بررسی شخصیت ممتاز امیرالمومنین علی علیه السلام

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

فضائل علی بن ابیطالب در اوج قرار دارد و حتی دشمنان حضرت، نتوانستند آن را نادیده گرفته و یا آن را بپوشانند.
در این مقاله ـ که از منابع شیعه و اهل سنت بهره‌برداری شده ـ به شخصیت امیر مؤمنان علی از جهات مقام و منزلت معنوی، جایگاه علمی، ایمانی، عبودیت، شجاعت، مظلومیت، عدالت و شهادت آن حضرت اشاره، و به توضیح اندک بسنده شده است؛ تا چه قبول افتد و در نظر آید.
 

کلیدواژه‌ها


به یقین بیان فضائل و مناقب امام علی۷ محال است که در این مقال بگنجد یا هر کسی، مثل نویسنده، بتواند از عهده ترسیم آن برآید؛ چنانکه گفتند: «توصیف و تعریف از علی بن ابیطالب، باری سنگین است که اگر کسی بخواهد حقش ادا کند، ممکن است به کفر و گزافهگویی دچار گردد و اگر کوتاه آید، خیانت نموده باشد. حد وسط در فضایل او آنقدر دقیق و باریک است که جز یک اندیشمند ماهر و حاذق از عهده آن نمیتواند بربیاید»؛ ازاینرو رسول خدا۹ فرمود:

وِلایةُ عَلِىِّ بْنِ اَبىطالِبٍ وِلایةُ الله ِ وَ حُبُّهُ عِبادَةُ الله ِ وَاتِّباعُهُ فَرِیضَةُ الله ِ وَ اَوْلیاؤُهُ اَوْلِیاءُ الله ِوَ اَعْداؤُهُ اَعْداءُ اللهِ وَ حَرْبُهُ حَرْبُ الله ِ وَ سِلْمُهُ سِلْمُ الله ِ عزّ و جلّ(امالى صدوق ،۱۳۶۲، ۳۲)

ولایت على بن ابیطالب7 ولایت خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروى کردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدایند. جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.

ابن ابیالحدید معتزلی، از علمای محقق اهل سنت، در مقدمه شرح نهج البلاغه نیز مینویسد:

فضائل علی۷ در آن حد از عظمت و شهرت است که نویسنده و گوینده در برابر آن، خود را ضعیف و زبون و شرمسار میبیند که در صدد تفصیل آن برآید. چه بگویم درباره مردی که دشمنانش به فضائلش معترف بوده و در عین دشمنی، نتوانستند آن را پنهان دارند و همگان دانند که بنیامیه پس از شهادت آن حضرت به شرق و غرب ممالک اسلامی دست یافتند و با تمام توان کوشیدند که نور عظمتش را فرو نشانند و در این باره هر حیله و ترفندی به کار بردند؛ تا جایی که ایادی آنها احادیث فراوانی در قدح و ذم آن حضرت جعل کردند و در این راه مبالغ گزافی از اموال بیتالمال مسلمین هزینه کردند و اگر کسی حدیثی در منقبتش بیان میداشت او را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و حتی برخی را به زندان افکندند و عدهای را تبعید نمودند و جمعی را بدین جرم از دم تیغ گذراندند و کسی را جرئت نبود که فرزندش را علی بنامد. اما هرچه آنها بیشتر در این امر کوشیدند، فضائل آن حضرت بیشتر شایع گشت که گویی آنها آن نیرو را در نشر فضائل او به کار برده بودند. آری، مشک را هرچه بیشتر بپوشانی فضا را بیشتر عطرآگین سازد.. (ابن ابیالحدید، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۶-۱۷).

مرحوم شیخعباس قمی نیز از پیامبر٩ نقل میکند که فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی. اللهم ادرالحق حیث دار» (قمی، بیتا، ج۱، ص۲۸۹)؛ «علی با حق است و حق هم با علی است. خدایا حق را گرداگرد علی بگردان هرجا که علی گردید». همچنین از ام سلمه نقل میکند که پیامبر فرمود:

ان علیاً مع القرآن والقرآن مع علی لایفترقان حتى یردا علیَّ الحوض (همان، بیتا، ج۲، ص۴۱۴).

به راستی که علی همراه قرآن و قرآن همراه علی است و از یکدیگر جدا نمیشوند تا وقتی که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

درباره امام علی۷ چه میتوان گفت؛ درحالیکه همه فضائل و مناقب و خوبیها به او منتهی میگردد و او سرچشمه آنهاست. در این مقاله تنها بخش بسیار ناچیزی از فضائل و مناقب آن حضرت، تقدیم حضور مخاطبان میگردد.

۱. علم

درباره علم آن حضرت همین بس که روایت داریم پیامبر۹ مأمور شد تا تمام علوم را به آن حضرت تعلیم فرماید.

پیامبر فرمود: علم پنج جزء است که چهار جزء آن را علی دارد یا شش جزء است که پنج جزء آن را علی دارد یا ده جزء است که نُه جزء آن را علی دارد و در آن یک جزء هم شریک است (محمدی ریشهری، ۱۳۸۲ش، ج۱۰، ص۴۶). همین مضامین به نقل از عبدالله بن عباس در منابع اهل سنت مانند استیعاب، اسدالغابه و ذخائر العقبی نیز آمده است (محمدی ریشهری، ۱۳۸۲، ج۱۰، ص۴۷).

نقل کردند کتابی از علی٧ نزد محمد بن ابیبکر بوده است که «کان ینظر فیه و یتعلمه و یقضـی به». پس از شهادت محمد بن ابیبکر، کتاب به دست معاویه افتاد. برخی از اطرافیان معاویه به وی گفتند: «این کتاب را آتش بزن». معاویه گفت: وای بر تو، به من میگویی چنین دانشی را بسوزانم؟ به خدا سوگند هیچ دانشی را جامعتر، استوارتر و روشنگرتر از این ندیدهام». به او گفتند: «آیا درست است که مردم بفهمند تو از کتاب علی استفاده میکنی و براساس آن داوری میکنی؟ پس برای چه با او میجنگی؟ معاویه گفت: «نمیگوییم اینها از کتب علی است؛ بلکه میگوییم از کتب ابوبکر است که نزد فرزندش محمد بن ابیبکر بوده است». این کتاب نزد بنیامیه بود تا زمان عمر بن عبدالعزیز که او حقیقت را گفت و اظهار کرد این نامه از سخنان علی بن ابیطالب است. هنگامی که به علی۷ خبر دادند که این کتاب به دست معاویه افتاده است، حضرت ناراحت شد: «اشتد ذلک علیه» (مجلسی، ۱۴۰۳ش، ج۳۳، ص۵۵۰-۵۵۱؛ ابن ابیالحدید، ۱۳۷۸ش، ج۶، ص۷۲؛ محمدی ریشهری، ۱۳۸۲، ج۱۰، ص۴۵).

ابوذر نقل میکند:

کنت سائرا مع علی۷ اذ مررنا بواد نمله کالسیل فقلت: الله اکبر جل محصیه فقال علی: لاتقل ذالک و لکن قل: جل بارئه فوالذی صوّرنی و صوّرک انی احصی عددهم و اعلم الذکر منهم و الانثى باذن الله عزوجل (محمدی ریشهری، ۱۳۸۲ش، ج۱۰، ص۶۶).

در نقل دیگری آمده است که عمار از حضرت پرسید: «آیا کسی هست عدد این مورچهها و نر و ماده آن را بداند»؟ حضرت فرمود: «آیه {کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ} را خواندهای»؟ گفت: «آری». فرمود: «انا ذلک الامام المبین» (همانجا).

۲. ایمان

امیر مؤمنان علی۷ از نظر تاریخی جزو اولین کسانی است که به دین اسلام و رسالت پیامبر ایمان آورد. این معنا از بعضی آیات و روایات به خوبی استفاده میشود؛ مانند
{آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا} (مریم: ۱۲) درباره یحیی و {إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا} (مریم: ۳۰) درباره عیسی.

{وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ} (واقعه: ١٠-١٢).

در کتاب غایة المرام، هشت روایت از طرق عامه و یازده روایت از طرق خاصه در ذیل این آیات سوره واقعه نقل شده که از مجموع آنها استفاده میشود علی۷ از مصادیق روشن این آیات است (البانی، ۱۴۰۰ق، ص۳۸۶).

ـ {وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(توبه: ١٠٠).

در همان کتاب سه روایت از طریق عامه و سه روایت از طریق خاصه ذیل این آیه نقل شده است که از مجموع آنها استفاده میشود علی٧ از مصادیق روشن این آیه است. (البانی،۱۴۰۰ق، ص۳۸۵). در همین منبع ۴۸ روایت از طریق عامه و هفده روایت از طرق خاصه نقل شده که از همه آنها استفاده میشود علی۷ اول القوم اسلاماً و ایماناً بوده است (همان، ۱۴۰۰ق، ص۴۹۹) و بر دیگران سبقت دارد و از دیگران به خدا نزدیکتر است. اگر دیگری را بر او مقدم داریم با حکم خدا مخالفت کرده و مسبوق را سابق، و بعید را مقرب قرار دادهایم.

کلام ابن ابیالحدید که میگوید: «الحمد لله الذی قدم المفضول»، اولاً معقول نیست و ثانیاً نسبت دادن این مطلب به خدا هم صحیح نیست؛ چون نص که نیست، اجماع هم نیست، علی۷ هم به آنها تفویض نکرده است (استادی، ۱۳۸۶ش، ص۴۹۰).

این گفتار که «اسلام علی٧، چون در زمان کودکی بوده است، به حساب نمیآید»، مخالف گفتار پیامبر است؛ چون ایشان به حساب آورد. روایات در ذیل آیه هم ایمان علی را، با اینکه در کودکی بود، به حساب آورد. همچنین مگر عیسی و یحیی در کودکی دارای مقام کمال نبودند؟! علی٧ هم به حکم این روایات و روایات دیگر، از همان سنخ است. نیز اینکه ایمان او در کودکی به حساب میآید، خود دلیل دیگری بر عظمت اوست که سنخ عیسی و یحیی در کودکی دارای مقامی بزرگ بوده است (استادی، ۱۳۸۶ش، ص۴۹۱)

۳. عبادت

آن حضرت از بارزترین و برجستهترین عُبّاد روزگار به شمار میآمد. هم از جهت کمیت و مقدار عبادت، هم از حیث کیفیت، یعنی اخلاص در عبادت و توجه و حضور قلب و مشاهده معبود، بعد از پیامبر، در مرحله نخست قرار داشت؛ ازاینرو مرحوم شیخعباس قمی در شدت حضور قلب و تمرکز آن حضرت در نماز مینویسد:

وقتی تیری به پای مبارکش فرو رفته بود، خواستند آن را بیرون بیاورند؛ به طریقی که درد بر آن جناب اثر نکند. صبر کردند تا مشغول نماز شد. آنگاه بیرون آوردند؛ چه آن وقت توجه کلی آن جناب به جانب حق تعالی بود و ابداً به غیر او التفاتی نداشت (قمی، ۱۳۳۸ش، ص۱۵۰)

فیض کاشانی نیز مینویسد:

ینسب الى مولانا امیرالمؤمنین۷ انه وقع فی رجله نصل فلم یمکن من اخراجه فقالت فاطمه۳: اخرجوه فی حال صلاته فانه لایحس بما یجری علیه حینئذ فأخرج و هو۷ فی صلاته. (فیض کاشانی، بیتا، ج۱، ص۳۹۷)

این داستان معروف است که تیری در پای حضرت امیر۷ رفته بود و از شدت درد امکان بیرون آوردنش نبود. حضرت فاطمه۳ فرمود: «تیر را در هنگام نماز از پای ایشان درآورید که در حال نماز این امور را حس نمیکند». تیر نیز در هنگام نماز از پای حضرت بیرون کشیده شد.

سیدنعمتالله جزایری مینویسد:

ان امیرالمؤمنین۷ انما کانت النصال تلج فی بدنه من الحروب، کان الجراح یخرجها منه اذا اشتغل بالصلاة لعدم احساسه بها ذلک الوقت لاشتغال قلبه بعالم القدس. (شوشتری، بیتا، ج۳، ص۱۶۸)

وقتی حضرت امیر7 در جنگها مورد اصابت تیر قرار میگرفت، پزشک صبر میکرد تا حضرت به نماز بایستد. آنگاه تیر را بیرون میکشید؛ چون حضرت به وقت نماز کاملاً متوجه عالم بالا بود و این دردها را حس نمیکرد.

سیدکاظم یزدی مینویسد:

و للاقبال و حضور القلب مراتب و درجات و اعلاها ما کان لأمیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) حیث کان یخرج السهم من بدنه حین الصلاة و لایحس به (طباطبائی یزدی، بیتا، ج۲، ص۱۰۰).

برای حضور قلب در نماز مراتب درجاتی وجود دارد که برترین آن، حالت امیرمؤمنان7 است که در حال نماز، تیر از بدنش میکشیدند و ایشان دردی احساس نمیکردند.

سنائی و عطار نیشابوری، از علمای قرن ششم، و جامی، از علمای قرن نهم، در کتابهای خود به این داستان اشاره کردند و بعضی آن را مربوط به جنگ صفین و بعضی مربوط به جنگ احد دانستند (استادی، ۱۳۸۶ش، ص۵۰۵).

همچنین از بعضی روایات استفاده میشود که حضرت در حال نماز، با اینکه در اوج حضور قلب بوده، حاتمبخشی داشته و به فقرا کمک کرده است.

ماجرای بیرون آوردن تیر از پای آن حضرت در حال نماز در میان علمای شیعه مشهور است؛ ولی سند اصلی آن را در کتابهای حدیثی شیعه هنوز پیدا نکردهایم؛ هرچند شبیه به آن در چند روایت هست (همان، ۱۳۸۶ش، ص۵۰۴).

چند نکته درباره این داستان:

الف) نمازْ بیحضور قلب و توجه، مورد قبول نیست.

ب) پیغمبر و ائمه، نماز بیحضور قلب ندارند. در غیر نماز هم آنها متوجه خدا هستند: {رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ}. (نور: ۳۷)

ج) توجه به خصوصیات نماز با حضور قلب منافات ندارد.

د) توجه به مستمند و بیچاره و صلاح اجتماع به حضور قلب ضرری نمیرساند.

ه‍) توجه به مطالبی که جنبه دنیا و حب دنیا و غفلت از خدا ندارد منافی حضور قلب نیست.

و) معصومین گاهگاهی آنقدر در عظمت خدا غرق میشوند که دیگر توجه به غیر از نماز و خدا ندارند.

ز) گاهگاهی آنقدر در عظمت خدا غرق میشوند که بیخیال میشوند و فقط به خدا توجه دارند؛ حتی از نماز هم غافل میشوند.

ح) توجه به این اندازه که درد را حس نکند، ممکن است؛ چنانکه جمال حضرت یوسف باعث میشود که زنها دست خود را ببرند و متوجه نشوند (یوسف: ۳۱). همچنین گفته شده که اصحاب امام حسین۷ نیز الم حدید را درک نمیکردند. لذا انسان در راه به دست آوردن مطلب مهمْ ممکن است مشکلات را حس نکند (استادی، ۱۳۸۶ش، ص۵۰۳-۵۰۴).

۴. مظلومیت

مظلومیت علی۷ را در ابعاد مختلف باید بررسی کرد. این مظلومیت به قدری گسترده است که با گفتن و نوشتن تمام نمیشود و درک آن نیز برای بسیاری از مردم، سخت و غیر قابل توصیف و تحمل است. در این مورد فقط به چند حدیث بسنده میگردد:

ـ قال رسول الله: یا علی انت المظلوم بعدی (عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۶).

ـ عن اسحاق بن موسی عن أبیه موسی بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن آبائه: قال: خطب امیر المؤمنین صلوات الله علیه خطبة فی الکوفه، فلما کان فی آخر کلامه، قال انی لأولى الناس بالناس و مازلت مظلوما منذ قبض رسول الله صلى الله علیه و آله فقام الاشعث بن قیس لعنة الله فقال یا امیرالمؤمنین لم تخطبنا خطبة منذ قدمت العراق الّا و قد قلتَ والله انی لأولى الناس بالناس فما زلت مظلوما منذ قبض رسول الله و لمّا ولی تیم و عدی اَلّا ضربت بسیفک دون ظُلامتک؟ فقال له أمیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه: یابن الخمّارة قد قلت قولاً فاستمَع، والله ما منعنی الجبن و لا کراهیة الموت و لا منعنی ذلک الا عهد اخی رسول الله۹، خبرنی و قال: یا ابا الحسن ان الامة ستغدر بک و تنقض عهدی و انک منی بمنزلة هارون من موسى. فقلت یا رسول الله فما تعهد الیّ اذا کان کذلک؟ فقال ان وجدت اعوانا فبادر الیهم و جاهدهم و ان لم تجد اعوانا فکُفّ یدک و احقن دمک حتى تلحق بیمظلوما (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۴۱۹).

روزی امیر مؤمنان7 در کوفه سخنرانی میکرد. حضرت در پایان سخنرانی فرمود: «آگاه باشید که من بر مردم از خودشان برتر هستم؛ اما پیوسته بعد از رحلت
رسول خدا9 مظلوم واقع شدهام». در این هنگام اشعث بن قیس از جا برخاست و گفت: «ای امیر مؤمنان، از وقتی به عراق آمدهای، هرگز برای ما سخنرانی نکردهای؛ مگر آنکه در آن از برتری خود بر مردم گفتهای و از مظلومیتت شکوه کردهای. پس چرا هنگامی که ولایت به دست تیم و عدی (دو طایفه خلیفه اول و دوم) افتاد، شمشیر نکشیدی تا حق خودت را از آنها بگیری»؟ حضرت فرمود: ای پسر خماّره سخنی گفتی پس خوب گوش کن. «به خدا سوگند نه ترس از جنگ مرا از قیام باز داشت و نه ترس از مرگ. تنها چیزی که مانع جنگ با آنها شد، عهدی بود که با برادرم رسول خدا9 داشتم. رسول خدا به من فرمود: ای اباالحسن، این امت پیمانی که با من بستهاند میشکنند. به راستی که تو برای من همانند هارون برای موسی هستی. به رسول خدا عرض کردم: حال که چنین میکنند به چه کاری مرا امر میکنید؟ حضرت رسول فرمود: اگر یارانی داشتی، با آنها به جهاد برخیز و اگر یاوری نداشتی، دست از جنگ با آنان بکش و خونت را حفظ کن تا آنکه در حال مظلومیت به من ملحق شوی».

قال علی۷«لقد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعیتی» (ابن ابیالحدید، ۱۳۷۸ق، ج۷، ص۷۰).

همه امتها از ظلم والیانشان میترسند و من از ظلم امتم در هراسم.

قال الامام الهادی۷: اشهد انک انت اول مظلوم و اول من غضب حقهکلینی، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۵۶۹)

امام هادی7 اینگونه خطاب میکرد: گواهی میدهم که تو نخستین مظلومی و نخستین کسی هستی که حقش غصب شده است.

کان ابوذر یعبر عنه۷ بالشیخ المظلوم المضطهد حقه (قمی، ۲، ص۱۰۸).

ابوذر همیشه از امیر مؤمنان7 به بزرگ مظلومی یاد میکرد که حقش از او گرفته شده است.

ـ عن مسیب بن نجبه قال: بینما علی یخطب و اعرابی یقول: وامظلمتاه فقال علی: ادن فدنا فقال: لقد ظلمت عدد المدر و الوبر (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۲۸، ص۳۷۳).

از مسیب بن نجبه روایت شده که روزی امیر مؤمنان سخنرانی میکردند که عربی فریادکنان آمد و از ظلم شکایت کرد. حضرت فرمود: «نزدیک بیا». او جلو رفت. حضرت فرمود: «به تعداد قطرات باران و ریگ صحرا به من ظلم شده است».

ـ خرج علی۷ یحمل فاطمة بنت رسول الله علی دابة لیلا فی مجالس الانصار تسألهم النصرة و کانوا یقولون یا بنت رسول الله! قد مضیت بیعتنا لهذا الرجل (همو، ۱۴۰۳ق، ج۲۸، ص۱۸۶).

شبی امیر مؤمنان7 حضرت فاطمه، دختر پیامبر خدا9، را بر مرکبی سوار کرد و به در خانه انصار رفت و [در برابر حق غصب شدهاش] از آنان کمک خواست. آنان نیز میگفتند: «ای دختر پیامبر، ما پیش از این با شخص دیگری بیعت کردهایم».

۵. شجاعت

شجاعت و قدرت بازو و همچنین قدرت روحی امام علی۷ را با هیچ کس و با هیچ قدرتی نمیتوان مقایسه کرد. این مطلب به قدری روشن است که نیاز به بحث و بررسی ندارد و دوست و دشمن همیشه به آن اقرار و اعتراف کردهاند و کسی دیده نشده که در آن تردید کرده باشد. در اینجا تنها به نقل قولی از ابن ابیالحدید معتزلی بسنده میشود:

روزی عمرو بن عاص، معاویه را دید که میخندد. به او گفت: «از چه میخندی ای امیرالمؤمنین؟ خدایت همیشه شاد گرداند». گفت: «از تیزهوشی تو میخندم؛ آنگاه که در برابر فرزند ابوطالب، عورتت را عریان کردی! به خدا سوگند، او را بخشنده و بزرگوار دریافتی وگرنه اگر میخواست، تو را میکشت». عمرو گفت: «ای امیرالمؤمنین، به خدا سوگند، من سمت راست تو بودم؛ آنگاه که علی تو را به مبارزه طلبید، چشمانت چپ میشد، نفست بند میآمد و حالتی در تو ظاهر میگشت که دوست ندارم برایت بگویم. پس یا به خود بخند یا مخند» (ابن ابیالحدید، ۱۳۷۸ق، ج۶، ص۱۰۷؛ محمدی ریشهری، ۱۳۸۲ش، ج۶، ص۱۸۰)

۶. عدالت

تنها انگیزه و هدف علی۷ از پذیرش حکومت، «احقاق حق» و «ابطال باطل» بوده است. از نظر امیرالمؤمنین٧ آن اصلی که تعادل اجتماع را حفظ، و همه را راضی، و پیکر اجتماع را قرین سلامت میکند و به روح اجتماع آرامش میبخشد، همین عدالت است.

روزی مالک اشتر به علی۷ عرض کرد:

انت تأخذهم بالعدل و تعمل فیهم بالحق و تنصف الوضیع من الشریف و لیس للشریف عندک فضل منزله علی الوضیع. قال: اما ذکرت من عملنا و سیرتنا بالعدل فان الله یقول {مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ} و انا من ان اکون مقصرا فیما ذکرت اخوف (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۴۹۴).

شما با مردم به عدالت رفتار میکنید و حق را میان آنها اقامه میکنید و با شریف و حقیر به انصاف برخورد میکنید و شریف در چشم شما هیچ برتری بر حقیر ندارد. حضرت امیر7 فرمود: اینکه از رفتار و روش ما به عدالت گفتی، خدای متعال میفرماید: «هر کسی کار خوب انجام دهد، به نفع خودش است و هر کس بدی کند، به خودش میرسد و پروردگار به هیچ کس ظلم نمیکند» و من درباره کوتاهیام نسبت به آنچه گفتی، بیمناکم.

روزی بعضی از اصحاب به آن حضرت عرض کردند:

فضِّل هؤلاء الاشراف من العرب و قریش على الموالی و العجم و من تخاف خلافه من الناس و فراره. و انما قالوا له ذلک للَّذی کان من معاویة یصنع بمن اتاه. قال لهم علی۷اتامرونی ان اطلب النصر بالجور و الله ما افعل ما طلعت شمس و ما لاح فی السماء نجم (خوئی، بیتا، ج۸، ص۱۹۲؛ مجلسی، ۱۴۰۳ش، ج۴۱، ص۱۰۸).

بزرگان عرب از قریش و کسانی که میترسیدند به معاویه گرایش پیدا کنند را بر عجمها برتری دهید تا نزد شما بمانند. آنها چنین پیشنهادی به حضرت میدادند تا از گرایش برخی به معاویه جلوگیری کنند. حضرت در پاسخ فرمود: «آیا به من توصیه میکنید که برای پیروزی خود به مردم ظلم کنم؟! به خدا قسم که تا زمانی که چرخ روز و شب میچرخد، چنین نخواهم کرد».

در جای دیگر میخوانیم:

ـ ان عقیلا لما سأل عطاه من بیتالمال قال له امیرالمؤمنین۷تقیم اَلىّ یومَ الجمعة فاقام فلمّا صلّى امیرالمؤمنین۷ الجمعة قال لعقیل: ما تقول فیمن خان هؤلاء أجمعین؟ قال: بئس الرجل ذاک، قال: فانت تأ مرنی أن أخون هؤلاء و أعطیک (ابن شهر آشوب، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۰۹).

وقتی عقیل از امیر مؤمنان درخواست کرد که از بیتالمال چیزی به او بدهد، حضرت به او فرمود که به وقت نماز جمعه بیاید. وقتی عقیل با حضرت نماز را به پایان برد، حضرت پرسید: «نظرت درباره کسی که به همه این جماعت خیانت کند، چیست»؟ عقیل پاسخ داد: «خیلی انسان بدی است». حضرت به عقیل فرمود: «تو از من میخواهی به این جماعت خیانت کنم و به تو بدهم».

حضرت امیر7 به طلحه و زبیر فرمود:

فوالله ما انا و اجیری هذا الا بمنزلة واحدة و اومأ بیده الى الاجیر (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۴۱، ص۱۱۷).

«به خدا قسم من و آن کارگر مثل هم هستیم». حضرت در حین صحبت با دست به آن کارگر اشاره فرمود.

در تاریخ آمده است:

ـ دخل علیه عمرو بن العاص لیلة و هو فی بیتالمال، فَطَفَّأ السراج و جلس فی ضوء القمر. (ابن شهرآشوب، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۱۰)

ـ کان دخل لیلة فی بیتالمال یکتب قسمة الاموال فورد علیه طلحة و زبیر فاطفأ السراج الذی بین یدیه و امر باحضار سراج آخر من بیته فسألاه عن ذلک؟ فقال۷کان زیته من بیتالمال لاینبغی ان نصاحبکم فی ضوئه (محمدی ری شهری، ۱۴۲۷، ج۴، ص۲۲۱).

در دو واقعه جداگانه، عمروعاص و طلحه و زبیر برای دیدن امیر مؤمنان به مرکز بیتالمال آمدند که در مورد اول حضرت چراغ را خاموش فرمود و در زیر نور ماه نشست و در واقعه دوم دستور فرمود که چراغی از خانهاش آوردند و چراغ بیتالمال را خاموش، و چراغ خانهاش را روشن فرمود. وقتی طلحه و زبیر علت را جویا شدند، فرمود: «چراغی که خاموش کردم، روغنش از پول بیتالمال بود و سزاوار نبود که برای کار شخصی شما با من بسوزد».

ابوحنیفه مینویسد:

ـ لما بایعه الناس امر بکل ما کان فی دار عثمان من مال و سلاح و کل ما کان من اموال المسلمین فقبضه و ترک ما کان لعثمان میراثاً لورثته (ابیحنیفه، ۱۴۱۱ق،
ج۱، ص۳۹۶).

وقتی مردم با حضرت امیر7 بیعت کردند، دستور فرمود که هرچه از اموال و سلاح در خانه عثمان از مال مسلمانان وجود دارد را به بیتالمال انتقال دهند و هر آنچه برای شخص عثمان است را به ورثه اش تحویل دهند.

ـ انتزع علی۷ املاکاً کان عثمان اقطعها جماعة من المسلمین و قسم ما فی بیتالمال على الناس و لم یفضل احدا على احد (مسعودی، ۱۴۰۴، ج۲، ص۳۵۳؛ خوئی، بیتا، ج۱۵، ص۱۸)

حضرت امیر7 املاکی که عثمان از بیتالمال مسلمانان به دیگران داده و هرچه در بیتالمال بود را میان مردم تقسیم کرد و هیچ کس را بر دیگری برتری نداد.

ـ کتب الى عُمّاله ادِقّوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنی فضولکم و اقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار فان اموال المسلمین لا تحتمل الاضرار (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۴۱، ص۱۰۵)

حضرت به کارگزارانش نوشت که نوک قلمهایتان را باریک کنید و سطرها را نزدیک هم بنویسید و تعارفات را نسبت به من کم کنید و خلاصه کنید و پرگویی نکنید که اموال مسلمانان تحمل ضرر را ندارد.

در نگاه شخصیتها

شبلی شمیل درباره آن حضرت مینویسد:

ان علی بن ابیطالب امام بنی الانسان و مقتداهم و لم یر الشرق و الغرب نموذجا یطابقه ابدا، لا فی الغابر و لا فی الحاضر. (ناظمزاده قمی، حیاة امیرالمؤمنین علی٧، ص۳۰۴، قم، کوثر ولایت، ۱۳۷۷ش)

علی بن ابیطالب پیشوا و مقتدای همه انسانهاست و شرق و غرب عالم، نمونهای مانند او را نه دیده است و نه میبیند.

جبران خلیل میگوید: «قُتِلَ علی فی محراب عبادته لشدة عدالته»؛ «علی۷ در محراب عبادتش، به خاطر شدت عدالتش، به شهادت رسید».

ابن اثیر، از عالمان اهل سنت، نیز مینویسد: «ان زهده و عدله لا یمکن استقصاءهما» (استادی، ۱۳۸۶ش، ص۱۹۱)؛ «زهد و عدالت علی۷ قابل ارزیابی نیست».

ابن عبدالبر از عالمان اهل سنت، در استیعاب مینویسد:

کان علی۷ اذا ورد علیه مال لم یبق منه شیئا الا قسمه و لایترک فی بیتالمال منه الا ما یعجزعن قسمته فی یوم ذلک... و لم یکن یتأثر من الفیئ بشیئ و لا یخص حمیما و لا قریبا و لا یخص بالولایات الا اهل الدیانات و الامانات و اذا بلغه عن احدهم خیانة کتب الیه {قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ(یونس: ۵۷)؛ {أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ * بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ} (هود: ۸۵ و ۸۶) اذا اتاک کتابی فاحفظ بما فی یدیک من عملنا حتى نبعث الیک من یتسلمه منک ثم یرفع طرفه الى السماء فیقول :اللهم انک تعلم انی لم آمرهم بظلم خلقک و لا بترک حقک» (همانجا).

وقتی مالی درباره بیتالمال به دست حضرت میرسید، همه آن را تقسیم میکرد و چیزی از آن را باقی نمیگذاشت؛ مگر چیزی که در آن لحظه نمیتوانست تقسیم بشود و هیچ چیزی برای خود یا دوستانش یا نزدیکانش جدا نمیکرد و هیچ کس را والی بر سرزمینی قرار نمیداد؛ جز اینکه به دینداری و امانتداریش اطمینان داشت و اگر از خیانت یکی از کارگزارانش خبردار میشد به او مینوشت: «این توصیه از جانب پرودگار به شما رسیده که عدالت به خرج دهید و از حق مردم کوتاه نیایید و در زمین فساد نکنید و مفسد نباشید. آنچه خداوند برایتان کنار گذاشته بهتر است؛ البته اگر ایمان داشته باشید» که من شما را به کاری مجبور نمیکنم. هرگاه نامه من به شما رسید پس نسبت به آنچه مأمورش هستی، ادامه بده تا شخص دیگری بیاید و مسئولیت را از تو تحویل بگیرد». سپس حضرت رو به آسمان کرده و به خدا عرضه میداشت: «خدایا، تو میدانی که من به آنها نگفتم که به مردم ظلم کنند و از حق تو کوتاه بیایند».

ابن ابیالحدید از فضیل بن الجعد نقل میکند:

آکدالاسباب فی تقاعد العرب عن امیرالمؤمنین۷ امرالمال، فانه لم یکن یفضل شریفاً على مشـروف و لا عربیا على عجمی و لا یصانع الرؤساء و امراء القبائل کما یصنع الملوک و لا یستمیل احدا الى نفسه و کان معاویة بخلافه ذالک فترک الناس علیا فالتحقوا بمعاویة (ابن ابیالحدید، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۹۷؛ مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۲۹، ص۴۹۳).

مهمترین دلیل کوتاه آمدن مردم در دفاع از امیر مؤمنان7، امور مادی بود. حضرت هیچگاه شریف را بر حقیر، و عرب را بر عجم برتری نداد و مانند پادشاهان با رؤسا و والیان ساختوپاخت نکرد و با این اسباب، هیچ کسی را به سمت خودش نکشید و معاویه دقیقاً به عکس، تمام این کارها را انجام میداد؛ به همین دلیل مردم، حضرت را رها کردند و به سوی معاویه رفتند.

سید قطب در کتاب العدالة الاجتماعیه مینویسد: «جاء علی لیدخل نظریة الاسلام فی الحکم فی قلوب القادة و الناس عملیا» (استادی، ۱۳۸۶ش، ص۱۹۱)؛ «علی۷ آمد تا نظریه اسلام درباره حکومتداری را به طور عملی به حاکمان و مردم نشان دهد».

۷. شهادت

چگونگی شهادت آن حضرت نیز، مثل سایر ابعاد وجودیش، با سایر شخصیتهای دیگر فرق اساسی دارد و از جهاتی منحصر به فرد، و بسیار دلانگیز و حزنآور است.

امام رضا۷ از طریق پدران بزرگوارش از امیر مؤمنان۷ روایت میکند که فرمود در بین خطبه پیامبر اکرم۹ درباره فضیلت ماه رمضان برخاستم و عرض کردم:

یا رسول الله! ما افضل الاعمال فی هذا الشهر؟ فقال: یا ابا الحسن افضل الاعمال فی هذاالشهر الورع عن محارم الله عزوجل ثم بکى فقلت یا رسول الله ما یبکیک؟ فقال: یا علی ابکی لما یستحل منک فی هذا الشهر کانی بک و أنت تصلی لربک و قد انبعث اشقى الاولین و الآخرین شَقیق عاقِرِ ناقةِ ثمودَ فضربک ضربة على قرنک فخضب منها لحیتک. قال امیرالمؤمنین۷ فقلت: یا رسول الله! و ذلک فی سلامة من دینی؟ فقال: فی سلامة من دینک (صدوق، ۱۴۱۰ق، ص۸۶-۸۷).

«ای پیامبر خدا، بافضیلتترین اعمال در ماه رمضان چیست»؟ حضرت فرمود: «ای علی جان، ترک محرمات بافضیلتترین اعمال در این ماه است». سپس حضرت گریستند. عرض کردم: «ای رسول خدا چرا گریه میکنید»؟ حضرت فرمود: «برای آنچه در این ماه برای تو واقع میشود، گریه میکنم. گویا میبینم درحالیکه تو در پیشگاه پروردگار به نماز ایستادهای، بدبختترین اولین و آخرین که همپایه پیکننده ناقه ثمود است، ضربهای بر فرق سر تو فرود میآورد و محاسن تو را از خون سرت رنگین میکند». حضرت امیر7 میگوید پرسیدم: «ای رسول خدا، آیا این واقعه در حال سلامت دینم رخ میدهد»؟ پیامبر9 فرمود: «بله. در سلامت دینت هستی».

رسول خدا٩ میفرماید:

اما علی بن ابیطالب فانه اخی و ابن عمی و خلیفتی و وصیی على اهلی و امتی فی حیاتی و بعد وفاتی، محبه محبی و مبغضه مبغضـی... حتی یضرب قرنه من محرابه ضربة تخضب لحیته و رأسه فی بیت من بیوت الله فی افضل الشهور شهر رمضان (صدوق، ۱۴۱۰ق، ص۱۱۳).

آگاه باشید که علی بن ابیطالب، برادر و پسرعمو و جانشین و وصی من در میان امت و خانواده من است؛ هم در زندگانیام و هم پس از مرگ. دوست او دوست من، و دشمن او دشمن من است. او در محراب عبادت در خانه خدا و برترین ماهها، ماه رمضان، از ناحیه سرْ مورد اصابت قرار میگیرد و محاسنش از خون سرش گلگون میگردد.

همچنین امام سجاد٧ میفرماید:

اما ابن ملجم فضربه فوقعت الضربة و هو ساجد على راسه على الضربة التی کانت من قبل (طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۲۳۲؛ مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۴۲، ص۲۰۵).

آگاه باشید که ابن ملجم در هنگام برداشتن سر از سجده، ضربهای بر جای ضربه عمرو بن عبدود در جنگ خندق وارد کرد... .

مجلسی نیز مینویسد: «و صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته» (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۹۹، ص۱۶۶)؛ «امیر مؤمنان۷ در محراب افتاده بود؛ درحالیکه فرق سرش شکافته بود».

ابوالفتوح رازی در این مورد مینویسد:

ـ پسر ملجم او را تیغ در نماز بامداد زد و او نماز بسته بود و الحمد بر خوانده بود و یازده آیه از سوره انبیا که این ملعون او را ضربت زد (ابوالفتوح رازی، ۱۴۰۴ق، ج۹، ص۱۳۵).

ـ شب نوزدهم ماه رمضان به مسجد آمد به نماز بامداد و او همه شب رصد کرده بود. چون او در نماز ایستاد و الحمد بخواند و از سوره انبیا یازده آیه، این تیغ بزد بر مقدم سر او و جراحتی عظیم کرد (همان، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۲۱۶).

۸. در قیامت

مقام و منزلتی که خداوند متعال در این دنیا به حضرت علی۷ داده است، در روز قیامت نیز در وجود ایشان به مراتب قویتر متجلی میشود و خود را نشان میدهد.

روایات بسیاری که از طرق اصحاب و علمای اهل سنت و شیعه نقل شده که در آن علی۷ به عنوان «قسیم الجنه و النار» در روز قیامت معرفی شده است:

ـ سُئِلَ امام الصادق٧: فما النعیم؟ قال: حب امیرالمؤمنین و عترته، یسئلهم الله یوم القیامة کیف کان شکرکم لی حین انعمت علیکم بحب علی و عترته. النعیم نحن الذین انقذ الله الناس بنا من الضلالة و بصرهم بنا من العمى و علمهم بنا من الجهل (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۲۴، ص۵۸).

از امام صادق7 سؤال شد نعیمی که در قیامت از آن سؤال میشود، چیست؟ حضرت فرمود: «محبت امیر مؤمنان و فرزندانش:. خدا در قیامت میپرسد که شکر این نعمت را چگونه انجام دادید. نعیم ما اهل بیت هستیم که خدا به وسیله ما مردم را از گمراهیْ نجات داد و آنها را به واسطه ما از کوری به بینایی، و از نادانی به آگاهیْ هدایت کرد.

ـ اخرج الدار قطنی: ان علیاً قال للستة الذین جعل عمر الامر شورى بینهم کلاماً طویلاً من جملته: انشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله: یا علی! انت قسیم الجنة و النار یوم القیامة غیری؟ قالوا: اللهم لا. و معناه ما رواه غیره عن علی الرضا: انه قال له: انت قسیم الجنة و النار فیوم القیامة تقول للنار: هذا لی و هذالک. (ابن حجر هیتمی، ۱۴۱۷، ج۲، ص۳۶۹)

دار قطنی در سنن نقل میکند: [حضرت] على[7] در ضمن گفتوگوى مفصلى که با اصحاب شوری داشت، فرمود: «شما را به خدا سوگند! آیا در میان شما کسى هست که رسول خدا[٩] خطاب به او بگوید: «یا على! تو در روز قیامت، بهشت و دوزخ را براى مردمان تقسیم میکنى»! حاضران گفتند: «خدا گواه است که جز تو، کسى دیگر از چنان موقعیتى برخوردار نیست»! [«ابن حجر» گوید که] معناى حدیث مزبور به طورى که (عنتره) از [حضرت] على بن موسىالرضا[8] نقل کرده، این است که [حضرت] على[7] خطاب به دوزخ مى‏فرماید: «این شخص (که معتقد به ولایت و خلافت بر حق من بود) از آن من است، و آن دیگرى (که معتقد به خلافت بر حق من نبود) از آن توست».

این احادیث و امثال اینها به هر عبارتی باشد ـ یک معنا را تعقیب میکند و آن این است: هر که با علی باشد، اهل نجات است و هر که بر ضد علی باشد، اهل هلاک است و هرچه معیت بیشتر شد، مقام بالا میرود و هرچه ضدیت بیشتر شد، بیشتر در چاه هلاکت فرو میرود (استادی، ۱۳۸۶ش، ص۴۴۰).

نتیجه گیری

از مجموع مباحث گذشته میتوان چنین نتیجه گرفت که وجود نازنین و شخصیت امیر مؤمنان علی۷، به اندازه تاریخ بشریت، مملو از مناقب و فضائل و بزرگی و بزرگواری است؛ شخصیتی که از دوران کودکی در محضر و دامن پیامبر۹ تعلیم و تربیت یافت و در فضائل و مناقب اخلاقی و علمی ـ از قبیل علم، ایمان، خداشناسی، توحید، عدالت، شجاعت، سخاوت، وفاداری، بصیرت و مردمداری ـ گوی سبقت از همه گرفت؛ بهطوریکه بعد از رسول خدا  در مرحله نخست قرار داشت و هیچکس نتوانست بر وی پیشی بگیرد. وی همچنین در پیشگاه خدای متعال، مقربترین و کاملترین انسانْ بعد از پیامبر به شمار میآید.

  1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله (۱۳۷۸ق)، شرح نهج البلاغه، قم، اسماعیلیان، چاپ اول.
  2. ابن حیون، نعمان بن محمد (۱۴۱۱ق)، دعائم الاسلام، نجف، منشورات المطبعة الحیدریه، چاپ اول.
  3. ابن شهرآشوب، محمد بن علی (۱۳۷۹ق)، مناقب آل ابیطالب، قم، علامه.
  4. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (۱۴۰۴ق)، تفسیر روح الجِنان و روح الجَنان، قم، کتابخانه مرعشی نجفی.
  5. استادی، رضا (۱۳۸۶ش)، کشکول برای منبر، قم، برگزیده، چاپ سوم.
  6. البانی، محمد ناصرالدین (۱۴۰۰ق)، غایة المرام فی تخریج احادیث الحلال و الحرام، بیجا.
  7. شوشتری، قاضی نورالله، الانوار النعمانیة فی بیان النشأة الانسانیه، بیروت،
  8. شیخ صدوق، محمد بن علی (۱۴۱۰ق)، الامالی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
  9. طوسی، محمد بن حسن (۱۴۱۴ق)، الامالی، قم، مؤسسة البعثه، چاپ اول.
  10. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی (بیتا)، المحجة البیضاء، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، انتشارات اسلامی، چاپ دوم.
  11. قمی، شیخعباس (بیتا)، سفینة البحار، بیجا.
  12. _______ (۱۳۳۸ش)، منتهی الآمال، تهران، کتابفروشی اسلامیه، افست.
  13. کلینی، محمد بن یعقوب (۱۴۰۷ق)، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
  14. مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۳ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم.
  15. محمدی ریشهری، محمد (۱۳۸۲ش)، دانشنامه امیرالمؤمنین، ترجمه محمدعلی سلطانی، قم، دار الحدیث، چاپ اول.
  16. هاشمی خوئی، میرزا حبیبالله (بیتا)، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تصحیح سیدابراهیم میانجی، تهران، مکتبة الاسلامیه.
  17. یزدی، سیدکاظم (بیتا)، العروة الوثقی، مکتبة آیت الله العظمی سیستانی.