بررسی تبار، خانواده و مقام مسلم بن عقیل

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

مسلم بن عقیل در بیت معروف به دار عقیل، واقع در مدینه، به شکوفایی رسید و در پرتو انوار مولای متقیان و امام حسن و امام حسین به رشد و بالندگی نایل گشت.
مسلم از همان سنین نوجوانی و جوانی به صفاتی پسندیده آراسته بود؛ و در مقاطعی از تاریخ صدر اسلام، همچون فتح بهنسا از توابع مصر و نبرد صفین، حماسه آفرید. مسلم هنگامی که به کوفه قدم نهاد، اهالی این شهر از پیرامونش پراکنده شدند و ایشان را در مقابل دستگاه جور تنها گذاشتند، اما این قهرمان مقاوم با صدها نیروی نظامی و مسلح، در معابر این شهر به نبرد پرداخت.
مسلم همواره با تدبیر، و فراست عمل میکرد، با این وجود برخی دربارهاش مطالبی تأمل برانگیز و گاه متناقض مطرح کرده‌اند که در این نوشتار با بررسی دقیق به حیات او میپردازیم.

کلیدواژه‌ها


در عصر جاهلیت که موازین الهی و ارزشهای اخلاقی فراموش شده بود، خاندان بنی هاشم به لحاظ اعتقادات، فضایل و مکارم، در اوج عزت و منزلت اجتماعی قرار داشتند و به همین دلیل از میان این طایفه برترین شخصیتها بر آمدند؛ چهرههای مقدس و مکرّمی که هدایت و ارشاد جامعه بشری را عهدهدار شدند و در نبرد با کفر و نفاق، حماسههای جاویدی را رقم زدند. اما با وجود این کارنامه درخشان و تأکیدهای رسول اکرم۹ درباره رعایت حرمت خاندان پاکش، دشمنان شقاوتپیشه و زمامداران خودسر به این خاندان با عزت ستمهای بیحد روا داشتند. مورخان درباری و نویسندگان متعصب نیز از بیان حقایق درباره فروغهای فروزان هاشمی و طالبی مضایقه کردهاند و گاه سیره عملی و نظری ایشان را آمیخته به تحریفات، افترائات و موهومات جلوه دادهاند؛ چنان که بر عقیل ـ که نسبشناسی فاضل بود و نبوغ فراوان داشت و در پاسداری از دین رزمندهای مقاوم بود ـ تهمتهای ناروا وارد کردهاند. آن دلیرمرد هاشمینسب، در انتخاب همسر، با آگاهی عالی در شناخت نسبها، زنی از نبطیها را، با تربیتی شایسته که لیاقت دارد در دامان خود پسرانی چون مسلم را پرورش دهد، برمیگزیند؛ اما مورخان از ذکر این رخداد روی برتافتهاند و درباره مادر مسلم چنین اشاعه کردهاند که مادر این بزرگوار کنیزی بود که معاویه آن را در شام خرید و به پدرش هدیه کرد!

درحالیکه اگر این موضوع واقعیت داشت، عبیدالله بن زیاد و والیان اموی ـ که بر مسلم اتهاماتی چون تفرقهانگیزی در کوفه و شرب خمر در مدینه وارد میکردند ـ از آن برای سرزنش و طعن و جرح وی بهره میگرفتند.

مسلم بن عقیل به شرافت هاشمی بسنده نکرد و جرعههای جانبخشی از سرچشمه علم علی۷ نوشید و از تعالیم دو ریحانه رسول اکرم۹، امام حسن و امام حسین۸ نیز فیض برد. شجاعت و شهامت شگفت مسلم چنان بود که حتی دشمنان دربارهاش زبان به اعتراف گشودهاند. او در نبرد صفین، همگام با حضرت علی۷، فرمانده جناح راست لشکر آن حضرت بود و هنگام امامت امام حسن مجتبی۷ در دفاع از حریم ولایت از هیچ گونه مجاهدتی دریغ نداشت.

حضور مسلم در فتوحات صدر اسلام، مؤید آن است که وی با امام حسین۷ تفاوت سنی زیادی نداشت و میان آن دو عموزاده دوستی با سابقه و مصاحبتی پر حرارت وجود داشت؛ تا آنجا که امام حسین۷ به وی همچون مردی عالم، آگاه، خردمند، مقاوم و با صلابت اعتماد داشت و آنگاه که میخواست فردی از بنیهاشم را برای ارزیابی اوضاع کوفه بفرستد تا در غیاب او امور را با رعایت موازین قرآنی و سنت محمدی سامان دهد، مسلم را برگزید و فرمود: «او برادرم، پسرعمویم و مورد اعتماد من است». با این حال برخی نویسندگان درباره این نخستین شهید هاشمی در حماسه عاشورا قضاوتهای نادرستی کردهاند و حتی در مواردی دچار تناقضهای آشکاری گردیدهاند. در این نوشتار، تبار، خانواده و مقام مسلم بن عقیل بررسی میشود.

تبار مسلم

۱. نیاکان

بنیهاشم از نسل و نبیرههای هاشم بن عبدمناف، جدّ مکرم حضرت رسول اکرم۹ هستند که حضرت مسلم بن عقیل مفتخر به انتساب به این شجره طیبه است. آنان تیرهای از قبیله قریش هستند که در مقایسه با سایر تیرهها، حتی پیش از طلوع وحی و ظهور اسلام در حجاز، از موقعیت اجتماعی و منزلت والاتری برخوردار بودند و از آن پس به عنوان مقربان خاتم رسولان در صحنههای فرهنگی، فکری و سیاسی جهان اسلام ایفای نقش کردند و میان مسلمانان جایگاه ویژهای یافتند. حضرت محمد مصطفی۹ فرمودند: «خصومت با این خاندان نفاق بوده، دیدار با بنیهاشم سنت، و عیادت از ایشان واجب است».

این سلسله در فقه اسلامی موضوع برخی احکامند؛ چراکه بخش ذویالقربای از خمس به بنیهاشم اختصاص دارد و جز در موارد خاصی، از مصرف زکات منع گردیدهاند که بر اساس برخی روایات، این ویژگیها از شأن والای ایشان حکایت دارد. ابراز محبت در حق این خاندان، به عنوان خویشاوندان خاتم الانبیاء، فرهنگی رایج و سنتی پسندیده در دنیای اسلام به شمار میرود.

بنیهاشم با همه گرفتاریهایی که با آن مواجه بودهاند، شأن اجتماعی خود را از یاد نبرده و در سلحشوری و مقاومت، استغنای طبع، و پاکی و عفت و حیا نامدار بودهاند. (مجلسی، ۱۴۳۰ق، ج۱۶، ص۲۳۴، ج۹۶، ص۲۳۴؛ بلاذری، ۱۳۷۸ق، ج۴، ص۱۱۱و ۱۱۲؛ شیخ طوسی، ۱۳۶۴ش، ج۴، ص۵۷ و۵۸؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش، ج۱۲، ص۷۰۲و ۷۰۳؛ حسینی دشتی، ۱۳۷۹ش، ج۳، ص۲۸۰)

نیاکان مسلم، تا حضرت ابراهیم خلیل۷، همگی موحد و معتقد به خدای یکتا بودهاند؛ بلکه از برخی احادیث بر میآید که اجدادش غالباً فرستادگان الهی، حاملان دین خدا و هادیان مردم بودهاند. فرزندان اسماعیل ذبیح ـ که نسب مسلم به او منتهی میگردد ـ همگی اوصیای شیخ الانبیاءِ (ابراهیم خلیل الله) بودهاند و احفادشان در گذر تاریخ ـ ضمن اینکه امارت مکه را عهدهدار بودهاند ـ در عمران این شهر شریف کوشیدهاند. آنان خانه کعبه را نوسازی نمودند، در حفاظت و حراست از این قبلهگاه مسلمانان اهتمام ورزیدند و حجگزاری بیت الله الحرام را ترویج کردند. ضمن اینکه مرجع مورد اعتماد اهالی حجاز نیز به شمار میآمدند. آنان نسل به نسل میراث فرستادگان الهی را به یکدیگر میسپردند تا آنکه نوبت به عبدالمطلب رسید و این بزرگوار ابوطالب را وصی خود گردانید و آن ودایع را پس از بعثت نبی مکرم۹ تسلیم آن فروغ سرمدی نمود. (جاحظ، ۱۳۸۹، ص۸۸ ـ ۹۰؛ قمی، ۱۳۷۸، ج۱، ص۳۸و ۳۹؛ دائرة المعارف تشیع، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۴۹۵)

جدّ مسلم عبدالمطلب بود. وی تنها فرزند هاشم و شیخ این خاندان، حدود شصت سال شریف مکه بود. زمانی که او چشمه زمزم را حفر نمود و آبی گوارا جاری ساخت، به دلیل این کرامت بر منزلتش افزوده شد و به سیّد بطحاء معروف گشت. ساکنان مکه و حوالی آن، در شدائد و گرفتاریها به او مراجعه میکردند و به برکت وجود این شخصیت نورانی و آراسته به کمالات انسانی، حق تعالی بلاها را از آنان دفع میکرد. خاتم انبیاء۹ ـ که به تصریح قرآن بیاناتش از امیال نفسانی مبرّاست ـ با افتخار خاصی به عبدالمطلب مباهات میکرد. بدون تردید رسول اکرم۹، امیرالمؤمنین۷ و ائمه بعد از آن حضرت، سروران این شجره مبارکه ـ که {أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ} ـ هستند (ابن هشام، ۱۳۵۵ ق، ج۱، ص۱۶۹؛ زرکلی، ۱۴۰۹ ق، ص۴۹۹و ۵۰۰؛ عابدین، ۱۳۷۲ش، ص۲۲ـ ۲۴)

۲. جدّ والامقام

عبدالمطلب وقتی در بستر مرگ قرار گرفت، کفالت حضرت محمد۹ را به ابوطالب سپرد. ازاینرو ابوطالب پس از بعثت پیامبر۹، به آیین اسلام رو آورد و مصلحت را در کتمان ایمان خود دانست تا بتواند به عنوان سرپرست قبیله هاشم، از مصطفای پیامبران دفاع کند. با وجود شواهد مستند، مدارک متقن و قرائن متعدد مبنی بر ایمان عبد مناف، معروف به عمران و مشهور به ابوطالب، دشمنان و در رأس آنان امویان، به منظور کاستن از قدر و منزلت این خاندان، به دروغ چنین اشاعه کردهاند که ابوطالب مشرک از دنیا رفت و برای نیل به این مقصد شوم، روایاتی نیز جعل نمودند. درحالیکه این بزرگوار والد نخستین امام، و از هرگونه آلودگی مشرکان مبراست و طبق احادیث معتبر، از اصلاب و ارحام مطهر است.

درایت، سخاوت و حقطلبی ابوطالب در عصر جاهلیت معروف است و پیش از آنکه برادرزادهاش به پیامبری مبعوث گردد، از رسول اکرم۹ اموری را مشاهده کرد که هر یک از آنها برای ایمان او کفایت میکند. مورّخان سرودههایی از ایشان نقل کردهاند که محتوای آنها مؤید موحد بودن ابوطالب است. خدمات ارزنده او در حق خاتم الانبیاء و مقاومت بیشائبهاش در برابر فشارهای دشمنان آن حضرت، بارزترین گواه بر مسلمان بودن این هاشمی با اقتدار است. از طرفی ابوطالب بسیار مورد لطف و عطوفت پیامبر اکرم۹ بود و آن حضرت بارها عموی خود را تجلیل کرده و ستوده بود. همچنین خطبهای که ابوطالب هنگام ازدواج پیامبر۹ با خدیجه کبری انشا و قرائت نمود و نیز وصیتی که از وی در منابع تاریخی باقی مانده است، از یکتاپرستی او حکایت دارد؛ چنانکه ائمه هدی: و اصحاب صادق رسول اکرم۹ نیز با صراحت ابوطالب را به پاکی، درستی و ایمان راستین یاد کردهاند. (ابن ابیالحدید، ۱۳۷۸ق، ج۱۴، ص۵۵ ـ ۷۶؛ ابن سعد، بیتا، ج۱، ص۱۱۹و ۱۲۰؛ یعقوبی، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۳۷۵ ص۳۹۳؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۵، ج۵، ص۶۱۸ـ ۶۲۰؛ دائرة المعارف تشیع، ۱۳۸۳، ج۱، ص۴۱۴)

ابوطالب با فاطمه بنت اسد، که بانویی هاشمی بود، ازدواج کرد. او نخستین زن هاشمی است که فرزندان هاشمی به دنیا آورد. هنگامی که فاطمه میخواست وضع حمل کند، دیوار کعبه برایش شکافته شد و در این مکان مقدس و مبارک، فرزند خود، حضرت علی۷، را به دنیا آورد؛ به همین دلیل پاکی و پرهیزگاریش شهرت یافت. او نه تنها مادر ولی رسول خدا۹، علی مرتضی۷، بلکه والده ائمه است. فاطمه بنت اسد در حق پیامبر اکرم۹، با نهایت عطوفت، مادری مینمود و آن بزرگوار را بر اولاد خویش مقدم میداشت. پیامبر۹ نیز برایش احترام قایل بود و این بانو را تکریم میکرد. حاصل پیوند پاک ابوطالب با این بانوی هاشمی، چهار پسر به اسامی طالب، عقیل، جعفر و حضرت علی۷ و دو دختر به نامهای فاخته
(ام هانی) و جعانه است. (ابن سعد، بیتا، ج۸، ص۲۲۲؛ ابن اثیر، بیتا، ج۵، ص۷۱۷؛ کلینی رازی، ۱۳۵۲ش، ج۱، ص۴۵۳؛ ابن عبدالبر، ۱۳۲۸ق، ج۴، ص۱۸۹۱)

۳. پدر

ابوطالب همواره نسبت به فرزند مکرمش، عقیل، مهر میورزید. خاتم پیامبران۹ هم فرمود:

عقیل را از دو جهت دوست میدارم. یکی آنکه والدش به او علاقه دارد، دیگر آنکه شخصاً به وی اشتیاق میورزم. (ابن هشام، ۱۳۵۵ق، ج۱، ص۲۶۳؛ مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۳۵، ص۱۱۸؛ صدوق، ۱۳۵۴ش، ص۱۵۶؛ همو، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۸)

عقیل در برخی غزوات، از جمله نبرد موته و جنگ حنین، سلحشورانه حضور یافت. در غزوه حنین عدهای از مسلمانان بر اثر حملات غافلگیرانه دشمن، سراسیمه میگریختند؛ اما عقیل پایداری کرد. او که محرم اسرار خاندان عترت بود، در مراسم تشییع و دفن حضرت فاطمه زهرا۳ حضور داشت و موقعی که عثمان ابوذر غفاری را به دلیل افشاگری درباره وی به بیابان ربذه تبعید میکرد، عقیل به همراهی حضرت علی۷، امام حسن و امام حسین۸ و عمار یاسر، آن مجاهد بزرگ را بدرقه میکرد. (شیخ عباس قمی، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۵۸ و ۱۵۹؛ واقدی، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۴۷۶؛ ابن هشام، ج۲، ص۳۷۵، ج۴، ص۱۳۵؛ رستم طبری، ۱۳۸۳ق، ص۱۳ و ص۴۸؛ ابن اثیر، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۱۱۲)

عقیل در مورد انساب، طوایف، جوامع، رویدادها و درگیریهای قبایل، از تمام آگاهان قریش آگاهتر و داناتر بود و او این تواناییها را با صراحت رأی، جسارت ابراز معلومات و شجاعت افشای کارنامه تبهکاران توأم میساخت و در دفاع از شریعت محمدی، دشمنان خاندان طهارت را رسوا میکرد؛ به همین دلیل معاویه همواره میکوشید تا دلش را به دست آورد، باعث خشم او نشود و از زبان گزند عقیل در امان باشد.

