نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
مقدمه
داشتن یک تصور و تصویر واضح و درست و منطبق با واقع از حادثه و رویدادی تاریخی در یک ناحیه، بستگیِ بسیاری به مقدار شناخت انسان از موقعیت جغرافیایی و سرزمینی آن حادثه در مقطع زمانی خاص دارد. هرچه این آگاهی دقیقتر باشد، لابد انسان در تحلیل آن واقعه و نیل به دیدگاهی واقعی و قابل دفاع از آن، توفیق بیشتری خواهد یافت و با چشم بازتر و تسلط افزونتر، حوادث را در جایگاه ویژة خود میبیند و دربارهشان اظهار نظر میکند. کربلای سال 61 هجری، بیشک درگذر قرنهای متمادی، سیمایی دگرگون و متأثر از تغییر و تحولات ناشی از طبیعت یا دخالتهای انسانی، به خود گرفته است و مشخصهها و ظواهر آن، یا به کلی از حالت اولیة خود به صورتی دیگر در آمده یا با تغییراتی، چهرهای متفاوت یافته است. در مطلب پیش رو، دو نمونه از ظواهر و آثار مربوط به سرزمین کربلا ـ البته کربلای سال 61 هجری ـ یعنی «نهرها» و «نواحی» مختلف آن موضوع بحث واقع شده است؛ به این نیت که هم با اعتماد به منابع اصیل، موقعیت اصلی این مواضع و امکنه به درستی نمایانده شود و هم معلوم گردد که درگذر تاریخ، چه تغییرات و تبدلاتی بر آنها عارض گشته است.
نهرها
1. نهریْن (دو نهر کربلا)
نهرین، دو شاخه از رود فرات است که در بعضی نقاط در قریة نینوا جنب حائر حسینی به هم میپیوندند و رو به شمال شرقی، در یک مسیر به سمت کوفه امتداد مییابند. در ادامه، بعضی متون تاریخی را که در آنها ذکری از «نهرین» آمده است، یادآور میشویم:
الف) ابوالفرج اصفهانی در المقاتل گوید:
چون زید بن علی8 کشته شد، فرزندش یحیی او را به خاک سپرد و مردم از گردش پراکنده شدند و جز ده نفر، کسی با او نماند. سلمة بن ثابت گفت: به یحیی گفتم: مقصدت کجاست؟ گفت: نهرین. گفتم: اگر قصد نهرین داری، بهتر است همینجا بمانی و جنگ کنی تا کشته شوی. گفت: منظورم دو شهر کربلاست. گفتم: پس باید پیش از صبح، بیرون رویم که نجات پیدا کنیم. به راه افتادیم و هنوز کاملاً شهر را ترک نگفته بودیم که صدای اذان بلند شد. بر سرعت خود افزودیم. به هر گروهی از کاروانیان که میرسیدیم، درخواست غذا میکردیم و هرچه میدادند، با او و اصحاب خود میخوردیم تا به «نینوا» رسیدیم. در آنجا «سایق» را از جریان آگاه ساختم. وی خانة خود را در اختیار یحیی گذارد و خود به مصر رفت. من هم یحیی را در همان خانه رها کردم و گذشتم و دیگر از او خبری به من نرسید (ابوالفرج اصفهانی، 1965م، ص146).
ب) ابن کثیر در البدایه از محمد بن عمرو بن حسین نقل میکند که گفت: «ما در کنار نهرین کربلا، با حسین7 بودیم» (ابن کثیر، 1407ق، ج8، ص188).
ج) ابن شهرآشوب در المناقب آورده است: «حسین7 در روز عاشورا در منطقة طف کربلا بین نینوا و غاضریه، از قریههای اطراف نهرین، به شهادت رسید» (ابن شهرآشوب، 1379ق، ج4، ص83).
د) طبری گوید:
پس از آنکه اهل حیره با خالد بن ولید متارکة جنگ کردند، دهقانان و کدخدایان تن به پرداخت جزیه دادند. خالد، عاملان و کارگزاران خود را به آنجا فرستاد تا امنیت را برقرار کنند و نهرین را به بشر بن خصاصیه سپرد و او در بانبورا، که جزء کوفه بود، جای گرفت (طبری، 1387ق، ج4، ص17).
ه) طبری همچنین گوید:
از جمله حوادث سال 278ق این بود که خبر آمد جماعتی به نام قرامطه در سواد کوفه به جنبش در آمدهاند. آغاز کارشان از آنجا بوده که یکی از آنها از ناحیة خوزستان به سواد کوفه آمده بود و در محلهای به نام «نهرین» ساکن شده بود و اظهار زهد و بیزاری از دنیا میکرد. برگ خرما میبافت و از دسترنج خود نان میخورد و فراوان نماز میخواند. مدتی اینگونه رفتار میکرد و چون کسی با او همنشین میشد، از دین و زهد و بیدنیایی و مانند آن با او سخن میگفت و اینکه نمازهای واجب، در هر روز و شب پنجاه رکعت است. این امور، در آن محل که بود، از وی بر سر زبانها بود (همان، ج10، ص23).
2. نهر علقمه
مسعودی در التنبیه و الاشراف مینویسد:
رود فرات چون از دو شهر «هیت» و «الانبار» بگذرد، دو شاخه میشود و شاخهای از آن به نام «علقمی»، اندکی به طرف غرب، رود به کوفه پیش میرود. (مسعودی، 1364ش، ص47)
آثار نهر علقمه بنابر نشانههایی که یافتهام، تا امروز باقی مانده است. این آثار، نشان میدهد که نهر علقمه پس از رسیدن به شمال ضریح عون، رو به جنوب جاری میشده است تا غاضریه را که بنیاسد در آن میزیستهاند و در کنارة شرقی نهر واقع بوده، آبیاری کند. روبهروی غاضریه، شریعه امام جعفر بن محمد8 بر کنارة غربی قرار داشته و پل غاضریه، آن منطقه را به شریعه متصل میکرده است و آنگاه رو به شمال غربی راه کج کرده، در شرق کربلا از کنار ضریح عباس بن علی8، که محل شهادت ایشان است، گذشته و در جنوب شرقی، با عبور از قریة نینوا، با نهر نینوا تلاقی نموده، باغات و نخلستانهای مجاور خود را سیراب میساخته است. آنگاه این دو نهر، در مسیر خود، گاه متمایل به جنوب و گاه به شرق، تا «خان الحماد» بین راه کربلا ـ نجف در شرق پیش میرفتهاند و با گذر از میانة «شط هندیه» در جنوب برس یا حرقه، که آثار برجامانده آنها هماکنون نیز قابل مشاهده است، آبِ بخش شرقی کوفه را تأمین میکردهاند.
میگویند مجرای نهر علقمه در روزگار قدیم، به منطقة «بطاح بصره» متصل بوده است و شاپور ذوالاکتاف، حاشیة آن را مرکز دفاع در مقابل یورش عربها قرار داده بود و همچون اخلاف خود از پادشاهان ساسانی، به آن به عنوان موقعیت حساس دفاعی اهتمام میورزید و چنان آبادانیای در آن منطقه به وجود آورده بود که انواع میوهها از آنجا به دیگر مناطق صادر میشد.
نقل است که بختالنصر، پادشاه بابل، از بالادست رود فرات، نهری احداث کرده و آن را به دریا وصل کرده بود. از توصیفاتی که از این نهر در تواریخ آمده است، معلوم میشود که این، همان نهر علقمی است و به دلیل طولانی بودن، دهانة آن را در بالادست فرات، که سطح آب بالاتر است، قرار داده بودند تا آب با شدّت و سرعت بیشتری جریان داشته باشد و بتواند دوردستترین محدودههای سرزمین بابل یا کلدانی آن روز را سیراب کند.
در دورة اسلامی، تمام سرزمینها و آبادیهایی که از دهانة نهر علقمه تا پایان آن بر کنارههای آن ساخته شده بود، عنوان «فلوجه» به خود گرفته بود؛ یعنی به قریهها و مزارع آغاز نهر در کنار شهر «هیت»، «فلوجة علیا»، و به آبادیهای میانة نهر در حدود کربلا «فلوجة وسطی»، و به زمینهای آباد انتهای نهر در کوفه، «فلوجه سفلی» گفته میشد. نهر علقمه در طول این مسیر آباد خود، همواره مورد توجه بود و مردم در حفظ و مرمت و اصلاح آن پولهای زیاد خرج میکردند و حکومت نیز اهتمام ویژه به این نهر داشت تا اینکه ورق روزگار برگشت و عیش و راحت مردمانِ کنارة نهر، رنگ عوض کرد و خلافت عباسی رو به ضعف و ناتوانی نهاد و با رویکارآمدن ترکها و بازیچه شدن خلع و نصبها به دست ایشان و کشتن سه خلیفة عباسی یعنی مستعین و معتز و مهتدی، نظام امنیت از هم گسست و هرجومرج سراسر سرزمینها را در بر گرفت و قیامها و فتنهها یکی پس از دیگری چهره نمود و دولتْ در نهایتِ ضعف خود، از هرگونه اقدام و مقابلهای بازماند.
طرف غربی نهر علقمه، از آنجا که روبهروی صحرای جزیره واقع شده بود، خوارج عرب و قرامطه آن را جولانگاه خویش در رویارویی با نیروهای حکومت قرار داده بودند. افزون بر این، اِهمال و بیتوجهی و هزینه نکردن اموال برای اصلاح و لایهروبی نهر و همچنین کافی نبودن ارزاق و خوراکیها برای لشکریان و اجارة فرمانروایان به استفاده از باغها و مزارع کنارة نهر، همه باعث گردید که نهر علقمه و آبادیهای اطراف آن، رو به اضمحلال و نابودی رود. ابن اثیر در الکامل میگوید:
لشکریان تا توانستند خرابی و ویرانی به بار آوردند و در باب اصلاح راهها و تعمیر مکانهای دسترسی به آب، هیچ اهتمامی نورزیدند و به همین سبب، بیشتر راههای آب، که به آبادیها سرازیر میشد، از بین رفت و زمینهای سرسبز و آباد، به حالت خشک و بیابانی درآمد؛ جز مناطقی در فاصلة بغداد و کوفه که محافظتی بر آباد نگهداشتن آنها وجود داشت و تا قرن ششم، به توصیفی که ابوزید بلخی آورده و دیداری که ابن جبیر در سفرنامة خود بدان اشاره نموده، پُررونق و آباد بوده است و در سال 656 قمری با حملة تاتار رو به ویرانی نهاد (ابن اثیر، 1385ق، ج8، ص456).
طبیعتاً بر اثر فتنهها و شورشهای پیدرپی و خالی شدن آبادیهای اطراف نهر علقمی از مردم، این نهر جایگاه توجه خود را از دست داد و به قدری مورد بیمهری و غفلت واقع شد که زمینهای آباد آن، حکم زمینهای موات و لمیزرع را پیدا کرد.
ازآنجاکه نهر علقمه تأمینکنندة آب کربلا بود و ساکنان آن شهر مقدس، بزرگان از شیعه و پناهندگان به حرم سیدالشهدا7 بودند و جز انفاقات و کمکهای خالصانه، وسیلة دیگری برای اصلاح نهر وجود نداشت و از طرفی، آل بویه در قرن چهارم حکومتی شیعی به شمار میآمدند و به مشاهد مشرفه عنایت خاص از خود نشان میدادند، از این حیث تنها امکان موجود برای ابقای نهر و دور کردن خطر زوال از آن، همت و تلاش آنان بود. در این باره، ابن جوزی در گزارش وقایع سال 451 قمری میگوید:
بساسیری برای زیارت مرقد امیر مؤمنان7 وارد کوفه شد و از آنجا به شهر واسط رفت؛ درحالیکه عدهای کارگر را با خود بر زورقی سوار کرده بود تا به ادای نذر خود، آنها را به حفر کردن نهر معروف علقمی و جاری کردن آب به سوی کربلا به کار بگمارد (ابن جوزی، 1992م، ج8، ص202).
مؤلف تاریخ آل سلجوق گوید:
در سال 479ق، عمادالدوله سرهنگ سبکتکین به واسط آمد و از آنجا در ماه رمضان راهی نجف و کربلا شد و در آن دو شهر، مالی بسیار به اعیان و بزرگان بخشش نمود و نهر علقمه را که دیری خراب مانده بود، اصلاح و حفر کرد و پس از آن، وارد شهر بغداد شد» (عمادالدین اصفهانی، 1900م، ص72).
سید طقطقی در کتاب الآداب السلطانیه در ذکر احوال وزیر مستعصم بالله یعنی مؤیدالدین ابن علقمی گوید: «به جدّ وی علقمی گفته میشود؛ چه اینکه او نهر موسوم به علقمی را حفر و ایجاد کرد» (ابن طقطقی، بیتا، ص301).
بنابراین، نهر علقمه تا اواخر قرن هفتم، بین خرابی و آبادانی دست به دست میشده و حالت یکسانی نداشته است.
3. نهر نینوا
نهر نینوا که از شاخههای رود فرات بوده، نزدیکی حصاصه و عقر بابل، و جایگاه امروزی آن، تقریباً در شمال سد هندیه و جنوب قضاءالمسیب است. نهر نینوا از وسط ملک زراعی امالعروق میگذرد و در جنوب کرود ابوحنظه (ابوصمانه) جریان مییابد. تقاطع مسیر حرکت این نهر، تا امروز باقی مانده و به عرقوب نینوا شناخته میشود. شاید بابلیها همان کسانی بودهاند که نهر نینوا را حفر کرده و کنارش قریة نینوا به عنوان پایتخت آشوریها در روزگار اوج تمدنشان تشکیل شده است. با توجه به عدم ذکری از این نهر، حتی به طور ضمنی در مصادر، به نظر میرسد قرنهای متمادی متروک، و از یادها فراموش شده است.
4. نهر غازانی
غازانخان از تبار چنگیز و پنجمین سلطان تاتاری است که پس از سقوط خلافت عباسی، بر عراق حاکم گردید. امیر نوروز عهدا، از امرای بزرگ و والی اقلیم خراسان، پیش از برتختنشستن غازانخان با او عهد کرد که اگر اسلام را بپذیرد، او را یاری میکند و تمام همت خویش را در رسیدن وی به خلافت مصروف میدارد. غازانخان، اسلام را پذیرفت و سال 664 هجری عهدهدار سلطنت شد. وی در رؤیایی پیامبر9 را دید که بین او و پسرعمش علی بن ابیطالب7 پیوند برادری برقرار کرد. بر اثر این خواب، غازانخان به علویها متمایل شد و از آنان تفقه و آنان را بسیار مورد تکریم و احترام قرار داد و مقرر کرد که در جاهای مختلف، برای آنان میهمانخانههایی همچون مسافرخانة مجاهدان و خانقاه صوفیه، به اسم «دار السیاده» بر پا کنند. افزون بر این، به کارهای مربوط به مشاهد مشرفه و امر زیارت زائران توجه خاص نشان میداد و پیگیر امور این اماکن مقدس بود. از جمله در سال 668 هجری، سلطانغازان به قصد زیارت مشاهد مشرفه به حله رفت و به علویها و ساکنان مشاهد دستور داد که اموال بسیار بپردازند و به فرمان او، در بالادست حله نهری حفر کردند که نهر غازانی نامیده شد. عامل حفر این نهر، شمسالدین صوابِ خادم بود (ابن فوطی، 1997م، ص479).
مؤلف تاریخ وصاف گوید:
غازانخان دستور داد که لشکریان از پل حلّه بگذرند و بدان سبب که همة آن راه بیابان بود، فرمان داد هر سپاهی توشة دوماهة خود بردارد و برای هر پنج نفر، یک شتر برای کشیدن علوفه ترتیب دهند. روزها طول کشید تا سپاهیان از پل گذشتند. روز پنجشنبه رایت برافراشت و به سوی غازانیه پیش رفت؛ شهری که خود بنا کرده بود. سابقاً همة این سرزمینها خشک و بیگیاه بود و «علقمی» نام داشت. به دستور غازان، آب فرات را به آنجا کشیدند و در مدت دو سال، به سرزمین سبز و خرم بدل گشت. آنگاه به زیارت مشهد امام حسین7 رفت و از آنجا از راه فراتین انبار و هیئت و حدیثه و عاته حرکت کرد و هر روز بیش از دو فرسنگ طی نمیشد (شیرازی، 1346ش، ص262).
ازآنجاکه در نتیجة استیلای مغول و جنگهای دورة حکومت ایلخانان و ظلم و ویرانگری عُمال دیوانی، بیشتر قریهها و قصبات ویران، و مزارع لمیرزع و بایر شده بود و از جمله در عراق، همة آبادانیها رو به ویرانی نهاده و قریهها از اهالی تهی گشته و نهرها و آبراههها متروک مانده بود و کسی به اصلاح و تعمیر آنها توجهی نمیکرد و پولی و همتی مصروف نمیداشت، به دستور غازانخان، قرار شد نهر علقمی، که به دلیل طول مجرا از همه بیشتر آسیب دیده و ویران شده بود، تجدید و دهانة آن به فرات نزدیکتر شود. سپس بالادست مجرای نهر را برداشتند و قسمت آخر آن را به نهری که غازانخان از فرات حلّه کشیده بود، متصل کردند. ازاینرو، نام علقمی را بر آن مناسب ندیدند و جملة نهر علقمی و نهر غازانخان را که به هم پیوند خورده بودند، برای زنده ماندن نام بنیانگذار آن غازنخان، نهر غازانی نام نهادند.
5. نهر سلیمانی (حسینیّه)
سال 941 هجری در آغاز حکومت شاهطهماسب اول، سلیمان قانونی عثمانی به قصد زیارت عتبات وارد عراق شد و نخست به زیارت کربلا و نجف مشرف گردید و در کربلا به ایجاد نهری بزرگ از رود فرات فرمان داد تا سرزمین کربلا با آن سیراب شود. با کشیده شدن این نهر، زمین آن منطقه همچون بهشت برین، سبز و خرم گردید و مجموع درآمد زمینهای زراعی آن، به مصرف خدمت به زائران و مجاوران و خادمان حرم حسینی میرسید. این نهر، در گذر زمان و جمع شدن خاک و سنگ و موانع دیگر، آب را به راحتی از خود عبور نمیداد و سادات کربلا در پاکسازی و هموار کردن راه آب دچار سختیها و زحمات بسیار شده بودند. اما با تدبیر سلیمان قانونی، آبْ در پیرامون حرم مطهر در دسترس واقع شد و باغها و مزارع، رنگوروی بهاری به خود گرفت و اسباب راحت و رفاه برای ساکنان فراهم آمد.
طبق بعضی بیعنامههای قدیم مربوط به باغها، به این نهر، «نهر سلیمانی» گفته میشده است. البته ابوطالب در سفرنامة خود، در مقایسة «نهر هندیه» میگوید:
این نهر، همچون «نهر حسینیه» است؛ اسمی که امروز مردم آن را میشناسند. این نهر با وجود تغییر و تبدلات بسیار در طول قرنها، همچنان منبع تأمین آب سرزمین کربلا و باغهای اطراف آن است. دهانة اصلی آن، به «هور سلیمانیه» منتهی میشود که در قسمت شرقی شهر قرار دارد؛ به فاصلة حدود چهار پنج مایل. شاخهای از نهر سلیمانی، که تأمینکنندة آب مورد نیاز ساکنان است، از سه جهت شهر کربلا را در بر گرفته؛ یعنی از طرف شمال به غرب حرکت میکند و آنگاه رو به جنوب میرود و در گردش به سمت شرق، به دهانة اصلی خود در هور سلیمانیه میریزد (ابوطالبخان، 1363ش، ص71).
بر اثر تغییراتی که با احداث نهر هندیه به دستور آصفالدوله هندی، بر مجرای فرات به وجود آمده، امروزه یافتن دهانة اصلی نهر حسینیه، کار مشکلی است. همچنین شناخت این امر که از کجای فرات، این نهر به فرمان سلیمان قانونی در سال 941 کشیده شده است. به احتمال میتوان گفت که دهانة نهر، جایی در نزدیکی مأخذ آن و قریب به دهانة نهر نینوای قدیم است.
نواحی کربلا
1. طف
به آن بخش از جزیره که بر زمینهای سرسبز و آباد عراق مشرف است، «طف» گفته میشود. «طف فرات»، همان ساحل رود است و به طور عام، هر ساحل و خشکی کنار آب را طف میگویند. طف، به استعمال علمی و اختصاصی، نام ساحل غربی فرات تا آخرین محدودههای ریف است؛ همعرض جزیره و از حیث طول، از الانبار تا بطائح بصره کشیده شده است. به منطقة طف، طف کربلا، نینوا، شقران و سفوان نیز گفته میشود (ابن عبد ربه، 1404ق، ج3، ص114).
حاکمان عراق، در طول تاریخ، به دلیل داشتن زبانها و لغات مختلف کلدانی، فارسی و عربی، نام شهرها و مناطق و آبادییها را به گونههای مختلف تلفظ میکردهاند و به لهجه و گویش خاص خود، اسما را دگرگون میساختهاند. در آغاز حکومت مسلمین بر عراق، نامهای دخیل و بیگانه همچون بنطی و کلدانی و آرامی و فارسی، به حال خود باقی بود. کلدانی مثل: کباروسیما، بانقیا، بورسیبا بابل، نینوا و فارسی مثل: بهقباد اعلی، صراط جاماسب، آری و عربی مثل: طف، حیره، عذیب، قصر بنیمقاتل، انبار و... و مسلمانان نیز در این نامگذاریها شریک بودند و نامهایی چون اقساس مالک، کوفه بصره، سوق حکمه، سواد، جرف، حایر، حصاص و طسوج النهرین از آنهاست و موقعیتها و مناطق مشهوری را به ذهن متبادر میسازد. اعراب مسلمان، البته بعضی لغات و نامهای بیگانه را با تغییراتی تعریب میکردند و مثلاً به بورسیبا که نامی کلدانی بود، «برس» میگفتند و شاید «کربلا» نیز تغییریافتة «کور بابل» باشد.
2. حائر
در اصل لغت، به گودالها و حوضچههای طبیعی که به دلیل فرورفتگی زمین، آب باران در آنها جمع میشود و راه بیرون شدنی ندارد، «حائر» گفته میشود. در واقع، آب جمعشده در این حوضچهها چون به حالت راکد باقی میماند و با وزیدن باد، اینطرف و آنطرف میشود، گویا همچون موجودی سرگردان، بالا و پایین، و اینطرف و آنطرف میشود و راه به جایی نمیبرد. حائر، نام خاص زیارتگاه امام حسین7 است. امروزه با گذشت قرنها، حائر از موقعیت طبیعی و حالت اولیة خود چندان تغییری نکرده است؛ جز اینکه سطح و وسط آن مقداری ارتفاع گرفته و بالاتر از وضعیت نخستین خود است. با این همه، وقتی زائر میخواهد وارد روضة مقدسه شود، از همه جهات رو به پایین حرکت میکند. اگرچه در جهات گوناگون، این فرورفتگی یکسان نیست و شاید راه ورود آب به این مکان، از قسمت شرقی بوده است؛ چه اینکه از امام صادق7 روایت شده که در ترتیب آداب زیارت فرمود: «زائر از جانب شرقی روضه وارد حائر مقدس شود». با ساختوسازهایی که در روضة حسینی صورت گرفته، طبیعتاً سطح حائر کمکم بالاتر و بالاتر آمده است.
3. نینوا، غاضریه، شفیه
صبح دومین روز از آغاز سال 61 هجری، ورود امام حسین7 به یکی از منزلگاهها برابر شد با رسیدن نامة عبیدالله به حُر بن یزید ریاحی، به این مضمون که بر حسین7 سخت بگیر و مجبورش کن در منطقهای بیآب فرود آید. امام7 از حرّ خواست بگذارد که او به نینوا یا غاضریه یا شفیه رود. نینوا روبهروی حرکت امام حسین7 و در فاصلة دویست متری قرار داشت. در سه مایلی سمت راست، شفیه بود و در سمت چپ به موازات نینوا، غاضریه. موقعیت نینوا و غاضریه نسبت به حائر مقدس، از حیث شکل، به مثلث متساویالاضلاع میماند. به احتمال قوی، نینوا در «باغ شدیدیه» واقع بوده که امروز، در اختیار آل سیدطالب سیدعاشور از خادمان روضة مقدسه است.
در گذشتهها شنیده بودم که حدود یک قرن پیش، از همین باغ، خشتهای قیمتی همچون خشتهای کشفشده در تلهای بابل بیرون آورده شده است. ویرانههای غاضریه، امروز در شرف نابودی کامل است؛ زیرا آنها را تبدیل به باغ و زمین زراعی کردهاند. بنابر نقل ابوحمزة ثمالی از امام جعفر بن محمد8، در شمال شرقی غاضریه مقام یا شریعة امام صادق7 واقع شده که انبار توشة زائران حسینی بوده است. علامة حلی= در رجال خود در یادکرد حمید بن زیاد میگوید: «وی از اهالی نینوا، قریهای نزدیکی حائر، است» (علامة حلی، 1402ق، ص59).
شَفِیه، منسوب به شفا (یاقوت حموی، 1399ق، ج5، ص280) است؛ به احتمال زیاد بنابر آنچه طبری از ضحاک بن عبدالله مشرقی نقل کرده است که گفت: «از حسین7 اجازة بازگشت گرفتم. بر اسبم سوار شدم و از میان لشکر عمر سعد، به شتاب خود را بیرون بردم. حدود پانزده تن از آنان مرا دنبال کردند تا به شفیه رسیدم» (طبری، 1381، ج5، ص409)، این ناحیه باید در ساحل فرات واقع باشد؛ زیرا فرات، پشت سر لشکر قرار داشت و ضحاک بن عبدالله میبایست برای حفظ جان خود از آنان به طرف چپ حرکت میکرد و اگر به طرف راست یا مستقیم میرفت، با فرات روبهرو میشد و راه فرار نداشت. ازاینرو، رو به سمت چپ نهاد و نزدیکی ساحل فرات، خود را به شفیه رساند. چند سال پیش از این، وقتی موقعیت «شفیه» را جستوجو میکردم، در جنوب سد اراضی الفریحه، در نزدیکی الحصوه، به موازات سلیمانیه، با ویرانههایی روبهرو شدم که قریب به یقین، متعلق به شفیه بود.
4. عقر
در لغت، به قصری که پناهگاه و معتمد اهل قریه باشد، «عقر» گفته میشود (ابن منظور، 1375ق، ج3، ص2704). عقر بابل، آبادیای نزدیک کربلاست؛ اما موقعیت آن به درستی ضبط نشده است. دلیل نزدیکی آن به کربلا نقل طبری است که گفته:
وقتی حسین7 وارد کربلا شد و به ناچار در سرزمینی بیآبوعلف فرود آمد، زهیر بن قین به ایشان عرض کرد: «ما را به این آبادی که از هر جهت امن است، ببر و بر ساحل فرات قرار دارد» و به وادی عقر اشاره کرد. امام7 فرمود: «این کدام آبادی است»؟ گفت: «عقر». فرمود: «خداوندا پناه میآورم به تو از عقر» (طبری، 1387ق، ج4، ص1043).
در آغاز قرن دوم هجرت، یزید بن مهلب بن ابیصفره، در این ناحیه کشته شد. عقر از آخرین آثار برجامانده از بابلیین است که دست تطاول روزگار، نتوانسته آن را به کلی نابود کند. این منطقه، همواره دارای ساکنانی بوده و فقط پس از برافتادن دولت فارس و رویکارآمدن دولت اسلامی، به شهری بیسکنه تبدیل شده است؛ زیرا مسلمانان چنانکه باید، شأن تاریخی آن را مهم نشماردند و با وجود شکوه و عظمت ظاهری حکومت خویش و در اختیار گرفتن تاج و تخت و قصرهای بزرگ و پایتختی بزرگ چون مدائن، نیازی به نگهداری «عقر» احساس نمیکردند. آخرین روزگار عزت این ناحیه، وقتی بود که بزرگان دولت پارس وارد آن شدند تا شیرویه پسر خسروپرویز را بر تخت به جانشینی پدر برنشانند. تا روزی که شیرویه در عقر ساکن بود، این شهر جلوه و شکوهش را حفظ کرد و پس از او نیز تا ورود سپاه اسلام همچنان از رونق و آبادی برخوردار بود و قلعهای محکم در مقابل هجوم بیگانگان به شمار میآمد.
عقر در گذر زمان، به دست حوادث و پنهانکاریهای روزگار، از چشم ما مخفی مانده است و به طور قطع، نمیتوان موقعیت آن را دانست و به دیگران نشان داد؛ اما با توجه به آنچه در تاریخ طبری آمده بود ـ چنانکه گذشتـ میتوان از دو اثر تاریخی که کشف شده است، سخن به میان آورد: یکی باغ «شدیدیه» که به نظر میآید، همان شهر عقر باشد و دیگری، از سرزمین کربلا در «حکیمه» که به احتمال قوی، موقعیت قریة شفیه را مینمایاند.
5. نواویس
واژه نواویس، اگر عربی باشد، باید گفت نام ناحیهای است در سمت شرقی کربلا کنار بطیحه یا هور سلیمانیه در «براز» که حدود آن تا نهر کبیر ادامه پیدا میکند. پس زمینهای فراشیه و الجنگنه و یوسفیه، داخل حدود آن خواهند بود. در این منطقه، ویرانی و آثاری وجود دارد که از بعضی آنها جامهایی با دهانة تنگ بیرون آورده شده که به انتهای آنها خاکی زردرنگ چسبیده است. از این خاک، در مجاورت آتش بوی نامطبوعی متصاعد میشود. شاید این خاک، باقیماندة بدنهای خاکشدة سومریها باشد؛ زیرا آنها مردگان خود را در شهر و در اتاق خانههاشان دفن میکردند و بسیار میشده است که آنها را بدون تابوت به خاک میسپردند و طی هزاران سال، بدنهای متلاشیشده با خاک درهم میآمیخت و جزئی از آن میشده است.
نتیجهگیری
نهرهای مربوط به سرزمین کربلا که در طول تاریخ تأمینکنندة آب زمینها و باغات و ساکنان آن منطقه بوده، بعضی همچون نهر علقمی و نینوا و نهرین کربلا، تاریخچهای قدیم دارند و در گذر سالیان و قرنها جز از بعضی از آنها آثاری باقی نمانده است. نهر علقمه، به دلیل انتسابش به حادثة عاشورا، همواره مورد توجه بوده و بارها به وسیلة مردم یا حاکمان، اصلاح و تعمیر شده است. نهرهای دیگر همچون غازانی و سلیمانی، که به قرن هفتم و دهم تعلق دارند، هماکنون در زیر لایههای ضخیم سنگ و خاک از دیدهها پنهاناند و موقعیت آنها به درستی معلوم نشده است.
اما دربارة نواحی و آبادیها، آنچه تا به امروز به طور کامل برجامانده، فقط «حائر حسینی» است. اما دربارة غاضریه و شفیه و نواویس، با توجه به آثار و ویرانههای کشفشده و تطبیق موقعیت آنها با آنچه در کتب تاریخی آمده، جز به احتمال و تخمین-گاه ضعیف و گاه قوی- سخن نمیتوان گفت.
منابع
ابن اثیر جزری، علی بن محمد (1385ق). الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (1992م). المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیة.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (1379ق). مناقب آل ابیطالب، قم، مطبعة العلمیه.
ابن طقطقی، محمد بن علی (بیتا). الفخری فی آداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، حلب، دارالقلم العربی.
ابن عبد ربه، احمد بن محمد (1404ق). العقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربی.
ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد (1997م). الحوادث الجامعة، تحقیق عواد معروف، بیروت [بینا].
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (1407ق). البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر.
ابن منظور، محمد بن مکرم (1375ق). لسان العرب، بیروت، دار صادر.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (1965م). مقاتل الطالبیین، نجف، مطبعة الحیدریه.
ابوطالبخان (1363ش). مسیر طالبی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
شیرازی، عبدالله بن فضل (1346ش). تاریخ وصاف، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
طبری، محمد بن جریر (1387ق). تاریخ الامم و الرسل و الملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
علامه حلی، حسن بن یوسف (1402ق). الرجال، قم، انتشارات رضی.
عمادالدین اصفهانی، محمد بن محمد (1900م). تاریخ دولة آل سلجوق، مصر، شرکة طبع الکتب العربیة.
مسعودی، علی بن حسین (1364ش). مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس.
یاقوت حموی (1399ق). معجم البلدان، بیروت، دار صادر.