آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی، فقیه جامع و حاضر در پیاده روی اربعین

نویسنده

چکیده


آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی، فرزند فرهیخته حضرت امام خمینی، یکی از چهره های علمی و برجسته حوزه علمیه قم و نجف است که شخصیتی چند بُعدی دارد و گاهی دارای ویژگی های متضاد است و این برجستگی ها او را در جایگاهی بس ارزشمند و منحصر به فردی قرار داده و در میان هم کسوتان و هم درسان خویش ممتاز کرده است. او در کنار درس و بحث علمی، در نهضت اسلامی ایران به رهبری والد خویش حضوری متعهدانه داشت و گاهی در اوضاع دشوار، جای خالی پدر را پر می کرد و حقیقتاً - مطابق فرمایش حضرت امام- امید آینده اسلام بود و رحلتش از الطاف خفیه الهی که انقلاب را در مرحله ای سرنوشت ساز قرار داد و به پیروزی رسانید. در این مقاله علاوه بر شخصیت علمی و اخلاقی، به پیاده روی مستمر ایشان در ایام زیارتی امام حسین7 پرداخت شده است.
کلیدواژه ها: حاج آقا مصطفی خمینی، فقیه جامع، پیاده روی کربلا.



تولد و ایام جوانی
آقا مصطفی خمینی، فرزند حاج آقا روح الله خمینی، در سال 1309شمسی در شهر قم دیده به جهان گشود. او ایام کودکی و نوجوانی را در دامن خانواده ای روحانی سپری کرد؛ خانواده ای که در تمام ابعاد زندگی از هر گونه افراط و تفریط دوری می جستند و همواره در صراط مستقیم حرکت می کردند و بر فرزندان سخت گیری نمی کردند. (قادری، 1394، ج 1، ص 259).
مصطفی در دوران کودکی بسیار کم حرف بود و ظاهراً نمی توانست بعضی لغات و کلمات را درست و کامل ادا کند؛ چنان که موجب نگرانی والدین هم شده بود. اما وقتی در شش سالگی به مکتب خانه رفت، هنوز یکی دو هفته نگذشته بود که او سال های پیشین را جبران کرد و مرتب از مادر و دیگران سؤال درسی می پرسید (همانجا).
او در سال1316 شمسی وارد مدرسه موحدی قم شد و تا کلاس سوم دبستان خوب درس می خواند و به حرف مادرش نیز گوش می داد. اما از آن به بعد اغلب به دنبال بازی و بازی  گوشی بود و چندان به درس و مشق دل نمی داد؛ چنان که شب ها خسته از بازی روزانه، اندکی نان و پنیر و چای می خورد و می خوابید. (همان، 1394، ج 1، ص 271).
او با همه بازی گوشی هایش در نهایت توانست در سال 1322شمسی تصدیق ششم ابتدایی را بگیرد؛ اما به دلیل شیطنت های دوران نوجوانی به ادامه درس و رفتن به دبیرستان علاقه ای نشان نمی داد. از سوی دیگر به دلیل فضای حاکم آن روز، خانوادهای متدین از فرستادن فرزندان خود به دبیرستان امتناع می کردند و آن را قبیح می دانستند. از این رو پدر توصیه کرد که مصطفی درس طلبگی را شروع کند (همانجا).
چگونگی ورود به حوزه
مصطفی در همین سال به سفارش پدر وارد حوزه شد؛ درابتدا او تمایل چندانی به ادامه تحصیل نداشت؛ اما ناگهان تحولی در وجودش رخ داد و در مدت کوتاهی به پیشرفت های چشم گیری دست یافت؛ به گونه ای که از جانب پدر اجازه یافت در درس های خصوصی فلسفه ایشان نیز حاضر شود. به قول یکی از دوستانش: «آقا مصطفی تلفیقی از موتور دیزلی و جت است: شروع کُندی دارد و باید خیلی هندل بزنی تا روشن شود؛ اما وقتی دور می گیرد، از جت هم تندتر می رود و سرعتش مافوق صوت می شود». (همان، 1394، ج 1، ص 342).
وی در کنار درس و بحث های جدی، شوخی ها و خوش مشربی ها و به عبارت دیگر شیطنت های دوران جوانی را همچنان داشت. آیت الله شیخ علی عراقچی همدانی که از دوستان و هم درسان وی بود، در این باره می گوید:
حاج آقا مصطفی خیلی پر جنب و جوش بود و یک لحظه آرام نداشت. بسیار هم خوش مشرب و شوخ طبع بود. گاهی شوخی های خیلی خوشمزه ای داشت و سر به سر بعضی افراد می گذاشت؛ البته با رعایت کامل موازین شرعی که به حد افراط و اذیت و آزار نمی رسید. ظاهراً در همان ایام نوجوانیِ آقا مصطفی، به حضرت امام گفته بودند که این آقا مصطفای شما خیلی شیطنت می کند. امام فرموده بود: «هنوز به خودم نرسیده است»... ایامی که هنوز آقا مصطفی عمامه نگذاشته بود، یک پالتوی بلندی می پوشید و حدود شانزده و هفده سالش بود [که] حضرت امام دستش را می گرفت و با هم در نماز ظهر و عصر آقای زنجانی در مدرسه فیضیه شرکت می کردند. امام صف اول می ایستاد و معمولاً آقا مصطفی در صف های عقب و آخر بود. وسط نماز قصد فرادا می کرد و زود تمام می کرد. آقا مصطفی حوصله این کارها را نداشت. می رفت مدرسه فیضیه و دارالشفا را زیر رو می کرد. همان شیطنت ها و بازی گوشی ها را انجام می داد و امور درسی و بحثی را نیز دنبال می کرد. وقتی هم که نماز آقای زنجانی تمام می شد و حضرت امام می خواستند به منزل برگردند، می دیدند مصطفی نیست. صدا می کردند: «مصطفی، مصطفی» ناگهان آقا مصطفی از حیاط مدرسه دارالشفا پیدایش می شد و می آمد. سپس حضرت امام مانند یک دوست، دست مصطفی را می گرفت و با هم به منزل بازمی گشتند... . مرحوم حاج آقا مصطفی از نظر هوش، استعداد واقعاً فوق العاده بود. گاهی می گفت: «پدرم به من می گوید: هر چقدر بازی می خوای، تفریح و شادی بکن، ولی درس و بحث را هم خوب بخوان». خودش به من می گفت: «من از غروب چهارشنبه تا صبح شنبه، طلبه نیستم»؛ یعنی اصلاً کتاب باز نمی کنم (عراقچی، 1389، ص 183).
آقا مصطفی بعد از معمم شدن نیز از بازی گوشی ها و کنجکاوی هایش دست بردار نبود. روزی مادرش به حرم حضرت معصومه3 مشرف می شود که  ناگهان متوجه می شود پسرش، مصطفی، روی سقف گلدسته حرم نشسته و از آنجا به ساختمان های اطراف نگاه می کند. او همان شب ماجرا را با حاج آقا روح الله در میان می گذارد. پدر بدون اینکه برخورد منفی و سلبی کند، فقط لبخندی می زند و شاید این را بر کنجکاوی فرزندش حمل می کند. اما والده اش بعداً به صورت خصوصی به وی متذکر می شود که دیگر بزرگ و معمم شده و نباید چنین رفتاری از او سر بزند (قادری، 1394، ج1، ص 387). او بعد ها چگونگی بالا رفتن به روی گلدسته حرم را برای دوستان طلبه اش تعریف می کرد و موجب تعجب آنان می شد (کمیته علمی، 1376، ج1، ص 249؛ رحیمیان ،1382، ص 111).
مصطفی به خاطر همین روحیه کنجکاوی به همراه دوستان طلبه، گاهی به روستاهای اطراف قم و شهرهایی مانند کاشان، محلات، اصفهان، شیراز، مشهد، تهران، تبریز، اردبیل، خلخال، ارومیه و... می رفت و از مناطق و آثار اسلامی و باستانی آنها دیدن می کرد؛ چنان که در سال 1331 شمسی که به همراه والدینش به شهر همدان رفته بود و روزی هم در باغ پدر آیت الله عراقچی میهمان بودند، به گفته ایشان:
«آقا مصطفی اصلاً آرام و قرار نداشت، خیلی کنجکاو و پرتحرک بود. لحظه ای می آمد می نشست، بعد بلند می شد و می رفت تا همه جای آن اطراف و حوالی را ببیند. چند روزی که در همدان بود، تمام باغ و باغات و در و دیوارهای شهر همدان را وجب می کرد» (عراقچی، 1389، ص 193).
بعد از گذشت مدتی از تبعید امام به ترکیه، وقتی آقا مصطفی هم دستگیر شد و به ایشان ملحق گردید، در بدو ورود به اتاق پدر، وی متوجه  شد که امام در مدتی که آنجا بوده، حتی پرده اتاقش را کنار نزده است تا بیرون را ببیند. آقا مصطفی فوری پرده ها را کنار می زند. ایشان در آنجا هم مرتب بیرون می رفت و از همه جای منطقه بورسا دیدن می کرد (رسولی محلاتی، 1383، ص73).
او در بازی ها و ورزش های گوناگون همراه دوستان نیز حضور داشت و هرگز کم نمی آورد؛ از جمله در شنا مهارت ویژه داشت. یک سالی در مسابقات شنا در سطح شهر قم شرکت کرد و رتبه اول آورد. در نجف هم وقتی با دوستان کنار شط کوفه می رفت، در شط شنا می کرد و چقدر زیبا و با حرکات ظریف و آرام روی آب می ایستاد و با ما صحبت می کرد (کمیته علمی، 1376، ج 1، ص 249؛ مهدوی کنی، 1385، ص 180).
با همه اینها، وقتی آقا مصطفی وارد مسائل علمی و حوزوی می شد یا رخداد های سیاسی و اجتماعی پیش می آمد،  بسیار جدی در صحنه حاضر بود و از پس همه نیز به خوبی برمی آمد؛ به طوری که آدم گاهی باورش نمی شد که این همان آقا مصطفی است (عراقچی، 1389، ص263).
