گزارش سفر کارگزار آستان قدس رضوی از عتبات عالیات

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

حاج میرزاداوود حسینی شهیدی خراسانی از علما، فضلا و ادبای خطه خراسان است که در آستان قدس رضوی مناصب و مسئولیتهایی را عهده‌دار بوده است؛ به همین دلیل در منابع تاریخی و رجالی به حاج بالتولیه، بهاءالتولیه، میرزاداوود خادم‌باشی و وزیر وظایف موسوم گردیده است. او گزارش سفر خود به سرزمین حجاز، سوریه و عتبات عراق را ـ که طی سالهای ١٣٢٢ و ١٣٢٣ هجری و در ٤٥ سالگی انجام داده ـ نگاشته است که نسخه‌های خطی این اثر در کتابخانه آستان قدس رضوی نگاه‌داری می‌شود.
در سال‌های اخیر بر اساس برخی از این نسخ، نوشتار مزبور منتشر گردید. از متن این نوشتار به خوبی بر می‌آید که مؤلف در میان اقشار گوناگون و علما و فضلای مناطق مختلف ایران و عراق به فضل و فضیلت اشتهار داشته و همین ویژگی باعث گردیده است تا سفرنامه‌اش به لحاظ جنبه‌های تاریخی ـ به خصوص از شهرهای مقدس عراق ـ مورد توجه قرار گیرد..
 

کلیدواژه‌ها


مقدمه

اختناق، فشار سیاسی و ظلم فراگیر بنیعباس، طالبیان و علویان را در تنگناهای سختی قرار داده بود. مأموران این سلسله، امامزادگان و سادات را به طرز فجیعی میکشتند یا پس از زندانی کردن در سیاهچالها به شدیدترین شکل شکنجه، و برخی را نیز به نقاط دوردست تبعید میکردند. خانوادههای این ذراری رسول اکرم٩ نیز از انواع تهدیدها و دستگیریهای هراسآور مصون نبودند. این شرایط آشفته باعث گردید که چنین وجودهای باکرامتی ناگزیر سرزمین آبا و اجدادی خود را ـ که حجاز و عراق عرب بود ـ ترک کنند و در قالب کاروانهایی به دیگر نقاط جهان که اوضاع آرامتری داشتند و از حوزه فرمانروایی بنیعباس تا حدودی دور بودند، مهاجرت کنند و در آن نواحی رهبری قیامها و خیزشهایی را علیه این ستمگران بر عهده گیرند و به ارشاد اهالی و ترویج معارف قرآن و عترت اهتمام ورزند. (ابن طباطبا، ۱۳۷۳ش، ص۱۳-۱۵)

گروهی از نوادگان اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق٧، اوایل قرن چهارم هجری به منطقه حلب (از توابع سوریه کنونی) کوچ کردند؛ زیرا سیفالدوله حمدانی (م۳۵۶ق.) بنیانگذار دولت شیعی آل حمدان، بر بخشهایی از شام و شمال عراق فرمانروایی میکرد و مرکز امارتش شهر حلب بود. در دوران حکومت این دولت شیعی، سادات و علمای شیعه از حمایتهای ویژه امیران حمدانی برخوردار بودند. (دائرةالمعارف تشیع، ۱۳۸۱ش، ج۹، ص۴۸۷)

رفتهرفته طوایفی از سادات حسینی ساکن حلب به نواحی مرکزی ایران، از جمله اصفهان، هجرت کردند. سیدهدایتالله حسینی از احفاد این طایفه است که از طریق پدرْ حسینی، و از رهگذر مادرْ حسنی هستند. دوران حیات این سید جلیلالقدر و دانشور با روی کار آمدن سلسله افشارها مقارن بود؛ دورانی که ایران و به خصوص منطقه اصفهان از بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی رنج میبُرد. همچنین این شهر پس از آن شکوه علمی و فرهنگی عصر صفویه، ایام پریشانی را سپری میکرد. پس از این فترت فرسانیده، سرانجام بر اثر اهتمام برخی از مشاهیر صاحب نظر در علوم عقلی و نقلی، حوزه در حالِ فروپاشیِ اصفهانْ رونقی دیگر به خود گرفت. این روند میرزاهدایتالله را در موجی از شعف و شادمانی فرو بُرد تا آنکه رویداد خجسته دیگر، نشاط وی را فزونی بخشید؛ زیرا در سال ۱۱۵۲ هجری دارای فرزندی شد که او را محمدمهدی نام نهاد.

نهال نوپای مذکور پس از رشد، رویش و شکوفایی، در حوزه اصفهان به دانشاندوزی پرداخت و در سنین جوانی برای ادامه تحصیلْ راهی مشهد مقدس رضوی گردید و در حوزه این دیار نورانی به تکمیل آموختههای خویش همت ورزید. او با وجود احاطه بر معارف عقلی و نقلی، عازم عتبات عراق گشت تا در حوزه کربلای معلا در محضر وحید بهبهانی زانوی ادب بر زمین زند. سیدمحمدمهدی که در زمره شاگردان برجسته این احیاگر مکتب اجتهاد بود، با کولهباری از علم، حکمت و فضیلت به مشهد رضوی بازگشت و در آنجا حوزه درسی باشکوهی تشکیل داد و فرزانگانی عالیقدر تربیت کرد. سرانجام این علامه خودساخته در سال ۱۳۲۱ هجری به دست نواده نادرشاه افشار به شهادت رسید و از آن پس خاندانش به آل شهیدی موسوم گردید. (معلم حبیبآبادی، ۱۳۵۱ش، ج۳، ص۶۴۵؛ همایی، ۱۳۹۰ش، ص۳۵-۳۶؛ امامی خویی، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۲۸۳؛ فیض، ۱۳۳۰ش، ج۲، ص۲۶۰)

راه این بزرگوار توسط فرزندان فرزانهاش تداوم پیدا کرد. یکی از نوادگان این عالم عامل، حاجمیرزاداوود حسینی است که از رجال دانشور، ادیب، فاضل و بانفوذ منطقه خراسان است. او بر حسب تواناییها، کفایتها و شایستگیهایی که دارا بود، مناصبی را در آستان قدس رضوی بر عهده داشت و در این سمتها خدمات ارزندهای انجام داد. متأسفانه با وجود اشتهار این شخصیت لایق و فاضل و کاردان، با برخی رجال دیگر یکی گرفته شده است؛ چنانکه برخی نویسندگان معاصرْ او را با میرزاداود شهیدی، فرزند آیتالله سیدمحمدمهدی خراسانی (م۱۲۴۰ق.)، یکی دانستهاند؛ درحالیکه میرزاداوود دوم ۳۷ سال بعد از وفات میرزا داوود اول به دنیا آمده است. همچنین عدهای تصور کردهاند او همان میرزاداوود ملاباشی (متولد۱۲۷۰هجری) است؛ درحالیکه مرحوم ملاباشی، فرزند حاجشیخملاحسین قاضی سبزواری بوده و میرزاداوود مورد نظر ما فرزند سیدعلینقی، و از سادات باشرافت است.

میرزاداوود پس از سالها پیگیری، این توفیق را بهدست آورد که در سنین میانسالی به حجاز و عتبات عراق برود. اما مسیری را که وی پیمود، کمتر متداول بود؛ زیرا این کارگزار دانشور از طریق آسیای مرکزی، قفقاز، اروپای شرقی، آسیای صغیر و ترکیه، کانال سوئز و دریای احمر به بندر جدّه عربستان قدم نهاد و پس از انجام مراسم حج تمتع و زیارت مشاهد مکه و مدینه از راه شام، راهی کربلای معلا شد. او پس از زیارت آستان حسینی و دیگر شهدای حماسه عاشورا، عتبه نجف اشرف، کاظمین و سامرا را زیارت کرد و در این سیر و سیاحتها و هنگام توقف در شهرهای گوناگون با فضلا و علمای متعددی دیدار و ملاقات داشت. آن بزرگوار گزارش این سفر را ـ که حدود ده ماه طول کشید ـ با دقت و امعان نظر خاصی نگاشت. از مندرجات این سفرنامه بر میآید نویسنده بر معارف عقلی و نقلی، مباحث ادبی، تاریخی و جغرافیایی مسلط بوده و نیز به لحاظ پایگاه علمی ـ اجتماعی منزلتی والا و موقعیتی برجسته داشته است. (مدرس شیرازی، ۱۳۹۲ش، ص۱۷۳؛ امین عاملی، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۳۱۱-۳۱۲؛ افضل الملک، بیتا، ص۸۳و۹۵؛ میرزاداوود، ۱۳۸۰ش، ص۵-۱۰)

از تبار ابرار

میرزاداوود حسینی شهیدی اصفهانی خراسانی در زمره سادات باشرافتی است که از طریق ابومحمد اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق٧، به فروغ ششم امامت، صادق آل محمّد، نسب میبرد و از آنجا که مادر این امامزاده، فاطمه دختر حسین اثرم فرزند امام حسن مجتبی۸ است، وی میان دو فروزندگی حسنی و حسینی را با هم جمع کرده است. اسماعیل در زمان حیات دنیوی والد معظمش، در مدینةالرسول درگذشت. امام صادق۷ از مرگش متأثر شد و در سوگ او بسیار گریست و هنگام تشیع جنازه، چندین بار پیکرش را بر زمین نهاد و کفن را از سیمایش کنار زد و به او نگریست؛ زیرا عدهای تصور میکردند او امام بعد از پدرش خواهد بود و حضرت صادق٧ کوشید با این رفتارْ آن گمان و شبهه را برطرف کند. اما گروهی با وجود رحلت اسماعیل در زمان والدش، او را امام خویش خواندند و به اسماعیلیه معروف شدند. البته هیچگاه آن بزرگوار چنین ادعایی نداشت و درباره امام بعدی، تابع فرامین والدش بود. اسماعیل اعرج سال ۱۳۳ هجری در آبادی عُریض فوت کرد و پیکرش در قبرستان بقیع مدینه دفن شد. امیری مصری از خاندان عبیدلی ـ که به او نسب میبُرد ـ بر مزارش بقعهای بنا کرد که وهابیان آن را تخریب کردند. (موسوی، ۱۳۹۸ش، ج۵، ص۲۹۱-۲۹۲؛ ابن عنبه، ۱۴۱۷ق، ص۲۱۵؛ ابینصر بخاری، ۱۳۸۱ق، ص۳۴)

برخی ادعا کردهاند مرقد اسماعیل بن جعفر در قزوین است. این ادعا درست نیست و احتمال داده میشود در تکریم وی بنایی در این شهر به نامش احداث شده باشد. (موسوی، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۴۶)

فاطمیان که در شمال شرقی آفریقا، به خصوص مصر، ۲۷۴ سال فرمانروایی کردند، از نسل اسماعیل مذکور هستند. نخستین آنان عبدالله فرزند محمد فرزند عبدالله فرزند محمد فرزند اسماعیل است. (شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۰۸)

در سلسله نسب میرزاداوود حسینی به القاب و عناوینی چون شاه و شاهنشاه برمیخوریم که مفهوم راستین آنها اصلاح و جلوگیری از خرابی و ویرانی است و در فرهنگ و عرفان اسلامی و شیعی، شاه کسی است که نسبت به اقران خویشْ فرد ممتازی باشد و مقدم، سرور و پیشوای قوم خود است. امکان دارد امتیاز او نسبت به دیگران نسبی، معرفتی و معنوی باشد و نیز هادیان طریق معرفت و فضیلت که به رشد و شکوفایی افراد مستعد کمک میکنند، مُلّقب به شاه گردیدهاند. شاهنشاه لقب سرور بزرگان است که با امداد وی عدهای به مقامات بالا ـ اعم از عرفانی و سیاسی ـ اجتماعی ـ ارتقا یافتند. همچنین ساداتی که علاوه بر نسب صحیح، از کمالات و مکارمی برخوردار بودند، به لقب شاه مفتخر میگردیدند؛ چنانکه حضرت احمد بن موسی٧ و حضرت عبدالعظیم حسنی به ترتیب به شاهچراغ و شاهعبدالعظیم موسوم و معروفند (دائرة المعارف تشیع، ۱۳۸۱ش، ج۵، ص۵۰۵-۵۰۶) و نیز در پیشوند بسیاری از امامزادهها، عنوان شاهزاده دیده میشود. (نک: بناهای آرامگاهی، ۱۳۷۸ش، ص۳۹۹؛ دهخدا، ۱۳۷۷ش، ج۹، ص۱۴۰۵۵)

یکی از نیاکان میرزاداوود حسینی، ادیب و عارف ستوده خصال، شاهنعمتالله ولی است که نسبش با پانزده واسطه به این بزرگوار میرسد. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۴۴) پدر شاهنعمتالله، میرعبدالله، اهل حلب (از نواحی شام) بود و سیدنعمتالله سال ۷۳۱ هجری در همین دیار متولد گردید. پس از نشو و نما و پیمودن ارتفاعات فرزانگی و معنوی، هنگام سیر و سیاحتْ گذارش در اطراف کرمان به آبادی ماهان افتاد و ۲۵ سال آخر عمر را در این نواحی سپری کرد. این عارف نامور در منطقه مزبور به ارشاد تشنگان معارف معنوی پرداخت و در تعالیم عرفانی و پرورشهای روحانی به حفظ موازین شریعت اهتمام میورزید و شاگردان و پیروان خویش را به رعایت همهجانبه اصول و فروع دین اسلام توصیه مؤکد میکرد. وی علاوه بر تشکیل مجالس و محافل ارزنده و آموزنده، به تألیف و تصنیف آثار متعددی در معارف الهی و معانی عرفانی پرداخت. سرودههای زیادی نیز از ایشان باقی مانده است. شاهنعمتالله در سال ۸۳۴ هجری به سرای ابدی کوچ کرد و پیکرش در ماهان کرمان دفن شد و مزارش مورد توجه علاقهمندان است. (معلم حبیبآبادی، ۱۳۵۱ش، ج۳، ص۶۴۶؛ هدایت، ۱۳۳۹ش، ج۲، ص۸۷؛ فرزام، ۱۳۷۴ش، ص۱۷-۱۸)

*نیای نابغه، شهید آیتالله سیدمحمدمهدی حسینی

از برخی گزارشهای میرزاداوود حسینی بر میآید که وی، به دلیل انتساب به عالم شهید علامه سیدمحمدمهدی اصفهانی خراسانی، مورد احترام و محبت اهل علم و عرفان بوده است و این مشاهیر طی ملاقاتهایی که با میرزاداوود داشتند، نسبت به جدّ مذکورش اظهار ارادت میکردند و مشتاق و طالب نگاشتههایش بودند. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۲۴؛ بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۲۰۵)

