نویسنده
چکیده
مقدمه
در این مقاله به نقش و فعالیتهای علمی و اجتماعی چند نفر از اعضای برجسته خاندان مستنبط در حوزه نجف و تبریز به گونه خلاصه بسنده شده است. معرفی پدر به عنوان بزرگ خاندان و سه فرزند برومندش، محتوای اصلی مقاله را تشکیل میدهد. معرفی کامل این خاندان تحقیق گستردهای را میطلبد که امیدواریم زمینه آن در آینده نه چندان دور برای محققان و پژوهشگران عرصه رجال و تراجم و تاریخ مهیا گردد.
آیتالله سیدرضی مستنبط
سیدرضی مستنبط، بزرگ خاندان مستنبط، فرزند سیداحمد، فرزند سیدنصرالله، فرزند سیدحسین موسوی، در شمار علمای برجسته و فاضل نجف و تبریز است. جد اعلای وی، مرحوم سیدحسین، در اصل از اهالی شهر ساوه است که به دلایل نامعلومی از آنجا به تبریز هجرت کرد و در این شهر ساکن شد (علیزاده، 1380ش، ج2، ص365 و366).
سیدرضی به سال 1270 قمری در تبریز متولد شد. او مقدمات و سطح علوم اسلامی را در زادگاهش آموخت و سپس به حوزه نجف رفت و در آن حوزه در درس خارج حضرات آیات: سیدحسین ترک کوهکمری، میرزاحبیبالله رشتی، ملاعلی نهاوندی، میرزامحمد فاضل ایروانی و... حاضر شد و به درجه اجتهاد رسید. او بعد از هیجده سال اقامت در نجف به زادگاهش، تبریز، بازگشت و مورد اعتماد مردم قرار گرفت و به امر تبلیغ و ارشاد آنان پرداخت (تهرانی، 1430ق، ج2، ص784). او در کنار خدمت به مردم، با تشکیل حوزه درسی در سطوح عالی، به تعلیم و تربیت طلاب علوم دینی نیز همت گماشت. تقریرات درس استادان و حاشیه بر کتاب مکاسب محرمه شیخ انصاری از آثار علمی این عالم تلاشگر است (امینی، 1413ق، ج3، ص1197).
حجتالاسلام و المسلمین سیدجواد گلپایگانی از ابوالزوجه مرحومشان، آیتالله سیدنصرالله مستنبط، فرزند مرحوم آقاسیدرضی مستنبط تبریزی، نقل میکرد:
یک وقتی در نجف بیماری وبا آمد و در آن زمان امکان معالجه این بیماری وجود نداشت. وضعیت به گونهای بود که هرکس مبتلا میشد، از بین میرفت. مرحوم آقاسیدرضی به این بیماری مبتلا شد و به حال احتضار افتاد. دوستان وقتی میدیدند کار ایشان تمام است، برای اینکه جنازه وی زیاد روی زمین نماند و این بیماری به دیگران سرایت نکند، به دنبال تهیه تابوت و امکانات کفن و دفن رفتند. اما ناگهان با شگفتی دیدند ایشان بلند شد و گفت: «من گرسنهام. چیزی بیاورید بخورم». گفتند: «آقا شما مریض بودید!» گفت: «حالا چیزی بیاورید بخورم». پس از خوردن غذا گفت: «من خوب شدم. شما بروید». گفتند: «چه شد؟» گفت: «وقتی به حال احتضار درآمدم، دیدم شیاطین آمدند و درباره اعتقاداتم با من وارد بحث شدند و گفتند دین تو باطل است و باید از آن دست برداری. من پاسخ آنها را دادم و گفتم از دینم دست برنمیدارم. مدتی این مباحثه طول کشید تا اینکه آنها از نظرم ناپدید شدند. در این حال دیدم آقا امیرالمؤمنین7 تشریف آورد و فرمود: آقاسیدرضی، خداوند تبارک و تعالی از مباحثه تو با شیاطین خوشش آمد و سی سال به عمر تو افزود».
این ماجرا گذشت. آقاسیدرضی به تبریز آمد و با توجه به نفوذی که در میان مردم داشت، در تبریز حدود الهی را اجرا میکرد تا اینکه در زمان اشغال ایران به دست متفقین دستگیر شد. میخواستند او و چند تن دیگر را اعدام کنند. آنها را به چوبه دار بستند؛ اما آقاسیدرضی آن قدر به مکاشفهای که برای وی پیش آمده بود اطمینان داشت که به مأمورِ چوبه دار گفت: «این شَتَب (چپق) را از جیب من بیرون بیاور و آن را چاق کن. میخواهم بکشم». مأمور گفت: «تو عجب سید لودهای هستی! میخواهیم تو را بکشیم، میگویی شَتَب را چاق کن!» آقاسیدرضی میگوید: «من کشته نمیشوم». شَتَبِ خود را پای چوبه دار کشید که دستور آمد وی را اعدام نکنند و تا همان مدتی که امیرالمؤمنین7 به او فرموده بود زندگی کرد.
سیدرضی در نجف با دختر مرحوم شیخمحمدحسین شیخالائمه ازدواج کرد و حاصل این وصلت چهار پسر به نامهای سیدمرتضی، سیداحمد، سیدنصرالله و سیدجواد شد که سه نفر اولی هر کدام از شخصیتهای بارز و تأثیرگذار در حوزه نجف شدند (الوانساز، 1393ش، ج3، ص167).
سیدرضی در سال 1347 قمری در تبریز چشم از جهان فرو بست. پیکرش را به نجف منتقل کردند و در قبرستان وادیالسلام به خاک سپردند (تهرانی، بیتا، ج2، ص784).
آیتالله سیدمرتضی مستنبط
سیدمرتضی، پسر بزرگ مرحوم سیدرضی و معروف به «مستنبط غروی تبریزی»، در سال 1319 قمری در تبریز یا روستای «کافیالمک» دیده به جهان گشود. مقدمات علوم اسلامی را نزد پدر و سیدمحمود پیشنماز، که بعداً پدرخانمش شد، آموخت. او سپس به حوزه علمیه قم رفت و از درس خارج فقه و اصول حضرات آیات شیخعبدالکریم حائری و سیدمحمد حجت کوهکمری بهره برد (الوانساز، 1393ش، ج3، ص171)؛ آنگاه به حوزه علمیه نجف هجرت کرد و در آنجا نیز در درس خارج حضرات آیات میرزاحسین نایینی، سیدابوالحسن اصفهانی، آقاضیا عراقی و میرزاعلی فاضل ایروانی حاضر شد و به درجه اجتهاد نائل آمد. این عالم فاضل در حوزه نجف در ردیف استادان حکمت و فلسفه قرار داشت و به عنوان فقیه، اصولی و مفسر قرآن مطرح بود. بعد به تبریز بازگشت و در حوزه این شهر به تدریس و تربیت شاگردان ادامه داد و در مسجد «الدال و الذال» به اقامه جماعت پرداخت و به امور دینی و شرعی و اجتماعی مردم رسیدگی کرد (امینی، 1413ق، ج3، ص1200).
شاگردان فاضلی از حوزه درسی ایشان برخاستند، از جمله: سیدمهدی مرعشی نجفی، شیخابوذر بیدار، شیخرضا مرندی، شیخمحمدحسین انزابی، میرزامحسن کوچهباغی، میرزامصطفی سرابی، میرزاعمران علیزاده، میرزامحمود شتربانسی، شیخحسین واعظ غیاثی، سیدمحمدعلی موسوی خلخالی، سیدمحسن موسوی تبریزی و... (الوانساز، 1393ش، ج3، ص172).
او مورد احترام علمای تبریز بود و جایگاهی ویژه در میان آنان داشت. او حکیمی متقی با اخلاقی نیکو و بیانی گیرا بود و علمی وسیع داشت؛ درِ خانهاش به روی همه از جمله اهل علم باز بود؛ روزهای خاص هفته در منزل تدریس تفسیر و بحث حکمت منظومه داشت و فضلا میآمدند و بهره میگرفتند. وی در تدریس این دو رشته تبحر ویژهای داشت. عصر جمعهها در منزل جلسه روضه داشت و خودش منبر میرفت و همه را به فیض میرساند. از وجوه شرعی و سهم امام نیز استفاده نمیکرد. شوخطبعی، دائمالذکری و اهتمام به نوافل و مستحبات از جمله ویژگیهای این عالم سختکوش بود (علیزاده، 1380ش، ج2، ص366 و 367).
تفسیر مواهب القران فی تفسیر القرآن از آثار علمی ارزشمند ایشان است که در سه جلد تدوین شده و جلد سوم آن شامل جزء سیام است. شرکت سهامی چاپ کتاب آذربایجان یک جلد این اثر را در سال 1381 شمسی به چاپ رساند ولی جلدهای بعدی به دلایل نامعلومی چاپ نشد (عقیقی بخشایشی، 1374ش، ج1، ص523). این روحانی محقق، کتابخانهای در منزل داشت که مشتمل بر کتابهای نفیسی بود (امینی، 1413ق، ج3، ص1200).
سرانجام آیتالله سیدمرتضی مستنبط در پنجم جمادیالثانی سال 1391 قمری (6/5/1350) چشم از جهان فرو بست. نخست پیکرش در قبرستان محله «قره آغاج» تبریز به خاک سپرده شد. ولی بعد که این منطقه به علت طرح شهرداری تخریب شد، مقبره وی به قبرستان «وادی رحمت» انتقال یافت (الوانساز، 1393ش، ج3، ص173).
آیتالله سیداحمد مستنبط
وی در سال 1325 قمری در تبریز به دنیا آمد. او مقدمات و سطح علوم دینی را نزد پدر و استادان دیگر آموخت. در سال 1347 قمری به نجف هجرت کرد و در درس خارج فقه و اصول آیات عظام: میرزامحمدحسین نایینی، آقاضیا عراقی، میرزاعلی ایروانی و سیدابوالحسن اصفهانی حضور یافت. در طول اقامت خود در نجف همواره به تحقیق و تتبع در علوم و معارف اسلامی اشتغال داشت و هر روز صبح در حرم علوی نماز جماعت اقامه میکرد (امینی، 1413ق، ج3، ص1198).
سیداحمد در اخلاق و عرفان از شاگردان سیدعلی قاضی و سیدعبدالغفار مازندرانی به شمار میآمد و به زهد و تقوا و ورع شهره بود (رازی، 1370ش، ج7، ص287). او از مرحوم محدث قمی، صاحب مفاتیح الجنان، و شیخآقابزرگ تهرانی، صاحب الذریعة، اجازه روایی داشت.
رهآورد یک عمر تلاش و تحقیق و تتبع این عالم فرزانه آثار ارزشمندی بدین شرح است:
1. القطرة من بحار مناقب النبی و العترة در دو جلد، عربی، چاپ نجف، 1378 قمری. این کتاب بعدها چندین بار در بیروت و ایران به دست ناشران مختلف تجدید چاپ شده است؛
2. المناسک و المدارک، عربی، چاپ نجف، 1380 قمری؛
3. البشارة و الزیارة یا الزیارة و البشارة، عربی، چاپ نجف، 1381 قمری؛
4. الرثاء و الاسی، عربی، چاپ نجف، 1381 قمری؛
5. العقاید الحقة فی الاصول الخمسة، عربی، چاپ نجف، 1384 قمری؛
6. منتخب خاتم الرسائل باحسن الوسائل، عربی، چاپ نجف، 1385 قمری.
7. ضیاء الصالحین و المجتهدین، عربی، چاپ نجف، بیتا؛
8. الاسی و الحزن یا الاسی الحسن در دو جلد، عربی؛
9. دلائل الحق در سه جلد؛
10. اوجز البیان فی شرح ارجوزة؛
11. المواعظ من کلمات المعصومین:؛
12. الخلاف فی المسائل الخلافیة؛
13. ترجمة سبیل الصالحین و نهج السالکین سیدحسن صدر.
14. تعلیقة علی المکاسب؛
15. تقریرات دروس بعضی اساتید (امینی، 1413ق، ج3، ص1198؛ الوانساز، 1393ش، ج3، ص168ـ169؛ رازی، 1370ش، ج7، ص287).
حجتالاسلام و المسلمین حاجشیخعبدالحمید باقری بنابی که در مدت اقامت خود در نجف با این عالم متتبع و اخلاقی ارتباط داشته و از نزدیک شاهد فعالیتهای علمی و سیر و سلوک ایشان بوده است، چنین اظهار میدارد:
ایشان در نجف اقامت داشت؛ در بالاسر حرم امیرالمومنین7 نماز صبح را به جماعت اقامه میکرد و بسیار اهل مطالعه و تحقیق و نگارش بود. یک کتاب تحت عنوان «القطرة» در فضائل اهل بیت: نوشته که بسیار مفید است. البته در نجف اشرف با وجود آن همه عالم و فقیه بزرگ و مدرسان بلندآوازه، داشتن حوزه درسی مشخص و جاافتاده، کاری بسیار بزرگ و در عین حال خیلی مشکل بود. سیداحمد شبهای جمعه به کربلا میرفت و با آن هیبت زیبا، پرصلابت و جذاب، با احساسات تمام، زیارتنامه میخواند و زائران را متحول میکرد و پیاده به کربلا میرفت. خیلی تمیز، اهل نزاکت و نظافت بود. از اعماق وجودش به تمام معنا، ولایت آل محمد9 را عالمانه و عاشقانه قبول داشت. من در دوران اقامتم در نجف خیلی ایشان را میدیدم (بنابی، 1389ش، ص90).
سرانجام پس از سالها تلاش و تحقیق علمی، آیتالله سیداحمد مستنبط، روز 29 جمادیالثانی 1399 قمری برابر با 6 خرداد 1358 شمسی در نجف چشم از جهان فرو بست و پیکرش در صحن علوی، حجره 23، جنب مقبره برادرش به خاک سپرده شد (الوانساز،1393ش، ج3، ص170).
آیتالله سیدنصرالله مستنبط
او به سال 1327 قمری در شهر تبریز دیده به جهان گشود. سیدنصرالله بخشی از مقدمات و سطح را نزد پدر آموخت و بخش دیگر را در محضر مرحوم میرزاعبدالعلی سرابی اهرابی تلمذ کرد. در سال 1350 قمری راهی حوزه علمیه قم شد و از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه، آیتالله حائری یزدی و آیتالله سیدمحمد حجت کوهکمری استفادههای شایان برد؛ به گونهای که مورد توجه و عنایت مرحوم حجت قرار گرفت. درس فلسفه را هم از محضر آیتالله شیخمحمدعلی شاهآبادی بهره گرفت (سبحانی، 1388ش، ج1، ص603).
سیدنصرالله در سال 1353 قمری عزم هجرت به حوزه نجف کرد و در جوار امیر مؤمنان7 در درس خارج حضرات آیات: شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، سیدابوالحسن اصفهانی و آقاضیا عراقی حضور جدی یافت و به درجه اجتهاد رسید؛ به طوری که دو استاد اخیر در اجازهنامه مکتوب خود از ایشان با تعبیر «صفوةالمجتهدین» یاد کردند (رازی ،1370ش، ج3، ص288). سپس حوزه درسی تشکیل داد و شاگردان بسیاری را تعلیم داد و تربیت کرد؛ چنانکه صاحب گنجینه دانشمندان در سال 1363 قمری بخش خیارات مکاسب محرمه شیخ انصاری را در محضر ایشان تلمذ کرده است (همان، 1370ش، ج9، ص326).
او در این باره چنین مینویسد:
در سال 1361 قمری مشرف به نجف اشرف شدم. از اول ورودم به قدری مورد عنایت و ضیافت مخصوص مولایم حضرت علی7 قرار گرفتم که اگر تمام ذرات وجودم زبان شود، نمیتواند شکر و سپاس آن مراحم را بگذارد؛ زیرا در اولین روز تشرفم خدمتشان عرضه داشتم: «وفدت علیک بغیر زاد». پس وسائل ماندن و مخارج یک سال اقامتم را یکجا عنایت فرمود و چون این لطف و مرحمت را دیدم، دیگر هرچه میخواستم و نیاز داشتم، عرض میکردم و محبت میفرمودند. یک شب از حضرتش استاد علمی و اخلاقی تقاضا کردم. پس به حجره مدرسه آمدم و حجره من در سر راه نبود، بلکه در گوشه و زاویه طبقه فوقانی قرار داشت و کسی از جلوی آن عبور نمیکرد، مگر آنکه مرا میخواست. پس در حجره خویش مشغول مطالعه مکاسب بودم. ناگاه دیدم سیدبزرگواری در حجره، پایین پای من نشسته است. فوراً از جا برخاسته و با خودم گفتم: «بیادب فقه اهل بیت: را مطالعه میکنی و در برابرشان پای خود را دراز میکنی». پس خواستم از آقا عذرخواهی کنم؛ [ولی] دیدم نیستند. بسیار وحشتزده شده و از حجره بیرون دویدم که این آقا چه شده است؟ من نه آمدن او را دیدم و نه رفتن او را ملتفت شدم. چطور از نظرم ناپدید شد؟ پس درحالیکه سراپا غرق عرق شده بودم و موی بدنم برخاسته بود، به بام مدرسه که اشراف به حرم مولایم امیر مؤمنان علیه الصلاة والسلام داشت، رفتم و به او متوسل شدم تا حالم عادی شد و به حجره آمدم و خوابیدم و فرداى آن شب که به درس مرحوم آیتالله اصفهانى حاضر مىشدم، رفتم و پس از پایان درس به یکى از افاضل گفتم من استادى مىخواهم که از او استفاده علمى و عملى و اخلاقى کنم. فوراً فرمود آن سیدى که مىرود مناسب با خواسته تو است و به سیدى که به سوى صحن مطهر مىرفت، اشاره کرد. من به سوى او به سرعت رفتم و در مقابل مقبره شیخنا الانصارى1 که ایستاده و فاتحه مىخواند، به او رسیدم و وقتى جلو رفتم، دیدم آن سیدى است که دیشب در حجره من آمده بود. سلام کردم و خواسته خود را به او گفتم. فرمود ساعت هشت صبح فردا بیا مسجد هندى. دو نفر دیگر هستند. اگر بیان مرا پسندیدى، ادامه بده. پس ساعت موعود رفتم و آمدند و بحث و تحریر و تقریر درس مرحوم سید اصفهانى را شروع کردند. مسرور شدم و ادامه دادم. ایشان همین بزرگوار آقاى مستنبط مترجم عزیزم بودند و اما آن دو نفر از فضلا و اوتاد حوزه نجف، مرحوم حاجسیدمحمدرضا قاضى طباطبائى تبریزى از شاگردان اخلاق مرحوم آقاسیدعلى قاضى، و حاجشیخمحمدجواد قدس بروجردی، داماد مرحوم آیتالله العظمی سیدعبدالهادی شیرازی بودند (همان، ج9، ص328 و 329).
او سالها به تدریس خارج اشتغال داشت و از مفاخر حوزه نجف بود. آیتالله العظمی خویی به مقام علمی ایشان نظر داشت و گاهی به مزاح خطاب به ایشان میفرمود: «خودت را معطل نکن سید! دست از تدریس خارج بردار و فعلاً بیا در درس ما بنشین» (بنابی، 1389ش، ص90). او همواره همراه و مصاحب آقای خویی بود و به دلیل احترام و عظمتی که در میان علمای نجف داشت از وی درخواست شد و او امامت جماعت مسجد بهبهانی را بر عهده گرفت (امینی، 1413ق، ج3، ص1198).
آیتالله مستنبط علاوه بر فقه و اصول و فلسفه، در اخلاق نیز شخصیت مورد قبول حوزه نجف به شمار میآمد و در این رشته از محضر اخلاقی ـ عرفانی مرحوم آقاسیدعلی آقا قاضی بهرهها برده بود (رازی، 1370ش، ج9، ص328). او پس از درگذشت برادرش، مرحوم آیتالله سیداحمد مستنبط، هر روز صبحها در صحن بالاسر حرم امیرالمؤمنین، علی7 اقامه نماز جماعت میکرد و جمعیت زیادی از علما و مردم به وی اقتدا میکردند و این نماز از جمله نمازهای پرشکوه حرم به شمار میآمد. گاهی نیز به جای آیتالله خویی، امامت مسجد خضرا را بر عهده میگرفت (الوانساز، 1393ش، ج3، ص175).
این عالم سختکوش در کنار تدریس به تألیف کتب علمی نیز اهتمام ویژهای داشت و آثار علمی متعددی از خود به یادگار گذاشت که فهرست آن به این ترتیب است:
1. اجتهاد و تقلید؛
2. قاعده تجاوز و فراغ؛
3. لباس مشکوک؛
4. التقیة؛
5. العدالة؛
6. رساله من ادرک؛
7. رسالهای در فروع علم اجمالی؛
8. رسالهای در لاضرر؛
9. رسالهای در تعاقب ایدی؛
10. معارف الاسلام در کلام؛
11. تقریرات درس آیتالله حائری در قم؛
12. تقریرات درس اصول و مکاسب آیتالله حجت در قم؛
13. تقریرات اصول و فقه آقاضیا عراقی در نجف؛
14. تقریرات درس آیتالله اصفهانی در نجف؛
15. شرح عروة الوثقی، چهار جلد، چاپ نجف؛
16. رساله توضیح المسائل، چاپ نجف (همان، 1393ش، ص176؛ رازی، 1370ش، ج7، ص288).
وی داماد بزرگ و مورد اعتماد آیتالله العظمی خویی بود. او از این وصلت یک دختر بیشتر نداشت که این دختر به عقد حجتالاسلام والمسلمین سیدجواد گلپایگانی، فرزند آیتالله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی درآمد (رازی، 1370ش، ج9، ص331). این همسر سرانجام در اوائل مرداد سال 1397 در قم درگذشت و در همین شهر، در جوار حرم حضرت معصومه3 به خاک سپرده شد.
سرانجام آیتالله سیدنصرالله مستنبط، پس از سالها تأثیرگذاری در حوزه علمیه نجف، روز یکشنبه 18 ربیعالاول 1406 قمری برابر 10/9/1364 چشم از جهان فرو بست و در جوار حرم امیر مؤمنان7، جنب مقبره آیتالله خویی، در حجره شماره 31 صحن شریف علوی آرام گرفت (الوانساز، 1393ش، ج3، ص176).
در پی درگذشت این عالم ربانی، حضرت امام خمینی طی تلگرامی درگذشت وی را به آیتالله گلپایگانی چنین تسلیت گفت:
درگذشت مرحوم حجتالاسلام و المسلمین آقای حاجسیدنصرالله مستنبط= موجب تأثر گردید. بدین وسیله این ضایعه مؤلمه را به جنابعالی و آقازاده محترم، جناب حجتالاسلام آقای سیدجواد گلپایگانی دامت توفیقاته تسلیت گفته، طول عمر و سلامت شما را از خداوند متعال مسئلت دارم (امام خمینی، 1378ش، ج19، ص440).
به همین مناسبت آیتالله گلپایگانی هم بیانیه تسلیتی صادر کرد که مقام علمی و اخلاقی آن مرحوم از متن این بیانیه به خوبی استفاده میشود:
رحلت ناگهانی حضرت آیتالله آقای حاجسیدنصرالله مستنبط که از اعاظم فقها و مدرسین حوزه علمیه مقدسه نجف اشرف بودهاند، موجب تأثر و تأسف گردید. فقید سعید مثالی در علم و تقوا بود و تا روز ارتحال به لقاءالله در تربیت و تکمیل طلاب و فضلا به خدمات مذکور خود ادامه میداد. فقدان شخصیتی مانند ایشان، ضایعهای جبرانناپذیر و بس بزرگ است. این مصیبت را به حضرت بقیةالله – ارواح العالمین له الفداء- و علمای اعلام و حوزههای علمیه، خصوصاً حوزه علمیه نجف اشرف و بیت علم و سیادت تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علوّ درجات آن فقید سعید، و صبر جمیل و اجر جزیل بازماندگان را مسئلت داریم (سبحانی، 1388ش، ج1، ص606).
فهرست منابع
امام خمینی (1378ش). صحیفه امام، مجموعه بیانات و... امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول.
امینی، محمدهادی (1413ق). معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام، بیجا، چاپ دوم.
الوانساز، محمد (1393ش). گلشن ابرار آذربایجان، قم، انتشارات پژوهشکده باقرالعلوم، چاپ اول.
تهرانی، آقابزرگ (1430ق). نقباء البشر فی القرن الرابع عشر (طبقات اعلام الشیعة)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
رازی، محمدشریف (1370ش). گنجینه دانشمندان، قم، چاپخانه امیر.
عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم (1374ش). مفاخر آذربایجان، تبریز، نشر آذربایجان، چاپ اول.
علیزاده، عمران (1380ش). شرح حالی از نامداران تاریخ، تبریز، ناشر: مؤلف، چاپ اول.
قلیزاده علیار، مصطفی و محمد باقری (1389ش). خاطرات حجتالاسلام و المسلمین شیخ عبدالحمید بنابی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول.