بررسی توصیفی یک متن درباره امام حسین و قصه عاشورا

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

جریان درس آموز عاشورا، که در پی قیام امام حسین علیه حکومت یزید و فساد زمانه او صورت گرفت، فرصتی گرانبها برای تبلیغ دین مبین است. این واقعه می‌باید در سطوح و لایه‌های مختلف اجتماعی در بهترین قالب ارائه شود. جهان امروز، با تمام وادادگی‌هایش، تشنه فرهنگ ناب اسلام راستین است؛ اما آنگونه که شایسته است، این امر محقق نشده. با آسیب‌شناسی در این حوزه، علل و عوامل مختلفی نظیر مخاطب‌شناسی و همچنین ضعف در حوزه نگارش، خودنمایی می‌کند. آنچه در این نوشتار آمده، نمونه‌ای از متن مختصر و موفق در باب داستان عاشوراست که به عنوان متن معیار عرضه می‌شود. امتیاز مؤلف این متن، سفرهای متعدد و مستمر او به اقصا نقاط جهان و آشنایی عمیق با سبک و سیاق تبلیغ در عرصه جهانی است. این سبک نگارش، در نوع خود مبتکرانه بوده و نیاز امروز ماست.
 

کلیدواژه‌ها


آنچه در این مجال آمده، خلاصه ای از اتفاقات پیش، حین و پس از عاشوراست که استاد جعفرالهادی، آن را در قالبی نو و جدید نگاشته و در نوع خود، مبتکرانه و جذاب است. استاد با نگارش این مقاله، به دنبال آشناکردن خواننده با سیری سریع از حوادث منجر به عاشوراست.

چینش حوادث، بر اساس تاریخ وقوع آنها تنظیم شده و ملاک انتخاب آنها چیزهایی است که یا به اسباب قیام امام حسین۷ اشاره دارد یا عواطف و احساسات خواننده را به شدت تحریک میکند و او را به تأمل وا میدارد. این مقاله در بخش ساختار اصلی، در سه قسمت تنظیم شده که بخش اول، به معرفی اجمالی نویسندة مقاله، استاد جعفرالهادی و ضرورت نگارش در این موضوع، آن هم در این سبک پرداخته، و در بخش دوم، اصل متن عربی مقاله، و در بخش سوم نیز ترجمه فارسی آن به رشته تحریر در آمده است.

معرفی مؤلف

استاد جعفرالهادی سال ۱۳۲۵ در کربلا به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوره ابتدایی و راهنمایی، در شانزده سالگی وارد حوزه علمیه کربلا شد و دوره سطح و خارج را پیمود. سپس برای سفر تبلیغی به لبنان و بحرین رفت و به صورت هجرت بلندمدت، پنج سال در لبنان، و حدود یک سال را در بحرین گذراند؛ اما به دلیل فعالیتهای ضد بعثی، نتوانست به عراق برگردد و سرانجام، سال ۱۳۵۴ به ایران و شهر قم آمد و در طول سالیان متمادی در دروس بزرگانی همچون آیات عظام: ستوده، سبحانی، میرزاجواد تبریزی، مکارم شیرازی، دوزدوزانی، وحید خراسانی، حقّی تبریزی، کوکبی و موسوی تبریزی شرکت کرد. وی از ابتدای ورود به حوزه علمیه قم، به تدریس مکالمه زبان عربی، فن نویسندگی به زبان عربی جدید، فن سخنرانی در کنار تدریس فقه، اصول، عقاید و تاریخ، مشغول شد.

تألیف بیش از پنجاه جلد کتاب به زبان فارسی و عربی و تدوین بیش از دویست مقاله و جزوه درسی و تدریس در مدارس و مجامع علمی و برخی دانشگاهها و شرکت در کنفرانسهای مختلف و ارائه مقاله و تبلیغ در داخل و خارج کشور و عضویت در مجلات و نشریات داخلی و خارجی و هیئتهای علمی و انجمنها و کمیتههای علمی حوزوی و دانشگاهی و همکاری چندینساله با صدا و سیما، در کارنامه فعالیت ایشان هست. وی در طول نزدیک به نیم قرن، به بیش از چهل کشور، و برخی کشورها نیز دهها مرتبه برای تبلیغ فرهنگ اهل بیت: مسافرت کرد.

استاد در زمینه نگارش کتاب، همیشه بر این مطلب تأکید داشتهاند که کتابهای معرفی معارف و تاریخ اهل بیت: در سطح داخلی و بینالمللی، میباید مفید، دقیق و مختصر باشد تا در اندکزمانی قابل مطالعه باشد و برای مخاطب ایجاد انگیزه و ایده کند و او را به دنبالکردن مطلب مشتاق سازد و به منابع مفصلتر راهنمایی کند. آثار نگارشی استاد نیز حاکی از این است که مبنای کار ایشان مختصرنویسی بوده؛ به ویژه برای مخاطبانی که برای بار اول قصد آشنایی با آن موضوع را دارند.

از بهترین نمونههای نگارشی استاد، کتاب الحقیقة کما هِیَ، در باب معرفی اجمالی مذهب شیعه است که آن را به عنوان عضو هیئت علمی بعثه مقام معظم رهبری در سال ۱۴۳۰ قمری در چهل بند در شهر مدینه منوره نوشت تا پس از انتشار، به علاقهمندان آشنایی با مکتب تشیع ارائه شود. این کتاب، که مورد عنایت مقام معظم رهبری دامت برکاته و مراجع معظم تقلید قرار گرفته، با حجم اندکش، تاکنون به بیش از سی زبان ترجمه، و بارها به زیور طبع آراسته شده و به دلیل حجم کم و جامعیتی که دارد، با استقبال خوانندگان در سراسر دنیا به ویژه کشورهای جنوب شرق آسیا و شمال افریقا روبهرو شده است. حتی در برخی زبانها به صورت مکرّر، توسط افراد متعدد ترجمه و تجدید چاپ شده است.

بیشتر نوشتههای استاد نیز به این سبک نگارش یافته است. قبسات من حیاة الائمة:، فشردهای از عقاید وهابیون و نقد آن، فشردهای پیرامون مذاهب فقهی اسلامی، موجز فی اخلاق المربّی، کلماتٌ للشباب، کان رسول الله۹، و الامام الحسین۷ و قصّة عاشوراء از نمونههای موفق مکتوب استاد است.

امید است که با ترویج این سبک نگارش، بتوانیم گامی هرچند کوتاه، در مسیر هرچهبهتر معرفی کردن مکتب اهل بیت: برداریم.

