عناصر عرفان اجتماعی در نهضت حسینی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیاز پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه

چکیده

اباعبدالله الحسین نهضتی آفرید که گفتار و رفتار یا به عبارتی، قول و فعل را درهم آمیخت و قیامی جاودانه خلق کرد که مظهر تام «فعل معصوم»، و دارای حجیت است. فعل حادث در کربلا و قیام واقع شده در عاشورا، از سویی از رجوع امام و انسان کامل از سفر خلق به حق و سپس از حق در حقِ بالحق حکایت داشت و آنگاه رنگ و رایحه از حق به خلقِ بالحق داشته و در مرتبه اکمال و تکمیل با نقش هادی، مربی و ولیّ در سفر «فی الخلق بالحق» ظهور یافت. این نهضت جامع، ساحتی عرفانی، آن هم عرفان اجتماعی دارد که از عناصر بنیادینی ترکیب یافت و تشکیل شد و اکنون پرسش این است که عرفان اجتماعی برخاسته از نهضت حسینی، مبتنی بر چه عناصری است. نوشتار حاضر، عهده‌دار بیان و تبیین برخی عناصر عرفان اجتماعی عاشورایی مثل: معرفت و عبودیت خدا، امر به معروف و نهی از منکر، تولا و تبرا و گریه جهادی ـ حماسی است.
 

کلیدواژه‌ها


عرفان اجتماعی، محصول آغاز و انجام سفر سوم و چهارم سالک الیالله و عارف بالله است که مولود طبیعی عرفان اصیل اسلامی و سلوک ثقلینی خواهد بود. در عرفان اجتماعی، مؤلفههایی مثل: هدایت به سوی خدا، تربیت باطنی ـ معنوی، و مدیریت ـ سیاسی امت یا ساماندهی جامعه به سوی احقاق حقیقت و اقامه عدالت اجتماعی، حضور بالفعل و فعال دارد و عرفان اجتماعی در پرتو نهضت حسینی دارای عناصری است که روح اصلی و شاکله عرفان اجتماعی را تشکیل میدهند و پیوسته در دل و بطن آن جاری و متموج است و شناخت هر یک از عناصر زیرساختی، میتواند تمهیدی معرفتی ـ بینشی و مقدمهای گرایشی ـ کنشی در فهم و زیست مبتنی بر عرفان اجتماعی باشد که برخی از آنها عبارتاند از:

الف) عنصر معرفت و عبودیت خدا

امام حسین۷ در مقام خلیفه خدا و آیینهدار جمال و جلال الهی، عالیترین مرتبه عرفان به خدا و عبودیت عاشقانه در برابر معبود و معشوق را داراست و این عرفان و عبودیت عاشقانه را نهفقط در دعای عرفه، بلکه در قیام کربلا و عصر عاشورا در میدان جهاد و مقام شهادت متجلی ساخت. استاد جوادی آملی در خصوص معرفت شهودگرایانه و جهاد اکبر امام و یارانش و عناصر محوری سلوک تا شهود در میدان عمل و متن جامعه میفرمایند:

حسین بن علی۷ در آن قلّه شهود شهادتش، به حکیمان می‏فرماید: این پای چوبین را از پا بردار؛ یعنی در بسیاری از موارد، اندیشه و معادلات ریاضی، رهزن و حجاب است. جریان کربلا، نسبت به شهدای عالیمقام آن، جنگ اصغر نبود تا برای آب و خاک بجنگند و نیز جریان جهاد اوسط نبود تا صرفاً برای تزکیه روح نبرد کنند؛ آنها جهاد اصغر و اوسط را پشت سر گذاشتند و چون جهاد اکبر درجاتی دارد، به این بارگاه راه یافتند که مشهود شاهد عارف را بر فهم حکیم مُبَرْهن غالب کنند، سپس اصحاب خود را به این قلّه برسانند. اگر کسی خودش شاهد شد، باید امام شاهدان هم باشد؛ چون قرآن پس از معرفت، انسان را به مهاجرت فرا می‏خواند تا به امامت برساند. اگر چهار عنصر محوری معرفت، هجرت، سرعت، سبقت، بر پایه وحی قرآنی انجام پذیرد؛ یعنی انسان، نخست عارف شود و بفهمد راه کدام و کجاست و زشتی و زیبایی چیست و راهبلد و راهنمابلد شود و پس از معرفت، هجرت را آغاز کند، آنگاه در بخش هجرت به او گفته می‏شود [که] سرعت بگیر: {وَ سارِعُوا} (آل عمران: ۱۳۳) و وقتی سرعت گرفت، به او می‏گویند: به این فکر نباش که فقط سریع حرکت کنی؛ بلکه در این اندیشه کن که دیگران را عقب بزنی و خود جلو بیفتی: {سابِقُوا} (حدید: ۲۱) آنجا که می‏گویند: سرعت و سبقتْ ممنوع است، آن مرحله تکاثر است، نه کوثر. در مسئله کوثر میگویند: هرگز به این فکر نباش که خانه یا فرش شما بهتر از دیگران باشد: {هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً} (مریم: ۷۴)؛ که این تکاثر و ظاهرش ثروت است و باطنش سم. امّا آن کوثر، هرچه بیشتر باشد بهتر... وجود مقدّس حسین بن علی۷ همه این راه‏ها را حتی برای کرسینشینان صدر عرفان تنظیم کردند... هر عارفی به وجود سیّدالشّهداء۷ می‏بالد؛ زیرا پیام حسینی آموزگار چنین عارفان واصل است (جوادی آملی، ۱۳۸۱، ص۸۹-۹۱).

بنابراین، عرفان برساختة نهضت حسینی، عرفان در خلوت و خلسه، عزلت و انزوا نیست؛ بلکه عرفان در جلوت و متن هجرت و جهاد منتهی به شهادت و مدل معیار برای عرفان اجتماعی است؛ عرفانی که سجاده و سنگر، و شمشیر و شهود را درآمیخت؛ همانطور که امیرالمؤمنین علی۷ نزدیک به یک‏ ربع ‏قرنْ قبل از حادثه عاشورا، هنگام عبور از کربلا، خطاب به همراهانشان فرمود: «اینجا قتلگاه شهیدان عاشق است»؛ و «مصارع عشّاق شهداء» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۴۱، ص۲۹۵). آری، «همه کسانی که در صحنه کارزار کربلا در جبهه توحید پیکار می‏کردند و شمشیر ایمان و عرفان بر فرق عصیان و طغیان می‏کوبیدند، عاشق خداوند بودند و امام حسین۷ سردار سپاه عشق بود» (جوادی آملی، ۱۳۷۷، ص۲۳۹)؛ زیرا با نزدیکتر شدن ظهر عاشورا، تهدید سپاهیان دشمن افزونتر میشد و وحشت و اضطراب، زنان و اطفال خردسال را فرا گرفته بود و حسین بن علی۷، فرزند برومند حضرت فاطمه۳، تنهایی را احساس می‏کرد که در این میان، سیدالشهدا۷ دستش را به آسمان بلند کرد و با معبود خود اینگونه سخن گفت:

بارالها، تو در هر اندوه و مشکلی مورد اعتماد منی و در هر سختی، مایه امید و در هر امری که بر من وارد آید، مورد اعتماد و پشتیبان من هستی. غمهایی سبب سستی قلب می‏شود و راه چاره‏اندیشی را بر انسان می‏بندد. در آن هنگام، دوستان انسان را رها می‏کنند و دشمنان به نکوهش می‏پردازند. چه بسیار در چنین غمهایی که به درگاه تو روی آوردم، به تو شکایت کردم و از دیگران روی گرداندم و تو آن غمها را بر طرف ساختی. پس تو عطاکنندة هر نعمت، صاحب هر خیر و نیکی و پایان هر آرزو و امیدی. (حسینی دشتی، ۱۳۷۸، ج۲، ص۳ و ۱۳).

این است سیمای کامل عرفان اجتماعی در سایه نهضت حسینی.

اکنون باید دانست که این امام در موضوع معرفت به خدا و گرایش به عبودیت محض در برابر خدا و گریز از عبودیت در برابر غیر خدا فرمود:

اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ اللهَ جَلَّ ذِکْرُهُ ماخَلَقَ الْعِبادَ اِلاّ لِیَعْرِفُوهُ، فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإذا عَبَدُوهُ اسْتَغْنُوا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ ماسِواهُ. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: یَابْنَ رَسُولِ الله ِ بِأَبی أَنْتَ وَاُمّی فَما مَعْرِفَةُ اللهِ؟ قالَ: مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمانٍ إِمامَهُمْ اَلَّذی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طاعَتُهُ (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۵، ص۳۱۲).

در این حدیث نغز و پُرمغز، عبودیت در برابر خدا مترتب بر معرفت به خدا و آنگاه در پرتو عبودیت معرفتمندانة خدای سبحان، استغنای از عبودیت و کرنش در برابر غیر خدا مطرح شد و درس بزرگی برای اهل عرفان و عبودیت، جهاد با طاغوت و عدم سرسپردگی در برابر غیر خداست و چه زیبا مقوله معرفت به خدا به معرفت به امام زمان و اطاعت از او تفسیر شده است که توحید و امامت، قرین و رهین هماند و مخ و مغزای عرفان اسلامی نیز توحید و موحد (انسان کامل که همان خلیفةالله، حجةالله، پیامبر و امام است) میباشد که حدیث سلسلةالذهب یعنی: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها» (شیخ صدوق، ۱۴۰۴، ج۲، ص۱۳۵) نیز ناظر بر آن است تا نشان دهد که توحید منهای امامت یعنی توحید منهای توحید.

ب) عنصر امر به معروف و نهی از منکر

عنصر امر به معروف و نهی از منکر، که عنصر تهاجمی نهضت امام حسین۷ و واقعه عاشوراست، بخشی از وصیتنامه امام است: «انّی ما خَرَجْتُ اشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاصْلاحِ فی امَّةِ جَدّی، اریدُ انْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهى‏ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ ابی عَلِی بْنِ ابی طالِبٍ۷» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۴۴، ص۳۲۹). با دقت و تدّبر در متن این وصیت، مییابیم که در اینجا مسئله، دعوت اهل کوفه نیست؛ تا جایی که حضرت، حتی مسئله امتناع از بیعت با یزید را هم مطرح نمیکند؛ یعنی غیر از مسئله بیعت خواستن و امتناع از بیعت، مسئله دیگری وجود دارد. اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگری نبود، ظالم و ستمگر نبود؛ بلکه او انسانی مصلح بود. استاد شهید، چقدر عمیق و با نگاه محققانه و مدّبرانه به تجزیه و تحلیل ساختمان و ساختار وجودی نهضت امام حسین۷ میپردازند؛ آنجا که میفرمایند:

در ساختمان نهضت مقدس حسینی، سه عنصر اساسی دخالت داشته است و مجموعاً سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است: یکی اینکه بلافاصله بعد از درگذشت معاویه، یزید بن معاویه فرمان می‏دهد که از حسین بن علی۸ الزاماً بیعت گرفته شود. امام در مقابل این درخواست، امتناع می‏کند. آنها فوقالعاده اصرار دارند. به هیچ قیمتی از این تقاضا صرف نظر نمی‏کنند و امام، شدیداً امتناع دارد و به هیچ قیمتی حاضر نیست به این بیعت تن بدهد. از همین جا تضاد و مبارزه شدید شروع می‏شود.

عامل دومی که در این نهضت تأثیر داشته است و باید آن را عامل درجه دوم و بلکه سوم به حساب آورد، این است که پس از آنکه امام، به واسطه درخواست بیعت در چنین شرایطی قرار می‏گیرد که از آنطرف اصرار و از طرف ایشان انکار است، به مکه مهاجرت می‏کنند. پس از یکی دو ماه اقامت در مکه، خبر چگونگی قضیه به مردم کوفه می‏رسد. آن وقت، مردم کوفه به خود آمده، امام را دعوت می‏کنند. برعکسِ آنچه ما غالباً می‏شنویم و مخصوصاً در بعضی کتب درسی می‏نویسند، دعوت مردم کوفه، علت نهضت امام نیست؛ [بلکه] نهضت امام، علت دعوت مردم کوفه است. نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه، امام قیام کرد؛ بلکه بعد از اینکه امام حرکت کرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند ـ چون زمینة نسبتاً آماده‏ای در آنجا وجود داشت ـ ، مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند.

عامل سوم، عامل امر به معروف و نهی از منکر است. این عامل را خود امام، مکرر و با صراحت کامل و بدون آنکه ذکری از مسئله بیعت و دعوت اهل کوفه به میان آورد، به عنوان یک اصل مستقل و یک عامل اساسی ذکر نموده و به این مطلب استناد کرده است (مطهری، ۱۳۷۸، ج‏۱۷، ص۲۱۲).

آنگاه استاد شهید به ارزشگذاری این عوامل میپردازند و ارزش و میزان نقش هریک از آنها را مورد بحث قرار میدهند و میفرمایند:

مکرر نام امر به معروف و نهی از منکر را می‏برد، بدون اینکه اسمی از بیعت و دعوت مردم کوفه ببرد. این عامل، ارزش بسیاربسیار بیشتری از دو عامل دیگر به نهضت حسینی می‏دهد. به موجب همین عامل است که این نهضت، شایستگی پیدا کرده است که برای همیشه زنده بماند (همان، ص۲۱۴).

ایشان معتقدند: «اما به موجب عامل سوم، حسین یک مرد معترض و منتقد است؛ مردی است انقلابی و قیامکننده، یک مرد مثبت است. دیگر انگیزه دیگری لازم نیست» (همان، ص۲۱۵). سپس ایشان به مسئولیتهای فردی و اجتماعی انسان در برابر جامعه اشاره میکنند و میفرمایند:

اسلام، نهتنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسئول و متعهد می‏داند؛ بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسئول و متعهد می‏داند. امر به معروف و نهی از منکر، همین است که ‏ای انسان! تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار مسئول و متعهد نیستی؛ تو در مقابل اجتماع خود هم مسئولیت و تعهد داری (همان، ص۲۲۲).

پس اولاً عنصر امر به معروف و نهی از منکر، عنصر تهاجمی، فعال و انقلابی نهضت حسینی است و ثانیاً این عنصر، عنصر اجتماعی بسیار مهمی در قیام کربلا و معارف اسلامی، و اکنون در سیر و سلوک اهل بیتی و عرفان عاشورایی است؛ زیرا چنانکه روشن است، برای امر به معروف و نهی از منکر، شرایطی لازم است و از آنها این است که انسان، خوف ضرر نداشته باشد. حال، چگونه است که امام حسین۷، که نهفقط خوف ندارد و بلکه به شهادت خود و اصحابش و اسارت خانوادهاش یقین دارد، دست به چنین قیام منتهی به شهادت و اسارت میزند؟ در پاسخ به این پرسش دو تلقی و تحلیل وجود دارد که توجه و تدّبر در آن بسیار مهم است:

۱. تلقی استاد شهید مطهری که میفرمایند:

اباعبدالله۷ در چنین جریانی، ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر، به خاطر این اصل اسلامی، می‏توان جان داد، عزیزان داد، مال و ثروت داد، ملامت مردم را خرید و کشید. چه کسی توانسته است در دنیا به اندازة حسین بن علی۸ به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارزش بدهد؟ معنی نهضت حسینی، این است که امر به معروف و نهی از منکر، آنقدر بالاست که تا این حد در راه آن می‏توان فداکاری کرد.

فرق است بین ترتّب مفسده برای اسلام و ضرر شخصی‏ دیگر با نهضت حسینی. جایی برای این سخن باقی نمی‏ماند که امر به معروف و نهی از منکر، مرز می‏شناسد. خیر، مرز نمی‏شناسد. بله مفسده می‏شناسد؛ یعنی آنها که می‏گویند امر به معروف و نهی از منکر مشروط به عدم مفسده است، درست می‏گویند. اگر هم ضرر را به معنای مفسده می‏گیرند، درست می‏گویند؛ بدین معنا که ممکن است من گاهی امر به معروف و نهی از منکر کنم، بخواهم خدمتی به اسلام کنم؛ ولی همین امر به معروف و نهی از منکر من، مفسده دیگری برای اسلام به وجود آورد؛ نه برای من، مفسده‏ای برای اسلام به وجود آورد که آن مفسده، از این خدمتی که من از این راه به اسلام می‏کنم، بیشتر است. بسیارند افرادی که نهی از منکر می‏کنند؛ ولی نهتنها نتیجه‏ای نمی‏گیرند، بلکه با نهی از منکرشان، آن کسی را که نهی از منکر می‏کنند، به کلی از دین بری می‏کنند. من مسئله ترتّب مفسده را می‏پذیرم؛ اما مسئله ضرر را، آنهم ضرر شخصی که مرز امر به معروف و نهی از منکر ضرر شخصی است (درباره هر موضوعی می‏خواهد باشد)، نمی‏پذیرم؛ به دلیل اینکه حسین بن علی نپذیرفت (همان، ص۲۶۹).

ایشان در نقد تحلیل برخی، مبنی بر اینکه نهضت امام حسین۷ بر اساس دستور خصوصی به ایشان بود، میفرمایند:

یکی از اموری که موجب می‏گردد داستان کربلا از مسیر خود منحرف گردد و از حیّز استفاده و بهرهبرداری عامه مردم خارج شود و بالأخره، آن هدف کلی که از امر به عزاداری آن حضرت در نظر است، منحرف گردد، این است که می‏گویند حرکت سیدالشهدا۷، معلول یک دستور خصوصی و محرمانه، به نحو قضیه شخصیه بوده است و دستوری خصوصی در خواب یا بیداری به آن حضرت داده شده است؛ زیرا اگر بنا شود که آن حضرت یک دستور خصوصی داشته که حرکت کرده، دیگران نمی‏توانند او را مقتدا و امام خود در نظیر این عمل قرار دهند و نمی‏توان برای حسین، «مکتب» قائل شد؛ برخلاف اینکه بگوییم حرکت امام حسین۷ از دستورهای کلی اسلام استنباط و استنتاج شد و امام حسین۷ تطبیق کرد با رأی روشن و صائب خودش، که هم حکم و دستور اسلام را خوب می‏دانست و هم به وضع زمان و طبقه حاکمه زمان خود آگاهی کامل داشت؛ تطبیق کرد آن احکام را بر زمان خودش و وظیفه خودش را قیام و حرکت دانست. لهذا در آن خطبه معروف، استناد کرد به حدیث معروف رسول خدا۹«مَنْ رَأى‏ سُلْطاناً جائِراً ...». ایضاً فرمود: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لایُعْمَلُ بِهِ وَ أنَّ الْباطِلَ لایُتَناهى‏ عَنْهُ، لِیَرْغَبِ‏ الْمُؤْمِنُ ...». نفرمود: «لِیَرْغَبِ الْامامُ»؛ یعنی وظیفه هر مؤمنی این بود؛ نه وظیفه امام حسین۷ از آن نظر که امام بود. ولی معمولاً گویندگان برای اینکه به خیال خودشان مقام امام حسین۷ را بالا ببرند، می‏گویند دستور خصوصی برای شخص امام حسین۷ برای مبارزه با شخص یزید و ابن زیاد بود و در این زمینه از خواب و بیداری، هزارها چیز می‏گویند. درنتیجه، قیام امام حسین۷ را از حوزه عمل بشری قابل اقتدا و اقتفا که (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسولِ اللهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ) خارج می‏کنند و به اصطلاح، از زمین به آسمان می‏برند و حساب «کار پاکان را قیاس از خود مگیر» به میان می‏آید و امثال اینها. هر اندازه در این زمینه خیالبافی بیشتر بشود، از جنّ و ملک و خواب و بیداری و دستورهای خصوصی زیاد گفته شود، این نهضت را بی‏مصرف‏تر می‏کند (همان، ص۴۷۳).

۲. تلقی استاد آیتالله مصباح یزدی که در پاسخ به پرسش یادشده، شقوقی را مطرح میکنند و میفرمایند برخی میگویند که این نوع امر به معروف و نهی از منکر، حکمی اختصاصی برای سیدالشهدا۷ بود که از آسمان نازل شده بود و فقط در حق ایشان بود. بعضی هم میگویند برای هر کدام از ائمه اطهار: وظیفهای اختصاصی وجود داشته است که از جانب خدا برای آنان تعیین و مشخص شده بود و این اعمال، ملاک عامی نداشته و قابل سرایت به دیگران نیست... .

سپس استاد، در اهیمت امر به معروف و نهی از منکر در قرآن، روایات و کلمات اهل بیت: به تفصیل بحث کرده، گستره امر به معروف و نهی از منکر را تبیین میکنند (ر.ک: مصباح یزدی، ۱۳۷۹، ص۱۵۲-۱۸۶) و در نهایت، میفرمایند که با توجه به موارد استعمال امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و روایات، به این نتیجه رسیدیم که امر به معروف، دو اصطلاح و معنا دارد که یکی از آنها، معنای خاص و دیگری عام است. معنای خاص امر به معروف و نهی از منکر، همان معنای مصطلح است که در رسالههای عملیه مطرح گردیده و برای آن نیز شرایطی ذکر میشود. از شرایط عمل به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، این است که احتمال یا خوف ضرر نباشد؛ اما امر به معروف و نهی از منکر، معنای وسیعتر نیز دارد که شامل احکام و عناوین دیگری میشود و حتی در بعضی موارد، جهاد را نیز در برمیگیرد... . سپس ایشان میفرمایند که امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام؛ یعنی هرگونه تلاشی که شخص به منظور اثرگذاردن در دیگری انجام میدهد؛ بهگونهایکه او را وادار به انجام کار واجب کند یا از کار حرام باز دارد. این تلاش ممکن است از طرق مختلف مانند تعلیم حکم یا موضوع عمل مورد نظر انجام شود... . ممکن است «تعلیم»، مهمترین مصداق امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام باشد. از طرف دیگر، کاری مانند حرکت سیدالشهدا۷ که منجر به شهادت آن حضرت شد نیز از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام است (همان، ص۱۸۹-۱۹۰). سپس استاد مصباح یزدی به بیان مصادیق سهگانة امر به معروف و نهی از منکر؛ یعنی تعلیم جاهل، تذکر و موعظه، و جهاد و شهادتطلبی برای بیدار کردن جامعه (ر.ک: همان، ص۲۰۷) پرداخته و در نهایت، امر به معروف و نهی از منکر امام حسین۷ را مصداق بارز قسم سوم شمرده و فرمودهاند: «همان کاری که حسین۷ کرد، شوکی در جامعه اسلامی به وجود آورد که تا قیام قیامت، اثر خود را خواهد داشت» (همانجا). اکنون با عنایت به مباحث پیشین، شواهد سهگانه اثباتکننده این موضوع را که «امر به معروف و نهی از منکر»، عنصر محوری، تهاجمی، انقلابی و خاستگاه قیام نهضت عاشورای امام‏حسین۷ است، ذکر میکنیم که عبارتاند از:

۱. امام۷ در مدینه و در وصیت به برادرش (محمد بن حنفیه) از امر به معروف و نهی از منکر بر مدار سیره و قانون جدّ و پدرش سخن به میان آورد (مقرم، ۱۳۹۹، ص‏۱۵۶) که قبلاً مطرح کردیم.

۲. اباعبدالله۷ در مسیر راهش به کربلا، میان یاران حر ریاحی خطبه خواند و فرمود:

ای مردم، رسول خدا۹ فرمود: «کسی که ببیند حاکم ستمگری، حرام خدا را حلال می‏شمارد و پیمان خدا را می‏شکند و با سنت رسول خدا۹ مخالفت می‏ورزد و میان بندگان خدا به فساد و ستمکاری عمل می‏کند؛ اما وی با عمل یا سخن بر ضد حاکم قیام نکند، سزاوار است خدا او را با آن حاکم محشور کند».

آگاه باشید بنی‏امیه، به اطاعت شیطان گردن نهادند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و فساد را آشکار ساختند و حدود الهی را ترک کردند و بیتالمال را غارت نمودند و حرام خدا را حلال، و حلالش را حرام شمردند و من به خلافت از کسانی که [دین خدا را] تغییر دادند، سزاوارترم (همان، ص‏۲۱۸).

۳. امام۷ در جمع اصحابش در کربلا خطبه‏ای ایراد کرد که در آن فرمود:

کار ما بدینجا کشیده که می‏بینید! کار دنیا دگرگون و بسیار زشت و ناپسند شده است! نیکیهای دنیا ترک می‏شود و از آنها چیزی باقی نمانده، جز ته‏مانده‏هایی مانند ته‏ماندة آبشخورها، و پستیهای زندگی مانند خوردنی‏های زیانبخش و بیمارکننده است. آیا نمی‏بینید که به حق عمل نمی‏شود و از باطل نهی نمی‏گردد؟! سزاوار است در چنین وضعی مؤمن، مرگ و ملاقات با خدا را آرزو کند. من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی‏بینم و زندگی با ستمگران را جز خواری و ذلت نمی‏دانم (همان، ص‏۲۳۲).

با تدبر در این شواهد سهگانه، میتوان دریافت که امر به معروف و نهی از منکر، هویت اصلی نهضت حسینی را شکل میدهد و قلمرو وسیع فردی و اجتماعی، و در ساحت اجتماعی، امر حکومت و نظام سیاسی حاکم را نیز شامل میشود و راهبرد اصلاح یا حتی تغییر مدل مدیریتی حاکم و ارائه مدل جدیدی از حکومت را در بر میگیرد؛ چنانکه در زیارت وارث می‏خوانیم: «أشهد أنک قد أقمت الصلوة و اتیت الزکوة و أمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» (قمی، ۱۳۸۲، زیارت وارث). مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای ادام الله ظله الوارف در این زمینه سخنی سدید و تحلیلی صائب دارند و میفرمایند:

تمام راههایی که میشود فرزند پیغمبر از آن راهها استفاده کند برای حفظ میراث عظیم اسلام ـ که میراث جدّ او و پدر او و پیروان راستین آنهاست ـ در زندگی سیدالشهدا محسوس است؛ از تبیین و انذار، از تحرک تبلیغاتی، از بیدار کردن و حساس کردن وجدانهای عناصر خاص ـ همین خواص که ما تعبیر میکنیم ـ در آن خطبة منا، اینها همه در طول زندگی سیدالشهداست. بعد هم ایستادگی در مقابل یک انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه اینکه امام حسین۷ از سرنوشت این حرکت بیاطلاع بود؛ نه، اینها امام بودند. مسئلة معرفت امام و علم امام و آگاهی وسیع امام، بالاتر از این حرفهایی است که ماها در ذهنمان میگنجد؛ بلکه به معنای ترسیم یک دستورالعمل میایستد، تسلیم نمیشود، مردم را به یاری میطلبد. بعد هم وقتی یک عدهای پیدا میشوند ـ که همان اهل کوفه باشند ـ و اظهار میکنند که حاضرند در کنار آن بزرگوار در این راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت میکند و به طرف آنها میرود. بعد هم در میانة راه پشیمان نمیشود. بیانات امام را که انسان نگاه میکند، میبیند حضرت عازم و جازم بوده است برای اینکه این کار را به پایان ببرد (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران، ۱۳۹۰/۰۴/۱۳).

بنابراین، نهضت و شهادت سیدالشهدا۷ دو هدف داشت: ۱. نفی آنچه به نام اسلام القا میکردند (احیای پیرایشی یا زدایش بدعتها)؛ ۲. اثبات آنچه از اسلام، امحا، انکار یا فراموش شده بود؛ مانند امر به معروف و نهی از منکر (احیای آرایشی) و این هر دو با هم؛ یعنی «احیای اسلام محمدی۹». بنابراین، امام حسین۷ برای احیای دین و تفکر دینی از سویی و اصلاح امت پیامبر۹ از دیگر سو، عنصر امر به معروف و نهی از منکر را که عنصری بنیادی ـ راهبردی و درعینحال، کاربردی در میدان عمل اجتماعی است، برگزید. به تعبیر بسیار عمیق مقام معظم رهبری، آیتالله خامنهای:

امام حسین۷ قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهی از منکر است. البته این کار، گاهی به نتیجه حکومت میرسد؛ امام حسین۷ برای این آماده بود. گاهی هم به نتیجه شهادت میرسد؛ برای اینهم آماده بود (بیانات در خطبههای نماز جمعه، عاشورای ۱۴۱۶، ۱۹/۳/۱۳۷۴).

پس این است که امام۷ با اصل امر به معروف و نهی از منکر وارد میدان مبارزه با بنیامیه و انحرافات و استبداد فرهنگی ـ سیاسی آنها شد.

ج) عنصر تولا و تبرا

از عناصر بنیادین عرفان اجتماعی، عنصر تولا و تبرا و حب و بغض فیالله است. چنانکه در حدیثی آمده: «هل الدین الا الحب و البغض فی الله» (نوری، ۱۴۰۸، ج۱۲، ص۲۲۷)، اساس توحید و عبودیت، تولای تام به ولایت الهیه و تبرای تام از ولایت طاغوت است (خوئی، ۱۳۶۹، ج۷، ص۱۶۸، شماره ۴۵۱۵) و در حدیث قدسی آمده است:

خداوند به موسی۷ فرمود: «آیا هرگز کاری برای من انجام داده‏ای»؟ موسی عرض کرد: «برایت نماز گزاردم، روزه گرفتم، صدقه دادم و تو را یاد کردم». خداوند فرمود: «نماز، برهان و حجّت برای تو است؛ روزه سپر تو در برابر آتش جهنم است؛ صدقه، سایة سرت [در روز قیامت] و یاد من، نوری برای تو است؛ اما چه کاری برای من کرده‏ای»؟ موسی۷ عرض کرد: «مرا به کاری که برای تو است، راهنمایی فرما». خداوند فرمود: «آیا هرگز برای من با کسی دوستی یا دشمنی کرده‏ای»؟ موسی دانست که برترین اعمال، دوستی و دشمنی برای خداست (محمدی ریشهری، ۱۳۸۱، ج۲، ص۹۶۶).

در روایتی آمده است که ایمان، دوستی با اولیای خدا، و دشمنی با دشمنان خداست (همان، ص۹۴۴). زیارت عاشورا در این زمینه، بهترین مضامین ولایت و برائت را در خصوص عرفان اجتماعی ـ اسلامی دارد. عرفان اجتماعیِ مبتنی بر اسلام ناب، عرفان خنثی و منفعل، عرفان بدون خط قرمز و معیار و مدار حرکت اجتماعی نیست؛ بلکه با دوستان خدا، دوست و با دشمنان خدا، دشمن است و حیات اجتماعیاش را با چنین معیارهایی تعریف و تنظیم میکند و این، هرگز با مدارای اجتماعی و مروت با دشمنان منافات ندارد و درعینحال، با {أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ} (فتح: ۲۹) سازگاری دارد. عرفان اجتماعی در پرتو نهضت حسینی، با قاعدة «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم» (قمی، ۱۳۸۲، زیارت عاشورا)، اصل تولا و تبرا را معنا کرده، تفسیر علمی و عملی میکند و این خط مستقیم را در همه عصرها و مصرها تداوم میبخشد؛ زیرا باور دارد که این اصل عقلانی ـ اجتماعی، ضامن بقای حیات اجتماعی و پیدایی و پایایی روحیه عدالتخواهی و ظلمستیزی اوست که فراز: «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ» و قید «اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ» دامنة فرازمانی بودن و روح فلسفه تاریخی و اجتماعی آن را تبیین میکند؛ چه اینکه در این زیارت آمده است: «فاسئل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم ورزقنی البرائة من اعدائکم، ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة و ان یثبت لی عندکم قدم صدق فی الدنیا و الآخرة» (همان). بنابراین، اگر گفتهاند «عرفان، صلح کل است»، با نظر مثبتاندیشانه، قابل تأویل است و معنای صلح کل، ازبینبردن و بههمریختن خطوط قرمز و مرزهای ایمان و کفر، توحید و شرک، عدل و ظلم نیست و عرفان اجتماعی، به یقین بدون مرز نبوده، خالی از خطوط قرمز نیست، که این معنای منیع را میتوان در سیره پیامبر اعظم۹ و عترت طاهرهاش: کاملاً به نظاره نشست و جاذبه و دافعه را که عبارت دیگری از اصل تولا و تبراست، در منطق علمی حیات طیبه و سبک زندگی آنان، که از عارفان حقیقی و بلکه امیران و قافلهسالاران عارفان بودهاند، مشاهده کرد.

د) عنصر گریه جهادی ـ حماسی

در نهضت امام حسین۷، گریه و اشک با جهاد و حماسه درهم آمیختهاند؛ زیرا گریه بر «شهید»، آنهم بر سالار شهیدان اباعبدالله الحسین۷ است و رهاورد گریه بر سیدالشهدا۷ و شهدای مجاهد و مظلوم کربلا، تخلق به خوی جهادی و شهادتطلبی در برابر ظلم و بیعدالتی خواهد بود. چرا چنین نباشد که شهید، با هجرت و جهاد آگاهانهاش برای زنده کردن جامعه و جاری ساختن خونش در رگهای اجتماع، به اجتماع حیات و حرکت میبخشد و «شهید»، در حقیقت مفتاح عقلانیت و عدالت، حریت و معنویت است. حال اگر این شهید، سرور شهیدان، امام حسین۷ و شهدای عاقل و عارف کربلا باشند که در واقع، مفتاح مفاتیح حقایق و ارزشهای الهی خواهند بود. از مسائل مهمی که در سیرۀ عملی و گفتاری اهل بیت: از جایگاه بسیار والایی برخوردار است و علاوه بر این، آن بزرگوارانْ یاران و امت خویش را به آن توجه دادهاند، موضوع اشک و اندوه بر مصائب حضرت سیدالشهدا۷ است.

امام رضا۷ نیز در حدیثی فرمود:

مَن تَذَکَّرَ مُصابَنا و بَکی لِمَا ارتُکِبَ مِنّا کانَ مَعَنا فی دَرَجَتِنا یَومَ القِیامَةِ و مَن ذَکَّرَ بِمُصابِنا فَبَکی و أبکی، لَم تَبکِ عَینُهُ یَومَ تَبکِی العُیونُ و مَن جَلَسَ مَجلِسا یُحیی فیهِ أمرَنا، لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَموتُ القُلوبُ (شیخ صدوق، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۹۴، ح ۴۸).

هر کس مصیبت ما را به یاد آورد و برای ستمهایی که بر ما رفته است، بگِرید، روز قیامت، با ما در یک درجه خواهد بود و هرکه یاد مصیبت ما کند و بگرید و بگریاند، در آن روزی که چشمها میگریند، چشم او نمیگرید و هر کس در مجلسی بنشیند که یاد و نام ما در آن زنده میشود، در آن روزی که دلها میمیرند، دل او نمیمیرد.

بنابراین، میتوان فلسفههای سازنده و تربیتی گوناگونی را برای گریه بر امام حسین۷ ذکر کرد که از آنها عبارتاند از:

  1. گریه برای اهل بیت: و از جمله اباعبدالله۷، نوعی ابراز محبت و مودت و تمنای سنخیت وجودی با آنان است.
  2. پالایش و پیرایش روح یا تزکیه جان و دل و احساس نزدیکی به خدا.
  3. پیوند عمیق عاطفی و درونی میان مردم و الگوهای راستین امت.
  4. اعلام وفاداری به رهبران و پیشوایان دین و مکتب.
  5. الهام شدن روح انقلابی، حماسی و ستمستیزی به مردم.
  6. شرکت وجودی در حماسه حسینی و قیام عاشورایی و در واقع، موضعگیری علیه ضلالت و ظلم، منکرات فردی و سیاسی و طلب عدالت و قسط اجتماعی.
  7. گریه مبتنی بر معرفت، در واقع پیوند ناگسستنی عقل و عشق و عاطفه خواهد بود.
  8. زندهنگهداشتن نام و یاد امام حسین۷ و یادسپاری پیوستة قیام کربلا؛ چنانکه شهید مطهری فرمودهاند:

پرتویی از روح حسین بن علی۸ بر روح ما بتابد. اگر اشکی برای او میریزیم، باید در مسیر هماهنگی روح ما باشد. روح ما پرواز کوچکی با روح حسین انجام دهد. ذرهای از همت او، غیرت او، حریت او، ایمان او، تقوای او، شجاعت او و در
ما بتابد. اینچنین اشکی اگر از چشمان جاری شود، آن اشک هرچه دلتان میخواهد، قیمت دارد. اگر گفتهاند به اندازه یک بال مگس هم اگر باشد، یک دنیا ارزش
دارد، باور کنید؛ اشکی که برای هماهنگی کردن و پیروی از حسین۷ باشد (مطهری، ۱۳۷۸، ج۱۷، ص۱۰۷).

پس گریه برای مصائب وارده بر امام حسین۷ آثار فردی، اجتماعی، دنیایی و آخرتی فراوانی دارد؛ زیرا گریه برای آن حضرت، نوعی پیوند با حرکت، راه و روش و هدف آن حضرت است. ازاینرو، گریه برای او، عامل آمادگی برای مبارزه و جهاد با فساد عقیدتی، اخلاقی و اجتماعی و سبب امیدواری و رسیدن به هدف نهایی است.

۹. انسانی که معرفت اجمالی یا تفصیلی به فلسفه، اهداف و ارزشها یا چرایی و چگونگی قیام عاشورای حسینی دارد و گریه عاطفی ـ عقلی میکند، درحقیقت در متن قیام جاودانه کربلا که علیه ضد ارزشها بود، حضور حماسی دارد و اشکهایش بر شهدای کربلا، اگرچه عاطفی است، عقلانی و خردمندانه و درباره برخی دلباختگان و شهدای کربلا، عاشقانه خواهد بود و چنین اشک و آه و سوختنی، هم آثار فردی و هم آثار اجتماعی دارد. آثار فردیاش، سازندگی روحی و درونی، تصفیه باطن و تزکیه نفس برای حرکت هدفدار در صراط تکامل وجودی است و زمان رقت قلب، زمان گشایش درهای رحمت خدا و افاضات ربوبی و نفحات قدسی است و این زمان را باید درک و دریافت و از آن مراقبت کرد تا دل با دلدار ارتباط حقیقی یابد و به آن بپیوندد و شاید جمله جمیل حضرت آیتالله بهجت۲ که فرمود: «من خیال میکنم که گریه بر حضرت سیدالشهدا۷ از نماز شب خواندن بالاتر باشد» (مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی بهجت، ۱۳۹۴ش، ص۲۶۹)، برای همین اثرگذاری باطنی و مفید بودن درونی آن است و آثار اجتماعیاش، زنده شدن روح جهادی ـ حماسی و روحیه شهادتطلبی در راه عقیده اسلامی و احیای ارزشهای والای وحیانی خواهد بود. بنابراین، گریه عاطفی ـ عقلی و عاشقانه برای جامعه اسلامی ـ شیعی، حرکتزا و حرارتبخش، تعهدآفرین و مسئولیتآور است و گریه، اگر عارفانه و با همة مراتب عرفانیاش باشد، سوختن و ساختن روح و روان و اتصال جان به جانان را دربردارد. گریه بر مظلومیت امام حسین۷ نوعی بیعت، عهد و پیمان با اهداف و فلسفه قیام اوست. گریهای از جنس امر به معروف و نهی از منکر است که جنبههای فردی ـ اجتماعیاش مشهود اهل شناخت و شهود است. گریه بر امام حسین۷ و شهدای کربلا، نوعی اعلام حضور در رکاب آنان و معیت با امام و ضدیت با دشمنان امام و اسلام ناب محمدی۹ است؛ به تعبیر امام رضا۷: «اگر دوست داری که ثواب شهیدان کربلا را داشته باشی، هرگاه به یاد آن حادثه افتادی، بگو: کاش من نیز با آنان بودم و با آنان به رستگاری بزرگ میرسیدم» (حر عاملی، ۱۴۱۴، ج‏۱۴، ص۴۱۷). آری، با گریه باید ارتباط واقعی ما با امام۷ و شهدای کربلا برقرار شود و مصائب و متاعب، ما را به یاد مصائب و متاعب اهل بیت عصمت و طهارت: اندازد و با نام و یادشان آرام گیریم. باید کمکم با گریه آگاهانه و عاشقانه، در تمام عرصههای زندگی با حسین بن علی۸ مرتبط شویم و سبک زندگی حسینی و عاشورایی پیدا کنیم ولاغیر. صِرف دلشکستگی و جاریشدن اشک و سوختن عاطفی (که البته ارزش دارد، ولی اگر منهای عقلانیت و عشق باشد، چنانکه باید و شاید، مؤثر نخواهد بود)، خیلی کارساز نیست. به تعبیر آیتالله مصباح یزدی:

رابطه بین ما با محبوبهای حقیقی، فقط گزاره ادبی و شاعرانه نیست؛ بلکه حقیقت ثابت است. آدمی آنگاهکه کسی را دوست میدارد، دلش میخواهد محبوبش نیز به یاد او باشد. یکی از اصحاب امامان: خدمت امامش مشرّف شد و گفت: «آقا، میخواهم بدانم موقعیت من نزد شما چگونه است»؟ فرمود: «ببین موقعیت و منزلت ما نزد تو چه اندازه است. به همان اندازهای که تو به ما اهمیت میدهی، ما هم به تو اهمیت میدهیم». سر رشته را که تکان میدهد، آن طرف هم تکان میخورد. اگر میخواهی ارتباط محفوظ باشد، کلید ارتباط دست تو است. دکمه توجه را فشار بده تا بیدرنگ ارتباط برقرار شود. راه دوری در پیش نیست؛ بلکه توجهی خالصانه کافی است (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ص۱۳۵).

بنابراین، یک طرف این ارتباط به ما برمیگردد که چگونه ارتباطی برقرار میکنیم؟ اشک و گریه بر امام حسین۷، بر اساس چه بینش و گرایشی بر چشمانمان جاری میشود و چه منش و کنشی را در ما پدید میآورد؟ اگر بر بنیاد بینش و گرایش حسینی است و منش و کنشگریهای حسینی در ما پدید میآورد، معلوم میشود که آن گریه و اشک، سازنده و سوزنده و گدازنده بوده است و چنین گریهای خلوت و جلوت ما را تدبیر میکند. هرگاه این گفتمان بر درد و آه، بر سوز و گداز، بر اشک و ناله و لابه ما حاکم شد، فرد و جامعه را حیات و حرکتی عاشورایی میبخشد و عرفانی حماسهساز خلق میکند. با چنین بینش و گرایش، و منش و کنشی میدانیم و مییابیم که چرا امام حسین۷ فرمود: «انا قتیل العبره» (ابن قولویه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۸) و در برخی روایات و زیارات از آن حضرت به «قتیل العبرات» یعنی کشته اشکها یاد شده است (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۹۸، ص۳۵۴ ) و به تعبیر استاد جوادی آملی: «عبره، اشک فراوانی است که از شبکه چشم بگذرد و بر گونهها بغلتد و بر گونه عبور کند و چنین اشکی بر حضرت سیدالشهدا۷ فضیلت فراوان دارد» (جوادی آملی، ۱۳۹۱، ص۲۱۰). آنگاه فرمود:

اشکفشانی بر سالار شهیدان، که گریه بر اساس مکتب است، سیره رسول اکرم۹ و امامان معصوم: از امیر مؤمنان۷ تا امام عصر[ بوده و هست. حتی خود امام حسین۷ نیز بر خود گریسته است؛ چون شهادت او به گونهای بود که جای گریستن دارد. مکتب امام حسین۷، مکتب گریه بر محور عقل و سهو عدل است (همان).

آری، پیامبر اکرم۹ پنجاه سال پیش از شهادت امام حسین۷، نالان و اشکش بارها روان شد (خوارزمی، ۱۴۲۳، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۲) و حضرت امیرالمؤمنین علی۷ در جنگ صفین، آنگاه که امام حسین۷ فاتحانه از میدان جنگ برگشت، گریست و از آن حضرت پرسیدند: «با اینکه ایشان فاتحاند و به سلامت بازگشتند، چرا گریه میکنید»؟ فرمود: «روزی او سواره به میدان میرود و اسب بیصاحبش باز میگردد. من برای آن روز وی میگریم» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۴۴، ص۲۶۶) و امام حسن مجتبی۷ نیز بر مصائب برادر بزرگوارشان اباعبدالله۷ گریستند (همان، ص۱۴۵) و در نهایت، وجود مبارک امام زمان[ نیز خطاب به جدّ مظلومشان چنین فرمود: «فلأندبنک صباحاً و مساء ولأبکین علیک بدل الدموع دما» (همان، ج۹۸، ص۲۳۸)؛ «جدّ بزرگوار، هر صبح و شام بر شما میگریم و به جای اشک، خون گریه میکنم». حال پرسش این است که اینگونه گریستنها از انسانهای کامل مکمل معصوم۷، برای چیست و چه فلسفهای دارد؟ آیا مگر جز این است که توجهدادن به شخصیت و آفرینش عاشورای امام حسین۷ و معرفت به اهداف عاشورا و حسینیشدن و تفکر و روحیه و رفتار جهادی ـ حماسی و عدالتخواهی و عدالتگستری است؟ آیا ترسیم خط معرفت عقلی و شهودی با سویة اجتماعی و تصویر صراط سلوک اجتماعی، همراه با روح و روحیه جهادی و عاشورایی نیست؟ درهرحال، بنابر احادیث و روایات فراوانی که در اختیار ماست، گریه بر امام حسین۷ اعم از گریه عاطفی، عقلی و عرفانی، هریک در مرتبه خود موضوعیت دارد و دارای اهمیت و آثار فراوان فردی ـ اجتماعی است و گریه بر امام حسین۷ سلوک اهل معرفت است. گریه عاشورایی، معنایی به وسعت عاشورا دارد و در همان صراط قابلیت تفسیر و ظرفیت تحلیل خواهد داشت؛ زیرا در جریان اسلام ناب نبوی۹، امامت در سه ضلع قابل فهم و دریافت است:

۱. ولایت که آیه {إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ...} (مائده: ۵۵) شاهد آن است؛

۲. اطاعت که آیة {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ} (نساء: ۵۹) گواه بر آن است؛

۳. مودت که آیه {قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى} بر آن دلالت دارد (شوری: ۲۳).

گریه، بُعد عاطفی قوی دارد و تأمینکننده آیه «مودت» است و پشتیبان معنوی آیه «اطاعت»، و تحکیمکننده آیه «ولایت». تا گریه نباشد و انرژی عاطفی در کنار انرژی عقلی و برهانی قرار نگیرد، از انرژی ولایی نمیتوان چنانکه بایسته و شایسته است، بهره برد و استفاضه کرد. گریه از پشتوانة معارف، گزارهها و آموزههای اسلامی در سه ساحت فقه اکبر (عقاید و معرفت) و اوسط (اخلاق و تربیت) و اصغر (احکام و رفتار) برخوردار است. گریه بر مصائب اباعبدالله الحسین۷ اگر با عقلانیت، معنویت، شهامت و شجاعت همراه شود، دو رسالت بزرگ کربلایی را بر دوش میکشد:

۱. رسالت معرفتی؛ یعنی شناخت حقیقت امامت و امامت حقیقی؛ مثل: انتصابی
بودن امامت، عصمت امام، عهدالله بودن امامت و اینکه امامت غیر از سلطنت است،
شناخت پیامها، درسها و عبرتهای عاشورا؛ مثل: حقیقت، کرامت، عزت، عدالت،
حریت و...، شناخت ارزشهای متجلی در نهضت حسینی؛ مثل: تقوا، صداقت، وفا، صبر، تسلیم و رضا و... .

۲. رسالت عملی ـ اجرایی؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر با همة مراتب و گستره آن، تأسیس نظام اسلامی، اجرای عدالت اجتماعی، هدایت مردم با هدف رشد و فعلیت عقلی و روحی مردم، جهاد تا مرز شهادت، مروت با دوستان و جوانمردی و مدارای معقول در برابر دشمن (ر.ک: جوادی آملی، ۱۳۹۱، ص۵۳-۲۰۵).

بنابراین، گریه با این حقایق معرفتی ـ وجودی، عرفان و عشق را با برهان و عقل، با احساس و عاطفه تلفیق کرده و زمینه کرامت و عزت، جزم علمی و عزم عملی در راستای درک و درد دینی و دینداری است. گریه بر بنیاد شعور و شور و شیدایی است. گریه جهادی ـ حماسی، برای تحقق معنویت و عدالت اجتماعی است. آری، چنانکه گریه در عرفان عملی ـ فردی، زاد راه طی طریق معنوی و سرمایه سلوک است و اشک و شهود با هم ارتباط واقعی دارند. در عرفان عملی ـ اجتماعی نیز گریه توشة تلاش برای تحقق عدالت اجتماعی و جانمایه جهاد اجتماعی در عرصههای گوناگون فکری، فرهنگی و سیاسی است. گریة به این معنا با چنین مبانی و مبادی شناختی و شدن، پشتوانه حقیقی سالک در همه منازل سلوک تا شهود است و گریه قبل از وصول و گریه حین وصول و گریه بعد از وصول، دارای آثار و ثمرات فراوان فردی و اجتماعی است؛ که مؤمن سالک، دو سلاح دارد:

۱. سلاح نرم «آه»؛

۲. سلاح سخت «آهن».

با آه، به دانایی و دارایی به صورت توأمان میرسد و با آهن، به فتح و ظفر، که نتیجهاش غلبه و حاکمیت بیرونی است، دست مییابد.

آری، گریه بر امام حسین۷ هدف نیست؛ وسیله است؛ وسیلة نیل به اهداف عالیه قیام کربلا و نهضت عاشورا که همانا درک و درد اسلام ناب محمدی۹ داشتن است و چشیدن و تجربه عرفان فردی و اجتماعی؛ چه اینکه این گریه عاطفی، از پشتیبانی عقل و
عشق برخوردار است؛ گریهای است که عقل، راهبر و راهنمای اوست و فقط از عنصر
عاطفه بهرهمند نیست. چنین گریهای، گریهای معیارمدار و دارای خطوط قرمز است
و با دوست و دشمن بر اساس معیارهای عقلیِ برگرفته از دین عمل و رفتار خواهد کرد. این گریه، همان است که عهدهدار برقراری رابطه عاطفی با «امام» و اصل «امامت» است. اینجاست که با این تحلیل و تعلیلها، مییابیم که چرا در احادیث مطرح کردهاند که «گریهکنندة بر امام حسین۷ در بهشت با ایشان، و همدرجه ایشان خواهد بود» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۴۴، ص۲۷۸). چنین گریهای، نهفقط «تخدیری» نیست؛ بلکه «تبدیلی» و «تعالیبخش» است؛ یعنی انسان را تبدیل میکند به انسان حسینی و عاشورایی. پس گریه عاطفی ـ عقلی بر حسین بن علی۷، سبک زندگی انسان را تغییر میدهد و آن را ولایی و ارزشی خواهد کرد و جامعه اهل گریه بر اباعبدالله۷، باید جامعه اهل صدق و وفای به عهد و امانتدار باشد؛ جامعهای باشد که بر محور عقل و عدل عمل میکند و چه زیبا امام صادق۷ فرمود:

امام حسین۷ به گریه‏کنند‏گانش نظر میکند و برای آنها آمرزش میطلبد و از پدر بزرگوارش، درخواست استغفار برای ایشان میکند و خطاب به کسانی که برایش گریه می‏کنند، می‏فرماید: «ای کسی که گریه می‏کنی، اگر بدانی خدا برایت چه آماده ساخته است، مسلّماً سرور و شادی تو بیشتر از حزن و اندوهت می‏گردد و قطعاً حقتعالی تمام گناهان و لغزشهای تو را به واسطة این اشکی که ریختهای، می‏آمرزد» (ابن قولویه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۳).

بههرحال، در گریه توأم با «معرفت و محبت»، «شور و شعور»، عامل ارتقای وجودی سالک الیالله و حصول روح و روحیه جهادی ـ حماسی، شناخت حق و گرایش به آن در برابر شناخت باطل و گریز از آن خواهد شد و این گریههای معرفتمندانه و هدفمند است که عامل وصل به خاتمالاوصیا[، آن حجت بالغة الهی و امام زمان[ خواهد شد؛ چنانکه حضرت ولی عصر[ فرمود: «هر مؤمنی بعد از ذکر مصائب سیدالشهدا۷ برای فرج من دعا کند، من برای او دعا میکنم...» (فقیه احمدآبادی، ۱۳۸۱، ج۱، ص۳۳۳).

بنابراین، در گریه بر اباعبدالله الحسین۷ آثار اخلاقی ـ سلوکی و فردی ـ اجتماعیِ حرکتآفرین و جوشش کوششزاست. در این اشک و آه، عاطفه و عقل و عشق درهم تنیده و به هم پیوستهاند و اگر در پرتو حقایقی از این قبیل، سالکْ تصعید تکاملی یافت، «شور و شعور» به «شیدایی و شهود» تبدیل خواهد شد و شاید راز اینکه زیارت کردن امام حسین۷ در بزرگترین، سرنوشتسازترین و بهترین شبهای سال یعنی شب قدر، شب عید فطر و قربان، غدیر و شب عرفه مستحب است، حقایق و رقایقی از این قبیل باشد.

نتیجه گیری و جمع بندی

عرفان مبتنی بر نهضت حسینی، همانگونه که مقوماتی دارد و از مؤلفههایی تشکیل شده، دارای عناصر فراوانی است که از آنها عنصر معرفت به خدا از رهگذر اطاعت از امام واجبالطاعه است و بیان این نکته در فرمایشهای اباعبدالله الحسین۷، تبیین این حقیقت است که اگرچه در اصول اعتقادی از توحید به امامت میرسیم، در عمل به اعتقادیات باید از مسیر امام به توحید نائل شویم و امام در مقام خلیفةالله، مظهر اسمای جمال و جلال الهی است و اطاعت از او، درحقیقت هم علت معرفت به خداست و هم معلول معرفت به آن؛ به این معنا که ترابط دیالکتیکی بین توحید و امامت وجود دارد. چنین معرفت و اطاعتی، انسان را به مقام عبودیت میرساند و سالک کوی دوست، «عبدالله» میشود و از این رهگذر، به مقام «عندالله» تصعید مییابد. آنگاه که این عنصر در متن بینش و گرایش انسانی شکل و شاکله یافت، او را آمر به معروف و ناهی از منکر در همة ساحات (عرضی) و سطوح (طولی) میکند و روحیة احقاق حق و اقامه عدل را در او میپرورد و سلوک سالک را در صراط عرفان، سلوک مبتنی بر امر به معروف و نهی از منکر مینماید و بر این اساس، روح و روحیة تولا و تبرا یا به عبارتی، برائت از دشمنان خدا و رسول و عترت پاکش: و دینگریزان و ولایت به دوستان خدا و رسول و عترت پاکش: و دینداران را در ذهن و ضمیرش نهادینه میکند و بر زبان و عملش جاری میسازد و به این صورت است که گریههای او بر امام حسین۷ و یارانش، گریهای معنادار و حماسی ـ انقلابی و جهادی ـ عدالتخواهانه خواهد شد. این گریه، جامع اضلاع مثلث طیبه عاطفه، عقل و عشق است و کارکردهای معرفتی، معنویتی و اجتماعی فراوانی خواهد داشت. گریه توأم با شور و شیدایی، و شعور و عقلانیت است که جانمایه عرفان و سلوک در صراط مستقیم الهی با هویت اجتماعی خواهد شد.

  1. قرآن کریم.

    نهج البلاغه.

    1. ابن قولویه، جعفر بن محمد (۱۴۱۸ق)، کامل الزیارات، تحقیق نشر الفقاهة، بیروت، دار السرور.
    2. جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۱ش). شکوفائی عقل در پرتو نهضت حسینی، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول.
    3. ــــــــــــ (۱۳۹۱ش). کوثرکربلا، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول.
    4. ــــــــــــ (۱۳۷۷ش). حماسه و عرفان، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول.
    5. حرّ عاملی، محمد بن حسن (۱۴۱۴ق). وسائل الشیعة، قم، تحقیق مؤسسه آل البیت.
    6. حرّانی، الحسن بن علی (۱۴۱۶ق). تحف العقول عن آل الرسول الله، قم، ، چاپ چهارم، جامعه مدرسین.
    7. حسینی دشتی، مصطفی (۱۳۷۸ش)، معارف و معاریف، تهران، مؤسسه فرهنگی آرایه.
    8. خوارزمی، محمد بن احمد (۱۴۲۳ق). مقتل الحسین۷، قم، انوار الهدی.
    9. خوئی، سیدابوالقاسم (۱۳۶۹ق). معجم رجال الحدیث، قم، مرکز نشر آثار الشیعة، چاپ چهارم.
    10. سایتالله خامنهای.
    11. شیخ صدوق، محمد بن علی (۱۴۰۴ق). عیون اخبارالرضا۷، لبنان، بیروت، منشورات مؤسسة الاعلمی للطمبوعات.
    12. فقیه احمدآبادی، حائری قزوینی (۱۳۸۱ش)، مکیال المکارم، ج۱، قم، ایران نگین.
    13. قمی، شیخ عباس (۱۳۷۰). نفس المهموم، ترجمه کمره‏ای، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران.
    14. ــــــــــــ (۱۳۸۲). مفاتیح الجنان، قم، فاطمة الزهرا۳.
    15. مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۳). بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.
    16. محمدی ریشهری، محمد (۱۳۸۱). میزانالحکمة، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دار الحدیث.
    17. مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی بهجت (۱۳۹۴ش). رحمة واسعة، قم، مؤسسه فرهنگی و هنری البهجة.
    18. مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۷۹). آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، قم، مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی۱ .
    19. ــــــــــــ (۱۳۸۲ش)، آفتاب ولایت، مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی۱، قم.
    20. مطهری، مرتضی (۱۳۷۸). مجموعه آثار، ج۱۷، تهران، انتشارات صدرا.
    21. مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳ق). الارشاد، قم، مؤسسة آلالبیت، چاپ اول.
    22. مقرّم، عبدالرزاق (۱۳۹۹ق). مقتل الحسین۷، بیروت، دار الکتاب الاسلامی، چاپ پنجم.
    23. نوری طبرسی، حسین بن محمدتقی (۱۴۰۸ق). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق مؤسسه آل البیت، بیروت، مؤسسة آل البیت.