم جهت تعجیل در ظهور حق دولت حقه. تا آن وقت نفرینهای دعای علقمه را به دشمن امام و شیطان حواله میکردم... (همان، 1375ش، ص227).
توسل برای ادای قرضها و بدهکاریها
با وجود اینکه آقانجفی با قناعت روزگار میگذراند، اما به تدریج قرضهایش انباشته شده بود و با توجه به حساسیتی که به پرداخت حق مردم داشت، گرفتار غم و اندوه فراوان گردید و به توسلات متعدد، از جمله زیارت ائمه برای ادای دیون پرداخت. اما اجابت این دعا به طول انجامید که در روایات به اسباب آن اشاره شده است؛ از جمله امام صادق7 فرمود:
همانا بندهای که دوست خداست، در پیشآمدی که برای او رخ داده، دعا کند و خدا به فرشتهای که موکل به او (یا به آن دعا) است، فرماید: «حاجت بنده مرا برآور؛ ولی در [دادن] آن شتاب مکن؛ زیرا میخواهم صدا و آواز او را بشنوم» (کلینی، 1407ق، ج2، ص490).
نکته دومی که در این خاطره وجود دارد، این است که توسلات ما به اهلبیت: باید برای رسیدن به توحید و تقرب به خدا باشد. ولی در مواردی ممکن است توجه ما به وسایل قرب الیالله، ما را از سرمنشأ خیرات و برکات، یعنی خداوند غافل کند؛ چراکه هر شیعه و هر مسلمان معتقدی که شهادتین میگوید، باور دارد که همة مخلوقات در تمام هستیشان وابسته و نیازمند خدایند و تنها بینیاز واقعی، الله است: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (فاطر: 15). ولی گاهی انسان به اسباب ظاهری و گاهی هم به اسباب معنوی دل خوش میکند که آقانجفی در این خاطره به شیرینی به این نکته نیز پرداخته است (ر.ک: آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص228).
توسل به حبیب بن مظاهر برای ازدواج
آقانجفی که به سبب نداری تا سی سالگی ازدواج نکرده بود، در زیارت کربلا با توسل به حبیب، وارد روند ازدواج میشود. در میانه کار، گرهی در کار میافتد و سید با ادبیاتی عوامانه شکایت حبیب را نزد حضرت امیر7 میبرد؛ ولی زود پشیمان میشود و عذرخواهی میکند و بالاخره ازدواج موفق و رضایتبخشی برای او رقم میخورد. این خاطره، باور نویسنده به حضور معصومان و درد دل کردن با آنان، و صمیمیت و واقعگرایی او را به زیبایی نشان میدهد (ر.ک: همان، 1375ش، ص235ـ250).
توسل به حضرت زهرا3 برای نجات از قرنطینه مسیر کربلا
در ایام جنگ جهانی اول، به دلیل شیوع وبا برای زائران کربلا در بیابانهای اطراف، قرنطینههای صحرایی ایجاد شد. زائران را در سرمای زمستان ده روز در خیمههایی میان صحرا نگه میداشتند که صدمات زیادی برایشان داشت. آقانجفی نیز در یکی از سفرهای زیارتی خود گرفتار این قرنطینهها، و مجبور به ماندن در میان صحرا شد. وی برای حل این مشکل به حضرت زهرا3 و حدیث کسا متوسل گردید و مشکلش حل شد (ر.ک: آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص289).
توسل برای آبگوشت در بیابان
یکی از آداب سفر، مزاح و شوخی بدون گناه با همراهان است. امام صادق7 در روایتی چهار نشانه جوانمردی هنگام سفر را چنین ذکر کرده است:
المُرُوَّةُ فی السَّفَرِ کَثرَةُ الزادِ و طِیبُهُ و بَذلُهُ لِمَن کانَ مَعَکَ و کِتمانُکَ علی القَومِ أمرَهُم بَعدَ مُفارَقَتِکَ إیّاهُم و کَثرَةُ المِزاحِ فی غَیرِ ما یُسخِطُ الله عزّ و جلّ.
جوانمردی در سفر عبارت است از: رهتوشه زیاد و خوب، و بخشش آن به همسفرانت و کتمان اسرار آنان بعد از جدا شدن از آنها و شوخی فراوان در آنچه که خداوند عزوجل را به خشم نیاورد. (شیخ صدوق، 1413ق، ج2، ص294؛ طبرسی، 1412ق/ 1370ش، ص254).
روحیه مطایبهگر مرحوم نجفی قوچانی در خاطرات سفرش به روشنی پیداست؛ از جمله در زیارت دوره امامزادهها و بقاع عراق این روحیه نمایان شده است. آقانجفی به هنگام زیارت بقعه عون، (که مشهور است پسر حضرت زینب کبراست)، در وسط بیابان میل به آبگوشت پیدا میکند؛ در وضعیتی که هیچ اسباب آن مهیا نبوده است و رفقایش او را برای این توقع، ریشخند میکنند. آقانجفی از سر لج میگوید اگر امشب آبگوشت نرسید، من غذای دیگری نخواهم خورد. اما بالاخره، وسایل آبگوشت به بهترین وجه و از جاییکه گمان نمیرفت، فراهم شد (ر.ک: آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص385).
ترک نکردن زیارت کربلا ولو در قحطی
در قحطی و اوضاع وخیم اقتصادی دوره جنگ جهانی اول و بعد از آن در ایام محاصره نجف به دست انگلیسیها، آقانجفی از سخت شدن زیارت امام حسین7 در فصلهای زیارتی میگوید. او با این حال، زیارت را ترک نمیکرد. او میگوید که در این مدت در مسیر از غذاهای ساده و نان جو استفاده میشد (ر.ک: آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص347).
تعارف بیجا
تعارف بیجهت و بدون دلیل یکی از آسیبها و نقاط ضعف در رفتار ماست. اگرچه حیا در اسلام مدح شده است، اما حیای نابجا نیز مذمت گردیده است؛ به ویژه که در مواردی به دروغ گفتن نیز میانجامد. آقانجفی خاطرهای را درباره این مسئله در سفر پیاده کربلا نقل کرده است:
در مقابل من میان دو حجره کاروانسرا هفت - هشت نفر از امنیه عثمانی منزل نموده بودند [و] محض توجه از زوار و اینها برای خود غذا پخته بودند [و] غذای خود را در میان سینی بزرگی کشیده بودند. تخمین یک من برنج طبخ نموده بودند و گوشت و خورشت او را نیز به روی برنج ریخته بودند. رئیسشان امر کرد که سینی را ببرید نزد آن سید، او اول بخورد آنچه میل دارد؛ بعد از آن ما خواهیم خورد. سینی پر پلو را آوردند نزد من گذاشتند که «سیدنا کل». گفتم: «سیرم و من تازه غذا خوردهام». از او «کل» و از من «سیرم» مکرر گردید. رئیسشان آمد میان ایوان حجره گفت: «سیدنا کل». من احمق با آنکه میل هم داشتم که چند لقمهای بخورم، خصوصاً مسافری که از نان خالی سیر شده که اگر به قدر دو نفر بعد از آن سیری پلو نخورد، لااقل به قدر خوراک یک نفر به میل خواهد خورد، معذلک رئیسشان هم آنچه التماس کرد، گفتم مرغ یک پا دارد، سیرم که سیرم. رئیس رفت میان حجره به غیظ تمام به امنیهها گفت: «شیلوا هذوله موا و آدم»؛ یعنی سینی را بکشید بیاورید این عجمها آدم نیستند. با خود گفتم: «واقعاً راست گفتی که من آدم نیستم. قربان آن عقیده صاف و انسانیت شما». آمدند سینی را از پیش من بردند. بعدها هر وقت از این مشکل یادم میآمد، خود را ملامت میکردم. واقعاً هم خیلی بد کردم آن بیچارگان به یک عقیده صافی و قصد تبرکی این التماس را نمودند و من را آدمی محسوب داشتند و من نفهمیده خود را حیوان به قلم دادم. خراب شود این خانه جهالت که آدم را در دنیا و آخرت محروم سازد (آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص181).
کمک به همسفران
رسول خدا9 فرمود:
کسی که مؤمن مسافری را یاری کند، خدا 73 گره اندوه و مشکل را از کار او میگشاید و در دنیا و آخرت او را از همّ و غم پناه میدهد و در آن روز که نفس مردم قطع میشود (آنجا که مردم گرفتار نفسهای خویشند)، اندوه عظیم او را بر طرف میسازد (صدوق، 1367ش، ج3، ص173).
این کمک کردن به هنگام گرفتاری و بیماری همسفر ضروریتر است. امام صادق7 از رسولالله9 نقل کرد: «حَقُ الْمُسَافِرِ أَنْ یُقِیمَ عَلَیْهِ أَصْحَابُهُ إِذَا مَرِضَ ثَلَاثا»؛ «حق مسافر این است که همسفرانش هنگام بیماری او سه روز برایش درنگ کنند» (کلینی، 1407ق، ج2، ص669).
آقانجفی در سفر زیارتی تا حد امکان این دستور را عمل میکرد؛ برای نمونه در میانه راه اصفهان به عتبات همسفر آقانجفی مریض میشود و او در این مدت تا رسیدن به مقصد از هیچ خدمتی برای او فروگذار نمیکند؛ از تهیه اسباب استراحت در منزلگاهها و کرایه کردن چارپا برای سواری گرفته تا... (ر.ک: آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص166).
سحرها که میرزاحسن خسته [میشد] و چرت میزد برای او افسانه میگفتم و مشغولش میکردم و به منزلها که میرسیدیم، همه را دراز میکشید و غالباً ناله و داد از خستگی میزد و کارهای منزل با من بود... .
او که در منزلگاهی ناخواسته از رفیقش جلو میافتد، نگران او شده و میگوید:
زوار رفت (رفتند) و من در بحر تفکر فرو رفتم که برگردم که فردا مالی کرایه نموده و او را بیاورم یا چنان که گفته، بروم میان طاق بایستم که هم از رفیق دورتر و هم به زوار نرسم و به هر دو طرف علاقهمندم؛ زیرا که بعضی اثاثیهمان نزد زوار بود و اگر به زوار نرسیم، بیاثاثیه مسافرت نمودن ما به غایت، سخت خواهد شد و اگر در همین جا تا صبح اطراق کنم، گذشته از وحشتناکی این جنگل تاریک، که مردم اکراد این حدود کم از درندگان وحشی نیستند، شاید رفیق، فردا هم به اینجا نرسد؛ یا از شدت مرض و یا از وحشت تنهایی و تنبلی ذاتی. به قدر ساعتی در اطراف مسئله متحیر مانده بودم و این حال بدترین حالات بود برای من... . همین که نجات یافتم، نشستم به فکر رفیق و فکر کردم بروم پایین طاق، محل اطراق زوار؛ چه یک فرسخ و نیم بیش به منزل نمانده و چنانچه رفیق فردا تا اینجا اگر بیاید، تا به منزل هم خواهد آمد. پس ماندن در این بیابان فایده ندارد، و یا آنکه بر حسب سفارش رفیق اینجا بمانم تا فردا، بلکه حال معلوم گردد و لعلّ تا اینجا به امید من با حال تب بیاید و چون من نباشم، از من مأیوس گردد و در اینجا بماند و در این صورت درحالیکه یک خرجی همراه ندارد و غریب و بیکس در اینجا، چون به سر زند و چه کار کند و این ظلمی است فاحش که من بر او وارد آوردم؛ زیرا که دست بیعت و رفاقت به هم دادیم و خواهی نخواهی رفاقت او را قبول کردهام و هرگز وجدان من نگذارد که او را به این حال غربت و بینوایی بگذارم و بگذرم. خصوصاً سفارش او که به یک معنی استنصار از من نموده است هم شنیدهام و این کمال بیرحمی و انصافکشی است؛ ولو رفیق کافر باشد... (همان، 1375ش، ص155).
رهزنیهای شیطان در زیارت
بنا بر نص قرآن کریم، شیطان سوگند یاد کرده است که همه انسانها را گمراه کند و حتی برای انبیا و اولیای الهی دام مینهد و این قاعدهای کلی است که (إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّ) (یوسف: 53). زائر کربلا نیز از گرفتار شدن به دام شیاطین مبرا نیست و باید دائم مراقب دامهای مختلف شیطان باشد. آقانجفی در خاطرات خود از زائر پیادهای گفته که به تماشای دختر جوانی در میان مسافران مینشست و کار خود را به عنوان تماشای خلقت زیبای الهی و عشق آسمانی توجیه میکرد (ر.ک: همان، 1375ش، ص159).
زیارت به نیابت از والدین
همان طور که نیکی به پدر و مادر در زمان حیاتشان مورد تأکید قرآن کریم و اهل بیت رسول اکرم9 است، نیکی به آنها پس از مرگشان نیز توصیه شده است. از محمد بن مروان نقل شده که امام صادق7 فرمود:
مَا یَمْنَعُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ أَنْ یَبَرَّ وَالِدَیْهِ حَیَّیْنِ وَ مَیِّتَیْنِ یُصَلِّیَ عَنْهُمَا وَ یَتَصَدَّقَ عَنْهُمَا وَ یَحُجَّ عَنْهُمَا وَ یَصُومَ عَنْهُمَا فَیَکُونَ الَّذِی صَنَعَ لَهُمَا وَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ فَیَزِیدَهُ الله عَزَّ وَ جَلَّ بِبِرِّهِ وَ صِلَتِهِ خَیْراً کَثِیراً (کلینی، 1407ق، ج2، ص159).
چه مانعی است برای هر کدام از شماها که احسان کند به پدر و مادرش؛ زنده باشند یا مرده؛ از طرف آنها نماز بخواند و از طرف آنها صدقه بدهد و از طرف آنها حج کند و از طرف آنها روزه بدارد و آنچه کرده است از آن آنها باشد، و مانند آنها را به خود او هم بدهند و خدا عزوجل به احسان و صله او خیر فراوانی افزاید (کلینی، 1407ق، ج4، ص471).
آقانجفی که به زیارت به نیابت والدینش ملتزم بود و حتی یک زیارت عرفه به نیت مادرش انجام داده بود، در رؤیایی که مادرش را اندوهگین دید، با او اینگونه سخن گفت:
حتی آنکه یک زیارت عرفه سیدالشهدا7 مخصوصاً از نجف به نیت شما حرکت کردهام؛ علاوه بر آنکه در غالب اوقات، حرم به قصد شما سلامی و یا زیارت تام تمامی نمودهام و از ائمه معصومین: وارد است که فواید عظیمهای بر اینها مترتب است (آقانجفی قوچانی، 1375ق، ص218).
تناسب سختی کشیدن در زیارت امام حسین7
پذیرفته است که زیباییها و نعمتهای دنیا و حلالش برای بندگان خدا قابل استفاده است؛ اما ماهیت مادی نعمتهای دنیا باعث محدودیتهایی میشود که استفاده از نعمتهای الهی در دنیا را با دشواری همراه میکند؛ زیرا مسیر انسان در دنیا مسیر بندگی، تکلیف، بار بندگی حضرت حق را به دوش کشیدن و مخالفت با خواستههای نفسانی است. قرآن کریم میفرماید:
(وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی) (نازعات:14).
کسی که از جایگاه پروردگارش بیم کرد و نفسش را از خواهشهای حیوانیاش بازداشت، پس جایگاهش بهشت است.
امیرالمؤمنین7 فرمود: «مَرَارَةُ الدُّنْیَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ وَ حَلَاوَةُ الدُّنْیَا مَرَارَةُ الْآخِرَة» (شریف رضی، 1414ق، ص512). در روایاتی دیگر نیز برترین عبادتها دشوارترینش شمرده شده است: «أفضل الاعمال أحمزها» (ابن ابیجمهور، 1405ق، ج1، ص320). این مسئله مورد اتفاق عقلای عالم است که برای داشتن بدنی نیرومند و سالم، باید بدن را با ورزش و زحمت به تکاپو انداخت. علمای اخلاق نیز همین قاعده را در توانمند کردن روح پذیرفتهاند. همین نگاه قسمتی از فلسفه پیادهروی برای رفتن به زیارت را تشکیل میدهد. اگر راحتی، و رفاه و آسایش ملاک بود که دیگر نیازی به پیادهروی نبود.
آقانجفی زحمات منازل راه و خستگی و رنج کشیدن را از لوازم دنیایی میداند که سجن مؤمن است و اعتقاد دارد که تهیه وسائل آسایش و رفاه با زیارت حسین بن علی8 مناسبت ندارد و خوشی و راحتی در این راه، سزاوار نیست. او حقیقت زیارت را با تشبیه به امام حسین7، که تشنه و گرسنه و مسافر و غریب بود، حاصل میداند که حقیقت زیارت است و بوسیدن آهن و نقره حرم را به تنهایی زیارت نمیداند... (ر.ک: آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص147 و 155).
دادههای تاریخی
خاطرات آقانجفی از سفرهای زیارتی خود که غالباً به صورت پیاده بود، حاوی اطلاعات مفید و ارزشمندی از سفرهای زیارتی آن روزگار است که به مهمترین آنها اشاره میشود.
مسیر سفرهای زیارتی آقانجفی به عتبات
سفر از ایران به عراق
مسیری که آقانجفی از اصفهان تا عتبات طی کرده، حدود پنجاه منزلگاه داشته و فاصله هر منزلگاه حدود پنج تا شش فرسخ میشده است (ر.ک: همان، 1375ش، ص133 و 142). او سه سال پیش از این مسافرت، با پای پیاده از خراسان به اصفهان سفر کرده، مسیر کربلا را در مقایسه با مسیر خراسان، بسیار آبادتر، و مسافرت در آن را در مقایسه با مسافرت در کویر، چونان گردش و تفریح میداند. نزدیک بودن منزلگاهها به هم، فراوانی امکانات رفاهی چون آب و غذا و محلهای استراحت و منزلگاهها، طولانی بودن مدت استراحت کاروانها در مسیر (به علت زیادی منزلگاهها و امنیت نسبی راهها) سرسبزی و آبادانی و برخورداری از روستاها و توقفگاههای مسیر، از جمله مواردی است که او در این مقایسه لحاظ کرده است.
این راه عتبات که منزلهای او پنج، شش فرسخ بیش نبود، کأنه هواخوری و گردش و تفنن بود، نه مسافرت؛ لذا در گوشهای به تفنن چایی گذارده، مشغول عیش بودیم و چون هوا خوش بود، غالباً نصف شب حرکت میکردند و صبح سر آفتاب، یک دو ساعت از آفتاب گذشته به منزل میرسیدند و این مسافرت عتبات نسبت به مسافرت راه یزد، از حیث کوتاهی منازل و آبادی زیاد و آبهای زیاد و استراحت تمام روز در منازل، نسبتاً بهشت به جهنم بود (همان، 1375ش، ص 135ـ137).
مسیری که بیشتر منزلگاههایش در خاطرات ایشان ذکر شده شامل این منزلگاههاست:
اصفهان، نجفآباد، خوانسار، گلپایگان، دولتآباد فرسبه، کرمانشاه، هارونآباد، کرند، خانقین، غزل رباط، شهردان، یعقوبه، خان خورشید، کاظمین (همان، 1375ش، ص134ـ142).
هزینهای که ایشان برای این سفر برآورد کرده بود که البته تجربه نشان داد برآورد درستی است، حدود ده تومان آن روز بود.
سفر نجف به کربلا
نجف به کربلا دو مسیر داشته است: یکی راه آبی و دیگری مسیر پیاده. برای راه آبی از کوفه سوار بر طراده (بلم و قایقی به ظرفیت حدود سی نفر) به طویریج در سه فرسنگی کربلا میرفتند و از آنجا سوار گاری میشدند تا کربلا. این مسیر را مسیر آبی و مسیر ناتوانها میگفتند که حدوداً یک نیمروز به طول میانجامید.
مسیر بعدی مسیر پیاده بوده که مسیر شور میخواندهاند و از نجف تا خانشور، شش فرسخی بین راه اتراق میکردند و از خانشور تا کربلا که حدود دو روز به طول میانجامید و در بین مسیر مضیفهای (مهمانخانه) متبرعان از زائران حسینی در ایام زیارتی پذیرایی میکردند (ر.ک: همان، 1375ش، ص170، 178 و 350).
برآورد آقانجفی برای هزینه مسیر پیاده به کربلا و نجف با سه روز اقامت در کربلا، شش قران تا یک تومان بوده که یکسوم آن در مسیر رفت، و یکسوم در مسیر برگشت و بقیه برای توقف در کربلا هزینه میشد (ر.ک: همان، 1375ش، ص229 و 234).
آقانجفی ایام مرسوم پیادهروی به سمت کربلا در حوزه نجف را دو نوع موسم میدانسته است: نوع اول، موسمهایی که زیارت کربلا را مانند واجب تلقی میکردند و تا حد امکان نمیگذاشتند ترک شود که عبارتاند از: زیارت اربعین، زیارت عرفه، زیارت نیمه شعبان، و نوع دوم، موسمهایی که زیارت را مستحب میخواندند و گاهی انجام میشد؛ ولی مانند نوع اول مورد توجه نبود. زیارت روز عاشورا، زیارت نیمه رجب و زیارت شب عید فطر از این قبیل بود. آقانجفی در این باره میگوید:
در هر سالی زیارت اربعین و نیمه رجب و نیمه شعبان و عرفه از واجبات من و نوع طلاب نجف بود که به کربلا میرفتیم و اول رجب و عید فطر و عاشورا از مستحبات بود که گاهی میرفتند و گاهی نمیرفتند. در عاشورا که نمیرفتند، وجهش این بود که نوعاً خصوص عاشورا عزاداری و سوگواری در نجف بهتر و باواقعیتتر و باحالتر بود. لهذا در نجف میماندیم و از آنجا زیارت میکردیم (همان، 1375ش، ص233).
این ایام از ایام خاص زیارتی امام حسین7 هستند و روایاتی در فضیلت زیارت امام حسین7 در این زمانها وجود دارد. درباره زیارت عرفه از امام صادق و امام رضا8 نقل است که فرمودند:
مَنْ أَتَی قبْرَ الْحُسَیْنِ7 بِعَرَفَةَ أَقْلَبَهُ الله ثَلِجَ الْفُؤَادِ.
کسی که در عرفه به زیارت قبر امام حسین7 برود، خداوند او را با قلبی خنکشده باز خواهد گرداند.
همچنین از امام صادق7 نقل است که فرمود:
إِنَّ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَتَجَلَّی لِزُوَّارِ قبْرِ الْحُسَیْنِ7 قبْلَ أَهْلِ عَرَفَاتٍ وَ یَقْضِی حَوَائِجَهُمْ وَ یَغْفِرُ ذُنُوبَهُمْ وَ یُشَفِّعُهُمْ فِی مَسَائِلِهِمْ ثُمَّ یَأْتِی أَهْلَ عَرَفَةَ فَیَفْعَلُ ذَلِکَ بِهِمْ (ابن قولویه، 1356ش، ص169).
خداوند تبارک و تعالی در روز عرفه ابتدا برای زوار قبر امام حسین7 تجلی میکند و حوائجشان را برآورده کرده، گناهانشان را میبخشد و شفاعتشان را میپذیرد و در مرتبه بعد، این لطف را به حجاجی که در عرفه گرد آمدهاند، میکند.
درباره زیارت نیمه شعبان فرمود:
مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ7 لَیْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ لَیْلَةَ الْفِطْرِ وَ لَیْلَةَ عَرَفَةَ فِی سَنَةٍ وَاحِدَةٍ کَتَبَ الله لَهُ أَلْفَ حِجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَقُضِیَتْ لَهُ أَلْفُ حَاجَةٍ مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ (همان، 1356ش، ص171).
هرکس امام حسین را در شب نیمه شعبان و شب عید فطر و شب عرفه در یک سال زیارت کند، خداوند ثواب هزار حج اداشده و هزار عمره مقبول به او میدهد و هزار حاجت از حاجتهای دنیا و آخرتش را روا میکند.
درباره زیارت امام حسین7 در شب عاشورا از امام صادق7 نقل شده است که فرمود:
مَنْ بَاتَ عِنْدَ قبْرِ الْحُسَیْنِ7 لَیْلَةَ عَاشُورَاءَ لَقِیَ الله مُلَطَّخاً بِدَمِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَأَنَّمَا قتِلَ مَعَهُ فِی عَرْصَتِهِ [عَصْرِهِ] وَقالَ مَنْ زَارَقبْرَ الْحُسَیْنِ7 أَیْ یَوْمَ عَاشُورَاءَ وَ [أَوْ] بَاتَ عِنْدَهُ کَانَ کَمَنِ اسْتُشْهِدَ بَیْنَ یَدَیْهِ (همان، 1356ش، ص173).
کسی که شب عاشورا نزد امام حسین7 به صبح آورد، خداوند را در قیامت آغشته به خون خود ملاقات خواهد کرد، گویا که همراه امام حسین7 در زمانش به شهادت رسیده است، و کسی که روز عاشورا به زیارت امام حسین7 برود و نزد او شب را به صبح آورد، مانند کسی است که در برابر امام به شهادت رسیده است.
از امام صادق7 روایت شده که فرمود:
إِذَا کَانَ النصفُ مِنْ شَعْبَانَ نَادَی مُنَادٍ مِنَ الْأُفُقِ الْأَعْلَی زَائِرِی الْحُسَیْنِ7 ارْجِعُوا مَغْفُوراً لَکُمْ ثَوَابُکُمْ عَلَی اللهِ رَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکُمْ (همان، 1356ش، ص179).
هنگامی که نیمه شعبان فرارسد، منادیای از افق اعلی ندا میدهد که ای زائران حسین7، بازگردید درحالیکه گناهانتان آمرزیده است و پاداشتان بر عهده پروردگارتان، الله، و پیامبرتان، محمد است.
بزنطی میگوید: «از امام رضا7 پرسیدم در چه ماهی به زیارت امام حسین7 بروم». فرمود: «در نیمه رجب و نیمه شعبان» (همان، 1356ش، ص182).
امام عسکری7 فرمود: «علامتهای شیعه پنج تاست: 51 رکعت نماز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی بر زمین گذاشتن و بلند گفتنِ بسم الله الرحمن الرحیم» (مفید، 1413ق، ص53).
مسیر زیارت دوره در عراق
پس از گذشت چند سال از اقامت آقانجفی قوچانی در نجف، وی همراه دو تن از دوستانش تصمیم گرفت به زیارت دورهای مزارات مشهور عراق برود. او این زیارت را که حدود سه ماه طول کشید و ترکیبی از پیادهروی و سواری بر قطار و بلم بود، بر اساس مسیر زیر گزارش کرده است:
نجف (پیاده)، کربلا (پیاده)، مسیب (با قطار)، کاظمین، سامرا و بغداد، مزار کلینی و نواب اربعه و مدائن، مزار سلمان فارسی و ایوان مدائن (با قطار)، دیاله بغداد (پیاده)، حله مزار امامزاده حمزه، نواده ابوالفضل العباس، مزار امامزاده قاسم بن موسی که به او جاسم میگفتند، مزار ایوب پیامبر، مزار محمد بن ادریس حلی و مقام ردالشمس و بازگشت به مسیب (با قطار و زیارت دو طفلان مسلم)، زیارت عون، فرزند زینب، کربلا و نجف (با بلم). (ر.ک: آقانجفی قوچانی، 1375ش، ص360ـ383).
تحلیلی از چرخه مالی و رونق اقتصادی مسیر زیارت
آقانجفی از آبادانی و رونق روستاها و استراحتگاههای مسیر کاروانهای زیارتی خبر میدهد، به گونهای که حتی ده کورههای بین راه نیز مسجد و حمام داشته و به زوار خدمات میدادهاند. وی با اشاره به اینکه در هر منزلگاه باید علاوه بر تأمین آذوقه و مایحتاج خود زائران، آذوقه چهارپایان آنها و هیزم کافی برای گرمایش و آشپزی و نفت برای روشنایی تأمین شود، از اینکه حتی در مناطق و روستاهای کوچک و دورافتاده نیز این وسایل فراهم است، اظهار شگفتی میکند (ر.ک: همان، 1375ش، ص141).
وی با یک محاسبه تخمینی هزینهها و آذوقههایی را که در هر منزلگاه با ظرفیت دوهزار زائر نیاز است، چهل خروار جو و هشتاد خروار کاه برای چهارپایان، شبی هشتاد خروار خوراکی برای زائران، ده خروار هیزم برای آشپزی و سی من نفت برای روشنایی میداند که با توجه به عبور و مرور مستمر یکماهه زوار در این منزلگاهها باید این مقدار در سی ضرب شود. با این محاسبات وی گردش مالی صنعت گردشگری را در اواخر عهد ناصری حداقل سه کرور و نیم (یک و نیم میلیون تومان) در سال محاسبه کرده است (ر.ک: همان، 1375ش، ص142).
آمار زوار
آقانجفی تعداد زائران ایران را که در سال از این مسیر عبور میکنند، حدود پنجاه هزار نفر، و مجموع زائران ایران را در موسمهای اوج زیارت، مانند عرفه، بالغ بر 280 هزار زائر دانسته که با بیست هزار زائر عرب و ملیتهای دیگر، حدود سیصد هزار زائر در کربلا بودهاند؛ به گونهای که شهرت داشته تعداد زوار از تعداد حجاج بیتالله بیشتر بوده است (ر.ک: همان، 1375ش، ص145).
سختی راه و سفر
از گوشه و کنار خاطرات آقانجفی میتوان بخشی از سختیهایی را که در آن روزگار به زوار میرسید، مشاهده کرد؛ سختیهایی از قبیل سواری بر چارپا، مشکلات پیادهروی در بیابان، تهیه غذا در منزلگاهها، امنیت، تشنگی در بیابان، طولانی بودن مسیر و... .
و صدماتی که در این راهها که غالباً پابرهنه بودم و هوای گرم بوده از خار به پا رفتن و پا به سنگ خوردن و به زمین خوردن و دست و پا مجروح شدن و خوف و وحشت یافتن و کف پا از گرمی رملها سوختن و پوست انداختن و باد داغ به سر و صورت خوردن و تشنه شدن که یک دفعه با یک نفر دیگر از خانشور طرف عصر وقتی که باد داغ میوزید بیرون شدیم و یک ابریق خریدیم و پر آب نمودیم و به راه افتادیم و زوار هم نبود به قدر صد قدم که رفتیم زمین و آسمان داغ و نسیم داغ و دهان خشکید. بلکه رطوبات بدن بالکلیه خشکیده و ابریق هم به دست من است. رفیق گفت: «بده آب بخورم». گفتم: «نمیدهم. اصل وجود این، ولو نخوریم، مایه زندگانی ماست و یک آب محتمل در دو فرسخی است. هر وقت بریق آب دیده شد، این آب خورده میشود». رفیق راه چشمها تیز نموده که آب را ببیند و صدای ناله و اعطشایش بلند است. خودم هم از او بدترم و در میان این رملهای داغ هی زور آوردیم به سرعت رفتن و دویدن؛ بلکه زودتر به آب برسیم و راه رفتن در رمل بسیار سخت است تا آنکه بعد از برههای و ضیق خناقی، رفیق که چشمهایش تیزتر بود، آب را دید و آواز شادمانیاش بلند شد و به من هم نشان داد. ابریق را از من گرفت و به سر کشید. گفتم: «بیانصاف، همه را نخوری که من از تو تشنهترم». نصف زیادتر را خورد و داد به من و من هم بقیه را خوردم و رفتم تا خود را به آب رساندیم (همان، 1375ش، ص146).
مالیات گرفتن از زوار به بهانه قرنطینه
در گیر و دار وبای فراگیر عراق و درحالیکه عثمانی مشغول جنگ جهانی اول بود، برای جبران کمبود نقدینه خود دستورالعمل مالیات گرفتن از زائران، به ویژه زائران ایرانی اعمال میشد که زائران فقیر را به رنج انداخت. آقانجفی، که خود گرفتار یکی از این ایستگاههای قرنطینه شد و با توسل نجات یافت، در این باره نوشته است:
چون پول نقره عثمانی کم بود، به بهانه ناخوشی و میکروب وبا در کربلا چهار پنج نقطه از خانقین تا اصل کربلا قرنطینه گذاشته و از زوار در هر نقطه، بعد از ده روز توقیفی، دو تومان و سه تومان علیالاختلاف از هر نفری میگرفتند و از نجف رو به کربلا هم یکی دو نقطه این قرنطینه موجود بود و در ورود به کربلا چندان منعی نبود، و اما در خروج از کربلا سخت بود ولو طلاب را که از بیراهه میرفتند، نفری یکی دو قران به همان مأمورین میدادند، رها میکردند. عمده نظرشان به پول زوار ایرانی بود و در این چند ماه، قریب دویست هزار زوار ایرانی به کربلا آمده و باقطع نظر از اجحافات و تعدیات غیر رسمی، هر نفری ده تومان رسماً دولت گرفت از زوار [که] دو میلیون تومان میشود و چون مجیدی و قران عثمانی وزناً نصف قران و تومان ایرانی بود، این دو میلیون تومان را چهار میلیون تومان به سکه خودشان سکه زدند و این یکی از شاهکارهای این شخص بود در دولت عثمانی و بالجمله من چون چند سفر به زیارتی نرفته بودم به واسطه همین قرنطینهها، لذا در ماه رجب زن و بچه را برداشتم که آنها را یکی دو ماهی در کربلا بگذارم و خود به طور قاچاق کسایر الطلاب برگردم. رفتیم. در مراجعت با مکاری مقرر داشتیم که نیم فرسخی به قرنطینه مانده ما را از بیراهه ببرد و از خطر که گذشت، به راه داخل شویم و موعد حرکت فردا ظهری بود و در همان شب برف آمد به قدر یک شبر که قبل از آفتاب، پشت بامها را پاک نمودند و این برف امر تاریخی بود در عراق که پیرمردها به یاد نداشتند آمدن برف را. بالجمله ظهری حرکت نمودیم با چهار پنج نفر از طلاب نجف و از راه طویرج رفتیم و زوار عرب از زن و مرد نیز بودند، که عسکری به تاخت آمدند جلو زوار و ما هم چون بزهای ریشدار جلوگه زوار بودیم و ما آنچه به این عسکرها اصرار و التماس [کردیم] و پول دادیم که ما را ندیده بگیرند و بیراهه برویم، مفید نشد. از عقب، زوار را جمع نموده و اسیراً وارد قرنطینه نمایند. یک شیخ ساوجی از رفقا گفت: «فلانی، راستی راستی ما را قرنطینه میبرند؟» گفتم: «البته راستی راستی میبرند و تو توقع داشتی که دروغی دروغی ببرند و این عالَم را هم تا به حال ندیدهام. یک سیاحتی میکنیم». گفت: «تو عجب شوخی میکنی و خندهات میآید...» (همان، 1375ش، ص289).
بسته شدن حرم به دلیل درگیری داخلی
از وقایع ویژهای که در خاطرات مرحوم نجفی آمده، ممانعت از زیارت حضرت امیر7 و بستن صحنهای حرم، در جریان محاصره نجف به دست نیروهای انگلیسی است. این محاصره پس از شورش عربهای محلی و کشتن حاکم انگلیسی نجف روی داد. آقانجفی درباره این محاصره میگوید:
هفته اول، درهای صحن مطهر را مثل حرم بسته بودند که مبادا عربها گلدستهها را سنگر کنند و دشمن، بقعه را تیرباران کنند. بزرگان جمع شدند که کلیددار اقلاً درِ صحن را بگشایند. طلاب و کسبه که در ضیق خناق گرفتار، و سرگردان و بیکارند، ساعتی در صحن دور هم نشسته، مشغول صحبت [شوند] و مایه تسلی گردد. کلیددار معتذر شد به سنگر نمودن عربها. رؤسای عرب را دیدند. آنها قول دادند که ما اولاد علی هستیم، باعث چنین اهانتی نخواهیم شد. علاوه بر آنکه اگر بخواهیم صحن را سنگر کنیم، در به روی ما بسته نخواهد ماند؛ ولو به کشتن کلیدار باشد. البته در صحن را باز کنید که آقایان و کسبه دور یکدیگر نشسته، به یکدیگر مأنوس شوند و شاید در آن میان، دلسوختهای عرض حال نجف را به علی نموده، این بلا را رفع نمایند... . درِ صحن باز گردید. دو سه روزی طلاب و کسبه دور یکدیگر جوقه جوقه در میان صحن مینشستند [و] خود را به دیدن بقعه و صحبت با یکدیگر تسلی میدادند. گاه گاهی شستتیرهای دشمن سه چهار فشنگ آن متوالیاً به ایوان و گلدستهها و گنبد اصابت میکرد [و] طلاها را فرو میکرد (همان، 1375ش، ص350).
ناامنی سفر کربلا به دلیل درگیریهای مشروطه
آقانجفی از تهمتهایی که طرفهای درگیر در جریان مشروطه به یکدیگر میزدند و موج آن به مردم عادی کشیده میشد و حتی کار را به ناامن شدن مسیر زیارت پیاده کربلا برای اهل علم رسانده و زیارت طلاب راقطع کرده بود، سخن گفته است.
از اتهامات به نوع آخوندها یکی آنکه اینها بابی شدهاند... و این اشتهار فقط در نجف نبود؛ بلکه به تمام عراق و عشایر میرسید؛ به حدی که از اعراب بادیه، طلاب در اذیت و آزار بودند و در خود نجف نیز مأمون نبودند و به طوری سخت شد در بیرونها (یعنی بیرون شهر نجف) که طلاب یک سال به زیارت کربلا نرفتند و به کوفه جهت هواخوری و یا بیتوته در کوفه و سهله نتوانستند از خوف جان بروند و در چهار حصار نجف محبوس بودند و خود نجف هم مثل جاهای دیگر بود. لکن بعد از اعلان مشروطیت عثمانی، حکم شد بر اینکه طلاب نجف باید محترم و مأمون باشند؛ لذا نجف بهتر بود و خرمقدسین مشغول تزریقات اهل بادیه گشتند و آنها درصدد قتل بودند که در هر جا طلبه ایرانی میدیدند و خلوت بود، میکشتند. این بود که مسافرت به کربلا و کوفه جهت عبادات موظفه بر طلاب نجف، حرام گردیده بود. همان زیارتی که مقابل نود حج و عمره پیامبر است، ولکن من بلکه کلیه سادات از این گرفتاریها معاف بودیم (همان، 1375ش، ص274).
گمنامی مکان نواب اربعه
آقانجفی طی زیارت دورهاش در عراق برای زیارت نواب اربعه و کلینی به بغداد سفر کرد. وی گزارش میدهد که مکان قبرها برای عموم مشخص نبود و باید پرسان پرسان راه را پیدا میکردند.
به معرفی مردم بغداد، مقابر سفرای گرام امام زمان را نیز زیارت نمودیم؛ لکن دو رفیق ما اگر سؤ ال میکردند از این مقابر، جواب نمیشنیدند. معلوم شد که از غیر اهل سؤال مینمودی؛ یا یهودی و نصرانی و یا سنیهای متعصب بودند؛ لهذا گفتم: «شما هنوز ناقصید. نور بصیرتتان روشن نیست. خدا در قرآن میفرماید: (یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ) (الرحمن: 41). شیعیان را بهتر از شما میشناسم و نور تشیع یدرک و لا توصف. بگذارید تا من سؤال کنم» و بعد از آن، چند قدمی در میان کوفه به بازار، تفرس وجوه مردم از هر که سؤال میکردم، به طور قاعده راهنمایی میکرد. بالاخره تا نزدیک ظهر به اواخر بغداد رسیده، نواب اربعه را زیارت نموده، نان گرفته، ناهار خوردیم [و] از بغداد بیرون شدیم (همان، 1375ش، ص365).
منابع
٭ قرآن کریم.
٭ نهج البلاغة، شریف رضی، محمد بن حسین (1414ق). قم، هجرت، چاپ اول.
آقانجفی قوچانی، سیدحسن (1375ش). سیاحت شرق، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات حدیث، چاپ دوم.
ابن أبیجمهور، محمد بن زینالدین (1405ق). عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، قم، دار سیدالشهداء للنشر، چاپ اول.
ابن طاووس، علی بن موسی (1409ق). إقبال الأعمال، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم.
ابن قولویه، جعفر بن محمد (1356ش). کامل الزیارات، نجف اشرف، دار المرتضویة، چاپ اول.
ابن مشهدی، محمد بن جعفر (1419ق). المزار الکبیر، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول.
جوادزاده (جهانشاهلو)، علیرضا، آموزه (1383ش). تأملاتی درباره دو کتاب تاریخی از آقانجفی قوچانی، (بررسی خاطرات و تاریخنگاری)، مجله آموزه، شماره 4.
رهبر، محمدتقی، (1383ش). اخلاق و آداب در حج و زیارت، تهران، مشعر، چاپ اول.
شهید اول، محمد بن مکی (1410ق). المزار فی کیفیة زیارات النبی و الأئمة:، قم، مدرسه امام مهدی/، چاپ اول.
شیخ صدوق، محمد بن علی (1406ق). ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، چاپ دوم، قم، دار الشریف الرضی.
--------------، (1367ش). من لا یحضره الفقیه، ترجمه: علیاکبر غفاری و محمدجواد صدر بلاغی، تهران، نشر صدوق، چاپ اول.
-------------- ،(1413ق). من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.
طبرسی، حسن بن فضل (1412ق/ 1370ش). مکارم الأخلاق، قم، شریف رضی، چاپ چهارم.
طوسی، محمد بن حسن (1407ق). تهذیب الأحکام، تحقیق خرسان، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
قاضی عسکر، علی (1387ش). آداب سفر حج، تهران، مشعر، چاپ اول.
کفعمی، ابراهیم بن علی (1405ق). المصباح (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، قم، دار الرضی (زاهدی)، چاپ دوم.
کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
مجاهدی، محمدعلی (1381ش). پاداش نیکیها و کیفر گناهان (ترجمه ثواب الأعمال شیخ صدوق)، قم، انتشارات سرور، چاپ اول.
مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (1403ق). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
-------------- (1423ق). زاد المعاد، مفتاح الجنان، بیروت، موسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول.
مفید، محمد بن محمد (1413ق). کتاب المزار، مناسک المزار، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید=، چاپ اول.