عقیل در حدیث، تفسیر قرآن و مباحث فقهی دستی داشت. محدثان شیعه او را در شمار اصحاب و راویان حضرت علی۷ ذکر کرده و به روایاتی که نقل نموده، اعتماد نمودهاند؛ حتی در منابع روایی اهل سنت مقام عقیل در قلمرو حدیث مسلّم است. (احمد مظفر، ۱۳۸۸ق، ص۶ و ۷؛ ابن ابیالحدید، ۱۳۷۹ش، ج۵، ص۱۷۸؛ شوشتری، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۱۵۰؛ عابدین، ۱۳۷۲ش، ص۵۲)

عقیل در نبرد صفین، در رکاب برادرش، حضرت علی۷، با معاویه جنگید. ضحاک بن قیس فهری، کارگزار معاویه در عراق به تاخت و تاز پرداخت و عدهای را به خاک و خون کشید تا قلمرو امیرالمؤمنین۷ را ناامن نشان دهد. عقیل وقتی از این نیرنگ شوم باخبر شد، طی نامهای ضمن اعلام آمادگی برای اطاعت از دستورات مولای متقیان و خنثا کردن نقشههای امویان، تصریح نمود: «سوگند به خداوند، زندگی بدون وجودتان گوارا نخواهد بود و از آن بیزارم». امام در پاسخ به وی نوشت:

اینکه پیشنهاد کردهای با پسران خود و برادرانت نزد من آیی، به این کار نیازی نیستپسندیده و راه یافته بر جای خویش باش؛ به خداوند قسم، دوست ندارم همراه من کشته شوید.

زمانی عقیل در کوفه به محضر امام آمد و از حضرت علی۷ سهم و حقوقی از بیت المال خواست. مولای متقیان در برابر این تقاضای عقیل آهن گداختهای را به دست او نزدیک کرد؛ برخی خواستهاند این ماجرا را بر خطای عقیل حمل کنند؛ درحالیکه امام میخواست، از یک سو برادر خود را تربیت کند و او را به رشد اخلاقی والاتری برساند و از جانب دیگر به مردم هشدار دهد که نسبت به اموال عمومی اینگونه حساس باشید؛ چراکه انسان وارسته باید بر امیال نفسانی خود مهار زند و با پیشه کردن قناعت و کار و تلاش، در طلب خشنودی خداوند باشد. (مسعودی، ۱۳۷۰ش، ج۱، ص۷۱۸ـ۷۲۳؛ ابن ابیالحدید، ج۳، ص۱۲۰ و ج۱۶، ص۱۵۲؛ نهج البلاغه، نامه ۳۶؛ دینوری، ۱۴۱۴ق، ص۵۷؛ ثقفی کوفی، بیتا، ص۱۴۹؛ مقرّم، ۱۴۰۷ق، ص۲۹و۳۰)

عقیل پس از شهادت امیرالمؤمنین۷، عازم سرزمین شام شد تا در دربار معاویه، از فضایل و مناقب خاندان پیامبر اکرم۹ سخن گوید و امویان و کارگزاران آنان را رسوا کند. او وقتی به کاخ فرزند ابوسفیان رفت، هرگز مطلبی که نشان تأیید کارنامه وی باشد، بر زبان نیاورد و در برابرش فروتنی نکرد و در گفتوگو با معاویه به تقبیح حسب و نسب او پرداخت و کردار ناستودهاش را مذمت کرد و از جنایات، تبهکاریها، خیانتها و خلافهای معاویه و مأمورانش پرده برداشت. (عبدالجلیل رازی، ۱۳۹۱ش، ص۱۸۸؛ ابن ابیالحدید، ج۱۱، ص۲۵۱؛ مقرّم، ۱۴۰۷ق)

عقیل دارای هفده پسر و هفت دختر بود. از فرزندان و نوادگانش شش نفر در حماسه عاشورا به شهادت رسیدند. نسل او از طریق پسرش ابومحمد عبدالله استمرار یافت و اولاد و احفاد و خاندانش به عقیل موسومند. امام سجاد۷ فرمودند: «ایامی را به یاد میآورم که فرزندان عقیل در کنار پدرم اباعبدالله الحسین۷ حضور داشتند. ازاینرو قلبم به سوی آنان متمایل میگردد».

یاد و نام نیکوی عقیل در نسلهای باقی مانده از وی بر جای مانده است و میان آنان دانشمندان سرشناس، فقهای برجسته، ادیبان خوشسخن، محدثان جلیل القدر، کارگزاران و فرمانروایان صالح و لایق، نسبشناسان آگاه دیده میشود که در کربلا، نجف، کوفه، حلّه، حلب، بیروت، نصیبین، مدینه، یمن، مصر، طبرستان، گرگان، کرمان، قم و اصفهان پراکنده بودهاند. با این حال، مورخان و رجالنگاران متعصب و وابسته به دربارهای اموی و عباسی، در حق اولاد و احفادش به بدگویی و مذمّت پرداختهاند و در خصوص برخی شخصیتهای این خاندان اتهاماتی واهی و بیاساس مطرح نمودهاند. همچنین کوشیدهاند حماسهآفرینیهای عقیل و فرزندانش را با انگیزههای سیاسی مخدوش کنند.

عقیل که در اواخر عمر نابینا شده بود، به سال پنجاه هجری و در ۹۶ سالگی درگذشت و پیکرش در مقبره بنیهاشم، واقع در بقیع، دفن گردید. (واقدی، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۲۸؛ ابن ابیالحدید، ۱۳۷۸ق، ج۳، ص۱۲۰؛ عالمی، ۱۳۴۶ش، ج۴، ص۲۸۱؛ مقرّم، ۱۴۰۷ق، ص۳۱و۳۲؛ ابینصر بخاری، ۱۳۸۱ق، ص۴؛ ابن عنبه، ۱۴۱۷ق، ص۳۲ـ۳۴؛ صحتی سردرودی، ۱۳۸۳، ص۱۴۷؛ حسینی، ۱۳۸۸ش، ص۳۰۵)

۴. مادر

عقیل با در نظر گرفتن دستورات سازنده رسول اکرم۹، هرگز در انتخاب همسر و تشکیل خانواده کوتاهی نکرد. وی که آگاهی درستی از طایفه با اصالت نبطی داشت، همسری از این خاندان برگزید. برخی مورخان نوشتهاند:

نبطیها جماعتی عرب بودند که در منطقه خاورمیانه، حدود اردن کنونی، زندگی میکردند؛ آنگاه به عراق روی آوردند و در جلگههای رود فرات، بین بصره و کوفه، پراکنده شدند.

عدهای نیز گفتهاند: آنان در مجاورت فارس و خوزستان میزیستند و پس از غلبه عجم پراکنده شدند. مدارک تاریخی گواه بر آن است که نبطیه دولتی گسترده در بینالنهرین داشتند و بر بخشهای مهمی از شبه جزیره عربستان حکومت میکردند. قبیله نبط، ایام حج را در مکانهای مقدسی سپری میکردند و نیز برخی از آنان برای تجارت، به مکه رفت و آمد داشتند و عدهای از آنان با اشتیاق خاصی برای زیارت بارگاه مقدس نبی اکرم۹ به مدینه میآمدند.

نبطیها در روزگارانی کهن، که بسیاری از اقوام متوحشانه میزیستند، دارای فرهنگ و تمدن بودند و زبان را به کمک کتابت تثبیت کردند. همچنین در آن ایام زندگی یکجانشینی را بر صحراگردی ترجیح داده و شهرنشینی را ترویج نمودند. زبان و خط ایشان نموداری از توسعه بازرگانی و پیشرفت حرف و فنون آنان بوده است. فلسطین کنونی و لبنان، بخشی از اراضی دولت نبطی به شمار میآمدند؛ چنان که شبه جزیره سینا چنین وضعی داشت. کتیبههای نبطیان از پترا تا دمشق و تدمر و مصب فرات تا غزه باقی مانده است. (هشام جعیط، ۱۳۷۲ش، ص۲۱۶ و ۲۲۳؛ پیکو لوسکایا، ۱۳۷۲ش، ص۱۱۱ و ۳۷۷؛ مصاحب، ۱۳۷۸ش، ج۲، بخش دوم، ص۳۰۰۷؛ دهخدا، ۱۳۷۷ش، ج۱۴، ص۲۲۳۱۲و ۲۲۳۱۳)

بنابراین عقیل، با آن تبحّر فوق العاده در شناخت طوایف و قبایل، از خانوادهای نبطی دختری را به همسری خویش برگزید. البته باید به مورخان مغرض و متعصب خرده گرفت که چرا در ثبت این حقیقت کوتاهی کردهاند! هرچند برخی شرح حال نگاران تصریح نمودهاند که همسر عقیل بانویی از طایفه نبطی بود. با این وجود مسلم علاوه بر آنکه از جانب پدر در اوج شرافت بود، از ناحیه مادر هم به کرامتهای انسانی و اصالتهای خانوادگی مفتخر بود و با نگاهی به منزلت فرزندانی چون مسلم و برادران دلاورش، مادر را خواهیم شناخت؛ چراکه هر نهالی را از بوستانی که در آن به شکوفایی رسیده است، باید شناخت.

مادر مسلم زنی است از خانوادهای کریم، با تربیتی درست و قلب و روانی سالم، کفو و عدیلی خوب برای داشتن نطفه پاک مسلم و برادران او. پژوهشها نشان میدهد که تاریخنویسان و نسبنگاران به عمد درباره این بانو بخل ورزیدهاند و از بیم حکام وقت یا به دلیل سرسپردگی به امویان، از نگارش شرح حال و معرفی مجد و کرامت مادری که فرزندانی سلحشور، رشید و فداکار پرورش داده و پسرانش با زمامداری فاسد و ستمگر به ستیز برخاستهاند، امتناع ورزیدهاند. (مظفر، ۱۳۸۸ق، ص۷و ۸؛ عابدین، ۱۳۷۲ش، ص۴۶و ۴۷؛ مقرّم، ۱۴۰۷ق، ص۳۴و ۳۵)

ادعایی تأملبرانگیز

عدّهای مدعی شدهاند که مادر مسلم کنیزی بود که عقیل آن را با حمایت معاویه در شام خرید. هنگامی که مسلم هجده ساله شد، زمین پدری خود را به معاویه فروخت و پول آن را دریافت کرد. اما امام حسین۷ مخالفت کرد و معاویه هم نه تنها آن زمین را به مسلم برگردانید، بلکه بهایش را به وی بخشید. آنگاه امام حسین۷ از این رفتار معاویه شگفتزده شد و از سخاوت او تشکر کرد!

این افسانه موهوم در صدد بیاهمیت جلوه دادن نبرد بنیهاشم و خاندان طهارت با جرثومههای فساد است و میکوشد امام را ـ که در هیچ شرایطی خلافها و منکرات امویان را تحمل نمیکند و علیه آنان قیام شکوهمند عاشورا را ترتیب میدهد ـ در برابر معاویه نرم و ملایم نشان دهد. اگر واقعاً مادر مسلم کنیزی شامی بود، کارگزاران اموی اتهاماتی به سفیر
امام حسین۷ وارد میساختند و این نکته را اشاعه میدادند که مسلم بن عقیل با فرزند معاویه (یزید)، که مادرش را خریده و به همسری پدرش در آورده، به مبارزه برخاسته است!

این گزارش تاریخی نقاط ضعف مهمی دارد که هرگونه استناد به آن را غیر ممکن میسازد:

۱. روایت بدون سند است.

۲. راوی این ماجرا، مدائنی، موثق نیست و حتی اهل سنت در روایات او تردید میکنند و وی را ضعیف میشمارند. همچنین وی گرایش شدیدی به امویان دارد و میکوشد این خاندان را به خصال شایسته معرفی کند. ازاینرو با جعل این داستان میخواست مدرکی دال بر بردباری و شکیبایی معاویه ارائه دهد و در مقابل، خاندان مطهر نبوی را تحقیر کند.

۳. این حکایت با واقعیت تاریخی عُمر مسلم منافات دارد؛ زیرا وی را در اواخر عمر معاویه و هنگام امامت امام حسین۷ جوانی هجده ساله معرفی میکند. اما قرائن متعددی مؤید آن است که وی در عصر رسول اکرم۹ دیده به جهان گشوده است. واقدی تصریح میکند مسلم در فتوحات اسلامی، در عصر دومین خلیفه حضور داشت و هنگام فتح شهر بهنسا، از توابع سرزمین مصر، از خود رشادت نشان داد. ابن شهر آشوب هم مینویسد: «حضرت علی۷ در نبرد صفین امام حسن و امام حسین۸، عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل را در سمت راست سپاه خود قرار داد». حضور پسران جناب مسلم در قیام عاشورا، عمر مبارک وی را در حدّی از بزرگی نشان میدهد که ادعای سازنده این قصه را باطل میکنند.

۴. امام حسین۷ مسلم را با تجاربی ریشهدار و فکری ژرف و انسانی معتقد میدید؛ به همین دلیل او را از میان بنیهاشم برگزید و نمایندگی خویش را در کوفه به او سپرد. این گزینش از کفایت، درایت، آگاهی و تدبیر فرزند برومند عقیل حکایت دارد. به علاوه قرب سنی امام حسین۷ و مسلم نیز نوعی تعلق این دو عموزاده را برای ما تفسیر میکند و مینمایاند که میان آنان محبت خویشاوندی، دوستی قدیمی و مصاحبت گرمی موجود بوده است؛ تا آنجا که امام۷ مسلم را انسانی جلیل القدر، فرزانه و خردمند میداند؛ نه جوان نوپایی کمتجربه که حالات و رفتارهایش هنوز از ایام کودکی فاصله نگرفته است. ازاینرو مسلم را برادر، پسرعمو و فرد مورد وثوق خویش معرفی میکند و این، نشان دهنده همنشینی درازمدت و ریشهدار بودن اخوت این دو عموزاده بزرگوار است.

۵. مسلم در خاندانی نورانی پرورش یافته بود و هیچگاه دست به کاری نمیزد که ملامت خردمندان را در پیداشته باشد. چگونه او میتوانست به قصد فروش قطعه زمینی در مدینه، راهی سخت و طولانی را تا دمشق بپیماید و خود را به معاویه نزدیک گردانیده و با این جُرثومه نیرنگ، خباثت و شقاوت همنشین گردد؛ درحالیکه خود شاهد ریخته شدن خون پاک علویان و طالبیان و شیعیان اهلبیت: به دست این مرد سفّاک و پلید بود.

۶. امام حسین۷ کسی بود که پیوسته باران لطف و سخاوتش به سوی تمامی امّت مسلمان سرازیر بود. ازاینرو اگر مسلم مشکل خود را با امام مطرح میکرد، حضرت به بهترین وجه آن را برطرف میساخت. کدام منطقی قبول میکند که مسلم از کرانه چنین اقیانوس عظیم کرامت و قداست، به سوی کویر خشک و سوزان امویان برود و بخواهد از آب آلوده مرداب معاویه، جرعهای بنوشد؟! (محدث قمی، ج۱، ص۵۹۱؛ ابن ابیالحدید، ج۳، ص۸۲ و ۴۶۶؛ ابن حجر عسقلانی، بیتا، ج۴، ص۲۵۳؛ ابن قتیبه دینوری، ۱۳۸۹، ص۲۸۲؛ ابن شهرآشوب، بیتا، ج۳، ص۱۹۸؛ واقدی، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۳۴؛ طبری، ج۴، ص۲۶۲؛ عابدین، ص۵۰، ۵۲؛ مقرم، ص۳۷ـ ۳۹)

خانواده مسلم

۱. دار عقیل

حدود سال هشتم یا نهم هجری، مسلم در بیتی معروف به دار عقیل، واقع در مدینة النبی، دیده به جهان گشود. این خانه که در ابتدای بقیع غرقد قرار داشت، بعدها به مقبره آل ابیطالب تبدیل گردید. اما هنگام روی کار آمدن وهابیان، این بقعه توسط حکام سعودی ویران شد و در حال حاضر هیچ اثری از آن به چشم نمیخورد. ابن جبیر گزارشی کوتاه از آن ارائه داده است. (احمد مظفر، ۱۳۸۸ق، ص۱۲؛ ابن جبیر، ۱۳۷۰ش، ص۲۴۵؛ محمدباقر نجفی، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۳۲۶ ـ ۳۲۸؛ عبایی خراسانی، بیتا، ص۱۶۰و ۱۶۱؛ مقرم، ص۴۱و ۴۲؛ ابن بطوطه، ۱۳۷۰ش، ج۱، ص۱۶۴؛ گلی زواره، ۱۳۷۵ش، ص۵۳)

مسلم دوران کودکی را تحت تربیت پدری بصیر، فاضل و دلاور و مادری شریف و پاکدامن سپری کرد. او در خاندانی بالید که هر کدام از آنان استوانههای علم و معرفتند؛ مناقب و کمالات در بیانشان رشد یافته و این خصال و ویژگیها ایشان را بر فراز این قله شرافت، شکوه و عظمت رسانیده است؛ تا بدانجا که گوی سبقت از همگنان ربوده و بر مرکب رهوار مجد و بزرگواری نشستهاند.

مسلم کسی بود که هنگام ولادت، دیدگانش به جمال منور مشعشع عمویش، مولای متقیان امیرالمؤمنین۷ و دو فرزندش امام حسن و امام حسین۸ روشن گردید؛ با این وصف آیا میتوان جز این تصور کرد که چنین کودکی جز به فضیلت روی آورد و جز به خصال پسندیده خو کند؟! بنابراین او در مهد مکارم، هدایت، دوراندیشی، خردمندی و دانشوری، به بالندگی رسید و از خرمن پاک مردان خداجوی خوشههای طلایی چید و در مقاطع بعد، پلههای کمالات ملکوتی را پیمود و به شوق دیدار حضرت حق شتابان پیش رفت تا آنکه پس از مجاهدتی سخت، پایداری طاقتفرسا و فداکاری تحسینبرانگیز، به سعادت شهادت در دفاع از مکتب حسینی نایل آمد.

از مهمترین درسهایی که مسلم در دوران صباوت، از ستارگان فروزان آسمان امامت و ولایت آموخت این بود که با شقاوتپیشگان اموی سر سازگاری نداشته باشد و با این فضیلتستیزان به مبارزه برخیزد. کسی که با این روحیه تربیت میشود، چگونه میتواند به دربار امویان تقرب جوید و با دشمنان دیانت و فضیلت طرح دوستی ریزد یا در برابرشان از خود نرمی و سازش نشان دهد و بدین وسیله صلابت هاشمی را از خود بزداید و چنین شوکت و شرافتی را مخدوش نماید. (مقرّم، ۱۴۰۷ق، ص۴۳ـ ۴۵؛ مظفر، ۱۳۸۸ق، ص۱۲و ۱۳؛ عابدین، ۱۳۷۲ش، ص۵۱و ۵۲)

۲. برادران

مسلم بن عقیل هفده برادر، به شرح ذیل، داشته است:

یکـ علی اکبر، که مادرش امولد بود و اگر به نوشتههای واقدی درباره فتوحات شام اعتماد کنیم، این بزرگوار هنگام فتح شهر مهم بهنسا، از توابع مصر، حضوری دلاورانه داشت و پس از رشادتهای تحسینبرانگیز در هنگام غلبه مسلمانان بر این دیار، به شدت مجروح شد. زخم خوردن وی از ناحیه دشمنان، روح حماسی برادرش، مسلم را به جوش آورد و او را مصمم کرد تا انتقام برادرش را بگیرد؛ این خروش حماسی مسلم در رجزهایی که بر زبان آورده، آشکار است و اگر بپذیریم این بزرگوار و دو برادرش مسلم و جعفر در این جهاد حضوری مؤثر داشتهاند، میتوان گفت آنان در فتوحات دیگر و نیز جنگهای جمل، صفین و نهروان هم به مبارزه مشغول بودهاند. علی اکبر در حماسه عاشورا، در رکاب امام حسین۷، به شهادت رسید. (ابوالفرج اصفهانی، ۱۳۸۷ش، ص۱۶۶؛ نمازی شاهرودی، بیتا، ج۵، ص۴۱۵؛ مظفر، ۱۳۸۸ق، ص۲۲؛ سپهر، ۱۳۴۳ش، ج۶، ص۲۸۳؛ واقدی، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۳۴)

دوـ علی اصغر، که مادرش ام ولد بود. (مظفر، ۱۳۸۸ش، ص۲۲)

سهـ عیسی، که او نیز از مادری امّ ولد زاده شد. (همو، ص۲۲)

چهارـ عبدالرحمان، مادرش امّ ولد بود. او خدیجه، دختر مولای متقیان را به عقد خویش درآورد و محصول این پیوند پاک فرزندانی، از جمله پسری به نام سعید، است. ابن قتیبه دینوری و سید عمیدی در کتاب بحر الانساب، این قول را نقل کردهاند؛ اما سید نسابه ابوالغنائم علی بن محمد علوی عُمری، در المجدی نوشته است: «او فاخته، دختر امیرالمؤمنین۷ را به عنوان همسر خود برگزید». علامه مجلسی و نیز مرحوم طبرسی گفتهاند: او زینب صغری، دختر امام علی۷ را تزویج نمود که این قول نمیتواند قرین به صحت باشد؛ زیرا مشهور آن است که بانوی اخیر همسر برادرش محمد بن عقیل بود.

او از پیشگامان خاندان ابوطالب در نبرد طف بود و درحالیکه ۳۵ ساله بود، به نبرد با اشقیا پرداخت و ضمن آن رجز میخواند که ترجمهاش چنین است:

پدرم عقیل است، منزلتم را بشناسید، از خاندان بنیهاشم هستم و هاشمیان برادرانم هستند؛ همان سابقهداران در صدق و راستی و بزرگان مکتب قرآن و اکنون این امام بزرگوار (حسین بن علی8مقام شامخ و بلندمرتبه دارد و سرور ماست.

او شجاعانه جنگید و هفده نفر از سواران سپاه عمر سعد را به هلاکت رسانید و سرانجام توسط دو فرد شقاوتپیشه، به اسامی عثمان بن خالد جهنی و بشر بن حوط قایضی، به فیض شهادت نایل آمد. نامش در زیارت ناحیه مقدسه آمده است. (شمسالدین، ۱۳۶۴ش، ص۱۲۸ و ۱۲۹؛ سماوی، ۱۳۶۹ش، ص۱۱۸؛ ابوالفرج اصفهانی، ص۱۶۴؛ مظفر، ص۲۲؛ طبری، ج۳، ص۳۳۱)

پنجـ عثمان، او نیز والدهای امولد داشت. (مظفر، ص۲۲)

ششـ عبدالرحمان اصغر، مادرش امّ ولد بود. (همو، ص۲۲)

هفتـ جعفر الاکبر، که گفتهاند مادرش خوصا، دختر عمرو، ملقب به الثغریه بود؛ مادر خوصا، ارده، دختر حنظلة بن خالد است. در منابع دیگر مادرش امثغر دختر عامر بن همصان عامی از قبیله بنیکلاب معرفی شده است. بنابراین وی از طریق مادر با ام البنین فاطمه بنت حزام ـ که او هم از این طایفه و مادر حضرت ابوالفضل و همسر امیرالمؤمنین۷ پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا۳ است ـ نسبت خویشاوندی داشت. طبری در تاریخ خود، مادرش را امالبنین، دختر شقر بن هضاب، نامیده است.

جعفر در قیام کربلا حضور داشت و هنگام ورود به میدان رزم رجزی میخواند که مفهومش چنین است: «من جوان ابطحی از خاندان هاشمی و آل طالبم؛ به درستی که ما از بزرگان و سادات هستیم که امام حسین۷ در میانشان پاکیزهترین پاکیزگان است». وی موفق شد پانزده سوارکار دشمن را به قتل برساند و آنگاه خودش به دست عروة بن عبدالله خثمعی به شهادت رسید. (ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۵؛ شمسالدین، ص۱۲۸؛ سماوی، ص۱۱۹؛ ابوالفرج اصفهانی، ص۱۶۴و۱۶۵؛ مظفر، ص۲۳)

هشتـ جعفر الاصغر، که مادری امّ ولد داشت. (مظفر، ص۲۳)

نهـ سعید، که مادرش ام سعید عامریه بود و ابن قتیبه در کتاب المعارف وی را سعدا نامیده است. (مظفر، ص۲۳؛ ابن قتیبه، ص۸۸)

دهـ ابوسعید، مادرش بانویی به نام حوصاء کلابیه بود. اسم و کنیهاش یکی است. ابوسعید در بحثهای کلامی و مجادلههای عقیدتی و حاضرجوابی، به پدرش عقیل شباهت داشت، هنگامی که با مخالفان روبهرو میشد؛ با قوت کلام و برندگی سخنش آنان را منکوب میکرد و به عقبنشینی وا میداشت.

ابوسعید فاطمه صغری دختر حضرت علی۷ را به همسری خویش برگزید؛ چنانکه علمای نسابه، مورخان و محدثان به این موضوع تصریح نمودهاند. محصول این پیوند پاک چندین فرزند از جمله محمد بن ابیسعید است که در واقعه طف حضور داشت و پس از شهادت امام حسین۷، درحالیکه عمود خیمهای در دست و پیراهنی در بر داشت، به میدان قدم نهاد. این جوان، که مضطرب و آشفته به نظر میرسید، به چپ و راست مینگریست تا آنکه ملعونی به نام لقیط بن ایاس جهنی به وی حمله کرد و با ضربات شمشیر او را پاره پاره نمود. (ابوالفرج اصفهانی، ص۱۶۵؛ سماوی، ص۱۱۷ و ۱۱۸؛ مظفر، ص۲۳ ـ ۲۵؛ ابن ابیالحدید، ج۳، ص۷؛ ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۱۵)

یازدهـ موسی، او مادری امّ ولد داشت و امام حسین۷ را در هجرت از مدینه به مکه و سرانجام سرزمین نینوا همراهی میکرد و در کربلا، در رکاب حضرت اباعبدالله الحسین۷، به فیض شهادت نایل آمد. (مظفر، ص۲۶؛ سپهر، ج۶، ص۲۸۲)

دوازدهـ عبدالله اکبر، مادرش امولد بود؛ سی و سه ساله بود که در حماسه کربلا، شجاعانه با دشمنان اهلبیت: جنگید و سرانجام توسط عثمان بن خالد بن اسید جهمی و جنایتکاری از قبیله همدان به شهادت رسید. وی ازدواج کرده بود و همسرش میمونه، دختر علی بن ابیطالب۷ بود. البته صاحب لباب الانساب، ابوالفرج اصفهانی، مجلسی و طبرسی نوشتهاند: «همسرش
ام هانی دختر امیرالمؤمنین۷ بود و پسری به نام محمد به دنیا آورد که در فاجعه طف به شهادت رسید». فرزند دیگرش عبدالرحمان نام داشت. (ابن فندق، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۹۷؛ مجلسی، ج۴۵، ص۳۳؛ ابوالفرج اصفهانی، ص۱۶۵؛ مظفر، ص۲۶ و ۲۷)

سیزدهـ عبدالله اوسط، جوان دلاوری که مادرش امولد بود و نفیسه دختر امام علی۷ را تزویج نمود که کنیهاش ام کلثوم بود. وی ملازم رکاب امام حسین۷ گردید و در کربلا به شهادت رسید. (محمدهادی امینی، ۱۳۶۰ش، ص۱۰۴؛ سپهر، ج۶، ص۲۸۲؛ ابن قتیبه، ص۸۸)

چهاردهـ عبدالله اصغر، از مادری امّولد دیده به جهان گشود؛ اگرچه وی در رکاب امام حسین۷ حضور داشت و دو برادرش، عبدالله اکبر و عبدالله اوسط، به شهادت رسیدند، ولی او زنده ماند و در زمره اصحاب امام سجاد۷ قلمداد گردید و در مدینه مورد احترام و تجلیل اقشار گوناگون مسلمانان بود. (امینی، ص۱۰۲؛ مامقانی، ج۲، ص۱۹۹؛ ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۶؛ مسعودی، ۱۳۶۵ش، ص۲۸۲؛ مظفر، ص۲۷)

پانزدهـ عون، از مادری امّولد، به دنیا آمد و در بیت هاشمی به رشد و شکوفایی رسید تا اینکه یکی از دختران علی بن ابیطالب۷ را به عنوان همسر خویش برگزید. در برخی مقاتل آمده است که در سرزمین کربلا امام حسین۷ را یاری نمود و پس از حماسهآفرینی و رزمی دلاورانه به شهادت رسید. ابن شهر آشوب، سروی، مازندرانی و علامه مجلسی وی را در زمره شهدای آل عقیل ذکر کردهاند. (سبط ابن جوزی، ۱۴۰۱ق، ص۲۵۵؛ سپهر، ج۶، ص۲۸۲؛ مظفر، ص۲۷)

شانزدهـ حمزه، که مادری امّولد داشت. (مظفر، ص۲۷)

هفدهـ محمد، از والدهای امولد قدم به دنیا نهاد؛ او از فقهای بزرگ و مشاهیر علمای تابعین و دانشمند آل عقیل به شمار میرود؛ کنیهاش ابیعبدالله است و وقتی به دوران رشد رسید، زینب صغری دختر امام علی۷ را به عقد خود در آورد و دارای فرزندانی گردید. به گفته رجالنگاران، علمای نسابه و محدثان، ابومحمد عبدالله بن محمد بن عقیل فقیهی محدث و دانشوری جلیل المرتبه، و مادرش زینب صغری بود. او نیز صاحب فرزندانی گردید که در دانش نسبشناسی و فقه و حدیث تبحّر داشتند. برخی مورخان تصریح کردهاند که خاندان عقیل پس از چندین نسل منقرض شدند؛ اما اولاد محمد مذکور ادامه پیدا کردند. محمد فرزند عقیل احادیثی از پدرش، از رسول اکرم۹ نقل نموده است. محمد در کربلا از خود شجاعت و مقاومت نشان داد و سرانجام با تیر لقیط بن یاسر جهنی به شهادت رسید؛ دینوری، خوارزمی، مجلسی و ابن شهر آشوب به این رویداد اشاره کردهاند. عدهای از مورخان و ارباب مقاتل نوشتهاند که جعفر، فرزند محمد، در قیام طف یا در واقعه حرّه که در سال ۶۳ هجری در مدینه روی داد، کشته شد؛ اما ابوالفرج اصفهانی میگوید: در هیچ کتاب انسابی ندیدم که برای محمد بن عقیل پسری به نام جعفر ذکر کرده باشد؛ با این وجود محمد بن علی بن حمزه ادعا دارد که جعفر بن محمد در کربلا همراه محمد بن ابیسعید بن عقیل کشته شد. همچنین احمد بن محمد بن عقیل در حماسه عاشورا، با دشمنان جنگید و رجزی پرشور خواند و تصریح نمود امروز من به حمایت از مولا و رهبرم امام حسین۷، فرزند علی، آن طاهر امین برخاستهام؛ او که جوانی آراسته به تقوا، ایمان و اخلاق عالی بود به سوی دشمن یورش برد و عدهای را به خاک هلاکت افکند و چند نفری را مجروح و زخمی کرد. آن وقت دشمنان از هر سو به سویش یورش بردند و این جوان هاشمی قریشی را به شهادت رسانیدند. (دینوری، ۱۳۹۰، ص۳۰۳؛ مامقانی، ج۱، ص۱۰۳؛ ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۵؛ ابوالفرج اصفهانی، ص۱۶۵ و۱۶۶؛ خوارزمی، ج۲، ص۴۸؛ مجلسی، ج۴۵، ص۳۳ و ۳۴؛ مظفر، ص۲۹)

چنانکه اشاره شد غالب برادران مسلم جان خود را در راه قرآن و عترت، و دفاع از عقاید و ارزشها نثار کردند. این غیورمردان آراسته به فضل و فضیلت، گروهی نیرومند را به گرد ریحانه رسول اکرم۹ تشکیل دادند و برای حفاظت از آن وجود مقدس و اهلبیت پیامبر: صادقانه فداکاری کردند و سرانجام در این راه روشن جان خویش را تقدیم نمودند؛ میدانهای نبرد با اهریمنصفتان، شاهد تلاشهای افتخارآفرین و مجاهدتهای قهرمانانه آنان در صدر اسلام بوده و آخرین عرصه درخشندگی این شهابهای ثاقب، کربلا بود.

در میان حماسهآفرینان عاشورا این رزمندگان جایگاه ممتازی را به خود اختصاص دادهاند؛ چنانکه امام حسین۷ مقاومت و پایداری را به آنان توصیه فرمود و به ایشان بهشت جاویدان را مژده داد: «صبراً آل عقیل انّ موعدکم الجنّه». هنگامی که امام به منزل زرود فرود آمدند، مردی اسدی که فردی خردمند، راستگو و با فضل و کمال بود، جلو آمد و گفت: از کوفه خارج نشده بودم که دیدم مسلم بن عقیل و هانی بن عروه کشته شدند. امام با شنیدن این خبر چندین بار آیه استرجاع را تکرار فرمودند و افزودند: «بعد از آنان دیگر در این زندگی دنیوی خیری نیست». دو مرد اسدی جلوتر آمدند و عرض کردند: «ای بزرگوار از این راه بازگردید؛ زیرا نه تنها در کوفه حامی و یاوری ندارید، بلکه بیم آن میرود ساکنانش علیه شما و خانوادهات بسیج گردیده باشند». اما امام با قاطعیت تصمیم به ادامه مسیر گرفتند و چون به منزل زباله رسیدند، فرمودند: «یاران ما در کوفه ما را تنها گذاشتهاند؛ هر کسی میخواهد، برگردد؛ زیرا از جانب ما بیعتی به گردن کسی نیست». در این حال فرزندان عقیل از جای خویش برخاستند و گفتند: «به خدا قسم ما باز نمیگردیم تا خونخواهی کنیم یا آنچه برادرمان مسلم چشید، ماهم بچشیم».

برخی مورخان و ارباب مقاتل ادعا کردهاند وقتی امام خبر شهادت مسلم را شنید، میخواست به مدینه باز گردد که برادران مسلم مانع بازگشت حضرت شدند. این سخن اشتباهی فاحش، و خلاف گزارشهای منابع مستند است. در شب عاشورا هنگامی که امام در خطبهای خطاب به اصحاب و یارانش فرمود: «هر کدام از شما دست فردی از خاندان مرا بگیرد و با خود ببرد، زیرا این لشکریان اگر به من دست یابند، از تعقیب دیگران دست بر میدارند»، در این حال برادران مسلم را مخاطب خویش قرار داد و به آنان فرمود: «شهادت مسلم برایتان کفایت میکند؛ شما بروید و اجازه دادم اینجا را ترک گویید». آنها گفتند:

آنگاه مردم به ما چه میگویند، خواهند گفت ما سرور و آقایمان و فرزندان عمویمان را، که بهترین عموها بود رها کردیم و رفتیم و در دفاع از ایشان تیری رها نکردیم و همراهشان نیزهای به خصم نزدیم و با شمشیر جنگ نکردیم و ندانستیم آنها که ماندند چه کردندخیر سوگند به خداوند چنین نخواهیم کرد؛ بلکه اموال، جانها و خانوادههای خود را فدایتان میکنیم و همراهتان با دشمنان شما میجنگیم تا به همان سرنوشت شما دچار گردیمزندگی بعد از شما برای ما ننگی بیش نخواهد بود. (یوسفی غروی، ۱۳۷۹ش، ص۱۴۵ و ۱۷۲؛ عابدین، ۱۳۷۲ش، ص۶۰؛ قرشی، بیتا، ج۳، ص۲۹۳؛ قزوینی، ۱۴۱۵ق، ص۱۷۵؛ صحتی سردرودی، ۱۳۸۵ش، ص۱۱۱، ۱۶۷، ۲۸۵ و ۲۹۲؛ موسوعة کلمات الامام الحسین۷، ۱۴۱۵ق۱۳۷۳ش، ص۴۰۲و۴۰۳)

۳. خواهران

مسلم بن عقیل هشت خواهر با اسامی ذیل داشت:

یکـ زینب، همانگونه که عبیدلی، عالم نسابه، نوشته است، این بانو بزرگترین خواهران مسلم، و از تمام خواهرانش به لحاظ فراست و خردمندی و خصال اخلاقی برتر بود؛ مادر وی امّولد بود.

دوـ امّ عبدالله، از مادری امّ ولد زاده شد.

سهـ رمله، که مادرش امّولد بود.

چهارـ امّ قاسم، از والدهای امّولد به دنیا آمد.

پنجـ امّ هانی، که مادری امّولد داشت.

ششـ فاطمه، از امّولد زاده شد.

هفتـ امّ نعمان، یا به قول عدهای ام لقمان، که او هم مادری امّ ولد داشت.

هشتـ اسماء، مادرش امّ ولد بود. این بانو ادیبی سخنور بود و قریحه شعری داشت و از این توانایی ذوقی در ذکر مناقب و فضایل خاندان طهارت و بیان مکارم و کمالات نبی اکرم و عترت او: استفاده میکرد. اسماء در زمره زنان نوحهخوان از طالبیان به شمار میرود؛ یعنی او در این ویژگی همردیف زینب حورا دختر امیرالمومنین۷، ام البنین مادر حضرت عباس۷ و برادرانش، لیلی والده حضرت علی اکبر۷ و رباب همسر امام حسین۷ و مادر سکینه است. (مظفر، ۱۳۸۸ق، ص۳۳؛ علی محمد علی دخیل، ۱۴۰۱ق، ص۶۷و ۶۸)

هنگامی که بشیر بن جذلم خبر شهادت امام حسین۷ را به اهالی مدینه رساند و نیز حاکم منصوب بنیامیه در مدینه، یعنی عمرو بن سعید، بر منبر رفت و این گزارش دردناک را اعلام کرد، اسماء بنت عقیل، خواهر مسلم، به همراه خواهران خویش ـ ام لقمان، ام هانی، رمله و زینب ـ و عدهای از بانوان بنیهاشم، از خانه بیرون آمد و درحالیکه با پریشانی بر کشتهشدگان کربلا میگریست، خود را به مضجع شریف رسول اکرم۹ رسانید و چون نظر به مرقد منور رسول خدا۹ افکند، فریاد کشید: «وا جدّاه، وامحمداه، ریحانه تو را با لبتشنه شهید کردند؛ اهلبیت: مکرم تو را به اسارت خویش در آوردند و به کوچک و بزرگ آنان ترحمی ننمودند». در این حال خروش از اهل مدینه برخاست و صدای ناله و گریه ساکنان این شهر، در و دیوار را به لرزه در آورد؛ آنگاه اسماء این اشعار را سرود:

ماذا تقولون، اذ قال النبی لکم

ماذا فعلتم و انتم آخر الامم

بعترتی و بأهلی بعد مفتقدی

منهم اساری و منهم ضرّجوا بدم

ما کان هذا جزائی اذ نصحت لکم

آن تخلفونی بسوء فی ذوی رحمی

چه میگویید اگر پیامبر اکرم9 به شما بگویدشما که واپسین امتها هستید، بعد از رحلت من با خاندان و کسان من چه کردید؟ چراکه برخی از آنان به اسارت در آمدند و گرفتار شدند و عدهای نیز به خون خود آغشته گردیدنداین پاداش چون من پیامبری که خیرخواهتان بودم، نبود؛ نباید جانشینانی پرخاشگر بر خاندانم میبودید و چنین بد عمل میکردید.

بنابراین اولین واکنش این خبر اسفناک در مدینه، از سوی خواهران مسلم بود که بدون هراس از حاکم اموی مدینه و خطرهای دفاع از این حماسه با شکوه، منتظر عکس العمل مردان نماندند؛ اسماء در این ماجرا پیشتاز گردید و بدین وسیله قدرت شعور و اراده تصمیمگیری خود را در آن اختناق هراسآور به نمایش گذاشت. پناهنده شدن وی و همراهانش به حرم نبی اکرم۹ نیز هشداری تهدیدآمیز به جامعه اسلامی بود که آگاه باشند این خیانت وحشتناک نسبت به ذریه همان پیامبر رحمت۹ صورت گرفته است. همچنین سکوت و بیتفاوتی مسلمانان در یاری رسانیدن به امام و انقلاب خونین او، ایشان را در مقابله با خاتم رسولان الهی قرار داده است و در واقع با رفتن این بانوان بر سر مرقد مطهر پیامبر اکرم۹، آنان زنگ آگاهی و اعلان خطر را برای جامعه اسلامی به صدا در آوردند، به علاوه اسماء با خواندن این اشعار، که مخاطب آنها مهاجر و انصار بودند، بهترین تحلیلها و برداشتهای اعتقادی را بیان داشت؛ اسماء از آنان خواست به این وضعی که برای اهلبیت پیامبر۹ رخ داده، پاسخ دهند. (مفید، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۲۴؛ یوسفی غروی، ۱۳۹۷ش، ص۲۳۹ ـ ۲۴۱؛ سبط ابن جوزی، ۱۴۰۱ق، ج۲، ص۲۱۲؛ طبری، ۱۳۸۶ق، ج۵، ص۳۹۰؛ محلاتی، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۳۴۹و ۳۵۰؛ ابن اثیر، ۱۳۷۶ش، ج۵، ص۲۳۶۸و ۲۳۶۹؛ قمی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۷۶۹)

۴. همسر

مسلم بن عقیل، بنا بر آنچه از قرائن و برخی مدارک بر میآید، حدود سال ۳۵ هجری تصمیم به امر ازدواج گرفت؛ انتخابش نیز مبارک و میمون بود؛ زیرا حضرت علی۷
در مسلم تواناییها و قابلیتهایی را دید و برای آن حضرت روشن شد که این
جوان هاشمی لیاقت همسرداری و برقراری پیوندی پاک با دخترعموی خویش را دارد.
از سوی دیگر امام علی۷ برای دختران خود ارزش فراوانی قائل بود و این گوهرهای
پاک را تنها به عقد کسانی در میآورد که همچون مسلم، همشأن آنها باشند؛ امام دختر خود رقیه را به عقد وی در آورد. مادر رقیه صهباء امّ حبیب، دختر عباد بن ربیعه بود که با
عمر اطرف، کوچکترین پسر آن حضرت، به صورت توأم به دنیا آمد؛ همسری که در دامن او دلاوری فداکار پرورش یافت و در حماسه کربلا پس از رشادتهای تحسینبرانگیز در دفاع از امام حسین۷، به درجه رفیع شهادت نایل آمد. رقیه خاتون همراه با خواهران و دختران امام حسین۷ در کربلا حضور داشت و در مصائب سوزناک عاشورا و ماجرای اسفبار اسارت بانوان حرم حسینی با اهلبیت آن حضرت سهیم و شریک بود. مسلم از این بانو دارای دو پسر به اسامی علی و عبدالله گردید. (ابن قتیبه، ص۱۲۰ و ۱۲۴؛ سماوی، ص۱۱۷؛ عابدین، ص۵۹ و ۶۰؛ مظفر، ص۱۴؛ محلاتی، ج۲، ص۶۷؛ مقرم، ص۱۵۷؛ بلاذری، ج۲، ص۸۲۰)

از آنجا که همسر اول مسلم از دنیا رفت، وی همسر دیگری به نام ام کلثوم صغری، دختر امیرالمؤمنین۷، اختیار کرد و دوباره به افتخار دامادی عمویش در آمد. بنابر آنچه مورخان نوشتهاند، این بانو دختری برای مسلم آورد که در کربلا حضور داشت. از دیگر فرزندان این دو زوج آگاهی مستندی به دست نیامد؛ برخی پسرانش نیز مادرانی امّ ولد داشتند. (قمی، ج۱، ص۳۵۳؛ مقرم، ص۱۵۸؛ عابدین، ص۶۰)

۵. فرزندان

درباره تعداد فرزندان مسلم، بین تاریخنویسان، رجالنگاران و ارباب مقاتل اختلافاتی وجود دارد؛ برخی تا هشت پسر و یک دختر برایش ذکر کردهاند، اما قول معتبرتر این است که او پنج پسر و یک دختر داشت. آنچه بین مورخان مسلّم است، این است که تمامی پسرانش خون پاک خود را تقدیم قرآن و عترت نمودند و در واقع به فروزندگی خورشیدی کمک کردند که از سرزمین کربلا به تمام جهان در حال پرتوافشانی است. بنابراین نسل مسلم پایدار نماند و متأسفانه منقرض گردید و فرزندانش در کربلا و کوفه به فیض شهادت نائل آمدند. (عابدین، ص۶۰؛ مظفر، ص۱۵؛ محلاتی، ج۲، ص۶۷؛ بابایی آملی، ص۱۳)

اسامی فرزندان مسلم بن عقیل عبارتند از:

یکـ عبدالله؛ نواده امیرالمؤمنین۷، از طریق مادر. او پس از علی اکبر دومین نفر از هاشمیان بود که به میدان کربلا آمد؛ درحالیکه تنها ۲۶ بهار از عمرش میگذشت. وی مدتی با دشمنان اهلبیت: جنگید تا رفته رفته بر اثر ضربات شمشیر و تیرهایی که بر بدنش اصابت کرد، از ادامه نبرد بازماند و در گوشهای ایستاد تا نفسی تازه کند. اما درحالیکه دست خویش را بر پیشانی خود نهاده بود، از سوی عمرو بن صبیح تیری رها شد که دست و جبین او را بر هم دوخت و این جوان هاشمی را به شهادت رسانید. برخی معتقدند قاتلش نوفل بن مزاحم بود. عدهای از مقتلنویسان نوشتهاند: بر اثر آن تیری که عمرو بن صبیح بر جانب عبدالله بن مسلم افکند، او بر زمین افتاد و هنوز جان در بدنش بود که سپاه خصم وی را محاصره کرد و او را شهید نمود.

عبدالله این رجز را در میدان جنگ خواند:

الیوم القا مسلماً و هو ابی

و فتیته با دوا علی دین النبی

لیسوا کقوم عرفوا با لکذب

لکن خیار و کرام النسب

 

من هاشم السادات اهل الحسب

 

امروز با پدرم مسلم دیدار میکنم و نیز با دلاورانی که بر آیین نبی اکرم9 از این جهان کوچ کردند، ملاقات خواهم داشت؛ آنان افرادی نبودند که به دروغ شناخته شده باشند؛ بلکه ابرار و بزرگوارانی با شرافت نسبی از خاندان بنیهاشم بودند. (سماوی، ص۱۱۷؛ ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۵؛ ابن قتیبه دینوری، ص۱۲۰؛ صدوق، ص۱۴۸؛ علی دخیل، ص۷۰و۷۱؛ سبط ابن جوزی، ص۲۵۵؛ سپهر، ج۲، ص۳۱۶؛ طبرسی، ص۲۴۶؛ اردبیلی غروی حائری، بیتا، ج۱، ص۵۱۰)

عدهای از مورخان و مقتلنگاران گفتهاند: عبدالله برای کسب رخصت نزد امام آمد و آن حضرت به دلیل اینکه وی خواهرزادهاش بود و علیا مخدره سکینه دختر آن وجود مبارک به عقد ازدواج این جوان هاشمی در آمده بود و از سوی دیگر این سلحشور طالبی به تازگی پدر خود حضرت مسلم را از دست داده بود، امام خطاب به وی فرمود: «هنوز از شهادت پدرت چند صباحی نگذشته و مصیبت او از خاطرهها نرفته است. بنابراین تو را رخصت میدهم که دست مادر خود را گرفته و از این عرصه خوفناک بیرون بروی». عبدالله عرض کرد: «والدینم فدایتان باد؛ من آن کسی نیستم که زندگی این دنیای دنی را به حیات جاویدان مقدم بدارم. التماس دارم که اجازه دهید این جان ناقابل را تقدیم شما کنم».

امام که مصدر کرم و کرامت است، تقاضایش را پذیرفت. پس عبدالله شادمان و مسرور گردید و چون شیری خشمگین به جانب اشقیا حمله برد و در سه یورش متوالی حدود یکصد نفر از تبهکاران اموی را به هلاکت رسانید تا آنکه عمرو صبیح صیداوی یا صاندی تیری از کمان گشاد که بر جببن عبدالله اصابت کرد و چون آن جوان دست خود را وقایه صورت نمود، تیری دیگر آمد و دست و پیشانی آن حماسهآفرین دشت نینوا را بر هم دوخت. در این حال ملعونی نیزهای بر قلب نازنین او زد که باعث شد عبدالله از اسب بر زمین فرو غلطد و به شهادت برسد. قاتل عبدالله توسط مختار بن ابوعبیده ثقفی دستگیر و تیرباران شد. (ابوالفرج اصفهانی، ص۱۶۵؛ محلاتی، ج۱، ص۲۵۶، ج۲، ص۶۶؛ مظفر، ص۱۶و ۱۷؛ کمرهای، ۱۳۸۹ش، ص۳۲۶؛ صاحبی، ۱۳۷۵ش، ص۲۳۳)

علامه محقق شیخ عبدالواحد احمد مظفر ـ که در آثاری چون اعلام النهضة الحسینیة، مستدرک علی مقاتل الطالبین و سفیر الحسین مسلم بن عقیل پژوهشهایی درباره این دلاور هاشمی انجام داده است ـ مینویسد:

عبدالله شجاعترین پسران مسلم بود؛ چنان که پدرش اشجع اولاد عقیل به شمار میرود، او در مکارم اخلاقی، خصال ستوده و صفات پسندیده نیز وارث پدرش بود و خون خاندان هاشمی، طالبیان و اهلبیت نبی اکرم9 در عروقش جریان داشت، شعوری همراه با حیا و وقاری آمیخته با وارستگی و ادبی متواضعانه در رفتارش قابل مشاهده بود و در ردیف سلحشورانی چون ابوالفضل العباس7 و حضرت علی اکبر7 قرار داشت. (مظفر، ص۱۶و ۱۷)

برخی مورخان و محدثان یادآور گردیدهاند عبدالله پس از نافع بن هلال جملی به آوردگاه شتافت و رجزی که بر زبان آورد، درست در وزن و قافیه همان رجز مسلم بن عقیل (پدرش) بود که هنگام مصاف با دشمنان در کوفه میخواند؛ گویی او این رجز را از کوفیانی که شاهد حماسهآفرینی پدرش بودند و بعد به لشکر حسینی پیوستند، شنیده بود. (طبری، ج۵، ص۳۷۲؛ مفید، ج۲، ص۱۰۷؛ صدوق، ۱۳۸۱ش، ص۱۵۴ و ۱۶۴)

دوـ محمد، نام این فرزند مسلم را علامه مامقانی در تنقیح المقال، مرحوم سماوی در ابصار العین، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین، سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، محدث قمی در نفس المهموم و منتهی الآمال به عنوان رزمنده حماسه عاشورا آوردهاند. در زیارت ناحیه مقدسه هم بر وی درود فرستاده شده است و نیز مورخان و مقتلنویسان نگاشتهاند: هنگام حضور او در کربلا و نبرد با شقاوتپیشگان اموی ۲۷ سال داشت. مادری ام ولد او را به دنیا آورد و در این جوانان هاشمی شرافت نسبی و عزت فداکاری و پایداری و نیز نایل گردیدن به فیض شهادت جمع شده بود.

محمد پس از شهادت برادرش پیشاپیش گروهی از سلحشوران خاندان ابوطالب به صف دشمن پلید یورش برد. امام حسین۷ چون شور و احساسات آنان را برای نبرد با اشقیا و در آغوش گرفتن مرگ با عزت را مشاهده کرد، خطاب به ایشان فرمود: «ای عموزادگانم، برای رسیدن به مقام شهادت شکیبایی بورزید، صبور باشید و استقامت پیشه کنید؛ سوگند به خداوند متعال پس از این خواری و ذلت نخواهید دید».

بنا به نوشتههای ابوالفرج اصفهانی و سبط ابن جوزی هنگامی که این جوان با دشمنان میجنگید، موفق شد در چندین یورش حدود هفتاد نفر از آنان را به هلاکت برساند تا آنکه سرانجام توسط ابومرهم ازدی و لقیط بن ایاس جهنی به آرزوی خود، که شهادت در راه خدا بود، رسید. طبق گزارش ابن فندق در لباب الانساب، جابر بن عبدالله انصاری بر پیکر خونین او نماز گزارد و قبرش در مقبره شهدای کربلاست. (سماوی، ص۱۱۷؛ ابن فندق، ج۱، ص۳۹۷؛ شمسالدین، ص۱۳۱؛ ابوالفرج اصفهانی، ص۱۶۵؛ علی دخیل، ص۷۱؛ مظفر، ص۱۹؛ محلاتی، ج۲، ص۶۰ و ۶۷؛ مقرم، بیتا، ص۴۶۳؛ مجلسی، ج۴۵، ص۳۲)

سهـ ابراهیم، چنان که منابع روایی با اسنادی معتبر از استادان خود نقل کردهاند، ابراهیم که نوجوانی بیش نبود، به همراه برادر خود، پس از خاتمه قیام کربلا، به اسارت دشمنان در آمد و آن دو را نزد عبیدالله بن زیاد، والی وقت کوفه، آوردند. این حاکم جفاپیشه ـ که بویی از انسانیت نبرده بود ـ دو نوجوان مذکور را به زندانبانی سپرد و به وی تأکید کرد که بر ایشان سختگیری کند و خوردنیها و آشامیدنیها را از آنان جز به مقدار ضرورت دریغ کند. حدود یک سال را آن دو در این زندان با تحمل مشقتهایی گذرانیدند؛ آنگاه نزد مرد زندانبان آمدند و خود را نوجوانانی هاشمی از دودمان رسول اکرم۹ و امیرالمؤمنین۷ معرفی کردند و افزودند: با وجود آنکه ما چنین نسبی داریم و پدرمان مسلم بن عقیل بوده است، شما حتی در خوردن و آشامیدن، بر ما سخت گرفتهای آن مرد وقتی به هویت آن دو کودک پی برد، به دست و پایشان افتاد و از این بابت عذرخواهی کرد و گفت چون شب فرا رسید، درِ زندان را میگشایم؛ شما بیرون آیید و هر کجا که میخواهید، بروید؛ انشاءالله خداوند برایتان گشایشی پدید میآورد.

دو نوجوان وقتی تاریکی فرا رسید گریختند و در دل شب به راه خود ادامه دادند تا آنکه غروب روز بعد درِ خانهای رسیدند که در آنجا زنی سالخورده انتظار داماد خود را میکشید. ابراهیم و برادرش خود را به وی معرفی کردند و گفتند ما در کوفه آشنایی نداریم و راه به جایی نمیبریم؛ اگر امکان دارد اجازه دهید شب را میهمان شما باشیم. زن سالخورده این میهمانان کوچک را پذیرفت و در اتاقی از آنان پذیرایی کرد و ایشان در همان خانه خوابیدند. اواخر شب دامادش که روز را در جستوجوی همان دو کودک گذرانیده بود، به منزل مذکور آمد و به مادر همسر خود گفت: ابن زیاد برای آوردن سر کودکانی که از زندان گریختهاند جایزهای برابر دو هزار درهم تعیین کرده است. پیرزن هراسان و نگران وی را از کیفر دردناک الهی، بابت دست زدن به چنین جنایتی، برحذر داشت و به داماد خود هشدار داد این کار در واقع جنگیدن با رسول اکرم۹ است و آخرت خود را خراب میکنی و در دنیا هم بهرهای از آن نخواهی برد. پند و اندرز پیرزن او را به تردید افکند که مبادا آن کودکان متواری در خانه وی باشند، پس در اتاقها به جستوجو پرداخت و هر دو برادر را در اتاقی یافت که در آغوش یکدیگر خوابیده بودند.

بامدادان آن مرد، با نهایت قساوت، آنان را به ساحل فرات برد تا سرشان را ببرد. التماسهای ابراهیم و برادرش این مرد سنگدل را از آن تصمیم خونین باز نداشت. سرانجام آن دو به نماز ایستادند و پس از اقامه نماز دست به دعا برداشتند و از خداوند خواستند بین آنان و این مرد قسیالقلب داوری کند. لحظات درندگی این مرد سفاک فرا رسید و آن دو کودک مسلم را از دم تیغ گذرانید و پیکر پاکشان به داخل نهر فرات افکند و سرهای بریده را برای ابن زیاد آورد و آن ماجرای اسفبار را برایش باز گفت؛ از جمله همان دعای کودکان مسلم را نیز نقل کرد. فرزند زیاد به وی گفت: «برترین داوران، یعنی خدای متعال، فرمان قتل تو را صادر کرده است و باید این حکم بدون درنگ اجرا شود». بلافاصله آن مردک پلید را به همان جایی که مرتکب جنایت شده بود، آوردند و گردنش را زدند و سرش را بر فراز نیزهای نصب کردند. کودکان و نوجوانان کوفه به سوی آن سنگ میزدند و میگفتند: «این سر قاتل اطفالی از خاندان رسول اکرم۹ است».

مؤلف ریاض الاحزان و نیز ابن شهر آشوب در کتاب مناقب مدعی گردیدهاند: دو نوجوان یاد شده فرزندان جعفر طیار بودهاند و محمد و ابراهیم نام داشتهاند که در این ادعا تأملاتی وجود دارد؛ زیرا بعید به نظر میرسد جعفر طیار، که در غزوه موته به شهادت رسیده بود، در سال ۶۱ هجری دو پسر خردسال داشته باشد؛ به علاوه نام آنان ابراهیم و محمد ذکر شده است که دومی در کربلا به شهادت رسید. همچنین شعار و سنت شیعیان از آن زمان تاکنون این بوده که به جایگاه منسوب به طفلان مسلم میروند و به یاد رنجها و آلام و شکنجههایی که این دو فرزند خردسال سفیر امام حسین۷ تحمل کردند و در خاتمه به آن طرز فجیع کشته شدند، اشک میریزند و در طول سالیان متمادی برای عمران و آبادانی مزارشان اهتمام ورزیدهاند؛ این برنامهها خود گواهی قطعی بر صحت این ماجراست.

اما درباره محل زیارتگاه باید گفت: روشن نیست که این مکان، همان محل شهادتشان باشد یا اینکه پیکر پاکشان را از رودخانه فرات گرفته و در اینجا دفن کرده و بر آن بعقه و بارگاه ساخته باشند و از آن زمان تا کنون کسی درباره مدفن آن نوجوانان هاشمی تردید نکرده و هر چه زمان پیش میرود، بر علاقهمندان آنان افزوده میشود و زائرین بیشتری به این آستان میآیند و هدایا و نذوراتی به آن اختصاص میدهند و در بازسازی آن اقدامات مؤثری انجام میدهند. یادآور میگردد آرامگاه با صفای طفلان مسلم در چهل کیلومتری شمال شرقی کربلا در میانه بزرگراه بغداد ـ کربلا، در مجاورت شهر مسیب قرار دارد. (صدوق، ۱۳۶۲ش، مجلس نوزدهم، ص۸۳ـ ۸۸؛ مقرم، ص۱۵۷ـ ۱۵۹؛ مظفر، ص۱۹؛ محدث قمی، ج۱، ص۵۹۲؛ محلاتی، ج۲، ص۶۷)

چهارـ محمد اصغر، در مورد نوجوان دومی که همراه ابراهیم در کوفه به شهادت رسید، بین مورخان و ارباب مقاتل اختلاف است. طریحی در منتخب او را عبدالرحمان نامیده است و عدهای هم نوشتهاند: این طفل دوم مسلم، جعفر نام داشته است. (مظفر، ص۱۵؛ علی دخیل، ۷۴)

در برخی مراثی و مقتلهای منظوم، همچنین در متون تعزیه، درباره طفلان مسلم نکاتی غیر واقعی، تحریف شده و مغایر با منابع معتبر دیده میشود. (مجلس تعزیه دو طفلان مسلم، مخطوط، هفده مجلس شبیه خوانی، ص۱۰۹، ۱۳۹؛ میر عزای کاشانی در قلمرو تعزیه، ص۳۶۱، ۳۸۰)

پنجـ علی، مسلم بن عقیل فرزند دیگری به نام علی داشت که از سرنوشت او آگاهی دقیق و مستندی وجود ندارد و مورخان مطلبی درباره ویژگیهای وی و هویتش ارائه ندادهاند؛ اما آنچه مشخص است، این است که مادرش رقیه کبری، دختر حضرت علی۷ است و او از طریق مادر، نواده امیرالمؤمنین۷ است. علامه سید عبدالرزاق مقرّم که شمار فرزندان مسلم را پنج پسر و یک دختر میداند، مینویسد: دو نفرشان در رکاب امام حسین۷ در کربلا شهید شدند، دو نفر دیگر در کوفه به شهادت رسیدند و از نفر پنجم اثری بر جای نمانده است؛ با این وصف برای مسلم اعقابی باقی نماند.

فرهاد میرزا در کتاب قمقام زخار از پنجمین پسر مسلم یاد میکند، ولی میافزاید: تاریخنویسان درباره فرجامش مطلبی ارائه ندادهاند. علامه شیخ عبدالواحد مظفر، به نقل از کتاب منتخب فخرالدین طریحی نجفی، برای مسلم چهار فرزند به اسامی علی، مسلم ثانی، عبدالعزیز و عبدالله بر میشمارد. (محلاتی، ج۲، ص۶۶؛ مقرم، ص۱۵۷و ۱۵۸؛ مظفر، ص۱۵؛ طریحی، ج۲، ص۶۱)

ششـ حمیده؛ وی تنها دختر مسلم بن عقیل است و مادرش ام کلثوم صغراست که در سرزمین کربلا حاضر بود. حمیده با پسرعموی خودـ که پسرخالهاش هم بود، یعنی عبدالله بن محمد بن عقیل بن ابیطالب ـ ازدواج کرد. مادرشوهرش زینب صغرا دختر امیرالمؤمنین۷ است و خود عبدالله از محدثان و فقیهان وارسته به شمار میرود. شیخ طوسی در کتاب رجال خود او را از پرورش یافتگان مکتب امام صادق۷ بر شمرده است. ترمذی در خصوص صدیق بودن و وثاقت وی نظری قاطع ابراز کرده و احادیث منقول از عبدالله را به عنوان روایات معتبر در سنن خویش آورده است. احمد بن حنبل، بخاری، ابوداوود و ابن ماجه قزوینی نیز به احادیث نقل شده از وی احتجاج نمودهاند.

عبدالله در سال ۱۴۲ هجری رحلت نمود؛ محصول ازدواج این بزرگوار با حمیده، دختر مسلم، پنج پسر به اسامی قاسم، عقیل ثانی، علی، طاهر و ابراهیم است. امام حسین۷ در منزل زرود توسط دو مرد اسدی به اسامی عبدالله بن سلیم و مذری بن مشمعل خبر شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر را دریافت کرد؛ اما تا رسیدن به منزل زباله این گزارش را علنی نکرد. در این حال حضرت، حمیده دختر مسلم را نوازش کرد و نسبت به او ابراز عواطف نمود. آن دختر، که از فراست برخوردار بود، متوجه شد که یتیم شده است؛ ازاینرو به اباعبدالله الحسین۷ عرض کرد: «ای دایی گرامی، مگر پدرم در کوفه به شهادت رسیده است؟ زیرا اینگونه استمالت معمولاً درباره یتیمان صورت میگیرد». (عبیدلی نسابه، ص۳۲؛ طریحی، ج۲، ص۶۱ و۶۲؛ محلاتی، ج۲، ص۶۶ و۶۷؛ یوسفی غروی، ص۱۴۴و ۱۴۵؛ ابن عنبه، ص۳۳ و۳۴؛ ابن حجر عسقلانی، بیتا، ج۶، ص۱۵؛ مقرم، ص۱۵۷)

انشاءالله در نوشتاری دیگر ورود مسلم به کوفه، قیام و فداکاریاش را بررسی خواهیم کرد.

مقام مسلم

۱. صفات ستوده

مسلم بن عقیل به کرامتهای انسانی و فضایلی عالی آراسته بود. ایمان و تقوا به حدی در جانش ریشه دوانیده بود که در مصاف با دشمن از خود هراس به دل راه نمیداد و شجاعت و شهامتش مثالزدنی بود؛ چنانکه مقتلنویسان و مورخان او را به شیری شرزه تشبیه کردهاند. در آن هنگامهای که به تنهایی با فوجی از سربازان ابن زیاد در نبرد بود، بدون خوف و نگرانی به آنان یورش برد و آنچنان نیرویی از خود بروز داد که برخی را به چنگ میگرفت و بر بام منازل کوفیان میافکند. دلیری و مقاومت و پایداری او در میدان رزم به حدی بود که حتی دشمنانش زبان به اعتراف گشودند و چون از حاکم کوفه نیرویی تازهنفس خواستند ابن زیاد آنان را مذمت کرد که چرا نمیتوانند با این قوا و سلاح کافی بر یک نفر غلبه یابند. در این حال فرمانده سپاهیان به فرزند زیاد گفت: «تصور کردهای ما را به نبرد با بقالی از کوفه یا برای کارزار با مردم عادی حیره گسیل داشتهای؟! آیا نمیدانی که ما با شمشیری بران از خاندان رسول اکرم۹ رو به رو هستیم؟!» آنگاه عبیدالله بن زیاد پانصد نظامی دیگر به کمک قوای قبلی فرستاد. (دربندی، ۱۳۴۸ق، ص۱۱۸؛ جلالی حسینی، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۹۴؛ مظفر، ۱۳۸۸ق، ص۳۱و۳۲)

بهنسا، که ناحیهای نظامی قلمداد میگردید، از شهرهای معروف مصر به شمار میرفت و حصاری استوار و محکم داشت. گشودن این پادگان حساس، که عدهای مسلح در دفاع از آن مقاومت میورزیدند، کار سادهای نبود؛ تا آنکه عدهای از رزمندگان مسلمان در زمان خلیفه دوم، تصمیم به فتح آن گرفتند. هنگامی که سلحشوران مذکور پس از محاصرهای درازمدت به این دیار استراتژیک وارد شدند، مسلم بن عقیل همراه گروهی از دلاوران هاشمی به آن قدم نهاد؛ درحالیکه رجزی بدین معنا میگفت:

جنگ به درازا کشید و شبزندهداریها طولانی شد، کمخوابیها و نالهها مرا به ستوه آورده است و انتقام دو برادرم جعفر و علی را (که مجروح گردیده بودند و بعدها در کربلا شهید شدندمیگیرم و خواسته تو را ای عقیل، برآورده خواهم ساخت؛ امید آنکه در هنگامه رزم تب و تاب دل فرو نشیند. (واقدی، ۱۴۰۷ق، ص۱۸۲؛ دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۷۹ش، ج۵، ص۷ و ۸؛ مقرّم، ۱۴۰۷ق، ص۴۰ و۴۱؛ عابدین، ۱۳۷۲، ص۵۰ ـ۵۵)

برخی این گونه تصور کردهاند که حضرت علی۷ در نبرد جمل، برای جلوگیری از جنگ کسی را که همراه یک جلد کلام الله مجید به سوی پیمانشکنان فرستاد و آنان را به جانب خداوند دعوت کرد، مسلم بن عقیل بود؛ درحالیکه این جوان ـ که نامش مسلم بود ـ دلاوری از مجاشع و متعلق به قبیله عبدالقیس بود. آن مرد شجاع در برابر صف دشمنان ایستاد و قرآن را گشود و گفت: «این کتاب خداوند متعال است. امیرالمؤمنین۷ شما را به سوی آنچه در این صحیفه مقدس است دعوت میکند». اما عایشه در واکنش به این منطق به اطرافیان خویش گفت: «وی را با نیزههای خود دریابید». آنان این جوان را تیرباران کردند و دستانش را قطع کردند و در این حال پیکر خونین او را برای حضرت علی۷ آوردند. اگر این شخص فرزند عقیل بود که هنگام وقوع جنگ جمل به شهادت رسیده بود، دیگر در حماسه عاشورا نبود! (شیخ مفید، ۱۳۶۷ش، ص۲۰۴؛ ابن اعثم کوفی، ۱۴۰۶ق، جزء اول، ص۴۷۷؛ مسعودی، ۱۳۷۰ش، ج۱، ص۷۱۸)

سبب جنگ صفین که در زمان خلافت حضرت علی۷ رخ داد و ۵/۱ سال طول کشید و طی آن صدها نفر کشته شدند، طمعی بود که معاویه به بهانهای دروغین در امور حکومتی داشت. سپاه امام در پنجم شوال سال ۳۶ هجری به سوی سرزمین صفین حرکت کرد که تعدادشان بالغ بر یکصد هزار نفر میشد و خود فرماندهی لشکر را بر عهده گرفت. امام دو فرزند خود، امام حسن و امام حسین۸، را به همراه عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل در سمت راست سپاه قرار داد و سرپرستی جناح چپ را به محمد حنفیه، محمد بن ابیبکر و هاشم مرقال واگذار کرد. بنابراین مسلم در این نبرد مهم و حساس به عنوان جوانی حدود ۲۸ یا ۳۰ ساله به گونهای مورد اعتماد امام قرار میگیرد که همردیف دو سبط نبی اکرم۹ جناح یمین لشکری را که در آن ستارگان درخشانی از اصحاب رسول الله۹ حضور داشتند، فرماندهی مینماید و از خود رشادت و استقامت نشان میدهد و تا پایان این نبرد خونین، جان بر کفی و وفاداری خود را نسبت به عموی خویش به اثبات میرساند. (ابن شهر آشوب، بیتا، ج۳، ص۱۶۸؛ ابن اعثم کوفی، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۳۲؛ قمی، بیتا، ج۱، ص۶۵۳)

مسلم نه تنها در محضر پسرعموی خود، امام حسن مجتبی۷، تلمذ نمود و روایاتی را از آن وجود مبارک نقل کرد، بلکه در روزگار امامت آن بزرگوار در زمره یاران وفادار و حامیان ایشان به شمار میرفت؛ چنانکه شیخ طوسی وی را در ردیف اصحاب امام حسن۷ معرفی میکند. مسلم هنگامی که در محضر این وجود مقدس مشغول کسب فیض بود، به گونهای تربیت یافت که در برابر تهاجم فرهنگی و سیاسی معاویه بدعتگذار مقاومت کرد و در سپاهی که آن حضرت برای نبرد با شامیان بسیج و سازماندهی نمود و به حدود شانزده هزار نفر بالغ میگردید و در منطقه نخیله، مدائن و اراضی مسکن اردو زدند، با شور و نشاطی خاص حضوری مؤثر داشت. غیرت دینی و عرق مذهبی، وی را در دفاع از امر امام حسن۷ به صورت دلاوری پایدار، با سری پرشور و نوعی وارستگی و رزمندهای لایق و شایسته درآورده بود. (شیخ طوسی، ۱۴۱۵ق، ص۹۶؛ شیخ راضی آل یاسین، ۱۳۷۹ش، ص۱۲۰ـ۱۲۵؛ ابراهیم بابایی آملی، ۱۳۸۳ش، ص۱۳ و ۱۴؛ زمانی، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۶)

اینکه مسلم بن عقیل از اصحاب خاص امام حسن مجتبی۷ به حساب آمده، مؤید آن است که هاشمی لایق و شایستهای بوده که چنین مقام والایی را نزد آن حضرت احراز کرده و نیز مشخص میگردد که او اکبر اولاد عقیل است که چنین تقربی را نزد امام بهدست آورده است. (محلاتی، ۱۳۹۰ق، ج۲، ص۶۵ و۶۶)

مسلم به سبب دارا بودن خصالی چون شهامت، سخاوت، پایمردی، دانش و خرد و تدبیر عالی، از اقران خویش ممتاز است. هنگامی که تمام یاران امام حسین۷ در دشت نینوا به شهادت رسیدند و بدنهای خونین آنان بر خاک کربلا افتاده بود، امام از اصحاب و حامیان به خونخفته خویش و در رأس آنان مسلم بن عقیل به عنوان ابطال الصفا و فرسان الهیجا یاد میکند و در واقع میفرماید کجایید ای سلحشوران روز رزم و ای مردان با کرامت تا بیایید این جانیان لئیم را از حرم اهلبیت پیامبر اکرم۹ دور کنید. (شرقی، ۱۳۷۶ش، ص۱۲۴ و۲۴۶)

تمام فرازهای حیات مسلم از ویژگیها و صفات ستودهای حکایت دارد که آدمی را متوجه بزرگواری، منزلت و مقام رفیعش میکند؛ چراکه او بسیاری از کمالات انسانی را در وجود خویش به شکوفایی رسانیده بود؛ وی سیمایی زیبا داشت و از امام محمد باقر۷ روایت کردهاند که مسلم اجمل الناس بود. (علی دخّیل، ۱۴۰۱ق، ص۱۷و۱۸؛ مظفر، ۱۳۸۸ق، ۳۴)

اگرچه وقتی مسلم دشمن طغیانگری را میدید، وجودش یکپارچه التهاب، شور و هیجان میگردید و با جرئتی فوق العاده خود را به قلب خصم میافکند و مسیرهای پر خطر و مخوفی را برای غلبه به مخالفان میپیمود، اما ایمان راسخ، تقوای قوی و اعتقاد جازمش نوعی شرم، حیا و آرامش را به او اعطا کرده بود و این خصلتها باعث میگردید که در موقعیتهای سخت بردباری پیشه کند و رنجها و فشارها را بر خویشتن هموار سازد. وی هرگز از موازین قرآن و سنت فاصله نگرفت و با توجه به ارزشهای الهی و شرایط پیش آمده تصمیمی مدبرانه و عاقلانه میگرفت. ضمن اینکه خاضعانه و خالصانه مطیع امر امام عصر خویش بود. (بلاذری، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۷۷؛ ابن قتیبه، ۱۳۶۴ش، ج۲، ص۴و ۵؛ عابدین، ۱۳۷۲ش، ص۵۴ و ۵۵ و ۸۶ ـ ۸۸)

مورخان، رجالنگاران و محدثان از مقامات و مناقب مسلم سخن گفتهاند و افزودهاند که فضایل، مکارم، شرافت و شأن، سعه صدر، قدرت سخنوری و کثرت دانش این دلاور با سعادت، سفیر امام و نخستین شهید حماسه کربلا به گونهای است که گویا طینت پاکش با سرشت اهلبیت عصمت و طهارت: قرابت دارد و با این وصف، قلم قادر نخواهد بود خصالش را آنگونه که شایسته اوست، بنگارد یا احاطه بر چنین حالاتی برای یک نویسنده دشوار است. برخی نیز متذکر شدهاند که وی صدق و صفا، شجاعت، ایمان، دانش و تقوا را با هم جمع کرده بود و به همین دلیل در طریقی که برگزیده بود از خود سستی و انعطاف نشان نداد. قاطع و با صلابت، برای نبرد با پلیدیها و نارواییها مهیّا گشت و از سوی دیگر برای غلبه بر دشمن و خصم دون و به دست آوردن پیروزی سیاسی، به حیله و نیرنگ روی نیاورد و حتی درباره مخالفان شقاوتپیشه خدعه نورزید و با این اوصاف میتوان گفت او به راستی در مکتب خاندان پیامبر تربیت شده بود و به سیره آن فروغهای فروزان تأسی مینمود. (شهرستانی، ۱۳۴۵ق، ص۷۴؛ قرشی، بیتا، ج۲، ص۴۵۴؛ ملا آقا دربندی، ص۴۱۱؛ مامقانی، ۱۳۵۰ق، ج۳، ص۲۱۴)

۲. برچسبهای ناروا

با وجود نکاتی که بدانها اشاراتی داشتیم و نیز به رغم شواهد و قرائن متعدد دال بر جامعیت شخصیت مسلم در قلمرو فضل، فضیلت و صفای باطن، عدهای از مقتلنویسان، اهل تاریخ و شرح حال نگاران نکات قابل تأملی درباره وی مطرح کردهاند که با سیمای راستین و سیرت ستوده وی مغایرت آشکاری دارد و گاه آنان با نویسندگانی که با غیظ غلیظ و تعصبهای افراطی درباره گرایشهای فکری و اعتقادی خود، دیدگاههایی نادرست مطرح کردهاند، همراه و همگام گردیدهاند. متأسفانه این مؤلفان ادعا کردهاند مسلم ـ که در عصر عمویش علی۷ و عموزادهاش امام حسن۷ کودکی بیش نبود ـ نمیتوانست از وقایع گذشته در منطقه عراق خاطرهای عینی و ملموس داشته باشد و بر این اساس درباره فضای سیاسی اجتماعی حاکم بر کوفه شناخت درست و کاملی نداشت و اگرچه انسانی درستکردار، پارسا و پرهیزگار بود، اما به لحاظ فکری، عمیق نبود و تصور میکرد دیگران همچون خودش سالم و صادقند و نیز در تصمیمهای او نوعی شتابزدگی و غلبه احساسات دیده میشود. ازاینرو به محض اینکه هیجانهای کوفیان در حمایت از امام حسین۷ را مشاهده کرد، بدون اینکه در التزام عملی آنان به ادعاهایی که مطرح میکنند، تأمل کند، در نامهای خطاب به امام، اوضاع کوفه را خوب وصف کرد و تأکید نمود زمینه برای آمدن امام به این شهر کاملاً مهیاست؛ اما او در این باره قضاوت درستی نداشت و فکر میکرد گفتار و کردار مردم متکی بر ایمانی استوار است و از ابن الوقت بودن و فرصتطلبی اهالی کوفه غفلت داشت.

حتی اتهاماتی را به عقیل، پدرش، و خود مسلم وارد کردهاند و مدعی شدهاند: عقیل که پس از فتح مکه اسلام آورده بود، به خاطر مال دنیا دست از برادر خود علی۷ کشید و به دربار معاویه پیوست. در جنگ صفین نیز در سپاه امویان بود. مسلم هم با دختر علی۷، رقیه، ازدواج کرد تا خود را به خاندان طهارت نزدیک سازد و تا آنجا پیش رفت که مورد اعتماد امام حسین۷ واقع گردید و آن مأموریت مهم، برای ارزیابی فضای حاکم بر کوفه، به وی محول گردید. جالب اینکه نویسندگان مزبور در معرفی مسلم دچار تناقصی آشکار شدهاند؛ زیرا درحالیکه او را سطحینگر، عجول و ناکارآمد، دانستهاند، نوشتهاند او مردی از خاندان بنیهاشم، شجاع، دانشمند، صاحب رأی، اهل صلاح و سداد و معروف به وفور عقل بود. (پاشا، ۱۳۷۸ش، ص۸۹ و ۹۰؛ معین، ۱۳۶۲ش، ج۵، ص۱۱۸۵، ج۶، ص۱۹۷۸)

برخی نویسندگان معاصر درباره آن طلایهدار فداکاران عاشورا چنین اظهار نظر کردهاند: مسلم در هیچ یک از صحنههای پرنیرنگ، پیش از عزیمت به کوفه، آشنایی نداشت و هرگز نفاق و دوگانگی را لمس نکرده بود؛ گمان نمیکرد مسلمانی پیمانی ببندد و بر عهدی که بسته، وفا نکند؛ زیرا خودش همان بود که در دلش میگذشت؛ هر چه میگفت، عمل میکرد. برایش باورکردنی نبود که هزاران نفر آنگونه مشتاقانه برای بیعت کردن با او از هم سبقت گیرند، چند روز بعد نقص پیمان کنند و از دورش پراکنده شوند. آنچه را میدید به پسرعموی خود گزارش میکرد؛ اما بر خلاف او، عبدالله فرزند عباس، که پیری سیاستپیشه و کارآزموده بود و بارها بر برخی مناطق اسلامی حکمرانی کرده بود، عمق کارها را به خوبی میدید و کوفیان را به خوبی میشناخت و وقتی نظر میداد، به گذشته، حال و آینده، توجه داشت. ازاینرو به امام حسین۷ هشدار داد بر اهالی عراق اعتماد نمیتوان کرد. این دو خویشاوند، یعنی عبدالله بن عباس و مسلم، دو مشاوری هستند که باهم بسیار تفاوت دارند. یکی رویدادهای گذشته و خیانت کوفیان به حضرت علی۷ و امام حسن۷ را می دید و دیگری به آنچه پیش رویش رُخ میداد، مینگریست.

در این ادعا مسلم چنان خام، کمتجربه و عامی فرض شده که چون دل خودش خالی از هرگونه غش، نفاق و نیرنگ است، حتی به ذهنش خطور نمیکند منافقانی میان جامعه اسلامی وجود داشته باشند و باور نمیکند کسی عهدشکنی کند و حتی احتمال نمیدهد در صورتی که مردم تحت فشاری خشن، تهدید و سرکوب قرار گیرند، از گردش پراکنده میشوند؛ حتی شهر محل آن مأموریت سترگ و سرنوشتساز را نمیشناسد و سوابق آنجا را نمیداند و جالب آنکه این استادان صاحبنظر در تاریخ اسلام بین پرونده عبدالله بن عباس و مسلم تفاوت بارزی قایل شدهاند. ولی گویا از نظرشان بر میآید که امام معصوم به این واقعیت پی نبرده و با وجود کارآزمودگی، تبحر و زمانشناسی فرزند عباس بن عبدالمطلب، مسلم را به عنوان نایب مورد موثوق خویش به کوفه اعزام کرده است. ازاینرو در انجام وظایف محوله موفق نبوده است. از طرفی بر اساس چنین دیدگاهی عبیدالله بن زیاد که بر حسب اتفاق همسال مسلم، یعنی ۲۸ ساله بوده، نسبت به کوفه آگاهی خوبی دارد و از گرایشهای قومی و مذهبی حاکم بر این دیار مطلع است و میداند چگونه شورشها را سرکوب کند، چگونه جاسوسی بگمارد، چه کسی را دستگیر کند، رؤسای قبایل مخالف را شناسایی کند و آنان را زندانی کرده یا از دم تیغ بگذراند. زیرکی و موقعشناسی وی هنگام ورود به این شهر کاملاً مشخص است؛ به همین دلیل در اندکمدتی بر کوفه استیلا پیدا کرد و هرگونه صدای مخالفی را خاموش نمود و توانست بر خلاف سفیر امام، که جوانی نالایق و کمتجربه بود و به همین دلیل فریب احساسات زودگذر اهالی کوفه را خورد، با نهایت هوشیاری، تدبیر و دوراندیشی اقدامات مسلم را درباره سازماندهی و بسیج شیعیان کوفه علیه امویان خنثا کند!

در پاسخ به این ادعاها باید گفت: مسلم به عنوان ناظری صادق و فرستادهای امین و مورد اعتماد، پس از بررسیهای گسترده و مشاهده استقبال کوفیان، آنچه را رخ داده بود، به امام گزارش کرد و هدفش در هم کوبیدن دشمنان و ایجاد زد و خورد بین موافقان و مخالفان نبود. به علاوه وی به عنوان تربیتشده مکتب ائمه هدی: و در پیروی از مقتدای معصومش امام حسین۷ نمیخواست برای رسیدن به مقاصد خود، به امور نامشروع و خلاف روی آورد و از طریق ناصواب به پیروزی برسد و در مقابل این مشی ستوده و موافق با ارزشهای قرآن و سنت، ابن زیاد، نه تنها برای دست یافتن به اهداف خود موازین اعتقادی و شرعی اسلام را رعایت نکرد، بلکه خلافهای زیادی را مرتکب شد و به حیلههای گوناگونی روی آورد که مغایر آموزههای اعتقادی اسلام است. (شهیدی، ۱۳۵۹ش، ص۱۱۷ـ ۱۲۷؛ گروهی از نویسندگان، ۱۳۸۱ش، ص۱۵۷ـ ۱۶۱؛ جمعی از نویسندگان، ۱۳۹۰ش، ص۴۵۵ـ۴۶۰)

۳. آشفتگی در شبیهنامهها

چهره حضرت مسلم در مجالس تعزیه و شبیهنامههای عاشورا، بر اساس واقعیتها، مستندات و مدارک معتبر ترسیم نشده است؛ به همین دلیل در نسخههای تعزیه شخصیت او به گونهای وهنانگیز و حقارتآمیز مطرح میگردد و به عنوان زبان حال این سلحشور نامور، در تعزیه انسانی منفعل است که چون فلک غدار و روزگار برایش سرنوشتی از قبل تعیین شده و مشخص کرده است، عازم کوفه میگردد تا خود را فدای امت گنهکار نماید!

شبیه مسلم خطاب به امام میگوید:

بـود چون روز ازل قسمت مـا و تو چنین

سرنوشتی است که در دیده خیالت ببینم

یا در جای دیگر گفته است:

آه و فـریـاد ز دسـت فـلـک شعبـدهبـاز

شعبده باختی آخر تـو به سلطـان حجـاز

در این تعزیهنامهها چرخ و فلک مورد مذمت قرار میگیرند و تمامی رویدادهای اسفبار، مصائب حزنانگیز و نگران کنندهای که برای این بزرگوار رقم میخورد، به اجرام سماوی نسبت داده میشود. بنابراین وی در این وقایع مسلوب الاراده است و خود را تسلیم حوادثی که برایش اتفاق میافتاده، میکند و هرگونه تلاش برای جلوگیری از اتفاقهای ناگوار را بیفایده میداند. در واقع موضوع قضا و قدر الهی، که بسیار مهم و ارزنده است، به عنوان جبر و نفی اراده و هرگونه اختیاری تلقی میگردد. همچنین در تعزیه این گونه به بیننده القا میگردد که مسلم نه بر اساس احساس وظیفه و نه برای امر به معروف و نهی از منکر و اطاعت از امام معصوم، بلکه بدین منظور عازم کوفه میگردد که کشته شود تا گناه امّت بخشیده شود! این موضوع نه تنها حکمت قیام او و انگیزه فداکاریهای مسلم را دگرگون میسازد، بلکه مسئله شفاعت را خدشهدار مینماید. نکته دیگر اینکه زبان حال مسلم در تعزیه به مثابه مردی از روستاهای دورافتاده یا یکی از دامداران صحاری است که بدبختی به سراغش آمده و گرفتارش نموده است و او را سرگردان، نگران و مستأصل ساخته است و در سرودههایی از بیچارگی و درماندگی خود مینالد:

خدایا! چه سازم که بیچارهام

گرفتار قوم ستمکارهام

اندر غریبی ای خدا!

خوار شدم، زار شدم

یا این اشعار:

فغان و آه که شد آسمان به کام یزید

فلک به کام یزید و سپاه او گردید

به کام من چو نگردید چهکار کنم

ز دست قوم جفا چون کجا فرار کنم!

همچنین شبیه مسلم در تعزیه اسیر خرافات و اعتقادات عوامانه است و برای خود فال بد میزند و بر اساس چنین تصوری موهوم، به دل واهمه راه میدهد:

آه این سفر خوش شگون نخواهد بود

حاصلش غیر خون نخواهد بود

دادن این نسبتهای دروغ به مسلم بدین معناست که او از تعالیم اسلامی و فرمودههای رسول اکرم۹ درباره مذمّت این رسوم ناپسند، آگاهی ندارد و گویا این تربیتشده مکتب معصومین: نمیداند فال بد زدن، خود نوعی شرک ورزیدن است. هر کس کمترین آشنایی با سیره مسلم داشته باشد، در مییابد که این رادمرد والامقام جز بر اساس دیانت اسلام گام بر نمیداشت و تنها در پرتو انوار درخشان معارف این آیین حیاتبخش، حرکت میکرد و در نهایت عزّت، در سختترین شرایط به مقاومت خود ادامه میداد و هرگز تسلیم کارگزاران اموی نمیگردید. نبردهای او با دشمنان مبتنی بر سیره رهبران معصوم بود و هیچگاه سختیها باعث زبونی و خواری وی نگردید. از دشواریها و گرفتاریها نمیگریخت و مقاومت و پایداری را تا رسیدن به فیض شهادت، برای خویشتن کرامتی الهی میدانست و اگر جز این بود، امام حسین۷ نیابت خاصه خود را به وی نمیسپرد. (هفده مجلس شبیه خوانی، ۱۳۴۹ش، ص۸۴ و ۹۵؛ مجالس تعزیه، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۳۱۴ و ۳۱۵؛ گلی زواره، ۱۳۸۲ش، ص۱۱۶ـ۱۲۰؛ همو، ۱۳۷۵ش، ص۱۲۸ـ ۱۳۳؛ بیست مجلس تعزیه، مخطوط، ص۱۴۱ و۱۴۲)

نتیجهگیری

بنا بر آنچه گذشت مسلم بن عقیل به خاندانی منتسب است که از شرافتها، منزلتها و فضیلتهایی برخوردار بودهاند و میراث فرستادگان الهی را به یکدیگر میسپردند تا اینکه این مسئولیت را عبدالمطلب به دوش گرفت. آنگاه به فرزند خویش ابوطالب سپرد؛ همان شخصیتی که بعد از بعثت نبی اکرم۹ به حمایت از آن وجود مقدس پرداخت و به آئین او ایمان آورد؛ اما مصلحت را در کتمان عقیده خود دانست تا بتواند به عنوان رئیس قبیله بنیهاشم، به پشتیبانی خود از مصطفای پیامبران ادامه دهد؛ با این حال دشمنان به منظور کاستن از قدر و منزلت این خاندان، اتهاماتی واهی درباره ابوطالب مطرح کردهاند.

با وجود دفاع از خاندان طهارت و ارزشهای الهی و افشای تبهکاری امویان، از سوی برخی مورخان مغرض این دروغ مطرح شده است که عقیل برای به دست آوردن مال دنیا از حمایت برادر خود، علی دست برداشت و به دربار معاویه پیوست و در جنگ صفین در سپاه امویان بود و نیز افزودهاند معاویه کنیزی شامی خرید و به او تقدیم کرد و همان مادر مسلم شد. درحالی که عقیل با بانویی نبطی، که علّیه نام داشت و از اصالت و شرافت خانوادگی برخوردار بود، ازدواج کرد.

همچنین این داستان را جعل کردهاند که چون مسلم به هجده سالگی رسید، زمین پدری خود را در مدینه به معاویه فروخت و پولش را دریافت کرد؛ اما چون امام حسین۷ از این معامله ناخرسند بود، فرزند ابوسفیان نه تنها بهای زمین را به مسلم برگردانید، بلکه زمین مذکور را به وی بخشید و فروغ سوم امامت از این سخاوت امویان تقدیر کرد؛ درحالیکه قرائن و شواهد متعددی مؤید آن است که مسلم در عصر رسول اکرم۹ به دنیا آمده و در فتوحات اسلامی، حضوری مؤثر داشته است و با این وصف در موقع معامله با معاویه انسانی میانسال بوده است. به علاوه امام حسین۷ به او همچون مردی با تجاربی ریشهدار، فکری ژرف، انسانی مؤمن، معتقد و شایسته مینگریست و به همین دلیل او را از میان بنیهاشم برگزید و نماینده تمام الاختیار خویش در کوفه کرد.

باز برخی مؤلفان درباره کارنامه نورانی مسلم قضاوت درستی نکردهاند و نوشتهاند: مسلم جوانی خام و کمتجربه بود و چون دل او خالی از هرگونه نیرنگی بود، حتی به ذهنش خطور نمیکرد که در کوفه افرادی عهدشکن باشند. ازاینرو این رزمنده فداکار و مقاوم را به ناکارآمدی و بیلیاقتی متهم میسازند و میافزایند او در مأموریتی که امام به وی سپرده بود، موفق نبود.

در متون تعزیه و برخی مراثی نیز سیمای این دلاور هاشمی پریشان و آشفته ترسیم میگردد. مسلم ضمن اینکه خود طلایه دار شهیدان بنیهاشم در حماسه عاشوراست، شش نفر از برادران او و چهار نفر از فرزندانش در این نهضت جاوید به فیض شهادت نایل آمدهاند.

  1. آل یاسین، راضی (۱۳۷۹ش)، صلح امام حسن۷، ترجمه آیت الله سید علی خامنهای، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
  1. ابن ابی الحدید عبدالحمید بن هبة الله (۱۳۷۸ق)، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، چاپ اول.
  2. _________ , (۱۳۷۹ش)، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ترجمه و پاورقی محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، چاپ دوم.
  3. ابن اثیر، علی بن محمد (۱۳۸۵ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر.
  4. _________ (بیتا)، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  5. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی (۱۴۰۶ق)، الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیة.
  6. ابن بطوطة محمد بن عبدالله (۱۳۷۰شسفرنامه، ترجمه محمد علی موحد، تهران، آگاه، چاپ پنجم.
  7. ابن جبیر، محمد بن احمد (۱۳۷۰ش)، سفرنامه ابن جبیر، ترجمه پرویز اتایکی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول.
  8. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی (۱۴۰۱ق)، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسه اهلالبیت.
  9. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (بیتا)، الاصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  10. _________ , (بیتا)، تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر.
  11. ابن سعد، محمد بن سعد (بیتا)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
  12. ابن شهر آشوب، محمد بن علی (بیتامناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالأضواء.
  13. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله۱۳۲۸ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  14. ابن عنبة، احمد (۱۴۱۷ق)، عمدة الطالب فی انساب آل ابوطالب، قم، انصاریان.
  15. ابن فندق، علی بن ابی القاسم (۱۴۱۰ق)، لباب الانساب، قم، مکتبة آیت الله مرعشی النجفی، چاپ اول.
  16. ابن قتیبة، عبدالله بن مسلم (۱۳۸۹ق)، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، قاهره، دارالمعارف.
  17. _________ (۱۳۶۳ش)، الامامة و السیاسة، قم، منشورات الشریف الرضی.
  18. ابن هشام، عبدالملک بن هشام (۱۳۷۵ق)، السیرة النبویة، تحقیق مصطفا السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره (مصر)، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ دوم.
  19. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (۱۳۸۹ش)، مقاتل الطالبیین، به کوشش بهزاد جعفری، تهران، انتشارات جعفری راد، چاپ اول.
  20. بلاذری، احمد بن یحیی (۱۳۹۴)، انساب الاشراف، تحقیق شیخ محمد باقری محمودی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
  21. بخاری، احمد بن محمد (۱۳۸۱ق)، سرالسلسلة العلویة، قدم له و علق علیه سید محمد صادق بحر العلوم، نجف اشرف، مکتبة الحیدریة.
  22. اردبیلی، محمد بن علی (بیتاجامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، تهران، انتشارات جهان، چاپ اول.
  23. امینی، محمدهادی (۱۳۶۰ش)، یاران پایدار امام حسین۷، تهران، سعید.
  24. بابایی آملی، ابراهیم (۱۳۸۳ش)، جوانان بنیهاشم، قم، طوبای محبت.
  25. بلاذری، احمد بن یحیی (۱۳۷۸ق)، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، چاپ اول.
  26. پاشا، ابراهیم (۱۳۷۸ش)، نهضت کوفه از دیدگاه روانشناسی اجتماعی، تهران، نشر آینه، چاپ اول.
  27. پیگولوسکایا (۱۳۷۲ش)، اعراب وحدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت الله رضا، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
  28. جاحظ، عمرو بن بحر (۱۳۸۹ق)، المحاسن و الأضداد و العجائب و الغرائب، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
  29. جلالی حسینی، سید محمد رضا، الحسین، سماته و سیرته، قم، دارالمعروف، چاپ اول.
  30. جعیط، هشام (۱۳۷۲ش)، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سرو مقدم، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
  31. جمعی از نویسندگان (۱۳۹۰ش)، بازشناسی نهضت عاشورا، به اهتمام محمود اصغری، مشهد مقدس، دانشگاه علوم رضوی، چاپ اول.
  32. حسینی دشتی، سید مصطفی (۱۳۷۹ش)، معارف و معاریف، تهران، مؤسسه فرهنگی آرایه، چاپ سوم با تجدید نظر و اضافات کلی.
  33. حسینی، سیدعبدالله (۱۳۸۸ش)، معرفی و نقد منابع عاشورا، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم.
  34. خوارزمی، موفق بن احمد (بیتا)، مقتل الحسین، قم، مکتبة المفید.
  35. دانشنامه جهان اسلام (۱۳۷۷ش) زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، چاپ اول.
  36. دائرة المعارف بزرگ اسلامی (۱۳۸۳ش)، زیر نظر سید کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز علمی تحقیقاتی دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
  37. دائرة المعارف تشیع (۱۳۸۳ش)، زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی و دیگران، تهران، نشر سعید محبی، چاپ پنجم.
  38. دهخدا، علی اکبر (۱۳۷۷ش)، لغتنامه، چاپ دوم از دوره جدید.
  39. دینوری، احمد بن داوود (۱۳۹۰شاخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران نشر نی، چاپ نهم.
  40. رازی قزوینی، عبدالجلیل (۱۳۹۱ش)، النقض، تصحیح میر جلال الدین محدث ارموی، قم، دار الحدیث، چاپ اول.
  41. زرکلی، خیرالدین (۱۴۰۹ ق)، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملابین.
  42. زرندی حنفی، محمد بن یوسف (۱۳۷۷ق)، نظم درر السبطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین، قم، مکتبة الامام امیرالمؤمنین۷، چاپ اول.
  43. زمانی، احمد (۱۳۷۵ش)، حقایق پنهان، قم، بوستان کتاب.
  44. سماوی، محمد (۱۳۶۹ش)، ابصار العین فی الانصار الحسین، قم، نوید اسلام.
  45. شرقی، محمد علی (۱۳۷۶ش)، قیام حق، قم، انتشارات علامه، چاپ دوم.
  46. شمسالدین، محمد مهدی (۱۳۶۴ش)، انصار الحسین، ترجمه ناصر هاشمزاده، تهران، امیرکبیر، چاپ اول.
  47. شوشتری، نورالله بن شرف الدین (۱۳۹۲ش)، مجالس المؤمنین، تصحیح و تعلیقات ابراهیم عربپور و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، چاپ اول.
  48. شهیدی، سیدجعفر (۱۳۵۹ش)، پس از پنجاه سال، پژوهشی پیرامون قیام امام حسین۷، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
  49. شیخ صدوق، محمد بن علی (۱۳۵۴ش)، علل الشرایع، تهران، اسلامیة.
  50. _________ ، (۱۳۶۶ش)، خصال، ترجمه شیخ محمد باقر کمرهای، تهران، اسلامیة، چاپ پنجم.
  51. _________ (۱۳۶۲ش/۱۴۰۴ق)، امالی، ترجمه شیخ محمد باقر کمرهای، تهران، کتابخانه اسلامیه.
  52. _________ (۱۳۸۱ش)، مقتل الحسین۷ به روایت شیخ صدوق، پژوهش و ترجمه به فارسی محمد صحتی سردرودی، قم، هستی نما.
  53. صاحبی، محمد جواد (۱۳۷۵ش)، مقتل الشمس، قم، هجرت، چاپ سوم.
  54. صالحی راد، حسن, مجالس تعزیه (۱۳۸۰ش)، گردآورنده تهران، سروش.
  55. صحتی سردرودی, محمد (۱۳۸۳ش)، تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین۷، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول.
  56. صحتی سردرودی، محمد (۱۳۸۵ش)، عاشورا پژوهی، قم، خادم الرضا، چاپ دوم.
  57. طبری، محمد بن جریر (۱۴۰۸ق)، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
  58. طبری، محمد بن جریر بن رستم، (۱۳۸۳ق)، دلائل الامامة، نجف اشرف، مطبعة الحیدریة.
  59. طریحی، فخرالدین (۱۳۷۹ق)، المنتخب للطریحی فی جمع المراثی و الخطب المشهور بالفخری، نجف اشرف، مطبعة الحیدریة، چاپ اول.
  60. طوسی، محمد بن حسن (۱۳۱۵ق)، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول.
  61. _________ (۱۳۶۴ش)، تهذیب الاحکام، به کوشش سید حسین موسوی خرسان، تهران، اسلامیة.
  62. عابدین، محمد علی(۱۳۷۲شزندگانی مسلم بن عقیل، ترجمه سید حسن اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول.
  63. عالمی دامغانی، محمدعلی (۱۳۴۶ش)، پیغمبر و یاران، قم، بصیرتی.
  64. علی دخیل، علی محمد (۱۴۰۱ق)، مسلم بن عقیل، بیروت، مؤسسه اهلبیت:.
  65. فاضل دربندی، ملا آقا (۱۳۸۴ق)، اسرار الشهادة، تهران، منشورات الاعلمی.
  66. فرهاد میرزا (۱۳۶۳شقمقام زخار، تهران، اسلامیه.
  67. قرشی، باقر شریف (بیتا)، حیاة الامام الحسین بن علی۷، قم، مکتبة الدواری.
  68. قزوینی, فضل علی (۱۴۱۵ق)، الامام الحسین۷ و اصحابه، تنظیم و تحقیق سید احمد حسینی اشکوری، قم، ناشرابن المولف حاج شیخ محمود شریعت مهدوی.
  69. قمی، عباس(۱۳۷۸ش)، منتهی الآمال، قم هجرت، چاپ سیزدهم.
  70. _________, (بیتاسفینة البحار، بیروت، دارالمرتضی.
  71. قنبری تبیز، فرید، هفده مجلس شبیهخوانی (۱۳۹۴ش)، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.
  72. قنبری تبیز، فرید، هفده مجلس شبیهخوانی (۱۳۹۴ش)، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.
  73. کاشانی، میرعزا, در قلمرو تعزیه (۱۳۸۶ش)، به کوشش سمانه کاظمی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر.
  74. کمرهای، میرزا خلیل (۱۳۸۹شیک شب و یک روز عاشورا، به کوشش محسن فیضپور، قم، مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان، چاپ اول.
  75. گروهی از نویسندگان (۱۳۸۱ش)، سیری در سلوک حسینی، تدوین حسین علیزاده، پژوهشکده فرهنگ و معارف، قم، نشر معارف، چاپ اول.
  76. گلی زواره، غلامرضا (۱۳۷۵ش)، ارزیابی سوگوارههای نمایشی، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
  77. گلی زواره، غلامرضا (۱۳۷۵ش)، سرزمین وحی سرچشمه تشیع، قم، حضور.
  78. گلی زواره، غلامرضا (۱۳۸۲شاز مرثیه تا تعزیه، قم، انتشارات حسنین.
  79. مامقانی، عبدالله (۱۳۵۰ق)، تنقیح المقال، نجف اشرف، مکتبه المرتضویة، چاپ اول.
  80. مجلسی، محمد باقر (۱۴۰۳ق)، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم.
  81. محلاتی، ذبیح الله (۱۳۷۳ش)، ریاحین الشریعة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ ششم.
  82. _________ (۱۳۹۰ق)، فرسان الهیجاء، تهران، مرکز نشر کتاب، چاپ دوم.
  83. مسعودی، علی بن حسین (۱۳۷۰شمروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.
  84. مسعودی، علی بن حسین (۱۳۶۵ش)، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
  85. _________ (۱۳۸۷ش)، دائرة المعارف فارسی، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ چهارم.
  86. مظفر، عبدالواحد احمد (۱۳۸۸ق)، سفیر الحسین، قم، مؤسسه آل البیت للطباعة و النشر، چاپ اول.
  87. معین، محمد(۱۳۶۲ش)، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم.
  88. مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳ق)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، آل البیت، چاپ اول.
  89. __________ ، (۱۳۶۷ش)، نبرد جمل، ترجمه و حواشی محمود مهدوی دامغانی، چاپ اول.
  90. ملوک السادات میر فندرسکی (۱۳۸۱ش)، تعزیه طفلان مسلم، گرگان، مؤسسه انتشاراتی مختوم قلی فراغی، چاپ اول.
  91. معهد تحقیقات باقر العلوم۷، موسوعة کلمات الامام الحسین۷ (۱۴۱۵ق/ ۱۳۷۳ش)، منظمة الاعلام الاسلامی، قم، دار المعروف، الطبعة الاولی.
  92. مقرم، سیدعبدالرزاق (۱۴۰۷ق)، الشهید مسلم بن عقیل، تهران، مؤسسة البعثة، چاپ اول.
  93. میرعزا ، سید مصطفی، بیست مجلس تعزیه، مخطوط، سروده تحریر استاد دخیل سلامی زواره، و ملا رضا کردیزاده، تدوین و تصحیح غلامرضا گلی زواره.
  94. _________ ، مجلس تعزیه طفلان مسلم، تحریر مرحوم استاد دخیل اسلامی، تصحیح غلامرضا گلی زواره، مخطوط.
  95. نجفی، محمد باقر (۱۳۶۴ش)، مدینهشناسی، تهران، قلم.
  96. نمازی شاهرودی، علی (بیتا)، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، مطبعة الشفق.
  97. واقدی، محمد (۱۴۰۵ق)، مغازی، تهران، دارالمعرفة السلامیة.
  98. واقدی، محمد بن عمر (۱۴۱۷ق)، فتوح الشام، تصحیح عبد الطیف عبدالرحمان، بیروت، دارالکتب العلمیة.
  99. یعقوبی، احمد بن اسحاق (۱۳۷۱ش)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم.