بررسی تحلیلی و توصیفی از سفرنامه عتبات عراق از میرزا محمدابراهیم مشتری خراسانی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

چکیده

ابوسعید حاج میرزامحمدابراهیم خراسانی، متخلّص به مشتری، از احفاد مورخ نامدار و کارگزار بلندپایه عصر صفوی، میرزامحمدطاهر قزوینی، است. وی سال ١٢٦٤ قمری در جوار آستان قدس رضوی دیده به جهان گشود. کودکی شش ساله بود که همراه والدین به تهران کوچ کرد و از سنین نوجوانی تحت تعالیم و پرورش های سخنور مشهور عصر قاجاریه، میرزامحمدعلی سروش اصفهانی (که خود در محضر آیت الله سیدمحمدباقر شفتی تربیت شده بود)، ذوق ادبی و قریحه شعری خویش را شکوفا ساخت. او از فضای افراطی که شاعران معاصرش در مدح و تملق‌گویی درباریان به وجود آورده بودند، فاصله می گرفت و به انتقاد و ذمّ چاپلوسان می پرداخت. از وی آثاری منظوم بر جای مانده است.
این ادیب خوش ذوق این توفیق را داشت تا یک اربعین در جوار بارگاه علوی به دعا و ذکر و زیارت مشغول باشد. آن گاه از طراوت بارگاه ملکوتی کربلای معلا برخوردار شد و در کاظمین نیز توقفی داشت و سپس به سامرا رفت. وی این برنامه های روح بخش و کمال آفرین را در قالب گزارش های منثور و سروده های لطیفی، قلم‌بند کرد و پیش روی خوانندگان قرار داد.
 

کلیدواژه‌ها


مقدمه

سیر و سیاحت اگرچه با رنج ها و سختی هایی توأم است، اما به رغم خستگی هایی که به همراه دارد، فوایدی به ارمغان می آورد. مسافرت در سلامتی بدن، آرامش روان، دست یافتن به برکات و کسب تجارب مفید و مؤثر است؛ چنان که رسول اکرم۹ فرمودند: «سافروا تصحُّوا و تُرزقُوا»؛ (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۷۶، ص۲۲۱؛ محمدی ری شهری، ۱۳۸۹ش، ج۵، ص۳۰۸) «مسافرت کنید تا سالم بمانید و روزی داده شوید». بدیهی است اگر این سفر به قصد زیارت آستان های مقدس ـ آن هم با بصیرت و معرفت ـ صورت گیرد، طراوت معنویشْ دل و ذهن را صفا، و رایحه ملکوتی آنْ مشام جان را نوازش می دهد.

از روزگاران گذشته، سیاحانی دانشور و ادیب به انگیزه های گوناگون، دست به سیاحت زده و با ذوقی ادبی و توانایی های فکری و علمی، طی یادداشت هاییْ مشاهدات، ماجراها و رویدادهای سفر خویش را تدوین و تبویب کرده اند. در سفرنامه، مؤلف مشاهدات خویش را از اوضاع شهر و نقاطی که به آنها سفر کرده، شرح می دهد؛ مانند: آگاهی هایی از بناهای تاریخی، مساجد، آستان های مقدس، کتابخانه ها، بزرگان، آداب و رسوم مذهبی مردم، موقعیت جغرافیایی، جمعیت، آب وهوا و زبان اهالی آن مناطق. در واقع سفرنامه ها گنجینه هایی گران بها از اطلاعاتی هستند که به کمک آنها می توان به واقعیت هایی از اوضاع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی ادواری از تاریخ مردم یا منطقه ای پی بُرد که دستیابی به آنها از طریق منابع تاریخی و جغرافیایی میسّر نیست.

یکی از این سیّاحان زائر، حاج میرزامحمدابراهیم مشهدی است که از ذوق ادبی، قریحه ای سرشار و طبعی لطیف برخوردار بود. وی گزارش روزانه سفر خویش به حجاز و عتبات عراق ـ که در اواخر قرن سیزدهم هجری اتفاق افتاده ـ را به صورت منظوم و منثور نگاشته است که نسخه های مخطوطی از آن در کتابخانه های معتبر کشور نگاهداری می شود. بخش هایی از آن به کوشش خودش چاپ سنگی شده است. همچنین برخی پژوهشگران معاصر درباره طبع این مجموعه اهتمام ورزیده اند.

از نسل ادیبی دانشور و کارگزاری باکفایت

والد این سخنور نامدار عصر قاجاریه، که ابتدا ساکن شیراز بود، به نیشابور، از توابع خراسان، کوچ کرد و سپس در جوار آستان مقدس رضوی در مشهد مقدس اقامت گزید. نیای این شاعر خوش ذوق، یعنی میرزامحمدطاهر وحید قزوینی ـ که منشی، مورخ و وزیر روزگار شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی بود ـ اهل قزوین بود. (دیوان بیگی شیرازی، ۱۳۶۶ش، ج۳، ص۱۶۵۳) نسب وی با چهار واسطه به این کارگزار باکفایت و دانشور می رسد که شیخ آقابزرگ تهرانی او را وقایع نگار شاه طهماسب صفوی معرفی کرده است. (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۸ق، ج۹/۳، ص۱۰۴۶) حزین لاهیجی ـ که معاصر وحید قزوینی بود ـ می نویسد:

میرزامحمدطاهرْ یگانه روزگار، و از غایت اشتهار بینیاز از تعریف است. موطن و مولدش دارالسلطنه قزوین است. در بدایت حالْ تحصیل مقدمات علمیّه نمود و سرآمد ارباب علم استیفا شد و در مهارت و اقتدار به انشای حسن تحریر، بینظیر آفاق گشت. (حزین لاهیجی، ١٣٧٥ش، ص١٤١)

نصرآبادی، نیز نوشته است:

به قوت ادراک از جمیع علوم بهره وافی بُرده، در تربیت نظم قوه بدیهه اش به حدی است که تا کسی نام بیت برد، معمار خاطرش به دستیاری خاصه، به عمارت آن پرداخته است. چون جوهر قابلیت از مرآت جبهه اش نمایان بود، از طرف نواب خلیفه سلطان به منصب مجلس نویسی سرافرازی یافته، الیوم در آن منصب که برقد قابلیتش تشریف ایزدی است، کمال قرب و استقلال دارد. (نصرآبادی، ۱۳۶۱ش، ص۱۷)

میرزامحمدطاهر معروف به عمادالدوله، فرزند میرزاحسن خان قزوینی، از خاندانی است که سمت هایی در امور دیوانی داشتند. وی پس از دانش اندوزی و کسب مهارت در ادبیات، خوشنویسی، ترسُّل و سیاقْ وارد دستگاه حکومتی صفویه شد و در شمار کاتبان دیوانی در آمد و به تدریج نامی بر آورد. او در دوران صدارت میرزاتقی اعتمادالدوله معروف به ساروتقی، وزیر شاه صفی و شاه عباس دوّم، دستیار میرزاتقی شد. چون اعتمادالدوله سال ۱۰۵۵ هجری به قتل رسید، سیدعلاءالدین حسین (خلیفه سلطان) ـ که عهده دار صدارت شد ـ منصب واقعه نویسی را به وحید قزوینی تفویض کرد. او سرانجام پس از فوت شیخ علیخان زنگنه، وزیر شاه سلیمان صفوی، در سال ۱۱۰۱ هجری با لقب اعتمادالدوله وزیر اعظم این فرمانروای صفوی گردید و اوایل عهد شاه سلطان حسین صفوی، به دلیل کهولت سن، از این مقام کناره گیری کرد و سال ۱۱۱۰ هجری درگذشت.

این کارگزار سخنور و منشی ستوده خصال، علاوه بر دیوان شعر، آثاری به نثر دارد که مهم ترین آنها عباسنامه (در تاریخ ایام حکومت شاه عباس ثانی) است. مجموعه منشات او نیز توسط خودش تدوین گردید و سال ۱۲۴۳ هجری در کلکته هندوستان به طبع رسید. (صفا، ۱۳۷۳ش، ج۵/۲، ص۱۳۴۶-۱۳۴۸) تذکره نویسان، مورخان و رجال نگارانْ تبحر وی را در نظم و نثر ستوده اند و ابتکاراتش را در ایجاد مضامین بدیعْ کم نظیر دانسته اند و افزوده اند او شاعر دانشور و ادیبی گران مایه است که ایام چهار پادشاه دولت صفوی را درک کرد و به دلیل لیاقت، کاردانی و شایستگی های لازم، رتبه های دیوانی را پشت سر نهاد تا آنکه به مقام وزارت رسید. این نویسندگان، به خصوص فضلایی که عصر او را درک کرده اند، یادآور شده اند وحید قزوینی در طول حیات بابرکت خود ـ که به یک قرن بالغ گردید ـ با وجود عهده دار بودن مشاغل گوناگون، نزد فضلای معاصر خویش تحصیل علوم و معارف اسلامی می کرد و در به کمال رسانیدن فضایل و مکارم خود، کوشا بود. انصاف آن است که پرداختن به امور اداری و دیوانیْ مقامات علمی، معنوی و ادبی او را به حاشیه بُرده است و اگر ملازمت فرمانروایان را نداشت، هر آیینه در سلک افاضل نامدار در می آمد و در زمره دانشمندان آن عصر مطرح می گردید. (حزین لاهیجی، ۱۳۷۵ش، ص۱۴۲؛ گوپاموی، ۱۳۸۷ش، ص۷۵۵؛ واله، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۲۲۶۱؛ افشاری، ۱۳۹۲ش، ج۲، ص۷۱۶-۷۱۹)

رویش در روزگاری پریشان

سال ۱۲۶۲ هجری حسن خان سالارالدوله، پسردایی محمدشاه قاجار، به دلیل سالخوردگی پدر خود، الله یارخان آصف الدوله، نیابت حکومت خراسان را عهده دار بود؛ اما پس از مدتی علم طغیان برافراشت و ناامنی، آشفتگی و پریشانی را بر شمال شرق ایران، از جمله مشهد مقدس رضوی، حاکم ساخت. پدرش برای اصلاح روابط بین او و صدر اعظم آمد، ولی موفق به رفع منازعات نشد و راهی حجاز و عتبات عراق گردید.

سالار همچنان به شورش و التهاب آفرینی ادامه داد و با قوایی که به خصوص در قوچان فراهم کرده بود، تا سبزوار پیش راند. محمدشاه (۱۲۵۰-۱۲۶۴ق.) برادر خود، حمزه میرزاحشمت الدوله، را جهت فرمانروایی خراسان و برای دفع این آشوب فرستاد و او سالار را شکست داد. در همین اوضاع و احوالْ پادشاه مذکور درگذشت و پسرش، ناصرالدین میرزا، درحالی که نوجوانی شانزده ساله بود، به سلطنت رسید. کارگزاران کشوری و لشکری که از صدر اعظم وقت، حاج میرزاآقاسی، نفرت داشتند، خواستار برکناری وی بودند. او هم با رسیدن شاه به تهران، به حالت تبعید، عازم کربلا گردید. ناصرالدین شاه پیشکار خود، میرزاتقی خان امیرنظام، را به لقب اتابک اعظم ملقب کرد و او را به صدر اعظمی خویش برگزید؛ شخصیت کاردان و باکفایت و مدیری که هراس درباریان را برانگیخت و دولت انگلیس از کارنامه اش خشنود نبود؛ به همین دلیل با تحریک معاندان ـ که در رأس آنان مهد علیا، مادر شاه، قرار داشت ـ عزل و کشته شد. در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، خراسان همچنان از آشوب و شورش رنج می برد که با تدبیر و کیاست صدر اعظم وقتْ این فتنه خاموش شد. (مشکور، ۱۳۶۳ش، ص۲۶۴-۲۶۶؛ شاکری، ۱۳۶۵ش، ص۱۰۸؛ شمیم، ۱۳۷۵ش، ص۱۵۴-۱۵۵)

خانواده ای که از شیراز به خراسان مهاجرت کرده و در جوار آستان قدس رضوی مأوا گزیده بودند، از اینکه چنین اوضاعی این منطقه را در موجی از پریشانی فرو بُرده است، رنج می بُردند؛ ازاین رو به پیشگاه حضرت ثامن الحجج متوسل شده بودند تا آن فروغ هشتم سپهر امامت، مردم آن سامان را از این گرفتاری و مصیبت نجات دهد. سرانجام ابرهای تیره و تار مزبور کنار رفتند و اوضاع این خطه تا حدودی آرام گردید. در همین ایام که خانواده مشتری طوسی از بابت رفع فتنه شادمان بودند و سجده شکر به درگاه خداوند متعال به جای می آوردند، رویدادی نویدبخشْ آنان را مشعوف و مسرور ساخت؛ زیرا سال ۱۲۶۴ هجری صاحب فرزندی گردیدند که نام محمدابراهیم را برایش برگزیدند. این کودک شش بهار را در مشهد مقدس رضوی سپری کرد. آن گاه همراه خانواده راهی تهران شد و در این دیار سکونت گزید. (معلم حبیب آبادی، ۱۳۵۵ش، ج۵، ص۱۷۵۱؛ آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۸ق، ج۹/۳، ص۱۰۴۶؛ بامداد، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۲۱۴)

مربی سخنور و ستوده خصال

محمدابراهیم ـ که هنگام اقامت در تهران کودکی شش ساله بود ـ به موازات رشد و رویش، گرایش های ذوقی خود را بروز می داد و با ظرایف ادبی و احساسات لطیف سخنوران، انس و الفت پیدا می کرد و گاهی از زبان شعر تمایلات خویش را آشکار می ساخت. شخصیت شاعر و ادیبی که در شعله ور ساختن شراره های ذوق محمدابراهیم نقشی مؤثر و تعیین کننده داشت، میرزامحمدعلی متخلص به سروش اصفهانی بود. (بامداد، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۲۱۴) میرزاطاهر ـ دیباچه نگار اصفهانی، متخلص به شعری ـ می نویسد:

هنگامی که این نوجوان از مشهد به تهران آمد با شمس الشعرای اصفهانی خیلی مربوط و مأنوس شد و پیوسته در ظلل تربیت و عاطفه آن سپهر فصاحت به سر می بُرد و ساعتی از این فیض مهجور و محروم نبود. (منشی اصفهانی، ۱۲۷۲ق، ص۵۲۴)

سروش سال ۱۲۴۸ هجری در آبادی فروشان (یکی از سه منطقه ای که سده یا خمینی شهر کنونی را تشکیل می دهند) متولد گردید. او در سنین نوجوانی با هدایت خیرخواهانی از ارباب ذوق اصفهان به محضر آیت الله علامه بزرگوار حاج سیدمحمدباقر شفتی بیدآبادی اصفهانی معروف به حجةالاسلام سید شفتی ـ که متاع علم و ادب را بهترین خریدار بود ـ راه یافت و در عین ریاست مطلقه در امور دینی و حوزوی و اجرای احکام و حدود شرعی، به تشویق و تربیت شعرا و سخن سنجان عنایت و اهتمامی سزاوار داشت. (همایی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۴۵) میرزامحمد طباطبایی زواره ای متخلص به وفا، از افاضل شعرا و اصحاب سید شفتی، نوشته است:

آن موقع که سروش از فُروشان به زادگاهش آمد، اولین قصیده خود را در مدح وی به محضرش معروض داشت. اشعارش به واسطه مضامین عالی ـ که به خاطر فحول سخنوران کمتر در می آید ـ موجب تحیّر فضلای سخن شناس و مورد عنایات جناب سید گردید. (وفای زواره ای، ۱۳۸۵ش، ص۲۰۰-۲۰۱)

سروش را طبعی آزادمنش، رویی خوش و خویی موافق بود و به مقتضای روح شاعری، سطح فهم و فکرش بر اقرانش برتری داشت؛ بدین سبب اهل ذوق و ادب به معاشرتش رغبت داشتند. این خصال ستوده، آتش حسادت و سعایت گروهی تنگ نظر تُنُک مایه را برانگیخت. آنان در صدد بودند وی را نزد آن فقیه والامقام و عالم ربّانی، بدنام سازند؛ اما تیرشان به
سنگ خورد؛ زیرا سید شفتی در صدد بررسی اتهامات واهی دشمنان سروش برآمد و
سرانجام بر ایشان ثابت شد که حسودان بداندیش و سبک ساران مقدس مآب سعایت و تضریب کرده اند. پس در تربیت سروش افزون تر از گذشته اهتمام ورزید و او را به محضر خود تقرّب داد.

سروش در پرتو حمایت و عنایت این سیّد معظم و دانشمند مکَرم، پا به دایره شهرت نهاد و در میان سخنوران و اهل طبعِ اصفهان، شهرتی به هم رسانیده؛ چنان که آوازه اش به دیگر نواحی و حتی دربار فرمانروایان قاجاریه رسید و در سراسر ایران سرشناس گردید.
در این حال به نواحی گوناگون این سرزمین سفر کرد. اما همزمان با جلوس ناصرالدین شاه
به تخت سلطنت، عازم تهران شد و از سوی دربار این فرمانروای قاجاری، ملقّب به شمس الشعرا گردید. سروش در پرتو پرورش ها و حمایت های سید شفتی، قریحه و توانایی ذوقی و قدرت سخنوری خود را غالباً در مسیر مدح، مناقب، فضایل و مراثی خاندان عصمت و طهارت: به کار گرفت و در این راستا آثاری ماندگار و باارزش از خود به یادگار نهاد. این آثار عبارت اند از:

۱. مثنوی بحر متقارب، در مقتل و مراثی حضرت خامس آل عبا سیدالشهدا۷ که به نام هزار بیت سروش در مطبعه سنگی چاپ شده است. در این سروده ها حقایق واقعه کربلا بر اساس مآخذ معتبر و مدارک صحیح به تصویر کشیده شده است.

۲. غزوات حضرت امیرالمؤنین۷، در قالب مثنوی بحر متقارب، و در حدود هزار بیت است که تاکنون به چاپ نرسیده است.

۳. شمس المناقب، حاوی دو هزار بیت از قصاید سروش در ذکر فضایل و وصف مناقب رسول اکرم۹ و ائمه هدی: است که به همت حاج میرزامحمدابراهیم طوسی، از خواص شاگردان و ارادتمندان سروش، جمع آوری و مطبوع گردیده است. مرحوم مشتری طوسی در نوشته ای پشت دیوان سروش مورخ محرم الحرام ۱۲۷۴ هجری آرزو می کند که این دو هزار بیت را محض ذخیره ثواب آخرت خویش به طبع برساند.

۴. روضةالانوار، در مراثی حماسه باشکوه عاشورا و فاجعه کربلاست. این اشعار حزن انگیز، اما دارای محتوای آموزنده، به اشاره صدر اعظم وقت، امیرکبیر، به منظور قرار گرفتن جای اشعار سُست و موهن و عامیانه، که در آن ایام مرسوم بوده، سروده شده است و حال و ذوقی ویژه دارد.

حاج میرزامحمدابراهیم مشتری طوسی با همّت و اشتیاق خویش زیر نظر استاد خود، سروش، بین سنوات ۱۲۷۰ تا ۱۲۷۴ هجری برای اولین بار دیوان سروش را جمع آوری و تدوین کرد. این شاعر، پشت دیوان سروش نوشته است:

این بنده ستایشگر نوآموز دبستان سخن و فدوی استادان کهن در سنه ۱۲۷۰ هجری از ارض قدس ـ که وطن اصلی است ـ به دارالملک (تهران) آمد. کاتب این کتاب مستطاب که حاوی اشعار آبدار مرحوم افصح الشعرا میرزامحمدعلی متخلّص به سروش است، کمترین اقل الشعرا ابراهیم متخلص به مشتری طوسی است. از خوانندگان و بینندگان التماس دعا دارم که آن استاد بزرگوار را به طلب مغفرتی یاد، و این ذرّه بیمقدار را به دعای خیر شاد نمائید. در نگارش اشعار مناقب آن مرحوم که در مدح و نعت حضرت رسول اکرم۹ و مولای متقیان۷ از عقیده پاک سروده، اَجر اُخروی ملاحظه کردیم. دو هزار بیت از مناقب و مدایح ائمه: را که علی حدّه نسخه کرده ام، به بعضی از مردمان پاک اعتقاد داده ام که نوشته اند. از لطف پروردگار اُمیدوارم که توفیق دهد این دو هزار بیت را چاپ کنم. میرزامشتری به این آرزوی خویش رسید و شمس المناقب سروش را به طبع رسانید و قسمتی از اشعار خود را ضمیمه آن، چاپ سنگی زد. (همایی، ۱۳۶۹ش، ص۴۵۸-۴۶۳)

بنابراین مُربی میرزامحمدابراهیم خراسانی شیرازی، سخنوری ستوده خصال است که بسیاری از سروده های خود را به وصف کمالات، مکارم و منقبت خاندان عصمت و طهارت: اختصاص داده و این ویژگی مبیّن آن است که وی درباره عترت نبی اکرم۹ ارادتی توأم با معرفت و بصیرت داشته و ذوق ادبی خویش را مصرُوف این عطوفت عالمانه کرده است. همچنین این شاعر نیکوسیرت در پرتو تعالیم و تربیت های عالم، فقیه کامل، محقق مدقق، علامه مُتّبحر، جامع معقول و منقول، حاوی فروغ و اصول و مجتهد خبیر و بصیرْ ذوق خود را به شکوفایی باشکوهی رسانیده است. این مرزبان حماسه های جاوید تشیع و سنگردار ارزش های قرآنی و روایی، در عتبات عراق به ارتفاعات فقاهت و فرزانگی صعود کرد؛ چراکه در کربلای معلا محضر آیات ارجمند وحید بهبهانی و سیدعلی طباطبایی (صاحب ریاض المسائل) را درک، و در نجف اشرف خدمت علامه سیدمحمدمهدی بحرالعلوم و عالم بزرگوار شیخ جعفر کاشف الغطا تلمذ کرد و در کاظمین از حوزه درسی محقق مقدس، فقیه زاهد و ادیب شاعر، سیدمحسن اعرجی کاظمینی، فیض بُرد. (مهدوی، ۱۳۶۸ش، ج۱، ص۲۰و۶۲؛ موسوی خوانساری، ۱۳۹۲ق، ج۲، ص۹۹-۱۰۴؛ مُدّرس تبریزی، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۶-۲۸)

طلوع در سپهر ادب و فرهنگ

ابوسعید حاج میرزامحمدابراهیم به تدریج طبع خود را آزمود و در شعر و شاعری توانایی هایی به دست آورد. او در اشعار خویش، مشتری تخلص می نمود که به ستاره ای با همین عنوان اشاره دارد که به آن، سعد اکبر هم گفته اند. چندین سخنور دیگر هم با این تخلصْ شعر می سروده اند؛ همچون: مشتری استرآبادی، مشتری شیرازی، مشتری فراهانی، مشتری کشمیری. در کتب تذکره، منابع رجالی و تاریخی از وی به عنوان نجم الشعرا ملقب به ضیاءالدین و نیز حسام الشعرا سخن گفته اند (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۸ق، ج۹/۳، ص۱۰۴۶؛ معلم حبیب آبادی، ۱۳۵۵ش، ج۵، ص۱۷۵۱؛ خیام پور، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۸۴۵)؛ چنان که میرزامحمدحسن خان اعتمادالسلطنه می نویسد:

حاج میرزامحمدابراهیم شاعر که مشتری تخلص داشت و ملقب به حسام الشعرا بود، از مردم مشهد بود؛ ولی در دارالخلافه تهران می نشست. ما بین سخنوران وقت، به استادی و تتبع تام مسلم بود. در علم قافیه و عروض از اجلّه اساتید محسوب می گردید. (اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۷۹)

معلم حبیب آبادی نیز می نویسد:

ابوسعید حسام الشعرا حاج میرزامحمدابراهیم از احفاد میرزاطاهر وحید وقایع نگار شاه طهماسب صفوی از شاعران معروف عصر خویش بوده که در تهران سکونت اختیار کرده و در دستگاه سلطنتی راه یافته و از شعرای دربار ناصری به شمار آمده است. (معلم حبیب آبادی، ۱۳۵۵ش، ج۵، ص۱۷۵۱-۱۷۵۲)

دیوان بیگی شیرازی، مؤلف حدیقة الشعراء، نوشته است:

میرزاابراهیم مشتری خراسانی در تهران از معارف شعراست و فقیر ملاقاتش کرده و خوش احوالش یافته ام. از آنها که بیشتر با او معاشرت کرده اند، می شنوم که بسیار صحیح العقیده و پاک نظر، محرم و مهربان است و همه شعر را خوب می گوید، الا اینکه لاعلاج به هَجو بیشتر می کوشد. در ایامی که دیوان بیگی مقیم کرمانشاه بود، طی مکتوبی که توسط گوهری تبریزی برای این شاعر فرستاد، در سروده ای او را چنین وصف کرده بود:

ای مشتری ستوده احوال

فرخ سیر و حمیده افعال

شایسته بزم اهل بینش

محبوب تمام آفرینش

کامروز وحید عصر خویشی

از جمله سخنوران تو بیشی

من بنده که مخلص قدیمم

مهر تو هماره در صمیمم

آن گاه این تذکره نویس دانشور و پرآوازه قرن سیزدهم هجری از مشتری طوسی استمداد می طلبد تا او را در جمع آوری نمونه اشعار شاعران معاصر و شرح حال آنان یاری کند:

عزمم شده جزم جمع اشعار

از زمره شاعران احرار

لیکن نرود زپیش کاری

بی همرهی رفیق و یاری

دارم زتو چشم اینکه چندی

همت به حمایتم ببندی

تابو که زعون چون تو یاری

از پیش برم خجسته کاری

زین کار زمن نشان بماند

هم نام تو جاودان بماند

هنگامی که مکتوب دیوان بیگی به دست او می رسد، از کسالتی صعب رنج می بُرد. با این حال جوابی به وسیله میرزاگوهری نوشته و در آن، ضمن اظهار فروتنی، یادآور شده بود شعرای حال (کنونی) چهار طبقه اند:

۱. طبقه اول: عده ای که برای تفنن و امتحان طبع، شعر می گویند و راضی نمی باشند نامشان در تذکره ها نوشته شود؛

۲. طبقه دوم. امثال این بنده از شعر اطلاع داریم؛ ولی روزگار به فلاکت می گذرانیم. هیچ لازم نیست با حالت بی نوانی در تذکره اسمی از ما بُرده شود؛

۳. طبقه سوم: گدا شاعرند؛ نه از قواعد شعر خبری دارند و نه آبرو را ملاحظه می کنند. برای یک قِران بلکه ده شاهی. دیگران را بدنام کرده اند. از این قبیل در تهران خیلی هستند؛

۴. طبقه چهارم: اطفالی که هر شب از محفل کهنه شاعری برمی خیزند و روز، شعرش را به نام خویش می خوانند. (دیوان بیگی شیرازی، ۱۳۶۶ش، ج۳، ص۱۶۴+-۱۶۴۹)

مشتری طوسی هنگامی که در جمع شاعران و سخنوران تهران به شهرت رسید، از اینکه عده ای از اقرانش به مدح و ستایش درباریان و کارگزاران حکومتی می پرداختند و برای تقرب به امیران ظالم و دریافت مبالغی، به چاپلوسی و تملقگویی شاهزادگان و اعیان و اشرافِ فروغلتیده در عیاشی و میگساریْ روی آوردند، به شدت ناراحت بود و از این فضای آلوده ای که بر محافل فرهنگی و ادبی سایه افکنده بود، رنج می بُرد. او در سروده ای به این اوضاع اسفبار اشاره ای دارد:

خوشا آنکه بخت کشد رخت زی خراسانم

چرا که زآمدن شهر ری پشیمانم

از آن زمان که رسیدم در این دیار خراب

درستگویی در قید کُند و زندانم

مرا نباشد جز مدح گستری هنری

وز آن هنر نبود سود غیر حرمانم

زمدح کام فروبسته ام چو نگشاید

به هجو کوشم و کس نیست مرد میدانم

(همان، ج۳، ص۱۶۴۶-۱۶۴۹)

وی که بر اساس تربیت های خانوادگی و قرار گرفتن تحت تعالیم ادیبی خجسته خصال، این روند آفت زا و نهج آلوده را برنمی تابید، از زبان شعر به نقد و انتقاد و مذمت مداحان جرثومه های جور و فساد پرداخت. چون با این گونه شاعران روبه رو می شد، به لسان طنز و هجو با آنان مهاجات داشت و به طعن و ذَّمشان می پرداخت. مشتری با شاعران ذیل جدال، محاضره، محادثه و مهاجه داشت و بین او و آنان سؤال و جواب ها و گفت وگوهایی به صورت منظوم و در قالب طنز و هجو صورت می گرفت:

۱. میرزاحسن مایل افشار: وی مدت ها در امور دیوانی مشغول فعالیت بود و در وزارت امور خارجه انشا می کرد. مدتی در بندر لنگه بر حسب مأموریتی که عهده دار بود، اقامت داشت تا آنکه جنبه های ذوق شاعری در او غالب آمد و طبع آزمایی نمود تا مهارت های لازم را در سخنوری به دست آورد و در اشعار مایل تخلص می کرد. اما غالباً از طریق بذله گویی اقشاری از مردم را آزرده و ناراحت می ساخت. رفته رفته به این شیوه مذموم پی بُرد و از روش مذکور دست برداشت و برای جبران این لغزش ها و سیئات، مجموعه ای در مدح و منقبت ائمه اطهار: و نیز مرثیه های سوزناک و بامحتوایی درباره حوادث کربلا و وقایع عاشورا و مظلومیت های حضرت سیدالشهدا۷ سرود. رقیب و حریف او در هجوگویی، میرزامشتری خراسانی بود. این دو نفر با یکدیگر مجادله منظوم به صورت هجائیه داشتند. میرزامحمدابراهیم مشتری خراسانی از اینکه شاعر مذکور برای تحصیل معاش و خوشامدگویی درباریان قاجاریه و محض انبساط خاطر شاهزادگانْ اوقات خود را صرف اشعار رکیک می کرد، عصبانی شده بود. (همان، ج۳، ص۱۵۰۳؛ بامداد، ۱۳۷۱ش، ج۶، ص۷۹؛ اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۷۹)

۲. خاقانی شیرازی محلاتی: میرزاحبیب الله خاقانی نخست در شیراز اقامت داشت. سپس همراه برادر خود، فرج الله، به شهر محلات رفت و در آن دیار کسب فضل و ادب کرد و ذوق شعری خود را شکوفا ساخت. او با این توانایی در سخنوری عازم تهران شد و به واسطه عبدالعلی خان ادیب قصیده ای در مدح ناصرالدین شاه گفت که مقبول واقع شد و از سوی این شاه قاجار به خاقانی ملقّب گردید. میرزاابراهیم مشتری در سروده ای هجوگونه به ملاقاتش پرداخت و او را خاقانی دروغی نامید؛ به گونه ای که وی با همین لقب شهرت یافت؛ زیرا خاقانی، فرمانروای عیاش و ستمگر مذکور را ناصرالدین، و صدر اعظم او، میرزاآقاخان نوری را با آن کارنامه سیاهْ نصرالله نامید. ناگفته نماند؛ خاقانی در مدح، مناقب و مکارم ائمه: اشعاری دارد؛ اما متاسفانه وی در این مدایح کوشیده است زمامداران خودسر قاجاریه را با آن وجودهای مقدس در یک مسیر قرار دهد!؟

دین پیغمبر ز شمشیر علی زینت گرفت

اعتمادالدوله نصرالله آقاخان راد

همچو ملک شهریار از کلک این صدر کبیر

اَن نکو نسل ابوالصلت و وزیر دلپذیر

(منشی اصفهانی، ۱۲۷۲ق، ص۱۷۴؛ هدایت، ۱۳۴۰ش، ص۲۴۰؛ اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۰۵؛ آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۲۸۱؛ دیوان بیگی شیرازی، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۵۱۸)

۳. فروغی اصفهانی: نباید او را با فروغی بسطامی یکی گرفت؛ بلکه منظور میرزامحمدحسین متخلص فروغی، فرزند آقامحمدمهدی ارباب فرزند آقامحمدرضا اصفهانی، و پدر محمدعلی ذکاءالملک فروغی، کارگزار و نخست وزیر رژیم پهلوی اول و دوم است. وی سال ۱۲۵۵قمری (۱۲۱۸ش) در اصفهان متولد شد. او چندی در کرمان به مدح شاهزاده عمیدالدوله کیومرث میرزا پرداخت و قصایدی به نامش سرود، در آن اوقاتْ تخلصش فدایی بود. پس از آن به کرمانشاه رفت و مدایحی به نام شاهزاده عمادالدوله و اولادش سرود. در آن موقع ادیب تخلّص داشت. سپس به صوب تهران حرکت کرد و در دارالترجمه و دارالطباعه پایتخت ـ که زیر نظر محمدحسن خان اعتمادالسلطنه اداره می شد ـ به فعالیت پرداخت و آثاری نگاشت و چون اشعاری در مدح ناصرالدین شاه سرود، از سوی این سلطان جائر به فروغی معروف شد. همچنین ایشان مدتی تحت سرپرستی صنیع الدوله منشی و مصصح نشریات دولت ایران بود. (دیوان بیگی شیرازی، ۱۳۶۶ش، ج۲، ص۱۲۳۸-۱۲۳۹؛ همایی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۶۷-۴۶۸؛ معلم حبیب آبادی، ۱۳۵۵ش، ج۵، ص۱۴۹۱-۱۴۹۲) اعتمادالسلطنه درباره اش می نویسد:

در قوت عقل و سعه خلق و صفای منظر و اتفاق عقیدت و لطف قریحت و کثرت تجارب و سیاحت نوادر و عجایب، بسیار کم نظیر است و سال ها می گذرد که با مؤلف همراه و همراز، و در زحمات و صدمات سهیم می باشد. ریاست دارالطباعه و نظم دارالترجمه دولتی امروز با اوست. دیوان بلاغت، بنیانش تحت طبع می باشد. (اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۹۸)

برخلاف محمدحسین فروغی که تمامی توانایی ها و ظرفیت های علمی، فکری و ادبی خود را برای تحکیم پایه های قاجاریه به کار گرفته بود، پدرش محمدمهدی ارباب ـ که مردی فاضل، ادیب و تحصیلکرده بود و با علما و حوزویان اصفهان همچون میرزامحمدعلی امام جمعه اصفهان و میرزاعلی منشی انصاری اصفهانی روابط دوستانه و معاشرتی گرم داشت ـ نسبت به ائمه هدی، امامزادگان و سادات اظهار خلوص می کرد و با وجود اینکه عقاید خرافی و باورهای عامیانه را درباره این ستارگان درخشان بدون تحقیق و تتّبع باور نمیکرد و نمیپذیرفت، هنگامی که در ۱۴ جمادی الاول ۱۲۹۹ هجری در مدرسه شفیعه محله دردشت اصفهان دختری نابینا بر اثر توسّل به حضرت امام حسین۷ شفا پیدا کرد و این اتفاق در سطح شهر انتشار یافت، آقامحمدمهدی در صدد ارزیابی و بررسی این خبر بر آمد و چون به صحت و درستی آن اطمینان کامل پیدا کرد، آن را با شرح و تفصیل هرچه تمام تر در کتاب خود آورد. همین موضوع از مراتب خلوص و صفای عقیده اش نسبت به خاندان طهارت حکایت دارد. (ارباب اصفهانی، ۱۳۶۸ش، ص ب و ح و ۲۸۲تا۲۸۷)

میراثی ماندگار

مشتری طوسی نمی خواست مداح درباریان، شاهزادگان و حاکمان قاجاری باشد؛ به دلیل همین و به خاطر داشتن روحیّه و مشی انتقادی، به مناصب حکومتی، مقام، جاه و زر دست نیافت و به لحاظ وضع معیشتی با گرفتاری ها و مشقت هایی روبه رو بود تا آنکه در ذی حجه ۱۳۰۵قمری درگذشت. (معلم حبیب آبادی، ۱۳۵۵ش، ج۵، ص۱۷۵۲؛ دیوان بیگی شیرازی، ۱۳۶۶ش، ج۳، ص۱۶۵۲)

از وی میراث مکتوبی در قلمرو فرهنگ و ادب بر جای مانده که عبارت اند از:

۱. دیوان اشعار. شیخ آقابزرگ تهرانی می گوید بر نسخه ای از دیوان ابوسعید حسام الشعرا محمدابراهیم مشهدی متخلّص به مشتری، دست یافتم که خود شاعر سال ۱۲۹۹ هجری آن را نگاشته است. این اثر مخطوط نزد فخرالدین نصیری نگهداری می شد. این کتاب پژوه و نسخه شناس دانشور، دو نسخه خطی از دیوان مشتری را در کتابخانه ملک ملاحظه کرده است. (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۸ق، ج۹/۳، ص۱۰۴۶) همچنین نسخی از دیوانش در کتابخانه های مجلس شورای اسلامی، دانشگاه تهران، آستان قدس رضوی و کتابخانه ملّی ملک نگهداری می شود. (ابن یوسف شیرازی، ۱۳۵۳ش، ج۳، ص۴۱۵؛ دانش پژوه، ۱۳۴۰ش، ج۱۲، ص۲۷۸۸و ج۱۵، ص۲۱۸؛ افشار یزدی و دیگران، ۱۳۵۴ش، ج۳، ص۴۶۶)

در آغاز نسخه خطی دیوان مشتری طوسی ـ که به شماره ۱۳۳۰۷ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می شود ـ آمده است:

نجم الشعرا نامش محمدابراهیم، لقبش ضیاءالدین، تخلّصش مشتری، مسقط الرأسش مشهد مقدس حضرت رضا، علیه آلاف التحیة والثناء، پدرش از خاک شیراز جنت طراز، از طرف مادر منتهی می شود به وزیر شاه طهماسب صفوی میرزاطاهر وحید.

در همین مقدمه به چگونگی حیات فکری و ادبی وی و محبوبیتش نزد بزرگان، سیاحت ها و اقامت های طولانی او در عتبات عراق و نیز سفر حج وی اشاره شده است. (مشتری طوسی، (بی تا)، دیوان اشعار، مخطوط، شماره ۱۳۳۰۷، آغاز کتاب)

۲. فضایل العشق در تاریخ مشتاقین: این اثر، به مجالس العشاق شباهت دارد.

۳. هجو معلم خانه.

۴. هجو بغداد.

۵. مثنوی مرآت العشق.

۶. مصباح حسینی: شیخ آقابزرگ تهرانی نسخه ای از آن را در کتابخانه ملی ملک دیده است. مؤلف در این اثر در قالب مثنوی درباره امام حسین۷، حماسه عاشورا و فجایع کربلا اشعاری را سروده است. (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۸ق، ج۱۹، ص۲۹۲و۲۹۷ و ج۲۱، ص۱۰۶)

۷. سفرنامه منظوم مکه یا سفرنامه حجاز: در دیوان شمس الشعرا میرزامحمدخان سروش تحت عنوان شمس المناقب (مناقب معصومین) مطلبی با عنوان مختصری از سفرنامه در تمجید پروردگار به توفیق یافتن حاجی مشتری به مکه معظمه درج شده که این متن سال ۱۳۰۰ هجری در تهران چاپ سنگی شده است؛ اما زمان حج گزاری مشتری طوسی، سال ۱۲۹۷ هجری است. همچنین در دیوان شعر او ـ که نسخه خطی آن به شماره ۱۳۳۰۷ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی مضبوط است ـ از برگ ۶۰ تا ۸۲ این سفرنامه آمده است. رسول جعفریان به چاپ آن اقدام کرده است. (مشتری طوسی، ۱۳۸۸ش، ج۱۸، ص۹۳-۱۲۱؛ همو، ۱۳۸۹ش، ج۴، ص۴۱۵-۴۳۵)

همچنین گزارشی از سفرنامه مشتری طوسی به سرزمین حجاز که آغاز آن در سال ۱۲۹۷ هجری است و ترکیبی از متن منظوم و منثور است، به خط مؤلف، به شماره ۱۳۱۰۴ در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی نگهداری می شود. البته در این اثر مخطوط، حدود سی برگ که باید در آن گزارش مراسم حج و زیارت مدینةالنبی می آمد، سفید و نانوشته مانده است. ولی در خاتمه نسخه، گزارش مختصر و منظوم این سفر عبادی و زیارتی، خطاب به فرزند شاعر درج گردیده که اگرچه کاستی هایی دارد، اما مراسم حج تا روز عید قربان، در آن گزارش شده است. (مرعشی نجفی و موسوی، ۱۳۸۴ش، ج۳۳، ص۲۰۳-۲۰۴)

گزارشی باارزش

حسام الشعرا میرزامحمدابراهیم مشهدی از دهه سوم شعبان المعظم ۱۲۹۷ هجری، سفری را از تهران به سوی حجاز و عتبات عالیات عراق آغاز کرد و پس از طی منازل متعدد، این سیاحت را در هفتم محرم الحرام ۱۲۹۸ به انجام رسانید. مسیرهای پیموده شده وی عبارت اند از: تهران، شهرستان ری و حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، قم، کاشان، اصفهان، مهیار، شهرضا (قمشه)، آبادی ده کردو، زرقان فارس، شیراز، بوشهر، بندر عباس، بندر جّده، مکه، مدینه، نجف اشرف، خان شور، کربلای معلی، شهر مسیب، کاظمین، بغداد، بعقوبه، سامرا، وان، قزل رباط و خانقین. او هنگام بازگشت، از طریق نواحی شمال عراق به ماهی دشت قدم نهاد و از آنجا وارد کرمانشاه شد و با عبور از شهرهای بیستون، صحنه، کنگاور، فرسفج، نهنج، دیزآباد، ساروق (از توابع استان مرکزی)، سیاوشان و جهرود به قم رفت و پس از زیارت آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه۳ عازم ری و تهران گردید.

مشتری طوسی از این سفر خود، گزارش روزانه تهیه کرد و به مقتضای اماکن و نقاطی که در آنها توقف یا از آنها عبور می کرد و نیز رخدادهایی که مشاهده می کرد، سروده هایی را از خود یا دیگر شاعران، مُنضم این سفرنامه کرد و در خاتمه، آنها را به صورت فشرده و در قالب نظم برای فرزند خود، عبدالوهاب ـ که ساکن مشهد مقدس رضوی بوده ـ فرستاد. مؤلف بخشی از این سیاحتنامه را همراه دو هزار بیت از اشعار استاد و مربی عالیقدر خود، میرزامحمدعلی سروش اصفهانی ملقب به شمس الشعرا، ـ که در ذکر فضایل، مکارم و مناقب رسول اکرم۹ و ائمه هدی: است و به شمس المناقب مشهور است ـ در سال ۱۳۰۱ هجری چاپ سنگی کرده است. نسخه ای از این اثر که در ۱۳۵ برگ جیبی تنظیم، و به کوشش فاضل محقق جناب آقای میرمحمود موسوی در مجموعه میراث شهاب چاپ شده است، در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی نگهداری می شود. (شیخ آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۸ق، ج۹/۳، ص۱۰۴۶؛ همایی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۵۹؛ حسام الشعراء مشتری، میراث شهاب، شماره ۶۳-۶۴، ص۱۴۳)

آغاز سفر و نخستین منزل

میرزامحمدابراهیم مشهدی شیرازی، روزنامه سفر حجاز و عتبات خود را با حمد و ستایش خداوند متعال به شیوه ای ادبی و با استمداد از آیات قرآن شروع می کند. او می نویسد:

حمد و نیایشی که لوابع انوار لطیف و کرم، از طوالع روح با عروجش، در آسمان جود و همم، درخشیدن پذیرد، نثار بارگاه ملک الملوکی است توانا که دست قدرتش قصر منیع و سطح رفیع افلاک را بیواسطه آلت و رابطه ملامت برافراشته و خامه قدرتش صفحه زمین را به نقش های ملوّن و موشّح برنگاشته است.

آن گاه از مناقب خاتم پیامبران و عترت او سخن می گوید:

جواهر زواهر صلوات زاکیات، نثار روضه پرنور خواجه کاینات:

کار فرمای نه افلاک محمد که زدند

کوس پیغمبریش بر زیر هفت اورنگ

منکر و معترف فضلش آمد دو نبات

این یکی نیشکر و آن دگری گشت شرنگ

و منقبت بیپایان بر ابن عمّ و دامادش، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب:

امیرالمؤمنین حیدر سپه سالار پیغمبر

که هستند آفرینش قطره ای از بحر احسانش

و بر اولاد امجادش صلوات علیهم اجمعین

جهان به دریا ماند چهار سوزده موج

علی و آلش بر وی سفینه های نجات

زمانه چون ظلمات است کس بدر نرود

مگر به مشعله نورشان از این ظلمات

(حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۵-۱۴۸)

این مطالب اشاره دارد به حدیث متواتر رسول اکرم۹ که این گونه گوهرافشانی کرده اند:

«اِنَّ مَثَلَ اَهلِ بیتی فی اُمّتی کَمَثَل ِسَفینَة نُوح مَن رَکبَها نَجی وَ مَن تَخَلّفَ عنها غَرَق. (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۲۳، ص۱۰۵، محمدی ری شهری، ۱۳۸۹ش، ج۱، ص۲۵۰)

اهل بیت من در میان امتم همچون کشتی نوح است: هر کس بر آن سوار شود، نجات یابد و آنکه به این کشتی پناه نبرد، غرق می شود.

میرزا محمدابراهیم سپس متذکر می گردد:

امّا بعد چون این نوآموز دبستان سخن و بنده استادان کهن، محمدابراهیم، متخلص به مشتری طوسی، از عنایت و تفضلات الهیْ خود را مستغنی و مستطیع دید، (پس) دامن همت بر کمر زده، به جهت زیارت مصمم گردید. با اطمینان خاطر از دیوان افصح الشعراء خواجه (حافظ شیرازی) تفأل زدم، چنین فرمود:

خوش خبر باش ای نسیم شمال

که به ما می رسد زمان وصال

سایه افکند حالیا شب هجر

تا چه بازند شب روان خیال

خرسند گشته، با رأی زرّین و عزمی متین در عشر آخر شهر شعبان ۱۲۹۷، از دولتسرای قبلة السادات، کهف الحاج، حاج میرزاجوادآقا، که منزلم بود، مصّمم راه شدم. با جمعی از آقایان که حضور داشتند، وداع نمودم. جناب حاجی آقا دعای سفر قرائت فرمودند. پنج شنبه ۲۷ شعبان، با قلبی شاکر و جسمی صابر و لسانی ذاکر به حرم حضرت امامزاده واجب التعظیم شاه عبدالعظیم نقل تحویل کردم. آقامیرزامحمدحسین آقا، میرزا محمد، میرزاغلامعلی و آقای میرزاکاظم و میرزاابوالحسن معلم و میرزاعلی ناظر که به مشایعت آمده بودند، مجدداً وداع کرده، در چهار ساعتی، شب جمعه بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم۷ با مادر میرزا محمد خدابنده لو، در کجاوه نشسته، پسرش و حاجی بابای عرب تعزیه خوان هم، رفیق راه و سرنشین هستند، به طرف «کناره کرد» راندیم. (حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۷-۱۵۰)

سیاحتی فرحزا و روح افزا

مشتری و همراهان، جمعه ۲۸ شعبان المعظم را تا شب هنگام در آبادی کناره کرد (از توابع شهرستان تهران و واقع در جنوب آن) به منزل سوم، در حوض سلطان در چهل کیلومتری شمال قم و ۸۵ کیلومتری جنوب تهران کوچ کرد. در آنجا قافله های متعددی را دید که عازم قم، کاشان، اصفهان، شیراز و عتبات عالیات عراق بودند. شب اول ماه مبارک، مسافران مذکور به سفر خود ادامه دادند و در طلوع آفتاب غُرّه این ماه عبادت و تزکیه، به قم رسیدند و در کاروانسرای بیگدلی فرود آمدند. آنان بعد از ظهر به حرم مطهر مشرف گردیده، پس از زیارت، شریف مشتری طوسی برای تمامی دوستان دعا کرد و این قطعه را سرود:

خوشا هوای خرّم شادی فزای قم

گویی سرشک مُشک ختن با هوای قم

یک ره به چشم دل نظر کن که بنگری

عرش خدای در حرم کبریای قم

در باغ خُلد فخر کند آدم صفی

از خوبی و طراوت و لطف و صفای قم

در مشهد مقدس و قم نور واحدند

جانم فدای مشهد باد و فدای قم

ای«مشتری» حیات ابد گر طلب کنی

هر روز و شب بگوی مدیح و ثنای قم

او و یارانش نماز مغرب و عشا را در حرم کریمه اهل بیت: خوانده، به منزل بازگشتند. آنان سحرگاهان روز بعد به طی طریق ادامه دادند و پس از پشت سر نهادن آبادی های لنگرود (از توابع قم و در ده کیلومتری آن) و سن سن (روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان کاشان و جزء دهستان میان دشت)، چهارشنبه چهارم ماه مبارک رمضان، هنگام طلوع آفتاب به کاشان وارد شدند. روز بعد را در منزل قُهرود (از توابع بخش قمصر شهرستان کاشان) به سر بُردند و چون به لحاظ آب وهوا و پوشش گیاهی، صفای ویژه ای داشت، در آنجا قدری استراحت و رفع خستگی کردند. آن گاه به راه خویش ادامه دادند تا آنکه یکشنبه، هشتم ماه مبارک رمضان، در اصفهان فرود آمدند. مشتری طوسی در این شهر ـ ضمن بازدید از مساجد، مراکز علوم دینی و آثار تاریخی ـ با برخی دوستان ادیب و شاعر دیدارهایی داشت. سپس با گذر از منازلی چون مرغ، مهیار، شهرضا (قمشه)، یزدخواست و ده کردو (سرحد عشایر قشقایی)، به امامزاده اسماعیل رسیدند. محمدابراهیم مشتری می نویسد:

این منزل مایه سعادت اهل قافله شده؛ چون که شب احیا و نوزدهم ماه مبارک است، از ثواب ذُرّیه رسول اکرم۹ بهره مند خواهیم شد. بر آنهایی که در اماکن متبرکه هستند، رشک بُردم. خداوند نصیب کند ما هم به این نعمت سرافراز شویم. مردم [مجاور] امامزاده، همه از سادات هستند. [به همین دلیل] به دیوانْ مالیات نمیدهند. صفویه ایشان را [از مالیات] معاف داشته است. باغ های خوب، آباد، پرانگور و انجیر دارند. کمتر فقیر میان این حضرات هست. از برکت امامزاده، در منزل امامزاده خیلی خوش گذشت. یادگاری هم در ایوان امامزاده نوشتم:

دلا دنیا بود ویران، سرای دون و پُر دشمن

کنی چون جغد تا چند اندرین ویرانسرا مسکن

گر از مکرو فریب خود تو را یک روز خنداند

قرین سازد تو را روز دیگر با ناله و شیون

گرفتاران دامش را رهایی کی شود ممکن

خوش آن عاقل که در دامش قدم بنهاد همچون من

(حسام الشعراءمشتری، ۱۳۹۰ش، ص۱۵۰-۱۶۳)

قابل یادآوری است که امامزاده اسماعیل، از نوادگان امام کاظم۷ و از یاران احمد بن موسی (شاهچراغ)، در روستایی با همین عنوان آرمیده است. در اوایل دولت صفوی، همگام با عمران و آبادانی این آستان، عده ای از طوایف سادات در مجاورت آن ساکن شدند. این آبادی، جزو بلوک مائینی از نواحی سردسیر، و در جانب شمالی استان فارس واقع است و به لحاظ تقسیمات کشوری، در قلمرو دهستان احمدآباد از توابع بخش حسن آباد شهرستان اقلید استان فارس قرار دارد. (حسینی فسایی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۵۲۴-۱۵۲۵؛ پاپلی یزدی، ۱۳۶۷ش، ص۶۷)

کاروان مذکورْ جمعه، بیستم ماه مبارک، به زرقان (شهری در استان فارس و مرکز شهرستانی با همین عنوان و در فاصله ۷۵ کیلومتری شمال شرقی شیراز) رسیدند و در شب بیست و یکم این ماه مبارک به سوی شیراز راه افتادند تا آنکه از تنگ الله اکبر در طلوع آفتاب داخل دشت شیراز شدند، به دلیل سالروز شهادت حضرت علی۷، بازارها و مراکز کسب و کار تعطیل بود. پس از آنکه آنان در کاروانسرایی مجاور مسجد منزل نمودند و مقداری استراحت کردند، برای زیارت و حضور در محافل وعظ و خطایه مهیا شدند. مشتری خراسانی نوشته است:

بعد از ظهر به مجلس موعظه و منبر رفتیم. اول خدمت [آستان] شاه چراغ مشرف شدم. انصافاً روضه، رواق و صحن باشکوهی دارد. بعد از صحن و حرم حضرت عبدالعظیم، هیچ امامزاده ای [در ایران] چنان دستگاهی ندارد. صحن شاه چراغ و بازارش با مسجد نو، [محل] بست است. مقصر که آنجا پناه ببرد، از سیاست حاکم [وقت] محفوظ است. بعد از زیارت، گردشی در مسجد نو نمودم. دو ساعت به غروب مانده به مسجد وکیل (از بناهای کریم خان زند و احداث گردیده به سال ۱۱۸۷ هجری) رفتم. جمعیت زیادی [در آنجا] دیده شد.

اقامت وی و همراهانش در شیراز به درازا کشید و تا هشتم شوال المکرم ادامه یافت. او در این مدت، ضمن زیارت، با برخی رجال حکومتی و کارگزاران خطه فارس ملاقات هایی داشت. مسافران مذکور طی طریق کردند و پس از عبور از کازرون، بندر بوشهر و بندر عباس، در پانزدهم ذی قعده کشتی حامل آنان به محاذی مسقط، بزرگ ترین شهر شیخ نشین عمان، رسید. سرانجام ۲۳ ذی قعده وارد بندر جده از توابع عربستان سعودی شدند. (حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۳-۱۹۴) این سخنور خراسانی چگونگی انجام مراسم حج تمتع، طواف بیت الله الحرام، زیارت حرم نبی اکرم۹ و ائمه بقیع: را به صورت منظومْ شرح داده که در دیوانش درج شده است. همچنین در دیوان اشعار سروش اصفهانی، ذیل شمس المناقب، سفرنامه منظوم مزبور را می توان ملاحظه کرد. (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۸ق، ج۹/۳، ص۱۰۴۶؛ جعفریان، همان، دفتر۱۸، ص۹۴). این شاعر نامدار هنگامی که از سفر حج بازگشت و دیدارها انجام شد، طی مکتوبی منظوم خطاب به فرزندش ـ که مقیم مشهد بود ـ این گزارش را آورد و برایش ارسال کرد. در طلیعه آن آمده است:

نور چشم مشتری فرزند من عبدالوهاب

ای پدر را بعد مرگ اندر زمانه یادگار

گر خلف باشی تو خواهی یادگارم بود و بس

ورنه اشعارم مرا بس یادگار پایدار

خیر دنیا گر همی خواهی و خیر آخرت

بندگی کن پاک یزدان را به هر لیل و نهار

از خداوند جهان نعمت بخواه و عزّ و جاه

بندگی کردن به ابنای زمان ماندگار

از خداوند و رسول و عترتش دوری مکن

تا شوی در روزگار و روز محشر رستگار

هست چندی بیخبر هستی زاحوال پدر

گوش جان بگشای تا آگه شوی زین دلفکار

چون خداوند جهان داد استطاعت بهر من

مکّه رفتن شد مرا واجب بدون اعتذار

بار بستم رفتم از تهران به سوی قم شادمان

عزّ و نعمت در یمین و بخت و همت در یسار

(حسام الشعراء مستری، ۱۳۹۰ش، ص۲۵۱)

یک اربعین در نجف اشرف

مشتری طوسی و همراهانش نوزدهم ربیع الاول ۱۲۹۸ به حوالی نجف اشرف رسیدند. او می نویسد:

چون یک فرسخ و نیم راه طی شد، به سعادت، میمنت، اقبال و توفیق خداوند لایزال، گنبد منور مولای متقیان نمایان گردید. چشم ها روشن شد. از کجاوه به زیر آمده، به خاک افتاده، بعد از سجده شکر سوار شده، این قطعه را سرودم:

شکر یزدان را که سر برداشت اقبالم زخواب

چو بدیدم قبّه خورشید نور بوتراب

چشم خود مالیدم و با خویشتن گفتم زشوق

اینکه می بینم به بیداری است یا ربّ یا به خواب

شقّ انفس دیدم اندر راه نجد افزون ولی

بر مراد اکنون رسیدم از پس رنج و عذاب

گنج در رنج است و با خار است خرما ای عزیز

گنج خواهی رنج بر خرما، زخارش رخ متاب

چون حصار و بارُوی شهر نجف آمد پدید

وارهیدم از غم و اندوه رنج و اضطراب

ای زمین بهجت افزای نجف دارای شرف

از ره معنی به این نه طارم نیلی قباب

همچنین می نویسد:

بیستم ربیع الاول هنگام طلوع آفتاب، با کمال شوق قافله حرکت کرد. [آنها] که قوه پیاده روی داشتند، از کجاوه و مال ها (مرکب ها) پیاده شده، به راه افتادند، یک میدان از وادی السّلام گذشته، طلّاب نجف و اعّزه، صف به صف، ایستاده بودند. خیلی شکوه داشت. سلام و صلوات به آسمان می رسید. همان وقت این قطعه را سرودم:

هر که بگذارد قدم ای دل به صحرای نجف

روز محشر ایمن است از ناله و آه و اسف

شکر یزدان را که بعد از مکه قسمت شد مرا

آستان بوسی میر مؤمنان شاه نجف

بارگاه و قبه اش گویی که عرش کبریاست

زآنکه در طوفش فرشته صد هزاران بسته صف

نی غلط گفتم که عرش کبریا هر صبح و شام

بر فراز قبّه او طوف دارد از شعف

با صحت و سلامتی و توفیق پروردگار، وارد نجف اشرف شدم. بعد از غسل زیارت، به آستان ولّی خدا مشرف شدم. بعد از عتبه بوسی، طواف و زیارت، با جهان سعادت از حرم بیرون آمدم، به منزل خود رفته، به استراحت پرداختم. [روز بعد] بعد از مشرف شدن [به آستان] امیرالمؤمنین۷، به منزل حاجی ابوالقاسم، روضه خوان شیخ عبدالحسین رفتم. [همچنین] به نعمت خدمت حاج میرزا وفایی شبستری رسیدم. با ایشان به جهت گردش و تفرّج صحن و وادی السّلام بیرون آمدیم. در همین یک مجلس ملاقاتْ چنان دوستی دست داد که گفتی قرن ها مصاحب هم بود. بیست و چهارم ربیع الاول جناب وفایی، سرافراز فرمودند. در خدمت آن استاد باوفا رفتیم منزل روضه خوان ها. در آنجا شنیدیم در نجف طاعون بروز کرده است. در کربلا و مسیب می خواهند قرنطین بگذارند. این بنده تا غرّه ربیع الثانی، صبح و شام به زیارت پرداختم. از واهمه دیدن تابوت و اهل عزای اعراب، از منزل بیرون نیامدم. پنجم ربیع الثانی عصری با حاجی وفایی، برای فاتحه اخیار و ابرار، به وادی السّلام رفتیم. ناگاه در پشت دیوار حصار، دور از مقابر، سنگی کوچک خوانده شد: «هذا مرقد میرزامحمدتقی لسان المُلک متخلص به سپهر». افسوس خوردم که آن مرد بزرگ مثل ناسخ التواریخ، یادگاری در دنیا گذاشته، چرا باید قبرش این طور خفیف باشد. (حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۵-۲۰۰)

خاطر نشان می شود میرزامحمدتقی فرزند محمدعلی کاشانی ملقب به لسان الملک و متخلص به سپهر، سال ۱۲۰۷ هجری در کاشان به دنیا آمد. او پس از تحصیلات علوم دینی و فراگیری زبان معارف اسلامی (ادبیات عرب)، به ادبیات روی آورد و در جوانی از کاشان به تهران آمد و به خدمت همشهری خود، فتحعلی خان صبای کاشانی رسید و با تشویق وی، کتابی در عروض و قافیه تألیف کرد. وی با فوت صبا در سال ۱۲۳۸ هجری، به کاشان بازگشت و در آنجا حاکم وقت، محمودمیرزا، او را به معاونت خود برگزید. سپس به دلیل برخی لیاقت ها و کفایت ها، به تهران احضار و به عنوان منشی و مستوفی در دربار محمدشاه قاجار مشغول کار شد. در همین ایام به نگارش تاریخی مَبسوط از زمان باستان تا دوران حیات خود مأمور گردید و موفق شد وقایع عالم را از بدو خلقت تا طلوع اسلام به طرزی خوب و اسلوپی مرغوب بنویسد و به ناسخ التواریخ موسوم گرداند. مجلداتی از این کتاب به شرح حال ائمه هدی: اختصاص دارد و سیره حسین بن علی۸ و وقایع و حوادث کربلا را به سبکی جالب و جذاب و با کیفیتی مطلوب در بر دارد. کتابی هم با عنوان اسرار الانوار در مناقب و فضایل ائمه اطهار نوشته است.

وی از طرف مادر به فرمانروایان صفویه و از طرف پدر به میرزامحمدمهدی خان استرآبادی نسب می برد. او ادیبی نامور و مورخی شهیر است که از علوم و معارف بزرگان علما و حکمای وقت بهره ها بُرد و از ریاضی، فنون حکمت، جفر و رمل و اکثر علوم غریبه حظی وافر داشت. باید او را از فحول رجال دانشور ایران دانست؛ چراکه در نویسندگی و سخنوری، بحری ذخّار و سپهری دوار بود. او علاوه بر این کمالات و مراتب علمی، در فنون شعر نیز تبحّر داشت و دارای قریحه ای وقّاد و طبعی نقّاد بود؛ چنان که برخی ارباب تراجم و تذکره نویسان گفته اند تمامی فصحا و ادبای این مرزوبوم استادیش را در فنون سخن مسلّم دانسته اند. سرانجام سپهر در۱۷ربیع الاول۱۲۹۷ هجری در تهران درگذشت و پیکرش را به عتبات عراق انتقال دادند و در نجف اشرف دفن کردند. میرزا هدایت الله مستوفی (لسان الملک ثانی) و مشیر افخم (سپهر ثانی)، تاج المورخین عباسقلی خان سپهر، دو فرزند دانشورش هستند. (مُدّرس تبریزی، ۱۳۷۴ش، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۱؛ دیوان بیگی شیرازی، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۷۴۳-۷۴۶؛ بامداد، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۳۱۹؛ اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۵۴) این سخنور اهل خراسان می افزاید:

دهم ربیع الثانیْ ناخوشی (طاعون و وبا) شدت کرد. در هر خانه ای افغان خروش عزا (به دلیل مرگ ومیر ناشی از این بیماری ها) بلند بود. به حرم مشرف شده، خاتمه امور را از پروردگار به خیر مسئلت نمودم، به منزل مراجعت کرده، این شعرها گفته شد:

زدستبرد وبا وز طعنه طاعون

به کوی و برزن هر خانه آه و افغان بود

زبس جنازه که بر دوش خلق می دیدم

سرشکم از مژه ریزان، بسان باران بود

به وقت صبح تنش زیر خاک مهمان بود

کسی که به شب مونس و معاشر و یار

غرض که «مشتری» خسته را در آن محشر

چو ابر، دیده به هر صبح و شام گریان بود

زائرین و مجاورین، متصل از شهر فرار می کردند، ولی این بنده با حاجیان روضه خوان و خدّام، به اطمینان قلب مُصّمم بودیم برای عید نوروز بمانیم تا آنکه به حضور مولای متقیان در وقت گردش سال، منقبت عرض نماییم، آن وقت به خیال حرکت به کربلا مُصّمم شویم، به همین شوق روزی دو مرتبه و شبی یک مرتبه از زیارت [بارگاه حضرت علی۷] بهره مند بودم. نوزدهم ربیع الثانی در وقت تحویل آفتاب به حمل (آغاز فروردین) این بنده با حاجی وفایی به این فیض عظما رسیدیم. با وجود جمعیت فراوان در حرم، به هزار زحمت، دو ساعت قبل از تحویل سال رو به روی [آستان] ولی الله مؤمنان، با ادب تمام ایستادیم تا سال نو تحویل گردید. آن گاه این ستایشگر به خاک افتاد و زمین حرم محترم را بوسیدم. و با کمال شرم و انفعال عرض کردم:

تبارک الله از این بارگاه عرش مثال

که جبرئیل امین است حاجبش مه و سال

به عرش دادم از آن روی نسبتش که مدام

به این حریم بود روی ایزد متعال

اگر بهشت برین خوانمش عجب نبود

که از بهشت فزون باشدش بها و جمال

بهشت عدن سزد مرا سپاس آرد

که گفتم این حرم او را بود نظیر و همال

ملک برد چو غباری از این حرم به فلک

نسیم باغ بهشت آیدش به استقبال

دلا ز روی ادب سربنه به این درگاه

که سجده گاه ملوک است و قبله اقبال

آن گاه پس از سجده شکر به جا آوردن در خواندن منقبت، آن را میان ضریح اسدالله غالب انداختم. بیست و یکم ربیع الثانی که روز دوم سال [جدید] بود، چون توقف در نجف یک اربعین تمام شده بود، برای حرکت به کربلا [آماده گشتیم]، زیارت وداع خوانده، رفتم منزل حاجیان روضه خوان. دیدم ایشان هم بارها را بسته اند و منتظر بنده هستند. دعا کردیم که ان شاءالله خداوند آن بلا (بروز طاعون و وبا) را از اهل نجف رفع بفرماید، به سبب آنکه از واهمه بلیّه و ستم های اهالی قرنطین هجرت اختیار نمودیم، از چنان روضه مقدس، به اکراه بیرون آمدیم، تذکره عبور از عثمانیان (کارگزار دولت عثمانی حاکم بر عراق) گرفتیم و به راه افتادیم. (مشتری طوسی، ۱۳۸۸ش، ج۱۸، ص۱۰۳؛ حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۲۰۰-۲۰۸)

بر کرانه کربلای مُعلّا

میرزامحمدابراهیم خراسانی فارسی، پیش از آنکه به کربلا برود، به مسجد سهله واقع در کوفه رفت و در آن مکان مُنّور به عبادت، ذکر، دعا و زیارت پرداخت و از آنجا خود را به ساحل فرات رساند. و در بیست و سوم ربیع الثانی به وسیله بلمی که همراه با رفقایش اجاره کرده بود، از مسیر آبی، راهی کربلا شدند و حوالی ظهر روز بعد، به خان شور رسیدند. آن گاه به راه خود ادامه دادند و وارد شهر سلیمانیه (از توابع اقلیم کردستان و واقع در شمال شرقی این منطقه) شدند و شب را آنجا ماندند. آنان که گویا برای رهایی از مأموران کنترل کننده، این مسیر را برگزیدند، بر سر راهی که از آنجا به کربلا می رفتند، گرفتار مأموران قرنطینه شدند و ناگزیر همان جا چادر زدند تا بازرسی ها انجام شود. مشتری طوسی می گوید:

با کمال یأس و پریشانی به قضای الهی تن داده و با چشم اشکبار، زیارت وارثی از دور خواندیم تا غرّه ربیع الثانی، جمعیت که از نجف می آمد، هنگامه قرنطینه زیادتر، آشنا و دوست مصاحب، زیادتر به هم رسید.

زمین کرب وبلا جای محنت و غم

دلا مباش از این خاک دردناک دژم

در این زمین همه پیغمبران به وقت عبور

قرین شدند به اندوه و ناله و ماتم

قرین غرق در این خاک گشت کشتی نوح

چنان که دست زجان شست و شد به غم توأم

در این زمین به خلیل خدای رنج رسید

نشست و با غم سبط رسول شد توأم

شد بساط سلیمان در این زمین وارون

زسر گذشت حسین ریخت خون زدیده چون یم

شنیده ای که در این دشت، اهل بیت رسول

شدند اسیر به دست سپاه جور و ظلم

من از کجا و از این کوفیان شکایت ظلم

که دشمنند همیشه به زائرین عجم

بریختند در این دشت، خون پاک حسین

همین گروه که بر ما کنند جور و ستم

پانزده روز به هر مشقت و مصیبت بود، در قرنطینه بودیم. پس از آن سه تومان از هر یک نفر گرفتند و تذکره نجات و خلاصی دادند.

از آنجا که مأموران حکومتی به بهانه قرنطینه مسافران و زائران، آنان را دچار مشقت و رنج های زیادی نمودند و مشکلاتی را به ایشان تحمیل کردند، مشتری طوسی اشعاری در مذمت این افراد و جفاها و ستم هایشان سرود. او و همراهان سرانجام دهم جمادی الاول، پس از پانزده روز تحمل روزهایی سخت و توأم با گرفتاری در قرنطینه وارد کربلای معلا شدند. او در کاروانسرایی حوالی خیمه گاه حجره گرفت و پس از استراحتی مختصر، به آستان خامس آل عبا مشرف شد و پس از زیارت آن آستان مقدس و شهدای قیام عاشورا، به حرم حضرت ابوالفضل رفت، آن بارگاه منور را زیارت کرد و به منزل بازگشت و این اشعار را سرود:

قدم زسر بکن ای دل سوی سرای حسین

نهی چو پای ارادت به کربلای حسین

بر آستانه شه چون نهی سر تسلیم

ببار خون دل از دیدگان برای حسین

اگر هزار بلا بر تو رو کند ز سپهر

صبور باش به سرداری آر هوای حسین

به خیمه گاه چو رفتم گریستم چون ابر

به یاد تشنه لب اطفال بینوای حسین

پیمبران همه در ماتمش گریسته اند

بداده مرتبه و جاهشان خدای حسین

دمی ز گریه میاسای و خون ببار ای چشم

ز تشنه کامی و اندوه و ماجرای حسین

تو را که شور حسینی است ای دل از ره راست

خروش و ناله بر آور به نینوای حسین

وی می افزاید:

رفقای راه جبل (مناطق کوهستانی غرب ایران) و اهل حاج، ده روز قصد ماندن در کربلا کردند، بیست و یکم جمادی الاول زیارت وداع کرده، به سلامتی روانه عجم (ایران) شدند؛ اما از بی اعتدالی و نظم والیان عراق عرب و بغداد، قرنطین مفصلی در [شهر] مسیب (دیاری شیعه نشین در استان بابل عراق) گذاشته بودند. در این صورت رفتار رفتند در قرنطین مسیب، به دام افتادند، هر یک از دایره جمع به راهی رفتند. این بنده، تنها در خاک پاک توقف کردم، روزهای جمعه، روضه خوانی هفته در منزل حاجی میرزا علینقی مجتهد بود. پنجم جمادی الثانی با جمعی از رفقای عجم به جهت زیارت مرقد حر بن یزید ریاحی صبح روانه شدیم. هوا خیلی گرم بود. غروب مراجعت شد. شب شانزدهم بر بام کاروانسرا خوابیده بودم. صبح جهت نماز به زیر آمدم، درب حجره را باز دیدم. از نقد و جنس و لباس، مبالغی مالم را بُرده بودند. تفصیل را به نایب کربلا گفتم. وی مستأجر کاروانسرا را گرفت و برده و حبس کرد که تاوان بگیرد که راضی نشدم؛ چون که شنیدم که بیشتر دزدی ها را دستیاران فراش باشی می کنند. بعد از به سرقت رفتن اموال و معارضه با نایب کربلا (کارگزار دست نشانده حکومت عراق)، پیغام دادند اگر بعد از اینْ بدگویی از نایب کرده، خونت به گردن خودت. بعد از این، دیگر شب ها با رفیق و فانوس به حرم محترم مشرّف می شدم. از کوچه خلوت به منزل نمی رفتم. ناگزیر راه دور می کردم. از در خیمه گاه به کاروانسرا می رفتم. تا نیمه رجب المرجب به همین منوال شب را به روز می آوردم. شانزدهم [رجب] نزدیک در قبله صحن مطهر جناب سیدالشهدا۷ در تیمچه، اطاق کرایه گرفتم. بعضی آشنایان تهرانی، محرک حرکتم به طرف عجم شدند. جواب دادم: تا خداوند چه مقدّر کرده باشد؛ ولی تا زیارت مخصوص نیمه شعبان را نخوانم، خیال رفتن از این خاک پاک را ندارم. چهاردهم شعبان قدری کسالت مزاج دست داد، از شوق زیارت [آستان] حضرت سیدالشهدا در شب نیمه شعبان اعتنایی در حفظ حالم نکردم. نزدیک به غروب آفتاب در کنار نهر هندیه فرات، جای خلوت رفته، غسل نمودم و تجدید لباس پاکیزه کردم. نماز مغرب و عشا را در قفای عمدة المجتهدین، ملاحسین اردکانی، به جای آوردم. (حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۲۱۴-۲۲۰)

متذکر می گردد عالم ربانی و فقیه صمدانی آیت الله العظمی شیخ محمدحسین فاضل اردکانی (۱۲۲۵-۱۳۰۵ق.) فرزند آیت الله محمداسماعیل اردکانی (از عالمان و حاکمان شرع زمان خود)، پس از فراگیری مقدمات نزد والد و نیز عموی خود، شیخ محمدتقی اردکانی، در حوزه علمیّه یزد به تحصیلات خود ادامه داد. وی پس از اتمام دروس سطح فقه و اصول، به قزوین رفت و در آنجا از پرتو کمالات شیخ محمدتقی برغانی معروف به شهید ثالث (م. ۱۲۴۶ق.) و برادرش ملامحمدصالح برغانی (م. ۱۲۷۱ق.) فیض بُرد و در درس حکمت نظری و مباحث کلامی ملاآقا حکمی حضور یافت. آن گاه عازم عتبات عراق شد و به حوزه علمیه کربلا رفت و در درس فقیه عالی مقام ملامحمد شریف مازندرانی مشهور به شریف العلماء (م. ۱۲۴۶ق.) که از مراجع و اکابر مدرسین حوزه علمیه کربلا بود، حاضر گردید و پس از رحلت این عالم بزرگوار، به حلقه علمی فقیه اصولی سیدابراهیم قزوینی (م. ۱۲۶۲ق.) صاحب ضوابط الاصول، پیوست و در زمره شاگردان برجسته و مورد اعتماد او قرار گرفت؛ به همین دلیل صاحب ضوابط به وی لقب فاضل عطا کرد.

فاضل اردکانی پس از اتمام دانش اندوزی و کسب اجازه روایی و اجتهاد از اساتید خود، در صحن بزرگ آستان مقدس امام حسین۷ حوزه درسی گسترانید و آن چنان در تبیین و تشریح مباحث فقه و اصول شهرت به دست آورد که مشتاقان علم و معرفت از اطراف و اکناف به سوی کربلا روانه شدند تا محضرش را درک کنند. همچنین این مجتهد والامقام، زعامت و مرجعیت شیعیان را به دست آورد و در حوزه درسی او شخصیت هایی آراسته به فضل و فضیلت تربیت شدند که خود در ردیف مراجع عظام تقلید به شمار آمدند.

مقام فاضل اردکانی به جنبه های علمی، فکری و فقاهتی او منحصر نمی شود؛ بلکه او در تهذیب نفس، خودسازی، وارستگی و خصالی ستوده نیز به مراتب و درجاتی معنوی نایل گردید. ایشان نماز مغرب و عشا را در صحن مطهر حضرت سیدالشهداء۷ اقامه می کرد. گاهی نیز در خیمه گاه کربلا نماز جماعت به امامت او برگزار می شد. پیکر وی پس از ارتحالش در سال ۱۳۰۵ هجری، در حائر حسینی مدفون شد. (مُدرس تبریزی، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۱۰۵؛ هادی الطعمه، ۱۴۰۳ق، ص۲۸۲-۲۸۳؛ امین عاملی، ۱۴۱۳ق، ج۵، ص۴۵۱ و ج۶، ص۱۴۲؛ محدث قمی، ۱۳۶۸ش، ج۲، ص۲۲؛ کشمیری، ۱۳۹۷ق، ج۲، ص۲۸۳؛ شاکر اردکانی، ۱۳۸۹ش، ج۱، ص۳۵-۳۸)

حسام الشعرای مشهدی می افزاید:

بعد از آن به منزل آمده، اعمال شب نیمه شیعیان را از دعا و غیره گزاردم و ساعت سه از شب گذشته به حرم محترم، مشرّف شدم. بعد از زیارت، با چشم گریان، شکرانه آن نعمت را با هزار زبان به عمل آوردم. به منزل برگشتم. کسالت زیاد شد. تن گرفتار تب گردید. صبح اول آفتاب خدمت میرزااحمد طبیب رشتی شتافتم، دستورالعمل دوا و غذا گرفته، غافل از اینکه «چون قضا آید، طبیب ابله بود،» تب شدت کرد. یک نفر خدمتکار شیرازی داشتم مواظبت در پرستاری داشت. بی هوش افتادم؛ از یک طرف سوزش تب، یک طرف تابش آفتاب. از درب اتاق منزل همین که بیرون رفتم، نفهمیدم چه شد. به خود که آمدم، دیدم در تنگنای درب اطاق افتاده ام، دست چپم از بند بیرون رفته، استخوان بالا به زیر، و استخوان زیر بالا رفته است. خدمتکار مضطرب شده، آشنایان را که باید همسفر مراجعت باشیم، خبر کرد، آمدند. شکسته بند آوردند، دستم را جا انداخت. زبان به حمد الهی گشودم که در زمین کرب وبلا به این بلیه گرفتار گردیدم. با کمال اطمینان بستری شدم. [به رغم کسالت و شکستگی دست] با خود وجد و حالت خوشی داشتم. این شعر را تکرار می کردم:

چشم مسافر که بر جمال تو اُفتد

عزم رحیلش بدل شود به اقامت

هفدهم ماه شعبان المعظم، رفقا آمده، وداع کردند، همه رفتند. غربت خیلی تأثیر کرد؛ خاصه با حالت بیماری و بستگی دست. روی را به طرف گنبد مطهر منوّر جناب ابی عبدالله، روحی له الفداء، کرده، عرض کردم:

هر یک از دایره جمع رفتند به راهی

ما بماندیم به پابوس تو ای شاه، مقیم

چند روز که از این بلّیه گذشت، ناگاه گلو و گردنم از اندرون به درد آمد. ناگزیر رفتم نزد جراح. گفت: مادّه کرده است، (دچار عفونت شده است) باید نشتر زد و مرهم گذاشت. ماه مبارک رمضان رسید. [به دلیل این عارضه ها و عفونتها] از داشتن روزه چنان ماه عزیزی محروم ماندم، با آلودگی تن، شب ها را هم از زیارت بازماندم. با [حال] نقاهت از بالای بام، هر طور بود، زیارت مختصری می خواندم. در سحر ها از مناجات مؤذن های [حرم] خامس آل عبا، چنان می گریستم که شرح نمیآمد. شب های قدر ماه مبارک را با ملال و پریشانی، همین قدر شد. لباس و عبا را از بازار ابتیاع کردم. با این گوش [عفونی]، دست [شکسته] و غیره توانستم بروم حمام و تن را پاک شسته که «پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز». مشرّف به حرم مطهر شدم. تا قوه ماندن و احیا داشتن داشتم، ماندم و مراجعت به منزل کردم. غرّه ماه شوال المکرم ـ که عید صیام (عید فطر) است ـ به حرم محترم مشرف شدم. بعد از گریه بسیار و اتمام زیارت مخصوص، از حضرت ابی عبدالله۷ اذن مرخصی خواستم و بیرون آمدم. احوال گوشم هم بهتر شد. طبیعت هم مطیع گردید. (حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۱-۲۲۵)

به سوی آستان مقدس کاظمین۸

مشتری خراسانی در ۲۱ شوال المکرم، مصادف با آبان ماه، در کربلای معلا زیارت وداع با بارگاه حسینی را خواند و همراه دو مسافر (یکی اهل هند و دیگری از ساکنان حلّه) با قایقی کوچک (بلم) خود را به محل استقرار مأموران قرنطینه در حوالی شهر مسیب رساند. شهر مسیب، مرکز شهرستانی با همین عنوان بوده و در استان بابل عراق واقع شده است. این شهرک در آزادراه کربلا ـ بغداد و در فاصله سی کیلومتری کربلا قرار دارد و مرقد منور دو طفل حضرت مسلم بن عقیل در حومه این شهر در روستایی به نام طفلان مسلم استقرار یافته است.

مشتری طوسی از سوی دلتنگی، اشعار ذیل را سرود:

آه و افسوس که با درد و غم و ناله زار

شدم از کرب و بلا دور و قرین با تیمار

با دل خسته و با این تن بیمار و علیل

روی کردم به «مسیب» ولی از غصه فکار

بر لب شط «مسیب» چو رسیدم به خروش

ناله کردم به طریقی که کند ابر بهار

گفتم: ای آب تو در کرب و بلا رفتی و بودی

به دل شاه شهیدان ز برای تو شرار

کوفیان را همه سیراب همی کردی و داشت

بهر یک جرعه تو ناله سکینه چو هزار

بود از آب فراتم همه این گونه سؤال

با چنان حال که نه صبر مرا بُد نه قرار

ناگه از چار طرف چند تن از عسکر رُوم

بگرفتند میانم زیمین و زیسار

به سوی خان «مسیب» به قرنطین بُردند

چه قرنطین که بسی بود به از اول بار

سپس افزود:

رئیس این قرنطینه سیدمصطفی بود، از اهل سلیمانیه؛ شخصی معقول و مؤدب [بود]. با من کمال مهربانی را به جای آورد؛ [به خصوص] همین که فهمید اهل طبع هستم، بیست و چهارم شوال المکرم مراسله ای به میرزامحمدخان، کارپرداز اول دولت علّیه (قاجاریه) و مقیم بغداد، نوشتم [و در آن] صدمات توقف در کربلا را شرح دادم. جواب دو روز بعد آمد. [نوشته بود]: ان شاءالله تلافی صدمات در بغداد خواهد شد. بعد از رسیدن این نوشته، سیدمصطفی بر احترامم افزود. اغلب روزها را تا شام به مصاحبت ایشان مشغول بودم. دوم ذی قعده که تذکره آزادی از قرنطینه را دادند، سیدمصطفی محضر مهربانی می گفت: خیلی دلم می خواهد با هم باشیم. با ایشان وداع کرده، شب را در «مسیب» مهمان احمدبیک نایب (کارگزار دولت عثمانی) بودم که شب مرا مهمانی خوبی نمود. چهارم ماه مرا راه انداخت:

مرا یزدان سرشته دل زمهر آل پیغمبر

یقین دارم که هستم روز محشر از نکوکاران

چو فردا کاظمینم شود منزل، بدان درگه

بخواهم ریخت از مژگان گُهر مانند باران

ششم ذی قعده با کمال سعادت و سلامتی به کاظمین رسیدم. به حمام رفته، بعد از غسل زیارت و مشرف شدن به حرم، عرض شد:

مرا سعادت و اقبال و بخت آمد یار

زبهر طوف حریم دو حُجت دادار

به آستانه شاهان چو پای بنهادم

سر از شرف برساندم به اختر سیّار

تبارک الله از این بارگه که پایه او

نهاده بر زیر فرق مشتری معمار

زهی ستوده رواق و زهی خجسته حریم

که جبرئیل بود، حاجبش به لیل و نهار

به یک ضریح دو صندوق علم ربانی

فرشتگان زپی طوفشان هزار هزار

یکی امام اُمَم پاک موسی جعفر

دگر تقی جواد آفتاب شرع و تبار

پس از زیارت آن هر دو سبط پاک بتول

دلم چو آینه گردید مطلع انوار

تو ای خدای به حبّ و ولای این دو امام

مرا ببر زجهان، این امید بنده برآر

مشتری طوسی هنگامی که به محل اقامت خود در نزدیکی صحن کاظمین۸ رفت، در برابر آن آستان مقدس، این گونه اظهار ادب کرد:

این بارگه که پایه اش از عرش برتر است

فرخنده آستان ابن جعفر است

سبط رسول حُجّت هفتم امام دین

کز نور قبه اش همه عالم منوّر است

باب الحوائج است همیشه به انس و جن

روی نیاز شاه و گدا سوی این در است

در یک حرم غنوده دو سلطان حق پرست

این طرفه بارگه، صدف آن دو گوهر است

موسی کاظم آن یک و این دیگری جواد

جبرئیل خاکروب حرمشان به شهپر است

یک دم ز آستانه ایشان مشو جُدا

گر شوق ایمنی تو از روز محشر است

ای «مشتری» مگوی به جز مدح و منقبت

کز هرچه بگذری سخن دوست خوش تر است

بیست و نهم ذی قعده میرزا محمودخان کارپرداز، رقعه نوشت. به گاری نشسته، رفتم بغداد. از ملاقات ایشان خوش وقت شدم. سلخ (روز آخر) ماه را در بغداد، خدمت میرزامحمودخان، به سر بُردم. در تدارک راه برای بنده، کمال دلسوزی را به جای آورد. (حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۵-۲۲۸)

سیری در سامرا

حاج میرزامحمدابراهیم خراسانی، همراه عده ای از زوّار، برای زیارت حرم عسکریین۸ و سرداب مقدس حضرت ولی عصر[ مُصّمم گردید و در آخرین روز ماه ذی قعده به شهر بعقوبه (مرکز استان دیاله و واقع در پنجاه کیلومتری شمال شرقی بغداد، در ساحل رودخانه دیاله) رسید. البته بعضی از اعضای کاروان مزبور، پیش از مشرف شدن به عتبه های نجف اشرف و کربلا، به سامرا رفته بودند. مشتری طوسی و دوستانش در بعقوبه نماز صبح را خواندند و به راه خود ادامه دادند و ظهرهنگام به آبادی جزانیّه (منزلی بین راه بغداد به سامرا) وارد شدند. چهاردهم ماه ذی حجه به منزلگاه خان نجار گام نهادند؛ چنان که در سروده ای به این منازل اشاراتی دارد:

روشن سپیده دم چو ز خورشید شد جهان

جستم ز جای خویشتن آسوده از غمان

از بهر خاکبوس شه دین امام عصر

بستم ز روی شوق کمر تنگ بر میان

با چند تن مسافر و زائر به انبساط

رفتیم زی «جزانیّه» خرسند و شادمان

هم بود فصل معتدل و هم طریق، امن

هم همدم موافق و هم یار مهربان

اندر «جزانیّه» برسیدیم بیگزند

کردیم شکر بار خداوند غیب دان

در آن مکان به مرد امینی سپرده شد

سیم و زر و تجمل آن طرفه کاروان

من بنده را که هیچ نبود از منال و مال

جز اندکی دلم ز ستم بود در امان

خانی که بوده شُهره «به نجار» بهر خلق

شد جایگاه و منزل هم پیر و هم جوان

حسام الشعرای خراسانی پنجم ماه ذی حجه، با سعادت، صحت و سلامتی به سرزمین مقدس سامرا قدم گذاشت و چون دیدگانش بر بارگاه نورانی امام دهم و یازدهم و نیز سرداب منوّر افکنده شد، اشعاری به این شرح سرود:

بر در آن شهر بنهادم چو پای از راه شوق

دیدم افزون از بهشت او را جمال و زیب و فرّ

می بباید خُلد خواند آنجای را نه سامرّه

ز آنکه دیدم قدسیان آنجا فزون از حدّ و مر

قبّه او نور بخشاید به ماه و آفتاب

گرد ایوانش بود جبرئیل را کُحل بَصَر

چون به راهی حاج از رحمت خدای عرش را

باشد اندر روز و شب بر زائران او نظر

خاک او را سوی فردوس برین روح الامین

بهر زلف و گیسوی حوران بُرد شام و سحر

هر که فیروزی و نصرت خواهد از پروردگار

از منش بر گوی گرد سوی صاحب بیسپر

مشتری طوسی می نویسد:

چون زوّار در مراجعیت از اماکن متبرکه، به جهت کمی مخارج، عجله دارند، دو روز بیشتر در [سامرا] توقف نکردند. با وجودی که مثل عید اضحی (عید قربان)، عیدی بزرگوار، نزدیک درک عرفه، در آستان سه امام ثواب داشت، هرچه اصرار کردم اقلاً سه چهار نفر بمانند، قبول نکردند. با چشم گریان و تأسف بی شمار، زیارت وداع خوانده، یوم الترویه (هشتم ذی حجه) به طرف «جزانیّه» مراجعت شد. در آنجا گفتم:

خرم و شاد سحرگه ز حضور سه امام

خواستم اذن وطن با شرف و عزّ تمام

نه به تن خستگی ره، نه به دل رنگ گنه

نه به خاطر زغم آسیب نه در جسم آلام

با احبّا به تن آسایی و شادی رفتیم

تا «جزانیّه» که آن مرد امین داشت مقام

از «جزانیّه» به آسودگی و خرسندی

بنهادیم سوی راه عجم یکسره گام

(حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۸-۲۳۲)

بازگشت از عتبات عراق

مشتری طوسی و همراهانش روز عرفه مقیم «جزانیّه» بودند. شب عید قربان (نیمه شب) از آنجا به سوی شهر وان روانه شدند. این دیار ـ که مرکز استان وان است ـ بزرگ ترین شهر در شرق ترکیه، و از نواحی تاریخی این قلمرو است در بخش شرقی ساحل دریاچه وان قرار دارد. غالب سکنه اش کُردنشین هستند. وان، نزدیک ترین شهر ترکیه به ایران است و با مرز رازی در ایران، یکصد کیلومتر فاصله دارد. (پروند و سبحانی، ۱۳۷۳ش، ص۷ و ۹۱؛ فلاح زاده، ۱۳۸۴ش، ص۱۳و۱۶)

مسافران مذکور هنگام طلوع فجر یازدهم ماه ذی حجه راهی قزل رباط شدند. این آبادی در محل جلولای قدیم و در منطقه کوهستانی زاگرس واقع است. سال ۱۶ هجری بین رزمندگان مسلمان و قوای یزدگرد ساسانی، در محل کنونی قزل رباط درگیری سختی روی داد که به پیروزی لشکر مسلمانان انجامید. (مشکور، ۱۳۶۳ش، ص۱۰۲؛ دهخدا، ۱۳۷۷ش، ج۱۱، ص۱۷۵۶۰)

منزل بعدی این مسافران، شهر خانقین بود که نیمه شب سیزدهم ذی حجّه، در آنجا فرود آمدند. این شهر در شمال شرقی استان دیاله و مرکز شهرستان خانقین، در حدود ۱۶۰ کیلومتری شمال شرقی بغداد، و حوالی مرز ایران قرار دارد. شهری کردنشین است که غالب اهالی آن سنی مذهب و اقلیتی شیعه هستند. اکثر اهالی به زبان کردی سخن می گویند. خانقین از کانون های مهم ذخائر نفتی عراق است. این دیار از طریق راه آهن به سوی جنوب شرقی، به کرکوک (مرکز استان تمیم)، و از طریق بعقوبه (مرکز استان دیاله) به بغداد متصل می شود. راه تهران-بغداد هم از خانقین می گذرد. میدان، قَوَره تو، السعدیه (قزل رباط) و جلولا از توابع شهرستان خانقین هستند. آنان روز بعد به قصر شیرین (از توابع استان کرمانشاه) ـ که منطقه ای مرزی است ـ رسیدند و پس از عبور از کرند (مرکز شهرستان دالاهو و بر سر راه کرمانشاه و اسلام آباد غرب)، هارون آباد (روستایی در استان همدان، جزو دهستان سفالگران، بخش لالجین شهرستان بهار)، ماهی دشت (در قلمرو کرمانشاه)، کرمانشاه، صحنه (شهری در ۵۵ کیلومتری کرمانشاه)، بیستون (از توابع شهرستان هرسین در استان کرمانشاه و در مسیر کرمانشاه به همدان)، کنگاور (شرقی ترین شهر در استان کرمانشاه)، فرسفج (مرکز بخش قلقل رود شهرستان تویسرکان و در جنوب غربی استان همدان)، نهنج (از توابع ملایر)، دیزآباد (جزو بخش خنداب شهرستان اراک)، ساروق (چهل کیلومتری شمال اراک)، سیاوشان (از توابع بخش مرکزی شهرستان آشتیان در استان مرکزی) و جهرود (یا طینوج، قرار گرفته در بخش خلجستان استان قم)، به قم رفتند. میرزامحمدابراهیم مشتری خراسانی نوشته است:

غرّه محرم الحرام ۱۲۹۹ از [روستای] سیاوشان به طرف جهرود (که در قدیم به رود، کُه رود و طوسی نوژ هم موسوم بوده است) روانه شدیم. هوا صاف و آفتاب خیلی طراوت داشت. قافله زیاد، در حال عبور بودند که به عتبات [عراق] می رفتند؛ خصوص از اهل هرات (دومین شهر پرجمعیت افغانستان پس از کابل). عصری منزل رسیدیم. دوم محرم الحرام جهت مشرف شدن به [آستان] حضرت [فاطمه] معصومه۳ در قم، حرکت کردیم. اگرچه راه دور بود، ولی به شوق زیارت، به هیچ وجه خستگی دست نداد. غروب آفتاب وارد شهر شدیم. بعد از شرفیابی به حرم [مطهر]، سجده شکر به جای آورده، به منزل مراجعت کردم و این قطعه را سرودم:

ای حرم کبریا حریم تو در قم

چرخ نگفته است با مقیم درت قم

زیر پی زایر تو خار نماید

نرم چون استبرق و لطیف چون قاقم

نخله مریم چو چوب خوابگهت نیست

شاخه طوبی کجا و شاخه هیزم

شیعت جد تو چون سلام تو گر بند

جدّ تو شأن گوید السلام علیکم

چون تو به نزهتگه بهشت خرامی

حوّا جستن نیارد از تو تقدیم

حوران از یکدیگر شکر بر یابند

چون تو کنی در بهشت عدن تبسّم

قافله مذکور یک روز در قم توقف داشت و سپس از راه پل دلاک، حوض سلطان و کناره کُرد به طرف تهران حرکت کرد و هفتم محرم الحرام، پس از زیارت آستان حضرت عبدالعظیم حسنی، در تهران سکونت گزید. مشتری طوسی متذکر شده است:

آقای بزرگوار حاج میرزاجوادآقا، صاحب خانه، محض مهمانی، شب از اندرون به بیرونی تشریف آوردند. از زیارت جمالشان، سعادت روی آورد و [با هم] روبوسی کردیم. سه روز دیگر از روضه خوانی آقا باقی مانده است. شکر کردم که به این فیض عظما هم رسیدم. جناب امین خلوت و محمدابراهیم خان، از این توفیق یافتن من به سفر مکه و عتبات و مراجعت کردن [اظهار خرسندی کردند]. بسیاری از دوستان روز هشتم محرم به دیدن آمدند. به هر یک فراخورشان سوغات و مهر و تسبیح کربلا داده شد. (حسام الشعراء مشتری، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۳-۲۵۱؛ مشتری طوسی، ۱۳۸۹، ج۱۸، ص۱۰۶-۱۱۹)

نتیجه گیری و جمع بندی

سخنوری از معاریف و رجال خوش ذوق عصر قاجاریه که از نسل میرزامحمدطاهر وحید قزوینی، نویسنده نامدار و کارگزار باکفایت دولت صفویه، است، این سعادت را داشت تا در مشهد مقدس رضوی رویش داشته باشد؛ در سنین صباوت به تهران برود و همراه والدین در این دیار مقیم گردد. او در تهران با شمس اصفهانی، متخلّص به سروش، مأنوس و مألوف گردید؛ شاعری نیکوخصال که به محضر فقیه بزرگوار و جامع معقول و منقول و حاکم شرع اصفهان، سیدمحمدباقر شفتی، راه یافت. سیدمحمدباقر شفتی تربیت شده حوزه های نجف، کربلا و کاظمین بود و آن چنان بر سروش اثر گذاشت که او توانایی های خود را در مدح، منقبت و فضایل اهل بیت عصمت و طهارت: به کار گرفت. محمدابراهیم خراسانی، معروف به حسام الشعرا و متخلص به مشتری طوسی، از تعالیم و پرورش های این ادیب فاضل برخوردار شد. تربیت های مذکور، مراقبت های خانوادگی و سرشت پاک این شاعر، باعث شد نسبت به خاندان طهارت ارادتی توأم با بصیرت داشته باشد و این حب و اشتیاق را در عرصه های ذوقی و اجتماعی بروز دهد و چنین ارزش هایی را در سروده های خویش متجلّی سازد. با این سرمایه های معنوی و روحانی به حجاز و عتبات عراق برود. در سرزمین عراق، به رغم آنکه مصایب جانکاه و فرسانیده ای برایش روی آورد، ناامنی ها و پریشانی های زیادی وی را آزار می داد. همچنین کسالتی تهدیدکننده، سلامتی و آرامش ایشان را در مخاطره قرار داده بود. وی اقامت در جوار آستان های مقدس و مبارک عراق را برای خود افتخاری بزرگ می داند و به این توفیق مباهات می ورزد و با نوعی انبساط روحی و نشاط درونی، جرعه نوش این چشمه های ملکوتی می گردد و با طیب خاطر به ذکر، دعا، عبادت و زیارت می پردازد و در متونی منثور و قطعاتی منظوم، ضمن اشاره به این ناگواری های نگران کننده، پرتوافشانی اماکن متبرکه مذکور را در حد توانْ توصیف می کند و برای معاصران و آیندگان میراثی ماندگار از خود به یادگار می نهد.

  1. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن (۱۴۰۸ق.). الذریعة الی تصانیف الشیعة، نقحّه و زاد فیه ابن المؤلف علینقی منزوی، قم، دارالکتب العلمیه، اسماعیلیان نجفی، چاپ دوم.
  2. ابن یوسف شیرازی، ضیاءالدین حدائق (۱۳۲۱ش.). فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، جلد سوم، با تکمیل و اضافات عبدالحسین حائری در ۱۳۵۳ش، تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی
  3. ارباب اصفهانی، محمدمهدی بن محمدرضا (۱۳۶۸ش.). نصف جهان فی تعریف الاصفهان، تصحیح و تحشیه و مقدمه منوچهر ستوده، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
  4. اعتمادالسلطنه، میرزامحمدحسن خان (۱۳۶۳ش.). المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار و با تعلیقات حسین محبوبی اردکانی، تهران، اساطیر.
  5. افشار یزدی، ایرج و دیگران (۱۳۵۴ش.). فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملّی ملک، تهران، دانشگاه تهران.
  6. افشاری، نقی (۱۳۹۲ش.). فرهنگ نام آوران قزوین، قزوین، حدیث امروز.
  7. امین، سیدمحسن (۱۴۱۳ق.). اعیان الشیعة، تحقیق سیدحسن امین عاملی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
  8. بامداد، مهدی (۱۳۷۱ش.). شرح حال رجال ایران، تهران، زوار، چاپ چهارم.
  9. پاپلی یزدی، محمدحسین (۱۳۶۷ش.). فرهنگ آبادی ها و مکان های مذهبی کشور، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
  10. پروند، شادان و سبحانی، زهرا (۱۳۷۳ش.). زمینه شناخت جامعه و فرهنگ ترکیه، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین المللی المهدی.
  11. حاکمی، اسماعیل و فاضل نیا، محمد (۱۳۶۳ش.). تاریخ ادبیات در ایران، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی.
  12. حزین لاهیجی، محمدعلی (۱۳۷۵ش.). تذکرة المعاصرین، تصحیح معصومه سالک، تهران، نشر میراث مکتوب.
  13. حسام الشعراء مشتری، محمدابراهیم (بهار و تابستان۱۳۹۰). «سفرنامه حجاز و عتبات»، فصلنامه میراث شهاب، سال۱۷، شماره های ۶۳-۶۴، به کوشش میرمحمود موسوی.
  14. حسینی فسایی، حاج میرزاحسن (۱۳۷۸ش.). فارسنامه ناصری، تصحیح و تحشیه منصور رستگار فسایی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
  15. خانبابا مشار (۱۳۵۳ش.). فهرست کتاب های چاپی فارسی، تهران، مؤلف.
  16. خیام پور، عبدالرسول (۱۳۷۲ش.). فرهنگ سخنوران، تهران، طلایه، چاپ اول.
  17. دانش پژوه، محمدتقی (۱۳۴۰ش.). فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تهران، دانشگاه تهران.
  18. دانشنامه جهان اسلام (۱۳۸۹ش.). زیر نظر غلامعلی حداد عادل، به کوشش حسن طارمی راد، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول.
  19. دانشنامه دانش گستر (۱۳۸۹ش.). زیر نظر محمدعلی سادات و دیگران، تهران، مؤسّسه علمی فرهنگی دانش گستر.
  20. دهخدا، علی اکبر (۱۳۷۷ش.). لغت نامه، به کوشش محمد معین و سیدجعفر شهیدی، چاپ دوّم از دوره جدید.
  21. دیوان بیگی شیرازی، سیداحمد (۱۳۶۶ش.). حدیقة الشعراء، تصحیح و تکمیل و تحشیه عبدالحسین نوایی، تهران، زرّین، چاپ اول.
  22. سعدی شیرازی، شیخ مصلح الدین (۱۳۷۴ش.). کلیات سعدی، مطابق نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی، به کوشش جلال الدین همایی و محمود علمی، تهران، انتشارات جاویدان.
  23. شاکر اردکانی، سیداسماعیل (۱۳۸۹ش.). سیمای فرزانگان اردکان، جلد۱، کریم الاخلاق)، قم، انتشارات فرهنگ اهل بیت:، چاپ اول.
  24. شاکری، رمضان علی (۱۳۶۵ش.). اترک نامه تاریخ جامع قوچان، تهران، امیرکبیر، چاپ اول.
  25. شمیم، علی اصغر (۱۳۷۵ش.). ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مُدبّر، چاپ دوم.
  26. صفا، ذبیح الله (۱۳۷۳ش.). تاریخ ادبیات در ایران، تهران، انتشارات فردوس و نشر اندیشه، چاپ هفتم.
  27. طرب شیرازی اصفهانی، میرزاابوالقاسم محمد نصیر (۱۳۴۹ش.). دیوان طَرَب، با مقدمه و حواشی جلال الدین همایی، تهران، فروغی، چاپ اول.
  28. فرهنگ بزرگان اسلام و ایران (۱۳۷۴ش.). به اهتمام آذر تفضّلی و مهین فضایلی جوان، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول.
  29. فلاح زاده، محمدهادی (۱۳۸۴ش.)، آشنایی با کشورهای اسلامی، جلد۳ (ترکیه)، تهران، مؤسّسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، چاپ اول.
  30. قمی، عباس (۱۳۶۸ش.). الکنی و الالقاب، تهران، کتابخانه صدر، چاپ پنجم.
  31. کشمیری، میرزامحمدمهدی (۱۳۹۷ق.). نجوم السماء، قم، مکتبه بصیرتی، چاپ اول.
  32. گلچین معانی، احمد (۱۳۴۶ش.). فهرست نسخه های خطی آستان قدس رضوی، مشهد، اداره کتابخانه آستان قدس رضوی.
  33. گویاموی، قدرت الله (۱۳۸۷ش.). نتایج الافکار، تصحیح یوسف بیک باباپور، قم، مجمع ذخایر اسلامی.
  34. مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۳ق.). بحار الانوار الجامعة لدُرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، مُوسّسة الوفاء و دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم.
  35. محمدی ری شهری، محمد (۱۳۸۹ش.). میزان الحکمة، قم، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، چاپ نهم.
  36. مُدّرس تبریزی، میرزامحمدعلی (۱۳۷۴ش.). ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقّب (کُنی و القاب)، تهران، خیام، چاپ چهارم.
  37. مُدّرسی، سیدجواد (۱۳۸۴ش.). نجوم السرد بذکر علماء یزد، به کوشش حاج سیدمحمدحسین مُدّرسی، یزد، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان یزد، چاپ اول.
  38. مرعشی نجفی، سیدمحمود و موسوی، میرمحمود (۱۳۸۴ش.). فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، جلد۳۳، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول.
  39. مشتری طوسی، محمدابراهیم (۱۳۸۸ش.). «سفرخانه منظوم حج»، مجموعه مقالات تاریخی، رسول جعفریان، دفتر ۱۸، قم، دلیل ما، چاپ اول.
  40. _______ ، (بی تا)، دیوان اشعار، مخطوط، شماره ۱۳۳۰۷، تهران، کتابخانه و موزه و مراکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
  41. _______ ، (۱۳۸۹ش.). «سفرنامه حج مشتری طوسی»، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، به کوشش رسول جعفریان، تهران، نشر علم.
  42. مشکور، محمدجواد (۱۳۶۳ش.). تاریخ ایران زمین، تهران، اشراقی، چاپ دوم.
  43. معلم حبیب آبادی، میرزامحمدعلی (۱۳۵۵ش./۱۳۹۶ق.). مکارم الآثار، اصفهان، اداره کل فرهنگ و هنر استان اصفهان، چاپ اول.
  44. منشی اصفهانی، میرزاطاهر دیباچه نگار (۱۲۷۲ق.). گنج شایگان، تهران، طبع سنگی.
  45. موسوی خوانساری، میرزامحمدباقر (۱۳۹۲ق.). روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، به کوشش اسدالله اسماعیلیان، قم، دهاقانی (اسماعیلیان).
  46. مهدوی، سیدمصلح الدین (۱۳۶۸ش.). بیان المفاخر، اصفهان، کتابخانه مسجد سید اصفهان.
  47. نصر اصفهانی، اباذر (مهر و آبان ۱۳۹۳ش.). «فهرستواره سفرنامه ها و خاطرات حجّ ایرانیان»، دو ماهنامه آینه پژوهش، شماره مُسلسل ۱۴۸.
  48. نصرآبادی، میرزامحمدطاهر (۱۳۶۱ش.). تذکره نصرآبادی، تصحیح و مقابله وحید دستگردی، تهران، فروغی، چاپ سوم.
  49. نواب صدیق، محمدحسن خان (۱۳۸۶ش.). تذکره شمع انجمن، به کوشش محمدکاظم کهدویی، یزد، دانشگاه یزد، چاپ اول.
  50. واله، علیقلی (۱۳۸۴ش.). ریاض الشعراء، تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، تهران، اساطیر، چاپ اول.
  51. وفای زواره ای، سیدمحمدعلی (۱۳۸۵ش.). تذکره مآثر الباقریه، تصحیح و تحشیه حسین مسجدی، اصفهان، سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان، چاپ اول.
  52. هادی آل طعمه، سلمان (۱۴۰۳ق.). تراث کربلا، بیروت، مؤسّسة الاعلمی للمطبوعات.
  53. هدایت، رضاقلی خان (۱۳۴۰ش.). مجمع الفصحاء، تصحیح مظاهر مصفا، تهران، امیرکبیر.
  54. همایی، جلال الدین (۱۳۶۹ش.)، مقالات ادبی، تهران، مؤسّسه نشر هما، چاپ اول.
  55. یاحقی، محمدجعفر (۱۳۷۲ش.). تاریخ ادبیات ایران، تهران، شرکت چاپ و نشر ایران.