گزارش‌های علمی و تاریخی استاد علی دوانی از عتبات عالیات

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

مورّخ و خطیب توانا حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی دوانی، بعد از رویش در زادگاهش دوان، شراره‌های شوق تحصیل در نجف اشرف در وجودش شعله‌ور گردید و این علاقه‌ی درونی، در حالی که نوجوانی چهارده‌ساله بود او را راهی عراق عرب کرد. بعد از زیارت آستان حسینی در کربلای معلی به نجف اشرف رفت و پنج سال و نیم در حوزه‌ی علمیه این شهر دوره‌ی مقدمات و سطوح را آموخت. وی چندین بار از نجف با پای پیاده در مناسبت‌های مختلف به کربلا رفت و همواره در مسجد اعظم و مسجد سهله در کوفه به عبادت، ذکر و زیارت اهتمام می‌ورزید. گفتنی است که مرحوم دوانی خاطرات این ایام که حاوی مشاهداتش از اماکن مقدس، مراکز آموزشی و فضاهای فرهنگی و اجتماعی عتبات مقدسه عراق می‌باشد و نیز چگونگی دیدارها و ملاقاتش با علما و فضلای حوزوی را به رشته‌ی تحریر درآورده است.
 

کلیدواژه‌ها


مرحوم حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی دوانی، نویسنده و خطیبی توانا بود که در دفاع از ارزشهای شیعه، معرفی علمای نامدار جهان تشیع و ثبت و ضبط نهضتهای دینی به رهبری شخصیتهای بلندپایهی حوزوی، آثاری مفید و ارزشمند از خود به یادگار گذاشت. او به مقتضای علایق و شوق درونی در سنین نوجوانی از چشمة زلال حوزة کهنسال نجف اشرف، جرعههای جانبخشی نوشید. مرحوم دوانی در ارزیابی کارنامة علمی، فکری و مبارزاتی مشاهیر شیعه با کنجکاوی خاص و کنکاشی ویژه، به تکاپوهای معرفتی، فرهنگی و اجتماعی در عتبات عالیات عراق توجه داشت؛ چنانچه ذیل شرح حال شیخ طوسی، مینویسد:

این دانشمند بزرگ شیعه که در حوزة بغداد از محضر شیخ مفید، سیدمرتضی علم الهدی و سیدرضی استفاده کرده بود. بعد از استادانش سالها بر شیعیان عراق، ایران و شام زعامت علمی و معنوی داشت و در پی آشفتگیهای حاکم بر بغداد به جوار بارگاه علوی هجرت نمود و پایهگذار حوزة نجف اشرف گردید. (دوانی، ۱۳۶۲ ش، ص۶ـ۲۰)

همچنین درباره نقش آیت الله وحید بهبهانی در احیای حوزه علمیه کربلا مینویسد:

آقا محمد باقر بهبهانی که سرآمد محققان و دانشمندان شیعه در قرن دوازدهم هجری میباشد با عزمی راسخ و تصمیمی خللناپذیر به کربلای معلی قدم نهاد تا این شهر را از وجود اخباریگری و فضای غبارآلودی که این فرقه بوجود آورده بودند پاک سازد و چهره حقیقت را از پس ابرهای تیرهای که آسمان این شهر مقدس و زیارتی را فراگرفته بود هویدا سازد. بدینگونه این علامة علما که از مشعلداران مکتب اجتهادی بود، در روزگاری تاریک به حمایت از آن برخاست و پایههای آن را در حوزة کربلا استوار ساخت. (دوانی، ۱۳۶۲ ش، ص ۱۲۲-۱۲۵)

او به هنگام تجزیه و تحلیل نهضت روحانیون ایران، از علمایی سخن گفت که علیه تجاوز انگلیس به عراق، در خط مقدم جبهه قرار داشتند. در گزارشی از انقلاب مشروطه، خاطرنشان میسازد که مراجع بزرگ حوزه نجف اشرف، همچون آیتالله آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزاحسین خلیلی تهرانی، در تقویت این نهضت و از بینبردن نظام استبدادی و خودسری قاجار، بسیار تلاش کردند. (دوانی، ۱۳۷۷ ش، ج ۱، ص۱۱۳ـ۱۱۴) دوانی متذکر میگردد هنگامی که استقلال عراق و عتبات این سرزمین توسط اشغالگران انگلیس در معرض خطر قرار گرفت نه تنها علمای شیعه مقیم نجف اشرف و کربلا اعلان جهاد دادند، بلکه دهها نفر از مجتهدان بزرگ و فضلای علوم دینی در خط مقدم جبهة مبارزه با متجاوزان حضور یافتند و به دفاع از سرزمینی که زیارتگاه ائمه هدی: و میهن دوم ایرانیان است، پرداختند. (همان، ص ۱۷۲) چنانچه آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی به اتفاق والد معظم خود، اسلحه به دست گرفته و ضد استعمار انگلیس جنگید. او علاوه بر اینکه عضو هیئت عالی دینی انقلابیون بود یکی از چهار عضو کمیته عالی جنگ و حکومت انقلاب بود. (همان، ج ۲، ص ۲۵۷) وی دربارة لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که توسط دولت اسدالله علم در رژیم پهلوی دوم به تصویب رسیده بود و مفادی مغایر با مبانی اسلامی داشت به موضعگیری علمای حوزه نجف اشرف اشاره مینماید و نگرانی مراجع تقلید عتبات عالیات را از این بابت تشریح میکند. (دوانی، ۱۳۴۱ ش، ص۶۰) در نوشتار پیشرو ضمن اشاره به زندگی آموزشی، علمی و پژوهشی این رجالنگار معاصر، گزارشهای وی را از عتبات عالیات، مورد بررسی قرار دادهایم.

تحصیلات آغازین

مرحوم دوانی در ۵ مهر ۱۳۰۸ هـ .ش مطابق با ۲۳ ربیع الثانی ۱۳۴۸ هـ .ق در خانوادهای که جویبار ایمان و عطوفت در آن جاری بود، دیده به جهان گشود. پدرش او را «مراد علی» نامید؛ هنگامی که وی در نجف اشرف عمامه بر سر نهاد، طلاب از وی پرسیدند نامت چیست؟ پاسخ داد: مراد علی، گفتند: گرچه «مراد» از اسمای الهی است؛ چنانکه در مناجات میگوییم: «یا مراد المریدین» اما چون به جوار آستان مقدس امیرالمومنین۷ آمدهای همان علی کافی است و از همان روز ایشان به عنوان اولین طلبهای که به نجف اشرف مشرف گردیده بود به «آقا شیخ علی دوانی» موسوم گردید. (گروهی از نویسندگان، ج ۳۰، ص ۲۱۶؛ کیهان فرهنگی، ش۱۰۹، ص ۲؛ افق حوزه، ش ۱۲۳، ص ۶)

دوانی پس از هفتسالگی با تحمل سختیهای فراوان به کازرون و از آنجا به بوشهر و سپس به آبادان رفت و در شرکت نفت، به کارگری و آموزش حرفه و فن پرداخت. در ده سالگی به مدرسة شبانه رفت و درسهایی را که معادل کلاس ششم ابتدایی بود فراگرفت. دو کتاب گرامر (دستور زبان انگلیسی) را هم در آموزشگاه فنی آموخت. او با برادرش در منزل دایی خویش سکونت داشت و بعدها مادر و خواهرش به آنان پیوستند. هزینة تأمین معاش این خانواده بر عهدة او و برادرش بود. با وجود اینکه علی در نوجوانی در آبادان با فرهنگ غربی آشنا شده بود و در کلاس زبان انگلیسی نکاتی در این ارتباط آموخته بود، ولی برای درآمدن به سلک روحانیان اشتیاق داشت و میخواست راهی عتبات عراق گردد و در حوزة نجف اشرف علوم و معارف اهل بیت: را فراگیرد. اگرچه در آبادان، خاطرات تلخ و ناراحتکنندهای را تجربه کرد، اما همین مسائل او را برای عزیمت به نجف اشرف مصممتر میکرد؛ از جمله آنکه بعد از سرو صدای کسرویگرایی، حزب توده در آبادان فعالیتهای تبلیغی گستردهای داشت و برای تحریک و بسیج کارگران شرکت نفت و جذب و جلب آنان میکوشید، طرفداران این حزب اگرچه بر دفاع از منافع و حقوق اقشار محروم و مبارزه با زورگویان تأکید میکردند، ولی نسبت به اعتقادات و ارزشهای مذهبی و تعالیم قرآن و عترت دهنکجی میکردند. از سوی دیگر رسوبات تنگناهایی که رژیم رضاخان برای مراسم و محافل مذهبی بوجود آورده بود هنوز استمرار داشت و در آبادان آن روز به مناسبت فرارسیدن محرمالحرام تنها یک مجلس روضه، آنهم مخفیانه در حسینیة هندیها منعقد میگردید، دوانی به همراه بستگان و دوستانش در آن حضور مییافت و همراه دیگر سوگواران با ذکر مصائب عاشورا توسط روضهخوان میگریست. البته آنان مراقب بودند مأموران متوجه نشوند؛ زیرا مجلس را بر هم میزدند و بانی مراسم را به شهربانی میبردند. در چنین اوضاع و احوالی تمام فکر و ذکر دوانی رفتن به نجف اشرف بود و گاهی برای تحقق این خواستهاش غذا نمیخورد و گریه میکرد تا جایی که رنجور و ضعیف گردید. در مسجد سیدعلی نقی که بعد از سقوط رضاخان رونق گرفته بود و در آنجا مراسم مذهبی و نماز جماعت برگزار میشد، شیخ علی دوانی موضوع علاقه خود را برای رفتن به جوار بارگاه علوی با شیخ حسین نجفآبادی مطرح کرد، ایشان هم به وی وعده داد با هم به نجف میرویم. آقا سیدعلی نجفآبادی که از نجف اشرف برای انجام فعالیتهای تبلیغی و ارشادی به آبادان میآمد، آنچنان از حوزة این دیار مقدس سخن میگفت که آتش شوق شیخ علی را شعلهورتر میکرد. آقا شیخ علی نجفآبادی که در منزلش جلسه درس و بحث برگزار میکرد و دوانی نزدش زبان و ادبیات عرب از جمله امثله میخواند، اشتیاق وی را برای رفتن به نجف افزایش میداد. مرحوم سیدناصر قدسی بهبهانی از مؤمنان سرشناس و حامی روحانی مبارز و مقاوم مرحوم شیخ عبدالرسول قائمی مقیم آبادان، وقتی متوجه شد این نوجوان مشتاق رفتن به نجف است در حضور عدهای، به وی گفت: «اینکه میخواهی طلبه شوی و به عتبات عراق بروی انتخاب خوبی است من طوماری با امضای صدها نفر آماده کردهام که به شما میدهم تا در نجف تحویل آقا شیخ فضل الله بهبهانی بدهی، در این مکتوب از زعمای حوزه نجف خواستهام شیخ عبدالرسول قائمی بهطور دائم در آبادان بماند، همچنین در نامهای به مرجع عالیقدر شیعیان، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی سفارش شما را کردهام». (گروهی از نویسندگان، ج ۳۰، ص ۲۱۲ـ۲۱۳؛ دوانی، ۱۳۹۷ ش، ص ۷۹ ـ۸۱؛ محمد رجبی دوانی، ۱۳۸۶ش، ص ۲۳ـ۲۶)

به سوی عراق

در اواخر بهمن ۱۳۲۲ شمسی که مصادف با ایام اربعین حسینی (صفر ۱۳۶۳ ق) بود این نوجوان چهاردهساله، پیراهنی بلند پوشید و قبایی بر تن کرد و عرق چینی بر سر نهاد، لوازم ضروری و مورد نیاز خویش را هم در بقچهای پیچیده و مهیای عزیمت به عتبات عراق گردید. او همراه شیخ حسین نجفآبادی و عدهای از زائران آبادانی به خرمشهر و از آنجا توسط قایقی به بندر بصره رفت و با قطاری خود را به شهر مسیب که در حوالی کربلای فعلی بود رسانید و از آنجا با خودرو به کربلا رفت. (مهدی محقق، ۱۳۸۶ ش، ص ۱۶؛ محمد رجبی دوانی،
ص ۲۷ـ۲۸؛ گروهی از نویسندگان، ج ۳۰، ص ۲۱۵) مرحوم دوانی در خاطرات سیاحتگونهاش آورده است:

در آن وقت که به کربلا نزدیک میشدیم، چه حالی داشتیم، همین که گنبد و گلدستههای حرم مطهر امام حسین7 از لابلای نخلها نمایان شد، همگی به شدت گریستیم و تا رسیدن به شهر گریان بودیم. با شیخ حسین نجفآبادی به مدرسه حسنخان رفتیم که دربی از داخل صحن مطهر داشت و با آشنایی قبلی در حجرة یکی از طلاب اصفهانی جا گرفتیم. این مدرسه در تعمیرات بعدی جزو حرم گردید، بعد از مختصر استراحت وضو گرفتیم و عازم حرم شدیم. هنگام زیارت، مخصوصاً وقتی خود را به ضریح مقدس چسبانیدم، چنان گریستم که تا آن زمان، این همه اشک نریخته بودم.

آخر اینجا کربلاست که سالهاست نام آن را شنیدهام و از دوری راه حسرت خوردهام و اکنون خود را در کنار مرقد منور سرور آزادگان میبینم. بعد از زیارت، دعا و نماز، از آنجا به زیارت حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس7 رفتیم. در آنجا نیز همان حال و هوا را داشتم، در پای ضریح تا توانستم گریستم. روز بعد، هنگام اذان صبح برخواستیم، وضو گرفتیم و روانة حرم شدیم؛ مانند بار اول مرقد منور سیدالشهدا7، علی اکبر7 و سایر شهدای کربلا را زیارت کردیم. در آنجا هنگام وداع، از خدا خواستم دعایم را برای طلبهشدن و رسیدن به مقامی که منظور داشتم برآورده کند. خدا را شکر میکنم که سرانجام، همة دعاهایم مستجاب شده است. روز بعد، طرف عصر روانة نجف اشرف شدیم، وقتی وارد نجف شدیم گویا پاسی از شب گذشته بود و نمیشد به حرم رفت. شیخ حسین ما را به مدرسة صدر برد و مرا به یکی از همشهریان خود به نام شیخ شریف نجفآبادی سپرد و خود به خانة آقا سیدعلی نجفآبادی رفت. صبح زود همین که صدای اذان را شنیدم، وضو گرفتم و به حرم رفتم، نماز صبح را گویا به جماعت گزاردم، سپس ایستادم و مشغول خواندن زیارتنامه شدم، گریهکنان به ضریح مطهر چشم میدوختم و زیارتخوانی را ادامه میدادم، هربار هم سیل اشک از دیدگان فرو میریختم، بعد از زیارت که هوا هنوز روشن نشده بود به مدرسه بازگشتم و جلوی حجرة آقای شریف نشستم تا با روشن شدن هوا حجرات آن را ببینم. این مدرسة یکطبقه در کوچهای منشعب از بازار سر پوشیدة نجف واقع و بسیار دلباز بود. در آن ساعت صدای طلبهای را میشنیدم که جلوی حجرهای دیگر دور از من با دیگری مشغول مباحثه است، پرسیدم این آقا کیست؟گفت: آقا شیخ محمدتقی تبریزی، یعنی همان علامه جعفری معروف است. (دوانی،۱۳۹۷ش، ج۱، ص۸۵ـ۸۸)

لازم به ذکر است مدرسه صدر که مرحوم دوانی در آن توقفی کوتاه داشته، از مدارس وسیع و مهم نجف اشرف به شمار میرود و بیش از سی حجره در یک طبقه دارد که مساحت آن بالغ بر هزار متر مربع است. بانی آن، حاج محمدحسین خان صدر اصفهانی معروف به «امین الدوله» (متوفی ۱۲۳۹ ق) است که هنگام روی کارآمدن آغا محمدخان قاجار، به حکومت اصفهان منصوب شد و در دورة فتحعلی شاه قاجار (۱۲۱۲-۱۲۵۰ق) امارت اصفهان، قم و کاشان را همراه بیگلر بیگی اصفهان عهدهدار بود و بعد از فوت میرزا شفیع مازندرانی (متوفی ۱۲۳۴ق) صدر اعظم فتحعلی شاه گردید. محمدحسین خان مدرسة صدر نجف را به سال ۱۲۲۶ق ساخت و برای اداره و تأمین مخارج آن، موقوفاتی را اختصاص داد. این مدرسه به دلیل برخورداری از امکانات مناسب، بسیار با اهمّیت بود. شیخ نصرالله خلخالی، تعمیرات و اصلاحاتی در آن انجام داد. (سلطانزاده، ۱۳۶۴ ش، ص۲۹۵و۳۰۱؛ آل محبوبه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۲۸؛ بابائی حائری، ۱۳۷۶ش، ص۱۶۹)

اقامت در مدرسه شربیانی

دوانی همراه شیخ حسین نجفآبادی به مدرسة شربیانی رفت که در انتهای کوچة مدرسه آیت الله سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی، پایین بازار قبله نجف قرار داشت که آن را عالم فقیه ملامحمّد معروف به «فاضل شربیانی» (۱۲۲۵ـ۱۳۲۲ق) از مشاهیر علمای شیعه که در معقول و منقول تبحر داشت و مدتی زعامت و مرجعیت شیعیان را عهدهدار بود با کمک عدهای از مؤمنان نیکوکار در سال ۱۳۲۰ق بنیان نهاد. (واعظ خیابانی، ۱۳۸۲ ش، ص۱۳۵؛ خلیلی، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۱۴۵)

دوانی، طومار و نامة سیدناصر قدسی را در این مدرسه به شیخ فضل الله بهبهانی تحویل داد. در آن ایام آقاسید شکرالله بهبهانی از شاگردان آیت الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی علاوه بر تدریس در این مدرسه، تولیت آن را هم عهدهدار بود. شیخ فضل الله بهبهانی او را به تولیت مدرسه معرفی کرد تا برایش حجرهای در نظر بگیرد. سرانجام مرحوم دوانی در حجرهای مقابل درب ورودی مدرسه اقامت گزید و در همان روز اول تصمیم گرفت از نزدیک مرجع تقلید شیعیان، آیتالله اصفهانی را ببیند. وی درباره این دیدار چنین مینویسد:

به درب خانهاش رفتم، میگفتند حوالی غروب بعد از عبور از چند کوچه، وارد صحن میشود و نماز جماعت اقامه میکند. در آن لحظه جمعی از اصحاب و زوّار منتظر بیرون آمدن آقا بودند، همین که آقا از منزلش بیرون آمد صدای صلوات برخاست، حالا مرجع تقلید شیعیان را با آن اسم و رسم میدیدم، صورتی مهتابی و نمکین، لاغر اندام، چشمانی نافذ، محاسنی سفید و قامتی متوسط بلکه کوتاه داشت؛ مانند دیگران به دنبالش راهی صحن مطهر گردیدم و در نماز به امامت او شرکت کردم، بعد از نماز، مردم به خصوص زوّار ایرانی، هجوم آوردند و به زحمت دست مبارکشان را بوسیدند، به آن منظره که برایم بسیار جالب بود، نگاه میکردم، سبحان الله از این جاه و جلال و عطیه خداوندی (دوانی، ۱۳۹۷ ش، ج۱، ص۸۹-۹۰)

و در ادامه میافزاید:

مدرسه ی شربیانی در حدود دویست مترمربع و در یک طبقه پانزده حجره داشت و دارای دو سرداب بود. غالب طلاب این مدرسه اهل تبت (منطقهای خود مختار و از توابع چین) بودند، بقیه عرب ولی من و آقا سید کاظم دهدشتی ایرانی بودیم، مدتی بعد هم آیت الله سیدجعفر مجتهدزاده، پسر دوم آیت الله حاج میرسیدعلی بهبهانی، از کربلا به نجف آمد و در مدرسه شربیانی حجره گرفت، طلاب تبتی شبهای جمعه مجلس روضه داشتند و به نوبت یکی از آنان منبر میرفت، در اثنای روضه هم گاهی اشعار فارسی میخواندند. برای ما جالب بود که در سرحد چین و دامنه ارتفاعات هیمالیا مردمانی باشند که آن قدر پایبند مبانی تشیع و حفظ مکتب اهل بیت: باشند. زوّار تبتی در هر سال، دستهدسته به زیارت میآمدند و با طلاب فامیل یا همشهری خود در مدرسه ملاقات میکردند و در حد میسور به آنان مساعدت مینمودند. یکی دو ماهی بود که لباس طلبگی پوشیده بودم که همراه آقایان سیدجعفر مجتهدزاده و سید کاظم دهدشتی و یکی دو نفر از رفقا به مسجد کوفه رفتیم، بعد از زیارت و عبادت چون هوا گرم بود، از کوفه به کنار شط فرات رفتیم و در مسجد یونس نبی7 واقع در ساحل فرات دو رکعت نماز خواندیم...

آیت الله حاج میرسید علی موسوی بهبهانی در سال ۱۳۲۲ هجری از رامهرمز به عتبات آمد و در کربلا اقامت گزید و به تقاضای آیت الله حاج آقا حسین طباطبائی قمی در حوزة این شهر، درس خارج فقه و اصول منعقد کرد، ولی دو سال بعد به نجف آمد و در حوالی مدرسه ما خانهای اجاره کرد. پسر دومش سیدجعفر در مدرسة شربیانی حجره داشت. آیت الله بهبهانی اغلب روزها به مدرسه ما میآمد و با آقا سیدشکرالله، متولی و مدّرس مدرسه و علمایی که به آنجا رفت و آمد داشتند مذاکره میکرد که گاهی بحثهای علمی و زمانی خاطرات و گفتوگوهای معمولی بود. آیتالله بهبهانی روزهای جمعه در خانة خود مجلس روضه داشت که علمای بزرگ و بعضی مدرّسان در آن شرکت میکردند. من هم روی سابقه دوستی و همدرسی با فرزند سیدجعفر، اغلب به آنجا میرفتم؛ روزی ایشان گفت: مصباح الهدایه در موضوع امامت را به میرزا احمد زنجانی کاتب دادهام تا آن را تحریر نماید و برای چاپش در ایران اقدام کند، حالا من از روی نسخه خطی خودم میخوانم و شما هم روی نسخة کاتب نگاه کنید تا آن را مقابله نماییم و این کار چند روز دیگر هم ادامه یافت. این کار، برای نخستینبار انگیزة تألیف، تصنیف و مقابلة نسخ را در من که آن موقع شانزدهساله بودم پدید آورد. سر انجام خداوند به من توفیق داد سالها بعد این کتاب را در ایران ترجمه کنم که بارها با عنوان «فروغ هدایت» چاپ شده است. همچنین شرح حال و افکار ایشان را در قالب کتابی نوشتهام که منتشر گردیده است. ...

شهریة طلاب توسط چند نفر از تجّار سرشناس پرداخت میشد و هر کدام از طلبهها میدانستند که باید از کدامیک بگیرند، ما شهریه را از آقا شیخ احمدآخوندی میگرفتیم که در بازار قیصریه حجره داشت. (همان، ص۹۷-۱۰۸)

یادکردی از اساتید حوزه نجف

دوانی در پنج سال و نیم اقامتش در نجف اشرف، مقدمات و سطوح را فرا گرفت. وی جامعالمقدمات را تا اوایل شرح کتاب لمعة شهید ثانی و جلد اول قوانین الاصول را نزد اساتید ذیل آموخت: آیات عظام و حجج اسلام شیخ محمدرضا طبسی، شیخعلیآقا نجفی کاشانی، آقاشیخ کاظم تبریزی، آقاشیخ محمدابراهیم بروجردی، شهید محراب سیداسدالله مدنی، میرزا محمد اردبیلی، شیخ محمدآقا تهرانی، سیدکاظم تبریزی، آقاشیخ عبدالحسین خراسانی، آقا سیدعلی تبریزی و حاج آقاحسن قمی. (کیهان فرهنگی، فروردین ۱۳۷۳، ص۴؛ افق حوزه، دهم مهر۱۳۸۵، ص۶)

دوانی در درس تفسیر قرآنِ آقاشیخ محمد تهرانی که در مسجد شیخ انصاری واقع در محلة «حویش» برگزار میشد شرکت میکرد. به درس منیة المرید آقاسیدهاشم حسینی هم میرفت و در همان ایّام کتاب آدابالمتعلمین را که در حاشیة جامعالمقدمات درج گردیده، تدریس میکرد. مقدمات ادبی حوزه و زبان و ادبیات عرب را نزد شیخ محمد غروی آموخت. این درس در پشت مسجد کوچکی نزدیک مدرسه آخوند منعقد میگردید. وی این مقطع تحصیلی را نزد دیگر بزرگان این حوزه تکمیل کرد؛ اما استاد مغنی او که در این رشته، کمنظیر بود شیخ محمدعلی بربری افغانی میباشد که بعدها به قم کوچ کرد. در شرح لمعه هم از محضر پر فیض آیت الله حاج میرزاعلی فلسفی که مدتی بعد به مشهد مقدس هجرت نمود و در آنجا حوزة درسی پرباری برگزار کرد، بهره برد. دوانی کتاب عروة الوثقی را همراه آقاشیخ علی محمد بروجردی و چند تن دیگر در مدرسة بزرگ آخوند نزد آقا شیخ خلیل شیرازی و نیز به اتفاق سیدکاظم دهدشتی و آقاسیدجعفر بهبهانی در محضر آیت الله شیخ محمدرضا طبسی آموخت. دوانی در نجف اشرف بیشتر تحت تأثیر جاذبة اخلاقی شهید مدنی، شیخ علیآقا نجفی کاشانی و میرزا کاظم قاروبی تبریزی قرار داشت. (مهدی محقق، ۱۳۸۶ش، ص۲۶ـ۲۷؛ گروهی از نویسندگان، ج ۳۰، ص ۲۱۶) دوانی در همین ایام، توفیق دیدار با امام خمینی را به دست آورد. چنانچه در خاطراتش ذکر میکند: گویا سال ۱۳۲۳هـ.ش. بود که شبی به مسجد هندی واقع در بازار قبلة نجف رفته بودم، آیت الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی هم در آنجا درس میداد و نماز جماعت نیز برگزار میکرد. در آن ایام، اقامة نماز را به آیت الله شیخ موسوی خوانساری واگذار کرده بود، آن شب در گوشهای دور از جلسة درس خارج اصول آیت الله شیخ محمدعلی کاظمینی خراسانی نشستم و به سخنان او که با صدایی رسا بیان میشد، گوش دادم؛ در این حال، روحانی بزرگواری وارد شبستان مسجد شد و در پشت ستونی از ستونهای مسجد که نسبتاً هم قطور بود، به نماز ایستاد. از جایی که نشسته بودم او را در نور کمرنگ چراغهای مسجد میدیدم که قامتی رسا، قیافهای خوش ترکیب، محاسنی متوسط و مشکی و عمامهای به اندازه دارد، گاهی به نماز این روحانی بزرگوار موقّر نگاه میکردم و در وی خیره میشدم و لحظهای به آیت الله کاظمینی با آن اندام درشت، هیکل تنومند و محاسن انبوه و سفیدش، مینگریستم که صدای رسایش مسجد را پر کرده بود. در همین هنگام، آن روحانی بزرگوار که نمازش تمام شده بود، به درس آن مدّرس بزرگوار و نامور حوزة نجف گوش میداد و بعد از لحظاتی اشکالی را مطرح کرد؛ آیت الله کاظمینی جواب او را داد، اما وی قانع نشد و با طمأنینة خاصی اشکال را دنبال نمود. این بار نیز مرحوم کاظمینی درصدد قانعکردن او بود، ولی سؤالکننده دستبردار نبود. سرانجام طرفین ساکت شدند، آن روحانی موقّر جانماز کوچک خود را برداشت و قبل از آنکه درس آیت الله کاظمینی به پایان برسد، با وقار هرچه تمام، در حالی که سر به زیر انداخته بود از درب مسجد بیرون رفت. شاگردان از این سؤال و جواب شگفتزده و متحّیر بودند و میخواستند بدانند این آقای اشکالکننده کیست. از یکی از شاگردان پرسیدم این آقا که بود؟ او گفت: تو اینجا چه میکردی؟ مگر او را نشناختی، ایشان حاج آقا روحالله خمینی بود. بعدها که به ایران بازگشتم در حوزة علمیه قم سیدروحالله موسوی خمینی را بسیار دیدم، اما هنوز خاطرة آن شب را فراموش نکردهام. (امیررضا ستوده،۱۳۸۱ش، ج ۴، ص۸۸-۹۱؛ دوانی، ۱۳۸۲ ش، ص۶۶-۶۷)

فرهنگ و جامعة شهر شرافت

دوانی دربارة ویژگیهای اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی و تبلیغی نجف اشرف گزارشهایی ارائه داده است که خلاصه آن به شرح زیر میباشد:

هوای نجف در ایام تابستان به شدت گرم میشد؛ به گونهای که بعد از ظهرها معابر آن خلوت میشد و مردم به سردابهای خانه که خنک بود، پناه میآوردند. البته هنگام غروب و شبها از خشونت هوا کاسته میشد. آب مورد نیاز اهالی و ساکنان از شط فرات تأمین میگردید. شبکه لولهکشی به میزان زیادی صورت گرفته بود، گاهی از بیابان سمت حجاز بادی همراه با گردوخاک سرخ رنگی میوزید که تنفس را مشکل میکرد و اهل شهر به منازل خود پناه میبردند تا از این باد که به «عجّه» موسوم بود در امان باشند؛ حتی گاهی عجّه به قدری شدت مییافت که آسمان را تیره میکرد و مردم ناگزیر در روز، چراغ روشن میکردند. نجف چهار محله داشت که توسط رئیسی محلی به نام «شیخ» اداره میشد که عبارتند از: حُویش، مشراق، عماره و بُراق. در جنوب شهر نیز محلهای نو بنیاد به نام «جُدیده» بود که ناحیهای خوش آب و هوا بهشمار میرفت. شهر بر روی بلندی واقع شده و به همین دلیل مرقد امیرمؤمنان۷ از چهار فرسخی راه کربلا به نجف پیداست. نجف دارای دو بازار سرپوشیده بود که هر دو از داخل صحن حضرتی راه داشت. قیصریه بازاری بزرگ و سرپوشیده بود که به دلیل بلندی سقف، هوای مطبوعی داشت. خیاطها، عبافروشان، سمساریها، کتابفروشان و صحافها در این بازار بودند. اغلب مغازهداران، ایرانی بودند. عصرهای پنجشنبه بازار کتابفروشان و صحافان از طلاب، علما و فضلا موج میزد. کسانی که از بیرون وارد شهر میشدند، از این طریق وارد صحن میگردیدند و برای زیارت به حرم میرفتند. بازار دیگر، «مشراق» نام داشت که در محله مشراق واقع بود و بخش سرپوشیدة اندکی داشت. از آنجایی که اغلب مدارس علوم دینی در این بازار مستقر بود، رفت و آمد زیادی در آن صورت میگرفت. قبور عدهای از علمای بزرگ و مشهور همچون شیخ طوسی، شیخ فخرالدین طریحی، علامه بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطا در برخی محلات نجف بود.

وادیالسلام نجف با وجود اینکه قبرستان است و باید دلگیر و غمانگیز باشد، اما مفرّح بود و بعد از صحن مطهر، اهل نجف در آن اجتماع میکردند. وادی السلام واقعاً نامی با مُسمّا بود و این قولی است که جملگی بر آن اتفاق دارند. مردمان نجف ـ اعم از ایرانی و عرب ـ به نجابت، حشمت، فضل و بزرگواری مشهورند. حوزة گرم و پررونق آن ایامِ نجف، چندین مدرسه بزرگ، متوسط و کوچک داشت که در محلات نجف مستقر بودند. از این مدارس، مدرسة بزرگ آخوند خراسانی در دو طبقه بنا گردیده و اگرچه جلوههای هنری در آن دیده نمیشد، اما از آنجایی که طلبههایی که به مقامات عالی علمی و معنوی رسیده بودند، در این مدرسه درس خوانده بودند، مدرسهای با برکت به شمار میرفت. اما مدرسه بزرگ آیتالله سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی، نمای بسیار جالبی از کاشیکاری زیبا و خوشرنگ داشت و با اصول فنی معماری احداث گردیده بود.

دوانی یادآور میشود: بعد از دو یا سه سال اقامت در مدرسه شربیانی به مدرسه بزرگ سید یزدی رفتم و تا آخر در آنجا اقامت داشتم. دیگر مدارس نجف عبارتند از: مدرسه متوسط و کوچک آخوند خراسانی، مدرسه شربیانی، مدرسه بخارایی، مدرسه صدر اصفهانی، مدرسه کاشف الغطاء، مدرسه قوام شیرازی، مدرسه بزرگ و کوچک میرزا حسین خلیلی تهرانی، مدرسه قزوینیها، مدرسه بادکوبهای، مدرسه مهدیه، مدرسه ایروانی و مدرسه هندی.

مرحوم دوانی خاطرنشان میکند که آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی را بارها میدیدم که در مسجد هندی خارج فقه میگفت که بعدها به دلیل کهولت سن و مرجعیت، درس را تعطیل کرد. آیت الله شیخ محمدعلی کاظمینی که بزرگترین مدرس خارجگوی نجف به شمار میآمد، شبها در مسجد هندی، خارج اصول فقه تدریس میکرد. بعد از وی آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خویی این درس را در مسجد خضرا ادامه میداد. بعد از رحلت آیت الله اصفهانی در ۱۳۲۵ هجری آیات عظام: سیدعبدالهادی شیرازی، سید محمود شاهرودی، سید محسن طباطبائی حکیم، سید ابوالقاسم خوئی و میرزا آقا اصطهباناتی به ترتیب در مرجعیت و زعامت شیعیان شهرت یافتند. مهمترین مؤلفان، محققان و مصنفان نجف در آن ایام عبارتنداز: شیخ آقا بزرگ تهرانی، شیخ عبدالحسین امینی، شیخ محمد حسین کاشف الغطا، شیخ محمد حسین مظفر، شیخ محمد رضا مظفر، شیخ محمد سماوی، سید مرتضی فیروزآبادی و شیخ محمدرضا طبسی.

باشکوهترین نماز جماعت که در صحن مطهر علوی، رو به روی درب قبله برگزار میشد به امامت مرجع تقلید شیعیان، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، صورت میگرفت. شیخ حسن مشکوری عرب هم که به زهد و تقوا شهرت داشت در همان صحن، اقامه جماعت مینمود. آیت الله اصفهانی وقتی هوا سرد میشد نماز را در مسجد هندی برگزار میکرد که در اواخر عمرشان آیات عظام: شیخ موسی خوانساری و شیخ علی زاهد قمی به جایشان نماز میخواندند، آیت الله سید عبدالهادی شیرازی که گذشته از مقام فقاهت، از قداست نفس و معنویت زایدالوصفی برخوردار بود، در مسجد شیخ انصاری نماز جماعت برپا میکرد که بسیار پرجمعیت بود. من بعد از رحلت آیت الله اصفهانی بیشتر در صحن مطهر در نماز مرحوم آیت الله آقا میرزا اصطهباناتی شرکت میکردم. عصرها قبل از نماز، همانجا دروس را با دوستان مباحثه میکردیم. گاهی خدمت میرزا آقا میرسیدم و از ایشان سؤالات فقهی میپرسیدم و جواب میشنیدم. اقامة نماز عید فطر در نجف به آقا سیدعلی طباطبایی فرزند آیتالله محمد کاظم یزدی، اختصاص داشت و هزاران نفر از اهالی نجف، کوفه و اطراف هجوم میآوردند تا پشت سر آقا نماز عید بخوانند.

در آن سالها که توفیق اقامت در نجف را داشتم، خطبا و منبریهای ذیل در نجف شهرت داشتند: شیخ محمدعلی یعقوبی، شیخ محمدعلی قسّام، سیدمحمد حسین شَخُص، شیخ هادی عرب، شیخ احمد وانَلی، شیخ محمدعلی خراسانی و شیخ عبدالحسین خراسانی. تقریباٌ تمام منبریها و روضهخوانهای نجف یا خود ادیب و سخنور و شاعر بودند و یا اشعاری در حافظه داشتند که در اول یا خاتمه منبر با صوت خوش، گوشنواز و سوزناک میخواندند. علاوه بر کتابخانة حرم مطهر امیرمؤمنان۷، معروفترین کتابخانة آن روز در حسینیه شوشتریها بود. مدارس علوم دینی نیز هر کدام کتابخانهای داشتند که مورد استفاده طلاب فاضل و محققانی چون علامه امینی قرار میگرفت. کتابخانة آیت الله میلانی در منزلش مستقر بود که محدث قمی از آن استفاده میکرد. (دوانی، ۱۳۹۷ ش، ج ۱، ص۹۱ـ ۱۳۸)

کسالت و نقاهت

شیخ علی دوانی هنگام اقامت در نجف اشرف به دلیل عدم سازگاری شرایط آب و هوایی با مزاجش و نیز تغذیه از غذاهای گرم و چرب همچون مصرف شیرگاومیش، خوردن خرما و مغز گردو دچار اختلال در دستگاه گوارش و کبد شد و رنگ چهرهاش به دلیل ابتلا به یرقان به زردی گرائید؛ چنانچه خود میگوید:

در پنج و نیم سال اقامت در نجف، به یاد ندارم بیمار شده باشم، اگر هم کسالت مختصری چون سرماخوردگی داشتم با مختصر پرهیزی بهبود مییافتم و نیاز به درمانهای اطبا نبود، ولی یکی دو بار سخت بیمار شدم بهطوری که از پا افتادم و دوستانم مرا به نزد طبیبی به نام سیدحسین ترک تبریزی بردند. مطب او در منزلش در همان بازار قبله قرار داشت. به سفارش وی، رفقا مکرر آب پرتغال و لیمو شیرین به من میدادند تا از این طریق حرارت کبد تعدیل یابد و بهبودی حاصل گردد. آقایان سیدجعفر بهبهانی، سیدکاظم دهدشتی و دیگران در مدرسة شربیانی در رسیدگی به من کوتاهی نکردند. مدتی طول کشید تا بر اثر معالجات این طبیب و مراقبتهای لازم، حالم نسبتاً خوب شد و بحمدالله بهبودی کامل پیدا کردم. بار آخر هم که بیمار شدم باز به آقا سیدحسین مراجعه کردم، گفت: آب و هوای نجف برای جوانان عزب مهاجر مساعد نمیباشد، تو هم که تابستانها از خوردن غذاهایی با طبع گرم مثل خرما، سرشیر و از این قبیل خوراکیها دست برنمیداری، پس باید تغییر آب و هوا بدهی و سری به ایران بزنی و بعد از چند ماه برگردی. همین عارضه، مقدمة بازگشت من به وطن گردید و ناچار شدم که ماندگار شوم. در همان ایام نقاهت، روزی خادم مدرسة شربیانی آمد و گفت مادرت که از آبادان آمده، بیرون مدرسه منتظرت میباشد، فوراً از مدرسه خارج شدم و دیدم مادرم و دختر خواهرم با یکی دو بقچه در کوچه نشستهاند، او تا مرا دید گفت: پسرم چرا این قدر زرد و لاغر شدهای؟ پس از آن مرا در آغوش گرفت و هردو گریة شوق سردادیم. همراه مادرم به لطف آقا شیخ فضلالله بهبهانی در اتاق بالاخانة ایشان اقامت گزیدیم و شش ماهی در آنجا بودیم. بنا به توصیة مادر جوجهخروسی خریدم که بعد از ذبح شرعی و پر کندن آن، مادرم آن را در هاونی با استخوان کوبید و پخت و آبش را به من داد و این کار را چندین بار تکرار کرد و با مداوایش حالم کاملاً خوب شد. شش ماه بعد مادر و دخترخواهرم همراه اردویی زیارتی به کربلا، کاظمین، سامرا و سایر اماکن زیارتی رفتند، بعد از مراجعت والده از این سفر معنوی با او وداع کردم و او به آبادان بازگشت. (همان، ص ۱۳۵ ـ۱۴۱)

در مسجد سهله

دوانی میگوید: در ایام اقامت در نجف اشرف، گاهی اوقات به مسجد کوفه میرفتیم و اعمال مخصوص آنجا را انجام میدادیم؛ البته مراقد مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و میثم تمار را که نرسیده به مسجد اعظم است زیارت میکردیم و از آنجا به مسجد سهله میرفتیم، مسجدی دلنواز که واقعاً انسان در آن احساس نشاط معنوی میکند. این مسجد در سه کیلومتری مقابل مسجد بزرگ کوفه و شش کیلومتری نجف آن روزها قرار دارد. چهار مقام در چهار گوشهاش به نامهای حضرت ابراهیم خلیل۷، ادریس نبی۷، خضر۷ و مقام صالحین هست. در وسط مسجد هم سکویی بزرگ و محرابی به نام مقام امام زینالعابدین و امام صادق۸ دیده میشود. مقابل آنجا هم گنبدی است به نام مقام حضرت صاحب الامر[ که میگویند امام زمان[ در این مکان مشاهده گردیده است. هرکدام از این مقامها دعا و نماز مخصوص به خود دارد که در مفاتیح آمده است. مدتی را شبها تنها در این مسجد میماندم و صبح روز بعد به نجف مراجعت میکردم. بعدها همراه میرزا عبدالله تهرانی که اصالتاً اهل تفرش بود و در مدرسه بزرگ آخوند خراسانی اقامت داشت به مسجد سهله رفت و آمد میکردم. میرزا عبدالله درس خارج را خوانده، شرح لمعه را درس میداد و خط نستعلیق و شکسته را خیلی خوب و هنرمندانه و روی اصول فنی مینوشت. او را نباید با میرزا عبدالله چهلستونی تهرانی، از نوادگان میرزا مسیح مجتهد استرآبادی یکی دانست. میرزا عبدالله اخلاق گرمی داشت. دوانی اضافه میکند: با او انس گرفتم و ایشان هم در حق من لطف خاصی داشت. مدتی بعد، شبی آقاسیدمرتضی فیروزآبادی از اعلام نجف را در مسجد سهله دیدم و هر سه نفر شب را در آن مسجد بیتوته کرده و به نجف بازمیگشتیم. من تعهد داشتم هر شب چهارشنبه در این مکان باشم و این برنامه را تا چهار سال ادامه دادم که دوستانم از همت من تعجب میکردند. در خلال این ایام در مواقع اقامت در مسجد سهله آن هم در شب چهارشنبه به موانعی برخورد میکردم؛ زیرا یا کسالتی داشتم و یا اینکه با شب عاشورا یا بیست و یک رمضان المبارک و یا سیزدهم رجب و نیمة شعبان مقارن بود که همراه طلاب پیاده برای زیارت آستان مقدس امام حسین۷ به کربلا میرفتیم. از کسانی که در مسجد سهله میدیدم مرحوم میرزا محمد عسکری تهرانی از علمای معمر و مقیم سامرّا بود که مستدرک کتاب بحارالانوار را در چهل جلد تألیف کرده است. شبی او را در محراب مقام امام زمان[ دیدم که مشغول ذکر بود. (همان، ص ۱۴۲ـ ۱۴۵)

یادآور میگردد میرزامحمد شریف عسکری تهرانی (۱۲۸۱ـ۱۳۷۱ ق) فرزند رجبعلی از علما و فقهای محقق به شمار میرود؛ نسبت وی از طریق سیدابوالقاسم طباطبایی زوارهای، والد مادرش که بانویی دانشور و کاردان و امین بود به علامه محمدباقر مجلسی میرسد. همچنین میرزا محمد جدّ مادری علامه سید مرتضی عسکری است. میرزا محمد که خود مجتهدی نامدار بود از استادش میرزا محمدتقی شیرازی اجازة اجتهاد دریافت کرد و از بزرگانی چون آیات عظام میرزامحمدحسن شیرازی، ملافتحعلی سلطانآبادی، ملاحسینقلی همدانی، سیدابوتراب موسوی خوانساری و سیدعبدالحسین شرفالدین، اجازة روایی دریافت کرد. خود نیز شاگردان شایستهای تربیت نمود و به علمای نامداری اجازه روایت داد. علاوه بر مستدرک بحارالانوار آثاری ارزشمند، محققانه و نفیس از وی به یادگار مانده است. بازسازی عتبة مقدسة سامرا و بارگاه امامزاده سیدمحمد ـ فرزند امام هادی۷ ـ در شهر بلد، از جمله تلاشهای عمرانی وی میباشد. میرزاابوالحسن شریف موسوی فرزند دانشور اوست. (میرزامحمدعلی معلم حبیبآبادی، ۱۳۷۴ ش، ج۷، ص ۲۳۹۰ـ۲۳۹۱؛ واعظ خیابانی، ص۴۱۹ـ۴۲۰؛ شیخ محمد شریف رازی، ۱۳۵۴ ش، ج۱، ص ۲۶۳؛ مهدوی، بیتا، ج۲، ص ۲۹۹ ـ۳۰۰؛ حسینی تهرانی، ۱۴۳۱ ق، ج۱، ص ۵۳)

مرحوم دوانی تصریح مینماید: از آیتالله شیخ حسین وحید خراسانی (مرجع تقلید وقت کنونی) که مدتی در نجف اشرف منبر میرفت خبر نداشتم. در همان ایام اقامت در مسجد سهله نیمههای شب در مقام صاحبالامر[ مشغول نماز بودم که ایشان را دیدم، بعدها شنیدم که او چهل شب متوالی در مسجد سهله بیتوته کرده بود، برنامة کار من این بود که بعد از نماز مغرب و عشا چون پاسی از شب میگذشت، در هر چهار مقام، مشغول نماز و دعا میشدم. سپس به مقام امام زینالعابدین۷ رفته و بعد از دعا و دو رکعت نماز به مقام حضرت صاحبالامر[ میرفتم و بیشتر در آنجا بودم. صبح که هوا روشن میشد از مسجد سهله بیرون آمده و بعد از خواندن دو رکعت نماز در دو مسجد زید بن صوحان و صعصعة بن صوحان، واقع در پشت مسجد سهله راهی نجف میشدم با آنکه یک فرسخ راه بیشتر نبود، اما خالی از خطر هم نبود. شخصیت دیگری که مرحوم دوانی در این ایام وی را ملاقات کرد شیخ محمد کوفی است؛ او به همراه میرزا عبدالله تهرانی به خانة این بزرگوار رفت که پیرمردی کوتاه قد، حدود نود ساله بود، کمتر سخن میگفت و آهسته ذکر میگفت. (دوانی، ۱۳۹۷ش، ج ۱، ص۱۴۷ـ۱۵۰)

ناگفته نماند شیخ محمد کوفی از فضلای پارسا، پرهیزکار و عابد اهل شوشتر بود که مدتی در نجف اشرف اقامت داشت و به حجرة شیخ محمدرضا توحیدی رفت و آمد مینمود تا آنکه به کوفه هجرت نمود و در این شهر اقامت گزید. او در سفر حج دچار گرفتاری گردید، ناگزیر در حالی که متحیر مانده و سینهاش تنگ شده بود به امام زمان[ متوسل شد و آن حضرت هم وی را نجات داد و مرکبش را که در صحرایی از حرکت باز ایستاده بود، به مقصد رسانید. بعد از مدتی که شیخ محمد مشغول عبادت و ذکر بود هاتفی او را ندا داد اگر میخواهی حضرت حجت[ را ببینی به مسجد سهله برو و این عبارت را سه بار تکرار کرد. در آن ایام که آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی سوگوار فرزند مقتولش بود و از برخی رفتارها منزجر گردیده و میخواست گوشه انزوا برگزیند، شیخ محمد کوفی نامهای از سوی امام زمان[ به ایشان داد که در آن خطاب به این مرجع عالیقدر تأکید گردیده بود: «خودت را در اختیار دیگران قرار ده و نیازهای مراجعان را برآورده ساز که ما یاریت میکنیم.» بنابراین آیتالله اصفهانی از تصمیم خود منصرف گردید. آیتالله ناصری میگوید: زمانی از شیخ محمد کوفی دربارة فیض دیدار با حضرت مهدی[ سؤال کردم، جواب داد: «واجبات را انجام ده، محرمات را ترک کن، به مستحبات عمل نما و از مکروهات دوری نما، بر نماز شب مواظبت کن، آنگاه راه برایت گشوده میشود.» (نهاوندی، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۱۲۶؛ ج۲، ص۵۷۴؛ حسینی تهرانی، ۱۴۳۱ ق، ج۱، ص۱۳۷ـ۱۳۸؛ خاطرهای از آیت الله ناصری، ۲۳ شهریور۱۳۹۵، اصفهان نیوز شبکه اینترنت)

بر فراز منبر در محضر علما

شیخ علی دوانی در سنین شانزده یا هفده سالگی، وقتی در مدرسه شربیانی نجف اشرف مقیم بود، تمرین منبر کرد. ایشان خاطرنشان میکند:

حجرهام در محضر فضلایی چون آیات عظام و حجج اسلام شیخ محمدرضا طبسی، سیدشکرالله بهبهانی، میرزاکاظم تبریزی، سیدجعفر بهبهانی، شیخ فضلالله بهبهانی، سیدکاظم دهدشتی و برخی طلاب، عبا بر دوش گرفته، صندلی گذاشته و حدود نیم ساعت سخنرانی میکردم. مطالبی را که باید میگفتم قبلاً تهیه کرده بودم، در خاتمه هم روضه میخواندم که کاری مشکل بود؛ اما با پشتکار ادامه دادم و بر اثر تشویق اساتید و دوستان حاضر از صعوبت این برنامه مأیوس نمیشدم، از این رهگذر جرأت منبر رفتن و سخن گفتن در جمع را بهدست آوردم و برای منبرهای اساسی بعدی آن هم در حضور اقشار گوناگون در مساجد و مجالس متعدد زمینهای مناسب گردید. بعد از بازگشت مادرم به آبادان، از مرحوم آقاسیّد باقر طباطبایی، نوة مرجع عالیقدر سیدمحمد کاظم طباطبایی یزدی که متولی مدرسة جدش به نام مدرسة بزرگ سید بود، حجرهای در این مدرسه گرفتم و به آنجا نقل مکان کردم. مجاور حجرة من، حجرة آقاشیخ حسن کافی خراسانی، از وعّاظ و ائمة جماعت تهران قرار داشت. قبل از من سیدجعفر مجتهدزاده، پسر دوّم آیت الله سید علی بهبهانی که همدرسم بود، به آنجا آمده بود. من و شیخ حسن کافی و سیدمحمد درودی نیشابوری در حجرة آیتالله میرزاعلی آقا فلسفی (۱۲۹۹-۱۳۸۴ش) حاضر میشدیم و نزدشان مجلد اول شرح لمعه را میخواندیم. (دوانی، ۱۳۹۷ش، ص۱۵۱ـ۱۵۲)

مرحوم دوانی در ادامه میگوید:

حجرة میرزاعلی آقا در طبقة بالای مدرسة سید قرار داشت، او با شیخ ابوالقاسم تهرانی (دکتر ابوالقاسم گرجی) همدرس و دوست صمیمی بود و هر دو از فضلای شاگردان آیت الله خویی به شمار میآمدند. وقار، متانت، جاذبة ظاهری و اخلاقی میرزا علی آقا به تنهایی کافی بود که من به درس ایشان بروم، تا چه رسد به اینکه خیلی فصیح و آرام درس میگفت. (همان)

صفای زیارت

در آن روزگار مرسوم بود علما، طلاب و اهالی نجف اشرف همچون دیگر اهالی عراق پیاده در مناسبتهایی چون ۱۳ رجب، نیمه شعبان، ۲۱ رمضان، عاشورا، عید فطر و عید قربان به کربلا میرفتند و با آداب خاصی آستان سالار شهیدان، اصحاب فداکار و یاران باوفای آن حضرت را زیارت میکردند، اگر هوا گرم بود آنان به حالت پیاده راهی مسجد سهله میگردیدند و در آنجا دو رکعت نماز تحیت میگزاردند و از نخلستان که تا یک فرسخی کربلا در ساحل فرات ادامه دارد، به کربلای معّلی میرفتند و چنانچه هوا سرد بود از طریق بیابان به کربلا مشرف میشدند. در هر دو طریق هم آنان با پای برهنه طی طریق میکردند. مرحوم دوانی میگوید: من پنج بار توفیق یافتم پیاده و با پای برهنه راهی کربلا شوم؛ البته با ماشین به نجف باز میگشتیم. این مسافت را که حدود شانزده یا هفده فرسخ بود دو روزه میپیمودیم؛ گاهی شبها هم در راه بودیم، اغلب بعد از رسیدن به کربلا پاهایمان آماس میکرد و تاول میزد. چند روزی به سختی قادر بودیم راه برویم، حتی در مراجعت به نجف هم پاها تا چندین روز وضع غیرعادی داشت، ولی همین که میدانستیم چنین توفیقی را به دست آوردهایم اینگونه ناراحتیها را با شادمانی زایدالوصفی جبران میکردیم. در میان راه نخلستان، به فواصل حدود دو و سه فرسخ مضیف (مهمان سرا) بر پا کرده بودند که در واقع سالن پذیرایی از زائران کربلا بود. آنان به این مهمانداری مباهات مینمودند؛ زائران هم وقتی به چنین جاهایی میرسیدند نباید با خود خوراکی داشته باشند؛ زیرا آنان از این بابت ناراحت میشدند. دوانی میافزاید: من بار اول با شیخ محمدجواد حجتی کرمانی همراه بودیم که گاهی از غافله دور میشدیم و عقب میماندیم. به اولین مضیف که رسیدیم نخواستیم بر آنها وارد شویم. از نهری آب برداشتیم و زیر درختی نشستیم و مشغول غذا خوردن شدیم. در آن حال، دیدیم دو نفر از مضیف بیرون آمدند و چون دیدند ما غذا میخوریم با قیافهای عبوس به ما نگریستند و چیزی هم بر زبان نیاوردند، عصر روز دوّم یا سوم به طویرج رسیدیم که آن زمان قریهای بود و لابد امروز شهری شده است. از طویرج تا کربلا یک فرسخ و مسیر بیابانی بود، نهر فرات از این آبادی به حله میرود و از کنار کربلا میگذرد. در سفر دوم از نخلستان و کنار فرات به گونة سفر اول پیاده و پابرهنه رفتیم، یکی دو بار هم که در پاییز و زمستان از طریق صحرا میرفتیم از نجف تا کربلا بیابانی بدون آب و علف بود. خان مُصلّی در یک سوّم راه خراب و متروک بود و از دور همچون تله خاکی به نظر میآمد، خان نص (خان شور) که به نخلستان نزدیک بود، چند خانهای داشت. زوّار در آنجا تجدید وضو میکردند و نماز میخواندند یا غذا میخوردند، ما هم ناهار خورده و به راه میافتادیم. از آنجا به خان نخیله میرسیدیم که تا حدّی قابل استفاده بود و برکه آبی هم داشت. در سفر سوّم باز از میان نخلستانها و کنار فرات عازم کربلا شدیم، با مهمانانی که از قم آمده بودند نخست به مسجد کوفه رفتیم و بعد از عبادت و زیارت، شبانه پیاده به مسجد سهله رفتیم که راه از میان خرابههای شهر قدیم کوفه میگذشت. در یکی از سفرها که از راه بّر (خشکی) رفتیم حوالی کربلا دو خیمه نصب کرده بودند و میگفتند قرنطینه است؛ زیرا یک نوع بیماری آمده و باید همة مسافران قرنطینه شوند. آمپولی به بازوی ما زدند و برگهای گرفته و به حرکت خود ادامه دادیم؛ وقتی به کربلا رسیدیم، هر چند نفر به مدرسه یا منازل آشنایان میرفتیم. ما با سوابق آشنایی قبلی به مدرسة حسنخان رفتیم که دربی به صحن مطهر داشت. نماز جماعت را پشت سر آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی اقامه کردیم که باشکوه بود و درس خارج فقه و اصول حوزة کربلا هم به ایشان اختصاص داشت. آیت الله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی هم در برخی مناسبتها برای زیارت به کربلا میآمد که در منزلی واقع در سر تلّ زینبیه جلوس داشت و ما برای دیدار با ایشان به آن منزل میرفتیم که مملو از جمعیت بود. هر بار که این مرجع عالیمقام به کربلا میآمد، دستور میداد هزینة رفت و آمد، کرایة ماشین و مخارج دو سه روز علما و طلابی را که پیاده از نجف به کربلا آمده بودند، بپردازند. (دوانی، ۱۳۹۷ ش، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۸۰)

ملاقات با نواب صفوی

شیخ علی دوانی در دوران اقامت در نجف اشرف بارها سیدی لاغر اندام، خوشسیما و تقریباً رنگپریده و کمی زرد را میدید که جلدین مکاسب و رسائل شیخ انصاری، چاپ سنگی را زیر بغل دارد. قبایی از جنس برک شیروشکری و شال سبزی به کمر بسته و عمامهای ژولیده بر سر داشت. چندی بعد که شیخ محمدآقا تهرانی، شبهای ماه مبارک رمضان در مسجد شیخ انصاری تفسیر قرآن میگفت و دوانی در این جلسات شرکت میکرد، آن سیّد را دید که با دقت به تلاوت قرآن شیخ محمّد گوش میدهد. دوانی میگوید: از طلبة کنار دستم پرسیدم: این سیّد کیست؟ گفت: سید مجتبی تهرانی است. مرحوم شیخ محمّد آقا، صوتی خوش، بیانی جذّاب و مستدل داشت؛ میگفتند از شاگردان آیت الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و از خواص او بوده است. او بعدها به تهران آمده و در میدان خراسان هیئت و مسجد قائمیه را تأسیس کرد و در زمرة روحانیون بانفوذ این شهر به شمار آمد. او نخست آیاتی از سورة یوسف را با آهنگی خوش میخواند، سپس مختصری دربارة تجوید و نحوة قرائت آیات سخن میگفت؛ آنگاه به تفسیر آیات مربوطه میپرداخت. قدرت بیان و نفوذ کلام شگفتی داشت و شنوندگان را از هر صنفی تحت تأثیر قرار میداد. در یکی از شبها استاد شیخ محمد آقا تهرانی با آن بیان جذاب و مؤثرش، ضمن سخن از اوضاع سیاسی ـ اجتماعی، نوشتههای سیداحمد کسروی را که در تهران علیه عقاید، سنتها و شعائر شیعه انتشار مییافت، مورد بحث و ارزیابی قرار داد و گفت: «کسروی نسبت به امام صادق۷ و امام زمان[ با صراحت توهین میکند و کسی هم نیست که نفس او را خفه کند و مشتی بر دهانش بکوبد.» در این حال سیدمجتبی نواب صفوی با صدای رسا و خوشآهنگی گفت: «چرا فرزندان علی هستند که جواب او را بدهند» حاضران از طرز سخن گفتن او در سکوت فرو رفتند؛ به خصوص با صدایی که گویی از حلقوم یک فرد مبارز و انقلابی بیرون میآمد. نواب در نجف اشرف بیش از همه به علامه شیخ عبدالحسین امینی، دانشمند مجاهد و پرآوازة شیعه و مؤلف کتاب الغدیر ارادت داشت. مرحوم امینی در حجرة فوقانی مدرسه قوام، کتابخانهای دایر کرده و آنجا را اتاق کار خود قرار داده بود. نواب صفوی هم در حجرهای از این مدرسه اقامت داشت. او به خانة علامه امینی رفت و آمد داشت و خود را مدیون طرز فکر و راهنماییهای علامه امینی در دفاع از ارزشهای شیعه و ائمة هدی: میدانست. نواب در همان روزها از نجف اشرف به تهران آمد و بدون فوت وقت به منزل کسروی رفت و ضمن بحث با وی، او را از گفتن و نوشتن مطالب اهانتآمیز نسبت به تشیع، امامان معصوم: و علمای شیعه، که خواستة دشمنان و بیگانگان بود برحذر داشت؛ ولی هشدارهای او تأثیری در کسروی نگذاشت و آن سیّد مقاوم و شجاع تصمیم گرفت این عنصر مخرّب را از میان بردارد و در اردیبهشت ۱۳۲۴ هـ. ش. وی را در خیابان حشمتالدولة تهران هدف گلوله قرار داد. کسروی که تنها یک تیر خورده بود از مهلکه نجات یافت و بعد از بهبودی به برنامههای ضد دینی قبلی خود ادامه داد. نواب، جوانی متدین و پرشور به نام سیدحسین امامی را مأمور قتل او کرد؛ وی هم در ۲۰ اسفند همان سال در کاخ دادگستری کسروی را به هلاکت رسانید، آنگاه خود را به عنوان قاتل او معرفی کرد و روانة زندان شد. نواب بعد از ترور کسروی به نجف بازگشت که دیگر چهرة کاملاً آشنایی بود و همه او را میشناختیم. در چهلمین روز ارتحال آیتالله حاج آقاحسین طباطبایی قمی، شیخ حسینعلی راشد، واعظ معروف، که با هیئتی از تهران آمده بود، بر فراز منبر رفت و حاضران را به فیض رسانید. نواب صفوی در میان انبوه جمعیت حاضر که مراجع تقلید، علما و مدرسان حوزة مشهد دیده میشدند فریاد زد: «ای مردم، ای علما آیا خبر دارید در ایران چه میگذرد؟ دین اسلام دارد از دست میرود، جوانی مسلمان (سید حسین امامی) جان خود را در راه اسلام به خطر افکنده است، در زندان شکنجه میشود و کسی نیست به حمایت از او برخیزد و به دادش برسد.» در این سفر شهید سیدعبدالحسین واحدی، فرزند فقیه مجاهد آیتالله سید محمدرضا واحدی که از طلاب حوزة نجف بود با نواب آشنا شد و آن دو از آن زمان به بعد همیشه با هم دیده میشدند. دوانی میگوید: در ۱۳۲۸هـ ش. که به قم آمدم و در خانهای که در آن اقامت داشتم، شهید واحدی در بخش بیرونی آن سکونت داشت. مادرش فخرالشریعه آل آقا ـ عموزادة همسرم و از طرف مادر هم از دودمان وحید بهبهانی بود ـ که آمد و رفت فدائیان اسلام ساکن تهران، در همین خانة اجارهای واقع در گذرخان، کوچه اعتمادالدوله، پشت مسجد فاطمی بود. من که در نجف اشرف با نواب صفوی و شهید واحدی آشنا شده بودم اکنون که با واحدی فامیل و همسایه بودم در این رفت و آمدها به دیدار اعضای فدائیان اسلام میرفتم و اوقاتی را در جمع آنان به سر میبردم. این جوانان پرشور، به معنای واقعی، انقلابی و فدائی اسلام و تشیع بودند. من معنای احساس مسئولیت و متعهدبودن را به بهترین وجه در ایشان میدیدم، با نوعی اخلاص و به دور از ریا، سالوسبازی و ظاهرگرایی، به فکر احیای مجد و عظمت اسلام بودند و برای عملیشدن این هدف مقدس آمادة جانبازی بودند. دوانی میافزاید: از خاطرات ایام اقامت در نجف اشرف که به یاد دارم و باید آن را از کارهای بزرگ و باارزش نواب صفوی دانست این است که عوامل رژیم پهلوی میخواستند جنازة رضاخان را در نجف اشرف دفن کنند، برای اینکه از سوی علمای ایرانی مخالفتی در این باره صورت نگیرد، سفارت ایران در بغداد، از متنفذین محلی نجف امضا گرفته بود که ما پیشنهاد میکنیم جسد رضاشاه پهلوی، تنها شاه شیعه را در جوار بارگاه علوی دفن کنند. نواب صفوی طومار مزبور را از شخصی به نام «محسن شلاش» که از تاجران و کسبة نجف امضا میگرفت، به دست آورد و در حضور همه آن را پاره کرد. حتی روزی در مقابل صحن مطهر امیرمؤمنان۷ امضاگیرنده را به باد کتک گرفت و شور و هیجانی به پا نمود و رازی را که میخواستند مخفی بماند، فاش ساخت. بر اثر اعتراض نواب صفوی، موضوع انتقال جنازة رضاخان به نجف اشرف منتفی گردید و رسوایی آن برای عدهای از امضا کنندگان باقی ماند. دوانی تصریح نموده است: در همان روزها میدیدم سیّدی جوانتر از نواب و تقریباً شبیه او ولی سبزه و با ابروانی پرپشت و چشمانی گیرا همه جا با شهید نواب صفوی است و از وی جدا نمیشود، او همان سیدعبدالحسین واحدی است. یک روز او را در مدرسه سیّد دیدم که با حاج آقا ابوتراب آل آقا کرمانشاهی که از اقوامش بود، مشغول گفتوگوست. یک روزی هم که به مسجد سهله میرفتم، او را در کنار خود دیدم، با هم احوالپرسی کردیم، قیافهای جدی داشت، تُن صدایش محکم و گوشنواز بود و در خطابه بسیار قوی بود. گاه بدون وقفه متجاوز از دو ساعت سخنرانی میکرد. (دوانی، ۱۳۷۲ش، ص۳۶۹ـ۳۷۱؛ همو، ۱۳۹۷ش، ج۱، ص۱۸۲ـ۱۸۴؛ همو، ۱۳۸۶ش، ج۱۳، ص ۵۲۶ ـ۵۳۴؛ همو، ۱۳۷۷ش، ج۱ و۲، ص ۲۵۳ـ۲۳۷؛ همو، ۱۳۶۲ش، ص ۳۴۸؛ کیهان، ۲۷ دی ۱۳۸۲، ص۱۲ و ۱۴؛ نشریة یالثارات الحسین۷، ۲۵ دی ۱۳۸۱، ص۸۰۵)

قلمرو قلم

اقامت چندین سالة مرحوم دوانی در نجف اشرف آن هم در سنین جوانی و معاشرت با علمای خودساخته، مهذب، محقق و مؤلف و زیستن در جوار بارگاه مقدس باب علم و معرفت، مولای متقیان علی۷ برای ایشان برکات و فیوضات فراوانی به همراه آورد؛ از جملة آنها گرایش به پژوهش و نگارش و کسب تجربههای مفید و ارزنده در این راستا میباشد. هنگامی که وی در قم اقامت گزید و در فضای فرزانگی و فروزندگی حوزة این دیار تنفس نمود، استعدادش در چنین قلمرویی به طرز شکوهمندی شکوفا گردید که محصولات نفیس، مفید و ماندگاری به همراه آورد. او در ۱۳۳۴ هـ . ش. نخستین کتاب خود را که حاوی شرح حال فیلسوف و متکلم همشهریاش، شیخ جلال الدین دوانی بود منتشر ساخت. اثری که به تقریظ علمایی چون علامه طباطبایی و آیت الله سید احمد زنجانی مزیّن گردیده بود. آیت الله بروجردی نیز تألیف چنین اثری را از سوی طلبهای جوان، ستود و نویسندهاش را مورد تقدیر و تحسین قرار داد. این رفتار و برخورد آن مرجع عالیقدر که از حشمت و جلالت صوری و معنوی برخوردار بود، عاملی مؤثر در اقدام مرحوم دوانی به تألیف آثاری دیگر گردید. کتاب دوم این نویسنده که به شرح حال وحید بهبهانی اختصاص داشت، در سال ۱۳۳۷ هـ ش. چاپ شد؛ این اثر نیز از سوی آیت الله بروجردی مورد تقدیر قرار گرفت و ایشان مؤلف را مورد تفقّد قرار داد. مرحوم دوانی دربارة این فقید بلندپایه و زعیم عالیقدر شیعیان نیز کتابی را در مدتی کوتاه (حدود بیست روز) تألیف کرد که در چهلمین روز ارتحال آن بزرگوار چاپ و نشر یافت. (دوانی، ۱۳۷۲، ص ۳۲۸ـ۳۴۲؛ همو، ۱۳۹۷ش، ج۱، ص۲۴۱ـ۲۴۲؛ دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۹۲ش، ج۱۸، ص۲۶۷؛ رکنزاده آدمیّت، ۱۳۳۹ش، ج۳، ص ۶۸۳)

از کویت تا کربلا

مرحوم دوانی هنگامی که در خرمشهر به منبر میرفت، برای دیدار با دوستان مقیم کویت، به این کشور سفر کرد. کویت در کرانة شمال غربی خلیج فارس و بین کشورهای عراق، در شمال غرب و عربستان سعودی در جنوب قرار دارد. در ترکیب جمعیت آن، نژادهای عرب، ایرانی، هندی و پاکستانی دیده میشود. جمعیت آن حدود چهار میلیون نفر است که بیشتر آنها شهرنشین هستند و نیمی از آنها در مرکز حکومت، یعنی بندر کویت سکونت دارند. ۹۰درصد مردمانش مسلمانند که بیش از ۵۰ درصد آن شیعه هستند. (فرجی، ۱۳۶۹ش، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ گلیزواره، ۱۳۹۰ش، ص ۱۸۴؛ دانشنامة دانشگستر، ۱۳۸۹ش، ج ۱۳، ص ۵۵۵)

دوانی که قبلاً هفت سال در کویت، در مناسبتهایی چون محرم، صفر و ماه رمضان به منبر میرفت، قصد داشت در این سفر بعد از یک هفته به ایران برگردد، اما چون در آنجا آقاسیدعبدالله مجتهدزاده را ملاقات کرد و وی گفت قصد تشرف به عتبات عراق را دارد که از دوانی خواست با او همسفر باشد، ایشان هم پذیرفت. آنها بعد از یک هفته توقف در کویت از طریق راه شوسه کویت به عراق از مطلاع (نقطة مرزی) گذشته، وارد صغوان، گمرک عراق شدند و قبل از رفتن به بندر مواصلاتی بصره، به شهر زبیر که یادآور نبرد جمل است رفتند. آنان بعد از توقفی کوتاه در آنجا و بصره بعد از عبور از شهرهای کوت و عماره توسط اتوبوس به بغداد رفتند. دوانی و سیدعبدالله پس از زیارت آستان مقدس کاظمین۸ به سامراء رفتند و ضمن زیارت عسکریین۸ از کاخ متوکل عباسی دیدن کردند و از موزة سامرا شامل آثاری از اعصار مختلف اسلامی، دیدن کردند. در بازگشت از سامراء آنان به شهر بلد رفتند و آستان سیدمحمد۷ ـ فرزند امام هادی۷ ـ را زیارت کردند. دوانی میگوید: اهالی این دیار شیعه و متدین هستند، اعراب بادیه به جناب سیدمحمد۷ عقیدهای راسخ دارند و همه چیز را برای پذیرایی از زائران او به حرمش اهدا کردهاند.

دوانی و سیدعبدالله آرامگاه سلمان فارسی را در مدائن زیارت کردند و از آنجا به کاظمین بازگشتند و بعد از زیارت، شب را در مسافرخانه به سر بردند. روز بعد هنگام گردش در بغداد، مدرسة مستنصریه را مورد بازدید قرار داده و قبور نُوّاب امام زمان[ در بازار این شهر را زیارت کردند. آنان شبانه سوار اتوبوس شدند که از روی پلی که بر دجله بسته بودند عبور کردند و اولین چیزی که بر روی پل مشاهده کردند چراغهای پرنور گلدستههای کاظمین۸ بود. دوانی به مجتهدزاده گفت: اینجا بغداد، پایتخت خلفای عباسی است که از کاخهای آنان خبری نیست؛ ولی به بارگاه منور زندانیان آنها نگاه کن که در آخر هم به شهادت رسیدند. (دوانی، ۱۳۹۷ش، ج ۲، ص ۱۹۶ـ۲۰۶) آنان در مسیر رفتن به نجف اشرف در شهر حلّه توقفی داشتند. این شهر در مرکز اداری استان بابل و در حوالی رودخانه فرات و یکصد کیلومتری جنوب بغداد واقع است و سیفالدوله از فرمانروایان دولت بنیمزید آن را در اواخر قرن پنجم هجری بنا نهاد. (کرکوش حلی، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۱۳و۲۲) حلّه را «شهر فقاهت» نامیدهاند. در قرن هفتم هجری حوزة علمیه گسترده و پرباری در این دیار پرتوافشانی میکرد و از آن، دانشمندان متعدد، فقهای نامی و متکلمان پرآوازه برخاستهاند. (امین، ۱۴۲۳ق، ج۷، ص۵۶؛ ج۱۴، ص۱۷۱)

دوانی و همراهان از حلّه به آبادی ذوالکفل رسیدند که مناظر جالب و سرسبز در دو سوی فرات بر آن سایه افکنده بود. این منطقه به نام همان پیامبر، یعنی ذوالکفل۷ موسوم است. آنان مرقد این پیامبر را زیارت کردند و از آنجا به نجف رفته و در مدرسه شربیانی مقیم گردیدند. دوانی در بدو ورود به این شهر آستان مقدس امیرمؤمنان علی۷ را زیارت کرد و روز بعد به مسجد کوفه و سپس مسجد سهله رفت و ضمن عبادت، ذکر و زیارت خاطرة پنج و نیم سال اقامت در نجف و چهار بار چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفتن برای او تجدید گردید. (دوانی، ۱۳۹۷ش، ج۲، ص ۲۰۳ـ۲۰۴) دوانی این توفیق را بدست آورد تا در مسجد شیخ انصاری نجف در درس امام خمینی= شرکت کند. بعد از درس، برخی دوستانی را که چند سالی ندیده بود و از قم به نجف آمده بودند ملاقات کرد؛ آنگاه به منزل رهبر کبیر انقلاب رفت تا به خدمت آن بزرگوار برسد. مرحوم دوانی میگوید:

طلبههایی که آنجا بودند گفتند آقا وقت ندارند و این بدان خاطر بود که من نویسندة مجلة مکتب اسلام و استاد مرکز دارالتبلیغ اسلامی قم بودم و آنان حاضر نبودند مرا ببینند. در آن حال، حاج مصطفی از اندرونی به بیرون آمد و بعد از مصافحه گفت: آقا فرمودند از روی منبر (در مسجد شیخ انصاری) آقای دوانی را دیدم که آمد پای درس نشست. با راهنمایی حاجآقامصطفی به حیاط رفتم که در آنجا فرشی برای امام گسترده و ایشان روی آن نشسته بود، دست رهبر بزرگ انقلاب را بوسه زدم. حیاط خانة امام بسیار کوچک بود، لحظاتی بعد با امام خداحافظی کردم و مرخص شدم. شب هم به دیدن آیات عظام سیدابوالقاسم موسوی خویی و سیدمحسن حکیم رفتم. حوالی ظهر بار دیگر به زیارت مولای متقیان7 رفتم. سپس در مدرسه شربیانی با رفقا خداحافظی کرده و با اتوبوس عازم کربلا شدیم. (همان، ص ۲۰۴ـ۲۰۷)

دوانی و دوستانش، شب وارد کربلا شدند و مشاهدة گلدستههای پر نور امام حسین۷ و حضرت عباس۷ در آن وقت شب برای دوانی جلوة خاصی داشت؛ چنانچه خود میگوید: «در حالی که سرشک اشک از دیدگان فرو میریختم و نفسهایم تند میزد، به مسافرخانهای حوالی حرم رفتیم و بعد از کمی استراحت به حرم مطهر مشرف شدم.» شیخ علی دوانی در کربلا با آقاسیدعبدالرضا شهرستانی ـ مدیر مجلة اجوبة المسائل الدینیه و متصدی مدرسة آیت الله بروجردی ـ به گفتوگو نشست. (همان، ص ۲۰۸ـ۲۰۹)

به سوی سوریه

مرحوم شیخ علی دوانی بعد از این دیدارها به شهر کاظمین برگشت و پس از زیارت، روانة بغداد شد و از آنجا با اتوبوس راهی دمشق گردید و بعد از عبور از فلّوجه، رُمادی و رطبه وارد خاک اردن شد. در این کشور از شهر مفرق گذشته و به رمساء رسیده و پس از آن وارد شهر درعا (در مرز اردن و سوریه) شد. دوانی روز بعد، حوالی طلوع آفتاب وارد دمشق شد و حوالی عصر، آستان حضرت زینب کبری۳ را زیارت کرد. در آن زمان این بارگاه به طرزی باشکوه زیر نظر حاج مهدی بهبهانی (از ایرانیان مقیم دمشق) بازسازی گردیده بود. دوانی بعد از زیارت حرم این بانوی بزرگوار، به گردش در اطراف حرم پرداخت و در حوالی صحن، وضع اسفبار آوارگان فلسطینی را مشاهده کرد که این وضع موجب تأثّر ایشان شد. او مرقد کوچک حضرت رقیه۳ دختر امام حسین۷ و نیز محل نگهداری سر بریدة حضرت اباعبدالله الحسین۷ را زیارت کرد. دوانی در این باره مینویسد:

در سفر دوّم به مناسبت شرکت در کنگرة هزارة سیدرضی از طرف رایزنی جمهوری اسلامی ایران به سوریه رفتم. در این سفر با آیت الله سید احمد فهری ـ نماینده امام در سوریه ـ دیداری داشتم. شب عاشورا به حرم حضرت زینب3 رفته، در آنجا عدهای از بانوان شیعة لبنانی دایرهوار سینه میزدند. روز عاشورا سفارت جمهوری اسلامی مجلس روضه بر پا کرده بود و آقای سیدعبدالغفار سجّادی ـ نمایندة وقت مردم خدابنده در مجلس شورای اسلامیـ بر فراز منبر بود تا مرا دید گفت: من الآن سخنان خود را تمام میکنم تا آقای دوانی به منبر برود، با آنکه کسالت داشتم پذیرفتم. بعد از آن، مجدداً به زیارت بارگاه زینب3 رفتیم، دستههایی از زائران پاکستان، لبنانی، ایرانی و عراقی در حرم و صحن مشغول سینهزنی و عزاداری بودند. (همان، ص ۲۰۹-۲۱۵)

در نخستین سفر که مرحوم دوانی همراه مجتهدزاده عازم سوریه گردیده بود، به اتفاق وی با خودرویی از دمشق به لبنان رفت و در بیروت، در مسافرخانهای ساکن شد. آنگاه به شهر صور واقع در جنوب لبنان و حوالی کرانة دریای مدیترانه رفت تا در آنجا با امام موسوی صدر ـ رهبر شیعیان این خطه ـ دیدار و ملاقاتی داشته باشد. امام موسی صدر در مسجد شیخ زین الدین (شهید ثانی) نماز جمعه را خوانده و در محراب نشسته بود که دوانی با او مصافحه نمود و دو روز و یک شب به اتفاق مجتهدزاده مهمانش بود. در این مدت امام موسی صدر دربارة برنامهها و فعالیتهای خود از جمله تأسیس مجلس اعلای شیعیان در بیروت و نیز حرکةالمحرومین و جنبش امل، اقدامات رفاهی و خدمات برای شیعیان محروم و آوارگان فلسطینی، به دوانی توضیحاتی داد. مرحوم دوانی روز بعد به سفارش امام موسی صدر به تماشای برخی آثار تاریخی شهر صور رفت که به تازگی از زیر خاک در آورده بودند. همچنین وی از شهر شهید ثانی که جباع نام دارد، دیدن کرد و در آنجا قبور صاحب معالم و صاحب مدارک را زیارت کرد. شهر شیعهنشین نبطیّه نیز توسط ایشان مورد بازدید قرار گرفت. دوانی از بیروت روانة شمالیترین شهر لبنان، یعنی طرابلس در ساحل مدیترانه و ۸۵ کیلومتری شمال مرکز حکومت لبنان، گردید که اکثریت اهالی آن سنیمذهب هستند و اقلیتی هم علوی دارد. دوانی و همراهش در درّه بقاع از شهر بعلبک دیدن کردند که ساکنان آن غالباً شیعهمذهب بودند. آنان سرانجام به دمشق بازگشتند و از آنجا به عراق بازگشتند و به محض رسیدن به بغداد، به کاظمین رفته و بار دیگر آستان مقدس این دیار را زیارت کردند. دوانی در صحن مطهر با آقاسید محمدمهدی خوانساری، مؤلف کتاب احسن الودیعه دیدار نمود که مقیم کاظمین بود. روز بعد از بغداد راهی بصره شد و از آنجا به ابوالخصیب رفت که مقابل آبادان واقع شده است. (همان، ص ۲۱۶ـ۲۲۴)

واپسین سفر

در اواخر دیماه سال ۱۳۸۲ش، بخش تولید برنامههای معارفی شبکههای گوناگون سیمای جمهوری اسلامی ایران، از شیخ علی دوانی دعوت کرد تا به همراه عدهای از همکاران سیما، به مدت دو هفته به عتبات عالیات عراق برود و در کربلا و کوفه در دهة اول محرمالحرام برنامههایی تهیه کنند و شبکههای اول و دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران به پخش آنها اقدام کنند. این هیئت به سوی شهر مرزی مهران از توابع استان ایلام رفتند تا از آنجا راهی عراق شوند. دوانی در مهران صدها زائر کربلا را مشاهده کرد که در انتظار اتمام کار گذرنامة خود و اجازة خروج بودند. او و همراهان از شهرهای بدره (از توابع ایلام) و شملی عراق گذشته و به شهر تاریخی حلّه قدم نهادند و از آنجا وارد کربلا شدند. توفیق زیارت مجدد حرمین شریفین حضرت سیدالشهدا۷ و قمر بنی هاشم۷ برای دوانی بسیار لذتبخش بود و یاد ایام گذشته در آن اماکن مقدس را برایش زنده میکرد. وی بر فراز هتلی که مشرف به حرم مقدس امام حسین۷ بوده طی سخنانی به ذکر وقایع عاشورا پرداخت که در دهة اول محرم از شبکة دوم سیما پخش شد. (همان، ص۲۵۲ـ۲۵۴) دوانی در نجف اشرف بعد از زیارت آستان مقدس مولای متقیان علی۷، دوران پنج و نیم سال اقامت در این دیار نورانی را با آن خاطرة فراموشنشدنی از ذهن خود عبور داد. او بر تربت شیخ الطائفه ـ مؤسس حوزة علمیه نجف که در کنار خیابانی منشعب از باب طوسی حرم واقع بود ـ فاتحهای خواند. محل شهادت آیت الله سیدمحمدباقر حکیم و جمعی از نمازگزاران را در کنار درب قبله دید و بر آن فاجعة هولناک تأسف خورد. سری هم به مدرسة سید که قبلاً مدتی خودش در آن مقیم بود، زد و از رونق و شکوه ایام گذشتة این مدرسه یاد کرد. او محل حجرة آیات شیخ مرتضی طالقانی، شیخ ابوتراب آلآقا کرمانشاهی، میرزاعلیآقا فلسفی را که در طبقة دوم این مدرسه قرار داشت به فرزند فاضل و هنرمند خود، محمدعلی رجبی دوانی که وی را در این سفر همراهی میکرد، نشان داد. دوانی تمایل داشت در نجف به ملاقات آیت الله سیستانی برود، اما از آنجایی که برای این دیدار قبلاً وقت گرفته نشده بود، چنین ملاقاتی صورت نگرفت. او در وادی السلام نجف مراقد آیات شهیدین سید محمدباقر صدر و سید محمد باقر حکیم را زیارت نمود. در آن ایام آمریکاییها در بیرون نجف مشغول احداث دیوار بتنی برای محل اقامت خود بودند. آنان تأمین امنیت مرز مهران را به سربازان اوکراینی و محدودة کربلا را به نیروهای لهستانی واگذار کرده بودند. بنا به گفتة دوانی آمریکاییها خود در ساختمانهای مهم و کمپهای بیرون شهرها اقامت نموده و بر سرنوشت شهرها و مردم عراق اشراف دارند و گویی بنا ندارند عراق را ترک کنند؛ مگر آنکه اتفاق مهمی روی دهد که بر اثر آن، ناگزیر به ترک این سرزمین شوند. دوانی میافزاید: در آن روزها از کوفه و نجف تا کاظمین، از صبح تا غروب در اختیار طرفداران آیت الله سیستانی بود و از غروب به بعد این مناطق در دست افراد مسلح مقتدی صدر است که دوران تبعید خود را در زمان دیکتاتوری صدام حسین در انگلستان گذرانیده بود. از این جهت عراق به صورت کشوری بیصاحب، تحت نفوذ آمریکا و کاملاً ناامن است. در منطقة سامرا به سوی شمال عراق نیز حامیان صدام و برخی اعضای حزب بعث مستقر بودند و به همین دلیل، دوانی و دوستان نتوانستند به زیارت حرم امام هادی۷ و امام حسن عسکری۷ در سامرا مشرف شوند. همچنین از آنجا که کاظمین در مجاورت بغداد قرار دارد و گاهی در آن حوالی انفجار رخ میداد، این زائران موفق نشدند در آنجا بمانند.

دوانی میگوید: در بغداد هتل بزرگ و چند طبقة الرشید، محل اقامت خبرنگاران، مورد اصابت موشک و خمپاره قرار گرفته بود. همچنین میافزاید: فاصلة کربلا تا نجف اشرف و کوفه که در ایام اقامت من در نجف، بیابانی خشک بود، به زیر کشت رفته و سرسبز و خرم گردیده و در جای جای آن اماکن مسکونی و تأسیسات دولتی ساخته بودند. چیزی که گویی برایم باورکردنی نبود، مسجد کوفه و مسجد سهله نیز تغییر شکل یافته و مشغول بازسازی کامل آنها بودند. دوانی شاهد انفجاراتی در حوالی بارگاه حضرت امام حسین۷ در کربلا بود که بر اثر آن عدهای از زائران ایرانی شهید و تعدای مجروح گردیدند. (همان، ص۲۵۶ـ۲۵۹)

کوچ ابدی

نویسنده دانشور، خطیب نامدار و ادیب خوش ذوق، حجة الاسلام والمسلمین شیخ علی دوانی در زمرة مؤلفان و وعاظ پرکار به شمار میرفت که بیشتر وقت خود را به تألیف، تحقیق، ترجمه و تصحیح متون و وعظ و خطابه میگذرانید. این فعالیتهای متراکم فکری، علمی و تبلیغی اگرچه میراثی ارزنده و آموزنده برای ایشان برجای گذاشت، اما او را به کسالتی فرساینده دچار کرد و آنگونه که خود متذکر شده است سالهای متوالی دچار اضطراب و اختلال در دستگاه سیستم مرکزی عصبی گردیده بود؛ به نحوی که حتی ورق خوردن کتاب و دفتر او را آزار میداد. همچنین سفر کردن و حاضر شدن در اجتماعات برایش رنجآور گردید. اگرچه عوارض این بیماری در سالهای آخر عمرش بر اثر مصرف دارو و رعایت برخی احتیاطات توصیه شده توسط پزشکان معالج، قدری تخفیف یافته بود، اما سرانجام او برای سفری جاویدان بار سفر بر بست و در شامگاه ۱۸ دی ۱۳۸۵ مطابق با آخرین ساعات عید سعید غدیر خم دچار عارضة قلبی شد و ساعتی بعد دعوت حق را لبیک گفت و به سرای جاوید کوچ کرد. پیکرش بعد از تشریفات شرعی و نماز آیت الله مهدوی کنی در دانشگاه امام صادق۷، در تهران تشییع شد، آنگاه به قم انتقال داده شد و در این شهر نیز مراسم تشییع پیکرش از مسجد امام حسن عسکری۷ تا حرم مطهر کریمة اهل بیت حضرت معصومه با حضور علما، فضلا، طلاب، دوستان و مجاوران و زائران حرم، برگزار شد. آنگاه در جوار آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.

به مناسبت ارتحال این دانشور خدوم و خطیب بصیر از سوی مشاهیر حوزوی و دانشگاهی، نهادهای فرهنگی، آموزشی، دولتی و مراکز تحقیقاتی پیامهای تسلیتی صادر گردید. (افق حوزه، ۱۰ مهر ۱۳۸۵، ص ۶؛ کتاب هفته، ۲۳ دی ۱۳۸۵ش؛ دوانی، ۱۳۷۸ش، ج ۱۳، ص ۶۰۹)

در پی درگذشت استاد علی دوانی، مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای از مقام علمی این عالم خبیر، مورّخ و پژوهشگر برجسته تجلیل نمود و تلاش کمنظیر ایشان را در تحقیق و تألیف دربارة رجال شیعه درخور تقدیر و تمجید دانست. (گروهی از نویسندگان، ۱۳۹۷ ش، ج ۳۰، ص ۲۳۸)

نتیجه گیری

حجةالاسلام و المسلمین شیخ علی دوانی که از سنین کودکی برای عزیمت به عراق اشتیاقی درونی داشت، در نوجوانی راهی آنجا شد و در نجف اشرف اقامت گزید و طی قریب به شش سال در حوزة علمیة این دیار مقدس و زیارتی، نزد مُدّرسانی آراسته به علم و تقوا مقدمات و سطوح فقه و اصول را آموخت. او به موازات فعالیتهای آموزشی، دعا، ذکر، عبادت و زیارت در آستانهای مقدّس کربلا، نجف، مسجد اعظم و مسجد سهلة کوفه، با عدهای از علمای محقق، دانشوران وارسته و شخصیتهای پرآوازهای که در این مناطق مشغول تلاشهای فکری، فرهنگی و ارشادی بودند، دیدارها و ملاقاتهایی پر ثمر داشت و بر اثر همین ارتباطات در زمینههای نگارش و تألیف، سخنرانی و منبر تجارب ارزندهای کسب کرد؛ بهگونهای که وقتی در قم ساکن شد ضمن تکمیل تحصیلات، فعالیتهای قلمی و تکاپوهای فرهنگی، تبلیغی و مطبوعاتی مفیدی در این شهر داشت و چون به تهران رفت تألیف، نگارش و ترجمه را پی گرفت و در مناطق گوناگون ایران و برخی کشورهای دیگر، برفراز منبر به تبیین معارف دینی و دفاع از مکتب اهل بیت: پرداخت و در همایشهای گوناگون حضور یافت. در خلال این برنامهها به مناسبتها و بنا به مقتضیاتی بار دیگر در چندین نوبت، توفیق سفر به عتبات عراق را بهدست آورد و در این سیاحتها ضمن صفا دادن دل و ذهن به زیارت مشاهد مقدس عراق، بررسیهایی دربارة اوضاع فرهنگی و اجتماعی عتبات عراق، به عمل آورد و تحولات این منطقه را در مقایسه با ایام اقامتش در نجف اشرف، در حدود نیم قرن قبل از آن، مورد ارزیابی قرار داد و در این باره گزارشهای ارزشمندی نگاشت.

  • آشتیانی، سید جلال الدین (۱۳۶۰ ش). شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، تهران، نهضت زنان مسلمان، چاپ اوّل.
  • آل محبوبه، جعفر (۱۴۰۶ق). ماضی النجف و حاضرها، بیروت، دارالاضواء.
  • ابن حسام متقی هندی (۱۳۹۹ق). کنزالعمال فی سنن الاقوال والاحوال، ضبطة وفسّرغریبه، بکری حیانی، صحّحه و وضع فهارسه و مفتاحه: صفوة السقا، بیروت، مؤسّسة الرساله، چاپ اوّل.
  • امین عاملی، سید محسن (۱۴۰۳ ق). اعیان الشیعه، حَقَّقَه وَاَخرَجَهُ، سیدحسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، طبع ثالث.
  • امین، سید حسن (۱۴۲۳ ق). دائرة المعارف الاسلامیة الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
  • امینی، علیرضا (۱۳۸۱ ش). تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، چاپ اوّل.
  • بابائی حائری، سعید (۱۳۷۶ش). نجف اشرف بارگاه نور، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل.
  • پاپلی یزدی، محمّد حسین (۱۳۶۷ ش). فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
  • جعفریان، رسول (۱۳۸۷ ش). جریانها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران، تهران، خانه کتاب، چاپ نهم با اصلاحات و افزودهها.
  • جمعی از فضلای خراسان (۱۳۸۶ ش). فقیه ربانی، مجموعه مقالات بزرگداشت آیت الله میرزا علی فلسفی، قم، مؤسسّة معارف اسلامی امام رضا7.
  • جواهر کلام، عبدالحسین (۱۳۸۲ ش/ ۱۴۲۴ ق). تربت پاکان قم، قم انتشارات انصاریان، چاپ اوّل.
  • حسینی تهرانی، سیدمحمد حسین (۱۴۳۱ق). مطلع الانوار، تهران، مکتب وحی.
  • حسینی فسایی، حاج میرزاحسن (۱۳۷۸ ش). فارسنامه ناصری، تصحیح و تحشیه از منصور رستگار فسایی، تهران، امیر کبیر، چاپ دوّم.
  • حکیمی، محمدرضا ( ۱۳۵۸ ش). ادبیات و تعهّد در اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، طبع اوّل.
  • ــــــــــ (۱۳۵۷ ش). بیدارگران اقالیم قبله، تهران، دفتر فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل.
  • خرمشاهی، بهاءالدین (۱۳۸۱ ش). دانشنامه قرآن و قرآنپژوهشی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران انتشارات دوستان و ناهید، چاپ دوّم.
  • خلیلی، جعفر (۱۴۰۶ق). موسوعة العتباة المقدسه، بیروت، مؤسسّة الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوّم.
  • دانشنامه دانش گستر (۱۳۸۹ ش). زیر نظر محمدعلی سادات، کامران فانی و علی رامین، تهران، مؤسّسه دانش گستر، چاپ اوّل.
  • دانشنامه جهان اسلام ( ۱۳۹۲ ش). زیر نظر غلامعلی حدّاد عادل، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، چاپ اوّل.
  • دوانی، علی (۱۳۴۱ ش). نهضت دو ماهه روحانیون ایران در دفاع از اصول مقدس اسلام، قم، حکمت، طبع اوّل.
  • ــــــــــ (۱۳۶۲ ش). وحید بهبهانی، تهران، امیر کبیر، چاپ دوّم.
  • ــــــــــ (۱۳۶۲ ش). هزاره شیخ طوسی، تهیه، تنظیم، مقدمه و ترجمه برخی مقالات، تهران، امیر کبیر، چاپ دوّم.
  • ــــــــــ (۱۳۷۲ ش). خاطرات من از استاد شهید مطهری، تهران، صدرا.
  • ــــــــــ (۱۳۷۲). زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت الله بروجردی، تهران، نشر مطهّر، چاپ دوّم با تجدید نظر و اضافات.
  • ــــــــــ (۱۳۷۷ ش). نهضت روحانیون ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوّم.
  • ــــــــــ (۱۳۸۲)، دو بانوی نمونه از خاندانی بزرگ، تهران، بیتا.
  • ــــــــــ (۱۳۸۲ش). امام خمینی در آئینهی خاطرهها، تهران، نشر مُطهّر.
  • ــــــــــ (۱۳۸۶ ش). مفاخر اسلام، جلد ۱۳، معاصران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اوّل.
  • ــــــــــ (۱۳۹۷ ش). نقد عمر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل.
  • رجبی دوانی، محمد (۱۳۸۶ش). عین بقا یادواره شیخ علی دوانی، تهران، نشر رهنمون، چاپ دوّم با تجدید نظر و اصلاحات.
  • رکنزاده آدمیّت، محمدحسین (۱۳۳۹ش). دانشمندان و سخنسرایان فارس، تهران، کتابفروشیهای اسلامیّه و خیّام، چاپ اوّل.
  • روحانی، سیدحمید (۱۳۷۷ ش). نهضت امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
  • زارعی، محمد (۱۳۷۵ ش). کازرون گلزار فضیلت، قم انتشارات ابرار.
  • سادات، محمدعلی (۱۳۸۹ ش). دانشنامه دانش گستر، تهران، مؤسسه علمی فرهنگی دانش گستر، چاپ اوّل.
  • ستوده، امیررضا (۱۳۸۱ش). پا به پای آفتاب، گفتهها و ناگفتهها از زندگی امام خمینی، تهران، مؤسسّه نشر پنجره، چاپ دوّم، ویرایش دوّم.
  • سلطانزاده، حسین (۱۳۶۴ش). تاریخ مدارس ایران، تهران، آگاه، چاپ اول.
  • شاهرودی، نورالدین (۱۴۱۲ ق). اسرة المجدد الشیرازی، بیروت، مؤسّسة الفکر الاسلامی.
  • شریف رازی، شیخ محمد (۱۳۵۴ش). گنجینهی دانشمندان، تهران، اسلامیّه.
  • شیرازی، فرصت الدوله (۱۳۶۲ ش). آثار عجم، تهران، بامداد، چاپ اول.
  • صادقی تهرانی، محمد (۱۳۸۵ ش). نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی عراق و نقش علمای مجاهدین اسلام، قم، دارالفکر.
  • طالبزاده، حمید (۱۳۷۲ ش). آشنایی با فلسفه اسلامی، تهران، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، چاپ اوّل.
  • غلامی، علی ( ۱۳۸۶ ش). سیمای شیراز شهر ستارگان، قم، نورالسجّاد، چاپ اوّل.
  • فصلنامه یاد، «خاطرات شیخ علی دوانی درباره آیت الله بروجردی»، سال دوّم، شماره پنجم، زمستان ۱۳۶۵.
  • قمی، عباس (۱۳۷۸ ش). منتهی الآمال، قم، هجرت، چاپ سیزدهم.
  • کتاب هفته، «گفتگو با حجة الاسلام علی دوانی»، شماره ۴۳، شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۰.
  • کربن، هانری (۱۳۷۳ ش). تاریخ فلسفة اسلامی، ترجمه سیدجواد طباطبایی، تهران، کویر، چاپ اوّل.
  • کرکوش حلّی، یوسف (۱۳۸۵ ق). تاریخالحلّه الحیاةالسیاسیه والفکریة، نجف اشرف، مطبعة الحیدریه، الطبعة الاولی.
  • گروهی از نویسندگان (۱۳۶۴ ش). چهرهای پر فروغ (آیتالله سیدعبدالله شیرازی)، تهران، مؤسّسه تحقیقاتی و انتشاراتی امام امیرالمومنین7.
  • گروهی از نویسندگان (۱۳۹۷ ش). ستارگان حرم، جلد۳۰، قم، زائر، چاپ اوّل.
  • گفتگو با حجةالاسلام والمسلمین شیخ علی دوانی، افق حوزه، «مورّخی در آئینه تاریخ»، سال پنجم، ۱۰ مهر ۱۳۸۵، ی ۱۲۳.
  • گلی زواره، غلامرضا (۱۳۷۵ ش). گلشن جلوه، قم، قیام، چاپ اوّل.
  • لهسائیزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی (۱۳۷۰ ش). تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، اطلاعات، چاپ اوّل.
  • مجله کیهان فرهنگی، «مرزداران حماسه های جاوید در گفتگو با استاد علی دوانی»، سال یازدهم، اردیبهشت ۱۳۷۳.
  • محقق، مهدی، (۱۳۸۶ ش). زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی شیخ علی دوانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اوّل.
  • محلاتی، ذبیح الله (۱۳۴۹ ش). اختران تابناک، تهران، اسلامیّه، طبع اول.
  • محمدی ری شهری، محمد (۱۳۸۹ ش). میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، چاپ یازدهم.
  • معلم حبیب آبادی، میرزا محمد علی(۱۳۷۴ش). مکارم الآثار، اصفهان، انجمن کتابخانههای عمومی اصفهان.
  • مهدوی، سیدمصلح الدین (بیتا). زندگینامه علامه مجلسی، اصفهان، حسینیة عمادزاده.
  • ناصری، محمد (۲۳ شهریور ۱۳۹۵). «خاطرهای درباره شیخ محمد کوفی»، به نقل از:
    آیت الله ناصری، سایت اصفهان نیوز.
  • نشریه یالثارات الحسین7، «بر ستیغ ایمان و ایثار»، سال نهم، ضمیمه شماره ۲۱۱، ۲۵ دی ۱۳۸۱.
  • نهاوندی، علی اکبر (۱۳۸۸ش). العبقریة الحسان فی الاحوال مولانا صاحب الزمان[، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران.
  • واعظ خیابانی (۱۳۸۲ش). علمای معاصر، به کوشش عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، نوید اسلام، چاپ اوّل.
  • ولایتی، علی اکبر و دیگران (۱۳۸۷ ش). تاریخ معاصر ایران، تهران، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، چاپ سوّم.
  • هفته نامه بعثت، «گفتگو با حجة الاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی»، بهمن ۱۳۸۸، شماره ۲۲.
  • یادمان مکتب اسلام، گفتارها و نوشتارهایی در پنجاه سالگی نشریه مکتب اسلام (۱۳۹۱ش). تهیه و تنظیم اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم، چاپ اوّل.
  • کتاب هفته، ۲۳ دی ۱۳۸۵، شمارة ۶۵.
  • روزنامه جام جم، ۲۶ دی ۱۳۸۸، شماره ۲۷۶۰.
  • روزنامه قدس، «روایتی از زندگی استاد دوانی از زبان فرزندش»، شماره ۶۸۸۸، ۱۸ دی ۱۳۹۰.
  • روزنامه کیهان، «بیستون را عشق کند» ۲۷ دی ۱۳۸۲، شماره ۱۷۸۶۲.
  • روزنامه همشهری، دوم آذر ۱۳۸۵، شماره ۴۱۴۰.