خاطرات من از حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعبدالرضا شهرستانی در کربلا

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

چکیده

بیشک، حوزههای علمیه همواره از وجود عالمان فرهیخته و بزرگان پُرتلاش و خوشفکر، که لحظهای از دغدغه تعلیم و هدایت و حفظ مواریث علمی اهل بیت: فارغ نبودهاند، برخوردار بوده است. از این سلسله نورانی، استاد بزرگ و حوزوی و دانشور و پُرکار، حجتالاسلام والمسلمین آقای سیدعبدالرضا حسینی شهرستانی حائری(١٣٣٩ ـ ١٤١٨ق.) است؛ فعالیتهای متنوع فرهنگی و علمی ایشان در جهت حفظ و ترویج معارف اسلامی و انجام وظیفه دینی در قالب تهیه و انتشار مجلات معارفی و تأسیس حوزه علمیه و تربیت شاگردان و پروردن جانهای مستعد و ممتاز، چیزی نیست که از نگاه مطلعان و آشنایان با این بزرگوار، مخفی مانده باشد. در این نوشتار، از پس آشنایی چندینساله با جناب شهرستانی و آگاهی از زحمات بیوقفه و خستگیناپذیر ایشان در تألیفات و تحقیقات اسلامی، به گوشهای از شخصیت ممتاز و خدمات علمی و ذکر خاطراتی چند از ایشان پرداخته شده است.

کلیدواژه‌ها


خبر درگذشت حضرت علامة مجاهد حجتالاسلام والمسلمین آقای سیدعبدالرضا فرزند سیدزینالعابدین بن آیتاللهالعظمی سیدمیرزامحمدحسین حسینی مرعشی شهرستانی، در شب شنبه بیست و هفتم ربیعالاول در مشهد مقدس، بسیار مایة تأسف و اندوه بنده گردید.5 آن جناب، نقشی جدّی و اساسی در زندگی علمی بنده داشتند و از همین رو، درگذشت وی، بسیار بنده را متاثر و اندوهگین ساخت و بر آن داشت که به رسم سپاسگزاری و تقدیر، خاطراتی ویژه از ایشان را در این مقاله ثبت و ضبط کنم. این عالم جلیلالقدر، هفده سال آخر عمر شریفشان را در ابتلا به بیماریای مزمن گذراند که همواره مایة تاسف و ناراحتی بنده بود. اما تقدیر پروردگار، این بود که به این وسیله، بر درجاتش بیفزاید و او را همچون دیگر بستگانش، که زندگیشان را با رنج سپری کردند، اجر صابران عنایت فرماید.

جناب سید شهرستانی، اولین کسی بود که قلم را برای نوشتن و تحقیقات علمی در دست من به حرکت درآورد و به شکلی خاص، که بهناچار باید دربارهاش سخن بگویم، مرا در این امر پروراند و به بالندگی رساند.

بنده دروس ابتدایی را در کربلای مقدس (۱۳۷۸ق.) در مدرسه غیردولتی امام صادق۷، که بیشتر علمای کربلا بنیانگذار آن بودند و بر اداره آن اشراف داشتند، به پایان رساندم. هیئت ناظر این مدرسه نیز تعدادی از عالمان بودند؛ از آنها جناب سیدعبدالرضا شهرستانی و خطیب و شاعر جناب حجتالاسلام والمسلمین سیدمرتضی قزوینی بود و پس از ایشان، حضرت علامه سیدمحمد طباطبایی= مدیریت آن مدرسه را بر عهده گرفت. خطیب و شاعر، سیدصدرالدین شهرستانی، مدیرمسئول مجلة «رسالة الشرق» به ما زبان عربی را میآموخت و برادر شهیدم، کار تدریس عقاید را بر عهده داشت.

پس از اتمام دوره ثانویه (متوسطه)، وارد حوزة علمیة کربلا شدم. از مدرسان سرآمد این حوزه، جناب علامة ادیب و مدرس زبردست، شیخجعفر رشتی، بود که مسئولیت ادارة امور مدرسة بزرگ هندیه واقع در بابالسلطانیه در طرف شرقی حرم مقدس امام حسین۷ نزدیک طاق زعفرانی در محلة باب الطاق را نیز بر عهده داشت. بنده بیشتر دروس ادبی و کتابهای درسی این موضوع را که تدریس میشدـ و از کتاب التصریف زنجانی شروع میشد و به المطول تفتازانی خاتمه مییافت ـ طی شش سال، بهطور جدی و با اتقان خدمت ایشان فرا گرفتم و به دو علت، بیشتر وقت من در این مدرسه میگذشت: یکی اینکه تمام درسهای بنده در خدمت شیخ رشتی برگزار میشد و این، میطلبید که درس و بحثهای خود را به همان مکان محدود کنم تا اوقاتم در رفت و آمدهای مکرر میان مدرسه و محل اقامتم در مدرسة بقعه، که در بینالحرمین بر ورودی بازار بزرگ در تقاطع بازار با خیابان امام علی۷ واقع بود، ضایع نشود. دیگر اینکه مدرسة هندیه، در فاصلة حدود صد متری خانهای قرار داشت که در آن ساکن بودیم.

سید شهرستانی از علمای ساکن در مدرسة هندیه بود؛ در اتاقی بزرگ واقع در طبقة دوم و همانجا به رتق و فتق کارهای مربوط به مجلة «اجوبة المسائل الدینیة» میپرداخت. همچنین در طبقه اول، اتاقی کوچکتر متعلق به ایشان وجود داشت که درواقع، کتابخانه آن جناب بود و میراث مکتوب خاندان شهرستانی در آن نگاهداری میشد.

در ابتدای ورودم به مدرسه، علامه شهرستانی را مردی پُرجنبوجوش میدیدم که اوقاتش میان ادارة مجله و تدریس و اقامة نماز جماعت در رواق شرقی حرم حسینی، که پیشتر پدر بزرگوارشان اقامة آن را بر عهده داشت و تنها نماز جماعت زنانه بود، تقسیم شده بود.

با وجود پیشرفتهای درسی و ارتباط مستقیمی که با سیدعبدالرضا داشتم، گاهوبیگاه خدمت ایشان میرسیدم و در محل کارش، او را سخت مشغول کارهای مجله و عنوانگذاری مطالب و خواندن مقالات و تصحیح نمونههای چاپی میدیدم و هر ماه و هر روز، تلاش پیگیر و مجدانة ایشان در امور مختلف، انسان را به شگفتی و اعجاب وامیداشت.

درخواست یک نسخه خطی

از خاطرات بنده با ایشان، آن است که روزی از او خواستم نسخه خطی منظومة غایة التقریب المهذب لمنطق التهذیبِ تفتازانی را که به خط مؤلفش آیتالله میرزامحمدحسین شهرستانی بود، در اختیارم بگذارد. به اتاق کتابخانه در طبقه اول رفتیم. کتابیحجیم به دستم داد و یادآوری کرد که این کتاب، جلد دوم از دو جلد مجموعه آثار مؤلف مرحوم و به خط ایشان است. بنده نسخه چاپی را با نسخه خطی آن کتاب مقابله کردم. این نسخه مقابلهشده، در فصلنامه «تراثنا»، سال یکم ۱۴۰۶، شماره ۱۵۵-۱۷۰، متعلق به مؤسسه آل البیت: لاحیاء التراث در شهر مقدس قم چاپ شده است. سیدعبدالرضا در کتابخانهاش در کربلا میراثی گرانقدر از کتابهای جدّ بزرگوار و عمویش علامه میرزامحمدعلی حسینی مرعشی را جای داده بود که از آن دور ماند و همین، اسباب حزن و اندوه بسیار او شد و در ابتلای وی به بیماری سخت اواخر عمر، اثر عمیق بر جا نهاد.

پیشنهاد نوشتن اولین مقاله

از مهمترین خاطرات بنده با سیدعبدالرضا این است که روزی در خانهام را زدند. در را که باز کردم، سید شهرستانی را پشت در دیدم. گمان کردم برای دیدن پدرم، که سالهای درازی بینشان رابطة دوستی و برادری برقرار بود، آمده است؛ اما ایشان با دیدن من گفت: «آمدهام شما را ببینم» و این برای من، بسیار غیرمنتظره بود و توقع چنین امری را نداشتم؛ زیرا بین من و ایشان، ارتباط کاریای نبود و شخصیتی مثل ایشان، از حیث سن و سال و همچنین علمی، هیچ مناسبتی با بنده نداشت که بخواهد برای دیدارم خود را به سختی بیندازد. ایشان بلافاصله ادامه داد: «آمدهام از شما بخواهم برای مجله، مقالهای بنویسید. موعد چاپ شماره جدید نزدیک است؛ اما همه مطالب آماده نشده». بهشدت خجالتزده و متحیر شدم. در هفدهسالگی، چنین رفتار و پیشنهادی برایم سنگین بود. بزرگانی همچون سیدعبدالرضا در چشم ما بسیار شکوهمند مینمودند و از طرفی، من تا آن روز هیچ تجربهای در نوشتن و چاپ مقاله، آن هم کنار شیوخ و بزرگان نداشتم.

این حالت مرا به یاد سخنی، که به تازگی خواندهام، میاندازد که «در کهنترین نوشتة شناسایی شده تا به امروز، که قدمت آن به شش هزار سال قبل میرسد، آمده است: روزگار ما آنگونهکه ما عادت کرده بودیم، نیست. هر بچهای که به راه میافتد و به جنبش در میآید، دوست دارد کتابی تألیف کند. کودکان این نسل، چنان نیستند که از پدران خود پیروی نمایند؛ کاری که ما در گذشته، در زمان مردان متقی و شایسته، میکردیم» (مرآة الکتب، ۱۴۱۷ق، شماره ۳۳، ص۳۱).

به ایشان عرض کردم: «سرورم! چنین کاری هرگز از عهده من بر نمیآید؛ زیرا با وجود بزرگان و نویسندگان متبحر، من در معرض انتقاد و سرزنش قرار میگیرم که با چه جسارتی چنین کاری کردهام. اساساً نوشته من، چه ارزشی میتواند داشته باشد که بشود آن را در مجله مشهور به چاپ رساند. افزون بر اینکه فعلاً کار آمادهای ندارم».

ایشان با لحنی جدّی و لهجهای قوی گفت: «هیچیک از این مسائل، مانع کار نیست. درباره انتقاد و سرزنش، من از هر حیث مدافع شما خواهم بود و به همه اعتراضها جواب میدهم. اما درباره نوشتههایت، مطمئن هستم که قوی و استوار خواهد بود. افزون بر اینکه پیش از چاپ آنها را میخوانم. اما موضوع مقاله، هر موضوعی را که خواستی، اختیار کن؛ اگرچه درباره امام حسین۷ باشد، بهتر است؛ زیرا شماره آتی در محرم چاپ میشود».

ما از هم جدا شدیم و من شروع کردم به نوشتن مقالهای با موضوع «حول نهضة الحسین۷» که شماره نخست از دور دهم «مجلة الاجوبة» در محرم ۱۳۸۵ به آن اختصاص یافت. آنگاه در کتابی مستقل در سال ۱۳۸۶ قمری از طرف منشورات دارالصادق۷ در نجف اشرف مطبعة النعمان، طبع گردید.

پس از آنکه مقاله را تحویل سید بزرگوار دادم، از ایشان پرسیدم: چگونه شما پیش از آنکه بنده اصلاً چیزی بنویسم و از نوشته من اطلاع پیدا کنید، با اطمینان گفتید که آنچه خواهم نوشت، حتماً قیمتی و باارزش خواهد بود؟ این را از کجا میدانستید؟

ایشان با لبخندی شیرین به من فرمود: «اولاً از آنجا که بنده جزو هیئت ناظر در مدرسة امام صادق۷ بودم، از سطح بالای درس و بحث شما آگاهی داشتم و نمرات بالای شما در دروس عربی و بهویژه انشا، این امر را نشان میداد. همچنین صدرالدین شهرستانی، که استاد ادبیات شما بود، درباره لیاقت شما در این عرصه با من سخن گفته بود.

ثانیاً در مدتی شما نزد شیخجعفر رشتی درس میخواندید، من مراقب بودم و جدّیت و تلاش مجدانه شما را میدیدم و از مباحثهها و تقریرنویسیها و تدریس شما در سطوح پایینتر برای طلاب ابتدایی آگاهی داشتم و همه اینها برای من، ثابت میکرد که توانایی نوشتن مقاله در سطح مجله ما را دارید و کاری که تحویل دادهاید، بهترین دلیل بر صحت باور ماست».

با چاپ آن شماره از مجله، که تماماً به نوشته بنده اختصاص یافته بود، بعضی افراد تنگنظر و بیظرفیت و ناراحت، شروع کردند به بیهودهگویی و پنجهکشیدن و تمسخر بنده. در این بین، این سید شهرستانی بود که مقابلشان ایستاد و آنها را ساکت کرد و مرا از معرکه ملامت و شکنجه روانی آنان، که در نگاهها و حرفها و سخنشان نمایانده میشد، نجات بخشید.

در این باره، ماجرایی به یادم آمد که باید نقل کنم: یکی از مدعیان علم و دانش، که شهرت و زبان تندی در انتقاد از دیگران داشت، روزی در جلسهای، بیمقدمه رو به من کرد و با تمسخر گفت: ببینم بین «زخرف» و «زبرج» چه تفاوتی هست و چگونه تلفظ میشوند؟ در آن جلسه، استاد شیخجعفر رشتی و علامه شیخمحمدهادی معرفت نیز حاضر بودند. شیخهادی معرفت رو به آن شخص مسخرهجو کرد و با تلخی و تندی به او گفت: چرا جناب سید را میرنجانی؟ به چه حقی او را استهزا میکنی؟ بیشک، نوشتههای ایشان خوب است و از معلومات و ادب و فضل او نشان دارد. این رفتار و واکنش آیتالله معرفت، باعث شد تصویری زیبا و خوشایند و نازدودنی از ایشان در ذهن من شکل بگیرد و بر عزم و جدّیت من در تألیف و تحقیق افزوده شود.

شخصیتی ممتاز

در خاطرهای که از نظرتان گذشت، ما با جنبههایی خاص از شخصیت مرحوم شهرستانی روبهروییم که در ادامه، با بیان بعضی دیگر از نقاط زندگی ایشان، به آنها اشاره میشود.

عمق تشخیص درست ایشان در اطلاع بر شایستگیهای موجود افراد؛ چیزی که بسیاری از مؤسسات و بهویژه مراکز علمی همچون حوزههای علمیه از آن غافل، و به آن بیتوجهاند؛ درحالیکه امری است بسیار مهم و حساس در محافظت از تواناییها و استعدادها و جلوگیری از هدررفت و معطلماندن آنها یا فراریشدنشان به ممالک بیگانه و در خدمت دشمنان در آمدن. در سرگذشت عالم بزرگی همچون شیخمفید۲، میخوانیم که ایشان بر تعلیم فرزندان امت اسلامی بسیار حریص بود و در مکتبخانهها و کوچهها و مغازهها میگشت و بچههای باهوش و زیرک را زیر نظر میگرفت و آنها را از پدر و مادرشان میگرفت و به تعلیمشان همت میگماشت و اینگونه بود که شاگردان وی، روزبهروز افزون میشدند (ذهبی، ۱۴۰۱ق، ج۱۷، ص۳۴۴).

توجه سیدعبدالرضا شهرستانی به این امر در حوزة علمیه کربلا، حاکی از ذکاوت و همت وی بود؛ حالآنکه در همان روزگار، کسانی بودند که به افراد بااستعداد، هیچ توجهی نشان نمیدادند و میگذاشتند لیاقتها و توانمندیها در وجود صاحبانشان بماند و تباه شود. عدهای هم از آن استعدادها در راه غرضهای فاسد و خودنمایی و سامان دادن به کار دنیایی خود و آوازهجویی و مانند آن، سوءاستفاده میکردند و این، باعث میشد که شعلههای دانش در آن حوزه به خاموشی گراید و عالمان اهل فضل در انزوا و گوشة خسران قرار گیرند و بزرگان در خانهها در خود فرو روند و مدارس علم و حلقههای درس و بحث از رونق بیفتد.

فروتن و بیادعا

تواضع بسیار و مثالزدنی آقای شهرستانی؛ که با وجود وجاهت علمی و عظمت شخصیتی، از اینکه به دیدن بنده بیایند و آن پیشنهاد را مطرح کنند، هیچ ابایی نداشتند؛ درحالیکه افراد دیگری در موقعیتی کمتر از ایشان، چنین رفتاری را بر خود نمیپسندیدند و به آن تن نمیدادند.

حقا که سید شهرستانی میان خاصه و عموم مردم، به اخلاق متعالی و خوشایند معروف بود؛ به این نشان که در دورهای طولانی مدیریت مجله «الاجوبة» را بر عهده داشت و توانسته بود عدة بسیاری از فضلا و ادیبان و نویسندگان را از جاهای مختلف و در سطوح گوناگون برای نگارش مقالات گرد آورد و در طول هجده سال سخت، که بین مجلات ماهانه در عراقِ بیثبات و متلاطم بینظیر است، آن مجله را اداره کرد؛ چنانکه در دورهای که به تنهایی وکالت مرجعیت عالی را بر عهده داشت، حالت متواضعانه در او باقی بود و بیهیچ تکبری، تمام امور مالی و علمی مربوط به مسئولیت خود را تا روزگار هجرت به ایران اسلامی انجام میداد.

جدیت مخلصانه

آن روزی که بنیانگذاران مجلة «الاجوبة» با عنوان «لجنة الثقافة الدینیة»، یکایک کنارهگیری کردند و مسئولیت آن را نپذیرفتند، آن «لجنة» با وجود شخص سیدعبدالرضا شهرستانی به کارش ادامه داد و از صفر تا صد کار مجله را ایشان بهتنهایی انجام میداد و تلاشهای او در به چاپ رساندن شماره جدید مجله، حتی تهیه و بستهبندی و پستکردن آنها، بهروشنی پیش چشم خودنمایی میکرد. سیدعبدالرضا با تمام همت و تلاش، بیآنکه خستگی و راحتی بشناسد، تا روزی که حاکمیت متحکم بعثی آن را متوقف کند، به کار خود تداوم بخشید و فعالیتی ماندگار و درخشان در تاریخ کربلای مقدس و در تاریخ حرکتهای فرهنگی ـ دینی در عراق، از خود بر جای نهاد.

درس و تدریس

تمام این سختکوشی و فعالیتها، هیچگاه باعث نشد که سید شهرستانی از کارهای علمی، به شکل درس و تدریس و تألیف، کناره بگیرد. ایشان، پیوسته در درس استادان حوزه علمیه در کربلای مقدس حاضر میشد و موفق گردید از استادش عالم متقی و پرهیزکار آیتاللهالعظمی شیخیوسف خراسانی بیارجمندی حائری۱ اجازة اجتهاد دریافت کند. این در حالی بود که این استاد معظم، از شدت ورع و ملاحظات شرعی، حاضر نمیشد بر اجتهاد کسانی که مدعی اجتهاد بودند و دنیا را از ادعاهای پُرطمطراق خود آکنده کرده بودند، صحه بگذارد.

از شاگردان شهرستانی، جناب علامه محقق شیخمحمدباقر محمودی، برای من نقل میکرد که سید از عالمان مبرم و بااستقامتی بود که در حوزه علمیه، کمتر نمونهای داشت. روزی وی با پافشاری و اصرار از استاد خراسانی میخواهد که درس خود را در ایام تعطیل و در تابستان نیز ادامه دهند و شیخ نیز به احترام ایشان، با درخواست او موافقت میکند.

نیاکان و فرزندان

تمام مکارم اخلاقی و آثار شخصیتی و فردی سیدعبدالرضا شهرستانی و ماحصل تلاشهای شخصی و فعالیتهای عالی و ممتاز و مقام ارجمند آن بزرگوار، مستند به گذشته و اصل و نسب باعظمت و ریشههای عمیق علم و فضیلت ایشان در تاریخ است. نسب ایشان به سلسلهای بزرگ از صاحبان فضیلت و دانش میرسد. پدر ایشان، علامة متقی سیدزینالعابدین حسینی مرعشی، از ائمه جماعات در کربلای مقدس و فرزند جناب آیتاللهالعظمی نابغة مشهور سیدمیرزامحمدحسین حسینی مرعشی است. سیدمیرزا محمدحسین حسینی مرعشی، زادة کرمانشاه به سال ۱۲۵۵قمری و درگذشته در کربلای مقدس به سال ۱۳۱۵ قمری، و صاحب کتاب غایة المسؤول فی علم الاصول، تقریر دروس آیتالله شیخمحمدحسین اردکانی یزدی، بزرگ استادان کربلاست. ایشان جامع علوم عقلی و نقلی بود و از او میراثی عظیم در حدود هشتاد جلد تألیف بر جا مانده است. ایشان فرزند سیدمحمدعلی و سیدمحمدعلی، فرزند سیدمحمدحسین است. سیدمحمدحسین با وصلتکردن با خانوادة آیتاللهالعظمی سیدمحمدمهدی موسوی شهرستانی، زعیم بزرگ حوزهها، سادات خاندان حسینی مرعشی به «شهرستانی» شهرت یافتند؛ چنانکه بعضی خانوادههای دیگر نیز در پیوند با ایشان، به شهرستانی معروف گردیدند که از آنها سادات آل حکیم حائری و آل ابیالمعالی و مشایخ آل گداعلی و دیگران است.

جناب سیدعبدالرضا در مفاخر و افتخارات آل حسینی مرعشی، نقش محوری و اصلی داشت و در روزگار ما، خلاصة عظمتهای گذشتگان بزرگوارش بهشمار میآمد؛ چنانکه جزو شخصیتهای برجستة خاندان شهرستانی موسوی نیز به شمار میرفت. سیدعبدالرضا با سادات آل بحرانی موسوی پیوند خویشی داشت. همسر گرامی وی، دختر آیتالله و عالم پرهیزکار سیدمحمدطاهر موسوی بحرانی، از علمای کربلا و پیشوایان بزرگ آن سرزمین بود. ثمرة این شجرة خانوادگی و اصالت گرانارج، ستارگان نورانیای از ذریة پاک رسول خدا۹ بود. از سیدعبدالرضا بزرگوارانی از سادات و علویها بر جا ماندهاند که از آنها سیدجواد است که در جدّیت و تلاش و فروتنی و اصالت و سعی خستگیناپذیر در نشر فرهنگ دینی و گسترش میراث علمی شیعه از طریق مؤسسه آل البیت: و نمایندگیهای آن مؤسسه در قم و مشهد و بیروت و دیگر فعالیتها، نمونة روشنی از آبای خویش است.

همچنین سیدعلی شهرستانی، که ریاست مؤسسه آل البیت: شعبه مشهد را به عهده دارد و از این طریق، دستاندرکار ترویج علوم اهل بیت: و احیاء میراث و مؤلفات علمی است.

نیز سیدمحمدمهدی، فرزند سیدقوامالدین، فرزند سیدعبدالرضا که از طلاب مقدماتی حوزة علمیه است.

مختصری از زندگی ایشان

حجتالاسلام والمسلمین آقای سیدعبدالرضا شهرستانی، فرزند زینالعابدین، فرزند آیتالله میرزامحمدحسین، فرزند محمدعلی، فرزند محمدحسین ـ همان بزرگواری که با سیدمهدی شهرستانی پیوند خویشی برقرار کرد و به شهرستانی ملقب گردید ـ است. نسب اینان به امام حسین۷ میرسد و از طایفة مرعشیها، که اصالتا از منطقة مازندراناند و به دیگر مناطق همچون کربلا مهاجرت کردهاند، هستند.

از شخصیتهای مشهور این خاندان، میرزامحمدحسین مرعشی حائری است که در ۱۵ شوال ۱۲۵۵ قمری در کرمانشاه زاده شد و آنگاه به کربلا مهاجرت کرد و با وجود نبوغ و استعداد شگرفی که داشت، بهسرعت مراتب علمی را گذراند و پس از مدتی، جز در درس فاضل اردکانی حاضر نشد و در نهایت، از ایشان اجازة اجتهاد دریافت کرد و بعد از وفات میرزای مجدد، مستقلاً زعامت دینی در کربلا را عهدهدار شد. این عالم فرهیخته، در شب پنجشنبه، سوم شوال ۱۳۱۵ قمری درگذشت و در رواق جنوبی روبهروی مرقد مطهر امام حسین۷ به خاک سپرده شد.

از فرزندان سیدمحمدحسین، سیدمیرزامحمدعلی حسینی مرعشی، مشهور به شهرستانی، است که جزو نوابغ علما و مجتهدین بزرگ بود و دیگری، سیدزینالعابدین بود که از عالمان مقدس و ممتاز به شمار میرفت و بعد از پدر بزرگوارش، امامت جماعت در حرم
امام حسین۷ را عهدهدار شد و در سال ۱۳۵۶ قمری به رحمت حق پیوست.

آقای شهرستانی، در محضر پدر باکرامتش و همچنین نزد شیخجعفر رشتی و سیدزینالعابدین کاشانی، مقدمات و سطوح را شاگردی کرد و آنگاه در محضر استادانی چون سیدمحمدطاهر بحرانی و شیخمحمدرضا اصفهانی و سیدمیرزامهدی شیرازی و سیدعبدالحسین حجت، به طی مراحل عالیتر پرداخت و در نهایت، ملازم استادش شیخیوسف خراسانی شد و تا هجرت وی از کربلا، امور حوزه علمیه و وکالت عام از سوی مرجعیت دینی را متصدی شد و تمام دغدغهاش انجام مسئولیتهای دینی و تنظیم امور حوزه و طلاب بود. جناب شهرستانی در کربلا مدرسهای برای تربیت طلاب تازهوارد تأسیس کرد و در نهایت، ناگزیر به مهاجرت به ایران شد و در مشهدالرضا۷ اقامت گزید.

آثار و تألیفات

فعالیتهای علمی و فرهنگی سیدعبدالرضا شهرستانی در کربلا، امر روشن و مشهودی بود که مهمترین آنها را باید تهیه و انتشار مجله «اجوبة المسائل الدینیة»، به مدت هجده سال دانست. پس از توقف کار، ایشان مقالات و مطالب همان مجله را با دستهبندی و موضوعبندی خاص، با عنوان «المعارف الجلیة فی تبویب اجوبة المسائل الهدی فی شرح العروة الوثقی» چاپ و منتشر کرد. چنانکه چندین جلد از کتاب «مقالید الهدی فی شرح العروة الوثقی» در فقه استدلالی به روش تقریرات دروس استادش شیخیوسف خراسانی، صاحب مدارک العروة الوثقی، از ایشان به طبع رسیده است.

آقای شهرستانی، بهاجبار و بر اثر سختگیریها و تهدیدهای حکومت بعثی عراق، با برجانهادن مواریث علمی و مجاهدتهای فرهنگی خود، از کربلا هجرت کرد و این کوچ اجباری و روینهادن به دیار غربت، چنان بر ایشان گران آمد و روح و جسم او را متأثر کرد که به بیماری سخت و طاقتفرسایی مبتلا شد و در نهایت، پس از تحمل هفده سال رنجوری و درد بسیار، در شب شنبه بیست و هفتم ربیعالاول ۱۴۱۸ قمری در هجرتگاهش مشهد مقدس دار فانی را وداع گفت و در زیرزمین صحن حرم رضوی، که مرقد همسر مکرمهاش نیز در آن واقع بود، به خاک سپرده شد.

در این منابع، از سیدعبدالرضا نام آورده شده است:

  • الذریعة الی تصانیف الشیعة؛ از شیخآقابزرگ طهرانی، جلد ۲۴، صفحه ۴۳۵؛
  • دائرة المعارف؛ از شیخمحمدحسین اعلمی جندقی حائری، جلد ۲۱، صفحه ۱۱۸ و جلد ۲، صفحه ۲۵۲.
  • تراث کربلا؛ از سیدسلمان هادی آل طعمه، صفحه ۱۵۲، ۲۰۸، ۲۸۶ و ۳۵۳.
  • مقدمه کتاب ایشان (مقالید الهدی)، به قلم فرزندش سیدجواد شهرستانی.
  • مجله «المورد» زیر نظر محمدسعید طریحی، شماره سوم از سال چهارم، ۱۹۷۴ میلادی، ص۲۸۵-۲۸۹.

سخن پایانی

با رحلت آقای سیدعبدالرضا شهرستانی، برگی دیگر از دفتر خاطرات زندگی بنده در هم پیچیده شد و کتاب زندگی، اینچنین صفحه به صفحه بسته میشود و به نهایت خود نزدیک میگردد. خوشابهحال آن بندهای که یادی نیکو و اثر جاودانه و صدقهای جاری از خود بر جای گذارد؛ چنان یاد و اثر و صدقهای که با بستهشدن کتاب عمرش، تا رسیدن به لقای پروردگار، او را به رحمت و رضوان الهی نزدیک و نزدیکتر سازد. والحمدلله اولاً و آخراً.

  1. ذهبی، شمسالدین محمد بن احمد (۱۴۰۱ق). سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة.
  2. مرآة الکتب (۱۴۱۷ق). شماره ۳۳، قم، دارالواحة.