امامین کاظمین (علیهما السلام) و زمینه سازی برای تشکیل حکومت اسلامی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

چکیده
از اهداف امامت و فلسفه‌های وجودی امام از دیدگاه متکلمین اسلامی، ریاست و زعامت جامعه مسلمین است؛ یعنی امام باید با تشکیل حکومت و اجرای قوانین و حدود الهی، امنیت عمومی و عدالت اجتماعی را برقرار کند. در همین راستا از سؤالات و شبهات مطرح درباره ائمه شیعه و از آن میان امام کاظم و امام جواد8، این است که با توجه به اینکه این بزرگواران موفق به تشکیل حکومت نشده‌اند، چگونه تأمین‌کننده این بخش از فلسفه امامت بوده‌اند؟ پاسخ این است که تحقق‌بخشی به این بخش از فلسفه امامت، مشروط به وجود مقتضی و نبودن مانع است؛ اما در عصر این دو امام بزرگوار، به دلیل نبود خواست و اقبال مردم، زمینه اقدام و تشکیل حکومت به وجود نیامد. همچنین این دو امام بزرگوار، در عصر خود تحت نظارت و سخت‌گیری بسیار شدیدی بوده و امکان عملی برای تشکیل حکومت و اجرای احکام الهی را نداشته‌اند؛ اما به رغم وجود مانع جدّی، باز آنان به صورت‌های مختلف با حکومت‌های ظالم زمان خود مقابله کرده و برای فراهم شدن بستر و زمینه شکل‌گیری حکومت الهی و برطرف کردن موانع، اقدام فرموده‌اند.
کلیدواژه‌ها: امام کاظم7، امام جواد7، فلسفه امامت و حکومت اسلامی.

مقدمه
امامت به معنای خاص آن، یعنی رهبری جامعه بشری در مقام جانشینی پیامبر الهی، از مسائلی است که اکثر مذاهب اسلامی در ضرورت و وجوب آن تردیدی ندارند؛ هرچند در دیگر مسائل مرتبط با این موضوع با یکدیگر اختلافاتی دارند؛ مسائلی مانند اینکه امام چه وظایفی بر عهده دارد و از چه ویژگی‌هایی باید برخوردار باشد؟ راه تعیین و شناخت امام چیست؟ امامان امت اسلامی چه کسانی هستند؟ و... .
از مباحث اختلافی در این باره، آن است که فلسفه وجود امام چیست؟ به عبارت دیگر، امام چه شئون و وظایفی بر عهده دارد؟ مذاهب اسلامی در پاسخ به این پرسش، وظایفی را برای امام برشمرده‌اند که بیشتر آنها مورد اتفاق بوده و برخی نیز محل اختلاف است.
متکلمان امامیه در تبیین فلسفه و اهداف امامت، وظایف و شئون متعددی را برای امام برشمرده‌اند که در مواردی با نگاه اهل سنت به این موضوع، مشترک است؛ اما موارد دیگری را هم بیان کرده‌اند که با نگاه اهل سنت تفاوت دارد و این ناشی از تفاوت نگاه آنان به جایگاه امامت است. فلسفه امامت از نگاه متکلمان امامیه، انجام وظایف و اموری مانند: حفظ نظام اجتماعی و برقراری عدالت (حلی، 1409، ص17-18)، اجرای حدود الهی (همان‌جا)، انجام تکالیف اجتماعی (همان‌جا)، حفظ آیین و شریعت و تبیین و تفسیر صحیح آن (ربانی گلپایگانی، 1386ش، ص108) و هدایتگری و تأمین فلسفه خلقت عالم است (ابن بابویه قمی، بی‌تا، ص132؛ کلینی، 1407ق، ج1، ص119). به جز دو مورد آخر، که دیدگاه اختصاصی شیعه است، در دیگر موارد نگاه شیعه با اهل سنت در مورد فلسفه امامت مشترک است.