اساتید و مقام علمی
با توجه به استعداد سرشاری که آقا مصطفی داشت، توانست در مدت پنج یا شش سال، سطوح متوسط و عالی حوزه را در محضر حضرات آیات: شیخ مرتضی حائری، عبدالجواد اصفهانی، مجاهد تبریزی، سلطانی طباطبایی و شهید صدوقی به اتمام برساند و به درس خارج فقه و اصول آیات عظام: سید محمد حجت، بروجردی، محقق داماد، سید کاظم شریعتمداری و والد معظم راه یابد و همچنین فلسفه و عرفان را از محضر حضرات آیات: فکور یزدی، علامه طباطبایی، رفیعی قزوینی و والد معظم، استفاده کند و قبل از سی سالگی جامع منقول و معقول شود و به مراتب اجتهاد نایل گردد (جمعی از پژوهشگران، 1382، ج2، ص 774؛ کمیته علمی، 1376، ج1، ص 107).
آقا مصطفی از مرحوم آیت الله بروجردی به صورت تلویحی و شفاهی اجازه اجتهاد گرفته بود. اما حاج آقا روح الله که به طور کلی در اجازه دادن سختگیر بود، در مورد فرزندش نیز بیشتر این سخت گیری را اعمال می کرد. روزی او مسئله ای را از پدر می پرسد. حاج آقا روح الله در جواب می گوید: «مگر خودت مجتهد نیستی؟ چرا از من می پرسی؟» در این هنگام که مادر مصطفی ناظر بر صحنه بود، خطاب به ایشان می گوید: «اگر مصطفی مجتهد است، پس چرا اجازه اجتهاد به او نمی دهید؟» پدر می فرماید: «اگر اجازه را برای این می خواهد که فردا ادعای مرجعیت کند، که این کار را خودم هم نخواهم کرد». در این هنگام خانم می پرسد: «پس شما مصطفی را مجتهد می دانید؟» ایشان در جواب می فرماید: «او خیلی وقت است که قدرت استنباط احکام را دارد. اما به احترام آیت الله بروجردی، هرگز چیزی برایش نخواهم نوشت» (قادری، 1394، ج1، ص 525).
او در سال 1345 شمسی که همراه والد از ترکیه به عراق تبعید، و در حوزه نجف مستقر شد، در آنجا ضمن تدریس سطوح عالی و خارج، و تعلیم و تربیت شاگردان فاضل، در درس خارج آیات عظام: سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی، شیخ حسین حلی، میرزاباقر زنجانی و میرزاحسن بجنوردی حضور جدی و تحقیقی پیدا کرد. محل درس وی، مسجد شیخ انصاری بود که پدرش هم در آنجا تدریس داشت (کمیته علمی، 1376، ج1، ص 136). به تعبیر مرحوم آیت الله شیخ مجتبی تهرانی: «او در تدریس مثل عقاب اوج می گرفت و پرواز می کرد و از پدرش هم اوجش بیشتر بود» (همان، 1376، ج1، ص266).
درباره این بعد از شخصیت حاج آقا مصطفی به چند نکته ای می توان به شرح زیر اشاره کرد:
1. وی از همان اوائل حضور در مباحث علمی و حوزوی نوعی جسارت علمی و نبوغ ستودنی از خود بروز داد و ضمن احترام به بزرگان و استوانه های حوزه، هرگز تحت تأثیر افکار و اندیشه ها و مبانی آنان قرار نگرفت و از روح استقلال اجتهادی خویش همواره حراست کرد. حتی مطالب علمی بزرگانی مانند شیخ مرتضی انصاری، میرزای نایینی، آقا ضیا عراقی و آخوند خراسانی را به راحتی نقد می کرد. جالب توجه اینکه مبانی والد معظم را هم در رشته های گوناگون مورد نقد جدی قرار می داد (همان، 1376، ج1، ص 102و 109).
2. آقا مصطفی، بر خلاف اغلب آقا زاده های دیگر، به درس و بحث والد معظم بسنده نمی کرد؛ بلکه در درس های سایر مراجع و بزرگان، چه در قم و چه در نجف، حضور می یافت؛ آن هم نه حضور تشریفاتی و تعارفی؛ بلکه حضور بسیار جدی و به انگیزه به دست آوردن مطلب و نکته جدید. او مطالب این استادان را مورد نقد قرار می داد. کتاب دروس الاعلام و نقد ها که حاوی مجموعه نقد های ایشان به مطالب اصولی و فقهی مراجع نجف است، بهترین شاهد بر این مدعاست.
انگیزه وی در این وادی به قدری قوی بود که بعضی مسائل و مشکلات ریز و درشت و مقطعی هرگز نمی توانست مانع از حضور وی در درس بزرگان نجف و قم شود؛ از جمله با اینکه اغلب نزدیکان و اطرافیان بیت مرحوم آیت الله خویی نظر مثبتی به پدر ایشان نداشتند و بعضی ها به شدت با ایشان مخالف بودند، اما حاج آقا مصطفی بی اعتنا به این امور و فقط برای کسب علم و دانش در درس آن مرجع بزرگ حاضر می شد (یادنامه، 1376، ص 298)؛ همچنان که به گفته بعضی از بزرگان، در قم به درس آقای شریعتمداری می رفت و حتی در نماز جماعت ایشان مرتب حاضر می شد.
مرحوم آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی از مراجع مورد احترام و از معمرین نجف به شمار می آمد و بیش از صد سال عمر داشت. شاگردانش نیز در سن هشتاد و نود سالگی بودند. آن مرحوم بیان کندی داشت و اغلب شاگردان تازه وارد نمی توانستند از محضر علمی ایشان بهره مند شوند و درس ایشان در این اواخر حالت تشریفاتی و تبرکی به خود گرفته بود. اما حاج آقا مصطفی مصمم بود مدتی در درس ایشان هم به طور جدی حضور داشته باشد. وقتی بعضی دوستان از علت آن پرسیده بودند، در جواب گفته بود: «گاهی در لابه لای سرفه های آقای شاهرودی یک نکته دقیق و ظریف، نو و جالبی پیدا می شود که برای من بسیار مفید است» (همان، 1376، ص300).
3. آقا مصطفی از نظر نقد مبانی استاد، میان پدر و غیر پدر فرقی نمی گذاشت. او در درس مراجع و اساتید حاضر می شد و مبانی آن بزرگان را در درس والد خود و در مقابل مبانی ایشان مطرح می کرد و از آنها دفاع می نمود و بر مبانی پدر اشکال و ایراد وارد می کرد (قادری، 1376، ج 1، ص 469). این موضوع از پدیده های نادر حوزوی است که شاید بی نظیر یا حداقل کم نظیر باشد. او در درس پدرش بسیار جدی تر از آن بود که بتوان به این راحتی وی را قانع ساخت. آیت الله عراقچی در این باره می گوید:
یکی از مستشکلین رسمی درس امام، مرحوم حاج آقا مصطفی بود. پدر و پسر خیلی بلند با هم جر و بحث می کردند. گاهی حضرت امام او را به توپ و تشر می بستند. حاج آقا مصطفی چون پسرشان بود، گاهی رعایت حال آقا را نمی کرد. ایشان مرد ملایی بود؛ جزو نخبگان از شاگردان امام بود؛ صاحب نظر بود. آن وقت حضرت امام بیشتر به آقا مصطفی می توپیدند. بعضی اوقات چندین بار اشکال و جواب ها رد و بدل می شد [و] در نهایت آقا با یک حالت تندی طلبگی که خیلی هم شیرین و ملیح بود، می گفتند: «اِ اِ اِ، چه خبره؟ بس است دیگه!» (عراقچی، 1389، ص 175).
4. حاج آقا مصطفی با مکتب ها و مشرب های حوزه های نجف، سامرا، قم و اصفهان آشنایی کامل داشت و می توان گفت که به همه آنها اشراف لازم را هم داشت؛ چون ایشان در درس آیت الله بروجردی شرکت می کرد و همچنین از طریق آیت الله شیخ مرتضی حائری با مشرب مؤسس حوزه، مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری بیگانه نبود. هر دوی این بزرگواران (آیات عظام بروجردی و مؤسس) از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی در سامرا بودند و مشرب سامرایی داشتند؛ چنان که قبل آن، آقای بروجردی در حوزه اصفهان هم مدتی محضر بزرگان آن حوزه را درک کرده بودند و مشرب حوزه اصفهان را هم به همراه داشتند.
از سوی دیگر حاج آقا مصطفی به دلیل حضور در درس مراجع نجف با مکتب اساتین این حوزه، مانند میرزای نایینی، آقا ضیاء عراقی، کمپانی اصفهانی و آخوند خراسانی هم آشنا شده بود؛ زیرا مراجع آن زمان همه از شاگردان این بزرگان به شمار می آمدند. قبل از همه آنها مشرب حوزه قم را هم در آستین خود داشت واز پدر بهره برده بود (کمیته علمی، 1376، ج1، ص 267).
همین اشراف و توانایی، سبب شد که آقا مصطفی گاهی در جلسات درسی و گعده هایی که در بیوت آقایان در نجف مرسوم بود، همه این مشرب ها را با نقد جدی به چالش می کشید؛ چنان که بسیاری از بزرگان از نقد های او بهره های فراوان می بردند. حتی مرحوم آیت الله آقا  میرزا حسن بجنوردی، صاحب القواعد الفقهیه به این حقیقت تصریح کرده بود که «من از ایشان استفاده می کنم» (همان، ج2، ص 123).
ارتباط با افراد متفاوت
در جامع الاطراف بودن حاج آقا مصطفی، همین بس که وی علاوه بر داشتن اساتید با مشرب ها و گرایش های متفاوت در درس و بحث های حوزوی، در فعالیت های سیاسی و اجتماعی نیز با افراد و اشخاص گوناگون و دارای افکار و اندیشه های متفاوت و گاهی متضاد، ارتباط نزدیک و ناگسستنی داشت و از ظرفیت های علمی، سیاسی و اجتماعی هر کدام از آنان به نفع اسلام و انقلاب بهره می برد.
نگارنده بارها از حضرت آیت الله شیخ محمد ابراهیم جناتی شنیده است که نقل می کرد:
ایامی که آیت الله خمینی در نجف حضور داشتند، بعضی از علمای ایران گاهی به ایشان نامه ای می نوشتند و استفتائاتی مطرح می کردند. اما در میان راه، ساواک این نامه ها را پاره، یا توقیف و بایگانی می کرد و مانع از رسیدن آنها به مقصد می شد. یک روز حاج آقا مصطفی به من پیشنهاد کرد که اگر قبول کنم، به دوستانشان در ایران سفارش کنند که نامه ها و استفتائات به نام من پست، و به نجف ارسال شود؛ چون من انقلابی نبودم و ساواک آن حساسیت را به من نداشت. با موافقت من، این کارها مدت ها ادامه داشت و نامه ها به آدرس منزل بنده می آمد و من جواب استفتائات را از ایشان می گرفتم و به آدرس صاحبان نامه ها می فرستادم.
حاج آقا مصطفی از سویی با شخصیت های بارز اخلاقی، مانند مرحوم آیت الله بهاءالدینی، یا شخصیت های عرفانی، مانند شیخ عباس قوچانی، کشمیری و هرندی مانوس بود (همان، ج1 ،ص243). از طرف دیگر با اشخاصی همچون سید جلال آشتیانی، شیخ علی تهرانی که در ردیف فلاسفه و حکما بودند، مراوده علمی داشت. در کنار آن با فضلای انقلابی مثل حجج اسلام سید محمود دعایی، سید حمید روحانی و... هم در ارتباط بود. حتی با افراد زیادی هم که اصلاً آیت الله خمینی را قبول نداشتند و به قولی ضد انقلاب بودند نیز مرتبط می شد و از ظرفیت همه آنها برای تکمیل شخصیت علمی خود و تحکیم روابط اجتماعی و سیاسی پدر استفاده می کرد؛ مانند شیخ نصرالله خلخالی که به شخص امام علاقه داشت، ولی به انقلاب هیچ اعتقادی نداشت، یا مانند سید محمد رضا اشکوری و سید علی خلخالی و... که گرایش خاصی نداشتند، اما همیشه با وی مانوس بودند (خاتم یزدی،1381، ص146- 147؛ سمامی، 1384، ص115).
مرحوم آیت الله شیخ صادق خلخالی و آیت الله شیخ محمد صادقی تهرانی از جمله فضلایی بودند که حاج آقا مصطفی با آنها مرادوه علمی داشت؛ همان طوری که افرادی مثل سیدصادق طباطبایی، جلال الدین فارسی، علی جنتی، شهید محمد منتظری، صادق قطب زاده، داریوش فروهر و... با وی مرتبط بودند و مسائل انجمن های اسلامی دانشجویان خارج از کشور از طریق آنان پیگیری می شد. به طور کلی او هم با آدم های گوشه نشین و گمنام و عارف مسلک رفیق بود و هم با آدم های اجتماعی، سیاسی، انقلابی و اهل گعده، نشست و برخاست داشت (کمیته علمی، 1376، ج1، ص250 و ج 2، ص 128؛ دعایی، 1387، ص 184). او با سران عشایر و اقوام عرب در نجف ارتباط صمیمی داشت، در مراسم دینی و مذهبی و به خصوص مراسم شب های ماه رمضان آنان حاضر می شد و تا سحر آنها را همراهی می کرد و با خواندن اشعار عربی با مضمون عالی، مجلس آنان را گرمی می بخشید؛ چون معروف است که عرب ها به اشعار با ادبیات قوی علاقمند هستند (خاتم یزدی، 1381، ص 152).
علاوه بر اینها، آثار علمی و یادداشت های تحقیقی این عالم پرتلاش نیز از جامع الاطراف و الاضداد بودن ایشان حکایت دارد: کتاب البیع در سه جلد، مکاسب المحرمه در دو جلد، مبحث اجازه، مستند تحریر الوسیله، تعلیقه ای بر عروه الوثقی، تحقیقی در باب نکاح، حواشی بر وسیلة النجاة سیدابوالحسن اصفهانی که همه اینها در فقه استدلالی در دوره های متعدد تحقیق و تالیف شده است، از طرفی کتاب الاصول، تقریرات فی الاصول که شامل مباحث اصول فقه است، همچنین تفسیر القران الکریم در چهار جلد که به گفته خود به سبک و روش آلوسی نگاشته و البته ناتمام است، از سوی دیگر حواشی و تعلیقات ایشان بر کتاب های اسفار، شرح هدایه و مبدا و معاد ملاصدرا و در کنار آن تطبیق علم هیئت جدید بر هیئت نجوم اسلامی، تحقیق در علم رجال و تراجم و شرح حال ائمه معصومین: که مجموع اینها به چهل عنوان می رسد.
ارتباط عمیق با توده مردم
در میان علما و فقهای شیعه کم و بیش افرادی بودند و هستند که ارتباط مردمی چندانی نداشتند و ندارند و شبانه روز به درس و بحث و تحقیق مشغول اند، یعنی به همان اندازه که به فعالیت های علمی و تحقیقی خود افزوده اند، فاصله شان از مردم بیشتر شده است و البته بسیاری هم بودند که با همه اشتغالات علمی، ارتباطشان با مردم قطع نشده است. مرحوم حاج آقا مصطفی اگر چه از گروه دوم بود، اما جنس، عمق و شعاع ارتباط وی با مردم به گونه ای، کم نظیر و گاهی بی نظیر و شگفت انگیز بود.
او وقتی با توده مردم مواجه می شد، هیچ کسی احساس نمی کرد که وی فرزند مرجع تقلید یا عالمی صاحب نظر در علوم و فنون مختلف است؛ بلکه او را از جنس خود می دانستند؛ زیرا حاج آقا مصطفی هنگام مواجه با مردم، آنقدر خودش را پایین می آورد و در سطح کوچه و بازار نشان می داد که آنها به راحتی می توانستند با وی ارتباط برقرار کنند.
مرحوم آیت الله سید محمد باقر موسوی همدانی، مترجم تفسیر المیزان در این باره می گوید:
یک روز (در اواخر دهه سی) با مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی در مسجد جامع همدان دیدار کردم. معلوم شد اثاثیه مورد نیاز امام را که در آن وقت در اطراف همدان بود، به همدان آورده است. ایشان را به منزل بردم؛ سپس به طرف عباس آباد همدان حرکت کردیم. وقتی می خواستیم از بیراهه به بالای تپه های عباس آباد برویم، من او را به بیراهه راهنمایی کردم. آقا مصطفی پرسید: «چرا از بیراهه برویم؟» گفتم: «در راه اصلی چند قهوه خانه وجود دارد و معمولاً در آنجا افراد نابابی هستند که صلاح نیست ما از آنجا عبور کنیم و با آنها مواجه شویم». آقا مصطفی بدون توجه به حرف بنده از همان راه اصلی حرکت کرد و من هم همراه او بودم. وقتی به جلو یکی از قهوه خانه ها رسیدیم، ناگاه دیدم تمام جمعیت حاضر در آنجا نزد حاج آقا مصطفی آمدند و دست ایشان را بوسیدند و خیلی به ایشان احترام نمودند.
 بعد با تعجب از ایشان پرسیدم: «چنین صحنه ای را تا به حال ندیده بودم. اینها شما را از کجا می شناسند؟» حاج آقا مصطفی فرمود: «ما دیروز وقتی از قم به همدان رسیدیم و به اتفاق آقای لواسانی و آقای مروارید به اینجا آمدیم، وقتی من جلوقهوه خانه رسیدم، جمعیتی را در آنجا دیدم که مشغول عیش و نوش هستند. با صدای بلند قهوه چی را صدا زدم. گفتم: فلانی! عَرَق داری؟ همه حاضران تعجب کردند که یک روحانی از عرق می پرسد! همه حاضران قهوه چی را تشویق کردند که بگو: دارم. سرانجام او جواب داد که دارم حاج آقا بفرمایید. من گفتم: پس کتت را بپوش که سرما نخوری. منظورم عرق بدنش بود. با همین یک کلمه و برخورد مناسب، این آقایان به دور من جمع شده و به من لطف و محبت و احترام می کنند» (جمعی از نویسندگان، 1382، ج15، ص 257).
بیشتر علما و روحانیون، وقتی در چنین موقعیتی قرار می گیرند، معمولاً موضع منفی و سلبی اتخاذ می کنند و زبان به نکوهش و نصیحت می گشایند یا بیراهه را به راه اصلی ترجیح می دهند و خودشان را راحت می کنند. اما هنر حاج آقا مصطفی این بود که در این گونه موارد، همیشه موضع ایجابی می گرفت و راه اصلی را مقدم می داشت. این گونه روش ها اگرچه در ظاهر عادی و سطحی و کم اهمیت به نظر می آید، برای عالم دینی و مجتهدی که تعلیم و تربیت جامعه را بر عهده دارد، بسیار سرنوشت ساز خواهد شد که البته این برخورد ها در سیره امامان معصوم: ریشه دارد و نمونه های فراوانی از آنها در جای خود نقل شده است.
حضور مستمر در پیاده روی اربعین
در ایام زیارتی امام حسین7، مانند اربعین، عاشورا، نیمه رجب و شعبان و روز عرفه، که مراسم پیاده روی از نجف به کربلا انجام می گرفت، حاج آقا مصطفی از اعضای ثابت این کاروان ها بود. در میان این کاروان ها افراد پیر، جوان و میان سال بسیاری وجود داشتند و همه از مراتب علمی و آقازاده بون ایشان آگاهی داشتند، اما هیچ کس احساس نمی کرد که او بر دیگران برتری دارد.
در مسیر، وقتی شب می شد، کاروان توقف می کرد و هنگام استراحت، دور هم جمع می شدند و سؤالات علمی درباره فقه، اصول، فلسفه، عرفان، رجال، تراجم و... از ایشان می پرسیدند و حاج آقا مصطفی همه را از حفظ جواب می داد. (فرهنگ زیارت، ویژه نامه اربعین، 1393، ش 19-20، ص 159). به قول بعضی دوستانش او در این سفر ها، مثل مرحوم علامه حلی، مدرسه سیار تشکیل می داد و در مسافرت ها اصلاً وقت را تلف نمی کرد (کمیته علمی، 1376، ج1، ص332). از آنجا که او اشعار سعدی و حافظ و مولوی را حفظ بود، در کنار برنامه های علمی، برا رفع خستگی، برنامه مشاعره برگزار می کرد، جوانان را به کشتی گرفتن و شنا کردن در شط فرات تشویق می کرد و به هر فردی که خوب از عهده آنها بر می آمد، جایزه می داد و بدین ترتیب همه را مجذوب خود می ساخت (همان، 1393، ص251).
در یکی از این پیاده روی ها، عربی که حاج آقا مصطفی را می شناخت، بسیار اصرار می کرد تا شب همه میهمان وی باشند و در منزل او استراحت کنند؛ از سویی همراهان وی، از جمله مرحوم آقای حلیمی کاشانی که مسئولیت و مدیریت کاروان را بر دوش داشت، خیلی حرص و جوش می خورد که باید شب حرکت کنیم و در غیر این صورت، فردا نمی توانیم به مراسم اربعین برسیم. اما حاج آقا مصطفی گفت:
خوب به مراسم نرسیم. مگر چه می شود؟ یک روز یا دو روز دیرتر و بعد از اربعین می رسیم. مگر چه اشکالی دارد؟ مهم این است که اگر ما امشب بمانیم و میهمان این آقا بشویم، دل یک بنده خدا را شاد کرده ایم (یاد نامه، 1376، ص 308).
شناخت صحیح وظایف
برای یک مجتهد و فقیه جامع الاطرافی مثل حاج آقا مصطفی بسیار مهم است که هنگام تزاحم دو موضوع واجب یا مستحب، و یا تعارض میان حقوق الله وحقوق الناس کدام یکی را باید انتخاب کند و درست هم انتخاب کند. گاهی مشاهده می شود که بعضی برای انجام دادن یک عمل مستحب مؤکد مثل زیارت حرم امام حسین7 در روز اربعین، ناخود آگاه مرتکب چند حرام می شوند؛ مثلاً فرد هنگام اخذ پاسپورت و ویزا مرتب دروغ می گوید و در میان سفر، حقوق همسفرانش را رعایت نمی کند، یا وقتی می خواهد نماز شب بخواند، مزاحم خواب دیگران می شود، برای اینکه به نماز اول وقت برسد، ماشینش را در جلوی پارکینگ، معازه و منزل دیگران پارک می کند و مانع از رفت و آمد آنها می شود و... . در قاموس فقهی و اجتهادی حاج آقا مصطفی همه این اعمال مستحب در صورتی صحیح خواهد بود که با حقوق مردم تزاحم نداشته باشد و او خود به مسئله، دقت می کرد.
اعتراف به خطا و درخواست پوزش
از جمله ویژگی های برجسته حاج آقا مصطفی که مورد غفلت قرار گرفته و تبیین نشده است، داشتن روحیه پذیرش خطای خود و اعتراف به اشتباه در صورت ارتکاب به آن است، اگر در موردی خطایی از او سر می زد، این جرئت و شهامت را داشت که به راحتی آن را به گردن بگیرد و ضمن عذر خواهی، در صدد جبران و تدارک آن بر آید. در این باره مرحوم آیت الله بنی فضل خاطره جالبی توجهی دارد که مرور آن خالی از لطف نیست و از باب حسن ختام، تقدیم خوانندگان می گردد:
در ایام مرجعیت آیت الله بروجردی که من در مدرسه حجتیه کتاب معالم را تدریس می کردم، مرحوم حاج آقا مصطفی با مرحوم حاج شیخ صادق خلخالی و شیخ علی تهرانی می آمدند در یکی از سالن های حجتیه بحث علمی می کردند. گاهی بحث طلبگی اینها بسیار پر سر و صدا می شد و برای طلاب ساکن مدرسه مزاحمت ایجاد می کرد. یکی از طلاب به نام شیخ جعفر تبریزی که در نزدیکی محل بحث اینها حجره داشت برای من نقل می کرد روزی به منزل امام رفتم و در زدم. خود ایشان در را باز کرد. گفتم: «آقا عرضی دارم». فرمود: «بفرمایید». داخل شدم آقا مرا به اتاق راهنمایی کرد و فرمود: «شما بفرمایید بنشینید تا من بیایم». نشستم ومنتظر شدم، دو، سه دقیقه بعد دیدم حاج آقا روح الله، درحالی که سینی چای در دست دارد، وارد اتاق شد چای را با سینی جلوی من گذاشت، بعد فرمود: «چه کاری با من داشتید؟ بفرمایید». عرض کردم: «آقا آمده ام از دست آقا مصطفی به شما شکایت کنم». آقا در جواب فرمود: «چون مصطفی در خانه نیست، لطفاً شکایت تان را نگه دارید، فردا همین موقع تشریف بیاورید تا من به مصطفی هم بگویم در اینجا باشد و در پیش او شکایت خود را عنوان کنید». چایی را خوردم و اجازه خواسته، بیرون آمدم. فردا همان ساعت به منزل امام رفتم. دیدم آقا مصطفی هم حضور دارد. وقتی نشستم، حضرت امام خودش سخن را آغاز کرد و به آقا مصطفی فرمود: «این آقا دیروز آمده بود. از تو شکایت دارد. گفتم تشریف ببرد، امروز بیاید تا تو هم اینجا باشی» بعد از من خواست که شکایت خود را مطرح کنم. عرض کردم: «آقا اینها سه نفرند در مدرسه حجتیه بحث می کنند، داد و قال به راه می اندازند و مانع استراحت و مطالعه ما می شوند. نه تنها برای من، بلکه برای سایر طلاب ساکن هم مزاحمت ایجاد می کنند». امام درحالی که با دقت به حرف های من گوش می داد، وقتی سخن من تمام شد، رو به فرزندش کرد و فرمود: «مصطفی، این آقا صحیح می گوید؟» آقا مصطفی گفت: «بلی، ما آنجا بحث داریم. طبعاً هم سر و صدا بلند می شود. فرمایش ایشان درست است». بعد حضرت امام فرمود: «از فردا یا باید خیلی آرام بحث کنید یا جای بحث را به جای خلوت ببرید؛ ولی می دانم چون نمی توانید آرام بحث کنید، پس حتماً محل بحث را عوض کنید».آقا مصطفی گفت: «چشم آقا. حتماً این کار را می کنیم». از فردا دیگر مشکل حل شد و آنها به جای دیگری رفتند.
