علل تغییر مرکز خلافت از مدینه به کوفه در عصر زمامداری امام علی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

چکیده

امام علی پس از تمام کردن غائلة جمل، ماندن در بصره را به مصلحت ندانست و به کوفه رفت. اینکه امام از همان آغاز قصد عراق داشت یا پس از شنیدن اخبار شام و تحرکات معاویه در کوفه ماندگار شد، چندان معلوم نیست. به هر روی، رفتن امام به کوفه، نوعی هجرت برای حفظ دین از دست پیمان‌شکنان و همچنین ستمگرانی چون معاویه به شمار می‌آمد. این انتخاب از ابعاد مختلف حائز اهمیت بود. بسیاری از مسلمانان و از آن میان اصحاب پیامبر٩، از مدینه به کوفه آمده بودند و افزون بر این، اوضاع و امکانات و استعدادهای نهفته در این مناطق، مقایسه شدنی با حجاز و مدینه نبود. به همین دلیل، اولین انتخاب شورشیان هم عراق بود که چون به کوفه راه نبردند، وارد بصره شدند. امام٧ فقط با در نظر گرفتن جوانب استراتژیک و نظامی، کوفه را مرکز خلافتش برگزید و توجه دقیق به بیانات امام٧ قبل از این ماجرا و همچنین درنظرآوردن اوضاع و واقعیتهای آن عصر، این امر را مسلم میکند که انتقال پایتخت، هرگز کاری بالبداهه و بیتدبیر نبوده است.
کلیدواژهها: امام علی٧، کوفه، بصره، ناکثین، جنگ جمل.

واقعة تأسفبار و پرهزینة جنگ جمل، که فقط چند ماه پس از روی کار آمدن امام علی۷ به وقوع پیوست و شماری از سران اصحاب و بزرگان نامونشاندار اسلام در اعتراض به روش سیاسی آن حضرت۷ در اقدامی شگفت و بیسابقه سر به شورش برداشتند و در پی کسب قدرت، علیه حاکمیتِ حق عَلَم جنگ برافراشتند، آثار و تبعات بزرگ و متعددی به دنبال داشت و تغییرات نمایانی را در سطح تحرکات سیاسی و فعل و انفعالات حاکمیتی باعث شد. از جمله اینکه امیر مؤمنان علی۷ در جریان رویارویی با عهدشکنان و سرکوبکردن فتنهگری آنان، پس از اتمام کار و در بازگشت از بصره راه کوفه را در پیش میگیرد و در آن شهر اقامت میگزیند. دربارة علل و موجبات این کار، که در نهایت به تغییر مرکز خلافت از مدینه به کوفه انجامید، به صراحت چیزی در تاریخ نیامده است و در بیانات امیر مؤمنان۷ نیز تصریحی در این زمینه وجود ندارد. بااینهمه، از نگاه تاریخ پژوهشی دقیق و همهجانبه، شواهد و قرائن بسیاری، گواه درستی این انتخاب و هوشمندی امام۷ در تغییر مرکز خلافت است. در این نوشتار،3 سعی شده با توجه به سخنان امام۷ و بررسی اوضاع منطقهای و جغرافیایی حجاز و عراق و مقایسه اهل مدینه و کوفیان از حیث پیوند عاطفی و اعتقادیشان با امام علی۷، رهیافتی منطقی در تحلیل درست و واقعبینانة این رویداد مهم تاریخی پیش گرفته شود.

تعقیب عهدشکنان (ناکثین)

در روایت طبری آمده است که امام علی۷، در مدینه خبردار شد که عایشه و طلحه و زبیر، قصد سوئی دارند و رو به سوی عراق نهادهاند. پس بیدرنگ از مدینه بیرون رفت؛ به این امید که خود را به آنان برساند و از میانة مسیر بازشان گرداند. وقتی به «ربذه» رسید، خبر یافت که به کوفه راهشان ندادهاند. امام۷ چند روزی در ربذه ماند تا اینکه معلوم شد جماعت، قصد بصره کردهاند. امیر مؤمنان۷ خوشحال شد و فرمود: «مردم کوفه، بیشترین محبت را به من دارند و میان آنها بزرگان و نامداران عرب زندگی میکنند».

امام علی۷ در جایی دربارة کوفیان مینویسد:

اما بعد؛ من شما را اختیار کردم و زندگی در شهر شما را برگزیدم؛ چون از مروت و عشق شما به خدا و رسولش آگاهم. پس هرکس به من بگرود و یاریام کند، حق را اجابت کرده و مسئولیت خویش را گزارده است. (طبری، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۴۹۳).

همچنین گفتهاند که وقتی امام علی۷ از مدینه بیرون رفت تا راه را بر ناکثین ببندد، عبدالله بن سلام پیش آمد و عنان مرکب حضرت را گرفت و گفت: «ای امیر مؤمنان، از این شهر بیرون مرو. به خدا اگر چنین کنی، هرگز به آن بر نمیگردی و شهر مدینه، دیگر هیچگاه مرکز حکومت مسلمین نخواهد بود»! اصحاب امام۷ او را دشنام دادند. امام فرمود: «رهایش کنید! او مردی نیک از اصحاب محمد۹ است» (ابن اثیر، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۴۲۳).

تردید در روایت «ابن سلام»

ما به چند دلیل، در روایت مربوط به رفتار ابن سلام با امیر مؤمنان۷ در جریان دفع فتنة عهدشکنان تردید داریم:

اولاً آنچه ابن سلام به امام علی۷ گفت و پیشنهادی که کرد، سخن نبود که سبّ و دشنام بطلبد؛ مگر اینکه منظور روایت، نشان دادن خوشقلبی و نهایت حرص «ابن سلام» به اسلام و مسلمین، و در مقابل، نمایاندن زشتخویی و اعرابیت و بیادبی و سبکسری اصحاب امام علی۷ باشد.

ثانیاً نمیدانیم چگونه باید این خوش دلی و ثناگویی عبدالله بن سلام در حق امیر مؤمنان۷ را بپذیریم و باور کنیم؛ درحالیکه او هرگز با امام۷ بیعت نکرد؛ با اینکه میدانست به نص قرآن و تصریح رسول خدا۹، حق با ایشان است. وی در زمان حیات پیامبر۹ زندگی کرده بود و از بیعت روز غدیر بیخبر نبود. پس چگونه کسی را که از بیعت ـ بیعتی که فرمان خدا و رسولش۹ بود ـ سر باز زده است، میتوان گفت «بهترین فرد» است؟!

ثالثاً اگر امام علی۷ در مدینه میماند، چه کسی میتوانست جایگزین او شود؟ امام۷ به چه شکل دیگری میبایست آن فتنه را از خود و جامعه اسلامی دفع و دور کند و چه تضمینی وجود داشت که مدینه، همچنان مرکز خلافت باقی بماند؟

رابعاً ابن سلام از کجا چنین خبر غیبیای را میدانست که مدینه، دیگر پایتخت حکومت اسلامی نخواهد شد؟ آیا چیزی را که ابن سلام میدانست، امام علی۷ به آن جاهل بود؟ اگر امام۷ حقیقت امر را نمیدانست، این با شأن غیبدانی امام معصوم۷ منافات دارد. اگر هم میدانست، چرا عبدالله بن سلام امر معلوم برای حضرت۷ را به ایشان میگوید و میشناساند، دیگر اینکه چرا امام علی۷ به سخن ابن سلام وقعی ننهاد و به پیشنهاد او، به مدینه برنگشت و لشکر با او مراجعت نکرد؟

در اینجا تذکر چند مطلب برای خوانندة گرامی ضروری است:

امام علی۷ بیدرنگ دشمن را دنبال میکند

اینکه امام علی۷ در پیگیری حرکت ناکثین، اندک تسامح و درنگی از خود نشان نمیدهد، مطلبی است که نکتهها و هدایتهای متعدد در بر دارد.

یکم: امام۷ با سرکشان و نافرمانان، اهل مدارا و سهلگیری نبود و در تعقیب و سرکوب آنان سستی و کاهلی نمیکرد.

دوم: این روش، فرصت را از دست مخالفان میگرفت و مجال نمیداد که موقعیت خود را مستحکم کنند و فرصت برنامهریزی و تجهیز و تأمین امکانات داشته باشند؛ بلکه تمام همتشان صَرف این میشد که ناهماهنگیها و اختلالات ناشی از شتاب و سعی در دورشدن از تعقیب امام۷ را سامان دهند.

سوم: اقدام سریع امام علی۷، باعث میشد بسیاری در پیوستن به بیعتشکنان تردید کنند؛ زیرا در این صورت، دیگر عاملی وجود نداشت که پیروزی جبهه مقابل امام۷ را مسلّم کند یا دستکم امید به پیروزی را در کسانی پدید آورد، و از همان آغاز، همه چیز حاکی از ناکامی معارضان و ناراضیان و غلبه حق بر باطل بود.

چهارم: این تعقیب مکان به مکان، در دل آنان ترس و وحشت میانداخت و به قاعدة «هیچ گروهی در داخل خانههاشان مورد حمله قرار نگرفتند، مگر که خوار و ذلیل شدند»، پیش از هر حرکت و مواجههای، آنان را در اهدافشان ناکام میگذاشت. بهویژه که این تعقیب را کسی صورت میداد که آوازة جهاد و فداکاری و مبارزات و کارهای بزرگ او در همهجا پراکنده شده بود؛ همو که کرّار بیفرار و خاککنندة پهلوانان عرب در جنگهای بدر و اُحد و خندق و خیبر و حنین و ذات سلاسل و... بود.

پنجم: ترس مداوم و احتیاط و مراقبت پیوسته، در نهایت لشکر را به ستوه میآورد و آمادگی برای هجوم را در آن سرد و خاموش میکرد و بیشتر سعی و اهتمام افراد را به سمت دفاع سوق میداد و چنین وضعیتی، طبیعتاً به هزیمت و شکست میانجامید.

ششم: اگر فرض کنیم که امام۷ به آنان دست پیدا میکرد، بیشک آنها ضعیفتر از آن بودند که مقاومتی از خود بروز دهند و بهناچار، تنها گزینه برای آنان، ترک عرصه و گریز بود و در این حالت، وضعیت بهکلی تغیییر میکرد و این امام۷ بود که تصمیم میگرفت چگونه کار را به پایان برد که تأمینکنندة مصلحت دین و امت اسلامی باشد.

«بصره» هدف آسانتر

همان روزها که امیر مؤمنان۷ در ربذه بود، ناکثین وارد بصره شدند. امام۷ با شنیدن این خبر و از اینکه آنها نتوانستند وارد کوفه شوند، خرسند شد. از این گزارش تاریخی، چند امر استفاده میشود:

۱. امام و رهبر، باید تمام گروههایی را که با او در ارتباطاند و همچنین تمام جهتگیریهای آنان را زیر نظر داشته باشد. خواستهها، اهداف، منافع و مضار آنان را بشناسد و از تأثیرات و تأثرات آنان در رویدادها و حوادث مختلف آگاه باشد و بداند اسباب اصلاح و افساد کدام است و مردم چه احساسی به او دارند و رابطهشان با او بر چه اساس است تا این همه را در جهت مصلحت ایشان و مصلحت دین و امت مسلمان به کار گیرد.

۲. امام۷ فرمود: مردم کوفه، بیش از مردم بصره دوستدار ویاند که تذکر چند نکته را ایجاب میکند:

اول اینکه شاید اسباب این صحبت، به دوران زمامداری عمار یاسر بر کوفه برگردد و همچنین به آن دوره که سلمان فارسی والی مدائن بود و کوفه را مقر اقامتش برگزیده بود.

همچنانکه کوفیان، بیشترین تعامل را با صحابه داشتند و رابطهشان با مدینه، بیش از دیگران بود.

افزون بر این، عدهای از بهترین شیعیان امام علی۷ در کوفه زندگی میکردند و در راه دین و ایمان خویش، سعی و نشاط و فعالیت بسیار از خود نشان میدادند؛ بلکه با مشورت امام۷ نقش آنها در فتح ایران، تعیینکننده بود.

همچنین در زمان خلفای سهگانه، کوفه رویدادها و قضایای حساس و مهمی را از سر گذرانید.

البته سخن امام۷ درباره کوفه، به این معنا نیست که همه کوفیان، شیعه و مُحب آن حضرت بودند و هیچ مخالف و معاندی وجود نداشت و هیچ فرد یا گروهی، به دشمنان امام۷ متمایل و راغب نبود.

نکته دیگر اینکه آن محبّت در وجود کوفیان، هنوز به حدّ اعتقاد به امامت آن حضرت۷ نرسیده بود. امام۷ در عراق بود و با دشمنانش میجنگید؛ اما بین لشکریانش پنجاه نفر که به امامت وی معتقد باشند، یافت نمیشد (مجلسی، ۱۳۶۳ش، ج۴۲، ص۱۵۲).

امیر مؤمنان۷ با سخن خود میخواست به قدر چنین محبتی، میان کوفیان و اهل بصره تمایز قائل شود؛ اهل کوفهای که از عطر فضایل امام علی۷ بویی اندک استشمام کرده و ناچیزی از عظمتهای او را شناخته بودند؛ اما همین اندک، آنان را بیش از بصریان دوستدار
امیر مؤمنان۷ کرده بود. ولی مشکل اینجا بود که این عده، در پایینترین سطح از معرفت و ایمان دینی قرار داشتند؛ بلکه در بدترین موقعیت بودند و به تلاش و یاری بسیار نیاز داشتند؛ یاریای که امام۷ از آنان دریغ نکرد و تحت تعلیم و معرفتآموزی او ـ همچنان که خود فرمود ـ پرچم ایمان میان اهل کوفه پابرجا گردید و آنان از حدود حلال و حرام الهی مطلع شدند (سید رضی، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۱۵۴). بااینهمه، این سخن هم از امام علی۷ است که درباره کوفیان فرمود: «اینان از اسلام، جز نام و ظاهری با خود ندارند» (همان).

۳. امام۷ درباره علت خوشحالیاش از نرفتن عهدشکنان به کوفه فرمودند که «سران و نامداران عرب، در این شهرند»، تا به ما بفهمانند که با وجود این عده، اگر ناکثین به کوفه میرفتند، مفاسد و مشکلات بیشتری پیش میآمد و خطرات از آنچه با رفتن آنها به بصره ممکن است واقع شود، افزونتر و زیانبارتر میبود. بنابراین:

الف) وجود سران عرب در کوفه، به این معنا بود که گرایش هریک از این عده به ناکثین، به گرایش تمام افراد تحت امر و فرمان آنان میانجامید.

ب) اگر فقط عده معدودی از سران یا بزرگان عرب، حرکت ناکثین را تأیید میکردند، طبیعتاً این خبر در شهرهای مختلف به مردم میرسید و کار را بر سران قبایل در کوفه و دیگر بلاد آسان میکرد که به گروندگان تأسی بجویند و با آنان همراهی کنند و زیر پرچمشان با امام۷ وارد جنگ شوند.

ج) حتی اگر ناکثین، به گرفتن تأیید بیشتر سران موفق میشدند، صِرف وجود بزرگان در کوفه، مشکلات و اختلافات بسیاری را بین آنان پدید میآورد و این از توان امامِ حق در جلب حمایت و تأیید کوفیان میکاست؛ بهویژه آن محبتی که امام۷ کوفیان را به آن ستوده، مربوط به عامة مردم بود و بیشتر سران و اعلام، اهتمامشان صَرف مصالح شخصی و طایفهای میشد و به امور دیگر، کمتر توجه نشان میدادند و همینها بودند که بیشترین تأثیر را در برانگیختن مردم به جنگ و همراهیکردن با کسانی داشتند که مصلحتشان در یاری او بود.

کوفیان، دوستداران اهل بیت:

در آغاز مقاله، از نوشته امام۷ به اهل کوفه یاد کردیم که در آن، به مودّت آنان در حق اهل بیت: و خدا و رسول۹ و دوستی ایشان اشاره شده بود.

در این باره ملاحظاتی وجود دارد:

۱. طبق تأکید آیات قرآنی و احادیث متواتر از پیامبر اکرم۹ محبت اهل بیت: جزء اسلام است.

۲. آنچه اهل کوفه دربارة اهل بیت: میدانستند و درباره طهارت و عظمت مقام آنان شنیده بودند، به واسطة کسانی همچون عمار بن یاسر و سلمان فارسی بود که ولایت کوفه و بعض شهرهای نزدیک به آن را بر عهده داشتند. در عوض، بسیاری از انحرافات فکری و عملی زمامداران فاسق و دشمن اهل بیت:، همچون مغیرة بن شعبه و ولید بن عقبه، سبب شده بود که اهل کوفه به فطرت انسانی خود، که به دوستی صاحبان کمال و بزرگداشت و تکریم آنان سرشته شده بود، حاکمان فاسق در چشمشان بیاعتبار نمایند و خاندان پیامبر۹ بیشترین محبوبیت را در نظر آنان کسب کنند.

کوفیان طی دو دهه، به سبب آنچه از موضعگیریها و علم و زهد و تقوا و استقامت امام علی۷ میشنیدند و آنچه از قهرمانیها و مبارزات و فداکاریها و سرسپردگیهای ایشان به رسول خدا۹ در میانشان شایع شده بود، معرفتی بسیار و درعینحال، پویا به امیر مؤمنان۷ پیدا کرده بودند. بین اهالی کوفه، کسانی وجود داشتند که با امام۷ معاشرت کرده بودند و به وی عشق میورزیدند و هم اینان، بازگوکنندة فضایل حضرت امیر۷ و معرّف شخصیت وی و دیگر رهبران بزرگ برای کوفیان بودند.

یاری کردن امام علی۷، لبیک گفتن به حق است

امام علی۷ در نامهاش مینویسد: «هرکس نزد من آید و یاریام کند، حق را لبیک گفته است». این نشان میدهد که امام۷، متعهد شده است اساس و مرجع در همة کارها و موضعگیریهایش چیزی جز «حق» نباشد.

بهتعبیردیگر، ایشان معیاری را در اختیار میگذارد که هرکس بتواند اعمال او (حضرت) را با آن بسنجد و میزان صحت آنها را بشناسد و هم خود با تکیه و استناد به آن معیار، اتخاذ کند. آن معیار، معیار حق بود. پس هرگاه امام علی۷ را ملتزم به حق میدیدند، میبایست با او همراه بمانند و اگر از حق منحرف میشد، باید او را رها میکردند و به حق میگرویدند.

این به آن معناست که این حق باید در دسترس همگان قرار داشته باشد و برای آنان، در نهایتِ روشنی و وضوح و بداهت باشد و هرکس ـ عالم و جاهل، بزرگ و کوچک، باهوش و ابله، آزاد و برده، دوست و دشمن ـ بتواند به راحتی به آن دست یابد.

کوفه، شهر برگزیده

در جایی دیگر از نوشته امام۷ آمده است: «من شما را اختیار کردم و شهر شما را برای اقامت برگزیدم». این سخن را شاید بتوان بر این معنا حمل کرد که امام علی۷ قصد داشت بعدها کوفه را پایتخت و مرکز حکومت خود سازد. احتمال دیگر، این است که ایشان۷ فقط برای اهل کوفه نامه نوشته و از آنان کمک خواسته و به این ترتیب، آنان را بر دیگر مردمان تفضیل و برتری داده است. این، احتمال باطلی است؛ زیرا علاوه بر کوفیان، امام۷ به اهالی بصره نیز نامه نوشت و آنان را به یاری طلبید.

بههرحال، امام علی۷ کوفه را برگزید و پایتخت حکومتش قرار داد و این تصمیمی دقیق با دلایل عینی و واقعی بود.

ما در توضیح نظریه خود، بحث را از اینجا آغاز میکنیم که:

مدینه، مَهد اسلام

ممکن است کسی بگوید مدینه، مهد اسلام و مرکز هدایت و رهبری جامعه اسلامی بود و در عمل هم صلاحیت این شهر برای این هدف در طول بیش از ۳۵ سال، به اثبات رسیده بود و مدینه در نگاه همه مسلمانان، جایگاه و قدسیت و احترام خاص خود را داشت. باوجوداین، چرا امام علی۷ آن شهر را رها کرد و از آن روی برگرداند و کوفه را بر آن و بر دیگر شهرهایی که میتوانست پایتخت خلافت باشد، ترجیح داد؟ چرا شهرهای دیگری چون مکه یا بصره یا غیر اینها را پایتخت اعلام نکرد؟

در پاسخ باید گفت که بیتردید، نمیتوان انتخاب کوفه بهعنوان پایتخت را کاری بیدلیل و بر حسب اتفاق و تدبیر ناشده قلمداد کرد؛ مگر نه اینکه امام علی۷، به صراحت از انتخاب کوفه و ترجیح آن بر دیگر شهرها سخن گفته است! این گزینش، برآورد ملاحظات امور مهمی بود که اقتضا داشت کوفه در مرکز توجه امام۷ قرار بگیرد و بهعنوان پایتخت خلافت، در نظر ایشان ترجیح یابد. خلاصه این ملاحظات را که به اختیار و انتخاب کوفه انجامید، به این نحو میتوان بیان کرد که امیر مؤمنان۷، حجم وسیع خطرها و تهدیدها را میدانست و آگاه بود که جاهطلبان و شیفتگان قدرت، آمادهاند تا هر آنچه را در مسیر اهداف و آرزوهای دنیاییشان قرار گیرد و آنان را از رسیدن به اغراض مادی و شرارتآمیزشان مانع شود، از سر راه بردارند و نابود کنند.

اما اینهم مسلّم بود که امام معصوم و حافظ دین خدا و دینداران، از همه نظر؛ نظامی، امنیتی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مانند آن، موقعیتی قوی و شکستناپذیر دارد و کسانی که با ایشان همراهاند، انسانهایی بصیر در عمل و آماده هرگونه فداکاری و ایثار مال و جان و آبرو در راه یاری حق و اهل حقاند.

این در حالی بود که مدینه، شرایط لازم را برای تحقق پیروزی بر این دشمنان نداشت. در این شهر، دشمنان داخلی در مواقع گوناگون رخنه کرده بودند و هر آمد و رفتی را زیر نظر داشتند و به شدت مراقب اوضاع محیط و مجتمع مدینه بودند و این، نسبت به دشمن خارجی، هرچند در حدّ امپراتوری فارس و روم، خطرناکتر و آسیبرسانندهتر بود. صحت این امر با ملاحظاتی که عرض خواهیم کرد، روشنتر میشود.

شهر مدینه از چند نظر مشکل و ضعف داشت:

تواناییها و امکانات انسانی

جمعیت مدینه، به اندازهای نبود که امام۷ بتواند لشکری بزرگ و قدرتمند برای رویارویی با سپاه دهها هزار نفری که معاویه در سرزمین شام تدارک دیده بود یا لشکری که انتظار میرفت عهدشکنان از عراق به راه اندازند، فراهم آورد و جوابگوی تهاجمات عظیم دشمنان باشد.

اگر به مدینه حمله میشد، کمکرسانی به آن کار آسانی نبود؛ زیرا فاصله این شهر تا مناطق تأمین تدارکات و غذا و طول مسیرهای ارتباطی، بسیار بود و همین موجب میشد که دشمنان پیش از رسیدن تدارکات به شهر، به آنها دسترسی پیدا کنند. آنچه از خواروبار و احتیاجات روزانه که وارد مدینه میشد، کفایت ساکنان آن را نمیکرد؛ چه رسد به تأمین نیاز هزاران نفر انسانی که برای دفاع از شهر وارد آن میشدند.

طبیعتاً مهاجمان قادر بودند با نظارت بر راههای مواصلاتی، هر ورود و خروجی را تحت نظر بگیرند و از رسیدن هر نیرو و امداد نظامی به مدینه جلوگیری کنند و این ممنوعیت، برای خود آنان وجود نداشت و هرگونه امداد و حمایتی که میخواستند، ممکن و بیمانع بود. از نمونههای تاریخی مؤید این حقیقت، این است که وضعیت خاص مدینه، از عواملی بود که شورش محمد بن عبدالله بن حسن علیه منصور دوانیقی را به شکست کشاند و با اینکه مردم در بیشتر سرزمینها و شهرهای اسلامی با او بیعت کرده بودند، نتوانست در مقابل لشکریان خلیفه از خود دفاع کند و در کار خویش ناکام ماند.

مسعودی مینویسد که وقتی محمد بن عبدالله (نفس زکیه) در مدینه قیام کرد، منصور، اسحاق بن مسلم عقیلی را که پیرمردی باتجربه و هوشمند بود، فرا خواند و به او گفت: «نظر خود را درباره کسی که علیه من دست به شورش زده است، بیان کن». عقیلی گفت: «او چه کسی است»؟ گفت: «یکی از فرزندان فاطمه، دخت رسول الله۹، دارای علم و زهد و حسّ بیرغبتی به دنیا». گفت: «پیروانش چه کسانیاند»؟ گفت: «فرزندان علی، فرزندان جعفر و عقیل، فرزندان عمر بن خطاب، فرزندان زبیر بن عوام و دیگر قریشیها و مسلمانان از انصار». عقیلی گفت: «بگو در کدام شهر موضع گرفته است»؟ گفت: «شهری است بیکشت و زرع و غیر مناسب برای گلهداری و دادوستد وسیع». عقیلی دقایقی به فکر فرو رفت و آنگاه گفت: «ای خلیفه، بصره را از نیروهای نظامی پُر کن»! منصور پیش خود گفت: «این مرد، خرفت و بیعقل شده است. من میگویم یکی در مدینه قیام کرده است، او میگوید بصره را از نیرو پُر کن». منصور، اسحاق بن مسلم عقیلی را مرخص کرد که پی کار خود رود. چیزی نگذشت که خبر آوردند ابراهیم بن عبدالله، در بصره عَلَم شورش بلند کرده است. منصور گفت: «عقیلی را نزد من بیاورید». پس او را نزدیک خود نشاند و گفت: «من درباره شورش مدینه با تو رایزنی کردم و تو گفتی که بصره را از نیرو پُر کنم. آیا از اوضاع بصره چیزی میدانستی»؟ عقیلی گفت: «نه. اما وقتی گفتی چنین کسی در مدینه سر به شورش برداشته است که اغلب همراهیاش کردهاند و آنگاه شهر اقامتش را برایم وصف کردی، دانستم که آن شهر، تاب آنهمه نیروی نظامی را ندارد و با خود گفتم این شخص، به شهری دیگر خواهد رفت» (مسعودی، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۲۹۵).

حجاز و محبت اهل بیت:

از امام سجاد۷ روایت شده است که فرمود: در مکه و مدینه، بیست نفر که ما را دوست داشته باشند، وجود ندارد» (ابن ابیالحدید، ۱۳۸۸ق، ج۴، ص۱۰۴). بنابراین، اعتماد کردن به مدینه بهعنوان عاصمه و پایتخت خلافت، به آن معنا بود که اسرار نظامی و نقاط ضعف و قوت، یکجا در دسترس جبهه مخالف قرار بگیرد. وجود یاران و طرفدارانی از ناکثین و قاسطین در مدینه و پیش چشم قدرت حاکمه و اَعمال خیانتآمیز و فتنهانگیزی و اختلافافکنی آنان، میتوانست خطری جدّی برای خلافت حق به شمار آید و از داخل در آن رخنههای بزرگ پدید آورد؛ بهویژه در موقعیتهایی که امیر مؤمنان۷ برای تحرکات نظامی علیه دشمنان از مدینه بیرون میرفت و جای خالی ایشان، مخالفان و معاندان را به طمع میانداخت. البته تا وقتی این عدة مخالف آشکارا به اقدام و تحرکی دست نمیزدند و خلافت اتهام ثابتشدهای علیه آنان نمییافت، آزاد بودند و نمیشد آنان را قصاص قبل از جنایت کرد و به ظاهر، بیگناه مینمودند.

این وضعیت امام علی۷ در رویارویی با مخالفان در صورت پایتختی مدینه، ما را به یاد موقعیت پیامبر۹ در جنگ با مشرکان میاندازد که یهود مدینه، علیه آن حضرت۹ به توطئه و فتنهانگیزی دست میزدند و میکوشیدند عرصه را به نفع مشرکان تغییر دهند؛ با یک تفاوت که سختی کار را بر امام علی۷، صدچندان میکرد و آن اینکه یهود، دشمنانی آشکار و معلومالحال نزد مسلمانان بودند؛ دشمنانی که با روش خاص خود، از مسلمانان متمایز، و برکنار از آنان بودند؛ اما کسانی که در حکومت امام علی۷ امنیت داخلی حاکمیت را به مخاطره میانداختند، میان مسلمانان زندگی میکردند، از حالات مختلف آنان و امور نهانیشان آگاه بودند و در بسیاری موارد، تمییز آنان از موافقان و شناخت فردفرد آنها، کاری صعب و مشکل بود.

آری، رفتار امام علی۷ با این گروه، شبیه رفتار پیامبر۹ با منافقان بود.

حجاز، شکست استراتژیک

اقامت امام علی۷ در حجاز، این فرصت را برای دشمنانش فراهم میآورد که به عراق نفوذ کنند و عراقیان را به جنگ با حضرت۷ برانگیزند و بر منابع و منافع آن سرزمین دست بگشایند و با استفاده از آنها با او وارد جنگ شوند و وی را در منطقهای دور و بیحاصل، محصور گذارند که نتواند از آن خارج شود و به جایی دیگر نقل مکان کند. در این صورت، مخالفان از حجاز و آنچه در آن بود، احساس بینیازی میکردند و امکانات عراق برای آنان بسنده بود؛ همچون کسرا و قیصر و دیگر ملوک، که با وجود آنچه داشتند، خود را نیازمند ورود به سرزمین حجاز نمیدیدند.

درباره وضعیت عراق و حجاز، به اجمال باید گفت:

عراق

اسلام در عراق، موقعیت تازهای داشت. عادات قبیلهای و جاهلی، هنوز بر روابط و پیوندهای اجتماعی در داخل و خارج سیطره داشت و جنگها عموماً محکوم نظر و خواست سران قبایل بود و نه تابع ایمان و عقیده؛ اما مدینه چنین وضعیتی نداشت. بنابراین، فریفتهشدن اهل عراق توسط معاویه، احتمال بیشتری داشت و شدنیتر مینمود. حال، اگر عراق با معاویه همدست میشد یا با ناکثین، و ازآنسو بلاد شام نیز تحت سلطة معاویه بود، این وضعیت مدینه را هم از حیث نظامی و هم از بُعد اقتصادی، به شدت بغرنج میساخت. پس به ناچار، امام علی۷ باید کار را سامان میداد و نخست عراق را حفظ میکرد و آنگاه از آن روح رقابتی که بین دو مرکز عراق و شام به وجود میآمد، بهرهبرداری میکرد و روحیه قبیلهای مردم عراق را پیش از آنکه دشمنان خدا به ناحق از آن سود بجویند، در مسیر مصلحت دین و جامعه اسلامی و در راه حق بسیج میکرد و به کار میانداخت.

وضعیت اجتماعی حجاز

نسل جدید در مدینه، به زندگی سختی که مقتضای جنگهای کمرشکن امیر مؤمنان۷ بود، عادت نداشت. جوانان مدینه به زندگی راحت و رفاه طلبی کرده بودند و زندگیشان در سایه عطاهای سخاوتمندانه خلفای پیش از امام۷، به آسودگی و بیخبری میگذشت و دلکندن و پا بیرونگذاشتن از چنین فضای بیدغدغهای و واردشدن به میدانهای خطیر جنگ و فداکاری و رویارویی با مصائب و تلخیها برایشان مشکل بود.

ازاینرو، میبینیم که مدینه در آن موقعیت، نمیتوانست بهخودیخود پایتخت خلافت قرار بگیرد و آزادانه و به شکلی مطمئن و با ظرفیت تمام و همهجانبه، زمینهای آماده برای تحرکات حاکمین واقع شود.

آری، مدینه در آغاز اسلام و در زمان رسول اکرم۹، از مناسبترین موقعیتها برای در تنگنا قراردادن مکه از حیث اقتصادی و سیاسی و حتی نظامی برخوردار بود.

کوفه، هم مهمتر و هم مناسبتر

کوفه، مهمترین سرزمین در عراق بود و نسبت آن به دیگر شهرهای عراق، نسبت مدینه و مکه به دیگر مکانهای حجاز بود.

در اینجا خوب است بر چند نقطه مهم دراینباره تمرکز کنیم.

کوفیان، فرمانبردارتر بودند

امیر مؤمنان۷ دریافته بود که کوفه، آمادگی بیشترین تعامل با او را دارد؛ زیرا مردمش آشکارا به او ابراز محبت میکردند و هیمنه حکم و دستور ایشان بر کوفیان، اثرگذارتر بود تا بر مکیان و اهل مدینه.

وضعیت اقتصادی در عراق

امام۷ نمیتوانست اجازه دهد دشمنانش بر ثروتهای عراق دست بگشایند و بر مردم آن سرزمین تسلط یابند؛ زیرا اگر چنین میشد، کمخردان عراق را به طمع مال دنیا، علیه امام۷ بر میانگیختند و از سلطه خود برای شوراندن مردم به جنگ با آن حضرت۷ نهایت استفاده را میبردند و اینچنین، دشمنان نیرومندتر میشدند و وی نمیتوانست به توان لازم برای دفع شرّ آنان از دین و امت اسلامی دست پیدا کند.

بسیج نیروها در کوفه

در کوفه، بزرگان و مردان نامونشاندار عرب زندگی میکردند و امکان فراهم آوردن سپاهی کارآمد از آنها برای امام علی۷ وجود داشت که در صورت لزوم، با تکیه بر آنان با تهدیدها روبهرو شود و آشوبها را بخواباند. کوفه به دلیل ساکنان پرشمار و نزدیکیاش به دیگر شهرهای آباد، بیش از اینهم میتوانست به خدمت امام۷ درآید.

فعالیتهای اقتصادی

در عراق، بهطور کلی مال و ثروت فراوان وجود داشت و معاملات و دادوستدهای بسیار در اطراف و اکناف عراق، که در میانه راههای تجاری واقع شده بود، صورت میگرفت. همچنانکه اگر ضرورت اقتضا میکرد، کوفه میتوانست در کمترین فرصت، امام علی۷ را به مناطق ثروتمند وصل کند.

ارتباط آسان با دیگر مناطق

کوفه به شهرها و مناطقی که امام۷ قصد تعامل با آنها را داشت، نزدیک بود و امکان نداشت که حرکات دشمن، راههای کمکرسانی را تحت تأثیر قرار دهد یا آنها را بند آورد یا رسیدن کمک به ایشان در بصره یا صفین یا نهروان را با اخلال روبهرو سازد. همچنین کوفه از حجاز به شام نزدیکتر بود. امام علی۷ در پاسخ خود به ابوایوب، عوامل سهگانه پیشین را یکجا ذکر کرده است؛ آنجا که به او میفرماید: «درست میگویی، ابوایوب! اما مردان و اموال در عراقاند و شامیان در صدد اقدام و حرکتی هستند و من دوست دارم به آنان نزدیک باشم» (ابن اعثم، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۲۶۸).

وقتی ابن عباس، حضرت علی۷ را نصیحت میکند که طلحه و زبیر را به ولایت بگمار، امام۷ پاسخ میدهد: «وای بر تو! مردان و اموال در کوفه و بصرهاند. اگر آن دو بر مردم مسلط شوند، سفیهان را به طمع مال بر میانگیزند و ضعیفان را سر میکوبند و در مقابل حکومت گردن میکشند» (ابن قتیبه، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۷۱).

وقتی عبدالله بن عامر بن کریز، بصره را ترک کرد و آن را برای عثمان بن حنیف، عامل امیر مؤمنان۷، واگذاشت و با اموالی فراوان به مکه بازگشت، طلحه و زبیر به او گفتند: «چه آمدن نامیمون و بدیمنی. عراق و ثروتهای انبوه آن را رها کردی و...» (ابن اعثم، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۲۷۰) و منصور به مسلم بن قتیبه گفت: «محمد بن عبدالله بن حسن در مدینه قیام کرده است». مسلم گفت: «چیز مهمی نیست. در سرزمینی قیام کرده است که نه بازاری دارد و نه چراگاهی». گفت: «ابراهیم نیز در بصره عَلَم شورش برافراشته است». گفت: «اگر بخواهد یک سال آنجا بماند، روزی هزار نفر با او دست بیعت میدهند و هر روز، هزار شمشیر به نفع او به حرکت درخواهد آمد بیآنکه کسی بر این امر آگاه شود و چنین چیزی امکان دارد» (بلاذری، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۱۰۴).

تأثیر تبلیغاتی

چنانکه گفتیم، کوفه و بصره این ظرفیت را داشتند که از طرف طلحه و زبیر و عایشه و معاویه فریب بخورند و علیه امیر مؤمنان۷ وارد جنگ شوند و این، برمیگشت به اوضاع مشخص روانی و اجتماعی و فکری و... که عراقیها از روزگار فتح به آن خُو کرده و با آن زیسته بودند. در این باره، ما در کتاب خود پیرامون خوارج و کتاب الحیاة السیاسیة للامام الحسن۷ فی عهد الرسول و الخلفاء الثلاثة بعده، پارهای مسائل را مورد بحث قرار دادهایم که مراجعه به آنها بد نیست.

اختاپوس اُموی و تمیمی و زبیری و دیگر جاهطلبان و کسانی که اسلام به دست امام علی۷ آنها را به بند کشید و زمینگیر کرد، در کوفه کمترین قدرت تحرک و مانور را داشتند.

ازسویدیگر، کوفیان انسانهایی عادتکرده به لذایذ و زیورهای فریبنده زندگی نبودند و جنگ و مبارزه در طول زمان، آنها را مردانی آزموده و سختکار تربیت کرده بود که از هرگونه فداکاری و به جان خریدن مشکلات و غوطهورشدن در انبوه مخاطرات جنگها، بیهیچ دریغی استقبال میکردند و تحمل دشواریهای حیات بر آنان آسان بود.

نتیجه گیری

امام علی۷، در مقام جانشین رسول خدا۹ و منصوب از طرف ایشان به امامت امت در روز غدیر، با درنظرگرفتن جوانب استراتژیک و نظامی، کوفه را پایتخت خلافتش برگزید و بر عکسِ آن چیزی که بعضی افراد، از سر بیدقتی و توجهنکردن به سخنان و اقدامات امام۷ و درنظرنگرفتن شرایط و واقعیتهای آن زمان، گمان میکنند انتخاب کوفه، کاری بالبداهه و تدبیرناشده بود.

همچنین دانستیم که بسیاری از آنچه موجب شد تا امام علی۷ از مدینه به کوفه رو آورد، عیناً همان عواملی بود که پیامبر۹ را به هجرت از مکه به مدینه واداشت.

  1. ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبة الله (۱۳۸۸ق). شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالکتب العربیة.
  2. ابن اثیر، علی بن محمد (۱۳۸۵ق). الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
  3. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی (۱۴۰۶ق). الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیة.
  4. ابن قتیبة دینوری، عبدالله بن مسلم (۱۴۱۳ق). الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، قم، منشورات رضی.
  5. بلاذری، احمد بن یحیی (۱۳۹۷ق). انساب الاشراف، تصحیح محمدباقر محمودی، بیروت.
  6. سید رضی، محمد بن حسین (۱۴۱۴ق). نهج البلاغة، تصحیح صبحی صالح، قم، دار الهجرة.
  7. طبری، محمد بن جریر (۱۴۰۳ق). تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
  8. مجلسی، محمدباقر (۱۳۶۳ش). بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
  9. مسعودی، علی بن حسین (۱۳۸۵ق). مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس.