دانش های معمول در میان علمای شهر حله در قرن نهم هجری

نویسندگان

چکیده

چکیده
وجود علوم متنوع و متکثر در یک حوزه علمی باسابقه و ممتاز همچون حوزه حله در قرن نهم هجری نشانه بارزی از حیات و پویایی و بالندگی آن است. مستندات تاریخی گواه است که تمام دانش‌های معمول آن روزگار در حوزه حله تدریس می‌شده و شاخه‌های مختلف علمی در دو بعد دینی و انسانی محل توجه معلمان و متعلمان بوده است. مقالة حاضر در واقع گزیدة تاریخ علوم در حله در مقطع تاریخی خاصی را نشان می‌دهد. نگاهی گذرا به نام‌های پرشمار عالمان و تألیفات متعدد آنان در زمینه‌های قرآن، کلام، فقه، اصول، ادبیات، شعر و... معلوم می‌دارد که قرن نهم هجری را برای شهر حله، باید عصر طلایی علم و دانش و فرهیختگی به شمار آوریم و به میراث برجای مانده از آن، توجهی ویژه مبذول داریم.
کلیدواژه‌ها: علوم دینی، علوم انسانی، حله، فقه، اصول، کلام، عالمان حلی.




شهر حله به عنوان یکی از پایگاه‌های معظم علمی در قرن نهم هجری، حوزه‌ای پررونق از دانش‌های گوناگون و رایج آن عصر به شمار می‌رفت. وجود عالمان ذوفنون و فرهیخته در حله و مهاجرت‌های علمی از نقاط مختلف اسلامی به این شهر به هدف آموختن علوم مطرح آن روزگار، می‌طلبید که شهر حله از جهت تنوع و تکثر علوم نیز دارای امتیاز و موقعیتی خاص باشد. آنچه در محافل و مجامع تعلیم و تربیت حله به درس و بحث گذاشته می‌شد، گواه روشنی بود بر غنای علمی این حوزه و توجه دانش‌پژوهان به دانش‌های متنوع و اهتمام ایشان به حفظ و تعمیق این علوم در طول زمان. این علوم، عمدتاً به دو بخش «علوم دینی» و «علوم انسانی» تقسیم می‌شدند:
علوم دینی
الف) علوم قرآن
1. تفسیر
واژة تفسیر در لغت از ریشة «فسر» به معنای بیان و آشکار کردن معنا گرفته شده است (راغب اصفهانی، 2002م، ص381) و در اصطلاح به علمی گفته می‌شود که شخص به واسطة آن از معانی قرآن پرده برمی‌دارد؛ خواه این کشف از جهت حل مشکلات لفظی و عبارتی آیات باشد و خواه به حسب تبیین معانی ظاهری و باطنی آن (سیوطی، 2003م، ج2، ص436). تفسیر قرآن، از شرافتمند‌ترین علوم دینی و پرمنفعت‌ترین آنهاست؛ زیرا شرافت یک علم یا به شرافت موضوع آن است یا به مراتب اهمیت غرض، یا شدت نیاز به آن، و موضوع تفسیر، کلام خدا، و غرض آن چنگ زدن به ریسمان محکم الهی و رسیدن به سعادت حقیقی است و هر کلام دینی و دنیایی در حال و آیندة انسان به آن بستگی دارد. بنابراین تفسیر بر دیگر علوم برتری دارد و از اعتبار ویژه‌ای برخوردار است.
از جمله نامدارترین علمایی که در حله به علم تفسیر پرداخته‌اند، می‌توان به این نام‌ها اشاره کرد:
یک ـ شیخ‌علی بن عبدالکریم نیلی نجفی حلی (زنده در: 801ق): وی در تفسیر قرآن، تألیفات متعددی بر جای نهاده است که مشهورترین آنها بیان الجزاف فی کلام صاحب الکشاف نام دارد. او در این کتاب هشتصد ایراد بر کشاف زمخشری گرفته است (طهرانی، 1403ق، ج2، ص397).
دو ـ رجب البرسی حلی (زنده در: 813 ق): خوانساری از او با تعبیر «حافظ رجب البرسی» یاد کرده است (خوانساری، 1411ق، ج3، ص334) و حافظ در اصطلاح قرائت به کسی گفته شده که تمام قرآن را از حفظ و با تجوید کامل و ضبط قرائات هفت‌گانه، بلکه ده‌گانه بخواند و دست‌کم بر قواعد یک قرائت مسلط باشد و آن را به کار بندد (افندی، 1403ق، ج2، ص305). کتاب تفسیر سورة الاخلاص از اوست. او همچنین کتاب الدر الثمین را تألیف کرده و در آن پانصد آیه از قرآن کریم را که به اتفاق مفسران در فضائل امیر مؤمنان علی7 نازل شده، گردآوری، و به ترتیب سوره ذکر کرده است (همان، 1403ق، ج2، ص307).
سه ـ احمد بن عبدالله بن متوج بحرانی (ت: 820ق): بحرانی او را با تعبیر «عالم فاضل مفسر» توصیف کرده است (بحرانی، 1414ق، ص87) و طهرانی از تفسیری به نام تفسیر ابن المتوج نام برده و توضیح داده است:
از جمله نوشته‌های ابن متوج تفسیر اوست که به شرح آیات پرداخته و بیشتر همت او در این تفسیر به استخراج آیات‌الاحکام و استنباط احکام شرعی از خلال آنها مصروف گشته است (طهرانی، 1403ق، ج4، ص246).
چهار ـ مقداد سیوری اسدی حلی (م.826ق): کتاب کنز العرفان فی فقه القرآن تألیف قرآنی این دانشور عرصه‌های فقه و اصول و تفسیر و کلام و... است (انصاری، 1414ق، ص468؛ عسکری، 1410ق، ج3، ص283). این تفسیر مشتمل است بر مقدمه، چندین بخش به ترتیب ابواب فقه و یک خاتمه. سیوری درباره انگیزه‌اش برای تألیف این کتاب گوید:
بسیاری از آیات قرآن کریم، دیری است که مرجع استنباط قرار گرفته و علمای اسلام به بحث و بررسی آنها و استخراج اسرار نهفته در آنها همت گمارده‌اند. با این همه ندیدم این آیات احکام در کتابی به صورت منظم و منقح گردآوری شده باشد و کار دسترسی فقها به این جمله آیات به سهولت انجام گیرد. آنچه در این باب تألیف شده است، گاه با ذکر اقوال و اخبار، شرح و بسط بی‌مورد یافته و ملا‌ل‌انگیز شده یا از فرط ایجاز کم‌بهره گردیده است. ازاین‌رو بر آن شدم کتابی بنگارم که از فوایدی که اکثر تفسیرها فاقد آن‌اند، برخوردار باشد و نکته‌ها و مطالب نابی در آن به کار برم که جز عالمان نکته‌سنج بر آن واقف نمی‌شوند؛ ناظران را به تعجب آورد و جز علمای عامل، قادر به فهم آن نباشند. این کتاب را کنز العرفان فی فقه القرآن نام نهادم و بر یک مقدمه و چند بخش و یک خاتمه مرتب نمودم (سیوری، 1422ق، ص46).
کتاب کنز العرفان در مقایسه با دیگر تفاسیر، مزایای ویژه‌ای دارد؛ از جمله اینکه بخش‌های مختلف آن بر اساس فصول کتاب‌های فقهی مرتب شده و در هر بخشی، آیات مربوط ـ که منبع اصلی کتب فقه در باب‌های گوناگون است ـ شرح و تفصیل یافته و روش معمول تفسیری که مبنی بر تسلسل سوره‌ها و آیات است،‌ به کار گرفته نشده است. همچنین مؤلف تنها به ذکر احکام فقهی و استنباط آنها از آیات قرآن اکتفا نکرده؛ بلکه در بسیاری از آیات، اسباب نزول را متذکر شده و تحقیق در لغت و نحو را نیز به طور خلاصه و به دور از هرگونه اطناب و زیاده‌گویی، در کار آورده است.
با اینکه حاجی خلیفه در توصیف کنز العرفان گفته است: «مؤلف در کتاب خود احکام فقهی را طبق مذهب شیعه بررسی کرده و از آیات قرآنی استنباط نموده است» (حاجی خلیفه، بی‌تا، ج2، ص1517)، اما خوانندة این تفسیر با نگاهی گذرا به مطالب آن درمی‌یابد که در بیشتر صفحات آن آرای مذاهب پنج‌گانه اسلامی آورده شده و البته پس از مقایسه و مناقشه میان آنها، رأی درست با پشتوانة منطقی و به طور مستدل بر دیگر آرا ترجیح یافته است. بنابراین تفسیر شیخ‌مقداد سیوری در واقع مشتمل است بر مقارنه و مقایسه بین اندیشه‌های فقهی مذاهب اسلامی.
تفسیر مغمضات القرآن دیگر نگاشته سیوری در زمینه تفسیر است که وی در حواشی قرآن کریم به قلم آورده و مختصراً پاره‌ای مشکلات معنایی و لغوی آیات را متذکر شده و چنان بوده که مجموع آن به شکل مدون، تفسیر مختصر قرآن به شمار می‌آمده است (طهرانی، 1403ق، ج4، ص315).
پنج ـ شیخ‌احمد بن محمد بن فهد اسدی حلی (م.841ق): وی مجمع البیان طبرسی و الکشاف زمخشری را برای شاگردان خود تدریس می‌کرده است (مجلسی، بی‌تا، ج104، ص191).
شش ـ ناصر بن احمد بن متوج بحرانی (زنده در: 859ق): وی را به داشتن ذهنی روشن و فکری تابناک و فضل و تحقیق و فقاهت و حفظ قرآن ستوده‌اند (بحرانی، بی‌تا، ص179). او کتب متعدد تفسیری دارد؛ از جمله تفسیر القرآن و النهایة فی تفسیر خمسمائة آیة التی علیها مدار الفقه که دومی شرح پانصد آیه از آیات الاحکام قرآن را شامل می‌شود (نوری، 1415ق، ج2، ص296؛ بغدادی، 1951م، ج1، ص119).
هفت ـ حسن بن محمد استرآبادی (م.891ق): او کتابی مهم در تفسیر دارد که آن را به سبک کنز العرفان سیوری نگاشته است. این کتاب که معارج السؤول و مدارج المأمول نام دارد، شرح پانصد آیه مربوط به احکام فرعی است و به نام تفسیر اللباب نیز شناخته می‌شود. کتاب تفسیری دیگر او، عیون التفاسیر است که گفته‌اند بهترین تفسیری است که تا آن زمان در شرح آیات‌الاحکام تألیف شده است (طهرانی، 1403ق، ج21، ص182).
2. علم قرائت
در این علم از چگونگی تلفظ واژه‌های قرآن یا شکل‌های مختلف نظم کلام الهی که میان قرا متواتر است، بحث می‌شود. غرض از این علم، یادگیری و ضبط اختلافات متواتر است تا قرآن از تحریف و تغییر مصون بماند (حاجی خلیفه، بی‌تا، ج2، ص1317). منظور از قرائت، شیوة خاص هر یک از قرای سبعه در تلفظ حروف یا هیئت الفاظ قرآن است که با قرائت دیگران اختلاف دارد، اما در روایت و طرق با هم سازگارند و به تواتر نقل شده‌اند (فارسی، 2007م، ج1، ص16).
از میان علمای حله، آنها که به علم قرائت اهتمام داشته‌اند، عبارت‌اند از:
یک ـ احمد بن فهد بن ادریس احسائی (م.806ق): وی از کسانی است که علم قرائت را نیک می‌دانسته و افندی از او با تعبیر «فاضل و عالم و قاری»‌ یاد کرده است (افندی، 1427ق، ص210؛ خوانساری، 1411ق، ج7، ص32).
دو ـ حسن بن محمد استرآبادی (م.891ق): در علم قرائت و تجوید مهارت بسیار داشت و رسائل مبسوط و مختصر متعددی در این موضوع تألیف کرد که طبقة قرا از آنها استفاده می‌کردند (افندی، 1403ق، ج3، ص373). رساله‌ای نیز به زبان فارسی درباره قرائت عاصم از او بر جای مانده و کتابی هم در قواعد تجوید و اختلاف قرائات مربوط به دو سوره فاتحه و اخلاص دارد. رسالة التحفة الشاهیة در توضیح و تبیین مخارج حروف نیز از اوست (همانجا).
سه ـ ابراهیم بن علی کفعمی لویزی (زنده در:900ق): کتابی در علم قرائت به نام اللفظ الوجیز فی قراءة الکتاب العزیز و نیز تلخیص غریب القرآن از محمد سجستانی، از تألیفات اوست (صدر، 1403ق، ص78؛ افندی، 1403ق، ج1، ص23).
3. علم ناسخ و منسوخ
علم ناسخ و منسوخ از علوم خاص کلام‌الله است. نسخ در لغت یعنی ازاله و برطرف کردن و برداشتن، و در اصطلاح، برداشتن حکم شرعی به دلیل شرعی متأخر را نسخ گویند. به حکمی که برداشته و رفع می‌شود، «منسوخ»، به دلیل و رفع‌کننده حکم، «ناسخ»، و به عمل رفع، «نسخ» گفته می‌شود (سدوسی، 1409ق، ص6). ابن جوزی در توضیح شرایط ناسخ و منسوخ می‌گوید: «حکم در ناسخ با حکم در منسوخ باید متناقض و غیر قابل جمع باشد و به هر دو نتوان عمل کرد. اما اگر عمل ممکن گردد، یکی ناسخ دیگری نخواهد بود» (ابن جوزی، بی‌تا، ص23ـ55). از علمای حله، سه تن در موضوع ناسخ و منسوخ قرآن تألیفاتی دارند:
یک ـ علی بن عبدالکریم نیلی نجفی حلی (زنده در: 801ق): وی کتابی نگاشته با عنوان الانوار الالهیة که پنج جلد است و جلد دوم آن به بیان ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن اختصاص دارد (طهرانی، 1403ق، ج2، ص417).
دو ـ احمد بن فهد بن ادریس احسائی (م.806ق): کتاب ناسخ و منسوخ او بارها شرح داده شده است (همان، 1403ق، ج24، ص10).
سه ـ احمد بن عبدالله بن متوج بحرانی (م.820ق): وی به علم ناسخ اهتمام ویژه‌ای داشت. رسالة فی الآیات الناسخة والمنسوخة از اوست که به خط فرزندش، ناصر بن احمد بن متوج، نوشته شده و در شمار منابع مهم برای استنباط احکام بوده است (همان، 1403ق، ج4، ص246).
ب) علوم حدیث
حدیث در اصطلاح به کلامی اطلاق می‌شود که حاکی از قول، فعل یا تقریر معصوم: باشد. حدیث را خبر، سنت و روایت نیز می‌گویند. بنابراین علم حدیث، دانشی است با موضوعیت خبری که بیانگر سخن، فعل یا تقریر پیامبر9 یا ائمه معصوم: باشد و به شناخت‌های اساسی در این مورد منجر ‌شود.
علم حدیث را معمولاً به دو بخش تقسیم می‌کنند: علم روایت و علم درایت. علم روایت، علمی است که در آن از کیفیت اتصال حدیث به معصوم: از جهت احوال راویان و کیفیت سند و... بحث می‌شود و اصطلاحاً آن را‌ «علم اصول‌الحدیث» می‌گویند.
اما علم درایة‌الحدیث، دانشی است که از معانی و مفاهیم الفاظ وارد شده در حدیث بر اساس قواعد لغت عربی و ضوابط شریعت و مطابقت با احوال پیامبر و ائمه معصوم: بحث می‌کند (حاجی خلیفه، بی‌تا، ج2، ص636).
علمای ممحض در علم حدیث، در موضوعات و جوانب مختلف مربوط به این علم شریف همچون اصناف و رجال و ناسخ و منسوخ و غریب حدیث و مانند آن، رساله‌ها و کتب پرشماری تألیف کرده‌اند و این نبوده جز بر اثر تشویق و تحریض تعالیم وحیانی و نبوی بر نشر علم و روایت حدیث. روزی رسول خدا9 در جمع تعدادی از اصحاب، عرضه داشت: «خداوندا، جانشینان مرا رحمت کن». گفتند: «ای رسول خدا، خلفای تو کیان‌اند؟» فرمود: «آنان که پس از من می‌آیند و حدیث و سنت مرا روایت و بازگو می‌کنند» (مجلسی، بی‌تا، ج2، ص145).
شهر حله در قرن نهم هجری شاهد ظهور جمعی از محدثان بزرگ اسلامی است که در علوم حدیث، چهره‌هایی شاخص و خبره فن به شمار می‌آمدند؛ از جمله:
یک ـ علی بن عبدالکریم نیلی نجفی حلی (زنده در: 801ق): فاضل و عالم و فقیه و محدث حلی که حدیث را از فخرالمحققین و جد خود، سیدعبدالحمید بن عبدالله نیلی فراگرفت و شاگردانی چون حسن بن سلیمان بن خالد حلی (زنده در: 802ق) و شیخ‌احمد بن فهد حلی (م.‌841ق) را در مکتب حدیثی خود پرورش داد (افندی، 1403ق، ج3، ص79 و ج4، ص124؛ خوانساری، 1411ق، ج4، ص334).
دو ـ حسن بن سلیمان بن خالد حلی (زنده در: 802ق): نزد شهید اول و سیدبهاء علی بن عبدالحمید نیلی و سیدعلی بن عبدالکریم نیلی حدیث آموخت و در تاریخ 23 محرم سال 802 قمری به شیخ‌عزالدین حسین بن محمد حمویانی اجازه داد که تمام روایات کتاب خصال شیخ صدوق4 را به نقل از او روایت کند (افندی، 1403ق، ج1، ص193؛ خوانساری، 1411ق، ج2، ص286). کتاب حدیث مختصر بصائر الدرجات از تألیفات وی است (حر عاملی، 1962م، ج2، ص66).
سه ـ شرف‌الدین علی بن حسن بن حسین سرابشنوی (زنده در: 806ق): حدیث را از پدر بزرگوارش فراگرفت و به شاگردش، علی بن ابی‌طالب طبری در حله اجازه داد که دو کتاب علامه حلی4، یعنی القواعد الفقهیة و قواعد الاحکام الشرعیة را روایت کند (طباطبائی، 1416ق، ج2، ص142).
چهار ـ رجب البرسی حلی (زنده در: 813ق): کتاب مشارق انوار الیقین فی حقائق اسرار امیرالمؤمنین از اوست (حر عاملی، 1962م، ص207). وی در استدلال بر منظور خود، روایات نبوی بسیاری را همراه با سند در کتابش ذکر کرده است که می‌تواند مأخذی مهم برای آشنایی با حدیث و رجال حدیث باشد (البرسی، 1424ق، ص430).
پنج ـ احمد بن عبدالله بن متوج بحرانی (ت: 820ق): از استاد فاضل خود، مقداد سیوری، اخذ حدیث کرد و اجازه یافت کتاب الاربعین حدیثا وی را روایت کند (افندی، 1403ق، ج3، ص408).
شش ـ حسن بن علاله (زنده در: 822ق): از استاد فاضل خود، مقداد سیوری، اخذ حدیث کرد و اجازه یافت کتاب الاربعین حدیثا وی را روایت کند (افندی، 1403ق، ج3، ص408).
هفت ـ مقداد سیوری اسدی حلی (ت: 822ق): وی در علم حدیث شاگرد شهید اول، محمد بن مکی عاملی بود. کتاب الاربعین حدیثا از وی است و افزون بر آن، کتاب الالفیة فی الحدیث شهید اول را شرح کرده است (بغدادی، 1951م، ج2، ص470).
هشت ـ علی بن حسن بن محمد استرآبادی (م.827ق): بسیاری از طالبان علم در مکتب حدیثی او پرورش یافته‌اند؛ از جمله: فضل‌الله بن محمد بن علی صانع قمی، سیدحمزة بن محسنی حسینی (این دو اجازه داشتند بعضی کتاب‌های علامه حلی را از او روایت کنند)، سلطان بن حسن شجیری، حسن بن علی بن حسن نجار و... (طباطبائی، 1416ق، ج2، ص146).
نه ـ محمد بن شجاع قطان انصاری حلی (م.832ق): از استاد خود، مقداد سیوری، اخذ حدیث کرد و اجازه یافت کتاب الاربعین حدیثا وی را روایت کند. سیدعلی بن دقماق حسینی و شیخ‌محمد بن موذن جزینی از شاگردان حدیثی وی بوده‌اند (خوانساری، 1411ق، ج7، ص162).
ده ـ علی بن محمد بن دقماق حسینی (زنده در: 840ق): از شیخ‌محمد بن شجاع قطان انصاری حدیث آموخت و به عبدالله بن سیف بن تائب برای روایت کتاب تحریر الاحکام الشرعیة اجازه داد (افندی، 1403ق، ج4، ص82).
یازده ـ احمد بن محمد بن فهد حلی (م.841ق): مجلسی4 در توصیف وی گفته است: «علامع علمای مسلمان و زبده فضلای عصر» (مجلسی، بی‌تا، ج104، ص191). احمد بن خازن در سال 791 قمری در کربلا به وی اجازه داد کتاب‌های صحیح بخاری و صحیح مسلم و مسند ابی‌داود و جامع ترمذی و مسند احمد و موطأ مالک و مسند دار قطنی و مسند ابن ماجه و مستدرک حاکم نیشابوری را روایت کند. شیخ‌علی بن عبدالحمید و علی بن محمد بن مکی عاملی نیز از اساتید حدیث وی بوده‌اند (بحرانی، 1374ق، ج1، ص304).
دوازده ـ محمد بن ابی‌جمهور احسائی (زنده در: 898ق): کتاب حدیثی وی، عوالی اللآلی مشهور و زبانزد است. وی در این کتاب طرق هفت‌گانه خود در نقل حدیث را ذکر کرده و همه آنها را به علامه حسن بن یوسف بن مطهر حلی4 رسانده است (ابن ابی‌جمهور احسائی، 1405ق، ج1، ص5).
ج) علم فقه و اصول فقه
علم فقه عبارت است از شناخت احکام الهی و بیان تکالیف انسان مسلمان در دنیا؛ از وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه، و اصول فقه، علم به احکام کلی شرعی به دست آمده از ادلة تفصیلی چهارگانه، یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع است تا احکام در نهایت دقت و صحت حاصل آید. شهید صدر4 در تعریف علم فقه می‌گوید:
فقه آن است که شخص به وسیله دلیل، دیدگاه علمی شریعت را در هر مسئله‌ای دریابد. دیدگاه علمی شریعت که فقه متکفل اقامه دلیل بر شناخت آن است، همان رفتاری است که انسان باید مطابق آن عمل کند و با اخلاص بدان تن دهد و حق آن را ادا کند و این معرفت دیدگاه علمی شریعت با دلیل، همان چیزی است که از آن به «عملیات استنباط حکم شرعی» تعبیر می‌شود. ازاین‌رو می‌توان گفت که علم فقه، علم استنباط احکام شرعی، یا علم به عملیات استنباط است.
علم فقه با علم اصول فقه، پیوندی محکم و عمیق دارد؛ چون هر دو در استنباط حکم شرعی، دخالت تام دارند: علم فقه، علم به خود عملیات استنباط، و علم اصول فقه، علم به عناصر مشترک در استنباط حکم شرعی است. فقیه می‌کوشد تا با افزودن عناصر خاص عملی در بحث فقهی به عناصر مشترک در کار استنباط و به خدمت گرفتن آنها در فقاهت، عملیات استنباط حکم شرعی را انجام دهد. منظور از «عناصر مشترک» همان قواعدی است که در عملیات استنباط احکام مختلف نقش‌آفرینی می‌کنند (صدر، 1425ق، ص21).
در شهر حله فقهای بسیاری ظهور کردند که نقش آنها در تعمیق و گسترش دو علم فقه و اصول فقه برجسته بود و تألیفات متعددی از آنها در این علوم دینی باقی مانده است؛ علمایی از قبیل:
یک ـ حسن بن سلیمان بن خالد حلی (زنده در: 802ق) (حر عاملی، 1962م، ج2، ص66).
دو ـ شرف‌الدین علی بن حسن بن حسین سرابشنوی حلی (زنده در: 806ق) (خوانساری، 1411ق، ج7، ص32).
سه ـ محمد بن عبدالله سبعی حلی (م.815ق): (اللجنة العلمیة فی مدرسة الامام الصادق7، 1420ق، ج9، ص58).
چهار ـ احمد بن عبدالله بن متوج بحرانی (م.820ق): نمونه‌ای از تألیفات او در علم فقه اینهاست: کفایة الطالبین فی اصول الدین، الوسیلة فی فتح مقفلات القواعد، مختصر التذکرة، نهج الوسائل الی غریب المسائل و هدایة المستبصرین فیما یجب علی المکلفین (اعجاز حسین، 1409ق، ص472؛ افندی، 1403ق، ج1، ص119؛ طهرانی، 1403ق، ج16، ص23).
پنج ـ حسن بن علاله حلی (زنده در: 822ق) (افندی، 1403ق، ج3، ص408).
شش ـ مقداد سیوری اسدی حلی (م.826ق): این عالم متفقه از جمله شخصیت‌های بارز فکری در طلیعه قرن نهم هجری است. تألیفات متعددی در فقه و اصول از او ثبت و ضبط شده است؛ از جمله: نضد القواعد الفقهیة علی مذهب الامامیة که در واقع شرح و توضیح کتاب القواعد الفقهیة شهید اول، محمد بن مکی عاملی است (بغدادی، بی‌تا، ج2، ص655)، المسائل المقدادیات که مجموعه سؤالات فقهی و متنوع مقداد سیوری از استادش، شهید اول را در بر دارد، شرح نهج المسترشدین فی اصول الدین (کحالة، بی‌تا، ج12، ص318)، التنقیح الرائع فی شرح مختصر الشرائع (افندی، 1403ق، ج5، ص216)، نهایة المأمول فی شرح مبادی الاصول (همانجا)، رسالة فی آداب الحج و کتاب الوصایا العشر (ماحوزی، 1417ق، ص203).
هفت ـ حسن بن راشد حلی (م.830ق): کتاب مصباح المهتدین فی اصول الدین از اوست (کحالة، بی‌تا، ج3، ص224).
هشت ـ محمد بن شجاع قطان حلی (ت: 832ق): کتاب‌های المقنعة فی آداب الحج و معالم الدین فی فقه آل یاسین از تألیفات فقهی اوست (طهرانی، 1403ق، ج22، ص371).
نه ـ جعفر بن احمد ملحوس حلی (زنده در: 836ق): وی کتابی در فقه تألیف کرده به نام تکملة الدروس الشرعیة (کحالة، بی‌تا، ج3، ص133).
ده ـ علی بن فضل بن هیکل حلی (زنده در: 837ق) (طهرانی، 1403ق، ج5، ص223).
یازده ـ محمد بن نفیع حلی (زنده در: 839ق): او از فقهای مدرس در مدرسه زینبیه بود و فقه را از شیخ فقیه، احمد بن فهد حلی فراگرفت (حبلرودی، 1424ق، ص14).
دوازده ـ احمد بن محمد بن فهد اسدی حلی (م.841ق): به گفته مجلسی4 او شیخ اعظم و فقیه مذهب امامیه در زمان خود بود (مجلسی، بی‌تا، ج105، ص54). تألیفات وی در فقه و اصول عبارت‌اند از: المهذب البارع فی شرح المختصر النافع (کورانی، 1411ق، ج2، ص495)، المقتصر فی شرح المختصر (افندی، 1403ق، ج1، ص65) و الرسائل العشر که مشتمل بر ده رساله فقهی با موضوعات مختلف است. این رساله‌ها به ترتیب عبارت‌اند از: الموجز الحاوی لتحریر الفتاوی، المحرر فی الفتوی، اللمعة الجلیة فی معرفة النیة، مصباح المبتدی و هدایة المقتدی، غایة الایجاز لخائف الاعواز، کفایة المحتاج الی مناسک الحاج، رسالة وجیزة فی واجبات الحج، جوابات المسائل الشامیة الاولی، جوابات المسائل البحرانیة و دهمین رساله در موضوع دعاست که نیازی به ذکر آن نیست.
سیزده ـ جمال‌الدین حسن بن حسین بن مطر جزایری حلی (زنده در: 849ق): فقیه مشهور امامی، شاگرد فقه احمد بن فهد حلی و استاد فقه حسن بن عبدالکریم فتال و علی بن هلال جزایری (اللجنة العلمیة فی مدرسة الامام الصادق7، 1420ق، ج9، ص88؛ بحرانی، بی‌تا، ص182).
چهارده ـ مفلح بن حسن صیمری (م.880ق): از نتایج فعالیت‌های فقهی و اصولی این فقیه علامه، این کتاب‌هاست: جواهر الکلمات فی العقود و الابقاعات، کشف الالتباس عن موجز ابی‌العباس در شرح کتاب الحاوی لتحریر الفتاوی از ابی‌العباس احمد بن فهد حلی و غایة المرام فی شرح شرائع الاسلام (افندی، 1403ق، ج5، ص215؛ بغدادی، 1951م، ج2، ص469).
پانزده ـ محمد بن ابی‌جمهور احسائی (ت: 898ق): در فقه و اصول کتاب‌های متعددی تألیف کرده است؛ از جمله: زاد المسافرین فی اصول الدین، موضح المشکلات لاوائل الاجتهادات و کشف البراهین فی شرح زاد المسافرین (طهرانی، 1403ق، ج12، ص10 و ج13، ص297).
علوم انسانی
الف) زبان‌شناسی عربی و آداب آن
1. علم لغت و نحو
علم لغت عبارت است از بیان موضوعات زبانی. همه زبان‌ها، ملکات و صفات راسخی هستند؛ مانند ملکات فنی و هنری. لغت نوعی استعداد زبانی برای تعبیر از معانی و مقاصد است و مهارت یا عجز در تعبیر به کمال یا نقصان آن استعداد وابسته است. این ملکه و صفت راسخ از راه مطالعه و فراگرفتن مفردات و واژه‌ها پدید نمی‌آید. بلکه باید ترکیبات را آموخت تا از ترکیب کردن الفاظ مفرد، ملکة زبان برای شخص حاصل شود و وی بتواند به راحتی از معانی مقصود، مطابق با مقتضای حال، تعبیر کند و مقصود خود را به بهترین شکل منتقل سازد (ابن خلدون، 1978م، ج1، ص764).
تدوین علم لغت و تألیف کتاب‌های بسیار درباره زبان عربی از آنجا مورد توجه قرار گرفت که مشاهده شد زبان عربی از جهت حرکاتی که نحویان به آن اعراب می‌گویند، دچار فساد شده و اختلاط و رفت‌وآمد عرب‌ها با بیگانگان، رفته رفته آسیب‌هایی را متوجه لغت و الفاظ عربی کرده است که جز با وضع قوانین و حفظ موضوعات لغوی قابل اصلاح و تصحیح نیست. ازاین‌رو گروهی از دانشوران پیشرو دامن همت به کمر بستند و کتاب‌هایی در لغت پدید آوردند و مانع شدند که لغات عرب دچار زوال شود و در نتیجه مسلمانان از فهم قرآن و حدیث محروم گردند (همان، 1978م، ج1، ص756).
اما علم نحو که به آن «علم اعراب» نیز گفته می‌شود، همان علم به قوانینی است که به واسطه آن، حالات مختلف ترکیب‌های عربی، همچون اعراب و بنا و مانند آن، شناخته می‌شود. گفته شده: «نحو، علم به حالات مختلف کلمه از جهت اعراب است». نیز گفته‌اند: «نحو علم به قواعدی است که با آن صحت و فساد کلام دانسته می‌شود» (جرجانی، 1306ق، ص105).
در قرن نهم هجری، عمده فعالیت‌های علمی دانشوران در عرصه دانش‌های جدید، شرح و تلخیص و تفسیر است نه ابداع و سخن تازه و تصنیف. با وجود این تعدادی از متفکران قرن نهم این ویژگی را داشتند که با تحقیق و پژوهش در این علوم و قرائت آنها، حق این علوم را به شایستگی به جای آوردند و با تألیفات خود، علم لغت و نحو را جلا و گسترش خاص بخشیدند؛ عالمانی از قبیل:
یک ـ احمد بن عبدالله بن متوج بحرانی (ت: 820ق): وی کتابی با عنوان المقاصد در علم لغت تألیف کرد (افندی، 1410ق، ص92).
دو ـ مقداد سیوری اسدی حلی (ت: 826ق): از مؤلفات او در فن لغت این دو کتاب است: شرح المعرب و المعیار فی اللغة العربیة (حکیم، 1374ق، ج4، ص160).
سه ـ احمد بن محمد بن فهد اسدی حلی (م.841ق) (بحرانی، بی‌تا، ج56، ص182).
چهار ـ مفلح بن حسن صیمری (م.880ق): کتاب مختصر الصحاح از اوست (اعجاز حسین، 1409ق، ص496).
پنج ـ ابراهیم بن کفعمی اللویزی (زنده در: 900ق): او در انواع علوم، به خصوص عربی و ادب، یدی طولا داشت و تحقیق و تتبعش در کتب فن بسیار بود (افندی، 1403ق، ج1، ص21). این کتاب‌ها در لغت و ادب از اوست: اختصار مغرب اللغة، حجلة العروس، زهر الربیع و شواهد البدیع، مجموع الغرائب و موضوع الرغائب و نور حدقة البدیع و نور حدیقة الربیع (همانجا).
2. شعر
ابن خلدون در تعریف شعر و نثر می‌گوید:
زبان و کلام عرب به دو گونه و به دو فن جلوه‌گر شده است: شعر و نظم که کلام موزون و دارای قافیه است، بدین معنا که تمام اوزان آن یک رویه و قافیه دارد، و نثر که همان سخن غیر موزون و معمولی است. هر کدام از این دو گونه، انواع مختلفی دارد. گونه‌های شعر، مدح، هجا و مرثیه است و گونه‌های نثر، آهنگین و عادی (ابن خلدون، 1978م، ص566).
عرب به گفتن و به حافظه سپردن شعر اهتمامی ویژه داشت. شعر برای عرب گنجینه‌ای بود که آثار و فرهنگ او را محافظت می‌کرد و انساب و علوم و حکمت‌هایش را از مخاطرات و دستبرد زمان در امان می‌داشت و گواهی بر اعمال و اندیشه‌های صواب و خطای او بود (ابن قتیبة، 1981ق، ج2، ص200).
با وجود جایگاه ممتاز شعر میان عرب جاهلیت در بازار عکاظ، ذی‌المجاز و مانند آن و در عصر رسالت و دوران خلفای راشدین و بنی‌امیه، می‌بینیم که بعدها این هنر ارزشمند، وسیله‌ای در دست عده‌ای سودجو و دنیاطلب شد که آن را به خدمت امرا و سلاطین درآوردند و گوهر ناب شعر را به پای الطاف حقیرانه آنان به تباهی کشاندند. به گفته ابن خلدون:
عرب‌ها شعر را به عنوان فن و هنر آموختند و بعدها آن را وسیله مدح شاهان قرار دادند تا از آنان انعام و صله بستانند و جز این هیچ هدف دیگری از گفتن شعر در میان نبود. هدف غالباً بیان مطالب دروغ و چاپلوسی و دستیابی به منافع دنیایی بود. ازاین‌رو صاحبان همت‌های بلند و شخصیت‌های مبارز علمی، چندان روی خوشی به شعر نشان نمی‌دادند و شعر گفتن را به چشم عملی ناپسند و سزاوار نکوهش می‌نگریستند (ابن خلدون، 1978م، ص581).
با این همه متفکران و ادبای شهر حله در خلال قرن نهم هجری، در کارنامه اندیشه و نگارش خود، اشعار بسیاری به یادگار گذاشته‌اند. این رویکرد البته هرگز به قصد تکسب و مال‌اندوزی و تقرب به دربار سلاطین نبوده است؛ به گواه اینکه عمده سروده‌های ایشان درباره مدح و مرثیه پیامبر و خاندان مطهر اوست. اینک یادکردی از بعضی ادیبان و شاعران حله:
یک ـ علی بن عبدالحمید نیلی (زنده در: 801ق) (شبستری، 1421ق، ج3، ص199).
دو ـ رجب البرسی حلی (زنده در: 813ق): علامه امینی درباره وی گفته است: «حافظ شیخ رجب البرسی، از عرفا و فقهای امامیه است که در ادب عربی و سرودن شعر سرآمد بود» (امینی، 1425ق، ج7، ص50). از رجب البرسی در مدح پیامبر9 و امیر مؤمنان7 و در رثای امام حسین7 و خاندان پاک رسول‌الله9 اشعار و قصائد متعددی بر جای مانده است. در مطلع قصیده‌ای در مدح و ستایش پیامبر9 می‌گوید:
اضاء بک الافق المشرق
    ودان لمنطقک المنطق

وکنت ولا آدم کائناً
    لأنک من کونه اسبق

ولولاک لم تخلق الکائنات
    ولا بان غرب ولا مشرق

تجلیت یا خاتم المرسلین
    بشأوٍ من الفضل لا یلحق


(یعقوبی، 1951م، ج1، ص119)
ـ کرانه‌های مشرق به نور تو روشنا گرفت و کلامت بر هر سخن دیگر برتری یافت.
ـ و تو بودی پیش از آنکه آدم باشد؛ چراکه بود تو بر بود او مقدم بوده است.
ـ اگر تو نبودی، کائنات آفریده نمی‌شدند و نه مغربی پدید می‌آمد ونه مشرقی.
ـ ای خاتم رسولان، به مرتبه‌ای از فضل و عظمت متجلی ونمایان شده‌ای که دست‌نایافتنی است.
سه ـ‌ محمد بن عبدالله سبعی حلی (م. 815ق): وی قصیده‌ای در مدح رسول‌الله9 و جانشین او، امیر مؤمنان7 سروده که در هر بیت به آوردن نام آن دو وجود مقدس ملتزم بوده است:
اصح واستمع یا طالب الرشد ما الذی
    به المصطفی قد خص والمرتضی علی

محمد مشتق من الحمد اسمه
    ومشتق من اسم المعالی کذا علی

محمد للسبع السماوات قدرقی
    وکان بها فی سدرة المنتهی علی...

(حداد، 1428ق، ص61)
ـ ای هدایت‌خواه، درست بدان و به گوش جان بپذیر رسالت خاص محمد مصطفی و امر علی مرتضی را.
ـ نام محمد از «حمد» مشتق شده است و نام علی، از معالی و عالی‌ترین مراتب هستی.
ـ محمد هفت آسمان را پیمود و اوج گرفت؛ درحالی‌که علی در سدرة‌المنتهی با او بود.
چهار ـ حسن بن راشد حلی (م.830ق): او در موضوعات مختلف شعر می‌گفته است. قصائد او در مدح و مرثیه اهل ‌بیت: در مجموعه‌ای به نام الحلیات الراشدیات از او بر جای مانده است. در مطلع یکی از قصائد خود که در آن امیر مؤمنان7 را ستوده است، می‌گوید:
اقسمت بالمشرفیات الوقاق
    وبالجرد العتاق وبالوخّادة الذلل

لقد نجا من لظی نار الجحیم غدا
    فی الحشر کل موال للامام علی...

(یعقوبی، 1951م، ج1، ص127)
ـ سوگند به بلندی‌های سرسبز و حاصلخیز و به اسبان آزاد و شتران راهوار.
ـ به یقین آن‌که محب و مطیع امام علی7 باشد، فردای قیامت از آتش سوزان جهنم نجات می‌یابد.
پنج ـ ابن نفیع حلی (ت: 839ق): او در قصیده رثائی خود برای امام حسین7، این‌گونه در عزای فرزند پیامبر9 مویه می‌کند:
عجبا لقلب فیکم لایفجع
    ولا نفس فی رزئکم لاتجزع

قد قدمت ارض الطفوف وبورکت
    لما اغتدی لک فی ثراها مضجع

لک تربة فیها الشفاء وقبه
    فیها الدعاء الی المهیمن یرفع


(اللجنة العلمیه فی مدرسة الامام الصادق7، 1420ق، ج9، ص267)
ـ شگفتا قلبی که در عزای شما نگرید و کسی که در مصیبت شما به فریاد نیاید.
ـ سرزمین طف، مقدس و پر خیر و برکت است، از آن روز که خاکش قبر شریف تو را در بر گرفت.
ـ تو را شربتی است شفابخش و قبه‌ای که دعا به درگاه خداوند، زیر آن مستجاب است.
شش ـ صالح بن عبدالوهاب بن عرندسی حلی (م.840ق): شعر او به قوت بیان و متانت تعبیر، ویژه است و این مهارت او را در ادب عربی و لغت نشان می‌دهد (امینی، 1425ق، ج7، ص25). قصیده «جمانة السمط» او که افزون بر صد بیت است، در رثای امام حسین7 سروده شده است:
ایقتل ظمأناً حسین بکربلا
    وفی کل عضو من انامله بحر

ووالده الساقی علی الحوض فی غد
    وفاطمة ماء الفرات لها مهر

مصابکم یا آل طه مصیبة
    ورزء علی الاسلام احدثه الکفر

(شبر، 1422ق، ج4، ص285)
ـ آیا حسین با لب تشنه در کربلا به شهادت می‌رسد، درحالی‌که در هر سر انگشت او دریایی نهفته است؟!
ـ و پدرش فردای محشر ساقی کوثر است و آب فرات مهریه مادرش فاطمه است؟!
ـ ای خاندان پیامبر، مصیبت شما آتش بلایی بود که کفر به دامان اسلام افکند.
هفت ـ محمد بن حماد حلی (م.850ق): او از فضلا و شاعران مشهور حله، و هم‌عصر خلیعی است. بسیاری از قصائد او درباره اهل‌بیت: سروده شده است. اینک چند بیت برای نمونه:
افدیکم آل النبی بمهجتی
    وأبی وأبذل فیکم الاموالاً

ارجوکم لی فی المعاد ذریعة
    وبکم افوز وابلغ الآمالا

فلانتم حجج الاله علی الوری
    ومن لم یقل ما قلت قال محالا

الله انزل (هَلْ أَتى) فی مدحکم
    و(النَّمل) و(الحُجُرات) و(الأنفَال)

(شوشتری، 1365ش، ج2، ص560)
ـ ای خاندان پیامبر، هستی‌ام به فدای شما و پدرم، و در راهتان اموال فراوان می‌بخشم.
ـ و امیدوارم در روز معاد، وسیله نجات من باشید و به واسطه شما رستگار شوم و به آرزوهایم برسم.
ـ شما حجت‌های خداوند بر همه مردمید و هر که این سخن را نگوید، محال و باطل گفته است.
ـ خداوند سوره هل اتی را در مدح شما فرو فرستاده و سوره نمل و حجرات و انفال را.
ب) علم کلام
ابن خلدون گوید: «علم کلام شامل دفاع از عقاید ایمانی به وسیله دلایل عقلی است و اساس این عقاید را توحید و باور به یگانگی خدا تشکیل می‌دهد» (ابن خلدون، 1978م، ص458). این علم به نام‌های دیگری مانند علم نظر و استدلال، علم صفات، علم اصول دین و... نیز معروف است (امین، 1936م، ج3، ص20). عرب به نوشته‌ها و گفته‌هایی که صبغه منطقی و جدلی داشت، به خصوص در بحث از مسائل اعتقادی، «کلام» می‌گفت (دی بور، 1948م، ص67). صاحب این علم را «متکلم» می‌گویند که وظیفه‌اش تحقیق در مسائل اعتقادی اسلام و تبیین منطقی آنها و دفاع قانع‌کننده از آنهاست؛ خواه آن امر اعتقادی از عقلیات محض باشد، همچون مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند، یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در سرنوشت انسان حقیقتاً تأثیرگذار است؛ مانند مسئله امامت از نظر شیعه. ازاین‌رو علم کلام به دو بخش «کلام عقلی» و «کلام نقلی» تقسیم می‌شود.
متفکران حله در آغاز قرن نهم هجری، در عرصه کلام نیز فعالیت‌های مهمی داشته‌اند و تألیفات ذی‌قیمتی از فکر و قلم آنان به ظهور رسیده است؛ متفکرانی همچون:
یک ـ علی بن عبدالکریم نیلی نجفی حلی (زنده در: 801ق): کتاب‌های السلطان المفرج عن اهل الایمان و سرور اهل الایمان از تألیفات کلامی اوست (افندی، 1403ق، ج4، ص126).
دو ـ حسن بن سلیمان بن خالد حلی (م.802ق): وی دو کتاب در مسائل کلامی، تألیف کرده است: رسالة فی تفضیل الائمة: علی الانبیاء و الملائکة و رسالة فی الرجعة (همان، 1403ق، ج1، ص194).
سه ـ رجب البرسی (زنده در: 813ق): او از جمله علمای امامیه است که در اکثر دانش‌های عصر خود متبحر بوده و در علم کلام، تصنیفات متعددی داشته است؛ از جمله: رسالة فی التوحید والصلاة علی النبی و آله (امینی، 1425ق، ج7، ص55)، اسرار الائمة و مشارق الامان و لباب الایمان (اعجاز حسین، 1409ق، ص521).
ناگفته نماند که علم کلام در قرن نهم، همچون اوائل جنبش علمی اسلامی، از جهت موضوع، آن تنوع و تکثر را نداشت. بلکه تمام هدف این بود که ردیه‌هایی علیه مخالفین امام علی7 و ولایت و خلافت او نوشته و این موضوع پرورده و برجسته شود. ازاین‌رو مؤلفان معمولاً در چنین موضوعات محدود و البته مهمی قلم می‌زدند و به تبیین و توضیح و استدلال می‌پرداختند.
چهار ـ مقداد سیوری حلی (م.826ق): این عالم فاضل و متکلم دقیق‌اندیش و پژوهشگر شیعی، نوشته‌های متعدد و متقن و سودمندی در علم کلام پدید آورده است؛ مانند: النافع لیوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، اللوامع الالهیة، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، نهج السداد فی شرح واجب الاعتقاد و الانوار الجلیة فی شرح الفصول النصیریة که شرحی است بر کتاب الفصول خواجه‌نصیرالدین طوسی (طهرانی، 1403ق، ج6، ص112؛ بغدادی، 1951م، ج2، ص470).
پنج ـ حسن بن محمد بن علی مهلبی حلبی حلی (زنده در: 840ق): کتاب او به نام الانوار البدریة فی رد شبهة القدریة، همچنان که از عنوانش پیداست، رد بر کتاب ابن اعور واسطی است که آن را در سال هفتصد قمری در هجمه به شیعه و معتقدات آن تألیف کرد (افندی، 1403ق، ج1، ص333). کتاب دیگر او در علم کلام اضواء الدرر الغوالی لایضاح غصب فدک و العوالی نام دارد (مجلسی، بی‌تا، ج1، ص21).
ج)‌ علم تاریخ
علما تعریف واحد و جامعی برای علم تاریخ ندارند. ازاین‌رو ما این معنا را از دیدگاه ابن خلدون می‌نگریم که در توصیف علم تاریخ می‌گوید:
تاریخ از فنون متداول در میان همه ملت‌ها و نژادهاست. برای آن به سفرها و جهان‌گردی‌ها دست می‌زنند و مردم از دسته‌ها و سطوح مختلف به شناخت آن اشتیاق دارند. تاریخ، اگرچه به ظاهر جز اخباری درباره گذشتگان و دولت‌های پیشین و قرون نخستین نیست، گفتارها را به آن می‌آرایند و به آن مثل‌ها می‌زنند و انجمن‌های پرجمعیت را به نقل آن زینت می‌بخشند. تاریخ علمی است که ما را به حال آفریدگان آشنا می‌سازد که چگونه اوضاع و احوال آنها دگرگون می‌شود، دولت‌هایی می‌آیند و فرصت جهان‌گشایی می‌یابند و به آبادانی زمین می‌پردازند تا آن روز که بانگ رحیل می‌شنود و هنگامه زوال و انقراضشان فرا می‌رسد.
اما در واقع، تنها بهانه برای اندیشه و تحقیق درباره حوادث و مبادی آنها، باید ریشه‌یابی و پی بردن به علل آنها باشد. تاریخ، علم به کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقی آنهاست و به همین روی، تاریخ از حکمت سرچشمه می‌گیرد و سزاست که از دانش‌های حکیمانه شمرده شود (ابن خلدون، 1978م، ص6).
گفتنی است علم تاریخ در میان متفکران حله جلوه چندان چشم‌گیری نداشته و با تألیفات عمده و درخور توجهی درباره تاریخ عمومی در این دوره از سوی آنها روبه‌رو نیستیم. آن کتاب‌های تاریخی هم که از آنها برجای مانده، بر تاریخ زندگانی پیامبر9 و دیگر معصومین: متمرکز است. علت این امر نیز شاید به دشمنی‌ها و مواجهات غرض‌ورزانه‌ای که با این تاریخ می‌شده، برگردد. دست‌هایی در کار بوده که رویدادهای حیات معصومین: را مشوه و منحرف سازد و از حقیقت معنای خود تهی گرداند و آن را خلاف واقع نقل کند. این مسائل موجب شد که این عالمان شیعی به این جنبه تاریخی بیشتر توجه کنند و بپردازند تا امر بر خود شیعیان و دوستداران اهل‌بیت مشتبه نشود و تأثیر نوشته‌های دور از واقع و منافی حقیقت که مهر مزدوری دربار سلاطین جور را بر پیشانی داشته است، در هم شکسته شود و به هدف خود نرسد و اتمام حجتی باشد برای همه مسلمانانی که دغدغه حقیقت‌جویی دارند و بر فطرت پاک انسانی‌شان غبار نفرت و بدگوهری و دشمنی با حق جای‌گیر نشده است. اینک یادکردی از بعضی علمای تاریخ‌نگار حله:
یک ـ علی بن عبدالکریم نیلی نجفی حلی (زنده در: 801ق): کتاب‌های سرور اهل الایمان فی علائم ظهور صاحب الزمان و الدر النضید فی تعازی الامام الشهید از اوست (نوری، 1415ق، ج3، ص214).
دو ـ رجب البرسی حلی (زنده در: 813ق): او در تاریخ پیامبر9 و ائمه معصومین: تألیفات متعدد دارد؛ از جمله: مولد النبی و علی و فاطمة و فضائلهم، فضائل امیرالمؤمنین و اسرار النبی و فاطمة و الائمة: (افندی، 1403ق، ج2، ص307).
سه ـ حسن بن راشد حلی (م.830ق): وی در میان علمای حلی، از جمله کسانی است که بیشترین توجه را به تاریخ داشته است و در این میدان، گوی سبقت را از همه ربوده است. البته دغدغه اصلی او تاریخ نبوده و جالب توجه اینکه وی مطالب تاریخی را در قالب شعر عرضه می‌کرده است. ارجوزة فی تاریخ الملوک و الخلفاء و ارجوزة فی تاریخ القاهرة نمونه‌هایی از تألیفات تاریخی اوست (کحالة، بی‌تا، ج3، ص224).
چهار ـ احمد بن محمد بن فهد اسدی حلی (ت: 841ق) او را زبده فضلای عصر و سرآمد همگنان شمرده‌اند. کتاب‌های او در تاریخ ائمه عبارت است از: تاریخ الائمة و التواریخ الشرعیة عن المهریة (طهرانی، 1403ق، ج3، ص214).
نتیجه
بررسی ما در علوم و تألیفات حوزه شهر حله در قرن نهم هجری نشان می‌دهد که در میان همه علوم متداول در این مرکز علمی، علم فقه رتبه اول و بیشترین بهره در تحقیق و تألیف را دارا بوده و این برمی‌گردد به اهتمام فقها به فقه ائمه اثنا‌عشر و سعی در حفاظت از آن و ارائه تفسیری از آن که با فقه جعفری موافق باشد و نسل به نسل منتقل شود و به آیندگان برسد. پس از علم فقه، نوبت به علم کلام و آن‌گاه علوم عربی و ادب و حدیث و اصول و تاریخ و... می‌رسد.

فهرست منابع
ابن ابی‌جمهور، محمد بن علی احسائی (1405ق). عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، تحقیق: مجتبی محمدی عراقی، قم، انتشارات سیدالشهدا.
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد (بی‌تا). نواسخ القرآن، بیروت، دار الکتب العالمیة.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد مغربی (1978م). مقدمه ابن خلدون، بیروت، دار الفکر.
ابن قتیبة، محمد بن عبدالله بن مسلم (1981م). المعارف، تحقیق: ثروة عکاشة، قاهرة، دار المعارف.
اعجاز حسین، نیشابوری لکنتوری (1409ق).‌ کشف الحجب والاستار عن اسماء الکتب والاسفار، قم، مطبعة بهمن.
افندی، عبدالله اصفهانی (1410ق). تعلیقة امل الآمل، تحقیق: احمد الحسینی، قم، مکتبة المرعشی.
ـــــــــــــــ (1403ق). ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق: احمد الحسینی، قم، مکتبة المرعشی.
ـــــــــــــــ (1427ق). الفوائد الطریفة، تحقیق: سیدمهدی رجایی، قم، مطبعه ستاره.
امین، احمد (1936م). ضحی الاسلام، قاهرة، النهضة العربیة.
امینی، عبدالحسین نجفی (1425ق). الغدیر فی الکتاب و السنة و الآداب، تحقیق: مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، بی‌جا، مطبعه سبحان.
انصاری، شیخ مرتضی (1414ق). رسائل فقهیة، تحقیق: اللجنة العلمیة، قم، مطبعه باقری.
بحرانی، عبدالعظیم مهتدی (1414ق). علماء البحرین دروس و عبر، بیروت، موسسة البلاغ.
بحرانی، شیخ یوسف بن ابراهیم بن احمد، لؤلؤة البحرین فی الاجازات و تراجم الحدیث، (بی‌تا) تحقیق و تعلیق: سیدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعة النعمان.
ـــــــــــــــ (1374ش). الکشکول، قم، منشورات الشریف الرضی.
البرسی، حافظ رجب حلی (1424ق). مشارق انوار الیقین فی حقائق و اسرار امیرالمؤمنین7، تحقیق: سیدجمال‌الدین عبدالغفار اشرف مازندرانی، نجف، مکتبة الحیدریة.
بغدادی، اسماعیل باشا (بی‌تا). ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
ـــــــــــــــ (1951م). هدیة العارفین فی اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
جرجانی، علی بن محمد (1306ق). التعریفات، قاهرة، مطبعة المرکزیة.
حاجی خلیفة، مصطفی بن عبدالله کاتب جلبی (بی‌تا). کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
حبلرودی، شیخ نجم‌الدین خضر رازی (1424ق). التوضیح الانوار بالحجج الواردة لدفع شبه الاعور، تحقیق: سیدمهدی رجائی، قم، مطبعه ستاره.
حداد، سعد (1428ق). الحسین فی الشعر الحلی، تراجم و قصائد، نجف، دار الضحاء للطباعة.
حر عاملی، محمد بن حسن (1385ق). امل الآمل فی علماء جبل عامل، تحقیق: احمد الحسینی، نجف، مطبعة الآداب.
حکیم، حسن عیسی (1374ش). المفصل فی تاریخ النجف الاشرف، قم، مکتبة الحیدریة.
خوانساری، محمدباقر موسوی اصفهانی (1411ق). روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، بیروت، دار الاسلامیة.
دی بور (1948م). تاریخ الفلسفة فی الاسلام، ترجمه: محمد عبدالهادی ابوریدة، قاهرة، مطبعة النهضة.
راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد (2002م). المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: محمد خلیل عتیبان، بیروت، دار المعرفة.
سدوسی، قنادة بن دعامة (1409ق). الناسخ والمنسوخ، تحقیق: حاتم صالح الضامن، بیروت، موسسة الرسالة.
سیوری، مقداد حلی اسدی (1422ق). کنز العرفان فی فقه القرآن، تحقیق: سیدمحمد قاضی، قم، موسسة النشر الاسلامی.
سیوطی، جلال‌الدین (2003م). الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق: محمدسالم هاشم، بیروت، مطبعة دار الکتب العلمیة.
شبر، جواد (1422ق). ادب الطف و شعراء الحسین فی القرن الاول الهجری حتی قرن الرابع عشر، بیروت، موسسة التاریخ.
شبستری، عبدالحسین (1421ق). موسوعة مشاهیر شعراء الشیعة، قم، مکتبة الادبیة المنقبة.
شوشتری، نورالله (1365ش). مجالس المؤمنین، طهران، مطبعه کتابفروشی اسلامیه.
صدر، سیدحسن (1403ق). تکملة امل الآمل، تحقیق: احمد الحسینی، قم، مکتبة المرعشی.
طباطبائی، سیدعبدالعزیز (1416ق). مکتبة العلامة الحلی، قم، موسسة آل‌البیت: لاحیاء التراث.
طهرانی، آغابزرگ محمدحسن (1403ق). الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دار الاضواء.
عسکری، سیدمرتضی (1410ق). معالم المدرستین، بیروت، مؤسسة النعمان.
فارسی، ابوعلی بن احمد بن عبدالغفار (2007م). الحجة للقراء السبعة ائمة الامصار الحجاز و العراق و الشام الذین ذکرهم ابوبکر بن مجاهد، تصحیح و تعلیق: کامل مصطفی هنداوی، بیروت، دار الکتب العالمیة.
کحاله، عمررضا (بی‌تا). معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
کورانی، علی (1411ق). معجم احادیث الامام المهدی، قم، مطبعة بهمن.
اللجنة العلمیة فی مدرسة الامام الصادق7 (1420ق). موسوعة طبقات الفقهاء، اشراف: جعفر سبحانی، بیروت، دار الاضواء.
مجلسی، محمدباقر (بی‌تا). بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
نوری، میرزاشیخ‌حسین طبرسی (1415ق). خاتمة مستدرک الوسایل، تحقیق: مؤسسة آل‌البیت لاحیاء التراث، قم، مطبعة ستاره.
 یعقوبی، محمدعلی (1951م). البابلیات، نجف، مطبعة الزهراء.