شیخ جعفر می گفت: روزگار گذشت. آیت الله بروجردی به رحمت خدا رفت، در سال 41 انقلاب آغاز شد و در پی آن، امام به ترکیه و نجف تبعید گردید. چند سال بعد به طور قاچاقی به زیارت عتبات عالیات مشرف شدم. یک روز در صحن حرم امیرالمؤمنین، علی7 برای اولین بار با حاج آقا مصطفی رو به رو شدم. ذهنیت من این بود که او مرا نمی شناسد. یا اگر هم بشناسد، محل نمی گذارد. ولی چون مرا دید، فوری جلو آمد، سلام کرد و مرا به گرمی در آغوش گرفت و ضمن احوالپرسی گفت: «کی آمدید؟» گفتم: «فلان روز». گفت: «فردا ناهار، منزل حاج آقا منتظر شما هستم. حتماً تشریف بیاورید». بسیار غافلگیر و متعجب شدم. من کجا، منزل امام کجا! از طرفی خوشحال بودم. او آدرس منزل امام را داد. از هم جدا شدیم. فردا سر وقت خودم را به منزل امام رساندم. داخل خانه شدم. دیدم به جز امام و فرزندش کسی در خانه نیست. سلام کردم ... و نشستم. آقا مصطفی خودش پذیرایی می کرد. سفره را پهن کرد. دیدم ناهار آبگوشت است. مشغول صرف غذا شدیم. در این حال آقا مصطفی برگشت به امام گفت: «حاج آقا، این آقا شیخ را می شناسید؟» امام نیم نگاهی به من انداخت و فرمود: «قیافه اش آشناست. فکر می کنم یک جایی او را دیده ام، ولی فراموش کرده ام». آقا مصطفی گفت: «این همان شیخی است که ما در مدرسه حجتیه قم مزاحم او شده بودیم و او پیش شما آمده و از دست ما شکایت کرده بود. دیروز [او را] در حرم دیدم و به ناهار دعوت کردم تا تشریف بیاورد اینجا و در حضور شما مرا حلال بکند. من در آن وقت ایشان را خیلی اذیت کردم». بعد رو به من کرد و دوباره از من عذرخواهی نمود. من هم که غرق در عرق شرمندگی شده بودم؛ گفتم: «آقا جان، این چه فرمایشی است که می فرمایید؟ حلال خوشتان باشد...» (بنی فضل، 1386، ص 113).



منابع و مآخذ
بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی،(1376). راز توفان، یادنامه آیت الله سیدمصطفی خمینی، تهران،  نشر ذره، چاپ اول.
بنی فضل، مرتضی (1386). خاطرات آیت الله شیخ مرتضی بنی فضل، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول.
جمعی از نویسندگان حوزه علمیه قم(1382). گلشن ابرار،  قم، نشر معروف، چاپ اول.
دعایی، سیدمحمود (1387). گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی، تهران، نشر عروج، چاپ اول. عراقچی، علی (1389). پرتو آفتاب، خاطرات آیت الله شیخ علی عراقچی، تهران، نشر عروج، چاپ اول.
رحیمیان، محمد حسن (1382). حدیث رویش، خاطرات حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول.
رسولی محلاتی، سیدهاشم (1383). خاطرات آیت الله سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول.
سمامی، محمد (1384). خاطرات حجت الاسلام و المسلمین محمد سمامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول.
فصلنامه فرهنگ زیارت، وِیژه نامه اربعین، (1393). سال 5، شماره 19-20، تابستان و پاییز.
قادری، سیدعلی (1394). یک قرن زندگی پرماجرا، سالشمار توصیفی قدس ایران، همسر امام خمینی،  تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول.
کمیته علمی کنگره شهید (1376). یاد ها و یادمان ها از آیت الله سید مصطفی خمینی، 2جلدی، تهران، نشر عروج، چاپ اول.
گروهی از نویسندگان فرهنگ کوثر (1382). ستارگان حرم، قم انتشارات زائر، چاپ اول.
مهدوی کنی، محمد رضا (1385). خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول.
یزدی، سید خاتم (1381). خاطرات آیت الله سید خاتم یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول.