نویسندگان
چکیده
بیان مسئله
درباره اینکه چرا امام حسین7 خانوادهاش را همراه خود به کربلا برد علتهای گوناگونی مطرح شده است؛ مثل اینکه همراه کردن خانواده در سفرهای طولانی یکی از مرسومات آن دوره بوده است و زندگی عادی مانند حضر، در متن سفرها نیز جریان داشته و در حقیقت سفر در آن روزگار با حضر تفاوتی نداشته است. این علت میتواند عرفپسند باشد.
علت دیگر میتواند این باشد که امر نهضت و شهادت جز با اسارت و به بند کشیده شدن به مقصدش نمیرسید؛ زیرا عوامل دشمن میتوانستند قیام کربلا را منکر شوند؛ همان طور که عدهای غدیر را با اینکه مقابل چشمان دهها هزار نفر واقع شد، منکر شدند. در این قضیه نیز ممکن بود اصل واقعه عاشورا را منکر شوند یا آن را تأویل و توجیه کنند و با این کار، تأثیر قیام امام حسین7 را کمرنگ نمایند. ولی اسیر کردن خانواده امام حسین7 و چرخاندن آنها شهر به شهر و منزل به منزل و در بدترین حالات و سختترین شرایط و هتک حرمت حرم رسول خدا9 دیگر فرصت انکار را از بنیامیه میگرفت. با وجود این ابن تیمیه و همفکرانش دخالت یزید در واقعه کربلا را رد کرده، ابن زیاد را همهکاره معرفی میکنند. این نشان میدهد که اگر اسارت خانواده امام نبود، اصل واقعه کربلا را هم منکر میشدند. علت دیگر هم رسوا کردن بنیامیه و ایجاد نفرت عمومی از آنها بود.
نقش اول زنان را در کربلا زینب کبرا3 ایفا کرد. نقشآفرینی زنان را میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
1. نقش زنان قبل از عاشورا
ام سلمه؛ رازدار و امانتدار اهل بیت
ام سلمه، همسر گرامی پیامبر اکرم9 از طریق رسول خدا9 از جریان کربلا آگاه بود. پیامبر مقداری از خاک کربلا را که جبرئیل آورده بود به ایشان سپرد و فرمود: «هر وقت این خاک به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم حسین را به قتل رساندهاند».
امام حسین7 نیز پیش از عزیمت به عراق، علاوه بر ودائع امامت و سفارش برای دادن آنها به امام سجاد7، مقداری از خاک کربلا را به ام سلمه داده و فرمود: «آن را کنار خاکی بگذار که پیامبر9 داده است و هر وقت این دو خاک به خون تبدیل شد، بدان که من کشته شدهام» (صفار قمی، 1404ق، ص162؛ مجلسی، 1403ق، ج44، ص331).
لیلی بنت ابیمُرّه؛ تربیت شیرمردان کربلا
لیلی بنت ابیمُرّه، مادر علی اکبر7 که نام اصلی این بانو، آمنه، و کنیهاش ام لیلی بوده است و با اینکه از طرف مادرش، میمونه، به ابوسفیان میرسد، در جبهه اهل بیت: است و به دلیل همین انتساب بود که کوفیها از روبهرو شدن و جنگیدن با علی اکبر7 هراس داشتند (ابن جوزی، 1383ق، ص254؛ ابوالفرج اصفهانی، 1414ق، ص86).
اینکه او در کربلا بوده یا نه مهم نیست. مهم این است که توانسته جوانی مانند علی اکبر7 را برای چنین روزی تربیت کند.
فاطمه کلابیه بنت حازم (ام البنین)
بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا3، امیر مؤمنان، علی7 به برادرش عقیل، که نسبشناس بود، فرمود: «زنی پیدا کن که از خاندان بزرگترین پهلوانان عرب باشد تا برای من هم فرزندانی پهلوان به دنیا آورد». عقیل نیز بلافاصله عرض کرد: «با فاطمه کلابیه، بنت حازم ازدواج کن که در عرب شجاعتر و جنگاورتر از پدران او سراغ ندارم».
ام البنین برای حضرت چهار پسر آورد به نام عباس7، عثمان، عبدالله و جعفر که همگی در کربلا در رکاب امام حسین7 به شهادت رسیدند.
عظمت شأن و ایمان و اعتقاد او به اهل بیت وصفناشدنی است. او در مدینه پیگیر اخبار امام حسین7 بود و وقتی خبر شهادت فرزندانش را برایش آوردند، گفت: «از اباعبدالله الحسین چه خبر؟ فرزندان من و هر آنچه در زیر این آسمان است، فدای اباعبدالله» و این نشاندهنده عمق اعتقاد ایشان به امامت و ولایت حضرت حسین7 و اهل بیت: است.
مؤلف میگوید: بین عرب مرسوم است زنی را که ده پسر داشته باشد یا یک پسر داشته باشد که به اندازه ده پسر قدرتمند باشد، ام البنین مینامند و حضرت عباس7 خود به جای ده تن بود (قزوینی، 1437ق، ج3، ص93).
طوعه؛ پناهدهنده به مسلم
طوعه (فاطمه هاشمیه) کسی بود که در اوج خطر در کوفه به مسلم بن عقیل پناه داد و فردای آن شب، مسلم به شهادت رسید. بعد از طلوع فجر طوعه برای جناب مسلم آب آورد تا وضو بگیرد و به ایشان عرض کرد: «مولای من، دیشب نخوابیدید». مسلم بن عقیل فرمود: «کمی به خواب رفتم که عمویم امیر مؤمنان7 را در خواب دیدم که میفرمود: زودتر، زودتر، و به گمانم این روزها آخرین روزهای زندگیام باشد». همسرش، اسید حضرمی و فرزندش، بلال، مکان مسلم را به اطلاع مأموران ابن زیاد رساندند و باعث دستگیری مسلم شدند.
ماریه دختر سعد از طایفه عبدالقیس
خانه ماریه پایگاه شیعیان در بصره بود و از آن تجمع مبارک، بزرگانی مانند ابن نبیط و دو پسرش به کربلا رفتند و به شهادت رسیدند.
همسر حبیب بن مظاهر؛ مشوق همسر در یاری امام
وقتی حبیب نامه امام حسین7 را به همسرش نشان داد و گفت: «چگونه بروم، درحالیکه از یتیم شدن فرزندانم میترسم»، همسرش گفت:
فراموش کردهای که پیامبر فرمود: «این دو فرزند من سید جوانان اهل بهشتاند»؟ فرزند رسول خدا از تو کمک خواسته و تو مرددی یا میخواهی مرا امتحان کنی؟ نگران من و فرزندانت مباش. در یاری حسین7 کوتاهی مکن و هنگامی که به محضرش شرفیاب شدی سلام مرا نیز به او برسان.
دُلهَم بنت عمر؛ ترغیبگر همسر به همراهی با امام
ابومخنف میگوید: زهیر در بازگشت از مکه با حضرت حسین7 هممسیر شد؛ ولی دوست نداشت با ایشان هممنزل شود. هر منزلی که حسین7 به آن میرسید، او از آنجا میرفت تا اینکه در منزلی ناگزیر به هم رسیدند و هر یک در گوشهای اتراق کردند. امام7 سفیری برای زهیر فرستاد که بیا با تو کاری داریم. زهیر اعتنایی نکرد تا اینکه همسرش، دلهم به او گفت: «فرزند رسول خدا9 به دنبالت فرستاده است، آن وقت تو نمی روی! سبحان الله! حداقل برو و سخنش را بشنو و برگرد».
زهیر با اکراه رفت. چیزی نگذشت که با چهرهای خندان برگشت و به اطرافیانش دستور داد خیمهها را جمع کنند و کنار خیمه امام حسین7 اردو بزنند. سپس به همسرش گفت: «تو را طلاق میدهم. نزد خانوادهات برگرد. دوست ندارم به خاطر من در سختی بیفتی. من تصمیم گرفتهام که همراه حسین7 باشم تا جانم را فدای او کنم». سپس هر آنچه داشت به همسرش داد و به پسرعموهایش سپرد تا او را به خانوادهاش بسپارند. اما دلهم به گریه افتاد و شوهرش را دعا کرد و گفت: «خدا برایت خیر رقم زده است. از تو درخواست دارم که مرا در قیامت نزد جد حسین7 یاد کنی». در برخی نقلها آمده است که دلهم گفت: «تو میخواهی به خدمت حسین بروی پس من هم میخواهم به خدمت خواهرش زینب کبرا دربیایم» (طبری، 1387ق، ج5، ص396).
خدمات جناب زهیر در عاشورا مانند خطبه قرّایی که در دفاع از اهل بیت: ایراد کرد و فرماندهی جناح راست سپاه امام7 و سپر قرار دادن خود برای حضرت به هنگام اقامه نماز و به درک واصل کردن 120 نفر از یزیدیان، همه به برکت هدایتی بود که آن را وامدار همسرش، دلهم است.
2. حضور و نقش زنان در واقعه عاشورا
سکینه؛ وداع با پدر
وقتی چشم حضرت حسین7 به پیکرهای چاک چاک 72 نفر اصحاب باوفایش افتاد، نگاهی به طرف خیمهها انداخت و فرمود: «ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب و ای ام کلثوم، خداحافظ». اینجا بود که سکینه عرض کرد: «پدر جان، تسلیم مرگ شدید؟» امام فرمود: «چطور تسلیم مرگ نشود، کسی که یار و یاوری ندارد؟» سکینه عرض کرد: «پدرجان، ما را به مدینه، حرم جدمان برگردانید». امام7 فرمود: «هیهات. اگر مرغ را در آشیانش به حال خودش میگذاشتند، همانجا میآرمید» (مجلسی، 1403ق، ج45، ص43).
همسر علی بن مظاهر؛ درخواست حضور در کاروان
امام حسین7 شب عاشورا فرمود: «هرکسی که خانوادهاش همراهش هست امشب او را به محل مناسبی برساند». علی بن مظاهر، برادر حبیب بن مظاهر، به خیمه خود رفت و فرمایش امام7 را به سمع همسرش رسانید. او گریه کرد و گفت: «ای علی، درباره من انصاف نداری. تو خودت میخواهی وارد بهشت شوی و من از آن محروم بمانم».
علی بن مظاهر به خدمت امام7 برگشت و سخن همسرش را به عرض امام رسانید. در همین حین همسرش بر امام وارد شد و عرض کرد: «آیا ما لیاقت خدمت به دختران و خواهران شما را نداریم؟»
این جمله سبب شد که امام حسین7 اجازه دهند زنانی که خودشان میخواهند در غم خاندان اهل بیت شریک باشند، در کاروان بمانند (امین، 1403ق، ج3، ص482).
همسر جناده؛ حضور در میدان
همسر جنادة بن کعب انصاری بعد از به شهادت رسیدن شوهر و فرزندش، خود نیز روانه میدان شد و اینگونه رجز خواند: «من پیرزنی ضعیف و ناتوانم؛ اما با ضربتی سخت، شما را میکوبم و از حریم فرزند فاطمه3 دفاع میکنم» و دو نفر را هم به قتل رسانید. امام7 او را دعا کرد و به خیمه برگردانید (ابن شهر آشوب، بیتا، ج4، ص104؛ مجلسی، 1403ق، ج45، ص28).
ام وهب؛ شهید کربلا
عبدالله بن عمیر کلبی با همسرش، ام وهب، هشتم محرم به کربلا رسیدند. قبل از شهادت همسرش برایش رجز میخواند که «حمله کن، پدر و مادرم فدایت و از خاندان پاک پیامبر دفاع کن». ام وهب خودش نیز ستون خیمه را برداشت تا حمله کند که امام حسین7 او را به خیمه برگردانید.
او بعد از شهادت همسرش خود را به بالین او رسانید و نوازشش میکرد که رستم، غلام شمر، به دستور اربابش گرزی بر سر او کوبید و ام وهب را به وصال معشوقش رساند.
ام وهبِ دیگری نیز در کربلا حاضر بود که مادر وهب بن وهب بود؛ مسیحیای که با عنایت امام حسین7 مسلمان شد. وهب با ستون خیمه هشت تن از سپاه دشمن را به هلاکت رسانید تا اینکه اسیر شد و او را نزد عمر سعد بردند. عمر دستور داد گردنش را زدند و سرش را به سوی سپاه امام7 و برای مادرش انداختند.
مادرش شمشیری برداشت تا به میدان برود که امام7 او را به خیمه برگردانید و دعایش فرمود (شیخ صدوق، 1417ق، ص225). در صحنهای او نیز به دست رستم، غلام شمر، با ضربه گرز به شهادت رسید (خوارزمی، بیتا، ج2، ص12).
بحریه بنت مسعود خزرجی؛ مادر عمرو بن جناده
عمرو یازده ساله بود که پدرش به شهادت رسید و مادرش به او دستور داد که به میدان برود و به او گفت: «فرزندم برو و حسین7 را کمک کن و برای فرزند رسول خدا9 بجنگ».
بعد از شهادت فرزند، سر او را برای مادرش انداختند. مادر سر را برداشت و خطاب به سر گفت: «آفرین فرزندم». سپس آن را به سوی سپاه دشمن پرتاب کرد که به کسی اصابت کرد و او را از پا درآورد. این مادر شجاع، سپس ستون خیمه را برداشت و به سوی سپاه دشمن حمله کرد و رجز میخواند. ولی امام حسین7 او را به خیمه برگردانید (ابن شهر آشوب، بیتا، ج4 ص105؛ مجلسی، 1403ق، ج45، ص28).
فاطمه صغرا بنتالحسین7؛ روایتگر خیام
فاطمه صغرا بنتالحسین7 میگوید:
جلوی در خیمه ایستاده بودم و به پیکر خونین پدرم و اصحابش که روی زمین افتاده بودند، نگاه میکردم و میدیدم که با اسب روی پیکرها میتاختند و من در فکر بودم که بعد از پدرم بر سر ما چه خواهد آمد و بنیامیه ما را میکشند یا به اسیری میبرند. در این هنگام مردی را دیدم که بر اسب سوار بود و با کعب نیزه تعدادی از زنان را به جلو هل میداد و برخی از آنها به برخی دیگر پناه میبردند و هر آنچه از قبیل دستبند و مانند آن داشتند، از ایشان گرفتند و آنان فریاد میکشیدند: «وا جداه، وا أبتاه، وا علیاه، واحسیناه، آیا پناهی برای ما نیست؟ آیا حمایتکنندهای از ما وجود ندارد؟» بدنم به لرزش افتاد و چپ و راست را نگاه میکردم و از ترس، دنبال عمهجانم، ام کلثوم میگشتم که به ناگاه یک یزیدی به طرفم آمد و من فرار کردم و او با کعب نیزه به پشتم زد و من با صورت روی زمین افتادم. او گوشم را پاره کرد و مقنعهام را گرفت. من نیز با سرعت به طرف خیمه رفتم و بیهوش افتادم. لحظهای به هوش آمدم که عمهجانم بالای سرم گریه میکرد و به من میفرمود: «برخیز برویم. نمیدانم به سر دخترها و برادر بیمارت چه آمده».
من برخاستم و گفتم: «عمه جان، تکه پارچهای دارید تا سرم را با آن بپوشانم؟» ایشان فرمود: «دخترم، عمهات مثل تو است» و من دیدم که بدنش از شدت ضربه سیاه شده. ما به خیمهای نمیرفتیم، جز اینکه غارت شده بود و علی بن حسین8 را دیدم که به صورت روی زمین افتاده بود و از شدت گرسنگی و تشنگی و ضعف نمیتوانست بنشیند. ما برای او گریه کردیم و او برای ما (مجلسی، 1403ق، ج45، ص61).
زینب کبرا؛ امیر کاروان حسینی
امام سجاد7 به حضرت زینب کبرا3 فرمود: «خدا را شکر شما عالمی هستید که از دیگران نیاموختهاید و انسان فهمیدهای هستید که دیگران لازم نیست به شما بفهمانند». این فرمایش امام7 نشان از آن دارد که حضرت زینب3 شایستگی امیری کاروان آزادگان حسینی را داشته و میتوانسته است آنها را صحیح و سالم به مقصد برساند.
3. نقش زنان بعد از عاشورا
ام البنین؛ در سوگ شهدا
بعد از اینکه اخبار کربلا رسید، ام البنین3 را میدیدند که دائم اسم امام حسین7 را میبرد و نوحه میخواند و اصلاً از بچههای خودش، حتی حضرت اباالفضل7، اسمی نمیبرد. او به بقیع میرفت و روضه میخواند و گریه میکرد و همه را به گریه میانداخت.
فاطمه بنت علی7
او فرزند امیر مؤمنان7 از یک کنیز، و همسرش محمد بن ابیسعید بن عقیل از شهدای کربلاست. (مجلسی، 1403ق، ج45، ص136).
فاطمه بنتالحسین7
او که به فاطمه صغرا شهرت دارد، بانویی عظیمالشأن و از راویان حدیث محسوب میشود و نامش در سلسله روات حدیث است.
از آنجا که ایشان از فاطمه بنت علی7 کوچکتر بود، به ایشان فاطمه صغرا میگویند. او بعد از ورود به کوفه، خطبهای مقتبس از خطبههای جدش امیر مؤمنان7 ایراد کرد. در بخشی از این خطبه آمده است: «ای اهل کوفه، خدا شما را با ما، و ما را با شما امتحان کرد... . دستتان به خون ما دراز شد و بر ما مصیبتهای سختی وارد آمد». این خطبه، دل کوفیان را لرزانید و صدای شیونشان بالا رفت (مجلسی، 1403ق، ج45، ص110).
ام محمد بنتالحسن7
او مادر امام باقر7 است. در مورد جلالت و عظمت ایشان بسیار گفتهاند. او در کربلا حضور داشت و همراه اسرا به شام رفت و همزمان، همسرش امام سجاد7 و فرزندش امام باقر7 را مواظبت میکرد. ایشان از راویان کربلا محسوب میشود (ابن عساکر، 1415ق، ج70، ص261).
رباب دختر امرء القیس
در تذکرة الخواص آمده است که رباب در مجلس ابن زیاد سر مقدس امام حسین7 را در آغوش گرفت و چنین نوحه خواند: «ای وای حسین جان، هیچگاه حسین را فراموش نمیکنم. او را در کربلا رها کردند و با نیزهها چه بر سر او آوردند و او را تشنه کشتند. خدا هیچ وقت کربلا را سیراب نسازد» (ابن جوزی، 1418ق، ص233).
جناب رباب اشعاری نیز در مرثیه امام حسین7 گفته است که ترجمه آن چنین است:
آن نوری که پرتو افشان بود، اکنون کشته دفننشده کربلاست.
نواده پیامبر، خدا تو را از سوی ما جزای خیر دهد. تو از زیان وزن اعمال در قیامت دور گشتهای.
تو برای من کوهی سخت بودی که به آن پناه میبردم.
تو با رحمت و دینداری با ما مصاحبت میکردی.
پس از تو چه کسی سرپرست یتیمان باشد و چه کسی اجابتکننده درخواستکنندگان؟ چه کسی نیاز نیازمندان را برطرف کند و مسکینان را پناه دهد؟
به خداقسم پس از تو با هیچ کس ازدواج نخواهم کرد تا آنکه میان خاک پنهان شوم.
جناب رباب فقط یک سال پس از عاشورا زنده بود و با غم و اندوه فراوان از دنیا رفت. او بعد از به شهادت رسیدن امام حسین7، هیچگاه از زیر آفتاب داغ به سایه و سقف پناه نبرد (شبر، 1409ق، ج1، ص61 و 6).
حضرت سکینه بنتالحسین7؛ از کنار پیکر پدر تا شام
حضرت سکینه در موقعیتهای مختلف برای پدر بزرگوارش، امام حسین7 عزاداری کرد.
اولین عزای او برای امام حسین7 بعد از به شهادت رسیدن ایشان و بر بالای پیکر مطهر آن حضرت بود. جناب سکینه میفرماید:
وقتی پدرم به شهادت رسید، پیکر او را در آغوش گرفتم و بیهوش شدم. پس در همین حال از رأس شریف میشنیدم که فرمود: «ای شیعیانم، اگر آب گوارایی نوشیدید، مرا یاد کنید و اگر ناله غریبی را شنیدید، برایش بگریید».
جناب سکینه در پی این صدا به هوش میآید و به صورت خود میزند و میشنید که هاتفی در میان زمین و آسمان ندا میدهد:
زمین و آسمان بر حسین گریستند و به حال کشته کربلا اشکها ریختند؛ آن هم در میان قومی بدکار که حسین را از آب محروم کردند، درحالیکه میان دو نهر آب بود. پس ای چشم، به حال کشته ممنوع از آب گریه کن (کفعمی، بیتا، ص741).
زمانی که اسرا وارد دمشق شدند و چشم شامیان به اهل بیت افتاد، گفتند: «چه خوب اسرایی! ما اسیری بهتر از شما ندیدیم. شما کیستید؟» سکینه بنتالحسین پاسخ داد: «ما اسرای اهل بیت محمد هستیم» (شیخ صدوق، 1417ق، ص229).
در موقعیت دیگری یک شامی به یزید گفت: «ای یزید این کنیز را به من بده» (منظورش جناب سکینه بود). در این لحظه جناب ام کلثوم فرمود: «ساکت باش ای بدکار، خدا تو را لال کند. دختران انبیا به خدمت بدکاران در نمیآیند» (مجلسی، 1403ق، ج45، ص137).
سهل بن سعد میگوید:
به بیتالمقدس رفتم و از آنجا به سوی شام حرکت کردم. در شام زنانی را دیدم که بر شتر بیجهاز سوار بودند. به یکی از آنها نزدیک شدم و گفتم: «دخترم شما کی هستید؟»
او پاسخ داد: «سکینه دختر حسین». به او گفتم: «میتوانم کاری برای شما انجام دهم؟ من سهل بن سعد هستم که جد شما را زیارت کردهام و سخنش را شنیدهام». جناب سکینه گفت: «ای سعد، به این کسی که سر پدرم را بر نیزهاش گرفته بگو کمی جلوتر برود تا مردم به ما نگاه نکنند و به حرم رسول خدا9 خیره نشوند».
نزد صاحب نیزه رفتم و به او گفتم: «از تو درخواستی دارم و در ازایش به تو چهارصد دینار میدهم». او گفت: «بگو». گفتم: «این سر را جلوی کاروان ببر». او نیز چنین کرد و من هم پولی که قولش را داده بودم، به او پرداختم (مجلسی، 1403ق، ج45، ص127).
بنات عقیل؛ ماتمسرایان کربلا
ام لقمان و ام نعمان و أسماء و رمله و زینب، دختران عقیل بن ابیطالب، با شنیدن واقعه کربلا ماتم گرفتند. امنعمان در مرثیهخوانیاش میگفت:
اگر پیامبر9 از شما بپرسد: «شما ای امت آخرین، با فرزندان من چه کردید که برخی در خون غلتیدند و برخی اسیر شدند؟ من خیرخواه شما بودم و این پاداش من نبود که با آنها بعد از من بدرفتاری کردید»، من میترسم عذابی که بر اقوام پیشین نازل شد نیز بر شما نازل شود (طبرسی، 1380ق، ص27).
ام محسن (مادر محسن)
ام محسن نام یکی از همسران امام حسین7 است. در معجم البلدان آمده است که جوشن، نام کوهی در شرق حلب، و معدن مس قرمز است و گفته میشود که وقتی کاروان اسرا از این منطقه عبور میکرده است، ام محسن که باردار بوده، حملش را سقط میکند و از کارگران این معدن مقداری آب و نان درخواست میکند که آنها با بیادبی به ایشان دشنام میدهند و ردش میکنند. ام محسن نیز آنها را نفرین میکند و از آن به بعد هرچه در آن معدن کار کردند، به سود نرسیدند. در همان منطقه، مقامی است به نام مشهد سقط و به نام محسن بن حسین7 نامیده شده است (حَمَوی، 1388ق، ج2، ص186).
نَوار بنت مالک؛ سرزنش ستمکاران
نَوار بنت مالک یکی از همسران خولی است که محل اختفای او را به یاران مختار نشان داد. خولی کسی بود که به همراه حمید بن مسلم ازدی، سر مقدس امام حسین7 را نزد ابن زیاد برد؛ ولی چون دیر وقت رسید و درهای دارالاماره را بسته بودند، سر مقدس را به خانه برد و به همسرش گفت: «بینیازی تمام روزگار را برایت آوردم. سر حسین را برایت آوردم».
وقتی نوار مطّلع شد، گفت: «وای بر تو، مردم سوغات طلا و نقره میآورند و تو سر حسین فرزند پیامبر خدا9 را آوردهای؟ نه، به خدا قسم که دیگر سر من و تو در یک اتاق گرد هم نمیآید».
نوار میگوید: «به خدا سوگند میخورم که پیوسته ستون نوری از آسمان تا سر مقدس بود و پرندگانی سپید را گرداگرد آن بالزنان میدیدم» (مجلسی، 1403ق، ج45، ص125).
هند همسر یزید
هند به یزید اعتراض کرد که «ای یزید، آیا تو دستور دادهای سر حسین7، فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه ببرند؟ آیا تو فرزند فاطمه3 را کشتهای؟»
یزید که مضطرب شده بود، گفت: «خدا ابن زیاد را بکشد که او را کشت. من به کشتن او راضی نبودم» (طبری، 1387ق، ج5، ص465).
ام عبدالله؛ نفرت از مالک بن نُسَیر
مالک کسی بود که پس از ضربه زدن به سر امام حسین7، کلاهخود امام7 را از ایشان گرفت و آن را به خانه برد و همسرش، ام عبدالله از این کار او به شدت ابراز تنفر کرد و به او گفت: «آیا پسر دختر پیامبر را غارت میکنی و اموالش را به خانه من میآوری؟! آنها را از خانه من بیرون ببر». مالک فقیر شد و در فقر از دنیا رفت (طبری، 1387ق، ج5، ص448).
خواهر کعب؛ قهر با برادر
هنگامی که کعب بن جابر از کربلا بازگشت، خواهرش نوار به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را یاری کردی و بزرگ قاریان را کشتی. جنایت بزرگی انجام دادی! به خدا سوگند که دیگر هیچگاه حتی یک کلمه هم با تو سخن نمیگویم.
أسماء بنت نعمان بن بشیر، همسر مختار ثقفی
مصعب بن زبیر پس از مسلط شدن بر کوفه، أسماء دختر نعمان بن بشیر، والی اسبق کوفه را دستگیر کرد. در بازجویی از او پرسید: «نظرت درباره مختار چیست؟» او پاسخ داد: «به نظر من او مردی باتقوا و پاک و روزهدار بود». مصعب گفت: «ای دشمن خدا، تو از کسانی هستی که مختار را از عیب مبرا میدانی». سپس دستور داد تا گردنش را بزنند و او اولین زنی بود که در اسلام گردنش زده شد و به فیض شهادت نائل آمد (یعقوبی، 1379ق، ج2، ص264).
سوگواری پیوسته
زنان بنیهاشم سالهای متمادی عزادار مصیبت امام حسین7 بودند. امام صادق7 میفرماید: «هیچ یک از زنان بنیهاشم خضاب نکرد و سرمه نکشید و روغن نمالید تا اینکه سر عبیدالله را برای بنیهاشم آوردند. آنها پس از آن نیز همواره گریان بودند» (صدوق، 1417ق، ص167).
زنان بنیهاشم لباس سیاه و خشن بر تن داشتند و از هیچ سردی و گرمی شکوه نمیکردند و علی بن الحسین8 برای آنها غذا تهیه میفرمود.
زنان اهل مدینه به هنگام ورود کاروان امام حسین7 به استقبال اهل بیت پیامبر رفتند. سید بن طاووس از بشیر نقل میکند: «هیچگاه به اندازه آن روز، زنان گریه نکردند و روزی تلختر از آن روز پس از رحلت پیامبر خدا9 برای مسلمانان ندیدم» (ابن طاووس، 1348ش، ص198).
صفیه؛ دفاع از پدر
بعد از واقعه کربلا ابن زیاد بالای منبر مسجد کوفه رفت و اینگونه سخنش را شروع کرد: «سپاس خدایی را که حق و اهلش و امیرالمؤمنین یزید را پیروز گردانید و دروغگو پسر دروغگو را کشت».
اینجا بود که ابن عفیف روشندل و از اصحاب امیر مؤمنان، علی7 در صفّین، سکوت مرگبار مسجد را شکست و فریاد کشید: «ای پسر مرجانه و ای زنازاده، دروغگو پسر دروغگو تویی و کسی که تو را به حکومت عراق فرستاده. آیا پسران پیامبر را میکشی و دم از راستگویی میزنی؟ شرم بر تو باد».
ابن زیاد دستور داد دستگیرش کنند. اما قبیلهاش، ازد، همان لحظه او را فراری دادند و او به خانهاش رفت و مأموران ابن زیاد خانهاش را محاصره کردند.
او به دخترش، صفیه، که در خانه بود، گفت: «نترس، شمشیرم را به دستم بده و از هر طرف حمله کردند، به من بگو». پس از درگیری شدید و بعد از اینکه ابن عفیف 25 تن از مأموران را به درک واصل کرد، دستگیر شد و در نهایت سر از تن ابن عفیف جدا کردند و دخترش نیز با ضربه نیزه به شهادت رسید.
زنی از بنیبکر بن وائل
عصر عاشورا وقتی یزیدیان به غارت خیام حرم مشغول شدند و گوشها دریده، انگشت امام حسین7 بریده و چادرها و مقنعهها از سرها کشیده شد، زنی از بنیبکر که این صحنه را مشاهده میکرد، از وضعیت اهل بیت پیامبر بسیار متأثّر شد و گفت: «ای خاندان بکر، دختران رسول خدا9 را غارت میکنند، درحالیکه جز خدا پناهی ندارند. برای خونهای ریختهشده از خاندان رسول خدا9 قیام کنید و انتقام بگیرید». ولی شوهرش آمد و او را به خیمه برگرداند و مانع ادامه سخنش شد (ابن نما، 1406ق، ص76).
زنان بنیاسد
پس از پایان جنگ، بدنهای مطهر شهدا روی زمین مانده بود و کسی جرئت نداشت برای کفن و دفن آنها اقدام کند؛ زیرا طبق دستور عمر سعد، مأمور گمارده بودند تا کسی به پیکرها نزدیک نشود.
در این میان زنان بنیاسد که میان نخلستان بودند، با بیل و چوب به میدان هجوم آوردند. مردانشان با دیدن این صحنه روحیه گرفته و به کمک آمدند و به دفن شهیدان پرداختند.
حضور پرشور زنان در دورههای زمانی مختلف توانست هم مشوّقی برای حضور مردانی باشد که شک و تردید و ترس داشتند و هم تضمینکننده تأثیر و بقای قیام عاشورا، و الگویی برای همه بانوان باشد. مطابق روایات، تعداد قابل توجهی از یاران خاص امام زمان، مهدی موعود/ را بانوان تشکیل میدهند و این نشاندهنده اهمیت و عمق راهبردی حضور زنان است.
فهرست منابع
ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، (1418ق). تذکرة الخواص، قم، منشورات الشریف الرضی.
------------------، (1383ق). تذکرة الخواص من الامّة فی ذکر خصائص الائمّة، نجف اشرف، مطبعة حیدریة.
ابن شهر آشوب، محمد بن علی (بیتا). مناقب آل ابیطالب، بیجا.
ابن طاووس، علی بن موسی (1348ش). اللهوف علی قتلی الطفوف، تهران، جهان.
ابن عساکر، علی بن حسن(1415)، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر.
ابن طاووس، علی بن موسی (1414ق). اللّهوف علی قتلی الطّفوف، تهران، دار اسوه.
ابن قولویه، جعفر بن محمد (1417ق). کامل الزّیارات، قم، مؤسسه نشر اسلامی.
ابن نما، جعفر بن محمد (1406ق). مثیر الاحزان، قم، مؤسسه امام مهدی[.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین (1414ق). مقاتل الطالبیین، قم، انتشارات شریف رضی.
امین، سیدمحسن (1403ق). اعیان الشّیعة، بیروت، دار التعارف.
خوارزمی، موفق بن احمد، (بیتا)، مفتل الحسین، قم، انوارالمهدی.
شبر، سیدعبدالله (1409ق). ادب الطف او شعراء الحسین7، بیروت، دارالمرتضی.
شیخ صدوق، محمد بن بابویه (1417ق). أمالی، تهران، مؤسسه بعثت.
صفار قمی، محمد بن حسن (1404ق). بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمّد9، قم، مکتبة مرعشی.
طبرسی، احمد بن علی (1380ق). احتجاج علی اهل اللّجاج، قم، انتشارات شریف رضی.
طبری، محمد بن جریر (1387ق). تاریخ طبری، تحقیق محمد علی نجار، بیروت، دار سویدان.
قزوینی، فضلعلی (1437ق). الامام الحسین7 و أصحابه، کربلا، نشر عتبه حسینی.
کفعمی، ابراهیم بن علی (بیتا). مصباح، قم، منشورات شریف رضی.
مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمّة الاطهار، بیروت، مؤسسه وفا.
مزی، یوسف بن عبدالرحمان (1406ق). تهذیب الکمال فی أسماء الرّجال، تحقیق بشّار عواد، بیروت، مؤسسه رسالت.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله (1388ق). معجم البلدان، بیروت، دار صادر.
یعقوبی، احمد بن أبییعقوب (1379ق). تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر.