موکب عزاداری طویریج و نقش سیدصالح حسینی قزوینی در احیا و تداوم آن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

چکیده

عالمان و بزرگان شیعه در طول تاریخ نقش خود را در زنده نگاه داشتن یاد و حرکت سیدالشهدا و رساندن پیام آزادی‌بخش و اصلاح‌گرایانه حسینی به نسل‌ها و جوامع بشری، به شکل‌های مختلف ادا و ایفا کرده‌اند. از جمله‌ی این صورت‌ها، پرداختن به شعائر و نمادها و نشانه‌های حادثه عاشورا و اهتمام به احیا و تقویت و جهت‌دهی درست و عمیق اسلامی به آنهاست. علامه سیدصالح حسینی قزوینی نمونة مجتهدان عراق و زاده و بزرگ‌شده شهر حلّه است که به راه انداختن موکب عزاداری طویریج از جمله روشن‌ترین و باارزشترین نقطه‌ها در ترویج شعائر عاشورایی در زندگی او محسوب می‌شود. این موکب، از روزگار تأسیس خود تا به امروز، همواره در دهه‌ی محرم هر سال شاهد حضور میلیون‌ها انسان عاشق اهل بیت بوده و همچنان باید آن را ساده‌ترین و بی‌پیرایه‌ترین دسته‌ی عزاداری در عراق دانست.
 

کلیدواژه‌ها


«طویریج» شهری است کوچک میان کربلا و حلّه که فاصله آن به کربلا نزدیکتر است. علت نامگذاری این بلد به طویریج از آنجاست که زائران حسین۷ در راه کربلا با وسایل نقلیة خشکی و آبی، در آن شهر استراحت میکردند و خستگی سفر را از تن بیرون میکردند. در این نام، لفظ «طریق» به صورت «طویریق» مصغر شده و آنگاه به لهجة محلی، حرف قاف به جیم تغییر یافته است.

طویریج بر ساحل نهر فرات دارای آب و هوای مناسب و سرشار از مواهب و امکانات طبیعی است و باغهای آن سرشار از میوه و زمینهای اطراف آن سبزهزارهای کوچک و بزرگ است. پرندگان در انواع مختلف در این شهر زندگی میکنند. نام دیگر آن «هندیه» است؛ به دلیل واقع شدن در آن بخش از ساحل فرات که در سال ۱۲۰۸ قمری به دست یکی از امرای هند به منظور رساندن آب به شهر نجف ساخته شده است.

نقش اصلی در تبدیل «طویریج» به یک شهر آباد و پررونق را علامه سیدصالح بن سیدمهدی قزوینی داشت که در طول سرکشی به زمینهای زراعی متعلق به پدر و جدش که توسط عشایر اطراف ضایع شده بود، توانست آن منطقه را به محلی برای زندگی خود و دیگران مهیا سازد.

عمویم جناب سیدحمید فرزند سیداحمد فرزند سیدصالح برایم نقل میکرد که جدش سیدصالح پس از بازگشت از نجف به شهر حلّه، به بعضی اسناد مربوط به محلی به نام «طابو» برخورد میکند و از پدرش دربارة آن سؤال میکند و جواب میشنود نام بخشی از شهر طویریج است. ایشان راهی طویریج میشود و با رؤسا و بزرگان قبایل مذاکره میکند و اراضی آن منطقه را که تهی از سکنه شده بود، بین آنان تقسیم میکند. با این همه سیدصالح خود اولین کسی بود که به عمران طویریج و ایجاد خانه در آن اقدام نمود. بعدها خانة مسکونی ایشان که به ارث بین نسل برجایمانده از وی دستبهدست شده بود، محلی میشود برای استراحت کاروانهای زیارتی و مرکزی برای امور فرهنگی و ادبی و اجتماعی و حل مشکلات مردم. هماکنون این خانه و آنچه در آن است، نشانههای بزرگی از اصالت گذشته و ارزشهای امروزین را در خود دارد و چه بسیار شاعران و ادیبان و علمای بزرگ را که این خانه به آن سرزمین تقدیم کرده و از خود به یادگار نهاده است. اما متأسفانه پس از قیّم و متولی خانه، یعنی ابواحمد سیدحمید قزوینی در سال ۱۴۰۰ قمری، متولی دیگری برای آن مشخص نشد و اندکاندک نشانههای ویرانی در آن پدید آمد و یکی از دیوارها آسیب جدی دید و تنها دیواری که همچنان سالم باقی ماند، دیوار در قدیمی خانه بود که طی زمان، نیازمندان رشتة نیاز خود را بر آن میآویختند و رنگ حنا میزدند و نخها و نوارهای پارچهای سبزرنگ به آن میبستند. بنده پس از سالها در سال ۲۰۰۳ میلادی موفق به دیدار این خانه شدم و طرحی از آن بر کاغذ آوردم.

سیدصالح، مؤسس موکب طویریج

سیدصالح در سال ۱۲۵۷ قمری در شهر حله به دنیا آمد و در شهر مقدس نجف تحت اشراف عدهای از فضلا دانش آموخت. با داییاش شیخمهدی کاشفالغطاء (ت: ۱۲۸۹ق) ملازم گشت و در حلقة درس امام شیخ مرتضی انصاری (م ۱۲۸۱ق) حاضر شد و از پدر بزرگوارش و دیگر علما اجازه اجتهاد دریافت کرد و پدرش او را فقیه میخواند. علامه سیدحسن صدر در کتاب «تکملة امل الآمل» نقل کرده است که از سیدمهدی قزوینی درباره دو پسرش سؤال کردند. در جواب گفت: «جعفر اعلم است و صالح افقه». جدا از صبغه فقاهت، سیدصالح یکی از شاعران بزرگ عصر خود به شمار میرفت و شعر استوار و ناب میسرود. از وی در موضوع فقه و حدیث تألیفات چندی بر جای مانده که از آنها کتاب مقتل امیرالمؤمنین در سال ۱۳۹۴ قمری چاپ و منتشر گردید.

فکر تأسیس موکب عزای طویریج از کجا بود؟

در واقع برای تأسیس موکب عزای طویریج یک فکر مشخص که اساس کار باشد، نمیتوان یافت. بلکه این موکب از جمله مواکبی است که خود، خودش را بنیان نهاده است و خودجوش و کاملاً بدون طرح و برنامة قبلی محسوب میشود. سیدصالح دو سال در ایام محرم و عاشورا خانهاش را در طویریج به عزاخانة حسینی تبدیل میکرد و اهالی شهر گروهگروه به آن خانه وارد میشدند و به سوگواری میپرداختند و در صبح روز عاشورا، سیدصالح خود از مقتل منسوب به سید بن طاووس ماجرای شهادت امام حسین۷ را میخواند؛ درحالیکه دهها هزار نفر که همگی از مردان بودند، حضور داشتند و پس از خوردن صبحانه پیاده به سوی کربلا به راه میافتادند. فاصلة شهر طویریج تا کربلا چندان دور نبود و ساعتی پس از ظهر که میگویند وقت شهادت امام حسین۷ بوده است، جماعت زائران پیاده وارد کربلا میشدند. اما سیدصالح سوار بر اسب خود، میان هزاران زائر حرکت میکرد. این روش، بعد از وفات سیدصالح در سال ۱۳۰۴ قمری در بین فرزندانش باقی ماند و مورد عمل قرار گرفت و از آن پس موکب طویریج را کسی جز بازماندگان از نسل سیدصالح رهبری و سرپرستی نکرده است. هماکنون، یعنی در دهة آخر قرن چهاردهم قمری چنانکه من دریافتهام، امر به همین منوال است.

از جمله کسانی که پس از سیدصالح هدایت موکب عزای طویریج را بر عهده داشتهاند، به این بزرگواران میتوان اشاره کرد:

فرزندش، علامه سیدهادی قزوینی (م ۱۳۴۷ق). جناب سیدمحمدصادق بحرالعلوم در کتاب خطی خود به نام الرحیق المختوم درباره ایشان چنین نوشته شده است: «در یکی از شبها که پیاده به حرم ابیعبدالله٧ راهی بودم، وی را دیدم. آن شب نزد ایشان ماندم و از احادیث شوقآفرین که در باب زیارت حسین٧ برایم خواند، به وجد آمدم. من آن همه هیبت و عظمت را یکجا جز در وجود آن جناب ندیده بودم. در زمان ایشان خانه و عمارتهای شهر گسترش یافت و تاجران و ارباب حرفهها و پیشهوران به آنجا مهاجرت کردند».

سیدهادی از شخصیتهای بارز و ممتاز عصر خود در زمینه مسائل اجتماعی بود. در واقع ایشان هم زعامت دینی داشت و هم زعامت عشایری. آن زمان که فیصل اول پیش از رسیدن به حکومت عراق، از منطقه فرات اوسط و پیرامون آن دیدن میکرد، خانه سیدهادی در طویریج یکی از استراحتگاههای وی بود و فیصل و همراهانش آنجا با سیدهادی دیدار کردند. در ۲۸ حریزان سال ۱۹۲۱ میلادی همراهان ملک فیصل بعدها از مقامات رسمی عراق شدند.

در تشکیل هیئت وزیران اول عراق (وزارت سیدعبدالرحمن نقیب) سیدهادی قزوینی به عنوان وزیر افتخاری به آن هیئت دعوت شد؛ اما ایشان به سبب جو نامساعد سیاسی و اختلافات شدید، از این امر اعتذار جست. وی آگاه بود که با وجود این اوضاع آشفته، برنامههای اصلاحی راه به جایی نمیبرد. عذرخواهی ایشان از نپذیرفتن وزارت افتخاری، البته به دلیل بیماری و ناتوانی و ضعف جسمانی اعلام شد.

از جمله موضعگیریهای سیاسی ایشان مربوط میشود به انقلاب سال ۱۹۲۰ میلادی مردم عراق علیه قوای انگلیس. وقتی که نیروهای انگلیس از راه شهر حلّه بر طریق جدول ابوغریق به حرکت درآمدند و حلّه را به اشغال درآوردند و جز خانه سیدهادی را تصرف کردند. مردم به آن خانه پناه بردند و چندین روز آنجا اقامت نمودند تا روزی که ابرهای سیاه اضطراب و ترس دامن برچید و سایه امنیت دوباره بر شهر افتاد. سخن سیدهادی در آن روزگار این بود که: «تمام اهالی طویریج همه خانواده مناند» و این را در پاسخ یکی از فرماندهان لشکر مهاجم که پرسیده بود: «کدام یک از جماعت جزو خانواده شما هستند»، گفته بود.

جدم سیدجواد فرزند سیدهادی (م ۱۳۵۸ق) در سال ۱۲۹۷ قمری در طویریج زاده شد و نزد شماری از علمای مبرز نجف همچون شیخحسین حلیلی و شیخمهدی مازندرانی و امام خرسانی به تحصیل پرداخت و آثاری چند از جمله «الفوادح الملة فی مصائب الائمة» (که نسخه خطی آن نزد من موجود است) و مجموعه شعری از قصاید وی، از او بر جای مانده است.

سیدمهدی فرزند سیدهادی (م ۱۳۶۶ق) عالم، شاعر، ادیب و یک شخصیت والای اجتماعی بود که در سال ۱۳۰۷ قمری در طویریج به دنیا آمد. وی در نجف پای درس سیدکاظم یزدی و علامه شیخهادی کاشفالغطا حاضر شد. آنگاه به شهر خود بازگشت و پس از وفات پدرش، بزرگ خاندان خود شد.

سیدرضا فرزند سیدحسن (م ۱۴۰۵ق) که مردی فاضل و ادیب بود و بر اثر بیماری
زمینگیر شده بود.

سیدمحمد ضیاء فرزند سیدحسن (م ۱۳۷۵ق) از فضلا و بزرگان خاندان بود.

سیدمحمدحسین فرزند سیدهادی (م ۱۳۹۳ق) عالم و شاعر و ادیب و از شخصیتهای بزرگ و شاخص در سیادت و فضل.

از آنجا که فرزندان روحانی سیدصالح همگی مرحوم شدند، اختیار موکب طویریج به شاخة دیگری از خاندان منتقل شد. اولین نفر که عهدهدار کار گردید، سیدعبدالعزیز (م ۱۳۹۴ق) فرزند حسین فرزند حسن فرزند محمد فرزند محمدعلی فرزند جد خاندان سیداحمد قزوینی که وی مردی فاضل از ساکنان قریة «الرغیله»، نزدیک شهر طویریج، بود.

دومین نفر، شهید سعید جناب سیدموسی فرزند یحیی فرزند سیدحمادی فرزند طاهر فرزند جعفر فرزند علی فرزند سیداحمد قزوینی است.

پس از آنکه حکومت بعث عراق مردم را از برگزاری مراسم عزای حسینی۷ منع کرد، به شهید سیدموسی نیز هشدار دادند که از عاقبت کار بترسد و خود را از هدایت موکب طویریج کنار بکشد. اما ایشان به تهدیدات حزب بعث توجهی نکرد و به همین دلیل، در سال ۱۴۰۱ قمری دستگیر و زندانی شد و وی را به شهادت رساندند، بیآنکه پیکرش را تحویل خانواده دهند. همچنین شوهرخواهر ایشان، فارس فرزند سیدباقر فرزند سیدحسن قزوینی، و دو تن از برادرانش به نامهای عدی و محمد نیز در سال ۱۳۹۹ قمری دستگیر و کشته شدند. خدایشان رحمت کند.

حادثه سال ۱۳۸۶ قمری

در روز دهم محرم سال ۱۳۸۶ حادثه دردناکی رخ داد. در ازدحام و تراکم شدید جمعیت عزادار، تعداد سی تن از آنان تحت فشار درهای ورودی حرم امام حسین۷ قرار گرفتند و جان باختند و این سبب شد که مسیر ورود موکب به خیابان اصلی مقابل «باب القبله» تغییر نماید.

این قضیه جانسوز را جناب سیداحمد حمید قزوینی (م ۱۴۱۲ق) در قصیدهای شکوهمند بر سینه تاریخ عراق ثبت کرده است. ابیاتی از آن قصیده را یادآور میشویم:

ای فرزند بتول، ما را به درگاه حرمت جوانی ست

که در پناهت به شهادت رسیدند و جاودانه شدند

ندایی را شنیدند که فریاد برمی آورد آیا یاری کنندهای نیست

که در پناهت به شهادت رسیدند و جاودانه شدند

ارواحی نزد تو آمدهاند که با آه و حسرت

این ضریح را مینگرند و به درگاهت سرفرود میآورند

آن را که بر درگاه تو میرد، مرگ در نیابد، بیشک

مرگ شهید در روز مصیبت تو زندگی ست

در مقطع آغازین قصیده میخوانیم:

آن را که بر درگاه تو میرد، مرگ در نیابد، بیشک

مرگ شهید در روز مصیبت تو زندگی ست

یاد تو ای شهید! که در طول زمان جاوید است

و در قرنهای پیش رو تازه باقی خواهد ماند

حوادث را محو میکند چندان که گویا

تو در محرم هر سال زنده میشوی

هلال محرم دنیا را به فریاد میطلبد

و انعکاس ندای تو در دو جهان میپیچد

این خون من است که آن را فدا میکنم

تا نام خدا محو نگردد و کافر به سروری نرسد

از کرامت به دور است که ظالم را دست تأیید دهی

و دست ما هرگز به سوی انسانهای پست دراز نخواهد شد

و تاریخ به فریاد آمد از آن که فراهم آورد

جماعت سرکشان راه و تو تنها بودی

تاریخ هر حادثهای را حقیر و کوچک نماید

پس از آن حادثه که تو شهادت یافتی

منع مراسم و شعایر حسینی

پس از روی کار آمدن حزب بعث در عراق در سال ۱۹۶۸ میلادی، چالش و نزاع بین گروههای دینی و سلطه سیاسی آغاز شد. دولت عراق بنای خود را بر استبداد و گسترش مفهوم هراسافکنی و سوارشدن بر گردن مردم با زور و قتل گذاشته بود و امکان و موقعیتی هم فراهم نمیشد که امور سیاسی عراق از جهات مختلف به یک ثبات و آرامش نسبی برسد. بلکه هر روز مشکلات و گرفتاریهای اجتماعی مضاعف میشد و شکل ناهنجارتری پیدا میکرد.

اقتضای نگاه حاکم سیاسی در عراق ایجاب میکرد که شعایر دینی منتفی گردد. همچنانکه دیگر اذان از رادیوی عراق پخش نشد و نمازهای جمعه و دیگر مظاهر اسلامی ممنوع شد و نصیب شعایر و مراسم مربوط به ایام عزاداری امام حسین۷ از این منع و تحریم از همه بیشتر و سرسختانهتر بود و جلوگیری از آنها از اولویتهای دستگاه حاکم به شمار میرفت. البته ممنوعیتها یکدفعهای و بیمقدمه نبود؛ چون چنین چیزی امکان تحقق نداشت و هر سال در این صورت با استقامتها و مخالفتهای جدی مردم روبهرو میشدند. برای تحقق این هدف، کارهای متنوعی انجام شد:

از جمله نفوذ شخصیتهای حکومتی در مواکب و تغذیه کردن آنها با شعارها و نشانههای فکری خود. همچنین صداهایی که در شعارهای چنین موکبهایی انعکاس مییافت، عمدتاً شعارهای حسینی نبود. در بعضی مواکب نیز صداهایی در جهت احکام اسلام شنیده میشد، اما جهات سیاسی حرکات اسلامی در ورای آنها امر پنهان و نامعلومی بود. با اینکه عوامل نفوذی دستگاه حاکمیت در بیشتر موکبها اثر میگذاشتند و عقاید و دیدگاههایی ضد دینی یا خنثی درباره مسائل اسلامی، به ویژه در بعد سیاسی را به آنها القا میکردند، موکب عزای طویریج به این دلیل، سخت در مقابل نفوذیها مقاومت نشان میداد و ممکن نبود کسی در این موکب در جهت خواست حکومت شعار و مسئلهای مطرح نماید. چراکه در این موکب جز انعکاس کلمه نورانی «حسین۷» که یکصدا و همآهنگ ادا میشد، چیز دیگری وجود نداشت.

در سال ۱۹۸۰ میلادی مصادف با آغاز قرن پانزدهم قمری (۱۴۰۰ق) عراق وارد جنگی سهمگین با ایران شد که هشت سال طول کشید. در این حکومت، عراق توانست درباره شخصیتهای آنجا تصفیه سیاسی کامل انجام دهد و تمام مظاهر سیاسی در بلاد را براندازد که از جمله این اعمال، منع مراسمهای عزای حسینی۷ به شکل قاطع و اکید بود.

شهید سعید موسی قزوینی کسی بود که بر سر زنده نگاه داشتن عزای امام حسین۷ با حکومت بعث درافتاد و در آخر، به دست آنها به شهادت رسید و بیآنکه پیکر مطهرش را به خانوادهاش تحویل دهند، در گورستان دسته جمعی به خاک سپردند.

مهاجران و راندهشدگان عراقی ساکن شهر قم، موکب عزای طویریج را در دهه هشتاد میلادی راهاندازی کردند و سالها آن را سرپا نگاه داشتند. این موکب در روز دهم محرم از اطراف شهر شروع به حرکت میکرد و عزاداران تا حرم مطهر فاطمه معصومه٣، خواهر امام رضا۷، به پیادهروی و ماتمسرایی میپرداختند. در رأس این جمع عزادار، عدهای از جوانان شهر طویریج قرار داشتند. پس از سقوط حکومت بعث، موکب طویریج به اوج روزهای آغازین خود بازگشت و تعداد شرکتکنندگان در آن از جاهای مختلف عراق نزدیک به سه میلیون نفر میشد و این خود حاکی از محبت و اعتقاد مردم عراق به این موکب بود.

نتیجهگیری

منطقه طویریج و اراضی اطراف آن محل سکونت بعضی عشایر با شغل کشاورزی بوده و سیدمهدی قزوینی نیز در آنجا زمینهایی داشته است.

میشود تخمین زد که هجرت سیدصالح قزوینی به طویریج مقارن با دهه هشتاد قمری، یعنی در آغاز شکلگیری و اسکانپذیری آن شهر بوده است.

آغاز تأسیس موکب طویریج به دهه آخر قرن سیزدهم قمری (۱۲۹۰ق) تا وفات سیدصالح در سال ۱۳۰۴ قمری بر میگردد.

حرکت موکب طویریج به این شکل بود که مردم از طویریج و دیگر شهرها بیرون شهر جمع میشدند و سید قزوینی سوار بر موکب خود، با اشاره دست جمعیت را به حرکت در میآورد. عمامه سیاه خود را در دست راست میگرفت و با گفتن ذکر «یا حسین» به راه میافتاد.

عزاداران به شکل هروله آرام و موج انسانی متراکم، با تکرار شعارهایی همچون «یا حسین»، «لااله الاالله وینه بالسیوف مقطعینه» حرکت خود را آغاز میکردند. سیر جمعیت در حرم امام حسین٧ به پایان میرسید و در صحن حرم به شنیدن اشعار و قصاید که توسط یکی از پیشاهنگان و طلایهداران موکب خوانده میشد، آرام میگرفت.

پس از حادثه سال ۱۹۶۶ میلادی عدهای مصمم شدند تاریخ موکب عزای طویریج را بازخوانی و ثبت نمایند. برخی تصورشان این بود که تاریخ تأسیس موکب به روزگار سیدمهدی بحرالعلوم (م ۱۲۱۲ق) بر میگردد. درحالیکه بین وفات سیدمهدی و شهر شدن طویریج حدود هفتاد سال فاصله است که نشان میدهد تأسیس موکب در روزگار اخیر صورت گرفته است.

 

  1. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی (۱۳۷۹ق)، مناقب آل أبیطالب، قم، انتشارات علّامه، چاپ اول.
  2. ابن طاووس، علی بن موسی (بیتا)، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، انتشارات انوار الهدی.
  3. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله (۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م)، الاستیعاب، تحقیق علیمحمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، چاپ اول.
  4. ابن قتیبة دینوری، عبدالله بن مسلم (۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م)، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول.
  5. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (۱۴۰۷ق۱۹۸۶م)، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر.
  6. ابن نما حلی، جعفر بن محمد (۱۴۰۶ق)، مثیر الأحزان، قم، مدرسه امام مهدی[، چاپ سوم.
  7. ابومخنف، لوط بن یحیی (۱۴۱۷ق)، وقعة الطفّ، قم، انتشارات جامعه مدرّسین، چاپ سوم.
  8. بحرانی، سیدهاشم بن سلیمان (۱۱۰۷ق)، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، قم، مؤسّسة المعارف الاسلامیة، چاپ اول.
  9. بلاذری، احمد بن یحیی (۱۴۱۷ق)، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول.
  10. حسینی شهرستانی، هبةالدّین (بیتا)، نهضة الحسین۷، انتشارات مؤسسة البلاغ، تهران.
  11. طبرسی، احمد بن علی (۱۴۰۳ق)، الإحتجاج علی أهل اللجاج، تحقیق خرسان، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول.
  12. طبرسی، فضل بن حسن (۱۳۹۰ق)، إعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، انتشارات اسلامیة، چاپ سوم.
  13. فتال نیشابوری، محمد بن احمد (۱۳۷۵ش)، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، انتشارات رضی، چاپ اول.
  14. کشی، محمد بن عمر (۱۴۰۹ق)، رجال کشی (إختیار معرفة الرجال)، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول.
  15. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (۱۴۰۳ق)، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم.
  16. مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳ق)، الإرشاد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول.
  17. موسوی مقرّم، سیدعبدالرّزاق (بیتا)، مقتل الحسین۷، مؤسّسة البعثة، تهران.