متن عربی

نگارش مقاله «الامام الحسین۷ و قصّة عاشوراء»، با هدف آشنایی اولیه با منطق عاشورا و مسائل پیرامونی آن بوده است. خود نگارنده، هدف از نگارش این مقاله را که در پانزده بند تنظیم شده، آشنایی و مروری سریع بر مهمترین حوادث آن دوره دانسته است.

گفتنی است که این مقاله، حدود سی سال قبل نوشته شده است.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الإمامُ الحُسین۷ و قِصّة عاشُوراء

۱. فِی عامِ ۶۰ هجریّةً عندَما تَسَلَّمَ «یزیدُ» بنُ مُعاویةَ بنِ أَبی سُفیانِ الأُمَویِّ، مَقالیدَ الحُکمِ فِی دِمَشقٍ وَ نَصَبَ نَفسَهُ حاکِماً عَلی الأُمّةِ الإسلامِیَّةِ، طالَبَ الإمامَ الحُسینَ بنَ علیِّ بنِ أَبی طالبٍ۷_ وَ کانَ آنذاکَ فِی المدینةِ المُنوّرَةِ _ أَن یَخضَعَ لَهُ وَ یَعترِفَ بِحُکومَتِهِ (وَ کانَ هَذا فِی أَواخرِ شَهرِ رَجَبٍ مِن عامِ ۶۰).

۲. وَ لَمّا کانَ «یزید» رجلاً فاسِقاً فاجِراً، یَرتکِبُ المُحرّماتِ وَ یَشرِبُ الخُمورَ وَ لایَعتقِدُ بِالعَقیدةِ الإسلامیَّةِ وَ لا یَلتزمُ بالشَّریعَةِ الإسلامیّةِ وَ کانَ رَسُولُ الله۹ قَد قالَ فِی حدیثٍ له: «هَلَکَةُ أُمَّتِی عَلی یَدِ أُغَیلِمَةٍ مِن قُرَیشٍ یُقالُ لَهُ یَزیدُ» (ابن الجوزی، ۱۳۸۳ق، ص۲۹۱). فَکانَ لایَصلَحُ لِقیادَة الأُمّةِ الإسلامیَّةِ، هذا مِن جانبٍ.

وَ مِن جانبٍ آخَرَ کانَ الإمامُ الحسینُ بنُ علیٍّ حَفیدَ رَسُولِ اللهِ وَ سِبطَه الأصغرَ الّذی تُرَبَّی فِی حِجره وَ تَرَعرَعَ فِی حِضنِ والِدَیهِ الإمامِ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِبٍ وَ السَّیِّدَةِ فاطِمَةَ الزَّهراءِ۸ وَ قالَ فِی حَقِّهِ: «الحسنُ وَ الحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أَهلِ الجَنَّةِ» (ابن ماجه، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۵۶) وَ کانَ رَجُلاً تَقیّاً، صالِحاً، مُطیعاً لِله، مُخالِفاً لِهواهُ، عارِفاً بِالکتابِ وَ السُّنَّةِ، عالِماً بِمَصالحِ الأُمَّةِ، مُلتَزِماً بِأَحکامِ الشَّریعَة، مُدرِکاً لِلخَطَر الّذی یَتهدّدُ العالَمَ الإسلامیَّ وَ الشَّریعَةَ المُحَمّدِیَّةَ، لِهذا رَفَضَ الإنصِیاعَ لِطَلَبِ «یزید» وَ لَم یَعترِف بِحُکومَتِهِ، بَل خَرَجَ إلی مکّةَ المُکَرَّمَةِ لِیَلتَقِیَ بِجُموعِ المُسلِمینَ الوافِدَةِ إلی الحَجِّ وَ یُبیِّنَ لَهُم الحَقائقَ وَ یَحُثَّهُم عَلَی الإعتِراضِ، لأَنَّهُ سَمِعَ جدَّهُ رسولَ اللهِ۹ یَقولُ: «مَن رَأَی مِنکُم سُلطاناً جائِراً مُستَحِلَّاً لِحُرَمِ اللهِ ،ناکِثاً لِعَهدِاللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللهِ، یَعمَلُ فِی عِبادِ اللهِ بِالإثمِ وَ العُدوانِ فَلَم یُغیِّر عَلَیه بِفعلٍ وَ لا قَولٍ کانَ حَقّاً عَلی اللهِ أَن یَدخُلَهُ مَدخَلَهُ» (ابو مخنف، ۱۳۹۸ق، ص۱۷۲) وَ کانَ ذلکَ فِی أَوائِلِ شَعبانَ إِلی یَومِ عَرَفَةَ مِن سَنَة ۶۰ (ق) وَ قَد کانَت لَهُ طِوالَ هذِهِ المُدَّةِ لِقاءاتٌ وَ خِطاباتٌ هامَّةٌ سَجَّلَها التّأرِیخُ وَ هِیَ جَدیرَةٌ بالدِّراسَةِ و الإستِلهامِ .

۳. وَ لَمّا عَرَفَ أَهلُ الکوفَةِ بِخُروجِ الحُسَینِ۷ وَ رَفضِهِ القاطعِ لِحُکُومةِ «یزید» کَتَبُوا إلَیهِ الرسائِلَ الّتِی یُطالِبُونَهُ فِیها بِأَن یَقدِمَ إلی العَراقِ وَ أَهلَه الذین عانُوا کَثِیراً مِنَ الحُکوماتِ الجائِرَةِ السابِقَةِ، لِأَجلِ أَن یُقیمَ فِیها حُکومَةً إسلامیَّةً إلهیَّةً ،تَحتَرِمُ الشَّریعَةَ المُحَمَّدیَّةَ وَ تُطَبِّقُ قَوانِینَ الدِّینِ الحَنیفِ وَ کانَت الرَّسائلُ تَزیدُ عَلی (۱۰) آلافِ رِسَالةٍ وَ وَعَدُوهُ بِأَن یَنصُرُوه.

فَرَأَی الإمامُ الحُسینُ۷ أَنَّ مِن واجِبِه أَن یُلَبِّیَ هذِه الطَّلَباتِ الکَثیرَةَ ،بَل أَنَّ مِن واجِبِهِ أَن یُوقِظَ الأُمَّةَ الإسلامِیَّةَ عَلی الخَطَرِ المُحدِقِ بِالإسلامِ بِسَبَبِ حُکُومَةِ «یزید» مَهما کانَت العَواقِبُ وَ النَّتائِجُ حَتّی لَو لَم یُؤَدِّ ذلکَ إِلی تَمَکُّنِهِ مِن إِقامَةِ حُکُومَةٍ إِسلامِیَّةٍ فِعلاً لِأَنَّ رَسُولَ اللهِ۹ قالَ: «أَفضَلُ الجَهادِ کَلِمَةُ عَدلٍ عِندَ سلطانٍ جائِر» (ابن طاووس، بیتا، ص۲۴).

۴. فَتَوَجَّهَ الإمامُ الحُسینُ۷ مَعَ ثُلَّةٍ کَریمَةٍ مِن أَبنائِهِ وَ إِخوانِهِ وَ أَبناءِ عُمومَتهِ وَ أَبناءِ إِخوَتِه وَ أَصحابِهِ الأَوفیاءِ إلی العَراقِ وَ استَصحَبَ مَعَهُ طائِفةٌ مِن بَناتِهِ وَ أَزواجِهِ وَ أَخَواتِهِ لِأَنَّهُ رَأَی أَنَّهُ یُمکِنُ لَهُنَّ أَن یَکنَّ رُسُلَ الثَورةِ إِذاما أستُشهِدَ هُوَ وَ أَنصارُهُ، شُهودَ صِدقٍ علی الحادِثَةِ إِن حَدَثَت حادِثَةٌ وَ بِذلِکَ لا تُوأدُ الثَّورَةُ وَ لا تُدفَنُ النِّهضَةُ أَو لا تَتَعرَّضُ للتَشویهِ أَو التَّعتیم.

۵. وَ أَثناءَ تَوَجُّهِهِ مِن مکَّةَ المُکَرَّمَةِ (فِی الحِجاز) إلی الکُوفةِ (بالعراق) إتَّصلَ بِأَشخاصٍ و خَطَبَ فِی جُمُوعٍ مِن الناسِ بِهَدَفِ توضِیحِ الأوضاعِ وَ إِیقاظِ الأَفکارِ وَ تَحرِیکِ الهِمَمِ وَ إِتِّصالاتُهُ وَ خُطَبُهُ هذهِ مُدَوَّنَةٌ فِی التّأریخِ وَ عَلی أَثَرِ ذلکَ إِلتَحَقَ بِهِ ثُلَّةٌ خَیِّرَةٌ مِن المُسلِمینَ مِن الصَّحابةِ وِ التابِعینَ وَ تابِعِی التابِعینَ فَکانَ مَجمُوعُ مَن سارَ مَعَهُ وَ ناصَرَهُ مِن الشَّبابِ وَ الکُهُولِ وَ الشّیُوخِ (۷۲) بینَهم الحُرُّ وَ العبدُ، وَ الشرِیفُ وَ الوَضِیعُ.

۶. وَ قَبلَ وُصُولِهِ إلی مَدینةِ الکُوفةِ (الّتی عَیَّنَ لَها یَزیدُ والیاً شَریراً قُبَیلَ وُصُولِ الحُسَینِ۷ وَ جَماعَتِهِ إلَیها) إِعتَرَضَ رَکبَ الحُسینِ۷ قُوَّةٌ کَبیرَةٌ مِن الفُرسانِ مَبعُوثةٌ مِن أَمیر الکُوفةِ الأُمَویّ، قوامُها (۱۰۰۰) فارِسٍ بِقیادَة البَطَلِ الکُوفیّ العَربیّ الحُرِّ بنِ یَزیدِ الرّیاحیّ، وَ مَنَعَتهُ عَن التَّوجُّهِ إلی الکُوفةِ، أَو الرجُوعِ إلی المَدینَة، بَل ظَلَّ یُجَعجِعُ بِهِ حَتّی نَزَلَ فِی أَرضٍ تُسَمّی کَربَلاءَ قَد أَخبَرَ عَنها رَسُولُ اللهِ۹ فِی کَلِماتِهِ وَ تَنبُّؤاتِهِ المُستَقبَلیَّةِ وَ کانَ ذلکَ فِی الیومِ الثّانِی مِن شَهر مُحرَّمٍ عامَ ۶۱ هجریّةً وَ کانَ إلی جَنبِ نَهرِ الفُراتِ.

وَ لکنَّ «الحُرّ» هذا لَمّا عَرَفَ فیما بعدُ ،بِالحالِ، وَ إنکَشَفَت لَهُ الأُمُورُ تَرَکَ الجیشَ الاُمَویّ و إلتَحَقَ بِالإمام الحُسینِ۷ وَ أستُشهِدَ بینَ یَدَیهِ، مُدافِعاً عَن الحَقّ وَ العَدالَة.

۷. وَ مُنذُ ذلکَ الوَقتِ بَدَأَت قُوّاتٌ وَ إمداداتٌ عَسکریَّةٌ تَتری إلی کَربَلاءَ، وَ إصطَفَّ جَیشٌ کَبیرُ یُناهِزُ مِأَةَ أَلفٍ أَو أَکثَر أَمامَ مُعَسکَرِ الحُسَین۷ القلیلِ فی عَدَدِ أَفرادِه، العَظیمِ فِی إیمانِ قائِدِه وَ أَنصارِه.

وَ قَد ظَلَّ الإمامُ الحُسینُ۷ یَستَغلُّ کُلَّ فُرصَةٍ مُؤاتیَةٍ، فَیُذَکِّرُ الکُوفِیینَ بِحَسَبِهِ وَ نَسَبِهِ وَ هَدَفِه وَ أَسبابِ نِهضَتِهِ فِی خُطَبٍ حَماسیَّةٍ فِی مُنتَهَی البَلاغَةِ وَ الفَصاحَةِ وَ فِی غایَة الأَدَبِ وَ الحِکمَة.

وَ لکنَّ القومَ الّذینَ کانَت الدِّعایةُ الأُمویَّةُ قَد أَصمَّت أَسماعَهم، وَ کانَت الأموالُ المَبذولَةُ لَهُم قَد غَلَّفَت قُلُوبُهم، لَم یَصغَوا لِمَقالِه، وَ لَم یَنتَفِعُوا بِمَواعِظِه، وَ أَصَرُّوا وَ إستَکبَروا، وَ أَبَوا إلّا قِتالَه وَ سَفکَ دَمِه وَ دمِ مَن مَعه، لِلقَضاءِ عَلی نِهضَتِه إبتِغاءً لِرضا «یزید» الطاغیةِ الفاسِد.

۸. وَ فِی الیومِ العاشِرِ أُشعِلَ فَتیلُ الحَرب عِندَما رُمِیَ مُخیَّمُ الحُسینِ۷ بِالنَبالِ وَ السّهامِ وَ بَدَأَ القِتالُ بالمُبارزاتِ الإِنفِرادیَّة _ حَسب عادَة العَرب _ أولاً، فَخَرَجَ مِن مُعَسکَرِ الحُسین۷ أَبطالٌ مِن أَبنائِهِ وَ أَخَواتِهِ وَ أَبناءِ إِخوَتِهِ کعلیٍّ الأَکبرِ۷ وَ القاسمِ بنِ الحَسَن۷ و العبّاسِ بنِ علیٍّ۷ و غیرِهم مِن أَصحابِه الأَوفیاءِ وَ قاتَلوا جیشَ «یزید» قِتالاً حَیَّرَ الشَّجعانَ وَ لَم یَزالُوا یُقاتِلونَ وَ یُقاوِمُونَ حتّی أستُشهِدَ الواحِدُ تِلوَ الآخَرِ وَ لِکُلّ واحدٍ مِنهُم قِصَّةٌ عَجِیبةٌ وَ کَلِماتٌ وَ مَواقِفُ عَظیمَةٌ فِی هذا المَجالِ، جَدیرَةٌ بِالتَأمُّل وَ الدِّراسَة.

۹. وَ لَمّا استُشهِدَ أَنصارُ الإمامِ الحُسینِ۷ جمیعُهُم، وَ ظَلَّ الإمامُ وَحیداً فَریداً خَرَجَ بِنَفسِه إلی القِتالِ تَبدُو عَلیهِ مَلامِحُ مِن سِیماءِ جَدّه مُحمّدٍ۹، وَ طَهارةِ أُمِّه الزَّهراءِ۳ وَ شَجاعَةِ أَبیهِ عَلیِّ بنِ أَبی طالبٍ۷ بَطَلِ بَدرٍ وَ حُنَینٍ وَ أُحُدٍ وَ الخَندَقِ وَ صاحِبِ رایَةِ النبیِّ۹ فِی أَکثَر الحُروب. فَابتَدَأَ بِنُصحِ القَومِ وَ تَذکیرِهِم بِالله وَ الآخِرَةِ وَ عَرَّفَ نَفسَهُ وَ أَظهَرَ لَهم العَلاماتِ الّتی وَرَثَها مِن رَسُولِ اللهِ۹ لِئَلّا یَخفی عَلی أَحَدٍ، وَ بَیَّنَ أَهدافَ نِهضَتِهِ وَ عِلَلَها، وَ حَذَّرَهُم مِن الأَخطَارِ الّتِی تَتَرَتَّبُ عَلی بَقاءِ «یزید» وَ أَمثالِه فِی مَسنَدِ الحُکمِ کَما قالَ: «عَلَی الإسلامِ السَّلامُ إذا أبتُلِیَت الأُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ یزید» (المقرم، ۱۳۸۳ش، ص۱۴۴).

۱۰. وَ لَمّا أَبَی الناسُ إلّا قِتالَه، وَ سَفکَ دَمِه، قاتَلَهُم بِشَجاعَةٍ وَرَثَها مِن جَدّه رَسُولِ الله۹ أَعظمِ الأَنبیاءِ شَجاعةً وَ أَبیه عَلیّ بنِ أبی طالِبٍ۷ رَجُلِ المَعارِکِ الفاصِلة وَ جَسَّدَ بِها بالة عَمِّهِ جَعفرِ بنِ أَبِی طالِبٍ۷ بَطَلِ مُؤتة وَ شَجاعةَ عَمِّه حَمزةَ سَیّدِ الشهَداءِ۷ فِی أُحُدٍ، وَ کانَت لَهُ مَواقِفُ أَذهَلَت العُقُولَ صَبراً وَ ثَباتاً وَ إستِقامَةً وَ صُمُوداً، وَ تَحمَّلَ جَراحاتٍ کَثیرَةً فِی جَبینِهِ وَ وَجهِهِ، وَ صَدرِه وَ ظَهرِه، بِفِعلِ السّهامِ وَ السّیوفِ وَ النَبالِ وَ الأحجارِ، وَ لَمّا تَرَفَ مِنه دَمٌ کَثیرٌ وَ لم یَطِق البقاءَ عَلی ظَهرِ الفَرَسِ، هَوَی إلی الأَرضِ فِی حَفِیرةٍ، وَ بِالأَحرَی مُنخَفِضٍ مِن الأَرضِ سُمِّیَ فِیما بَعدُ بِالمَصرَع.

۱۱. وَ لَقَد بَقِیَ الإمامُ۷ یَجُودُ بِنَفسِهِ ساعةً دُونَ أَن یَجرَأَ أَحَدٌ عَلی التَقدُّمِ نَحوَهُ، لِما کانَ عَلیهِ مِن نُورٍ وَ جَلالٍ وَ هَیبةٍ، وَ هوَ طِیلةَ هذه المُدَّةِ وَ الحالةِ لَم یَسقُ شیئاً مِن الماءِ رَغمَ عَطَشِهِ البالغِ، وَ ظَمأه الشَّدِیدِ الّذِی یَفتُت الأکبادَ، فَقَد مُنِعَ هُو وَ أَهلُه مِن الماءِ ثلاثةَ أَیّامٍ وَ کانَ الطَقسُ فِی کَربَلاءَ یَومَئِذٍ شَدِیدَ الحَرارَة، وَ کانَ النهرُ بِجانِبِه، وَ لَکنَّهُم مَنَعُوهُ وَ أَهلَه مِنهُ فِی عَملیَّةٍ وَضیعَةٍ لَم یَعرِف لَهُ تأریخُ الحُروبِ نَظیراً، حَتّی أَنَّهُ لَمّا إستَسقَی لِطِفلِه الرضِیعِ لَم یَسقُوه الماءَ، بَل رَمَوا نَحرَهُ بسَهمٍ ذَبَحَهُ عَلی صَدرِ والِدِه فِی شَراسَةٍ لا مَثیلَ لَها.

وَ کانَ مَنظَراً فَضیعَاً تَتَصدَّعُ لِهولِه الجِبالُ، وَ تَبکِی الصُخورُ، وَ لا یَسمَعُ بِه أَحَدُ إلّا وَ یَرسِلُ دُموعُه مِن دُونِ إِرادَةٍ.

۱۲. وَ لَمّا کانَت السُّلطَةُ تُریدُ أَن تَرهَبَ کلَّ مَن یُعارِضُها لِذلکَ نَکَّلَت به أَشدَّ تَنکیلٍ، فَأَقدَمَ رِجالُهُ عَلی ذِبحِهِ وَ هُو یَلفَظُ أَنفاسَه الأَخیرَةَ وَ کانَت عَملیَّةُ ذَبحِهِ هِیَ الأُخرَی فَضیعَةً، فَقَد جَلَسَ رَجلٌ قاسٍ إِسمُهُ الشِّمرُ عَلی صَدر الإمامِ الحسین۷ وَ قَطَعَ رَأسَهُ مِن القَفا بِخَنجَرٍ مِلؤُه الحِقدُ وَ القَسوَةُ، وَ الوَحشیَّةُ، ثُمَّ قَطَعُوا رُؤُوسَ أَقرِبائِهِ الثَّمانیَةَ عَشَرَ، وَ حَمَلُوها عَلی الرِّماحِ، وَ حَمَلُوا عائِلَتَهُ وَ بَناتَهُ وَ أَخَواتِهِ الثَّواکِلَ عَلی أَقتابِ الإِبِلِ مِن دُونِ وِطاءٍ وَ لا غِطاءٍ، وَ سرُّوا بِهنَّ فِی البِلادِ، وَ أَدخَلُوهنَّ عَلی مَجالِسِ الرِّجالِ الأَجانِبِ، وَ عَرَضُوهنَّ عَلی جُموعِ الناسِ فِی مُنتَهَی الوَقاحَةِ تَنکِیلاً بِهنّ وَ إیذاءً لَهُنّ.

وَ لکِنَّ هذهِ السَّبایا وَ الأَسرَی وَ فِیهِم وَلَدٌ لِلحُسَینِ۷ إسمُه «عَلیّ» کانَ مَریضاً آنذاکَ، نَجَحُوا فِی إِفشالِ خُطَّةِ السُّلطَةِ، حَیثُ قامُوا فِی مُناسَباتٍ مُختَلِفَةٍ بِعَرضِ تفاصیلِ ما جَرَی عَلَی النّاسِ أَینَما حَلُّوا وَ نَزَلُوا وَ بَثُّوا رُوحَ الثّورةِ فِی النّفوسِ، وَ ألهَبُوا العَواطِفَ المُتبلّدَةَ، وَ أَیقَضُوا العُقولَ الغافیة وَ هکَذا إنقَلَب السّحرُ عَلی السَّاحِرِ، وَ کانَت عَمَلیَّةُ الأَسرِ فِی صالِحِ الثَّورةِ الحُسَینیَّةِ.

۱۳. إِنَّ ما کُتِبَ هُنا مَا هُو إلّا مُختَصَرٌ، وَ مُلَخَّصٌ لِأَکثَرَ مِن أَلفِ صَفحَةٍ حَولَ الثَّورةِ الحُسَینیَّةِ، مِن حیثُ أَسبابِها وَ ظُروفِها، وَ تَفاصِیلِها، وَ نَتائِجِها، وَ إنَّما کَتبناهَا لِتَکُونَ تَذکِرَةً عاجِلةً، وَ بِدایَةً طیِّبَةً لِمَن یُریدُ التَّعرُّفَ عَلی هذِه الواقِعةِ الکُبرَی الّتی غَیَّرَت مَسارَ التأریخِ الإسلامِیّ، وَ حَدَثَت وَراءَها ثَوراتٌ وَ ثَوراتٌ وَ حَصَلَت تَغیِیراتٌ وَ تَغیِیراتٌ.

وَ یَجِبُ عَلی المُسلِمینَ أَن یَتَعَرّفُوا عَلی تَفاصِیلِ هذِه الواقِعَةِ، وَ یَستَجِلُّوا دُرُوسَها وَ یُفَکِّرُوا فِی مُعطَیاتِها. وَ أَنَّ المُسلِمَ الطِّیبَ القَلبِ لایَملِکُ دُموعَهُ وَ هُو یَسمَعُ بِأَحداثِ هذِه الواقِعةِ الدّامیَةِ، وَ مَا وَقَعَ فِیها مِنَ الظُّلمِ بِحقِّ أَبناءِ الرِّسولِ الطَّیّبینَ الأَبریاءِ، کَما لَم یَملِک الرَّسولُ الکَریمُ صدُموعَه حُزناً یَومَ یَسمَعُ بِمَصرَعِ حَفیدِه الحُسینِ۷ فِی کَربلاءَ عِندَ ما أَخبَرَه جَبرَئیلُ۷(طبرانی، بیتا، ج۳، ص۱۰۵)

۱۴. وَ یَنبَغی هُنا أَن نُشیرَ إلی بَعضِ الکَلِمات الخالِدة لِلإمامِ الحُسینِ۷:

أ. «لَعَمرِی مَا الإمامُ إلّا العاملُ بِالکتابِ، وَ الآخِذُ بِالقِسطِ، وَ الدَّائِنُ بِالحقِّ، وَ الحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ» (الطبری، بیتا، ج۴، ص۵۶۱).

ب. «أَنا أَدعُوکُم إلی کِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ۹ فَإِنَّ السُّنَّةَ قَد أُمِیتَت وَ إِنَّ البِدعَةَ قَد أُحیِیَت وَ إِن تَسمَعُوا قَولِی وَ تُطِیعُوا أَمرِی أَهدِکُم إلی سَبیل الرَّشاد» (نفس المصدر، ص۵۶۵).

۱۵. وَ بَعضُ الکُتُبِ المُؤَلَّفَةِ حَولَ الإمامِ الحُسینِ۷ وَ قِصَّةِ عاشُوراءَ:

أ. نِهضَة الحُسین۷، للسّید هِبَة الدّین الشَّهرستانیّ (المتوفی۱۳۸۶ الهجری)؛

ب. مَقتل الحُسین۷، للسّید عبد الرّزاق الموسویّ المُقَرَّم؛

ج. حَیاة الإمام الحُسین۷، للشّیخ باقر شریف القرشی؛

د. الإمام الحُسین بن علیّ۷، للأستاذ عبدالله العلایلی اللّبنانی؛

ه‍. تاریخ الطبری، للجریر الطبری.

ترجمه فارسی

امام حسین۷ و داستان عاشورا

۱. در رجب سال شصت هجری قمری و پس از بهدستگرفتن حکومت توسط یزید بن معاویة بن ابیسفیان در شهر دمشق و اعلام خلافت بر مسلمین، وی از امام برحق، حضرت حسین بن علی بن ابیطالب۷، که در شهر مدینه میزیست، درخواست کرد که حکومتش را بپذیرد و با او بیعت کند (خوارزمی، ۱۴۲۳ق، ج۱، ص۱۸؛ مفید، بیتا، ج۲، ص۲۰۰).

۲. از سویی یزید، فردی فاسق و بدکار بود که حرامهای الهی را مرتکب میشد و شرب خمر داشت و به عقاید اسلام اعتقاد نداشت و به شریعت اسلام ملتزم نبود و رسول خدا۹ پیش از این فرموده بود که امت من، به دست بچهای از قریش نابود میشوند که نامش یزید است (ابن جوزی، ۱۳۸۳ق، ص۲۹۱) و از سوی دیگر، امام حسین۷ نوه رسول خدا و سبط اصغر بود که در دامان رسول خدا۹ تربیت شده و تربیتشدة پدر و مادری همچون امیر مومنان۷ و فاطمه زهرا۳ بود که پیامبر اکرم۹ در حقّش فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان بهشتی هستند» ( ابن ماجه، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۵۶) و او بزرگواری باتقوا و خیرخواه و مطیع خدا و مخالف نفْس و عالم به قرآن و سنت پیامبر و آگاه به مصلحت امت اسلام و ملتزم به احکام شریعت بود و خود را در معرض خطری قرار داد که جهان اسلام و شریعت پیامبرش را تهدید میکرد؛ به همین دلیل، آنچه را یزید خواسته بود، رد کرد و حکومتش را نپذیرفت؛ بلکه به مکه مکرمه آمد تا با مسلمانانی که برای حج میآیند، گفتوگو کند و حقایق را برایشان بازگوید و آنها را به اعتراض تشویق کند؛ زیرا از رسول خدا۹ شنیده بود که حضرت فرمود:

کسی که از بین شما حاکم ظالمی را ببیند که حرام خدا را حلال میشمرد و پیمانی را که خدا از حاکمان گرفته است، میشکند و با سنت رسولش مخالفت میکند و میان بندگان خدا به ظلم و تجاوز رفتار میکند و آنها با گفتار و رفتار به او اعتراض نکنند، بر خداست که آنها را به عذاب او گرفتار کند (ابومخنف، ۱۳۹۸ق، ص۱۷۲).

این حوادث از ابتدای شعبان سال شصت شروع شد و تا روز عرفه ادامه داشت. امام۷ در طول این مدت، ملاقاتهایی انجام داد و خطابههای مهمی ایراد کرد که در تاریخ ثبت شده و شایسته است که مورد مطالعه و تأمل و الگوگیری قرار گیرد (مجلسی، ۱۳۹۳ق، ج۴۴، ص۳۶۶).

۳. وقتی کوفیها از حرکت امام حسین۷ و نپذیرفتن حکومت یزید آگاه شدند، نامههایی به ایشان نوشتند و درخواست کردند که به عراق بیاید و کنار عراقیهایی که از حکومتهای گذشته بسیار اذیت شده بودند، قرار بگیرد و در آنجا حکومتی اسلامی ـ الهی برپا کند که به شریعت محمدی احترام گزارد و قوانین اسلام را اجرا کند. تعداد این نامهها بیش از ده هزار بود که همه به امام وعده داده بودند که ایشان را یاری میکنند.

امام۷ نیز با دیدن سیل نامهها، بر خود واجب دید که به این درخواست لبیک بگوید و امت اسلام را از خواب غفلت بیدار و چشمش را بر خطری که برآمده از حکومت یزید بود، باز کند و هزینه از حرکت حماسی را به جان بخرد هرچند که به تشکیل حکومت اسلامی هم نینجامد؛ زیرا رسول خدا۹ فرمود: «برترین جهاد، گفتن سخن حق در پیشگاه حاکم ظالم است» (ابن طاووس، بیتا، ص۲۴).

۴. امام حسین۷ نیز با جمعی از خانواده و فرزندان و خواهران و برادران و عموزادگان و خواهرزادهها و یاران باوفایش به سوی عراق حرکت کرد. به نظر میرسد که علت همراهی ایشان، این بود که امام اعتقاد داشت در فرض بهشهادترسیدن امام و یارانش، آنها میتوانند پیامآوران خوبی برای این انقلاب باشند و همچنین شاهدان صادقی بر حادثه کربلا و در این صورت است که این نهضت ناتمام نخواهد ماند و دفن نخواهد شد و در معرض بدنامکردن یا سرپوشگذاشتن قرار نخواهد گرفت.

۵. بین راه حرکت از مکه (در حجاز) به سوی کوفه (در عراق)، امام۷ با اشخاصی در ارتباط بود و در جمعهای مردمی ایراد خطبه داشت تا اوضاع را برای مردم شرح دهد و افکار مردم را هشیار کند و همتهایشان را به حرکت درآورد. تمام این ارتباطات و سخنرانیها در کتابهای تاریخی تدوین شده است. در این مسیر، گروهی از مسلمین شامل اصحاب و تابعین و تابعینِ تابعین همراه امام شدند؛ افرادی شامل جوانان و پیران و کهنسالان که بینشان، برده و آزاد، شریف و فرودست نیز وجود داشت (طبری، بیتا، ج۴، ص۶۰۱).

۶. کمی پیش از رسیدن امام۷ به شهر کوفه، که از طرف یزید دارای والی شروری (عبیدالله بن زیاد) شده بود و بین راه، کاروان امام۷ با سپاه بزرگی در قالب هزار مسلح، که از طرف امیر کوفه فرستاده شده بودند، روبهرو شد. فرماندهی این سپاه را پهلوان کوفیتبار، حر بن یزید ریاحی، بر عهده داشت. او امام۷ را از ادامه مسیر به سمت کوفه یا برگشت به مدینه منع کرد؛ بلکه این کاروان را به سوی سرزمینی به نام کربلا در حاشیه نهر فرات کشانید (همان، ص۶۰۳)؛ منطقهای که پیامبر اکرم۹ سالها پیش، از آن خبر داده بود. این ورود در روز دوم محرم سال ۶۱ روی داد (مجلسی، ۱۳۹۳ق، ج۴۴، ص۳۸۱). ولی از ادامة ماجرا روشن میشود که در او (حر بن یزید ریاحی) تحولی رخ داده است و امور برایش روشن میشود و او در نهایت، فرماندهی سپاه را رها کرد و به امام۷ ملحق شد و در رکاب حضرت و در دفاع از حقیقت و عدالت به شهادت رسید (مفید، بیتا، ج۲، ص۷۶).

۷. از همان ابتدا نیروهای مسلح و جنگی به کربلا آمدند و لشکر بزرگی که به صدهزار یا بیشتر میرسید، جلوی کاروان امام۷، با تعداد کمش از نظر افراد و بزرگیاش از حیث ایمانِ فرمانده و سربازانش، صف کشیدند. امام حسین۷ از هر فرصتی برای صحبت با کوفیها استفاده میکرد و به ایشان حسب و نسب و هدف و علت قیامش را در خطبههای حماسی، که در نهایتِ فصاحت و بلاغت و ادب و حکمت بود، یادآوری میکرد (طبری، بیتا، ج۴، ص۶۲۳ ؛ مفید، بیتا، ج۲، ص۹۸).

ولی آنها کسانی بودند که وعدههای پوچ دولت اموی، گوشهایشان را کر کرده بود و اموال بخشیدهشده از طرف یزید، مُهر بر دلهایشان زده بود. ازاینرو، به سخنان امام گوش نمیدادند و از پندهایش بهره نبردند و بر باطلشان اصرار کردند و تکبر ورزیدند و فقط به جنگ با امام۷ و ریختن خون او و یارانش رضایت داشتند تا به قیامش پایان دهند و رضامندی یزید طغیانگر و فاسد را در نظر داشتند.

۸. روز دهم محرم، با پرتاب تیر و نیزه به طرف خیمههای حسینی، آتش جنگ شعلهور شد. ابتدا طبق رسم عربها، جنگ تنبهتن پهلوانان آغاز شد و از جبهه امام حسین۷ قهرمانانی از فرزندان و برادران و برادرزادگانش مانند علیاکبر و قاسم بن حسن و عباس بن علی و دیگر یاران باوفایش به میدان آمدند و با سپاه یزیدی آنچنان نبردی کردند که شجاعان را متحیر میسازد و آنقدر مقاومت کردند و جنگیدند که یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و برای هر یک، داستانی عجیب و سخنان و موضعگیریهای ارزشمندی در تاریخ ثبت شده که شایسته است مورد مطالعه و تأمل قرار گیرد (قرشی، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۲۱۹).

۹. وقتی همه یاران امام حسین۷ به شهادت رسیدند و امام۷ تنها شد، خود به میدان آمد؛ درحالیکه در چهره مبارکش تصویری از سیمای جدّش رسول خدا۹ و پاکی مادرش فاطمه زهرا۳ و شجاعت پدرش علی مرتضی۷ ـ پهلوان بدر و حنین و اُحد و خندق و پرچمدار پیامبر خدا۹ در بیشتر نبردها ـ نمایان بود.

امام۷ به نصیحت به آن قوم مبادرت ورزید و خدا و روز قیامت را برای آنها یادآوری کرد و خود را به آنها معرفی کرد و نشانهای که بیانگر «میراثداری» او از رسول الله۹ است آشکار ساخت تا حقیقت امر بر کسی پوشیده نماند. سپس اهداف و اسباب قیامش را برای مردم بیان کرد و به آنها درباره خطرهایی که به دنبال بر مسندنشینی امثال یزید آنها را تهدید میکند، هشدار داد (گنجی، ۱۴۰۴ق، ص۴۲۹)؛ چنانکه فرمود: «با وجود مثل یزید، که بر اریکة قدرت و تسلط بر مسلمین نشسته است، باید با اسلام خداحافظی کرد» (مقرّم، ۱۳۸۳ش، ص۱۴۴).

۱۰. اما این قوم، جز به جنگ با امام حسین۷ و ریختن خونش رضا نمیدادند. امام۷ نیز که حجّت را تمامشده میدید، با شجاعتی که از جدّش پیامبر اعظم۹ و پدرش علی بن ابیطالب۷ ـ مرد پیکارهای سخت ـ به ارث برده بود، با آنها جنگید؛ با شجاعتی مثالزدنی همانند درخشش عمویش جعفر بن ابیطالب ـ پهلوان جنگ موته ـ و شجاعت عموی پدرش حمزه، سیّد شهدای اُحد، که آن شجاعت را به رخ همگان کشید. امام۷ مواقف و مواضعی داشت که عقل را متحیّر و مبهوت میکند؛ آنهم از حیث صبر و ثبات و استقامت و ایستادگی و در این بین نیز در پیشانی و صورت مبارک و سینه و پشتش، بر اثر پرتاب تیر و شمشیر و نیزه و سنگ، زخمهای زیادی برداشت. وقتی خون زیادی از او رفت و دیگر طاقت نشستن روی اسب را نداشت، به گودالی که بعدها به گودال قتلگاه معروف شد، فرود آمد.

۱۱. امام۷ ساعتی را در گودال از درد به خود میپیچید؛ بدون اینکه کسی جرئت نزدیکشدن به ایشان را داشته باشد؛ زیرا نور و بزرگی و هیبت، تمام وجود امام۷ را فراگرفته بود (ابن طاووس، بیتا، ص۷۵).

امام۷ در طول این مدت، به رغم تشنگی فراوان، آب ننوشید؛ تشنگی طاقتفرسایی که هر جگری را میسوزاند. ایشان و خاندان و یارانش، سه روز تمام از آب منع شدند؛ درحالیکه هوای آن روز کربلا نیز به شدت گرم بود. در عین حالی که نهر آب کنارشان بود، یزیدیانْ امام۷ و اطرافیانش را در عملی پست و ناجوانمردانه، که تاریخ جنگها مانند آن را به خود ندیده است، از آب محروم کردند. حتی وقتی امام۷ برای کودک شیرخوارش از ایشان آب مطالبه کرد، نهفقط سیرابش نکردند؛ بلکه با تیر گلویش را بریدند و با وحشیگری تمام، روی سینه پدر کشته شد؛ صحنهای که در هیچ کجا نظیر ندارد و این، منظره دردناکی بود که از شدت ترس آن، کوهها به لرزه در میآیند و سنگها به گریه میافتند و هیچ آزادهای نمیشنود، مگر اینکه بیاختیار اشکش جاری میشود (مجلسی،۱۳۹۳ق، ج۴۵، ص۳۷۵).

۱۲. حکومت ظالم یزید میخواست مخالفانش را با این صحنه بترساند و (به زعم باطل خودش) چنان شورشیها را برنجاند که برای دیگران درس عبرت بشود. بر همین اساس تعدادی از سربازانش را برای بریدن سر امام۷ فرستاد؛ درحالیکه حضرت نفسهای آخر را میکشید و در حال مناجات با پروردگار بود. ماجرای سربریدن امام۷ نیز مصیبت دیگری است که بیان و بنان از شرح آن شرمنده است. شخص سنگدلی به نام شمر بر سینه امام۷ نشست و سر ایشان را از ناحیه گردن با خنجر بغض و کینه با وحشیگری جدا کرد (خوارزمی، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۳۶).

سپس سرهای هیجده مرد از اقوامش را جدا کردند و آنها را روی نیزهها قرار دادند و خانواده و دختران و خواهران مصیبتزده ایشان را بر پشت شتران بیجهاز و بدون پوشش سوار کردند و آنها را به شکل اسیر، شهر به شهر میچرخاندند و به مجالس مردان اجنبی وارد میکردند و آنها را در نهایتِ بیشرمی، برای اذیت ایشان و با هدف درس عبرت، نشان مردم میدادند؛ ولی این اسرا، که میانشان فرزند امام حسین۷ به نام علی نیز بود و در آن روز (عاشورا) بیمار بود، توانستند نقشه دشمن را نقش بر آب کنند؛ زیرا در موقعیتهای مختلف میایستادند و به شرح ماجرا برای مردم میپرداختند و هر کجا فرود میآمدند، روح انقلابیگری را در کالبد مُرده مردم پخش میکردند و احساسات خفته آنها را ملتهب، و افکار آنها را از خواب بیدار میکردند و اینگونه بود که سحرِ ساحر و کید دشمن به خودش برگشت و این واقعه اسارت، به سود قیام حسینی تمام شد.

۱۳. آنچه در این مجال نوشته شد، مختصر و گزیدهای بود از بیش از هزار صفحه تاریخ انقلاب حسینی، از حیث سبب و شرایط و تفصیلات و نتایج قیام. این مختصر را نوشتیم تا یادآوری سریع و سرآغازی مبارک باشد برای کسانی که میخواهند با این واقعه بزرگ، که جهت حرکت تاریخ را عوض کرد، آشنا شوند؛ انقلابی که به دنبالش قیامهای متعدد و تغییرات فراوانی روی داد.

بر مسلمانان واجب است تا به دقت، زوایای این واقعه را بشناسند و درسهای آن را فرا بگیرند و در دستاوردهای آن بیندیشند. مسلمان دلپاک، نمیتواند اشکش را مهار کند؛ آن هنگام که حوادث این واقعة خونبار را میشنود و آنچه از ظلم در حق فرزندان بیگناه پیامبر اکرم۹ رخ داد؛ چنانکه رسول خدا۹ نیز نتوانست پس از شنیدن خبر شهادت نوادهاش حسین۷ در کربلا از زبان جبرئیل امین، جلوی اشکش را بگیرد (طبرانی، بیتا، ج۳، ص۱۰۵).

۱۴. در این بخش، شایسته است که به برخی از سخنان جاودانه امام حسین۷ اشاره کنیم:

الف) به جانم سوگند که بر مردم نمیتواند حاکم باشد، مگر کسی که به کتاب خدا عمل میکند و عدالت میورزد و در برابر حق سربهزیر است و خودش را برای خدا در محدودیت قرار میدهد (طبری، بیتا، ج۴، ص۵۶۱).

ب) من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت میکنم؛ سنّتی که مرده و به جایش بدعتها زنده شده است که اگر سخنم را بشنوید و اطاعت کنید، شما را به راه هدایت و رشد رهنمون میشوم (همان، ص۵۶۵).

۱۵. برخی کتابهایی که درباره امام حسین۷ و داستان عاشورا نوشته شده است:

الف). نهضة الحسین۷، نوشته سیدهبةالدین شهرستانی؛

ب) مقتل الحسین۷ (معروف به مقتل مقرّم)، نوشته سیّدعبدالرزاق موسوی مقرّم؛

ج) حیاة الامام الحسین۷، نوشته شیخباقر شریف قرشی؛

د) الامام الحسین بن علیّ۷، نوشته استاد عبدالله علایلی لبنانی؛

ه‍) تاریخ الأُمَم و الملوک (معروف به تاریخ طبری)، نوشته ابن جریر طبری.

  1. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی (۱۳۸۳ق). تذکرة الخواصّ من الأمّة بذکر خصائص الائمّة، نجف، منشورات المطبعة الحیدریة، چاپ اول.
  2. ابن طاووس، علی بن موسی (بیتا). اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات داوری، چاپ اول.
  3. ابن ماجه، محمد بن یزید (بیتا). سنن ابن ماجه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول.
  4. ابومخنف، لوط بن یحیی (۱۳۹۸ق). مقتل الحسین، تحقیق حسین غفاری، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول.
  5. خوارزمی، موفّق بن احمد (۱۴۲۳ق). مقتل الحسین، قم، انوار الهدی، چاپ اول.
  6. طبرانی، سلیمان بن احمد (بیتا). المعجم الکبیر، القاهرة، دار النشر.
  7. طبری، محمد بن جریر (بیتا). تاریخ الأمم و الملوک (معروف به تاریخ طبری)، بیروت، دار القاموس الحدیث، چاپ اول.
  8. قَرَشی، باقر شریف (۱۴۲۷ق). حیاة الامام الحسین بن علی۷، قم، مؤسسة الاسلامیة للبحوث و المعلومات، چاپ اول.
  9. قرطبی، محمد بن احمد (بیتا). التذکرة فی أحوال الموتی و أمور الآخرة، بیجا، چاپ اول.
  10. گنجی، محمد بن یوسف (۱۴۰۴ق). کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب، بیجا، دار احیاء تراث اهل البیت، چاپ اول.
  11. مجلسی، محمدباقر (۱۳۹۳ق). بحار الانوار الجامعة لدُرر أخبار الائمّة الاطهار، قم، دار الکتب الاسلامیة، چاپ اول.
  12. مفید، محمد بن محمد (بیتا). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، انتشارات بصیرتی، چاپ اول.
  13. مُقرّم، سیدعبدالرزاق (۱۳۸۳ش). مقتل الحسین۷، ترجمه محمدمهدی عزیزاللهی کرمانی، قم، انتشارات نوید اسلام، چاپ اول.