سیدمحمدمهدی مورد اشاره، فرزند سیدهدایتالله، سال ۱۱۵۲ هجری در اصفهان دیده به جهان گشود و پس از سپری کردن دوران کودکیْ برخی مقدمات ادبی، اعتقادی و فکری را در محضر والد پارسا، دانشور و مجتهد خویش فراگرفت. آنگاه نزد حکیم والامقام ملااسماعیل خواجوئی ـ که از مدرسان پرآوازه حکمت در حوزه اصفهان بود ـ معارف عقلی و مباحث کلامی را آموخت و تحت تأثیر کمالات معنوی و اخلاقی این استاد نیکوخصال قرار گرفت. او همچنین از محفل نورانی عارف نامدار آقامحمد بیدآبادی ـ که در آن ایام در علوم عقلی و نقلی سرآمد معاصرینش بود ـ فیض وافی بُرد. (غفاری کاشانی، ۱۳۶۹ش، ص۳۹۱؛ معلم حبیبآبادی، ج۳، ص۶۴۷؛ کرباسیزاده اصفهانی، ۱۳۸۱ش، ص۱۵۲؛ امین عاملی، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۷۵-۷۶)

میرزا محمدمهدی حدود سال ۱۱۷۵ هجری به مشهد مقدس رضوی هجرت کرد و در جوار بارگاه امام رضا٧ اقامت گزید؛ از این جهت به میرزامحمدمهدی حسینی رضوی مشهور گردید. او در حوزه این شهر از پرتو دانش و اندیشه شیخحسین عاملی در ریاضیات، هندسه و منطق استفاده کرد و سرانجام به افتخار دامادی این بزرگوار نایل آمد. شیخحسین عاملی مشهدی در منابع رجالی با عنوان حکیم متکلم، مجتهد محقق، ریاضیدان و منجم معرفی شده است. او سالها منصب شیخالاسلامی و امامت جمعه مشهد مقدس را عهدهدار بود. (مدرس شیرازی، ۱۳۴۱ش، ص۵۰؛ رضوی، ۱۳۵۲ش، ص۴۱۲؛ یادواره دویستمین سال شهادت آیتالله میرزامحمدمهدی خراسانی، ۱۳۷۶ش، ص۱۶)

میرزا محمدمهدی برای ادامه تحصیل به عتبات عراق رفت. او در جوار بارگاه سالار شهیدان، حضرت امام حسین٧، به حوزه درسی وحید بهبهانی راه پیدا کرد. این استادش پس از مبارزهای خستگیناپذیر با اخباریگری، سرانجام بر منادیان و مروجان این تفکر متصلب و منجمد فائق آمد و مکتب اجتهادی را احیا کرد. شاگردان او نیز که فرازین قلههای علم و اجتهاد را پیموده بودند، راهش را ادامه دادند. میرزا محمدمهدی در کربلای معلا توفیق حضور در محضر آیات ارجمند شیخمحمدمهدی فتونی و شیخیوسف بحرانی را داشت و موفق شد از وحید بهبهانی و سیدمحمدحسین فرزند سیدمحمدصالح، شیخالاسلام اصفهان، اجازه روایی بگیرد. (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۵۱۳؛ دوانی، ۱۳۶۲ش، ص۲۱۰) وی با کولهباری از علم و فضیلت از جوار بارگاه حسینی به مشهد مقدس بازگشت و در این دیارْ حوزه درسی تشکیل داد و شاگردانی دانشمند و شایسته تربیت کرد.

سید بحرالعلوم درحالیکه مرجعیت شیعیان را در سی سالگی بر عهده داشت، به دعوت علمای ایران به این سرزمین آمد و به قصد زیارت حرم امام رضا٧ به مشهد عزیمت کرد و حدود هفت سال در این شهر اقامت داشت. او در محضر وحید بهبهانی با میرزامحمدمهدی مشهدی هممباحثه بود و به درس این دوست دیرین خویش رفت و در حکمت، کلام و معارف معنوی از وی بهره بُرد. در همین زمان استاد حوزه مشهدْ او را بحرالعلوم لقب داد و از آن پس این سید عالیمقام با چنین عنوانی شناخته شد. (گلی زواره، ۱۳۸۹ش، ص۱۸۳-۱۸۴؛ امین عاملی، ج۱۰، ص۱۵۹؛ خوانساری، ۱۳۹۲ق، ج۷، ص۲۰۴)

از آیتالله سیدمحمدمهدی خراسانی آثاری در علوم عقلی و نقلی ـ به خصوص مباحث فقهی و کلامی ـ باقی مانده است. (معلم حبیبآبادی، ج۳، ص۶۴۷) سرانجام این دانشمند بلندپایه سال ۱۲۱۸ هجری به دست نادرقلیمیرزا فرزند شاهرخ فرزند رضاقلیمیرزا فرزند نادرشاه افشار به فیض شهادت نایل آمد. چگونگی این واقعه بدین صورت است که نادرقلی در برابر حکومت مرکزی ـ که توسط فتحعلیشاه قاجار اداره میشد ـ در منطقه خراسان علم طغیان برافراشت و چون متوجه شد از جانب قاجارها، قوایی مأمور سرکوبی او گردیدند، فرمان داد دروازههای مشهد را مسدود کنند. از سوی دیگر نیروهای مهاجم، این دیار را به محاصره درآوردند که باعث آشفتگی، قحطی و گرسنگی اهالی مشهد شد؛ ازاینرو عدهای از بزرگان شهر به محضر فقیه فرزانه آیتالله سیدمحمدمهدی اصفهانی خراسانیْ که نفوذ سیاسی ـ اجتماعی فوقالعادهای داشت، رفتند و از ایشان تقاضا کردند مردم را از چنین گرفتاری و وضع نابسامان نجات دهند.

آن بزرگوار یکی از مقربان خویش را نزد نادرقلیمیرزا فرستاد تا وی را از طریق تذکر، نصیحت و مسالمت، به ترک مخاصمه و گشودن دروازههای شهر وادارد. اما او که بر مرکب خشم، غرور و جهالت سوار شده بود، از این پیشنهاد استقبال نکرد و به خشونتها و فشارهای خود افزود و چنین روندی اهالی مشهد را به شدت در تنگناهای نگرانکنندهای قرار داد.

وقتی آن دانشمند گرانمایه از این شیوْه ناامید شد، به عدهای از اهالی دستور داد بروند درِ دروازههای شهر را بر روی قوای دولتی بگشانید. چون نادرقلیمیرزا از این برنامه مطلع شد، تصور کرد چنین طرحی، توطئه علیه او و همدستی با نیروهای مخالفش است. در این حال نادرقلیمیرزا به صحن مطهر رضوی آمد و آیتالله میرزامحمدمهدی اصفهانی را مورد عتاب و خشم و ناسزا قرار داد و خطاب به وی گفت: «میخواهی این قلمرو را به عوامل حکومتی تسلیم کنی و علیه ما تحریکات ایجاد مینمایی»؟! آن سید حسینی گفت: «اینگونه نیست و صرفاً برای دفاع از ساکنان مشهد و رفع گرفتاری و ناامنی از آنان، توصیه کردم دروازهها را باز کنند». آن جرثومه طغیان و تباهی به بیانات ایشان اعتنایی نکرد و در همان لحظه وی را با ضربه شمشیر به شهادت رساند. قاتل از صحنه جنایت گریخت؛ ولی او را دستگیر کردند و به سزای اعمال ننگینش رساندند. پیکر مطهر آن عالم ربانی در حرم انور رضوی در مسجد پشت سر مبارک دفن گردید. (امینی، ۱۳۹۳ق، ص۲۷۵-۲۷۶؛ محدث قمی، ۱۳۸۷ش، ج۲، ص۱۰۲۷؛ اعتمادالسلطنه، ۱۳۰۳ش، ج۲، ص۶۸۶) نهج نورانیای که توسط این شهید بزرگوار ترسیم شده بود به وسیله فرزندان دانشور و فاضلش علمای اعلام میرزاهدایتالله شهیدی (م.۱۲۴۸ق.)، میرزاهاشم شهیدی (م.۱۲۶۹ق.)، میرزاعبدالجواد شهیدی (م.۱۲۴۶ق.) و میرزاداوود شهیدی (م.۱۲۴۰ق.) استمرار یافت.

دانشور سرشناس

میرزاداوود دوم از رجال فاضل، دانشور و بانفوذ منطقه خراسان بود که در آستان قدس رضوی سمتهایی بر عهده داشت. وی کارگزاری باکفایت و بادرایت بود و به دلیل پیوستگی با خاندان میرزامهدی شهیدی و نیز کمالات علمی، فکری و ادبی، در مناطق گوناگون ایران و عتبات عراق مورد توجه و تکریم علما و شخصیتهای اداری، دیوانی و دولتی قرار داشت.

او خود را از اعقاب آیتالله میرزامهدی شهیدی معرفی میکند؛ اما متأسفانه در شجرهنامهای که مُحّرران و کاتبان به نقل از وی در خاتمه سفرنامهاش ذکر کردهاند، نام آیتالله حاجمیرزامحمدمهدی اصفهانی خراسانی و فرزندان فرزانهاش ـ که نسل وی از طریق آنان تداوم یافته است ـ دیده نمیشود و به نظر میرسد در این باره تصحیفی صورت گرفته است. در این نسبنامه، سلسله اجداد و نیاکانش ـ از سیدهدایتالله، که والد ماجد میرزامحمدمهدی است، تا اسماعیل فرزند امام صادق٧ ـ در نهایت صحت و دقت درج شده و اشتراک نسبش با آل شهیدی کاملاً مُحرز است. همچنین از قرائن و شواهد دیگر استفاده میشود که او در زمره سادات عظیمالشأن این سلسله است. به نظر میرسد وی از نوادگان میرزاداوود شهیدی اول است و والدینْ نام جدش را بر وی نهادهاند. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۱۶؛ بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۲۰۵)

میرزاغلامحسین ادیب ملقّب به افضل الملک و مشهور به ادیب کرمانی (۱۲۷۹-۱۳۴۸ق.)، پس از نشو و نما به تحصیل علوم پرداخت و در مقامات علمی و ادبی (از معقول و منقول، عروض و قافیه، انشا و ترسّل، تفسیر قرآن، حساب و هندسه و تاریخ قدیم و جدید) به درجات عالی رسید. مدتها کارگزار برخی مناطق ایران بود و در کمال خوشسلوکی با اقشار گوناگون رفتار میکرد. افضل الملک آثار متعددی ـ که به حدود بیست مجلد میرسد ـ در مباحث تاریخی، رجالی و ادبی نگاشت. (افضل الملک، ۱۳۹۶ق، ص۸-۹؛ همو، ۱۳۶۱ش، ص۱۳-۱۴) افضل الملک در ایامی که ریاست دارالانشا و دفتر خراسان را عهدهدار بود و نیز طی مدتی که سمت ندیمی عضدالدولهمیرزا، نایبالتولیه آستان قدس رضوی و منصب نظارت بر مهمانسرای رضوی را در اختیار داشت، با میرزاداوود حسینی دوم آشنا شد و با وی روابط دوستانهای برقرار کرد. (مصاحبی، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۸۹-۹۰) افضل الملک در وصف وی نوشته است:

یکی از فضلای این شهر جناب مستطاب آقامیرزاداوود بهاءالتولیه و وزیر وظایف آستان مقدس رضوی و از اشراف و اعیان این بلد (مشهد) است. اهل فضل و ادب هستند. مرا از بیست سال قبل تاکنون با ایشان سابقه و لاحقه دوستداری است. در سفرنامه، بیست سال قبل، شرح حالی از ایشان نگاشتهام. در این سفر نیز غالباً با ایشان مراوده داشتند و گاهی به دعوت ایشان حاضر میشدم. (افضل الملک، بیتا، ص۹۵)

وی در جای دیگر از میرزاداوود به عنوان حاجبالتولیه و سرپرست فراشهای حرم رضوی یاد میکند و ذیل ایام محرمالحرام سال ۱۳۰۲ هجری خاطرنشان مینماید:

شبی را به حرم مشرف شده، در باب السیاده، حوضخانه سرپوشیده آقامیرزاداوود حاجبالدوله در آنجا شبها روضهخوانی نموده، حقیر را طلبیده، بدان فیض، فائز شدم. با یکی از علما قدری از معانی و بیان گفتوگو شد. از شب ششم محرمالحرام جناب حاجبالتولیه در تکیهای که جنب خانهاش واقع بود، بنای روضهخوانی گذاشت و سفره میگسترد. هر پنجشنبه بنده را وعده خواست. حقیر در شب اول و ششم به روضهخوانی ایشان رفتم. ... شبی خواستم در حرم رضوی بیتوته کنم. نزد آقامیرزاداوود خادمباشی (مسئول خدمه حرم رضوی و ناظر بر کشیکهای این آستان مقدس)، که از فضلاست، رفتم. در آنجا میرزاابوالقاسم قاضی نیشابوری را ـ که من او را نمیشناختم ـ دیدم. از هر علم و فنی که به بیان آمد، در هر یک دخل و تصرف میکرد. ادبای سبق را مذمت مینمود. با وی منازعه کردم و ضدش سخن گفتم. بعد که او به منزل خود رفت، از جناب میرزاداوود خادمباشی استفسار حالش را کردم. گفت: «قاضی نیشابور است و در بساتین حرّافی و عرّافی ناطور. خود را خالق محاوره و پیامبر مشاجره میداند. هیچکس را در خراسان به نظر نیاورد. محفلش محل قیل و قال است».

... در آخر صفر، محض استشفا، به منزل نرفتم و در حرم بیتوته کردم. در حوضخانهای که در دارالسیاده واقع شده و محل جلوس جناب آقامیرزاداوود حاجبالتولیه فراشباشی است، به سر بردیم. بعد از صرف چای و شربت، همانجا خوابیدیم. (افضل الملک، ۱۳۸۹ش، ص۹۷-۹۹، ۱۶۲، ۱۹۲و۱۹۴)

محمدحسنخان اعتمادالسلطنه هم از میرزاداوود با عنوان حاجبالتولیه آستان قدس رضوی یاد میکند. (اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۳۱۳)

گزارش سیاحت

میرزاداوود حسینی شهیدی معروف به بهاءالتولیه، حاجبالتولیه و وزیر وظایفْ از شوال المکرم سال ۱۳۲۲ هجری و در ۴۵ سالگی سفر سیاحتی ـ زیارتی خود را از مشهد مقدس آغاز کرد. آنگاه از طریق عشقآباد، مرکز جمهوری ترکمنستان، به بادکوبه (باکو) (از توابع جمهوری آذربایجان) رفت. سپس با گذشت از شهرهای کورتا، تفلیس (در گرجستان)، باطوم، اُدسا، بندر بالتیک، سواستپل و بندرگاه بلغارْ وارد اسلامبول (استانبول کنونی واقع در ترکیه) شد. از آنجا به پورت سعید رفت و از راه کانال سوئز و کناره بحر احمد به بندر جدّه (واقع در عربستان سعودی کنونی) قدم نهاد. از این دیار به مکه و مدینه رفت و پس از انجام مراسم و اعمال عبادی از راه شام ـ ضمن عبور از مناطقی چون تدمّر، قطیفه، قریتین، پالمیرا، سخنه، غباغب و دیرالزور ـ خود را به کربلای معلا رساند و از آنجا به نجف، کوفه و سپس کاظمین رفت و از راه بعقوبه، وان، خانقین، کرمانشاه، قره سو، ملایر و سلطانآباد عجم (اراک کنونی)، در قم توقفی کرد. سپس عازم تهران شد و از راه سمنان، دامغان، شاهرود و نیشابور به مشهد مقدس بازگشت. این سفر حدود ده ماه طول کشید. (بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، پیشگفتار، ص۱و۲؛ حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۱۶و ۱۷)

نسخهای از اصل سفرنامه این فاضل بزرگوار در اختیار یکی از کارمندان مخابرات خراسان رضوی بوده که آقای دکتر برات شمسا، به عنوان مصحح این سفرنامه، آن را ملاحظه کرده است. اما وی پس از بررسیهای لازم متوجه شد نسخهای دیگر از این سفرنامه در خرداد سال ۱۳۲۳ هجری وقف آستان قدس رضوی گشته است. این نسخه با خط شکسته نستعلیق یازده سطری به تعداد ۱۵۸ ورق در بخش نسخ خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی به شماره ۶۵۶۲ ثبت شده است.

اما نسخهای که مصحح یاد شده اصل قرار داده را محمدحسینخان مهاجر هروی نوشته و او این نسخه را با نسخه مخطوط آستان قدس مقابله کرده است. اگرچه این سفر در سال ۱۳۲۲ هجری انجام پذیرفته اما کاتب مذکور در سال ۱۳۵۴ هجری کتابت آن را به پایان بُرده است. به نظر میرسد آقای مهاجر هروی نسخههایی دیگری را به صورت یادداشت و پیشنویس در اختیار داشته که در جایی غیر از کتابخانه آستان قدس رضوی نگاهداری میشده است. مرحوم هروی ملقب به حشمةالایاله، با خطی خوش این سفرنامه را بازنویس میکند. پژوهشگر ارجمند جناب آقای دکتر برات شمسا (متولد ۱۳۳۰ش.) در محورهای ذیل به تصحیح این متن پرداخته است:

۱. آنچه را در متن قابل اصلاح دیده، تصحیح کرده؛ اما اصل آن را در متن یا پاورقی آورده است.

۲. در مواضعی که لازم بوده، کلماتی را به متن افزوده و آنها را در پرانتز آورده و کلماتی را که در متن به لحاظ املایی غلط بوده، دُرست آنها را در کروشه ذکر کرده است.

۳. حتیالامکان برای اعلام تاریخ، جغرافیایی، رجالی و سایر اسامی خاص شرح و تعلیقاتی در پاورقی ذکر کرده است.

۴. برخی آگاهیهایی را که مؤلف سفرنامه در متن درج کرده و نیاز به بازبینی، توضیح و تصحیح داشته، عنداللزوم یادآور شده است.

۵. برای سهولت خوانایی متن از نشانهگذاریهایی که موجب تفکیک مطالب میگردد و به فهم و درک عبارات کمک میکند، استفاده کرده است.

۶. برخی واژههایی که در عصر مؤلفْ متداول بوده، ولی در سنوات اخیر کمتر استفاده شده و برای خواننده نامفهوم است را توضیح داده است.

اثر حاضر در زمستان ۱۳۸۰شمسی به کوشش مصحح کتاب در مشهد مقدس رضوی کسوت طبع به خود گرفته است.

اما نسخه مخطوطی که استاد محقق جناب حجةالاسلام والمسلمین حاجسیدعلی قاضیعسکر در سال ۱۳۷۹ شمسی، توسط نشر مشعر به طبع آن پرداخته، با خط شکسته نستعلیق، در ۱۶۵ ورق نگاشته شده که کاتب، محمدرضا فرزند محمدحسین خراسانی، تحریر آن را در شانزدهم رمضان المبارک ۱۳۲۴ هجری به پایان بُرده است. این نسخه به شماره ۴۵۴۲ در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی نگاهداری میشود. حجةالاسلام والمسلمین قاضیعسکر مطالب مندرج در سفرنامه را بر حسب موضوع و محتوا، عنوانگذاری کرده و در پاورقی توضیحاتی در موارد مقتضی آورده یا نکاتی را مستند کرده است. فهارس فنی در خاتمه کتاب از مزایای آن است.

سفرنامهای شیوا و باارزش

مؤلف، مرحوم میرزاداوود ـ که به زبان و ادبیات فارسی و عربی کاملاً آشناست ـ مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تاریخی گستردهای دارد. وی مشاهدات خود را در سفری که حدود ده ماه طول کشیده است، به گونهای بازگو میکند که خواننده نهتنها احساس خستگی نمیکند، بلکه اطلاعات ارزشمندی در مباحث تاریخی، جغرافیایی و جوامع انسانی کسب میکند. برخی از اهل فضل و ادب که نسخه مخطوط این سفرنامه را مطالعه کردهاند، شیفته مندرجات آن شده و طی تقریظهایی بر آن، شیوایی، جامعیت و دقیق بودن این سیاحتنامه را ستودهاند. حکیم عارف و مجتهد ادیب و فرزانه عالیقدر میرزاحبیبالله خراسانی (۱۲۶۶-۱۳۲۷ق.)، سومین فرزند میرزاهاشم شهیدی و نواده آیتالله میرزامحمدمهدی اصفهانی ـ که با میرزاداوود معاصر است و با هم نسبت خویشاوندی دارند (گلی زواره، ۱۳۹۳ش، ج۱۰، ص۳۶۰-۳۶۳) ـ پس از مطالعه این سفرنامه، اینگونه دربارهاش اظهار نظر کرده است:

این کتاب به خامه قلم جناب مستطاب حاجی وزیر وظایف آستان قدس (رضوی)، بسیار خوب کتابی است. مسافر را در قطع منزل و طی مراحلْ دلیلِ راه و جلیسِ منزل است. از هر شهری حکایتی، و از هر سویی روایتی دارد. صاف و ساده و روان و بیتکلف و تعقید (پیچیدگی لفظی و محتوایی) مرقوم داشتهاند. الحق جامع است. همه چیز دارد. موجب وسعت اطلاع و کثرت استیناس و اشتغال خاطر و رفع همّ و غم است. حررّه حبیبالله، ۲۳ شهر ذیقعدة الحرام۱۳۲۴ق. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۱۷)

دانشور دیگری نوشته است:

هر صاحب وجدان تصدیق میکند که انسان در مراجعه و مطالعه سفرنامهها عموماً و به تخصیص(خصوصاً) اگر به قلم مستقیم الرقّیم ادیبی دانشمند نوشته شده باشد، خود را با نگارنده نامه و گذارنده تامْ رفیق طریق و در طی منازل و قطع مراحل همسفر و همراه و در مشاهده آیات انفس و آفاقْ شریک، از همهجا آگاه، فی الحقیقه خواننده دانندهای است سائر و واقعی است طائر و این بنده از تصفّح (به دقت صفحه زدن) و ملاحظه این سفرنامه که [دارای] کمال سادگی و بدون تکلف دارای مزایای نقش و نگار است و مشتمل بر لطایف و ظرایف بسیار، مبلغی (مقداری) محظوظ و منبسط شده و این مختصر تقریظ را نگاشتم و به یادگار گذاشتم. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۱۷)

مرحوم میرزامحمدباقر مُدّرس رضوی (م. ۱۳۴۲ق.)، از دانشمندان نیمه اول قرن چهاردهم هجری، جامع معقول و منقول و مدرس حوزه علمیه مشهد در سطح عالی ـ که آثاری نفیس در فقه، اصول، تفسیر قرآن، رجال، ادب، فرهنگ و نسبنامه از خود بر جای نهاده است (رضوی، ۱۳۵۲، مقدمه مؤلف؛ خراسانی شهیدی، بیتا، مقدمه، ص۵۵؛ مجله راهنمای کتاب، سال هفدهم، شماره ۱و۲و ۳)ـ تقریظی به زبان عربی بر این سفرنامه نوشته است. او میگوید:

نظری به این رشته مروارید و گوهر نفیس افکندم که جواهرات بلاغت، مطالب آن را به یکدیگر الفت دادهاند. در این نوشتارْ افکار ابتکاری و اسلوبی بدیع و حکیمانه دیده میشود. کتابی که حاوی اقوالی نیکو و گفتارهای صادقانه است. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۱۸)

امتیازات و ویژگیها

با نظری اجمالی به این سفرنامه مشخص میشود که این اثر در جنبهها و ابعاد ذیل ویژگیهای سودمند و باارزشی دارد و نیز حقایقی را درباره پدیدآورنده آن پیش روی خواننده میگذارد:

۱. از مندرجات این نوشتار استفاده میشود که مؤلف، نویسندهای توانا بوده و بر علوم و معارفی چون مباحث تفسیری، رجالی، روایی و تاریخی اشراف داشته و همچنین در عصری که میزیسته، موقعیتی برجسته داشته است و علما و مفاخر مناطق گوناگون و حتی کارگزاران سیاسی، اداری و نظامی او را به عنوان شخصیتی اهل علم و معرفت و ادب میشناختند و در دیدار با وی، نهایت تکریم و احترام را دربارهاش مبذول میداشتند. در وصف فضاها، اماکن و اقوام و طوایف، دقتهای ظریفی دارد و از اظهار نظرهای وی برمیآید که مطالعات دینی، ادبی، تاریخی و جغرافیایی گستردهای دارد. حتی به اختلاف منابع روایی و رجالی درباره افراد، اماکن و مزارها اشاره میکند و روایت ضعیف را از قوی تفکیک میسازد.

۲. مؤلف در مسیر سفر خویش به هر ناحیهای ـ اعم از شهرهای مهم، آبادیهای توابع و مانند آنها ـ میرسیده است، علاوه بر ثبت مشاهدات دقیق خود، خلاصهای از اوضاع پیشین این مناطق ـ بهویژه در دهههای پیش از آن ـ ذکر میکند و بدین ترتیب اطلاعات جغرافیایی باارزشی درباره نقاطی که از آنها عبور کرده و یا در آنها توقف داشته است، ارائه میدهد.

۳. نویسنده سفرنامه در هر منطقهای که اقامتی کوتاه داشته، مقامات محلی، کارگزاران دولتی، قنسولهای ایران در خارج از کشور، با او دیدار کردهاند یا وی با آنان ملاقات کرده است. او در کتاب خود این موارد را با دقت ثبت کرده است و بدینگونه کاروانی از شخصیتهای اداری، سیاسی، نظامی و اقتصادی را با خصوصیات اخلاقی، شجره خانوادگی، گزارشی از فعالیتها، موفقیتها و حتی شکستهای آنان را به خواننده معرفی میکند. این اطلاعات میتواند راهگشای نویسندگانی باشد که میخواهند رجال ناحیهای را معرفی کنند. همچنین آگاهیهای مذکور برای ضبطکنندگان تواریخ محلی، جغرافیای تاریخی و تذکرهنویسان قابل استفاده است.

۴. نگارنده این سیاحتنامه گزارشهای جالبی از شعائر، آداب، آئینها، سنتهای اجتماعی، مناسبات مردم با یکدیگر و نیز روابط افرادی که در رأس هرم اقتدار اجتماعی قرار گرفتهاند، ارائه میدهد. حتی به موقعیت اجتماعی بانوان، مراسم عقد و عروسی، میهمانیها، نوع خوراکیهای محلی، لباسهای مردم، آداب معاشرت، تفریحات، تنگناهای اجتماعی و روحیه جوامع گوناگون توجه دارد. هنجارها یا ناهنجاریهای اجتماعی، باورها و عقاید عموم مردم که در خلال این سفرنامهها به آنها اشاره شده است، میتواند در بحثهایی چون جامعهشناسی تاریخی و بررسیهای جمعیتی مورد توجه پژوهشگران قرار گیرد.

۵. پدیدآورنده این اثر هنگام توقف در نواحی گوناگون، از فعالیتهای تبلیغی و ارشادی، اصلاح فرهنگ مردم، مجادله احسن، روشنگری درباره اعتقادات درست و دعوت پیروان ادیان دیگر به آئین اسلام غفلت ندارد. شیوههای ترویجی وی در مواقعی چنان مؤثر بوده که افراد را به تأمل و تفکر واداشته و آنان را برای دست برداشتن از عقاید باطل و موهوم متقاعد ساخته است. دفاع وی از مکتب اهل بیتآنچنان منطقی و برهانی و مستند بوده که مخالفان پس از توضیحات وی اذعان میداشتند: «اگر این چنین است، بهطور یقین حق با شیعیان است».

۶. میرزاداوود شهیدی ـ که مشاهدات خود را حدود ۱۲۰ سال پیش در سفر به حجاز، شام و عتبات عراق با برخورداری از توانایی علمی و ادبی و برخی تجارب شخصی و نیز تکیه بر مطالعات قبلی ضبط کرده است ـ اطلاعاتی که ارائه میدهد، به لحاظ جنبههای ادبی، واژهشناسی و استفاده از لغات و اصطلاحاتی که در سنوات اخیر متروک گردیدهاند یا احیاناً دچار دگرگونیهایی شدهاند، قابل توجه است. همچنین از واژههای محلی یا لغاتی که مردم خارج از حوزه ایران هنگام مکالمه و محاوره به کار میگیرند، استفاده کرده که حائز اهمیت است.

۷. مؤلف به گرایشهای مذهبی مردمان شهرها، ترکیب مذهبی مناطق و محلات گوناگون، مواضع اعتقادی صاحب منصبان نواحی مختلف، دیدگاههای عقیدتی و شرعی اهل سنت، شعائر و سنتهای مذهبی، آداب و عبادات، اذکار فرقههای مسلمان همچون عرفا و صوفیان، انگیزههای دینی مردم که گاهی با برخی باورهای موهوم و خرافی عجین شده است، اشاراتی دارد و در مواردی نظر خود را درباره پارهای مفاهیم عقیدتی اعلام میدارد.

۸. میرزاداوود بهاءالتولیه در این سفرنامه به وصف آثار و بناهای تاریخی، اماکن مذهبی، مساجد، آستانهای مقدس در حجاز، سوریه و عراق میپردازد که میتواند برای پژوهشگران راهگشای خوبی باشد؛ به خصوص که این اوصاف درباره آثاری است که متجاوز از یک قرن با وضع فعلی فاصله دارد. کاخها، قصرها، میادین عمومی، برجها، راهها، تأسیسات بندری و عمارتهای عمومی نیز از نظر او دور نمانده است و در معرفی چنین اماکنی نیز اهتمام ورزیده است. این توصیفها در مواردی به قدری دقیق است که میتوان بر اساس آن، مکان معرفی شده توسط وی را نقاشی کرد.

۹. در این سفرنامه درباره اوضاع اقتصادی هر منطقه، پول رایج سرزمینهای دیگر و مقایسه آن با پول ایران، املاک و متصرفات، بازارهای شهرها، کاروانسراها، حملونقل جادهای، وسایل نقلیه، سطح زندگی مردم، محصولات کشاورزی و باغی موجود، صنایع بومی و هنرهای دستی، مالیاتها و بافت اقتصادی هر ناحیهای مطالب جالبی دیده میشود.

۱۰. نویسنده ـ که ارتفاعات علمی را در معارف اسلامی پیموده است ـ تقیدهای دینی خویش را از خواننده پنهان نمیکند؛ برای نمونه در آغاز سفرنامه تصریح میکند چند سال متوالی بوده که میخواسته است این سفر صورت گیرد. ولی برخی عذرها به وجود میآمد؛ از جمله عدم مساعدت استخاره بود تا آنکه در سال ۱۳۲۲ هجری این موانع برطرف گردید. او در شب ۲۳ رمضان المبارک، پس از به جای آوردن عبادات موظفه در حرم مطهر رضوی، از فردی که متدین و نجیب بود و مردم در استخاره کردن به او اعتقاد کاملی داشتند، خواست در این باره با قرآن مجید استخارهای بگیرد و خود نیز از خداوند متعال طلب خیر کرد. جناب مشیر فراهانی (استخارهکننده) به خوبی استخاره کرد و به میرزاداوود گفت اگرچه این سفر زحماتی به همراه دارد، اما خیر آخرت و دنیا در آن نهفته است. او در پنجشنبه، هفتم شوال المکرم۱۳۲۲ هجری مطابق خرداد ۱۲۸۳ شمسی، از منزل خود به بیت جناب شریعتمدار حاجمیرزاعبدالمجید خادمباشی(عموزاده) نقل مکان کرد و از آنجا به حرم رفت، زیارت کرد و شب را در منزل ایشان خوابید. صبح برخاست و امورات خود را طبق موازین شرعی نظم داد و کارها و امور وارثی را به فرزندش، میرزاعلینقی ـ که پسر بزرگتر بود ـ واگذار کرد تا وی پس از هماهنگی با خادمباشی، کارها را پیگیر باشد. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۵-۲۷؛ بهاءالتولّیه، ۱۳۸۰ش، ص۱۶-۱۹)

از مشهدالرضا تا مدینةالنبی

میرزاداوود از مشهد عازم نیشابور و از آنجا راهی قوچان گشت (واقع در شمال استان خراسان رضوی) شد و در قوچان توقفی کرد تا برخی کاستیهای لوازم سفر را تکمیل کند. از آنجا به جمهوری ترکمنستان رفت و در مرکز حکومت این سرزمین ـ که عشقآباد نام دارد ـ اقامتی کوتاه داشت. او با گشتوگذاری در این شهر، آن را با شهرهای ایران متفاوت دید؛ با وجود آنکه از هنگام تصاحب آن توسط دولت روس ۲۵ سال میگذشت. (بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۳۲-۳۳) او با قطار وارد تازهشهر شد و از این آبادی به وسیله کشتی به بادکوبه ـ که مرکز جمهوری آذربایجان است ـ قدم نهاد. وی میگوید بادکوبه شهری متوسط است و عمارتهای آن بر دامنه کوه و رو به دریا ساخته شده که خیلی خوش منظرند. دو روزی در این دیار ماند تا آنکه با قطار به سوی بندر باتوم (واقع در ساحل دریای سیاه) حرکت کرد. پس از شانزده ساعت طی طریق به تفلیس، مرکز اداری و سیاسی گرجستان و بزرگترین شهر این سرزمین، رسید که در دو سوی رود متکواری قرار داشت. سرانجام نیمههای شب به باتوم رسید؛ بندری که پیشتر در تصرف امپراطوری عثمانی بود، ولی روسها آن را تسخیر، و به گرجستان ملحق کردند.

میرزاداوود با کشتی روس و با گذر از بندر بالتیک و سواستیل (واقع در ساحل دریای سیاه و جنوب غربی شبه جزیره کریمه در قلمرو کشور اوکراین) وارد بندر اودسا (بزرگترین شهر بر کرانه دریای سیاه که بر روی تپههایی بنا شده و اکنون جزء توابع کشور اوکراین است) شد و با عبور از بندرگاه بلغر به اسلامبول (استانبول کنونی واقع در جمهوری ترکیه) قدم نهاد. وی در این شهر از مسجد معروف ایاصوفیه دیدن کرد و با دقت به وصف عناصر و اجزا و جلوههای معماری این مکان عبادی پرداخت. او نماز عصر خود را به امامت سیدی خوشسیما در این مسجد اقامه کرد. پس از نماز کودکی دوازده ساله با لحنی خوش سوره مبارکه یاسین را به قدری خوب تلاوت کرد که میرزاداوود بیاختیار گریست. او پانزده روز در بندر اسلامبول توقف داشت. پس از آن با کشتی مسکو به عزم بندر جدّه حرکت کرد و پس از پشت سر نهادن آبادیهایی چون حیاق قلعه پورت سعید (بندری در مدخل شمالی کانال سوئز و از توابع مصر که لنگرهای مهم و استراتژیک است) و عبور از کانال سوئز در کرانه دریای سرخ به بندر جدّه رسید. (حسینی، ۱۳۷۹ش، اقتباس از صفحات۵۹-۸۹)

این سیاح در آستانه پیاده شدن از کشتی در ساحل بحر احمر، در عرشه کشتی با چند نفر از اهل بخارا که مذهب حنفی داشتند، بحثهای علمی کرد که خود اینگونه گزارش میدهد:

در یکی دو مطلب مباحثه کردند و کتاب خود را که داشتند آوردند و دیدند حقیر درست گفتهام. وثوقی پیدا کردند. ملایی از آنان که ملاعبدالواحد اسم داشت، کتابی آورد مُسّمی به تلخیص الکفایه در فقه و عباراتی بر او مشکل شده بود. برایش معین کردم. قبول کرد و پسندید. کشتی در یک فرسخی جده ایستاد. از قراری که میگویند هوا فوقالعاده سرد شده است و آب دریا قدری فرو نشسته؛ لهذا کشتی نزدیک نمیآید. عمارتهای جده در دامنه کوه، چون سفید است، به کوه پربرف شبیه است. طرادههای بزرگ حاضر شده. اول دکتر حافظ الصحه آمد، وارسی از حال کشتی کرد و اذن خروج داد. (بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۸۱-۸۴)

بهاءالتولیه روز سهشنبه، ۲۶ ذیقعدة الحرام ۱۳۲۲، پس از ۴۵ روز وارد دروازه مکه شد. او که پیشتر لباس احرام بر تن کرده بود، در برکهای غسل کرد و به مسجدالحرام مشرف گشت. پس از اتمام صلاة طواف واجب و سعی بین صفا و مروه، ادعیه مأثوره را خواند، تقصیر کرد و دوباره به مسجدالحرام آمد و محض احتیاط، طواف نسا را هم انجام داد. وی با همراهان به قصد قرنالمنازل، اول از وادی منا گذشتند و پیش از ظهر به وادی عرفات رسیدند.

میرزاداوود میگوید در بین راه شیخی حنفیمذهب که فصیح تکلم میکرد و من هم با او صحبت کردم، گفت: «چندی قبل با یک نفر شیعی آشنا شدم. دعای عالیة المضامین میخواند. خوشم آمد. کتابش را از او گرفتهام. شما میدانید دعا از کیست»؟ گفتم: «از فقرات آن چیزی به خاطر داری»؟ فقرهای خواند. دعای کمیل بود. گفتم: «دعا از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب٧ است و راوی آن کمیل بن زیاد است». قدری از دعای ابوحمزه ثمالی برایش خواندم. تعجب کرد و خیلی پسندید و از حقیر نسخهای از آن را خواهش کرد. قدری هم از جواز لعن معاویه و مذهب با هم صحبت کردیم. معاویه را تجویز لعن نمیکرد. اما یزید را خیلی لعن کرد. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۹۴-۹۶)

اول ظهر زائران به آبادی قرنالمنازل رسیدند. مسجدی که رسول اکرم٩ از آنجا محرم شدند، در این روستا واقع است. هنگامی که میرزاداوود به مکه بازگشت، غسل کرد، به حرم رفت و طواف و سعی را انجام داد. خودش میگوید: «چون این مرتبه خیلی بابصیرت بودم، این برنامه دلچسبتر و بهتر بود». او میافزاید: «شبانهروزی سه طواف و بعضی مواقع چهار طواف برای اموات و احیا از رفقا و دوستان میکردم». همچنین اضافه میکند:

روز ترویه، اول ظهرْ حرم محترم مشرف شده، بعد از غسل، طواف مستحب و نماز ظهر و عصرْ از مقام ابراهیم برای حج محرم گردیده، لباس احرام پوشیده، آمدم منزل حاجیقاسم حملهدار. از آنجا وارد منا شدیم. چادرهای ما را حوالی مسجد خیف بر پا کرده بودند. شب را رفتم مسجد خیف، صد رکعت نماز که مستحب است، خواندم و برای هر کس که به خاطرم آمد، دعا کردم. هنگامی که در وادی محسّر آفتاب طالع گردید، به سوی عرفات حرکت کردیم. هنگام ظهر در این بیابان یک باره مردم به همهمه و صدا افتادند و بنای خواندن ادعیه و نالهوزاری شد. خداوند از همه شیعیان قبول کند. واقعاً عرفات یک ناله واحده شده بود. نماز و اوراد وارده و بعضی ادعیه را در چادر خواندیم. دو ساعت به غروب مانده، برخاستم رفتم دامن کوه، دعای حضرت سیدالشهدا٧ را خواندم ایستاده و بعد از اتمامْ نشسته، چنانکه وارد است درباره هر کس که خاطرم آمد دعا کردم. خداوند قبول کند و مستجاب فرماید.

وی و همراهانش موفق شدند قدری از غروب گذشته از طریق دره تنگی که بین مشعر و عرفات است و عبور از آن به دلیل ازدحام جمعیت با مخاطراتی توأم است، به سوی وادی مشعرالحرام بروند. آنان در بین آمدن از عرفات به منا کجاوههای اعراب شام، مصر و بعضی از اهالی مکه را دیدند. عده زیادی هم پیاده بودند. کاروان مزبور دو ساعت از آفتاب گذشته، وارد منا، و در چادرهای خود مستقر شدند.

میرزاداوود رمی جمره کرد، گوسفند ذبح نمود، سر خود را تراشیده و لباس خود را پوشید. صبح روز بعدْ رمی جمرات کرد و به مسجد خیف رفت. قدری عبادت کرد و مهیای حرکت گردید. وی یک ماه تمام در مکه مشرفه، مشرف بود و چون حمل امیرجبل به دلیل منازعهای که با ابن مسعود داشت، بیرق خود را نفرستاده بود، ناگریز با حمل شام همراه گردید. میرزاداوود تصریح میکند: «پنجشنبه و جمعه در مکه معظمه روضه خواندیم. حاجی خراسانی و تبریزی آمدند. مجلس خوبی شد. تلگراف سلامتی را هم به مشهد کردم».

وی هنگام اقامت در حجازْ مراقد شخصیتهای بزرگوار صدر اسلام و خویشاوندان رسول اکرم٩ را زیارت کرد. برخی از این مقابر، بقعههایی داشتند که بعدها سعودیها با تبانی وهابیها آنها را تخریب کردند. وی از ۲۷ ذیحجه از دروازه جدّه شهر مکه بیرون آمد و به وادی فخ ـ که در سه کیلومتری مکه بود ـ رسید و مزار شهیدان قیام فخ را زیارت کرد. (حسینی، ۱۳۷۹ش، مأخوذ از ص۹۷ـ۱۵۶)

فخ آن ایام در سمت غربی مکه قرار داشت و بعدها جزو شهر شد. سال ۱۶۹ هجری در این محل نبردی بین عدهای از سادات و علویان به رهبری حسین بن علی بن حسن، نواده امام حسن مجتبی٧، و قوای هادی عباسی رخ داد. این قیام فرجامی فجیح داشت و منجر به شهادت فرمانده این خیزش علیه ستم و اسارت عدهای از مجاهدان گردید. اجساد شهدا ـ که بدون سر بودند ـ چندین روز در سرزمین فخ باقی ماند و چندی بعد رأس شهیدان به دربار خلیفه عباسی در بغداد فرستاده شد. این حادثهْ شدیدترین و نزدیکترین واقعه به حماسه عاشورا بود. (ابن عنبه، ۱۴۱۷ق، ص۱۰۱؛ ابن طقطقی، ۱۳۸۹ش، ص۲۶۰-۲۶۱؛ ابن طباطبا، ۱۳۷۲ش، ص۳۱۰-۳۱۱)

میرزاداوود حسینی شهیدی در هفتم محرمالحرام ۱۳۲۳ وارد مدینه شد و با زائران همراه در محله نخاوله ـ که کانون سکونت شیعیان است ـ در منزل محمدحسین نامی منزل گرفت. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۱۵۵) شیعیان دوازدهامامی نخاوله یا اصحاب نخل ـ که به نخلداران هم موسومند ـ خود را از احفاد و بازماندگان انصار میدانند و میگویند نیاکان آنان در مزارع، باغات و املاک موقوفی اهل بیت عصمت و طهارت مشغول فعالیتهای کشاورزی، باغداری و دامداری بودهاند. بسیاری از نخاوله تا سنوات اخیرْ زارعان اجارهکار یا کارگران زمین بودند. شیعیان مذکور تحت فشار سیاسی ـ اقتصادی، تبعیضها و رفتارهای ناشایست نظام حکومتی عربستان و جامعه اکثریت قرار دارند. (ورنراند، ۱۳۷۹ش، ص۵۳-۸۲؛ فولر، ۱۳۸۴ش، ص۳۵۹-۳۶؛ گلی زواره، ۱۳۷۵ش، ص۱۷۴-۱۷۵)

میرزاداوود میگوید:

غسل کردم و رفتم حرم مطهر حضرت رسول٩ که سالها آرزو داشتم مشرف شوم و درک سعادت کردم و همه صدمات و سختیها را بر خود گوارا کردم. نماز زیارت را در نزد ستون ابولبایه، معروف به ستون توبه، به جای آوردم. روز دیگر که تاسوعا بود، به حرم مبارک مطهر ائمه بقیع مشرف شدم و جبهه خود را بر عتبه عرش درجه سائیده و از طرف ولی نعمت کل، امام ثامنالحجج، بر آن بزرگواران سلام کردم. به زیارت حضرت عقیل بن ابیطالب و عبدالله بن جعفر هم مشرف شده، به منزل مراجعت کردم. روضهخوان آمده بود، روضهای خواندیم. بعد هم رفتم به محله نخاوله. روضه آنان تمام شده بود؛ ولی سیچهل نفری جمعیت هنوز بودند. خواهش کردم دوباره اقامه مجلس تعزیه بر پا شود. پنج روز تمام در مدینه اقامت کردیم. صبح که جهت وداع به حرم بقیع رفتم (قبرستان بقیع که در کنار شهر قدیم مدینه واقع است، قبرستانی خیلی بزرگ است و دیواری در اطراف از سنگ و گچ دارد» مشاهد منوره حسن بن علی، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر بن محمد (سلام الله علیهم اجمعین) در بقعهای که بزرگترین بقاع است [قرار دارد.] دو در دارد: یکی در گوشه راستْ رو به قبله و دیگری در گوشه چپْ پشت به قبله. ضریح مطهر از فولاد [بوده] و در اصفهان ساخته شده است. (بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۱۴۳-۱۵۴)

سیاحت در سرزمین سوریه

میرزاداوود فاصله بین مدینه تا شهر معان را نوزده روز با شتر پیمود. استان معان، بزرگترین ایالت کشور اردن، و در جنوب این قلمرو واقع است. (فرجی، ۱۳۶۹ش، ص۴۷و۴۹) وی و دیگر اعضای کاروان برای رسیدن به این ناحیه از منازل هدیه (نزدیک خیبر و مقابل آن)، مداین صالح، تبوک، مدوره، تحت العقبه و رأس العقید عبور کردند. هنگامی که در این مسیر طی طریق مینمود، با عبدالرحمان پاشا ملاقات کرد. میرزاداوود حاجبالتولیه میگوید:

او ادیب خوبی است. شعرهای خوبی از حفظ دارد. خیلی باذوق و خوشحالت است. احادیث، تاریخ و دواوین شعرا خیلی ضبط دارد. روز به چادر پیرمردی ریش سفید رفتم که قاضی شام بوده و اکنون معزول است. مرد فاضلی بود. قصیده خوبی در مدح حضرت علی٧ از حفظ خواند. ظاهراً مفصّل بود. در این معنا با هم مباحثه کردیم و او حق را به حقیر داد. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۱۶۸-۱۷۳)

وی و زائران همراه، از معان با قطار به سوی سرزمین شام حرکت کردند. هرچه به طرف منطقه شامات نزدیکتر میشدند، سیمای طبیعی و جغرافیایی منطقه دگرگون میشد. او مینویسد:

یک ساعت از معان گذشته، فوری وضع جلگه تغییر کرد؛ تمام سبزه، ریاحین و گل شد. آب هم فراوان گردید. یک دنیا گل شاهپسند به نظر میآمد. حقیقتاً این زمین پر از سبزه و ریاحین است؛ به خصوص در انظار ما که برّ عرب (صحرای عربستان) را به آن خشکی دیدهایم، جلوه دیگری میکرد.

قطار حامل این مسافران از شهر عین زرقا ـ که در شمال شرقی شهر امان، مرکز اردن، قرار دارد ـ عبور کرد. از آنجا که نهر الزرقا، از شاخههای رود اردن، اراضی این دیار را مشروب میسازد، به این عنوان شهرت یافته است. برخی هم گفتهاند یکی از بانوان دلیر به نام زرقا که در نبرد صفین با گروهی از زنان عرب حضور داشت، صفوف مردان سلحشور را مرتب و ایشان را علیه سپاه معاویه تحریک میکردند. (گلی زواره، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۹؛ مناقبی، ۱۳۷۵ش، ص۶۹)

زائران مذکور در سوم صفر ۱۳۲۳ وارد دمشق شدند. میرزاداوود نوشته است:

دمشق شهری نسبتاً بزرگ و خیلی مزین و باصفاست. بازارهای خیلی خوب [دارد]. اگرچه به بزرگی و آبادانی اسلامبول نیست، اما باصفاتر و خوشهواتر است. عمارتهای شام مرکب از ایرانی و فرنگی است. مسجد امویه در منتهای سوق حمیدیه (که بازاری سرپوشیده است) و طرف شرقی واقع است. مقابر مشهور در شام، یکی خرابه شام است که قبر حضرت رقیه بنتالحسین٣ است و قبر دیگری هم کوچکتر در آن هست که خادم آنجا میگفت: «دستهای حضرت ابوالفضل٧ در اینجا مدفون است». در قبرستان شام هم که خارج دروازه است، مقبرههای بسیاری است. یکی را میگویند قبور رئوس شهدای [کربلا] است. دیگری هم که بقعه و فضایی مختصر دارد، نوشتهاند: «مدفن عبدالله بن زینالعابدین٧، معروف به عبدالله باهر است». (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۱۷۶-۱۸۵)

یادآور میگردد عبدالله مذکور از اصحاب والدش، امام سجاد٧، و متولی صدقات
رسول اکرم٩ و حضرت علی٧ است و به دلیل سیمای جذاب و جمال زیبا به باهر معروف شد. او در هر مجلسی که مینشست، حاضران از جمال زیبایش مبهوت میشدند. منابع رجالی وی را فاضل فقیه معرفی کردهاند که از پدران خود روایاتی را نقل میکند. عدهای از سادات حسینی به ایشان انتساب دارند. (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۴۶، ص۱۵۶؛ ابن عنبه، ۱۴۱۷ق، ص۲۳۳-۲۳۴؛ ابی نصر بخاری، ۱۳۸۱ق، ص۳۲)

این کارگزار حرم رضوی مینویسد:

از مشاهد معروفه یکی هم بعقهای است که دو گنبد دارد: گنبدی از حضرت سکینه و یکی هم نوشتهاند زینب الصغری بنت سیدنا علی٧. در مدفن و مضجع اینها تمام اختلاف است. در قاهره هم مزاری دارند و به خصوص از برای حضرت سکینه مزاری بزرگ و معتبر است. اما این ام کلثوم مسلماً دختر والاگهر فاطمه زهرا٣ نیست؛ چراکه آن مخدره به روایتی در مدینه وفات یافت. دیگری دو بقعهای کوچک که در وسط هر دو یک راه کوچک فاصله است و صندوقی مختصر دارد، دم در نوشتهاند: «سکینه بنت سیدنا حسین». هر دو بقعه به یک شکل و یک وقت ساخته شدهاند. وفات سکینه فرزند امام حسین٧ را در مکه و مدینه هم نوشتهاند. مأخذی صحیح برای دفن آن مخدره در شام پیدا نکردم. دیگری بقعه مطهر زینب٣ است که در دو فرسخی شام (دمشق) واقع است. بقعه مطهره چهار ستون در چهار ستون است. در وسط شبستان چهار پایه از سنگ و گچ گزاردهاند و دو پله از زمین مرتفع است. بالای آن گنبدی از کاشی سبز دارد و این چهار پایه را شبکه آهنین مطلا کردهاند. در وسط این چهار پایة ضریح مطهر آن مخدره است. در مدفن حضرت صدیقه کبری (زینب کبری٣) و کیفیت تشریففرمایی ایشان به شام اختلاف است. روز اربعین را رفتم به زیارت. روضهخوانی خواستم. روضه خواند. جمعیت زیادی هم از حاجیها و اهل تشیع شام آمده بودند. بیست روز تمام در شام بودیم. حالا که بیست و سوم سفر مطابق یازدهم ثور است، گل و گلاب تازه آمده است.

کاروان مذکور از شام (دمشق) به حرکت خود ادامه داد و به قطیفه (قوتیفا) از توابع سوریه رسیدند. آنان طی طریق کرده و از آبادیهای نیوق (جیرود) و قریتین این سرزمین عبور کردند. در این سفر میرزاداوود با برخی افراد بحثهای کلامی و عقیدتی داشت؛ از جمله آنها مباحثهای درباره ولایت بر حق حضرت علی بن ابیطالب بود. حسن نامی از اهالی شام میگفت: «تمکین کردن امام علی٧ از خلافت خلفای قبلی، دلیلی بر حقانیت آنان است». میرزاداوود میگوید:

به وی گفتم در کتابفروشی مسجد اموی کتابی است چاپ مصر به نام نهج البلاغه. یکی از علمای مصر هم آن را شرح کرده است. در آن کتاب این تفصیل را خود حضرت فرموده است و آن وقت خطبه شقشقیه را برایش خواندم. خیلی تعجب کرد و گفت: آیا الآن این کتاب هست؟ گفتم: دیروز دیدهام. اسم کتاب را نوشته به او دادم. رفت و گفت: اگر اینچنین است، یقیناً حق با شیعه است. (بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۱۶۵-۱۸۶)

مسافران مذکور در ادامه سیاحت خود به شهر کهن تدمُر ـ در شمال بادیةالشام واقع در ۲۱۰ کیلومتری شمال شرقی دمشق و از توابع استان حمص سوریه که به پالمیرا هم موسوم است ـ وارد شدند. میرزاداوود میگوید:

تدمر از تماشاگاههای بزرگ است. آثار قدیمی پنج هزار ساله در آن فراوان است. عمارتهای سنگی با ستونهای خیلی خوب دارد. قاضی سرعسکر، شیخ بلد و کاتب، یعنی مستوفی، دیدن ما آمدند. قاضی کمی فارسی حرف میزد. میگفت تحصیل زبان فارسی را در مکتب دیرالزور کردهام. الآن هم گلستان سعدی میخوانم. اسمش طاها افندی بود. (بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۱۸۷-۱۹۴)

به سوی کربلای معلا

میرزاداوود و همراهان در هشتم ربیعالاول ۱۳۲۲ به شهر دیرالزور رفتند؛ دیاری که بر کرانه رودخانه فرات و در منطقه مرزی بین سوریه و عراق قرار دارد. بهاءالتولیه مینویسد:

والی آنجا را که منصوب از اسلامبول است و نامش محمد رشید پاشا بود، ملاقات کردم. شاهین نام عسکر که از غباغب (جزء سوریه) همراه آورده بودم، خواهش کردم همراه ما کند تا کربلا. قبول کرد. دو روز در دیرالزور توقف کردیم. این شهر تازه رو به آبادانی گذارده است. عصر روز ورود، شخص خوشسیمایی خوشلباس از حقیر دیدن کرد. معلوم شد ملای آنجاست، شافعیمذهب و علم دوست است. در جواز لعن معاویه با هم بحث کردیم. قدری او را ملزم کردم. وقتی که سوار میشدیم هم آمد سر راه ما، خیلی اظهار مهربانی کرد. بعد از حقیر هم با سیّدی از اهالی کربلا ملاقات کرده و از حقیر تعریف کرده و گفته بود: اگر چند مجلسی دیگر با او ملاقات کرده بودم، خیلی خوب بود؛ یعنی شیعه میشدم. منتظر مهیا شدن شنخشور (نوعی قایق) بودیم که چند زن به تماشای ما آمدند. زنهای اینجا برزخ بین عرب و کرد هستند. لباسشان به اکراد شبیه است تا عرب. شنخشوری کرایه کردم و به سوی کربلا حرکت کردیم. واقعاً کنار فرات خیلی زراعت میشود. همه جا بدون فصل، چادر سیاه و خانه نی و لوخ (حصیر) است. کنار شط فرات خیلی باصفا، جنگلهای خیلی خوب، زراعتهای زیاد و همه جا اعراب چادر داشتند. وقتی باد میورزید، کار سخت میشد و بیم خطر برای ادامه حرکت قایق بود. عمران (صاحب قایق) با دو نفر پاروزن به حضرت ولایت مرتبت (حضرت علی٧) متوسّل میشدند؛ با اینکه سنی شافعیمذهب بودند و ارجوزهای در کمال خوشلحنی میخواندند: «یا علی٧، یاحسین عبرالشنخشور زین». هر وقت آنان میخواندند، من این شعر را میخواندم:

به هر مجلس اگر دشمن اگر دوست کشد جامی به طاق ابروی اوست

عمران با اینکه ملاح (ناخدای قایق) بود، باکمال بود. اغلب قرآن را حفظ داشت. شبها را تا صبح ایستاده و پارو میزد و قرآن میخواند. لحن خوبی هم داشت. از دیرالزور تا کربلا پانزده روز راه است. چهار پنج قریه و آبادی معتبر در بین راه دارد که در حقیقت هر کدام شهری است؛ از جمله آنها «عانه» میباشد که آبادی بزرگی است. تقریباً یک فرسخ و نیم دو طرف شطْ عمارت، بستان و آبادی است. دو سه مسجد بزرگ و بازارهای خوب دارد. در حقیقت شهری است عربی.

یادآور میگردد عانه در استان انبار عراق و پائین شهر قرقیسا واقع شده و به عنوان منطقهای مهم در ایالت جزیره بوده و شهری باستانی است.

مسافران در ادامه به شهر رمادی رسیدند که مرکز استان انبار عراق بوده و در یکصد کیلومتری غرب بغداد واقع شده است. غالب سکنهاش سنیمذهب و از قبیل دیلم هستند. زائران مورد اشاره در ادامه و پس از طی طریق با قایق از نهر فرات، از شهر حدیثه ـ که از آبادیهای استان انبار است ـ عبور کردند. آخرین آبادی که آنان در مسیر مذکور پشت سر نهادند، فلوجّه نام داشت؛ شهری در هفتاد کیلومتری غرب بغداد. این دیار بر کرانه فرات و سر راه ارتباطی عراق به اردن قرار گرفته است. فلوجه به شهر مساجد مشهور است؛ زیرا در آن و روستاهای توابع، دویست باب مسجد وجود دارد. سکنه آن سنیمذهب و از قبیله دیلم هستند که در اصل فارسیاند.

میرزاداوود مینویسد:

فلوجه شهری است سرایع و فشله. عسکری دارد. جسر هم دارد. اگر کسی بخواهد به کاظمین برود، جسر (پل) باز بود. ما از آن گذشتیم. دو سه ساعت توقف کردیم. آذوقهای خریده، حرکت کردیم برای مسیب، که تا آنجا شانزده ساعت راه است. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۱۷)

میرزاداوود و افراد همراه، ۱۹ ربیعالاول ۱۳۲۲ هجری به شهر مسیب گام نهادند. این
دیار شیعهنشین در استان بابل و در شهرستانی با همین عنوان واقع است. مرقد مطهر طفلان مسلم بن عقیل٧ در غرب این شهر قرار دارد. این شهر در فاصله سی کیلومتری کربلا و در مسیر بزرگراه کربلا ـ بغداد استقرار یافته است. میرزاداوود حسینی شهیدی متذکر شده است:

در شهر مسیب دو سه نفر از زوار نیشابور را دیدم که دوازدهم محرمالحرام از نیشابور حرکت کرده بودند و اکنون مراجعت میکردند. حوالی غروب از مسیب حرکت کرده، صبح اول آفتاب از روی نهر حلّه رسیدم دم پل سفید که یک فرسخی کربلاست. بعد از ادای نماز در شریعه فرات غسل کرد، پیاده راهی به طرف کربلا شدم. خداوند قبول کند. اول دسته وارد شهر شده، یک سره حرم مشرف شده، جبهه خود را بر آن عتبه عرش درجه سائیده، زیارت خواندم و یک نفر فرستادم خدمت جناب شریعتمدار آقای حاجشیخعلی=. منزل و عبایی از ایشان خواستم. فوری تعیین منزل کرده، فرستاده بودند. حضرات و اسبابها را آورده بودند. عبا را پوشیده و رفتم منزل ایشان. پنجشنبه بود. مجلس روضه داشتند. روضه را مستمع شده، بعد از اتمام، رفتم منزل. در بین راه خاطرم آمد از مرحوم ملّاعلی، معلم حقیر، که همیشه دعا میکرد ان شاءالله در نهر فرات غسل کرده، شب جمعه به زیارت [آستان مقدس] حضرت ابیعبدالله٧ مشرف شوی. دیدم بحمدالله دعایش مستجاب شده است. خداوند را شکر کرده و برای او طلب مغفرت کردم. منزل ما دم تل زینبیه، زیر بازارچه قرار دارد که متعلق به خود جناب شیخ است. در کربلای مُعلّا حجاجی که از ینبع (از بنادر مهم عربستان سعودی و در ساحل دریای سرخ) آمده بودند، دیدم. جناب حجةالاسلام آقای حاجشیخحسین ابن الشیخ، روز دوم ورود [به کربلا] و حضرت مستطاب حجةالاسلام والمسلمین آقای صدر (دام ظله) روز سیم ورود ما دیدن فرمودند. حقیقتاً جناب آقای صدرْ خیلی حکایت دارند. خیلی خوشحالت و صاحب اخلاق حمیده هستند. جناب آقای شیخحسینْ مرجعیت خوبی دارند. اگرچه ریاست کربلا در حقیقت با جناب حاجیشیخعلی است، ولی ریاست ایشان معنویت دارد. از صدیق الدوله جویا شدم. معلوم شد چهار پنج روز است، فوت کرده است.

امسال آب [به دلیل بارندگی شدید] زیاد بوده است و خیلی از باغات و اراضی کربلا غرق شده و عمارات بسیاری از شهر خراب شده است. هوا هم خیلی گرم است.

... کاغذ (نامه) از خراسان نرسیده است. قدری خیالم مشوش شد. کاغذی نوشتم. تلگراف سلامتی و ورود خود را به کربلا، به فرزندم میرزاعلینقی [در مشهد رضوی] کردم. روز بعد تلگراف مشهد که به نجف رفته بود (رسید)، کاغذها را خواندم. خیلی تمجید و تعریف از فرزندم، تمام دوستان نوشته بودند. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۱۷-۲۲۰)

توقفی بابرکت در نجف اشرف

میرزاداوود بعد از ده شبانهروز توقف در کربلای مُعلّا روز یکشنبه، ۲۹ ربیعالاول ۱۳۲۳، دلیجانی مخصوص کرایه کرده و چهار ساعت به غروب مانده، به اتفاق همراهان به کرانه فرات رفتند و در دارالصفا ـ که ارابه از آنجا حرکت میکند ـ سوار طراّده (قایق) شدند و بعد از چندین ساعت، روز بعد وارد نجف اشرف گردیدند. او مینویسد:

دم دروازه، سیدسعید خادم که سیدی نجیب است و بر حسب توصیه حضرت حجةالاسلام آقای آخوند باید در منزلش اقامت میگزیدم و تا کربلا به استقبال ما آمده و منتظرمان بود، رفتم یک سر به منزل او. دم درب طوسی منزل خوبی داشت که ملک میرزا قاضی و در اجاره سیّد است. از بهترین منازل نجف است. در حوضی که در سرداب خانهاش داشت، غسل کرده و به حرم محترم سیّد الاوصیا علیه سلام الله، مشرف گردیده، جبهه خود را به خاک آن درگاه منور گردانیدم.

چه خوش باشد که بعد از انتظاری به امیدی رسد اُمیدواری

عصری جناب مستطاب آقای میرزامهدی، زاده جناب حجة الاسلام و جمعی دیگر از طلاب دیدن آمدند. فردا صبح حضرت آخوند ملامحمدکاظم (آخوند خراسانی، متوفی۱۳۲۹قمری و صاحب کفایة الاصول و از زعمای حوزه نجف اشرف و در زمره مراجع بزرگوار شیعه) بعد از درس با جمع کثیری از طلاب تشریف آوردند. دو سه ساعتی توقف کردند. واقعاً «دولت ندهد خدای کس را به غلط». این بزرگوار در تمام اخلاق حسنه و صفات مستحسنه، سرآمد روزگار است. مسائلی که مدتها بود در خاطر نگاه داشته بودم، از ایشان پرسیدم و جواب گرفتم. (بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۲۰۱-۲۰۲)

وی درباره دیار علوی میگوید:

حقیقتاً نجف شهری است نزدیک به عالم آخرت و طلاب آنجا خیلی خوشوضع و خوشحالتند. هوای نجف بیاندازه گرم است. روزها خیلی گرم میشود. اگر سرداب نباشد، نمیتوان زندگی کرد. عصرها که باد میآمد، به عین مثل شعله آتش بود که از نزدیک آن، انسان عبور کند. با جناب مستطاب شریعتمدار حاجشیخجواد ـ زاده مرحوم حاجشیخمهدی، که ساکن در مجاورت حرم حضرت عبدالعظیم، و نواده مرحوم حاجیکنی (فقیه مبارز آیتالله علی کنی) است و سه چهار سال است در نجف اشرف مشغول تحصیل هستند ـ شوخی میکردم. شبهای نجف بهتر از کربلاست؛ پشه کمتر دارد. ولی غالباً باد دارد؛ لیکن روز گرم میشود. آب هم کم است؛ به خصوص هر هفتهای یک روز بادی بلند میشود که نقود و ریگ در مجرای آب میریزد. گاهی این قدر میریزد که مسدود میکند و دو سه روز کار دارد تا دوباره پاک کنند. وقتی که باد میآمد تا دو روز بعد، آب شور و تلخ میشد. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۰۲-۲۰۳)

این کارگزار دانشور حرم رضوی ادامه میدهد:

روز چهارشنبه را به مسجد کوفه (مسجد اعظم کوفه) مشرف شده، قبل از ظهر اعمال مستحبه و زیارت [مقابر و مراقد] حضرت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و مسجد حنانه ـ که از اخبار معلوم میشود همان مطبخ خولی لعنة الله، بوده است ـ مشرف شدم. بقاع کمیل بن زیاد و میثم تمار در بین راه است. سلامی کردیم. ظهر رفتیم کنار شریعه فرات. آنجا منزل کردیم. کوفه رو به آبادانی است. بازارهای خوب و وسیع، کاروانسراهای قشنگ، منزلهای خوب، حمام زنانه و مردانه بسیار بزرگ ساخته شده است. عمارتهای آنجا به وضع جدید رو به شط، خیلی مقبول ساخته شده. دکاکین از همه صنایع و حرَف در آن باز شده است. بساتین، باغات و فواکه (میوهها) زیاد دارد. اغلب فواکه نجف اشرف را از کوفه میآوردند. قهوهخانههای خیلی بزرگ دارد. عنقریب شهری بزرگ خواهد شد. شب را اول غروب [به نجف اشرف] مراجعت کردم. شبها و روزها را در مَدرَس حضرت حجةالاسلام آقای آخوند خراسانی حاضر میشدم. صبح را در مسجد هندی خارج فقه میفرمایند. صحن مسجد و بعضی از شبستان مملو [از شاگردان] میشود. تقریباً ششصد هفتصد نفر حاضر میشود. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۰۳-۲۰۴)

یادآور میگردد مسجد هندی از بزرگترین مساجد نجف است که هیچگاه از نمازگزاران خالی نیست. بعد از حرم مطهر مولای متقیان، مهمترین و اساسیترین مکان این دیار است که در ایام اعتکافْ معتکفین در آن اقامت میکنند. در سال ۱۳۲۳ هجری، همان سالی که میرزاداوود شهیدی در نجف اشرف چند روزی اقامت داشت، تجدید بنا گردید و تاکنون هم باقی است. مراسم سوگواریهای ائمه هدی: و مجالس محرم و صفر و جلسات تکریم بزرگان در این مکان برپا میگردد. مخارج آن از طریق اوقاف و کمکهای مردمی ـ به خصوص بازرگانان متدین ـ تأمین میشود. این مسجد از مراکز مهم علمی و آموزشی حوزه نجف اشرف است و شخصیتهای بزرگ و مراجع عظام تقلید شیعه در آن به تدریس و تربیت شاگردان مشغول بودهاند. آخوند خراسانی هر بامداد، بعد از طلوع آفتاب، پس از اینکه به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین٧ مشرف میشد، به مسجد هندی میرفت و در آنجا به تدریس فقه در عالیترین سطح مشغول میگشت. صدها مجتهد و دانشمند عالیمقام در این مکان تربیت شدند. مسجد هندی یا جامعالهندی ـ که در ابتدای شارع الرسول و در کنار کتابخانه آیتالله حکیم واقع شده است ـ را ... حاجخانمحمد هندی در اوایل قرن سیزدهم هجری احداث کرد و مرجع عالیقدر آیتالله سیدمحسن طباطبایی حکیم نیز به گسترش آن اهتمام ورزید. (آخوند خراسانی، ۱۴۰۹ق، مقدمه؛ قمی، ۱۳۸۰ش، ص۳۱؛ مجید کفایی، ۱۳۵۹ش، ص۱۰۳-۱۰۴؛ بابائی حائری، ۱۳۷۶ش، ص۱۵۷)

میرزاداوود میافزاید: «آخوند خراسانی شب را در مسجد طوسی، اصول فقه تدریس مینماید. تقریباً هزار نفر جمعیت حاضر میگردد». ناگفته نماند این زعیم عالیقدر شیعیانْ شبها بعد از آنکه نماز جماعت را در صحن مطهر علوی اقامه مینمود، به مسجد طوسی میرفت و در آنجا به تدریس اصول فقه میپرداخت. همچنین ایشان بعد از فراغت از درس در مسجد مذکور، در منزل خویش درس خصوصی برپا میساخت. (مجید کفایی، ۱۳۵۹ش، ص۱۰۴)

مسجد یاد شده از مساجد کهن نجف است. شیخ طوسی پس از هجرت به نجف، این مکان را محل سکونت و تدریس و مذاکرات علمی خود قرار داد و پس از ارتحالش ـ بنا به وصیت او ـ به مسجد تبدیل شد. مسجد شیخ طوسی در جوار مزار آن عالم عامل و در محله شراق قرار دارد. چندین بار بازسازی شده و تعمیرات اساسی در آن به عمل آمده و همچنان محل تدریس استادان حوزه نجف اشرف است. (محیط طباطبایی، ۱۳۶۲ش، ص۹۸-۹۹؛ شیخ طوسی، ۱۴۰۹ق، ج۱، مقدمه؛ بابائی حائری، ۱۳۷۶ش، ص۱۵۶؛ شهروی، ۱۳۷۳ش، ص۶۴-۶۶)

میرزاداوود مینویسد:

راهرو و پله بام مسجد تاریک بود. حضرات طلاب [به] زحمت میدیدند و همچنین آب هم که باید در بین درس، توسط سقّا گردش کند و الّا به طلاب تشنه بد میگذرد، اغلب اوقات غیر مرتب بود و بانی نداشت. خداوند توفیق داد که هم چراغ [مسجد شیخ طوسی] را مرتب کردم و هم شبی چهار مشک آب قرار دادم، به مَدرس بُرده تا به طلاب داده شود. مصارف یک ساله آن را خدمت جناب آقامیرزامهدی (نوه ملاعلی کنی) دادم و قرار دادم تا زنده باشم و این مَدرس برپاست، هرساله بفرستم و از خداوند توفیق میخواهم. طلاب خیلی اظهار امتنان کردند. بر طلاب نجف [به لحاظ وضع معیشتی] خیلی سخت میگذرد. دلم میخواست خیلی پول به آنها بدهم. لیکن چه چاره با بخت گمراه. فی الجمله به طلاب خراسانی [که در نجف درس میخواندند] رعایتی کردم. اما نه به قسمی که دلخواه بودم. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۰۴-۲۰۵؛ امین، همان، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۱۲۱؛ امین، همان، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۴۵۸؛ مرعشی نجفی، ۱۴۱۴ق، ص۴۳۲؛ هادی الطعمه، ۱۴۰۳ق، ص۱۵۰)

میرزاداوود از خاطره دیدار با آیتالله سیدمرتضی رضوی کشمیری اینگونه یاد میکند:

از جمله اشخاص زاهد خوب دنیا که در نجف ملاقات کردم، جناب شریعتمدار آقاسیدمرتضی کشمیری بود. دو مرتبه ایشان را ملاقات کردم. تعریف قدس و زهد ایشان از حیّز تحریر (قلمرو قلم) بیرون است. خیلی اظهار محبت کردند. به مرحوم شهید جّد ما (آیتالله سیدمحمدمهدی اصفهانی خراسانی) خیلی اظهار ارادت میکردند و از نوشتهجات ایشان اظهار اشتیاق میکردند. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۲۴)

این ارتباط با آن عارف در شرایطی برقرار شد که آیتالله کشمیری از کسالت در دستگاه تنفس و نیز برخی اختلالهای گوارشی رنج میبُرد؛ ولی در عین حال بدون اینکه از خود ناراحتی و تألمی نشان دهد، با کمال آرامش و ابتهاج با علما و فضلا مجالست میکرد. شدت این بیماریها در حدی بود که او برای معالجه از نجف به بغداد رفت. ولی تلاش اطبا در مداوای ایشان اثربخش نبود و هفت ماه پس از دیدار با میرزاداوود به سرای باقی شتافت و پیکرش در حائر طاهر کربلا دفن گردید. (معلم حبیبآبادی، ۱۳۵۱ش، ج۶، ص۱۹۱۶)

از آنجا که میرزاداوود حسینی با برخی از اهل معنا و فضلای عارف در نجف اشرف روابطی برقرار کرده بود و از سوی دیگر به دلیل گرفتاریهای ناشی از سیر و سیاحت، موفق نشده بود سر و صورت را اصلاح کند؛ ازاینرو برخی تصور کرده بودند او به جرگه صوفیان و دراویش پیوسته است. بنابراین وی متذکر میشود:

طلبهای سیدرضا نام، از مبرزین طلاب و خیلی معروف به قدس و تقوا، طرف عصر در صحن مطهر [علوی] آمده و با حقیر دستبوسی کرده و مذکور داشت مرا حلال کنید. هرچه اصرار کردم برای چه، گفت: من خود خجالت میکشم و توسط ملامحمدرضا ـ شهیر به فاضل نیشابوری، که از طلاب بافهم و باقدس است و در این چند روز با ما مرافقت میکرد ـ بنا شد پیغام دهد. از قرار تقریر ایشان، جناب سید، بنده را در خراسان دیده بود. در اینجا (نجف اشرف) که عبوراً بنده را دیده بوده است، به جهت عدم مبالات و گرفتاریهای سفر، شاربهای حقیر قدری بلندتر شده بوده است. جناب سید برای حقیر حرف زده و خیال کرده بود حقیر ملاسلطانی و درویش شدهام. شب بعد، حضرت سیدالاوصیاء (سلام الله علیه) را در خواب دیده بود که در جایی تشریف دارند و این بنده هم شرفیاب حضور باهرالنور هستم. [وقتی] سید[رضا] وارد شده و [به حضرت] سلام کرده است، آن امام همام در عالم رؤیا، فرمودهاند: {إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ} (حجرات: ۱۲) چرا درباره این سید اولاد من گمان بد بُردهاید و از خواب بیدار شده بود. از این مژده که [آن مولای متقیان] «اولاد من» فرمودهاند، خیلی خشنود شده، خداوند را شکر کردم. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۲۵)

همین شائبه باعث شده بود که افضل الملک کرمانی درباره این دوست دیرین خود تأکید کند: «نسب شریفشان به شاهنعمتالله ولی منتهی میشود؛ ولی داعیه درویشی ندارند»! (افضل الملک، بیتا، ص۹۵)

ورود به کاظمین

میرزاداوود به اتفاق همراهان، پس از ده روز توقف در نجف اشرف، ارّابهای گرفتند و به کربلا مراجعت کردند و ده روزی در جوار آستان حسینی توقف داشتند. او میگوید:

[هنگام اقامت در این دیار مقدس] الحق جناب شریعتمدار آقای حاجشیخعلی و جنابان حاجشیخحسین و حجةالاسلام آقای صدر خیلی اظهار مرحمت و مهماننوازی کردند. جناب آقای صدر، خیلی خوشمشرب، شعرخوان، شعردان و مثنویخوان بودند. غزلی از مرحوم اخوی خود خواندند. خیلی خوشم آمد. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۲۶)

میرزاداوود پس از زیارت مجدد آستان حسینی و دیگر مشاهد کربلای معلا و پرداختن به ذکر، عبادت و دعا و خواندن زیارت مأثور، چهاردهم ربیعالثانی ۱۳۲۳ هجری. ارابه کرایه کرد و چهار ساعت پیش از غروب حرکت کرد. صبح اول وقت وارد کاظمین شد و در منزل سیدعبدالحسین فرزند سیداحمد ـ که از سادات باشرافت و فاضل و در زمره خدام حرم کاظمین است ـ اقامت گزید. او گفته است:

روز بعد رفتم بغداد. چندان جلوهای نکرد. نسبت به شام (دمشق)، دهی خراب است. قدری اسباب خریدم و مراجعت کردم. در هر نیم ساعت یک واگن از کاظمین و یکی از بغداد حرکت میکند. تا روز جمعه در کاظمین توقف کرده، زیارت کاظمین نموده، همه رفقا را یاد کردم. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۲۶-۲۲۷)

در حرم عسکریین۸

وزیر وظایف آستان قدس رضوی پس از چند روز اقامت در کاظمین، به قصد زیارت حرم عسکریین۸، عازم سامرا شد. به گفته او، فاصله این دو شهر چهار منزل راه است و دو آبادی معتبر در بین راه است: یکی شهر بلد و دیگری دُجیل. شهر بلد از توابع شهرستان سامرا و در قلمرو استان صلاحالدین است که رودخانه دجله از کنارش میگذرد. از آنجا که آستان مقدس امامزاده ابوجعفر محمد، فرزند امام هادی۷، بر این دیار شکوه معنوی ویژهای بخشیده و موجب اعتلای فرهنگی آن شده، آن را بلد سیدمحمد نامیدهاند. (دانشنامه جهان اسلام، ۱۳۷۷ش، ج۴، ص۲۲-۲۳) همچنین شهر دجیل ـ که اکثریت آن شیعهاند ـ در استان صلاحالدین عراق واقع است. این دیار در شصت کیلومتری شمال بغداد قرار دارد و مرقد ابراهیم، فرزند مالک اشتر، در آن است. غالب ساکنان آن به فعالیت زارعی و دامی مشغولند. واقعه قتل عام اهالی دجیل از جنایات خوفناک حزب بعث در تاریخ معاصر است. (قائدان، ۱۳۸۳ش، ص۲۱۲)

بهاءالتولیه نوشته است:

صبح یک ساعت از آفتاب گذشته، روز شنبه وارد کنار دجله شدیم. چون جسر خراب بود، سوار غفه (بلم) شده، از شط عبور کردیم. شیخخلیل نامی، از خدّام آنجا، جلو آمده بود. بر حسب توصیه، منزل او رفتم. چون شب را نخوابیده بودم و حالت تشرف نداشتم، رفتم سرداب خوابیدم. بعد از ظهر غسل کرده، اوّل به عتبهبوسی عسکریین8 مشرف شده، جبهه بر خاک پاک مالیده، بعد از آن به سرداب امام عصر/ مشرف شده، عهدنامه، دعای ندبه و زیارات مأثوره را خواندم و از خداوند طلب فرج برای امام عصر/ و مغفرت برای والدین خود کردم. صحن مطهر عسکریین در سامرا خیلی باصفاست. گنبد هم از همه گنبدها بزرگتر و با شکوهتر است. اما منارهها طلا نیست و حیف که طلا نیست. هوای سّر من راه (سامرا) از غروب تا ظهر روز دیگرْ خیلی خوب، و میتوان گفت از هوای این فصل عجم (ایران) هم بهتر است. اما بعد از ظهر گرم میشود. ولی باز هم بهتر از سایر نقاط است. نعمت هم فراوان و از همهجا ارزانتر است. [در سامرا] جناب مستطاب آقامیرزامسعود، شیخالاسلام قزوین، را ملاقات کردم که جنازه نواب علّیه مهد علیا شکوهالسلطنه را حمل به عتبات عالیات میکنند. (بهاءالتولیه، ۱۳۸۰ش، ص۲۰۸)

میرزامسعود از احفاد امیر سیدحسین فرزند علی کرکی جبل عاملی ملقّب به خاتمالمجتهدین است که نسل اندر نسل شیخالاسلام قزوین بودند. میرزامسعود متولد ۱۲۶۱ هجری است و در حوزه قزوین تحصیل کرده است. تجدید بنای مدرسه علمیه مسعودیه قزوین از اقدامات اوست. در ماجرای انقلاب مشروطه و در اولین روز فتح قزوین، وی ـ که از کارگزاران دستگاه قاجاریه و شیخالاسلام این دولت بود ـ توسط مشروطهخواهان به قتل رسید. فرزندش میرزاحسن شیخالاسلام معروف به رئیسالمجاهدین، رهبری مشروطهخواهان قزوین را بر عهده داشت. (امین عاملی، همان، ج۵، ص۴۷۲؛ کرمانی، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۲۸۳، ۲۹۲و۳۸۷؛ گلریز، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۳۶۵و۶۱۲؛ ورجاوند، ۱۳۷۷ش، ج۳، ص۱۹۹۶)

میرزاداوود می افزاید:

سه روز در «سّر من رآه» توقف کرده، دوباره [به کاظمین] مراجعت کرده، در مراجعت به کاظمین چهار روز توقف کرده، جمعه ۲۷ ربیعالثانی از کاظمین حرکت کرده، روانه عجم (ایران) شدیم. یک شب در رباط و دهی که بین بغداد و بعقوبه است، توقف کرده، روز دیگر آمدیم بعقوبه (مرکز استان دیاله و در پنجاه کیلومتری شمال شرقی بغداد و در کنار رودخانه دیاله). آبادی خیلی معتبری است. باغات خوب دارد. از بعقوبه به سوی شهر وان (بزرگترین شهر در شرق ترکیه که مرکز استان وان است) حرکت کردیم. آبادی معتبری است. در شهر وان هوا قدری بهتر و سردتر شد. یک ساعت به ظهر مانده، وارد خانقین (از شهرهای پرجمعیت و کردنشین عراق و در حوالی نقاط مرزی استان کرمانشاه ایران) شدیم. همه چیز در خانقین هست. بازار معتبری دارد. (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۰۹-۲۱۰)

مسافران مذکور از خانقین به قصر شیرین (از توابع کرمانشاه) قدم نهادند و از آنجا به کرمانشاه رفتند. آنان پس از توقف در قم و حرم حضرت عبدالعظیم، راهی خراسان شدند. میرزاداوود میگوید:

یکشنبه، ۲۷ شعبان ۱۳۲۳، وارد مشهد شدم. تمام مسافرت نه ماه و بیست و هشت روز طول کشید. با این حال جمعی از دوستان و آقایان از دروازه خیابان سفلی بیرون شهر رفته بودند و از طرف تولیت آستان قدس رضوی کالسکه و یدک برده بودند. الحمدالله علی السلامه به آستان ملایک پاسبان، حضرت ثامنالائمه، علیه آلاف التحیة و الثنا مشرف شده، جبهه بر آن خاک پاک مالیده، سلام آبای کرام و ابنای عظام را ابلاغ نموده، آمدم منزل و حمد و سپاس حضرت احدیت را به جای آوردم.

از طرف همه دوستان و اعیان، به خصوص از جانب حضرت مستطاب حجةالاسلام تولیت (آستان)، همه دیدن نمودند. الحمدلله علی السلامة و التوفیق (حسینی، ۱۳۷۹ش، ص۲۴۴)

نتیجه گیری

سیدهدایت حسینی، از معاریف و اعلام اصفهان در قرن دوازدهم هجری، در نیمه این قرن صاحب فرزندی به نام سیدمحمدمهدی شد. این نهال نورسته پس از سپری کردن ایام کودکی، در حوزه اصفهان ـ که بعد از دوران فترت ناشی از آشفتگیهای عصر افشارها احیا شده بود ـ به فراگیری حکمت، کلام اسلامی و دانشهای عقلی پرداخت و با این توشه علمی و فکری که به پارسایی و وارستگی آراسته گردیده بود، در بهار زندگی عازم خراسان گردید و در جوار آستان قدس رضوی اقامت گزید و نزد اساتید وقتْ به تکمیل تحصیلات اهتمام ورزید.

او که به عنوان دانشوری پرآوازه در میان علما و فضلای مشهد شهرت یافته بود، به آموختههای خویش در اصفهان و مشهد اکتفا نکرد و در اوج فرزانگی و فروزندگی، عازم عتبات عراق شد و خود را به کربلای معلّا رساند تا در جوار بارگاه سالار شهیدان، دانشاندوزی را پی گیرد. وی در حوزه درسی وحید بهبهانی، فرازین قلههای فقاهت و اجتهاد را درنوردید و در زمره شاگردان نخبه و ممتاز آن احیاگر مکتب اجتهادی در آمد. همچنین در کربلا از محضر محدث ماهر و عالم جامع محمدمهدی فتونی لبنانی بهره بُرد و از آیات معزز وحید بهبهانی و سیدمحمدصالح شیخالاسلام اجازه اجتهاد و روایت دریافت کرد.

علامه سیدمحمدمهدی حسینی اصفهانی خراسانی پس از صعود به ارتفاعات علمی و معرفتی به مشهد مقدس رضوی بازگشت و به تعلیم و تربیت شاگردانی شایسته و لایق، ترویج دیانت و ارشاد اهالی پرداخت. این عالم عامل و علامه روزگار ـ که هادی نفوس مستعد و مشتاق بود ـ در عرصههای سیاسی و اجتماعی نیز حضوری مؤثر داشت و علاوه بر زعامت معنوی و روحانی و نفوذ و اقتدار عمومی در منطقه خراسان، در دیگر مناطق ایران و حتی عتبات عراق شهرت علمی و اخلاقی بهدست آورده بود. اما پرتوافشانی این عالم ربانی برای نادرقلیمیرزا ـ که در منطقه خراسان عَلَم طغیان برافراشته و امنیت و آرامش اهالی مشهد را مورد تهدید قرار داده بود ـ غیر قابل تحمل گردید؛ ازاینرو نادر قلی میرزا وی را در سال ۱۲۱۸ هجری به شهادت رساند.

بازماندگان و احفاد سیدمحمدمهدی حسینی ـ که به آل شهیدی موسوم گردیدند ـ به شرف سیادت و پیوستگی با آن نابغه به خون خفته اکتفا نکردند؛ از جمله آنان میرزاداوود ملقب به بهاءالتولیه، وزیر وظایف آستان مقدس رضوی است که از مشاهیر رجال خراسان در دانش، فضل و ادب است. او در سفرنامه خویش ـ که گزارش سفرش به حجاز، شام و عتبات عراق است ـ این تواناییهای علمی و ادبی و نیز منزلت والا و موقعیت برجسته خویش و نفوذ و اقتدار خود را در میان اقشار گوناگون ایران و عراق ـ به خصوص علما، فضلا و حوزویان ـ آشکار ساخته است. وی در این سفرنامه ـ که نسخههای مخطوطی از آن در کتابخانه آستان قدس رضوی نگاهداری میشود و در سنوات اخیر بر اساس برخی از این نسخ، به طبع سپرده شده است ـ گزارش دقیقی از مشاهد مقدس در حجاز، کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و سوریه ارائه، و آگاهیهای ارزشمند تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی، با سبکی روان و شیوا، پیش روی خواننده قرار داده است.

  1. آزاد کشمیری، محمدعلی (۱۳۸۷ش)نجوم السماء فی تراجم العلماء، تصحیح میرهاشم محدث، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، چاپ دوم.
  2. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن (۱۴۰۴ق)الکرام البررة فی القرن الثالث بعد العشره، مشهد، دارالمرتضی للنشر، چاپ دوم.
  3. ـــــــــــ (۱۴۳۸ق/۱۳۹۵ش). نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، تحقیق و تعلیق سیدمحمد طباطبایی (منصور)، تهران، کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
  4. ـــــــــــ (۱۳۶۵ش). هدیة الرازی، ترجمه محمد دزفولی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول.
  5. آل آقاکرمانشاهی، آقااحمد (۱۳۷۳ش)مرآة الاحوال جهان نما، به کوشش مؤسسه علّامه مجدّد وحید بهبهانی، قم، انصاریان، چاپ اول.
  6. ابن طباطبا، ابواسماعیل ابراهیم (۱۳۷۲ش). منتقلة الطالبیة، ترجمه محمدرضا عطایی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول.
  7. ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا (۱۳۸۹ش). تاریخ فخری، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، تهران، شرکت انتشارات علمی ـ فرهنگی، چاپ پنجم.
  8. ابن عنبه، جمالالدین احمد حسینی (۱۴۱۷ق)عمدة الطالب فی انساب آل ابوطالب، قم، مؤسسه انصاریان، چاپ اول.
  9. ابینصر بخاری (۱۳۸۱ق)سرّالسلسلة العلویة، مقدمه و تعلیق سیدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف اشرف، مطبعة الحیدریه.
  10. ادوارد براون (۱۳۳۸ش)انقلاب ایران، ترجمه احمدیه پژوه، تهران، معرفت.
  11. اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان (۱۳۶۳ش)المأثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار یزدی، تهران، اساطیر، چاپ اول.
  12. ـــــــــــ (۱۳۴۵ش). روزنامه خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر.
  13. افضل الملک کرمانی، میرزاغلامحسینخان (۱۳۸۹ش)ظفرنامه عضدی (زادالمسافر۱۳۰۱ق)، تصحیح و تحقیق محمدرضا قصابیان، مشهد، انصار، چاپ اول.
  14. افضل الملک، غلامحسینخان (۱۳۲۳ش)سفرنامه خراسان و کرمان، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول.
  15. ـــــــــــ (۱۳۶۱ش)، افضل التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول.
  16. ـــــــــــ (۱۳۹۶ق). تاریخ و جغرافیای قم، به کوشش سیدحسین مدرسی طباطبائی، تهران، وحید، چاپ اول.
  17. ـــــــــــ (بیتا). سفرنامه خراسان و کرمان به اهتمام قدرتالله روشنی، (زعفرانلو)، چاپ اول.
  18. امامی خوئی، محمدامین (۱۴۲۷ق/۱۳۸۵ش)مرآة الشرق، تصحیح علی صدرایی خویی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
  19. امین، سیدحسن (۱۴۱۰ق)مستدرکات اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
  20. امین، سیدمحسن (۱۴۰۳ق)اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
  21. امینی، شیخعبدالحسین (۱۳۹۳ش/۱۳۵۲ش)شهداء الفضیله، قم، مکتبة الطباطبائی، چاپ اول.
  22. بابائی حائری، سعید (۱۳۷۶ش)نجف اشرف بارگاه نور، تهران، معاونت پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی.
  23. بامداد، مهدی (۱۳۷۱ش)شرح حال رجال ایران، تهران، زوّار، چاپ چهارم.
  24. بناهای آرامگاهی (۱۳۷۸ش). تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم.
  25. بهاءالتولیه، داوود (۱۳۸۰ش)سفرنامه بهاءالتولیه، به کوشش و تصحیح برات شمسا، مشهد مقدس، مؤلف، چاپ اول.
  26. حرزالدین، محمد (۱۴۰۹ق)معارف الرجال، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
  27. حسینی، میرزاداوود (۱۳۷۹ش)سفرنامه، به کوشش سیدعلی قاضیعسکر، تهران، مشعر.
  28. خامنهای، سیدعلی (۱۳۶۵ش). گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد، مشهد مقدس رضوی، کنگره جهانی حضرت رضا٧.
  29. خراسانی شهیدی، میرزاحبیبالله، (بیتا). دیوان اشعار، به کوشش علی حبیب، تهران، انتشارات زوّار.
  30. خراسانی، ملامحمدکاظم (۱۴۰۹ق). کفایة الاصول، مقدمه سیدجواد شهرستانی، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.
  31. خیامپور، عبدالرسول (۱۳۶۸ش). فرهنگ سخنوران، تهران، طلایه، چاپ اول.
  32. دانشنامه جهان اسلام (۱۳۷۷ش) زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی.
  33. دائرة المعارف بزرگ اسلامی (۱۳۶۷ش). زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
  34. دائرة المعارف تشیع (۱۳۸۱ش). زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید مُحبّی، چاپ اول.
  35. دوانی، علی (۱۳۶۲ش). وحید بهبهانی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
  36. دهخدا، علیاکبر (۱۳۷۷ش). لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جدید.
  37. دیوان بیگی شیرازی، سیداحمد (۱۳۶۴ش). حدیقة الشّعراء، تصحیح، تکمیل و تحشیه عبدالحسین نوایی، تهران، زرّین، چاپ اول.
  38. رضوی، محمدباقر (۱۳۵۲ش)شجره طیبه، به اهتمام سیدمحمدتقی مدرس رضوی، تهران، چاپخانه حیدری، چاپ چهارم.
  39. شاکری، رمضانعلی (۱۳۶۵ش). اترکنامه یا تاریخ جامع قوچان، تهران، امیرکبیر، چاپ اول.
  40. شریف رازی، شیخمحمد (۱۳۵۴ش). گنجینه دانشمندان، تهران، اسلامیه.
  41. شهروی، علیرضا (۱۳۷۳ش). شیخ طوسی خورشید ابرار، تهران، معاونت پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
  42. طوسی، محمد بن حسن (۱۴۰۹ق). التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملی، مقدمه شیخآقابزرگ تهرانی، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی.
  43. غفاری کاشانی، ابوالحسن (۱۳۶۹ش). گلشن مراد، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، زرّین.
  44. فاضل بسطامی، نوروزعلی (۱۳۹۰ش)فردوس التواریخ، تاریخ ارض اقدس رضوی، به کوشش علیرضا اکرمی، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
  45. فرجی، عبدالرضا (۱۳۶۹ش). جغرافیای کشورهای مسلمان، تهران، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی.
  46. فرزام، حمید (۱۳۷۴ش). تحقیق در احوال، نقد آثار و افکار شاهنعمتالله ولی، تهران، سروش، چاپ اول.
  47. فولر، گراهام ای (۱۳۸۴ش). ورند رحیم فرانکه، شیعیان عرب مسلمان فراموش شده، ترجمه خدیجه تبریزی، قم، مؤسسه شیعهشناسی، چاپ اول.
  48. فیض، عباس (۱۳۳۰ش). خلاصة المقال فی احوال الائمة و الآل، قم، چاپخانه قم.
  49. قائدان، اصغر (۱۳۸۳ش). عتبات عالیات عراق، تهران، نشر مشعر.
  50. قمی، شیخعباس (۱۳۸۷ش). الفوائد الرضوّیه فی احوال علماء المذهب الجعفریه، به کوشش ناصر باقری بیدهندی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم.
  51. قمی، محمدرضا (۱۳۸۰ش). اماکن زیارتی و سیاحتی عراق، تهران، نشر مشعر، چاپ دوم.
  52. کرباسیزاده اصفهانی، علی (۱۳۸۱ش). حکیم متاله بیدآبادی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول.
  53. کرمانی، ناظمالاسلام (۱۳۶۱ش)تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، آگاه، چاپ سوم.
  54. کورانی عاملی، علی (بیتا). ترجمة المؤلف (در مقدمه کتاب المنتقی به قلم سیدمرتضی رضوی)، بیروت، دارالارشاد للطباعه والنشر.
  55. گلریز، محمدعلی (۱۳۶۳ش). مینورد یا باب الجنة، قزوین، طه.
  56. گلی زواره، غلامرضا (۱۳۷۵ش). سرزمین وحی سرچشمه تشیع، قم، حضور.
  57. ـــــــــــ (۱۳۸۹ش). حکیم شهید، در گلشن ابرار، جلد نهم، قم، پژوهشکده باقرالعلوم٧، چاپ اول.
  58. ـــــــــــ (۱۳۹۰ش). سرزمین اسلام، قم، بوستان کتاب، چاپ چهارم.
  59. ـــــــــــ (۱۳۹۳ش). میرزا حبیب مجتهد خراسانی در جستجوی یار، در گلشن ابرار، جلد دهم، قم، پژوهشکده باقرالعلوم٧، چاپ اول.
  60. مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۳ق)بحار الانوار الجامعة لدُرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی و مؤسّسة الوفاء، چاپ سوم.
  61. مجید کفائی، عبدالحسین (۱۳۵۹ش). مرگی در نور، زندگی آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول، تهران، کتابفروشی زوار، چاپ اول.
  62. محیط طباطبائی، سیدمحمد (۱۳۶۲ش)محیط پرورش شیخ طوسی، در هزاره شیخ طوسی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
  63. مدرس شیرازی، میرزاعبدالرحمان (۱۳۴۱ش). تاریخ علمای خراسان، با تصحیح و تحشیه شیخمحمدباقر ساعدی خراسانی، مشهد، دیانت، چاپ اول.
  64. مُدّرس، میرزاعبدالرحمان (۱۳۹۳ش). تاریخ علمای خراسان، تصحیح و تعلیقات مجتبی مجرّد، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول.
  65. مرعشی نجفی، سیدشهابالدین (۱۴۱۴ق). الاجازة الکبیره، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
  66. مستوفی تبریزی، محمدرضی (۱۲۲۸ق). زینة التواریخ، مخطوط، تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، شماره نسخه خطی ۳۷۳۹۵ .
  67. مصاحبی، محمدعلی (۱۳۷۶ش). تذکرة مدینة الادب، تهران، کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چاپ عکسی.
  68. معلم حبیبآبادی، میرزامحمدعلی (۱۳۵۱ش). مکارم الآثار، اصفهان، انجمن کتابخانههای عمومی اصفهان، با همکاری مؤسّسه نشر نفائس مخطوطات.
  69. مفتون دنبلی، عبدالرزاق (۱۳۴۹ش). تجربة الحرار و تسلیة الابرار، تصحیح و تحشیه سیدحسن قاضی طباطبائی تبریزی، تبریز، دانشگاه تبریز.
  70. مفید (۱۴۱۳ق). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول.
  71. مناقبی، محمدرضا (۱۳۷۵ش). مباحث کشورها و سازمانهای بینالمللی، جلد۶۴ (اُردن). تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، چاپ اول.
  72. موسوی ابوسعیده، سیدحسین (۱۳۹۸ش/۱۴۳۱ق). مُشَجَّرُ الوافی (شجرهنامه کامل سادات). ترجمه محسن دلیر و محمدرضا شریفی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول.
  73. موسوی خوانساری، میرزامحمدباقر (۱۳۹۲ق). روضات الجنّات فی احوال العلماء و السادات، قم، اسماعیلیان (دهاقانی).
  74. موسوی، حسین ایوب سعیدة (۱۴۱۶ق). تاریخ المشاهد المشرفة، بیروت، مؤسسة البلاغ، چاپ اول.
  75. مهدوی، سیدمصلحالدین (۱۳۶۷ش). تاریخ علمی و اجتماعی ایران در دو قرن اخیر (بیان سُبُل الهدایة فی ذکر اعقاب صاحب الهدایه). قم، نشر الهدایه.
  76. ورجاوند، پرویز (۱۳۷۷ش). تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، نشر قمی.
  77. ورنراند (۱۳۷۹ش). جامعه شیعه نخاوله در مدینه، ترجمه رسول جعفریان، قم، دلیل ما، چاپ اول.
  78. هادی الطعمة، سلمان (۱۴۰۳ق). تراث کربلا، بیروت، مؤسّسه الاعلمی للمطبوعات.
  79. هدایت، رضاقلیخان (۱۳۳۹ش). مجمع الفصحاء، به اهتمام مظاهر مُصفا، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
  80. ـــــــــــ (۱۳۸۸ش). تذکره ریاض العارفین، تصحیح و تعلیقات ابوالقاسم رادفرو گیشا اشیدری، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم.
  81. همایی، جلالالدین (۱۳۹۰ش) تاریخ اصفهان، سادات و مشجرات امامزادههای اصفهان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول.
  82. یادواره دویستمین سال شهادت آیتالله میرزامحمدمهدی خراسانی (۱۳۷۶ش). به کوشش ناصرالدین انصاری قمی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول.