تبیین و تحلیل حقیقت و گستره توسل در آیات و روایات

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

چکیده

توسل یکی از آموزه‌های اعتقادی شیعیان و بسیاری از مسلمانان جهان اسلام است که افزون بر جواز و مشروعیت دینی آن، در پایبندی به آن نیز سفارش‌های فراوانی شده است؛ چنانکه قرآن کریم با برشمردن ارزش و اهمیت توسل آن را تأیید می‌کند. هر چند بسیاری از مسلمانان، توسل به پیامبر اکرم پیش از تولد و پس از رحلت را توسلی مجاز و معقول می‌شمارند، اما فرقه وهابیت آن را ممنوع می‌داند؛ این درحالی است که سیره مسلمانان و روایات رسیده از پیامبر اکرم٩ بیانگر مشروع بودن توسل است.
 

کلیدواژه‌ها


مقدمه

حقیقت توسل، یک موضوع مشترک میان همه فرق و مذاهب اسلامی است. دانشمندان جهان اسلام با کمک گرفتن از آیات و روایات، جواز آن را ثابت کردند و درباره گستره توسل به پیامبر اکرم٩ پیش از تولد، در زمان حیات و پس از رحلتِ ایشان توافق دارند؛ اما فرقه ضاله وهابیت، توسل به پیامبر٩ و انبیا را پیش از تولد و پس از رحلت ممنوع میداند و معتقد است پس از رحلت پیامبران الهی و صالحان، ارتباط آنان با این عالم قطع میشود و قادر بر انجام کاری نیستند؛ (طبسی، ۱۳۹۲، ص۴۴۲) چنانکه آلوسی درباره توسل به انبیا و صالحان مینوسید: «استغاثه و توسل به شخص زنده، هیچ اشکالی ندارد؛ اما استغاثه و متوسل شدن به شخصی که از دنیا رفته یا غایب است، بدعت میباشد و جایز نیست». (آلوسی ۱۴۲۰، ج۶، ص۴۰۲) بر همین اساس مسلمانان جهان، به خصوص شیعیان، را به بهانه توسل به پیامبران الهی، ائمه و صالحانْ به شرک متهم، و آنان را تکفیر میکنند و خون و مال آنان را هدر میدانند؛ تفکر شومی که به سبب آن میان مسلمانان اختلاف انداختند و پژواک آن هنوز در گوشه و کنار جهان اسلامی شنیده میشود.

بنیان چنین تفکری از آرای ابن تیمیه حنبلی سرچشمه میگیرد. ابن تیمیه رفتن به کنار قبور پیامبران و صالحان و مطرح کردن حاجات و خواستهها و متوسل شدن به آنان و درخواست یاری از آنان را از مصادیق بارز و آشکار شرک دانسته و معتقد است کسانی که با استناد به نزدیک بودن پیامبران و صالحان به خداوند، به آنان متوسل میشوند، گمراه و مشرک هستند. (ابن تیمیه، ۱۴۱۲، ص۱۷) البته پیروان سلف ناخلف ابن تیمیه ـ مانند محمد بن عبدالوهاب، بن باز و هیئت دائمی افتای سعودی ـ دلباخته مسیر ابن تیمیه بودند و با تلاشهای آنان، شجره ملعونهْ بیش از پیش محصول داده و نتیجه آنْ جنگافروزیهایی است که امروزه در قتل و کشتار گروههای تروریستی داعش مشاهده میشود؛ چنانکه بر اساس بیانیه سازمان دیدبان حقوق بشر، تاکنون ۳۷۰ هزار تن در جریان این جنگ جان باختهاند. آری، گستره فهم نادرست از دین، در عمل نیز نمایان میشود و نتیجه آن ریختن خون انسانهای بیگناه است.

محمد بن عبدالوهاب نیز بینشی در راستای بینش ابن تیمیه دارد و مینویسد:

من عبد الله لیلاً و نهاراً ثمّ دعا نبیّاً أو ولیّاً عند قبره، فقد اتّخذ إلهین اثنین ولم یشهد أن لا اله الاّ الله. (محمد بن عبدالوهاب، بیتا، ج۶، ص۱۴۶)

اگر کسی در تمام شب و روز، خدا را عبادت کند، آنگاه نزد قبر پیامبر و یا ولی خدا، آنان را بخواند [و حاجتی بطلبد]، در واقع دو معبود برای خود برگزیده و گواهی نداده است که معبودی جز خدای یگانه نیست.

بن باز نیز چنین اندیشهای دارد و در پاسخ به سؤال از حکم توسل، مینویسد: «توسل و واسطه قرار دادن جایگاه و مقام پیامبر اکرم۹ جایز نیست؛ زیرا دلیلی بر جواز چنین توسلی نداریم و اینگونه توسل جستن از وسایل شرک است». (بن باز، ۱۴۲۸، ج۷، ص۶۷) همچنین هیئت دائمی افتای سعودی در پاسخ به استفتایی، پیروان ائمه اطهار را به جرم توسل به اهل بیت مشرک و مرتد میداند و خوردن ذبیحه آنان را نیز جایز نمیشمارد. جای بسی تعجب است که اعضای همین هیئت، ازدواج با یهود و نصارا را ـ که خداوند در قرآن چهره شرکآلودی از آنان را ترسیم کرده ـ جایز میدانند، اما ازدواج با شیعیان را جایز نمیدانند. (طبسی، ۱۳۹۲، ص۴۴۲)

تحقیق پیش رو، با هدف تبیین چیستی و جواز توسل، به بررسی اقسام توسل و بیان جایگاه توسل در قرآن و حدیث میپردازد و در ادامه، با کاوش در سیره مسلمانان، نمونههایی از توسل آنها را بیان میکند که بیانگر توسل جستن آنان به پیامبر٩ پیش و پس از حیات ایشان است.

چهره پنهان وهابیت

به نظر میرسد مشکل وهابیت با شیعه و مسلمانان، زیارت قبور و عزاداری و سینهزنی نیست؛ بلکه وهابیت با صاحب قبر و با خاندان رسالت مشکل دارد؛ چراکه آنان با آنکه قبور ائمه اطهار: را خراب کردند، ولی به تعمیر برخی قبور ـ از جمله قبر خالد بن ولید در شهر حمص سوریه ـ در سالهای اخیر پرداختند و هیچ وقت قبر دو خلیفه در مسجدالنبی، بارگاه بخاری در سمرقند، قبر معاویه در شام و قبر ابوحنیفه در بغداد را ویران نکردند.

اصولاً تفکر وهابی، همان تفکر اموی است و امویها نه عربند و نه مسلمان؛ بلکه آنان همان سلفیت دیروز و همان نواصب قدیم و پیروان شجره ملعونه هستند. آنان پیروان حزب امویاند؛ منتها هر روز به یک لباس در میآیند. امام جعفر صادق٧ میفرماید: «إنّا و آل أبیسفیان أهل بیتین تَعادَینا فی الله» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۳۳، ص۱۶۵)؛ «ما برای خدا با خاندان ابوسفیان دشمن هستیم». سپس میفرماید: «ابوسفیان با رسولالله٩، معاویه با علی٧ و یزید با حسین٧ مقاتله کردند و سفیانی با حضرت قائم مقاتله خواهد کرد».

و این جریان امتداد دارد تا به سفیانی برسد. سپس امام زمان/ سر سفیانی را قطع، و ریشه فساد را قلع و قمع میکند.

سخن امام صادق٧ بیانگر آن است که جریان اموی ـ که لبه تیز هجومشان پیروان
اهل بیت: است ـ در طول تاریخ ادامه خواهد داشت.

ویژگی بارز امویها باقی ماندن ریشهها و رسوبات کفر و جاهلیت در آنهاست؛ ازاینرو همانند مشرکان جاهلی معتقدند با مردن، همه چیز تمام میشود و بنابراین توسل به مرده، وجهی ندارد. آنان همچنین اعتقادشان به توحید، اعتقادی آلوده است. سردمداران وهابیت ـ اعم از متقدم و متأخر ـ ... فاصله زیادی در یافتن و پایبندی به توحید ناب دارند؛ چنانکه با ملاحظه اشعار یزید میتوان به فساد اعتقادی آنان آگاه شد. او صراحتاً موضوع رسالت و نزول وحی بر حضرت محمد٩ را انکار میکرد و همچون جد خود، ابوسفیان، همه آنها را پنداری بیش نمیدانست؛ چنانکه پس از جریان عاشورا ضمن اشعاری گفت:

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل‏،

لست من خندف إن لم انتقم من بنی أحمد ما کان فعل.

خاندان هاشم با ملک و حکومت بازی کرده است، نه خبری از عالم غیب آمده و نه وحیای نازل شده است.

من از خندف نیستم اگر کینهام را از آنچه انجام داده بود، از فرزندان پیامبر نگیرم. (سید بن طاوس، ۱۳۹۳، ص۱۸۱؛ ابن هشام، ج۳، ص۱۴۳)

خصوصیت دیگر امویها اینکه تا آخرین لحظه با پیامبر۹ جنگیدند و فساد و فتنهگری کردند و پس از فراگیر شدن اسلام، منافقانه تسلیم شدند.

چیستی توسل

توسل در لغت از ماده «وَسَلَ» گرفته شده است. جوهری مینویسد: «الوسیلة ما یتقرب به إلی الغیر، و الجمع: الوسل و الوسائل» (جوهری، ۱۴۰۷، ج۵، ص۱۸۴۱)؛ «وسیله عبارت است از آنچه با آن، به دیگری تقرب جسته شود. جمع آن، وُسُل و وسائِل است». توسل در اصطلاح به معنای واسطه فیض بودن است؛ اینکه انسان از اسبابی ـ اعم از اشخاص و اشیا ـ جهت تقرب به خداوند متعال استفاده کند؛ چنانکه آیتالله سبحانی مینویسد:

مقصود از توسل آن است که بنده، چیزی را به پروردگارش تقدیم کند تا
آن، وسیلهای به سوی خدا گردد، به منظور اینکه دعای او مورد قبول واقع شود، به اجابت برسد و در نتیجه آن بنده به مطلوب خویش نائل گردد. (سبحانی تبریزی، ۱۳۷۴، ص۱۸)

بنابراین میتوان گفت توسل در اصطلاح، وسیله قرار دادن بین خود و خداست که آن وسیله اولاً شایستگی تقرب را دارد، ثانیاً نگاه استقلالی به او نمیشود. بر همین اساس وسیله یک معنای عام دارد که شامل تمام اعمالی میشود که سبب تقرب به خداست و یک معنای خاصْ که اَتمّ مصادیق آن است و آن پیامبران و اولیای خدا هستند که شایستگی دارند وسیلهای برای تقرب به خدا گردند. (مناقب، ۱۳۹۰، ص۶۵)

تفاوت توسل با شفاعت و پرستش

با توجه به معنای توسل میتوان به تفاوت آن با شفاعت آگاه شد. افق مشترک شفاعت و توسل در وسیله قرار دادن است با این تفاوت که ظرف و موطن توسل در دنیاست، اما موطن شفاعت مصطلح (واسطه شدن شخص در قیامت برای بهرهمندی دیگران از فیض و رحمت الهی) در آخرت است. از طرفی تفاوت توسل با عبادت در این است که حقیقت توسل در واسطه قرار دادنی است که نگاه استقلالی در او نیست، اما شاکله اصلی عبادت، نگاه استقلالی به خداوند همراه با نهایت خضوع در مقابل اوست. بر همین اساسْ فرد موحّد وقتی غذا می‏خورد یا آب می‏نوشد، آن را فیضی از جانب خداوند میداند که خداوند متعال آن را برای او آماده کرده است، چنانکه حضرت ابراهیم۷ میفرماید: (وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ) (شعرا: ۷۹)؛ «و آن ‏کس که به من غذا می‏دهد و سیرابم می‏کند». امام سجاد۷ نیز پس از صرف غذا می‏فرمود:

الحمد لله الذی أطعمنا، وسقانا، وکفانا، وأیّدنا وآوانا وأنعم علینا وأفضل الحمد لله الذی یطعم، ولایُطعَم. (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲۴، ص۳۶۰)

سپاس مخصوص خدایی است که ما را طعام بخشید و سیراب کرد و کفایت نمود و تأیید فرمود و پناه داد و بر ما نعمت بخشید و برترین حمد بر خدایی که طعام می‏دهد و کسی به او طعام نمی‏دهد.

آنچه از مناجات امام سجاد۷ و جمله حضرت ابراهیم۷ بهدست میآید، نفی نگاه استقلالی است؛ برخلاف تصور ملحد که دید استقلالی دارد، موحد برای هیچ یک از ذوات مقدسهْ استقلال در تأثیر، وساطت، شفاعت، و... نمی‏بیند. (جوادی آملی، ۱۳۸۹، ص۵۹۸)

دلایل عقلی جواز توسل

گفتمان توسل و واژههای همسو با آن، در نگاه عقل، امری کاملاً پذیرفتنی است و مخالفت با آن، مخالفت با پیمان فطرت است. فیلسوفان مسلمان در بخش هستیشناسی عالم بر این باورند که هستی دارای مراتب است و رسیدن خیرات به مراتب پایین هستی در گرو ارتباط با مقام بالا و دریافت با واسطه از آن است؛ ازاینرو دریافت فیض و برکات در مرتبه عالم ماده، منوط به استمداد طلبیدن با واسطه از مقام بالاتر است؛ همان طور که رسیدن باران به ریشه درخت با وسایطی همراه است.

مبانی واسطه بودن فیض به سبب ساختار هستی است؛ چراکه هستی یک وجود تشکیکی دارد. همچنین با توجه به حرکت جوهری، کمال یافتن حالات بالقوه در گرو حرکت و استمداد طلبیدن از وسایط است تا مرحله به مرحله به حالت بالفعل تبدیل شود. بنابراین عالم هستی، عالم واسطه است؛ چنانکه امام صادق٧ فرمود:

أَبَى الله أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلاَّ بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِکُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً ... (کلینی، ۱۳۸۷، ج۱، ص۴۸۵)

خداوند خودداری میکند از اینکه هر کاری را بدون اسباب انجام دهد، پس برای هر چیز سببی و برای هر سببی گشایشی و برای هر گشایشی دانشی و برای هر دانشی باب گویائی قرار داده است.

بنابراین اصل توسل، امری کاملاً عقلایی، و به بیانی رساتر، مسئله توسل، یکی از قوانین عالم هستی است.

همچنین اصل توسل:

۱. طبق دستور پروردگار است؛

۲. وسیله وصول به مقصد است که مقصود اصلی در آن، مقام منیع بی‏همتاست؛

۳. توسل گاهی به نماز، روزه، حج و مانند آن است و گاهی به تولّای معصومان و مودّت آنانْ که اجر رسالت حضرت ختمینبوت۹ است؛

۴. موحّدانِ متوسل معتقدند تنها مبدئی که تمام امورْ تحت تدبیر اوست، پروردگار جهان است و خداوند از همه آنها به انسانِ متوسل و مستشفع نزدیک‏تر است و دیگران ـ اعم از ملائکه و غیر آنان ـ مدبّرات مأمورند، نه مستقل و با تمام ذات، صفت و فعل خود تحت احاطه تدبیری او قرار دارند؛

۵. همان‏گونه که توسل به نماز ـ که فعل خارجی انسان و غیر از خدا و موجودی امکانی است ـ به توحید آسیبی نمی‏رساند، توسل به ولایت معصومان: نیز از هر گزند احتمالی مصون است؛

۶. موحّدان متوسّل، هم ادیبانه حافظ امانت فرهنگ و لغت‏اند و هم خالصانه بندگان الهی‏اند که کلمه توحید را با جان خود عجین کرده‏اند؛ ازاین‏رو حیات و ممات آنها رهین توحید ناب خواهد بود. (جوادی آملی، ۱۳۸۹، ص۴۷۱)

توسل در قرآن

گفتمان توسل در آیات قرآن کریم تأیید، و در نگاه قرآنی وسیله قرار دادن انسانهای صالح و طلب کردن از خداوند به واسطه آنان سفارش شده است؛ نمونه بارز آن جریان حضرت یوسف و درخواست برادران جهت واسطه شدن پدرشان برای استغفار است که گفتند: {قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ} (یوسف: ۹۷)؛ «پدرجان از خدا بخواه که گناهان و خطاهای ما را ببخشد، چراکه ما گناهکار و خطاکار بودیم». حضرت یعقوب در پاسخ به آنان فرمود: {قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی} (؟)؛ «من به زودی برای شما از پروردگارم مغفرت می‏طلبم».

ازآنجا که شأن پیامبر، نشان دادن راه درست است و حضرت یعقوب نیز در گفتوگو با پسران، نفس استمداد طلبیدن و واسطه قرار دادن را تأیید کرد، جواز توسل ثابت میشود؛ چرا که اگر توسل به انبیا و صالحان، خواستن از غیر خداوند و شرک باشد، برادران یوسف۷ نیز با این درخواستشان مرتکب شرک شدهاند؛ زیرا در این صورت فرقی بین توسل در زمان حیات و توسل پس از مرگ نیست و در هر دو صورت شرک خواهد بود. (طبسی، ۱۳۹۱، ص۴۴۸)

یکی دیگر از آیات روشن قرآن درباره توسل، این آیه است: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ} (مائده: ۳۵)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‏اید، تقوا و پرهیزگاری پیشه کنید و وسیله‏ای برای تقرب به خدا انتخاب نمائید». وسیله در آیه فوق معنای بسیار وسیعی دارد و هر کار و هر چیزی را که باعث نزدیک شدن به پیشگاه مقدس پروردگار می‏شود، شامل می‏گردد که مهمترین آنها ایمان به خدا و پیامبر اکرم۹ و جهاد و عبادات همچون نماز و زکات و روزه و زیارت خانه خدا و همچنین صله رحم و انفاق در راه خدا ـ اعم از انفاقهای پنهانی و آشکار ـ و هر کار نیک و خیر است. (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۷۴، ج‏۴، ص۳۶۶) ضمیر «الیه» در آیه {وابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ}، به خداوند متعال برمیگردد و بیانگر این است که هنگام مناجات با خداوند و ارتباط با او، از وسیلهای برای تقرب استفاده کنید. زمخشری در تفسیر کشفاف مینویسد: «پس برای رفتن به سمت خداوند متعال، از انجام طاعات و ترک معاصی میتوان عاریت گرفت». (زمخشری، ۱۳۷۱، ج‏۱، ص۶۲۹)

عدم تعارض توسل با آیات الهی

توسل تعارضی با معیت قیومی خداوند متعال ندارد؛ زیرا معیت قیومی خداوند، به طور گسترده، همه موجودات را در بر میگیرد. توضیح بیشتر اینکه خداوند متعال سهگونه حضور و معیت دارد: معیت قیّومی، معیت رحیمی و معیت قهری.

معیت قیومی خداوند با انسانها به سبب فقر وجودی انسانها در مقام پیدایش و بقاست و این نیاز به خداوند متعال، برگرفته از هستی آنهاست؛ از این رو فرمود: {وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ} (حدید: ۴)؛ «هر کجا باشید او با شماست». معیت قیومی خدای متعال با همه انسانهای مؤمن و کافر است؛ زیرا معیت قیومی، همراهی به شکل اضافه اشراقی است که در همه حال با انسانها قرین است؛ چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:

{نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لَا تُبْصِرُونَ}(واقعه: ۸۵)

و ما از شما به او (محتضر) نزدیکتریم؛ ولی نمیبینید.

{وَاعْلَمُوا أَنَّ الله یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ}(انفال: ۲۴)

بدانید که همانا خدا میان مرد و قلبش حائل است.

معیت و همراهی دیگر خداوند با انسانها معیت رحیمی است که ویژه انسانهای مؤمن و اولیای الهی است. معیت رحیمی، پاداش الهی و توجه خاص به مؤمنین است. خداوند متعال به مؤمنان به سبب ایمان و استقامت در مسیر بندگی، پاداشی میدهد که شامل همراهی با آنان در همه حال است. قرآن کریم در نقل جریان موسی و هارون۸ به همراهی رحیمی خداوند با آنها اشاره میکند و میفرماید: {قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى} (طه: ۴۰)؛ «خداوند [به موسی و هارون] فرمود: نهراسید من با شمایم، میشنوم و مینگرم».

همراهی دیگر خداوند، معیت قهری است. قرآن کریم درباره معیت قهری خداوند به فرعون و معیت رحیمی با موسی۷ میفرماید:

{قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ}(شعرا: ۱۵)

فرمود: چنین نیست، [آنان کاری نمی‏توانند انجام دهند]! شما هر دو با آیات ما [برای هدایتشان] بروید. ما با شما هستیم و [سخنانتان را] می‏شنویم.

این آیه بیانگر معیت قهری خداوند است. حضور و همراهی خداوند در معیت قهری، همانند معیت رحیمی و قیومی است؛ ولی حضوری است غضبناک! بر همین اساس فرمود: {وَ الله مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ}. (بقره: ۱۹) احاطه خداوند به کافران، احاطه قهری است؛ چراکه نمیتوانند از قدرت او خارج شوند.

توسل با هیچکدام از معیتهای الهی منافات ندارد بر همین اساس آیه {وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ} (ق: ۶۰)، «و ما به او از رگ قلبش نیز نزدیکتریم»، منافاتی با توسل ندارد؛ زیرا: اولاً بیانگر معیت قیومی خداوند است که از ناحیه خداوند متعال قرب است، ولی از ناحیه ما قرب نیست؛ به بیان دیگر، خداوند به همه بندگان نزدیک است، اما بندگان در قرب به خدا متفاوتند: مؤمنان به خدا نزدیک، و کافران از خدا دورند. (جوادی آملی، ۱۳۸۸، ص۳۸) بر همین اساس تقرب به خداوند متعال وابسته به مقدار اعمالمان است. ثانیاً خداوند متعال در قرآن دستور به توسل داده است؛ به بیانی دیگر همان طور که از طرفی فرموده: (نَحْنُ أَقْرَبُ...)، از طرف دیگر فرموده است: (وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ) و این دو منافاتی با هم ندارند.

توسل در روایات

روایات شیعه و سنی نیز بر جواز توسل صحه گذاشته و آن را یکی از عقاید اسلامی شمردهاند. در این بخش به برخی از روایات اهل سنت در تأیید توسل اشاره میشود.

ترمذی به سند خود از بریده نقل میکند:

پیامبر٩ شنید که مردی خدا را به صفات و اسمایش قسم میدهد و میگوید:

«اللهم إنی أسالک بأنی أشهد أنک أنت الله لا إله إلا أنت، الأحد الصّمد الّذی لم یلد ولم یولّد و لم یکن له کفواً احد»؛ «خدایا من از تو درخواست میکنم به گواهیام بر اینکه تو آن خدایی هستی که جز تو خدایی نیست، تو احد و صمد هستی که نه میزاید و نه زاییده شده است و نه برای او همتایی یافت میشود». رسول خدا٩ فرمود: «تو خدا را به وسیله اسم اعظم او خواندی؛ اسمی که اگر به آن خوانده شود، اجابت میکند و اگر به آن سؤال شود، عطا میکند».

در روایتی دیگر ـ که از منابع فریقین نقل شده است ـ وقتی حضرت زهرا۳ نزد پیامبر٩ آمد تا از ایشان خادمی درخواست کند، پیامبر٩ به او این دعا را تعلیم فرمود:

خداوندا! پروردگار ما و پروردگار هر چیز، نازلکننده تورات و انجیل و قرآن و شکافنده دانهها، از شر هر جنبدهای که زندگیاش به دست توست، به تو پناه میبرم. تو اولی هستی که پیش از تو چیزی نبوده است و آخری هستی که پس از تو چیزی نخواهد بود و ظاهری هستی که برتر از تو چیزی نیست و باطنی هستی که نزدیکتر از تو چیزی وجود ندارد. بر محمد و خاندانش درود فرست و قرضم را ادا کن و مرا از نیازمندی رهایی بخش و تمامی کارها را برایم آسان فرما، ای بهترین رحمکنندگان.

با وجود ارزش و تأیید توسل توسط مذاهب اهل سنت، وهابیت در دو مورد توسل را قبول نمیکند: توسل پس از رحلت و توسل پیش از تولد که بدان خواهیم پرداخت.

گستره توسل در تعالیم دینی

با توجه به مطالب گذشته، اصل جواز توسل به اثبات رسید؛ اما گستره توسل و اینکه توسل در چه مواردی مجاز است و در چه مواردی مذمت شده، نیازمند بررسی است. به بیان آیتالله جوادی آملی باید در توسل، وسیله حقیقی را شناخت تا انحرافی پیش نیاید؛ چون برخی از امور یقیناً وسیله‏اند (مانند: اصل ایمان به خدا و آنچه به این اصل برمی‏گردد) و بعضی از امور قطعاً وسیله نیستند (نظیر: کفر، عصیان و فسوق) و دسته‏ای از امور مشکوک‏اند... و با شک در وسیله بودن چیزی، نمی‏توان به استناد آیه مورد بحث آن را وسیله دانست. پس لازم است قبلاً وسیله بودن چیزی ثابت شده باشد. (جوادی آملی، ۱۳۸۹، ج۲۲، ص۴۰۶)

شناخت گستره و مصادیق توسل، با ملاحظه روش درون دینی و متن محوری است که باید از قرآن و سنت یاری جست. قرآن کریم کلیت وسیله را عنوان کرده و آیه {ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ} مؤید آن است. وسیله‏ برای تقرب به خداوند متعال، اعم از انسان و اشیاست. در ادامه به برخی از مصادیق توسل مجاز خواهیم پرداخت.

یکی از مصادیق توسل مجاز که میتواند نقش واسطهگری داشته باشد و زمینه تقرب انسان به خداوند متعال است، سلوک علمی و سلوک نظری است که در پرتو ایمان به خداوند، اقامه نماز، پرداخت زکات و ... است؛ چنانکه حضرت علی۷ میفرماید:

بهترین وسیلهای که میتوان با آن به خدا نزدیک شد، ایمان به خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او و کلمه اخلاص و اقامه نماز و پرداخت زکات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج و عمره و صله رحم و انفاقهای پنهانی و آشکار و کارهای نیک است. (نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰)

یکی دیگر از مصادیق توسل مجاز، توسل به اشخاص مخصوصاً انسانهای کامل، یعنی اهل بیت:، است. اهل بیت: بهترین وسیله و محکمترین مصداق توسل هستند؛ چنانکه پیامبر۹ میفرماید: «اَلاَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الحُسَینِ۷؛ مَنْ اَطاعَهُمْ فَقَدْ اَطاعَ اللهَ، وَ مَنْ عَصاهُمْ فَقَدْ عَصَى الله عَزَّ وَ جَلَّ. هُمُ العُرْوَةُ الوُثْقى، وَ هُمُ الوَسیلَةُ اِلَى الله عَزَّ وَ جَلَّ. (صدوق، ۱۳۶۳، ج۲، ص۵۸)

امامان، از نسل حسین هستند. هر کس آنان را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است و هر کس آنان را نافرمانی کند، خدای عزّوجل را نافرمانی کرده است. آنان، دستاویزهای محکم و وسیلههای تقرّب به خداوند عزّوجل هستند.

از دیگر موارد جواز توسل، توسل به اسما و صفات خداست که در آیات الهی به آن توصیه شده است: (وَلِله الأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها) (اعراف: ۱۸۰)؛ «و برای خداست اسمهای پسندیده. پس او را به آنها بخوانید». در این آیه سفارش میشود که با استغاثه جستن از اسمای الهی و با توسل به آن اسما از خداوند متعال طلب یاری کنیم. ابن قَیِّم جوزیه، شاگرد ابن تیمیه، در کتاب مختصر الصواعق، ذیل آیه، آن را توسل به اسما معنا میکند:

التوسل بأسماء الله و صفاته، و لقوله تعالى:‏ {وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ‏ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏} (الأعراف: ۱۸۰)، و لقد سمع النبی رجلا یقول فی تشهده: «اللهم إنی أسألک یا الله الواحد الأحد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد أن تغفر لی ذنوبی إنک أنت الغفور الرحیم». فقال رسول الله: «قد غفر له، قد غفر له، قد غفر له». (رواه النسائی (ج۳، ص۵۲) (ابن تیمیه، ۱۴۲۲، ص۱۷۷)

منظور از «اسمای حسنی»، صفات مختلف پروردگار است که همگی نیک و «حسن» است ـ مانند عالم، قادر، رازق، عادل، جواد، کریم، رحیم، و ... ـ و باید خدا را بر آن اسما خواند.

بخش دیگر از توسل، توسل نامشروع است که آیات قرآن آن را مذمت کرده است. توسل نامشروع، توسلی است که در نگاه دینی به طور مستقل باشد؛ یعنی بدون لحاظ رابطه طولی و بدون در نظر گرفتن توحید افعالی شکل بگیرد و انسان به موجودی یا اشیائی متوسل شود و آنها را مستقل در تأثیرگذاری بداند؛ همچنانکه توسل به بت یا شفیع قرار دادن اصنام در فرهنگ قرآن کریم مذمت شده است:

{وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه}(یونس: ١٨)

آنها غیر از خدا چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند و نه سودی میبخشد و میگویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند.

با توجه به پیام آیه کریمه میتوان فهمید که باید به موجودی توسل کرد که صاحب شعور، و مورد رضایت خداوند باشد؛ ازاینرو عنوان شد که جواز توسل، امری دروندینی، و با نگاه تجویزی از طرف شارع است و تا خداوند متعال اذن نداده باشد، توسل جایز نیست؛ چنانکه میفرماید:

{اِتَّقُوا یَوماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیئاً وَ لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَـروُنَ}(بقره: ۱۲۳)

از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمیپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته میشود و نه از او غرامت قبول خواهد شد و نه یاری میشوند.

قرآن کریم در آیه ۱۸۰ سوره اعراف ابتدا به توسل مجاز اشاره میکند و میفرماید: {وَلِلهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا} «و برای خداست اسمهای پسندیده. پس او را به آنها بخوانید». سپس به بیان توسل نامشروع میپردازد و میفرماید: {وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ}؛ «آنها که اسمای خدا را تحریف کرده‏اند، رها سازید. آنها به زودی به جزای اعمال خویش گرفتار خواهند شد». منظور از الحاد در اسمای خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم یا او را به اوصافی توصیف نمائیم که شایسته آن نیست (همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه‏گانه شده‏اند) یا اینکه صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق دهیم (همچون بتپرستان که نام بتهای خود را از نام خدا مشتق می‏کردند ـ مثلاً به یکی از بتها «لات»، به یکی دیگر «عزی» و به دیگری «منات» می‏گفتند که به ترتیب از «الله» و «العزیز» و «المنان» مشتق شده است ـ یا همچون مسیحیان که نام خدا را بر عیسی و روحالقدس می‏گذاشتند) یا اینکه صفات او را آن چنان تحریف کنیم که به «تشبیه» به مخلوقات یا «تعطیل» صفات و مانند آن بیانجامد یا تنها به «اسم» قناعت کنیم بدون اینکه این صفات را در خود و جامعه خویش بارور سازیم. (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۷۴، ج‏۷، ص۲۵)

توسل به انبیا پس از رحلت

بنا بر آنچه گذشت، جواز و توصیه به توسل در آیات قرآن و روایات مورد اهمیت است. همچنین قرآن کریم و روایات، مصادیق توسل مجاز و نامشروع را آشکار ساختهاند. یکی از اشتباهات فرقه وهابیت، خطاهای تطبیق در مصداق است و با آنکه توسل را میپذیرند، ولی در بیان مصادیق، توسل به اشخاص پیش از تولد و پس از حیات را از اقسام توسل نامشروع میشمارند. این درحالی است که علمای جهان اسلام بر جواز توسل در این دو بخش اجماع دارند.

یکی از نظریهپردازان فرقه وهابیت، ابن تیمیه است که مخالف توسل به اشخاص پس از ممات است. او میگوید اگر شخصـی خطاب به مردهای که در بـرزخ به سـر میبرد، بگوید مـرا دریاب یا کمکـم کـن یا شفیـع من باش یا مـرا بر دشمنـم یاری گـردان و مانند این جمـلات (که انجام آنها فـقـط در قدرت خداوند است)، مشرک است. (الهدیة السنیة، ص۴۰) وی در کتاب رسالة زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور مینویسد:

کسـی که نـزد قبـر نبـی یا انـسان صالحـی آید و از وی کمـک طلبـد، مثلاً بگوید مـرضش را زایـل کنـد یا قـرض او را ادا کنـد، شـرکـی آشکار است که گوینـده آن باید توبـه کند و اگر توبـه نکرد، باید کشته شود.

همچنین میگوید:

بسیاری از افـراد گمـراه میگویند این شخص از من به خداوند نزدیکتر است و من از خداوند دورتر هستم و من نمیتوانم او را بخوانم، مگر به واسطه این شخص، و مانند این جملات. اینها همه گفتار مشرکان است.

ادله وهابیون درباره منع توسل این است که آنها مردهاند؛ چنانکه عبدالوهاب میگوید: «هرکس بمیرد، معدوم گردیده است». (حسن آل شیخ، ۱۹۵۷، ص۱۹۸)

ابن قیّم جوزی مینویسد: «توسل به میّت، اگرچه پیامبر اسلام هم باشد، شرک است؛ زیرا بنا به گفته قرآن، او مرده و نابود شده است».

یکی از مشکلات عقاید وهابیت، دور افتادن آنها از برهان و عقل است؛ ازاینرو به ظاهر روایات و آیات استناد میکنند و درک عمیقی از آیات الهی ندارند؛ چنانکه باورهای دینی آنها مملو از خطاهاست که نمونه آن را میتوان در بخش توحیدشناسی مشاهده کرد. بر اساس اعتقادات وهابیان، خداوند متعال دست دارد، آسمانها روی انگشتان اوست و از عرش پایین میآید (طبسی، ۱۳۹۱، ص۴۲۸-۴۳۲) و هروله میکند. از هیئت عالی افتای وهابی در عربستان سعودی پرسیدند: «آیا خداوند متصف به صفت هروله (دوان دوان رفتن) است»؟ این هیئت در پاسخ چنین نوشته است: «آری، صفت هروله برای خداوند در حدیث قدسی که بخاری و مسلم نقل کردهاند، آمده است. خداوند میفرماید: ... اذا اتانی العبد ماشیاً اتیته هرولة» (احمد بن عبد الرزاق الدویش، ۱۴۲۳، ج۳، ص۱۹۶).

جهانبینی وهابیت در بخش روح و نفس انسانی نیز مملو از خطاهاست. برخلاف اندیشه آنان، مرگ از پوست به در آمدن است، نه پوسیدن و در فرهنگ قرآن، مرگ به معنای «وفات» است، نه «فوت»؛ زیرا فوت به معنای زوال و نابودی است، ولی وفات به معنای اخذ تامّ و در اختیار گرفتن تمام و کمال یک حقیقت و انتقال آن به سرای دیگر است. این کار را فرشتگان مأمور وفات انجام میدهند:

{قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ}(سجده: ۱۱)

[کافران می‏گفتند: آیا وقتی مردیم و در روی زمین پراکنده و گم شدیم، آیا دوباره زنده می‏شویم؟ ای پیامبر در جواب آنان] بگو: فرشته مرگ که بر این کارتان گمارده شده، همه وجود شما را می‏گیرد [و چیزی از حقیقت شما روی زمین پراکنده و گم نخواهد شد.] سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید.

یعنی اولاً، مرگ به معنای فنا و نابودی نیست و شما نابود نخواهید شد و ثانیاً، چون تمام حقیقت شما با مردن نزد فرشته مأمور الهی محفوظ است، رجوع شما با ارجاع مأمور خدا به سوی پروردگارتان خواهد بود: {ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ} و به جانب او بازگردانده میشوید. پس مرگ وفات است، نه فوت و انسان، «متوفّی» است، نه «ضالّ» و مرگ توفّی است، نه ضلالت و گم شدن در زمین. (جوادی آملی، ۱۳۸۸، ج۴، ص۱۸۲)

بنابراین مرگ مانند پوسیدن میوه درخت و پراکنده شدن آن در زمین نیست؛ بلکه عمر بسان میوه شیرین و پرآبی است که پس از رسیدن، باغبان با کمال دقت آن را می‏چیند و برای هدفی برتر آماده می‏سازد. مردن بسان پرواز مرغی از قفس و پر کشیدن به جهانی برتر است؛ نه به منزله نابود شدن مرغ و از قفس بیرون انداختن او توسط انسان.

روایات و سیره عملی مسلمانان نیز بیانگر آن است که آنان به انبیا پس از رحلتشان متوسل میشدند؛ برای نمونه:

۱. بلال بن حارث، یکی از صحابه رسول خدا۹ است. در یکی از سالهای خلافت عمر بن خطاب، در مدینه قحطی آمد و مردم به شدت دچار مشکل شدند، و تمامی گیاهان و درختان خشک شد. این صحابی رسول خدا۹، با اعتقاد راسخی که به آن حضرت داشت، نزد قبر مطهر رسول خدا۹ آمد و به حضرت متوسل شد و درخواست باران کرد. رسول خدا۹ در خواب این صحابی آمد و پیام داد که به عمر بگوید طلب باران کند، مطمئن باشد که باران میآید و امت از قحطی نجات مییابد. (ابن ابیشیبه، ۱۴۰۹، ج۶، ص۳۵۶).

۲. پس از انتشار خبر رحلت پیامبر اکرم۹ در شهر مدینه و آگاهی ابوبکر از رحلت آن حضرت، وی از محل سکونتش، سُنح، حرکت کرد و خودش را به منزل پیامبر رساند. وارد مسجد شد و با هیچ کس سخن نگفت و نزد دخترش، عایشه، رفت. بدن پیامبر را مشاهده کرد که در بُردی پیچیدهاند. کنار بدن رسول خدا۹ نشست. پارچه را از صورت پیامبر۹ کنار زد و خودش را روی بدن انداخت و بوسید و گریه کرد و خطاب به آن حضرت عرض کرد: «ای پیامبر، زندگی و مرگت پاک و طاهر بود. ای پیامبر خدا، در پیشگاه خدا ما را یاد کن و فراموش نفرما» (زینیدحلان شافعی، بیتا، ص۳۴)

۳. طبرانی مینویسد: شخصی برای رفع گرفتاری خود نزد خلیفه سوم آمد و رفت میکرد؛ ولی خلیفه هیچ التفاتی به حاجت او نکرد. آن شخص به سبب بیتوجهی خلیفه سوم، نزد عثمان بن حنیف، یکی از صحابه پیامبر۹، رفت و گلایه کرد. عثمان بن حنیف به وی گفت: ابتدا وضو بگیر. سپس به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و پس از خواندن نماز، این دعا و جملات را بگو: «اللّهم انی أسئلک و أتوجه الیک بنبیک محمدٍ نبیّ الرحمه، یا محمد انی أتوجه بک الی ربی فتقضی لی حاجتی»؛ خدایا، من از تو درخواست میکنم و رو میآورم به سوی تو به واسطه پیغمبرمان محمد۹ پیامبر رحمت. ای محمد، به درستی که من رو آوردم به وسیله تو به سوی خدای تو، اینکه حاجت مرا برآورده سازی». سپس حاجتت را بیان کن. مرد رفت و آنگونه انجام داد. سپس به طرف منزل خلیفه سوم حرکت کرد. هنوز به در خانه عثمان بن عفان نرسیده بود که با دربان خلیفه مواجه شد. دربان دست او را گرفت و نزد خلیفه برد. عثمان حاجت او را پرسید و گفت همین امروز به یاد مشکل تو افتادم. او حاجت خود را ذکر کرد و خلیفه آن را برآورده ساخت و به او گفت هرگاه حاجتی داشتی، آن را یادآور شو. سپس از نزد خلیفه خارج شد. پس ابن حنیف را ملاقات کرد. به او گفت: «خدا به تو جزای خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمیکرد تا اینکه تو با او در این باره سخن گفتی».

عثمان بن حنیف در جواب گفت: «به خدا قسم! من با او سخن نگفتهام؛ بلکه مشکل شما به سبب توسل به پیامبر اکرم۹ حل شد. خودم شاهد بودم شخص نابینایی نزد رسول خدا۹ آمد و از نابینایی خویش شکایت کرد. پیامبر۹ همین جملات را به او یاد داد و او با گفتن همین جملات، بینایی خود را به دست آورد» (طبرانی، بیتا، ج۹، ص۳۰-۳۱)

اینها نمونهای از توسل به پیامبر۹ پس از وفاتش در منابع اهل سنت است که جای هیچگونه تردیدی در صحت توسل باقی نمیگذارد.

توسل به انبیا پیش از تولد

یکی دیگر از ایرادات وهابیت، توسل به پیامبران پیش از خلقت است که در مجموع فتاوای ابن تیمیه بدان اشاره شده است:

قول کثیر من الضلاّل: هذا أقرب إلی الله منّی. وأنا بعید من الله لایمکننی أن أدعوه إلاّ بهذه الواسطة ونحو ذلک من أقوال المشرکین. (ابن تیمیه، ۱۴۲۴، ج۲۷، ص۱۵۶)

کسانی که میگویند چون فلان شخص از من به خدا نزدیکتر است، پس باید او را واسطه در دعاها قرار دهم، این سخنان شرک، و گوینده آن مشرک است.

با کمال تأسف از طرفی عقاید وهابیت ـ به سبب دوری از برهان و عقل ـ فاقد عمق است و آنان نتواستهاند به عمق آیات قرآن علم پیدا کنند؛ به همین سبب در ظاهر آیات ماندهاند که نمونه آن را میتوان در توسل مشاهده کرد. از طرفی دیگر آرا و فتاوایی اینچنینی از
ابن تیمیه بعید نیست؛ زیرا او دشمنی خاصی با اهل بیت:، خصوصاً حضرت علی۷، داشت. ابن تیمیه دوستداران اهل بیت: را مرتد و کافر دانسته، اما کسانی که حضرت علی۷ را تکفیر و لعن کردند و برای رسیدن به قدرت با امیرالمؤمنین به جنگ پرداختند، مسلمانان واقعی و عملکنندگان به احکام اسلام معرفی کرده و نوشته است:

فان هؤلاء کانوا مقرین بالاسلام و شرائعه، یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یصومون رمضان و یحجون البیت العتیق و یحرمون ما حرم الله و رسوله و لیس فیه کفر ظاهر، بل شعائر الاسلام و شرائعه ظاهرة فیهم معظمة عندهم(ابن تیمیه، ۱۴۲۴، ج۴، ص۴۶)

یاران معاویه و فرزندان مروان و... جزو مسلمین و از عاملین به احکام الهی و جزو نمازگزاران و زکاتپردازان و روزهداران وحجگزاران معتقد به محرمات بودند و هیچگونه کفر آشکاری در آنان مشاهده نمیشد! بلکه نشانههای اسلام و شریعت در اعمالشان آشکار بود و در نزد آنان از جایگاه خوبی برخوردار بود! (ابن تیمیّه، ۱۴۲۴، ج۳، ص۲۰۹).

فارغ از انگیزههای فرقه وهابیت ـ که آشکارا در دشمنی با اهل بیت: است ـ فتاوای آنان نیز مخالف با سیره مسلمانان است. در سیره مسلمانان، توسل به اولیای الهی پیش از تولد و پس از تولد و همچنین پس از حیات مشاهده میشود؛ چنانکه حاکم نیشابوری شافعی مینویسد:

هنگامی که حضرت آدم7 از دستور خداوند سرپیچی کرد و مرتکب اشتباه شد (مرتکب ترک اولی شد)، به پیامبر اکرم9 متوسل شد و با واسطه قرار دادن آن حضرت، از خداوند طلب مغفرت نمود و عرض کرد: «یا رب! اسألک بحق محمد لما غفرت لی». خداوند از حضرت آدم7 پرسید: چگونه محمد را شناختی با اینکه من هنور او را خلق نکردهام؟حضرت آدم7 پاسخ داد: هنگامی که مرا خلق کردی و از روح خودت در من دمیدی، به بالای سرم نگاه کردم. روی پایههای عرش نوشته شده بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله». وقتی اسم محمد9 را کنار اسم خودت دیدم، متوجه شدم که محمد گرامیترین موجود هستی است [و به همین خاطر او را واسطه قرار دادم]. خداوند سخنان حضرت آدم7 را تصدیق کرد و فرمود: محمد محبوبترین افراد نزد من است. اکنون که او را واسطه قرار داده و مرا به حق او سوگند دادی، از اشتباهت چشمپوشی کردم. ای آدم، اگر محمد نبود، تو را خلق نمیکردم.

حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث، آن را صحیح میداند و مینویسد: «هذا حدیث صحیح الاسناد». (حاکم نیشابوری، ۱۴۲۲، ج۲، ص۶۷۲)

سیوطی شافعی نیز روایات متعددی درباره متوسل شدن حضرت آدم۷ به پیامبر گرامی اسلام۹ نقل کرده است. در یکی از این روایات حضرت علی۷ به نقل از پیامبر اکرم۹ میفرماید:

حضرت آدم7 به درگاه خداوند چنین توسل جست: «اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد، سبحانک لا اله الا انت، عملت سوءا و ظلمت نفسی، فاغفر لی، انک انت الغفور الرحیم، اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد، سبحانک لا اله الا انت، علمت سوءا و ظلمت نفسی، فتب علیّ انک انت التواب الرحیم». (سیوطی، ۱۴۰۴، ج۱، ص۶۰)

رهیافت درست از عقاید دینی در گرو همراهی با اهل بیت: است و مشکل وهابیت دور افتادن از دریای معرفت است که نتوانستند به دریافتی صحیح برسند.

خلاصه و نتیجهگیری

۱. حقیقت توسل، یک موضوع مشترک میان همه فرق و مذاهب اسلامی است؛ اما فرقه ضاله وهابیت، توسل به پیامبر۹ و انبیا پس از رحلت و پیش از تولد را ممنوع میدانند؛

۲. بنیان چنین تفکری از آرای ابن تیمیه حنبلی سرچشمه میگیرد و افرادی مانند
محمد بن عبدالوهاب و بن باز آن را توسعه دادند؛

۳. توسل در اصطلاح، وسیله قرار دادن بین خود و خداست که آن وسیله اولاً شایستگی تقرب را دارد ثانیاً نگاه استقلالی به او نمیشود؛

۴. گفتمان توسل و واژههای همسو با آن در نگاه عقل، امری کاملاً پذیرفتنی است و مخالفت با آن، مخالفت با پیمان فطرت است؛

۵. گفتمان توسل در آیات قرآن کریمْ تأیید و در نگاه قرآنی وسیله قرار دادن انسانهای صالح و طلب کردن از خداوند به واسطه آنان سفارش شده است؛

۶. روایات شیعه و سنی بر جواز توسل صحه گذاشته و آن را یکی از عقاید اسلامی شمردهاند. یکی از مصادیق توسل مجاز، توسل به اشخاص ـ مخصوصاً انسانهای کامل، یعنی اهل بیت: ـ است. اهل بیتبهترین وسیله و محکمترین مصداق توسل هستند؛

۷. یکی از موارد جواز توسل، توسل به اسما و صفات خداست که در آیات الهی به آن توصیه شده است: {وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها} (اعراف: ۱۸۰)؛ «و برای خداست اسمهای پسندیده. پس او را به آنها بخوانید»؛

۸. توسل نامشروع، توسلی است که مورد توجه شارع نیست و در نگاه دینی، توسلی است که به طور مستقل باشد؛ یعنی بدون لحاظ رابطه طولی و بدون در نظر گرفتن توحید افعالی شکل بگیرد؛

۹. ابن تیمیه از نظریهپردازان فرقه وهابیت، مخالف توسل به اشخاص پس از ممات است؛

۱۰. ابن قیّم جوزی نیز توسل به میت را شرک میداند؛

۱۱. یکی از مشکلات عقاید وهابیت، دور افتادن آنها از برهان و عقل است؛ ازاینرو به ظاهر روایات و آیات استناد میکنند و درک عمیقی از آیات الهی ندارند؛ چنانکه باورهای دینی آنها مملو از خطاهاست که نمونه آن را میتوان در بخش توحیدشناسی مشاهده کرد؛

۱۲. روایات و سیره عملی مسلمانان بیانگر آن است که آنان به انبیا پس از رحلتشان متوسل میشدند؛

۱۳. یکی دیگر از ایرادات وهابیت، توسل به پیامبران پیش از خلقت است که در فتاوای ابن تیمیه بدان اشاره شده است؛

۱۴. فتاوای وهابیت، مخالف با سیره مسلمانان است. در سیره مسلمانان، توسل به اولیای الهی پیش از تولد و پس از تولد و همچنین پس از حیات مشاهده میشود.

  1. آلوسی، محمود بن عبدالله (۱۴۱۵)، روح المعانی، بیروت ـ لبنان.
  2. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم (۱۴۱۲)، زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، الریاض، دار طیبة.
  3. _______ (۱۴۲۴)، منهاج السنة النبویة، بیروت، نشر مؤسسة الریان.
  4. ابن زینیدحلان، احمد (۱۳۹۶)، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، استانبول، مکتبة ایشیق.
  5. ابن قیم جوزیة، محمد بن ابیبکر (۱۴۲۲)، مختصر الصواعق المرسلة علی الجهمیة والمعطلة أضواء السلف، القاهرة ـ مصر، دارالحدیث.
  6. بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله (۱۴۲۸)، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه، عربستان، چاپ سوم.
  7. التمیمی، عبدالرحمن بن سلیمان (۱۹۵۷)، فتح المجید شرح کتاب التوحید، مصر، مطبعة السنة.
  8. جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۳)، توحید در قرآن، قم، انتشارات اسرا.
  9. _______ (۱۳۸۸)، شمیم ولایت، قم، انتشارات اسرا.
  10. _______ (۱۳۸۸)، معاد در قرآن، قم، انتشارات اسرا.
  11. _______ (۱۳۸۹)، تسنیم، قم، انتشارات اسرا.
  12. جوهری، ابونصر (۱۴۰۷)، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم.
  13. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (۱۴۲۲)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت.
  14. حسینی قزوینی، سیدمحمد (۱۳۸۷)، وهابیت از منظر عقل و شرع، قم، مؤسسه تحقیقاتی ولی عصر/، چاپ سوم.
  15. زمخشری، محمود بن عمر (۱۴۰۷)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب الاسلامیه.
  16. سبحانی تبریزی، جعفر (۱۳۷۴)، التوسّل، مفهومه و اقسامه و حکمه فی الشّریعة الاسلامیة، نشر مشعر.
  17. سیوطی، عبدالرحمان بن ابیبکر (۱۴۰۴)، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، مکتبة آیتالله المرعشی النجفی=.
  18. صدوق، محمد بن علی (۱۳۶۳)، عیون أخبار الرضا7، قم، نشرطوس.
  19. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر (بیتا)، دار احیاء التراث العربی.
  20. طبسی، نجمالدین (۱۳۹۲)، شناخت وهابیت، قم، دلیل ما، چاپ دوم.
  21. کلینی، محمد بن یعقوب (۱۳۸۷)، اصول کافی، تهران، جهانآرا.
  22. مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۳)، بحار الانوار، بیروت، چاپ دوم.
  23. مکارم شیرازی و دیگران (۱۳۷۴)، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه.
  24. مناقب، سیدمصطفی (۱۳۹۰)، توسل به اهل بیت: از نگاه قرآن و سنت، قم، بوستان کتاب.