مراتب امامت
با توجه به آنچه درباره فلسفه وجود امام و وظایف او از دیدگاه فِرق اسلامی اشاره شد، می‌توان تفاوت نگاه شیعه و اهل سنت به این موضوع را با رویکردی دیگر، که به نظر دقیق‌تر و پُرسودتر است، مطرح کرد؛ به این صورت که جانشینی پیامبر9 را که مهم‌ترین مؤلفه امامت است، دارای درجات و مراتبی بدانیم. البته همراهی و نگاه مشترک شیعه و اهل تسنن در همه درجات و مراتب آن تحقق ندارد. آن مراتب عبارت‌اند از:
1. ریاست عامه و زعامت جامعه
نخستین مرتبه امامت، ریاست عامه است. وقتی پیامبر9 از دنیا می‌رود، یکی از شئون او که بلاتکلیف می‌ماند، رهبری اجتماع است؛ یعنی امام باید با اجرای قوانین اسلامی در جامعه دینی و اجرای حدود الهی، امنیت عمومی را تأمین، و عدالت اجتماعی را برقرار کند و در عین پاسداری از مرزهای جامعه اسلامی و جهاد در راه خدا به ترویج و گسترش اسلام نیز بپردازد. این مرتبه از امامت، مورد وفاق شیعه و اهل سنت است و اختلاف آنان در این باره، فقط مصداقی و تاریخی است.
2. مرجعیت دینی
امامت در این مرتبه، نوعی کارشناسی اسلام است؛ اما کارشناسی خیلی بالاتر از حدّ مجتهد. کارشناس از جانب خداوند، یعنی افرادی که اسلام‌شناس هستند؛ البته نه اسلام‌شناسانی که از روی عقل و فکر خودشان اسلام را شناخته باشند، که قهراً جایزالخطا هستند؛ بلکه افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی، که بر ما مجهول است، علوم اسلام را از پیامبر9 گرفته‌اند. علم معصوم، عاری از خطاست و هرگز خطا نمی‌کند. اهل تسنّن برای هیچ‌کس چنین مقامی قائل نیستند؛ پس آنان در این مرتبه، اصلاً نه قائل به وجود امام هستند و نه قائل به امامت؛ نه اینکه قائل به چنین جایگاهی برای امام باشند و فقط اختلاف مصداقی با شیعه داشته باشند. اما شیعه معتقد است از مهم‌ترین فلسفه‌های وجودی امام، حفظ آیین خاتم و تبیین و تفسیر صحیح شریعت و پاسخ به نیازهای دینی و معرفتی جامعه اسلامی است.
3. ولایت
امامت به معنای ولایت، اوج مراتب امام است. مسئله در این مرتبه، مسئله انسان کامل و حجّت زمان است. در هر دوره‌ای، انسانی کامل، که حامل معنویت کلی انسانیت است، وجود دارد. امام نزد شیعه، انسان کاملی است که مقامات و درجات زیادی برای او قائل‌اند و همه آنها در زیارات و ادعیه شیعه آمده است. اهل سنت و حتی برخی از شیعیان، در این مرتبه به امامت معتقد نیستند؛ اما اکثر شیعه و علمای آنان، به این مرتبة امامت اعتقاد دارند (مطهری، بی‌تا، ج4، ص848-850).
آمیختگی سه مفهوم «رهبری سیاسی»، «آموزش دینی» و «تهذیب روحی» در خلافت و حکومت اسلام، که امامت و حکومت اسلام را دارای سه جنبه و سه بُعد قرار داده است ...، ناشی از آن است که اسلام در اصل، این سه جنبه را از یکدیگر تفکیک نکرده و به عنوان برنامه‌ای، این سه بعد را بر انسان عرضه کرده است. پس پیشوایی امت نیز به معنای پیشوایی در این سه بُعد است و شیعه، به دلیل همین گستردگیِ معنای امامت است که عقیده دارد امام باید از طرف خدا تعیین شود (خامنه‌ای، 1391ش، ص60-61).
خواست مردم، عامل تشکیل و بقای حکومت اسلامی
همان‌گونه که اشاره شد، نخستین مرتبه امامت، ریاست عامه و رهبری اجتماع است؛ یعنی امام باید با اجرای قوانین اسلامی در جامعه دینی و اجرای حدود الهی، امنیت عمومی را تأمین، و عدالت اجتماعی را برقرار کند و در عین پاسداری از مرزهای جامعه اسلامی و جهاد در راه خدا، به ترویج و گسترش اسلام نیز بپردازد. اما تردیدی در این امر وجود ندارد که همراهی و خواست مردم، مهم‌ترین عامل شکل‌گیری و تداوم حکومت است؛ طوری‌که اگر کسی همه شایستگی‌های لازم برای حاکمیت و به دست‌گیری زمام امور جامعه را داشته باشد؛ ولی مردم از پذیرش حاکمیت او، به هر دلیلی، سر باز زنند و او را حمایت و همراهی نکنند، چنین شخصی نمی‌تواند حکومت تشکیل دهد و به درستی به وظایف حاکم بپردازد.
البته باید به این نکته توجه داشت که عدم برخورداری از حکومت و اجرای قسط و عدل توسط فرد شایستة امامت، نقضی بر امامت او نیست و موجب نقض غرض الهی در تعیین او به مقام امامت نمی‌شود؛ زیرا بر اساس حکمت الهی، خداوند انسان‌ها را مختار آفریده است و انسان می‌تواند بر اساس این اختیار خدادادی، نوع دین و عقیده، نوع حکومت و... را انتخاب کند. عرضه دین حق یا معرفی حاکم شایسته به انسان از جانب خداوند، مستلزم مجبور بودن او به پذیرش این امور نیست؛ ازاین‌رو همان‌گونه که انسان بر اساس اختیاری که دارد، می‌تواند وجود خداوند و بندگی در برابر او را بپذیرد یا از زیر بار بندگی خدا شانه خالی کند و البته تبعات آن را نیز بپذیرد، این اختیار را هم دارد که حاکمیت رهبران الهی را بپذیرد یا از پذیرش ولایت و رهبری آنان سر باز زند. اما نپذیرفتن حاکمیت و رهبری حاکم شایسته از جانب مردم، دلیل بر اهلیت نداشتن او برای رهبری و حاکمیت یا دلیل بر نقض غرض الهی از تعیین او در مقام حاکم نیست. اکثر انبیای الهی مصداق روشنی برای این موضوع هستند (حدید: 25؛ نساء: 64؛ احزاب: 6 و 36؛ آل عمران: 146).
ائمه: و تشکیل حکومت
سؤالی که در مورد فلسفه امامت از دیدگاه شیعه مطرح می‌شود، این است که نخستین مرتبه امامت، که همان ریاست عامه و زعامت جامعه اسلامی برای اجرای شریعت در جامعه است، توسط امامانی که شیعه به امامت آنان اعتقاد دارد، تحقق پیدا نکرده است؛ یعنی اکثر ائمه شیعه با توجه به نداشتن قدرت و حکومت سیاسی و اجتماعی، این وظایف امام را انجام نداده‌اند؛ بنابراین چگونه قابل تصور است که کسی یا کسانی امام باشند؛ اما وظایف و تکالیف امام را انجام نداده و تحقق‌بخش فلسفه امامت در جامعه اسلامی نباشند؟
ائمه اهل بیت: در عین برخورداری از تمام شایستگی‌های لازم برای تشکیل حکومت، به دلیل استقبال نکردن مردم از حاکمیت اکثر آنان، موفق به این امر نشده‌اند؛ زیرا آنان به خوبی می‌دانسته‌اند که حاکم، زمانی می‌تواند به درستی وظایف حکومتی خود را انجام دهد و اهداف حکومت دینی را تأمین کند که مردم نیز خواستار برقراری عدالت، اجرای احکام دینی و مدیریت جامعه بر اساس قوانین و مقررات الهی باشند.
اگر بخواهیم تحقق این بخش از فلسفه امامت را در زندگی ائمه: بررسی کنیم، می‌توان دوران حیات ائمه اطهار: بعد از رحلت رسول خدا9 را به طور کلی در چهار دوره در نظر گرفت تا حوادث زمان ائمه: را درست تحلیل، و دلیل موضع‌گیری‌ها و اقدامات متفاوت آنان را در این راستا درست تبیین کرد.
 دوره اول: دوره سکوت و مدارا با خلفای وقت؛ که عبارت بود از دوران ۲۵ ساله زندگانی امیرالمؤمنین حضرت علی7 در زمان سه خلیفه.
دوره دوم: دوره تشکیل حکومت و ظهور مستقیم در صحنه سیاسی؛ این دوره شامل حکومت چهار سال و چند ماه حضرت علی7 و دوره شش‌ماهه خلافت ظاهری امام حسن مجتبی7 بود.
دوره سوم: دوره تلاش برای تشکیل مجدد حکومت اسلامی؛ این دوره از زمان صلح امام حسن7 آغاز می‌شود و تا زمان شهادت امام حسین7 ادامه می‌‌یابد. این دوره، دوره تلاش و امیدواری برای تشکیل مجدد حکومت اسلامی به وسیله امامت وقت بود که بیشتر ناظر بر فعالیت امام حسین7 می‌شود.
دوره چهارم: دوره یأس از حضور آشکار در صحنه سیاسی و تمرکز بر حرکت علمی و فرهنگی و تربیت نیروی انسانی؛ بعد از شهادت امام حسین7، سیاست ائمه: به حرکت علمی و فرهنگی و تربیت نیروی انسانی، ظرفیت‌سازی و آماده کردن بستر شکل‌گیری حکومت اسلامی راستین در آینده بلندمدت تغییر کرد.
ارائه پاسخی جامع به این سؤال و بیان اقدامات هر یک از ائمه اثنا عشر: برای تحقق اهداف و فلسفه امامت، در حد یک مقاله ممکن نیست و نیازمند پژوهشی دقیق و تفصیلی است. ازاین‌رو، مقاله حاضر فقط در صدد پاسخ به سؤال فوق و تبیین این موضوع خواهد بود که امام موسای کاظم7 و امام جواد7، هر یک در زمان خود متناسب با موقعیت و اوضاع آن روزگار، چه اقداماتی برای برقراری حکومت عدل الهی و محقق نمودن آن بخش از فلسفه امامت، که منوط به برخورداری از حکومت است، انجام داده‌اند. البته توجه به این نکته نیز لازم است که تبیین اقدامات این دو امام بزرگوار در تبیین و تفسیر صحیح شریعت و حفظ دین نیز از اهداف این نوشتار نیست و آن خود مجالی دیگر می‌طلبد. البته تردیدی نیست که امام موسای کاظم7 و امام جواد7 همانند دیگر ائمه: در تبیین و تفسیر صحیح شریعت و حفظ دین، از هیچ اقدام لازمی فروگذار نکرده و این وظیفه را به بهترین وجه ممکن انجام داده و تحقق‌بخش فلسفه امامت در این حوزه بوده‌اند.
با توجه به این توضیحات، حال باید بررسی کرد که امام کاظم و امام جواد8 درباره این وظیفه امام چه عملکردی داشته‌اند.
امام کاظم7
از ویژگی‌های ائمه: مقابله با حاکمان جور است. هر یک از آنان در طول حیات مبارکشان، نه فقط با ستمکاران سازش نکرده و از مواضع خود عقب‌ ننشسته‌اند؛ بلکه بر اساس واقع‌بینی سیاسی، مبارزه با حکومت‌های جائر را به صورت‌های مختلف در پیش گرفته‌اند؛ از جمله: همکاری نکردن با خلفای ستمکار، نفوذ در دستگاه خلافت برای کاهش سخت‌گیری‌های سیاسی و اقتصادی بر مردم و درپیش‌گرفتن مبارزه منفی با حاکمان سیاسی برای آگاهی دادن به مردم و نفی مشروعیت نظام حاکم و عدم اعتماد مردم به حاکمیت. خلفای معاصر امام کاظم7 و از آن میان هارون‌الرشید، می‌دانستند که امام و پیروانش، عباسیان را غاصب خلافت پیامبر9، و حاکمانی ظالم می‌دانند و اگر روزی قدرت بیابند، در نابودی حکومت آنان لحظه‌ای درنگ نخواهند کرد؛ زیرا امام، حکومت را حق خود می‌داند و در صدد تشکیل آن است؛ ازاین‌رو امام کاظم7 و دیگر علویان را به شدت تحت نظارت قرار می‌دادند و به شدت با آنها مقابله می‌کردند (ابن شهرآشوب، 1376ق، ج4، ص306؛ مجلسی، 1403ق، ج48، ص306؛ طقوش، 1384ش، ص72). از طرف دیگر، امام کاظم7 نیز در کنار فعالیت‌های علمی خود از جمله: نقل حدیث و روایت، آموزش و تدریس، احتجاج و مناظره، به روش‌‌های مختلف می‌کوشیده‌اند تا فرهنگ تشکیل و تأسیس حکومت اسلامی را در جامعه نهادینه کنند. امام با درپیش‌گرفتن شیوه روشنگری، افشاگری، بصیرت‌بخشی، نقد عملکرد حکومت، ارتباط مستمر و پنهانی با شیعیان و سازمان‌دهی آنان و مناظرات کوبنده با حاکمان و صاحب‌منصبان، به مبارزه سیاسی پرداخته و مبانی مبارزه با حکومت‌های جور و تکلیف دینی بودن آن را برای مردم تبیین می‌کرده‌اند.
جریان مناظره و گفت‌وگوی میان ایشان و هارون‌الرشید، بهترین گواه و شاهد بر این است که از اهداف آن حضرت، نابودی ظلم و ستم و اقامه حق و عدالت (تشکیل حکومت اسلامی) بوده است. روزی هارون، به امام هفتم7 عرض کرد که حاضر است «فدک» را به ایشان برگرداند. حضرت موسی بن جعفر8 فرمود: «در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش به من بدهی».
هارون پرسید که حدود و مرزهای آن چیست؟
امام7 فرمود: «حد و مرز اولش، عدن؛ حد و مرز دومش، سمرقند؛ حد و مرز سومش، افریقا؛ و حد و مرز چهارمش، سرزمین ارمینیه و بَحر(دریای) خزر است».
هارون با شنیدن این سخنان، رنگ چهره‌اش تغییر کرد و با خشم و عصبانیت گفت: «با این وضع، چیزی برای ما باقی نمی‌ماند».
امام کاظم7 فرمود: «می‌دانستم که نخواهی پذیرفت» (ابن طاووس، 1374ش، ص408؛ مجلسی، 1385ق، ج48، ص144).
امام7 با روشن ساختن حدود فدک، این مسئله را بیان فرمودند که خلافت، حق ایشان است و عباسیان به‌ناحق در این جایگاه قرار گرفته‌اند.
ایشان با استناد به روایاتی از پیامبر اکرم9 به نکوهش و مذمت حکومت‌های جور زمانشان می‌پرداخت و با این شیوه، به مردم می‌فهماند که همراهی نکردن با حکومت‌های جور و سرزنش آنها، موضوعی فرقه‌ای نیست؛ بلکه تکلیفی دینی و اسلامی است. ایشان از رسول خدا9 نقل می‌کنند که: «شر البقاع دور الامراء الذین لا یقضون بالحق» (راوندی کاشانی، بی‌تا، ص71)؛ «بدترین مکان‌ها، دربار فرمانروایانی است که به حق عمل نمی‌کنند».
امام کاظم7 با بیان تقابل حکومت جور و حکومت الهی، پیروی از حاکمان جور را دشمنی با خدا می‌دانند (مجلسی، 1385ق، ج22، ص489)، و با انتقاد از چنین حکومت‌هایی، مردم را به مقابله و سکوت نکردن در برابر ظلم و فسق دعوت می‌کنند (راوندی کاشانی، بی‌تا، ص76) و با این تعابیر تند و سیاسی، تیری از چله توحید رها می‌سازند و بر پیکر طاغوت می‌نشانند.
اینها خود حکایت از آن دارد که آن حضرت، با اقدامات فرهنگی و مبارزه منفی با حکومت دوران خود، نامشروع بودن آن حکومت را مطرح کرده و به دنبال بسترسازی برای شکل‌گیری حکومت ایدئال اسلامی بوده‌اند؛ اما فضای بسته سیاسی و شدت گرفتن نظارت سختگیرانه نظام سیاسی نامشروع عباسی بر امام7 و یاوران ایشان، از مهم‌ترین مشکلات و موانع پیش روی امام کاظم7 برای تشکیل حکومت اسلامی بوده است. در این موقعیت، امام7 با رهیافتی راهبردی به بازاندیشی فرهنگ دینی اقدام کردند و با اتخاذ استراتژی ‌ستیز از طریق اقدام و عمل فرهنگی – اجتماعی، مانند تقیه، مبارزه منفی و استقامت، به دنبال تضعیف استبداد سیاسی بنی‌عباس بودند. امام7 در قالب مبارزه‌ای منفی، یعنی مبارزه‌ای که در قالب نقشه‌های براندازی نیست، بر مشروعیت نداشتن نظام حاکم تأکید می‌کنند و می‌کوشند که اعتماد مردم به آن را سست کنند. رفتار امام7 با صفوان بن مهران جمال، از همین باب است (مجلسی، 1385ق، ج47، ص336).
کتب تاریخ و حدیث، رفتارهای متعدد خلفای عباسی با موسی بن جعفر8 را نقل کرده‌اند که مهم‌‌ترین آنها واکنش‌های هارون‌الرشید است (ر.ک: کلینی، 1407ق، ج3، ص381؛ خطیب بغدادی، 1417ق، ج13، ص30؛ ابن شهرآشوب، 1376ق، ج2، ص264؛ اربلی، 1405ق، ج2، ص213؛ حسینی تهرانی، 1426ق، ج16-17، ص200). در عین حال، باید توجه داشت که امام کاظم7 نیز همانند دیگر امامان شیعه، بر لزوم رعایت تقیه پای می‌فشرد و می‌کوشید تا تشکّل شیعه را حفظ، و امور آنها را به طور پنهانی اداره کند. طبعاً این وضعیت، سبب می‌شد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی ایشان ارزشیابی دقیقی به عمل آورد. رهبری این حرکت و ظرافتی که در هدایت آن به کار برده شد، عامل مهم استواری شیعه در تاریخ بوده است.
همان‌گونه که اشاره شد، در زمان حضرت کاظم7 زمینه‌ای براى قیام مسلحانه علیه طاغوت و تشکیل حکومت اسلامى فراهم نبود؛ وگرنه بر آن حضرت واجب بود که دست به کار شوند و حکومت اسلامى به وجود آورند؛ ولى موقعیت براى مبارزه منفى و قیام علمى و ارشاد مردم، آماده بود؛ ازاین‌رو امام فعالیت خویش را در قالب مبارزه منفى و عدم تسلیم در برابر طاغوت و متنفر کردن مردم از دستگاه ظلم و جور و همچنین از طریق ارشاد و هدایت مردم و نشر احکام و تربیت افراد پیگیری فرمودند (شیخ مفید، بی‌تا، ج2، ص279).
اما در عین حال، ایشان علاوه بر مبارزه در قالب فعالیت‌های فرهنگی، برخی اقدامات عملی و تحرکات نظامی علیه حاکمان ستمگر عباسی را تأیید کرده، مورد حمایت قرار می‌دادند؛ از جمله اینکه ایشان با پیش‌بینی شکست قیام و نهضت فخّ به سرکردگی حسین صاحب فخ، که از نوادگان امام حسن مجتبی7 بود، به حسین فرمودند: «اگرچه تو شهید خواهی شد، باز در جهاد و پیکار کوشا باش. این گروه (عباسیان) مردمی پلید و بدکارند که اظهار ایمان می‌کنند؛ ولی در باطنْ ایمان و اعتقادی ندارند. من اجر و پاداش تو را از خداوند بزرگ می‌خواهم». امام7 نه فقط با این حرکت مخالفتی نکردند؛ بلکه آن را تأیید هم کردند (کلینی، 1407ق، ج1، ص366؛ ابوالفرج اصفهانی، بی‌تا، ص376؛ مجلسی، 1385ق، ج48، ص169). حضور دویست نفر از اصحاب ایشان و بزرگان بنی‌هاشم در این نهضت و تأیید ضمنی امام از ایشان، نشانه‌ای بر موافقت آن حضرت با این جنبش است (ر.ک: گلی زواره، 1375ش، ص120و121).
امام کاظم7 انسانی نبود که فقط به کار نماز، روزه و حج اشتغال داشته باشد؛ بلکه در امور سیاسی، دخالت کامل و مستقیم داشت. اگر فقط سرگرم نماز و عبادت خود می‌بود، خلفای عباسی را با او کاری نبود و نیازی نمی‌دیدند او را از میان بردارند. این، واقعیتی است و نباید شک داشت که اگر فرصتی برای او پیش‌ می‌آمد، قیام می‌کرد و اساس دستگاه غاصب را از بین می‌برد.
در زندگی این امام بزرگوار، حوادث گوناگونی وجود دارد که در مجموع، حکایت از آن دارد که آن حضرت در طول مدت 35 سال امامت خود، پیوسته در حالت مبارزه با خلفای جور بوده‌اند. صدها حادثه توجه‌برانگیز و در عین حال ظاهراً بی‌ارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی ایشان، هنگامی معنا می‌شود و ربط می‌یابد که ما آن رشته مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه شهادتش ادامه داشته است، مشاهده کنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزه ائمه: است که در تمام دوران 250 ساله و در شکل‌های گوناگون، استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارائه تفسیری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیاً تبیین مسئله امامت و حاکمیت سیاسی در جامعه اسلامی، و ثالثاً تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق‌بخشیدن به هدف پیامبر معظم اسلام9 و همه پیامبران؛ یعنی اقامه قسط و عدل و زدودن اَندادُالله از صحنه حکومت و سپردن زمام اداره زندگی به خلفاءالله و بندگان صالح خداوند (خامنه‌ای، 1383ش، ج2، ص231-234).
فعالیت‌ها و روشنگری‌های امام در طول دوران حاکمیت هارون‌الرشید، چنان کارآمد و اثرگذار بوده است که او فرزندش، مأمون عباسی را به سر فرود آوردن در مقابل امام رضا7 و ترمیم آثار رفتارهای پدرش وادار کرد.
امام جواد7
امام جواد7 در دوران کوتاه عمرش همانند پدر بزرگوارشان با حاکمانی که چهره‌ای از قداست و طرف‌داری از اسلام برای خود آراسته بودند و با ریاکاری و نفاق زمام امور مسلمین را در دست داشتند، روبه‌رو بودند و از طرف آنان در تنگنایی شدید قرار داشتند و تحت مراقبت دائم بودند؛ طوری‌که امکان تحرک و اقدامی علنی علیه آنان برای ایشان فراهم نمی‌شد. ازاین‌رو امام جواد7 نیز خط مبارزه منفی را در پیش گرفتند و در چهارچوب مبارزات فرهنگی و عقیدتی، به دنبال فروریختن پایه‌های مشروعیت اقتدار سیاسی عباسیان بودند. بر همین اساس، با حاکمان جائر دوران خود، مقابله و جهادی فشرده داشتند و موفق شدند که ماسک تزویر و ریا را از چهره مأمون و معتصم کنار زنند و ماهیت او را برای همیشة تاریخ برملا سازند. در دورانی که دستگاه خلافت، قرآن و سنت را به نفع خود تفسیر می‌کرد و مردم نیز تابع قدرت و بازیچه دست زورمداران بودند، امام7 از هر فرصتی برای نشان دادن مسیر درست به مردم استفاده می‌کردند؛ طوری‌که در مراسم حج، بسیاری از مردم، امام7 را از مشکلات خود آگاه می‌کردند و دستورالعملی می‌گرفتند (ر.ک: کلینی، 1407ق، ج4، ص314؛ حر عاملی، 1391ق، ج11، ص200). همچنین امام7، با طرح مباحث علمی در جلسات متعدد، نظام فقهی قیاس‌گرای حنفی را که نقش بازسازی‌کننده نظام حقوقی خلافت سلطنتی عباسی را به عهده داشت، به چالش کشیده، فرو می‌پاشید (ر.ک: عیاشی، بی‌تا، ج1، ص320؛ مجلسی، 1385ق، ج50، ص15؛ حر عاملی، 1391ق، ج18، ص490) که این امر، عاملی برای سستی و فروپاشی نظام خلافت عباسی می‌شود. یا اینکه امام7 در ضمن مناجات و دعا، جهان‌بینی مسیر اندیشه خود را مشخص می‌کند و مردم را از تحولات و دگرگونی‌ها آگاه می‌سازد و افکار آنان را متوجه مبارزه با ظلم و درخواست عدالت می‌کند. امام7 در مناجات «الوسائل الی المسائل» به محضر خداوند عرضه می‌دارند:
خداوندا ظلم و ستم بر بندگان تو همه جا را گرفته است؛ به گونه‌ای که عدالت را کشته و از بین برده؛ امنیت را از راه‏ها گرفته؛ حق را محو کرده و راستی را به صورت باطل جلوه‌گر ساخته؛ نیکوکاری را پنهان نموده و بدی را آشکار کرده؛ تقوا و پرهیزکاری را فرو نشانده و راه‌های هدایت و راستی را از میان برده؛ خیر و خوبی را از میان برداشته و زیان را پایدار کرده؛ فساد را نمودار ساخته و آن را رشد داده؛ لجاجت را تقویت کرده؛ ستم را گسترش داده و از حد خود درگذشته است. خداوندا اى پروردگار من، برطرف نمى‌کند این ظلم را مگر قدرت و پادشاهى تو و جز الطاف تو کجا پناهی هست؟ خداوندا اى پروردگار من، پس قطع کن ستم را و ببر ریسمان ظلم را و فرونشان رواج بازار قبیح را و کسى را که از ظلم بیزار است، عزیز گردان. بیخ و بن اهل ظلم و ستم را قطع کن و بر آنها جامه‌های سرگردانی را پس از آگاهی‌شان بپوشان. خداوندا برآنان به زودی شبیخون وارد آور و کیفر‌های خویش را بر ایشان ببار. خدایا زندگى منکر را بمیران تا بیمناک و افسرده‌خاطر ایمنی یابد و گرسنه سیر گردد ‏و تباه‌شده محفوظ ماند و رانده‌شده جایی پیدا کند و فراری‌داده‌شده باز گردد و نیازمند توانگر شود. به پناهنده پناه داده شود. آن کس که بزرگ است، مورد احترام قرار گیرد. به کودکان لطف شود. ستمدیده‌ها عزیز شوند و ستمکاران ذلیل و خوار گردند. برای غمگینان گشایش پیش آید و رنج‌های غم‌آور برطرف شوند و این آشوب‌های سیاه فرو نشیند. اختلاف‌ها ریشه‌کن شود. دانش بر هر چیزی برتری یابد و صلح همه جا را فراگیرد و پراکندگی‌ها جمع گردد. ایمان تقویت شود و قرآن پیوسته خوانده شود. به درستی که تو ای خدای بزرگ جزاپیشه و نعمت‌بخش، پیوسته الطافت شامل حال بندگان است (ابن طاووس، 1374ش، ص263-264؛ ر.ک: جاسم حسین، 1387ش، ج1، ص40-50).
البته امام جواد7 در شورش‌ها و انقلاب‌های زمان خود علیه حاکمیت، به طور مستقیم دخالت نمی‌کرد و رهبری آنان را بر عهده نمی‌گرفت؛ زیرا این اقدامات، یا کاملاً اسلامی نبود و در پی منافع، مقام و ریاست بود یا اینکه رهبران این نهضت‌ها اهلیت و شایستگی لازم را نداشتند؛ اما امام7 هدایت اندیشه‌ها و تصحیح افکار و باورها را مقدم بر هر نهضت و قیام علنی و غیر علنی دانسته‌اند. با وجود این، امام7 به طور غیر مستقیم، نهضت‌های مهم را به این دلیل که سدی در برابر ظلم و ظالم بود، تقویت و تلاشگران و مبارزان علیه بی‌عدالتی را تشویق می‌کردند. مأمون عباسی، که ‌امام ‌جواد7 را با ‌شورش‌های علویون و فعالیت‌های ‌سیاسی ‌وکلای ‌امام ‌مرتبط‌ می‌دانست‌، برای نظارت بیشتر، ایشان را در سال ۲۱۵ از مدینه‌ به‌ بغداد فراخواند. معتصم‌ عباسی نیز به همین دلیل امام جواد7 را به‌ بغداد فراخواند تا نقش ایشان ‌را در قیام‌های پنهانی‌ شیعی ‌دریابد (جاسم حسین، 1387ش، ص40-50).
نتیجه‌گیری
امام کاظم و امام جواد8 در دوران حیات مبارکشان اقداماتی متعدد و اثرگذار در راستای بسترسازی تشکیل حکومت راستین اسلامی انجام داده‌اند؛ اما به دلیل فراهم نبودن زمینه تشکیل حکومت، خود موفق به انجام این امر نشده‌اند. ازاین‌رو، نمی‌توان نداشتن ریاست عامه و زعامت جامعه اسلامی و عدم اجرای حدود و انجام تکالیف اجتماعی را که متفرع بر حکومت است، دلیلی بر امامت نداشتن آنان دانست.


منابع
ابن بابویه، علی بن حسین (بی‌تا). الإمامة و التبصرة من الحیرة، تحقیق مدرسة الامام الهادی، قم، مدرسة الامام الهادی.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (1376ق). المناقب آل ابی‌طالب، تحقیق لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف، مکتبة الحیدریة.
ابن طاووس، علی بن موسی (۱۳۷۴ش). الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ترجمه داوود الهامی، چاپ دوم، قم، نوید اسلام.
ــــــــــــــــ  (1411ق). مهج الدعوات و منهج العبادات، تصحیح ابوطالب کرمانی و محمد حسن‏محرر، قم، دارالذخائر.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (بی‌تا). مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة.
اربلی‌، علی‌ بن‌ عیسی (1405ق). کشف الغمة فی معرفة الأئمة، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت: .
جاسم حسین (1387ش). تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه سیدمحمدتقی آیت‌اللهی، تهران، امیرکبیر.
حر عاملی، محمد بن حسن (1391ق). وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین (۱۴۲۶ش). امام‌شناسی، چاپ سوم، مشهد، علامه طباطبایی.
حلی، حسن بن یوسف (1409ق). الألفین، چاپ دوم، قم، هجرت.
خامنه‌ای، سیدعلی(1383ش). حدیث ولایت، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت.
خطیب بغدادی، احمد بن علی (1417ق). تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة.
راوندی کاشانی، فضل‌الله (بی‌تا). النوادر، ترجمه احمد صادقی اردستانی، قم، دارالکتاب.
ربانی گلپایگانی، علی (1386ش). امامت در بینش اسلامی، چاپ اول، قم، بوستان کتاب.
طقوش، سهیل (1384ش). دولت عباسیان، ترجمه حجت‌الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
عیاشی، محمد بن مسعود (بی‌تا). کتاب التفسیر، تصحیح و تعلیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، چاپ علمیه.
کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
گلی زواره، غلامرضا (۱۳۷۵ش). سرزمین وحی، سرچشمه تشیع، قم، حضور.
مجلسی، محمدباقر (1385ق). بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة.
ـــــــــــــــــ  (1403ق). بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
مطهری، مرتضی (1368ش). مجموعه آثار، تهران، صدرا.
مفید، محمد بن محمد (بی‌تا). الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه.