نویسنده
چکیده
اشاره
سخن از «دِعبِل خُزاعی» است؛ شاعری از «شاعران قبیله نور»؛ از جنس شاعرانی که در مسیر پر فراز و نشیب تاریخ تشیع، چون رودهای عظیم خروشیدند و جاری شدند؛ شاعرانی که همپای کوههای پرصلابت و استوار، بر سر عشق و ایمان خویش ایستادند و گوهر شعر و هنر را در گرو باورهای پاک الهی و انسانی نهادند.
در دورانی که زمام حاکمیت جوامع اسلامی در دست نااهلان مستبد اموی و عباسی بود، این شاعران از مشرق روشن عشق آمدند و «دار بر دوش» به نبرد با خلفای تبهکار برخاستند و با الهام از مکتب تشیع علوی، رساترین فریادها را علیه تباهی و ظلم و پستی و ذلت کشیدند و خواب خوش ستمگران را به کابوسی وحشتناک بدل کردند.
اگر معیار صحت و قبول هر عمل و اندیشه در پیشگاه خداوند از دیدگاه اسلام، «تولی» و «تبری» و «حُب» و «بغض» در مسیر الهی باشد، بیگمان شعر و زندگی دعبل خزاعی، شاعر مجاهد و شهید شیعه را باید نمونه روشن عمل و اندیشه خداپسندانه دانست. شعر دعبل ـ چه مدایح و ستایشهای او در ثنای اهل بیت: و دفاع از ولایت آل علی7 و چه هجوها و نکوهشهای پرطنین و سهمگینش در کوبیدن خلفای ستمگر و رسوا ساختن آنان ـ همه تبلور ایمان و اخلاص اوست.
نام و خاندان شاعر
مورخان و تذکرهنویسان در نام دعبل اتفاق نظر ندارند. بعضی نام او را «محمد»، گروهی «عبدالرحمان» و برخی دیگر «حسن» نوشتهاند. همچنین در تعیین کنیه شاعر که آیا «ابوعلی» بود یا «ابوجعفر» و یا هر دو اختلاف دارند. اما در لقب این شاعر بزرگ که «دعبل» بود، اختلاف و شبههای نیست.
نام پدرش «علی» از تبار پاک «بدیل بن ورقاء»، صحابی بزرگوار پیامبر9 و بزرگ قبیله خُزاعه در صدر اسلام بود. نسب دعبل بدین ترتیب است: دعبل بن علی بن رزین بن عثمان بن عبدالرحمان بن عبدالله بن بدیل بن ورقاء بن عمرو بن ربیعة الخزاعی (امینی، بیتا، ج2، ص363).
ولادت
دعبل در سال 148 قمری، سال شهادت امام صادق7، در خانوادهای مشهور به علم و فضل و ایمان و شعر و ادب و دوستدار اهل بیت: متولد شد. پدرش علی بن رزین از شاعران روزگار بود. عمویش عبدالله بن رزین و پسرعمویش ابوجعفر محمد ابوشیص بن عبدالله نیز شاعر بودند. دعبل در چنین خاندانی که دوستی آل علی و شعر و ادب از امتیازات آن بود، رشد کرد و بزرگ شد. محل تولد دعبل به طور قطعی معلوم نیست. اما دوران کودکی و جوانی را در کوفه گذراند و نبوغ شاعرانهاش نیز در آن دیار شکوفا شد و علم و دانش و معارف و قرآن و حدیث و ادبیات را در کوفه آموخت. بدین روی برخی از مورخان بر این باورند که اصل دعبل از کوفه بود (البراقی، 1379ق، ص459).
شاعر و ادیب معروف کوفه، «مسلم بن ولید» استادِ دعبل در زمینه تاریخ ادبیات، فنون ادبی، سبکهای شعری و نقد شعر بود. دعبل سرودههای نخستین خود را نیز بر او میخواند. او نیز نخستین اشعار شاگرد بااستعدادش را بیمحابا نقد و رد میکرد تا اینکه در شعر به توانمندی قابل قبولی دست یافت و مورد تأیید استادش قرار گرفت (ابوالفرج اصفهانی، 1961م، ج20، ص157).
حُب و بُغض شاعر
حب و بغض، مهر و قهر، و عشق و خشم، از ویژگیهای برجسته شعر شاعران متعهد است و حب و بغض دعبل خزاعی که سمبل شاعران متعهد شیعه است، در شعر او تجلی درخشانی دارد. دعبل به امام علی7 و خاندان پاکش عشق میورزید و از غاصبان خلافت و پیروان گمراه آنان متنفر بود. او در بیتی از قصیده بلند تائیه «مدارس آیات» خطاب به خاندان پاک پیامبر میگوید:
اُحِبُّ قَصی الرحمِ مِن اَجلِ حُبِّکم و اَهجُر فیکم اُسرَتی و بناتی
(الدجیلی، 1372ق، ص141)
دورترین خویشانم را اگر از عاشقان و دلدادگان شما باشند، دوست میدارم و خاندان و دخترانم را، اگر گوهر محبت و ولایت شما را در گنجینه دل نداشته باشند، از خویش میرانم.
ارتباط با امامان معصوم:
دعبل در زمان چهار امام معصوم شیعه (امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی:) میزیست. شیخ کلینی، ملاقات او را با امام رضا و امام جواد8 در کتاب شریف اصول کافی نقل کرده است.
«ابن شهرآشوب» گفته است: دعبل از اصحاب امام کاظم و امام رضا8 بود. (ابن شهرآشوب، 1353ق، ص139). محقق خوانساری در کتاب روضات الجنات بر آن است که دعبل هر یک از چهار امام: را دیده است.
دیدار دعبل با امام رضا7 در خراسان مشهور و اجماعی است. اما دیدارش با سه امام دیگر کمتر مورد دقت اصحاب رجال و تاریخ قرار گرفته است. در کتب تاریخ و رجال و حدیث، ملاقات شاعر با امام محمد تقی الجواد7 آمده، و حدیثی در کتاب اصول کافی نشان میدهد شاعر صادق اهل بیت: گاهی به حضور امام نهم میرسیده و با ایشان ارتباط داشته و از عنایات آن حضرت برخوردار بوده است:
روزی دعبل به خدمت امام رضا7 رسید. امام، به وی اظهار عنایت کرد و هدیهای به او بخشید. دعبل هدیه امام را گرفت، اما چیزی نگفت و خاموش ماند. امام7 فرمود: «دعبل، چرا در مقابل این نعمت که دست تو رسید، خدا را شکر نکردی؟!» سالها گذشت. بعد از شهادت امام رضا7، دعبل به حضور امام جواد7 رسید و آن حضرت را زیارت کرد. امام دستور داد هدیهای به شاعر دادند. دعبل هدیه را گرفت و به یاد سخن امام رضا7 افتاد و گفت: «الحمدلله». امام جواد7 که از راز دل دعبل آگاه بود، خطاب به او فرمود: «ادب نشان دادی، آفرین بر تو»؛ یعنی به آنچه از امام رضا7 آموخته بودی، عمل کردی و در مقابل نعمت، شکر خدا را به جای آوردی (کلینی، 1401ق، ج1، ص494).
شاعر مُحدّث
دعبل نهتنها شاعر اهل بیت:، که راوی حدیث آنان نیز بود. او از گروه «شاعران مُحدّث» و «مُحدّثان شاعر» به شمار میآید. در کتابهای معتبر حدیثی مثل اصول کافی کلینی و عیون اخبار الرضا7 شیخ صدوق روایات زیادی از ائمه اطهار مخصوصاً امام رضا7 به طریق دعبل نقل شده است.
عالمان بزرگ رجالی متقدم و متأخر از جمله شیخ طوسی، ابن شهرآشوب، نجاشی، علامه حلی، میرزاعبدالله مامقانی، محقق علیاری، محقق توستری، آیتالله خوئی و... در کتابهای رجالی خود، دعبل بن علی خُزاعی را از اصحاب ائمه و از راویان احادیث معتبر ایشان شمردهاند.
شاعرِ عالِم
بیگمان نمیتوان دعبل را فقط یک شاعر بزرگ و صاحب سبک دانست؛ بلکه علاوه بر شعر، در علم کلام، حدیث، قرآن، تاریخ و لغتشناسی نیز یکی از دانشوران مسلمان به شمار میآید. فقیه و متکلم بزرگ، علامه حلی، در معرفی دعبل میگوید: «دعبل بن علی خزاعی، شاعر مشهور، در بین عالمان و اندیشهورزان شیعه به کمال ایمان و علو منزلت و عظمتِ شأن معروف شده است» (علامه حلی، 1381ق، ص70).
آیتالله سیدحسن صدر، از عالمان و مراجع بزرگ شیعه در قرن چهاردهم و صاحب آثار نفیس علمی و تحقیقی، در کتاب معروف و ارجمند تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام در بیان مقام علمی دعبل مینویسد:
کلمه «دِعبِل» در لغت عرب به معنای کوه استوار است و دِعبِل خُزاعی به حق، کوهی از علم و دانش بود. مردی متکلم (عقایدشناس)، شاعر، ادبیاتشناس، خردورز، عالم به تاریخ و سلسله شاعران عرب (صدر، بیتا، ص193).
بدین روی دانشمندان و مورخان اسلامی، دعبل را «شاعرِ عالم» و «عالمِ شاعر» میشناسند.
اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان شاعر
زندگی پر فراز و نشیب دعبل، در دوران حاکمیت جابرانه نُه تن از خلفای عباسی (منصور، مهدی، هادی، هارون، امین، مأمون، معتصم، واثق و متوکل) سپری شد. در آن دوره که نزدیک به یک قرن به طول انجامید، چهار امام از ائمه معصوم اهل بیت (امام کاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی:) با توطئه دستگاه خلافت نامشروع عباسیان، پس از آزار و شکنجه و تبعید و حبسهای طولانی، به شهادت رسیدند. همچنین در این برهه از تاریخ اسلام، خلفای ستمگر عباسی، علاوه بر به شهادت رساندن امامان معصوم:، به قصد محو کردن آثار اسلام و مکتب تشیع، دست به هر جنایتی زدند و قیامهای شیعی و خیزشهای سلحشوران حقطلب علوی را سرکوب کردند؛ قیامهایی مثل قیام شهدای فخ، قیام ابوالسرایا، محمد دیباج، محمد بن ابراهیم طباطبا و... .
در این مدت، خصومت و پستی دو تن از خلفا (هارون و متوکل) به مراتب بیشتر از دیگران بروز کرد. آن دو افزون بر تمام جنایاتی که مرتکب شدند، هر یک در زمان حکومت خویش، برای خاموش کردن مشعل قیام علویان، مزار شهدای کربلا را تخریب، و مردم را از زیارت تربت آنان منع کردند (قمی، 1380ش، ص281-393).
بنابراین در مطالعه و تحقیق زندگی دعبل و تحلیل و نقد اشعار وی، باید اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان شاعر را در نظر گرفت.
شاعر مجاهدِ سیاسی
بیتردید دعبل، بر خلاف اکثر همگنانش، یکی از شاعران بزرگ سیاسی و مبارز تاریخ اسلام است. وی با مطرح کردن حکومت به حق و الهی حضرت علی7 و یازده فرزند معصوم او در اشعارش، خلافت خلفای بنیامیه و بنیعباس را سرتاسر ننگین، غاصبانه و خلاف شریعت اسلام معرفی، و مشروعیت آن را نفی و انکار میکرد. این بزرگترین مسئله سیاسی آن روز بود. اما بالاتر از آن، این بود که دعبل جان خود را بر کف میگرفت و به هجو و استهزای این خلفای غاصب میپرداخت که این کار جز از شخصیتی مؤمن و مجاهدی سیاسی بر نمیآید؛ زیرا در این راه از همه چیز خود گذشت. او در تعبیری شاعرانه و مشهور در این باره گفته است: «چهل سال است چوبه دار خود را بر دوش میکشم».
جرئت و شهامت شاعر
از مطالعه سرگذشت و اشعار دعبل و اعتراض او به خلفا و ارباب زر و زور و تزویر، شجاعت و جرئت او به خوبی آشکار میشود. شجاعت و جسارت و صراحت از ویژگیهای شاعران اجتماعی و سیاسی است. اما این خصوصیت در دعبل به اوج رسیده بود. استاد دانشمند و نویسنده بزرگ شیعه، مرحوم شیخمحمدجواد مغنیه در کتاب تاریخی الشیعة والحاکمون در خصوص شهامت و تهور شگفتیزای دعبل مینویسد: «در دفاع از حق و کوبیدن باطل، شجاعترین شاعری که تاریخ به یاد دارد، دعبل خزاعی است» (مغنیه، 1981م، ص176).
حکومت شاعر
مسئله دیگری که در زندگی دعبل قابل توجه و تأمل است و حتی شاید تناقضنما باشد، قبول حکومت و والیگری او در برخی از شهرهای قلمرو حکومت عباسیان است. بر اساس آنچه مورخان گفتهاند، دعبل یک بار در زمان خلافت هارونالرشید، حاکم شهر «سمنجان» در افغانستان، و بار دیگر پس از هارون، از طرف «مطلب بن عبدالله خُزاعی» حاکم شهر اُسوان در مصر شده بود (شرح این دو ماجرا به ترتیب در فصل دوم و سوم کتاب دِعبل خزاعی، شاعر دار بر دوش، به قلم نویسنده، چاپ بوستان کتاب قم، آمده است). شاعر مکتبی و متعهدی چون دعبل، از قبول حکومت کسانی که خود منصوب خلفای غاصب عباسی بودند، چه هدفی داشته؟ آیا شیفته قدرت بود و هر جا زمینه فراهم میشد، از قبول و تصدی آن اجتناب نمیکرد؟ یا میخواست با استفاده از قدرت، به اهداف و آرمانهای بلند خود که در مکتب تشیع ریشه داشت، دست یابد؟ احتمال اول قطعاً صحیح نیست؛ چراکه او اگر تشنه حکومت و قدرت بود، میبایست در راه نیل به آن دست به هر اقدامی میزد. درحالیکه او خلفای اصلی را هجو میکرد و خود میدانست هجو فلان حاکم بزرگ، مقدمات عزل و حتی قتل او را فراهم میکند؛ با این حال از آن ابایی نداشت. اما احتمال دوم نزدیک به واقع مینماید؛ هرچند دادن نظر قطعی مشکل است و به تحقیق بیشتری نیاز دارد (الدجیلی، 1372ق، ص43).
جایگاه بلند دعبل در عرصه ادبیات عرب
دعبل یکی از شاعران توانمند و بزرگی است که برخی اشعار برجسته و نابش در فنون ادبیات و شعر عرب، مخصوصاً در معانی و بیان و بدیع، مورد استناد و استشهاد قرار میگیرد و از میان صدها شاعر بزرگ و مشهور عرب، این مقبولیت و توفیق، نصیب کمتر شاعری شده است؛ برای نمونه دعبل در بیتی دلانگیز میگوید:
لاتَعجَبی یا سَلمُ مِن رجلٍ ضَحِکَ المَشیبُ برأسِهِ فَبَکی
محبوبم، تعجب نکن از مردی که پیری بر سرش میخندد و او از اندوه گذشت عمر میگرید.
ادیب بزرگ عرب، سعدالدین تفتازانی در کتاب بلاغی مشهورش مُطوَّل (شامل فنون فصاحت و بلاغت در سه بخش: معانی، بیان و بدیع) این بیت دعبل را برای صنعت «ایهام تضاد» مثال آورده است (ر.ک: تفتازانی، 1409ق، ص419).
سیر آفاق
دعبل تا سال 193 قمری در بغداد زندگی کرد. در آن سال با مرگ هارونالرشید، بین دو پسر او (مأمون و امین) بر سر تصاحب حکومت، نزاع درگرفت. این درگیری قدرتطلبانه، مدتی طولانی حاکمان و دولتمردان عباسی را به خود مشغول داشت. دعبل با مشاهده وضع تأسفبار شیعیان، شهادت امام کاظم7 در زندان هارون، سرکوبی نهضتهای حقطلب علویان، نسلکشی سادات علوی و فاطمی توسط حکومت، دشمنی کینهتوزانه شخص خلیفه و هوادارانش با امامان معصوم شیعه، عیش و نوش و خوشگذرانی و بادهگساری خلیفه و درباریان، اشاعه فحشا و منکر از طرف خلفا و امرا در ممالک مسلماننشین، زورگویی، اعمال ظلم و اجحاف، حقکشی و... یقین پیدا کرد که عباسیان با هزار رنگ و نیرنگ، خونخواهی حسین بن علی8 را دستاویز کرده، مردم مسلمان را فریب دادند و خود به قدرت و حکومت رسیدند و اکنون برای استحکام پایههای حکومت ظالمانه خویش، از هیچ جنایتی کوتاهی نمیکنند. آنان ولایت و خلافت به حق آل علی7 را غصب کرده، بر سریر خلافت تکیه دادهاند و با توسل به زور و تزویر، خویشتن را خلیفه پیامبر اسلام9 و حاکم اسلامی معرفی میکنند درحالیکه دشمن قسمخورده دین و قرآن و امت اسلامی هستند. اینان که خود را قوم و خویش پیامبر و علی8 میدانند، با آل محمد9 و فرزندان علی7، به مراتب بدتر از بنیامیه رفتار میکنند.
در دل پاک شاعر بزرگ، چشمه زلال شعور و بیداری و معرفت جاری شده بود. بنابراین راه خود را انتخاب کرد؛ بریدن از حاکمان پست و غاصب عباسی و پیوستن به حق و کوبیدن باطل در پناه حمایت از حق.
بدین گونه دعبل پس از سیر درونی و روحانی و رسیدن به قلمرو روشنیبخش شعور و شناخت و بیداری، بر آن شد که پای در رکاب سفر نهد و در آفاق سیر کند و به سیاحت بپردازد.
نگاهی به قصیده مدارس آیات و زمینه آفرینش آن
گرچه دعبل خزاعی اشعار بسیاری در مدح و منقبت و مراثی اهل بیت پیامبر9 و خاندان علی7 و در هجو دشمنان اهل بیت: سروده، اما قصیده «تائیه» مدارس آیات، مشهورترین و بلندترین شاهکار دعبل در این موضوع است. دعبل با این قصیده به جاودانگی و آوازهای عالمگیر دست یافت. اگر شاعر، جز این قصیده، شعری نمیسرود یا فقط همین قصیدهاش به دست ما میرسید، برای اثبات نبوغ شعری و قدرت ادبی و وسعت اندیشه و استواری اعتقاد و پاکی ایمان شاعر، کافی بود.
این قصیده به لحاظ تاریخی، دو قرن پس از نزول آیات قرآن و هجرت پیامبر اسلام9 به یثرب و تشکیل مرکز نشر و تمدن و حکومت اسلامی در مدینةالنبی سروده شده است؛ زمانی که پیشوای هشتم شیعیان، حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا8، شهر پیامبر و پایگاه امامت، مدینه منوره را به اجبار مأمون عباسی ترک گفت؛ زیرا مأمون بعد از رسیدن به حکومت بر همه ممالک اسلامی، برادرش امین را کشت، سرش را از بارگاه خویش در «مرو» خراسان، آویخت و به قاتلان او جایزه داد! او خود را خلیفه مقتدری میپنداشت که حکمش در سرزمینهای ایران، عراق، حجاز، شام، مصر و... جاری و مطاع بود. اما هنوز خیالش از مدینه، کوفه و... آسوده نبود. این بود که امام رضا7 را با سفری اجباری، در تاریخ 201 قمری از مدینه به «مرو» انتقال داد و تحت نظر گرفت و بعد هم بازیهای تاریخی خود را به اجرا درآورد: ولایتعهدی امام رضا7 و سرانجام به شهادت رساندن ایشان و دستیابی به مقاصد شوم و خائنانه خویش که در تاریخ ثبت شده است.
با رفتن امام7 به مرو، شهر مدینه، مرکز نبوت و پایگاه امامت، از حجت خالی ماند. همچنین مکه و عرفات و منا نیز به تعبیر دعبل در «مدارس آیات و منزل وحی» از زمزمه روحبخش تلاوت قرآن، خاموش شد. در این هنگام دعبل به یاد مظلومیت خاندان عصمت در طول دو قرن گذشته افتاد و بر مصائب علی و آل علی: و بر مزارات متروک مانده و مقابر غریبانه ایشان در بلاد دور و نزدیک گریست. سوز درونی شاعر در تک تک ابیات قصیده غرّا و جاودانه «مدارس آیات» شعله کشید و زمین و زمان را آتش زد!
بَکَیتُ لِرسمِ الدّارِ بِالعَرفاتِ
وَاَذرَیتُ دَمعَ العینِ بِالعَبراتِ ...
مدارسُ آیاتٍ خَلت مِن تلاوةٍ
ومَنزلُ وحی مُقفِرُ العرصات ...
مَنازِلُ وَحی اللهِ ینزلُ بینَها
عَلَی احمدَ المذکورِ فی السُّوَرات ...
مَنازلُ جِبریلُ الامینُ یحلُّها
مِنَ اللهِ بالتَّسلیمِ والبرکاتِ...
وزن عروضی قصیده «بحر طویل» (فَعولن مَفاعلین فَعولن مَفاعلُ). وزنی طبیعی، پرصلابت و متناسب با محتوای بلند و حماسی قصیده است و قبل از آن، بسیاری از شاهکارهای شعر عرب از معلقات سبع تا زمان دعبل در این وزن سروده شده و ذهن و زبان عرب با آن اُنس و الفت داشت. شاعر، قصیدهاش را از مطلع تا مقطع آن، در کمال ظرافت و استادی، با صنایع لفظی و معنوی بدیعی و ادبی، مانند حسن مطلع، تشبیب و تغزل، جناس، مراعات نظیر، طباق، توریه، ایهام، استعاره، کنایه، حسن تعلیل، حسن تخلص و... آراسته است. تعداد ابیات قصیده را تا 123 بیت نوشتهاند.
از نظر محتوا نیز قصیده تائیه مدارس آیات قابل توجه و درخور تفکر و تأمل است. قصیده شامل مدح و منقبت و ثنای اهل بیت عصمت و طهارت است و به ذکر مصایب ایشان و قبور مطهر و غبارگرفته ایشان در نقاط مختلف میپردازد و موضوعاتی همچون ولایت الهی و خلافت بحق علی و فرزندان معصوم او:، عشق به آل محمد9، بیوفایی و جفاکاری عموم مردم به امام علی7 و خاندان آن حضرت بعد از رحلت پیامبر و در طول دو قرن اول اسلام، جنایتهای بنیامیه و بنیعباس، حادثه دلخراش کربلا، سرکوبی قیامهای علویان در برابر خلافت اموی و عباسی، مسائل اعتقادی و تاریخی و... جانمایه فکری و پیام اصلی قصیده مدارس آیات را تشکیل میدهد.
دعبل پس از سرودن قصیده، آن را به کسی نگفت و نخواند؛ بلکه نذر کرد به خراسان برود و به خود حضرت رضا7 تقدیم کند. ازاینرو همراه کاروانی عازم خراسان شد و در شهر «مرو»، پایتخت مأمون عباسی، به محضر امام رضا7 رسید و قصیدهاش را برای اولین بار در محضر نورانی آن حضرت قرائت کرد. گفته شده دعبل ادب حضور به خرج داد و ابیات آغازین قصیده را که به رسم شاعران عرب، حال و هوای تشبیب و تغزل عاشقانه داشت، برای امام رضا7 نخواند؛ بلکه از بیت معروف «مدارس آیات خلت من تلاوة...» آغاز کرد. بعدها از او پرسیدند که چرا تشبیب قصیده را برای امام7 نخواندی. گفت: «حیا کردم در محضر حجت خدا، تشبیب و تغزل بخوانم» (قلیزاده، 1389ش، ص53 - 57).
قصیده «مدارس آیات» به مقام قبول و تشویق، و افتخار تحسین از ناحیه امام رضا7 ارتقا یافت و حتی با افزودن ابیاتی از سوی آن حضرت تکمیل شد و متبرک گشت و به قله جاودانگی رسید و در طول تاریخ بر زبانها، قلمها و دلهای دوستداران آل محمد9 جاری و ساری گشت. ادبیات مزارشناسی خاندان اهل بیت: در اشعار مختلف دعبل، مخصوصاً «قصیده مدارس آیات» قابل توجه است و ارزش تاریخی دارد و از نمونههای موفق «ادب المقابر» است که در ادبیات عرب جایگاه ویژهای دارد.
شرح مجموعه گل
قصیده تائیه دعبل، به دلیل اهمیت اعتقادی، تاریخی و هنری آن، مورد عنایت و قبول امام رضا7 قرار گرفت. بعدها نیز ادیبان، شاعران و عالمان بزرگ و خوشذوق به عظمت آن توجه کردند و بر نقل و شرح و تفسیر آن همت گماشتند؛ عالمانی از قبیل علامه محمدباقر مجلسی، محدث بزرگ سیدنعمتالله جزایری، کمالالدین محمد بن محمد قنوی شیرازی، علامه حاجملاعلی علیاری، فاضل تونی و... . در زمان ما نیز کسانی از اهل شعر و ادب این قصیده را به فارسی ترجمه و شرح کردهاند؛ از جمله عزیزالله حاجیمشهدی. همچنین بعضی از شعرای معاصر عرب از جمله استاد صلاح الصاوی این قصیده را «تشطیر» کردهاند (تشطیر نوعی تضمین ویژه شعر عرب است). این موضوع بیانگر آن است که قصیده مدارس آیات از نظر لفظ و معنا، ظاهر و باطن، زبان و بیان با گذشت بیش از 1200 سال از زمان تولید و سرایش آن، هنوز هم تازه است و جایگاه بلند و نیرومند ادبی خود را هنوز هم در شعرِ عرب ـ که دائماً در تحوّل و تطوّر است ـ حفظ کرده که نشانگر نبوغ سرشار دِعبِل خُزاعی است (همان، 1389ش، ص57).
ترجمه ابیاتی از تائیه مدارس آیات
ـ بر آثار خانههای ویران دلبرانم در «عرفات» گریستم و مویهکنان از دیدگانم اشک باریدم.
ـ رشته صبرم پاره شد و آثار خانههای ویران حبیبانم و شعلههای سوزان یادشان مرا سخت در میان گرفت.
ـ مدارس آیات قرآن (خانههای اهل بیت) و منزلگاه وحی، در «خیف» و مسجدالحرام و عرفات و جمرات، از تلاوت آیات خالی و خاموش مانده است.
ـ این ویرانههای خاموش و متروک، خانه عبدالله، پدر پیامبر، در خیف است و خانه پیامبر، آن سرور مردمان، که مردم را به نماز فرا میخواند.
ـ خانههای علی7 و حسین7 و جعفر صادق7 و حمزه و امام سجاد7 است و خانههای عبدالله بن عباس و برادرش فضل که محرم راز رسول خدا9 بود. خانه [حسن و حسین8] دو فرزندزاده پیامبر؛ آن دو وصی پیامبر و علی7 که وارث علم خداوندی و صاحب همه خوبیها و زیباییها بود. این خانههای ویران و متروک، جایگاه نزول وحی الهی بر احمد9، موعود کتاب آسمانی بود.
ـ این آثار خانههای متروک کسانی است که مردم با نورشان راه هدایت را مییافتند و لغزش و کژی از آنان دور بود.
ـ خانههایی که مهبِط جبریل امین بود؛ آن پیامآور وحی الهی که از جانب خدا با سلام و برکتها بر پیامبر نازل میشد.
ـ آن خانهها، محل نزول وحی خدا، گنجینه علم او و راه روشن هدایت بود. خانههایی که محل نماز و روزه بود و جایگاه تقوا و پاکی و خوبیها. خانههایی که ستم ستمگران گردنکش، ویرانشان کرده است؛ نه گذر روزها و سالها.
ـ دمی درنگ کن ای همراه، تا از این خانههای خاموش و متروک که اهل آنها پراکنده و اندک شدهاند، با افسوس بگوییم: «از تجدید عهد شما با نماز و روزه چه سالهای دور و درازی گذشته است!»
ـ درنگ کن بپرسیم: «کجایند فرزندان پیامبر که دست بیدادگر غربت، آنان را پراکنده ساخته؟ کجایند شاخههای درخت نبوت که دستان جفاکار روزگار، ایشان را شکست و هر یک را به سویی افکند؟»
ـ ایشان، وارث پیامبرند. هرگاه نسبت خویش را بیان کنند، بهترین سروران مردماناند و والاترین پاسداران حق. اگر در نمازهای خود، خداوند را به نام آنان نخوانیم، نمازمان را قبول نمیکند.
ـ دشمنان آلالبیت، مردمانی غاصب و منکر حق و کینهتوزند که خونخواه پدران کافر و مشرک خود هستند. باران رحمت حق بر قبر شریفی (قبر پیامبر9) که در مدینه است ببارد؛ حریم امنی که سرچشمه زلال برکات الهی است.
ـ اگر استحقاق مقام خلافت جز به دلیل خویشاوندی با محمد9 ثابت نمیشد، باز هم بنیهاشم (علی و آل علی7) به دلیل خویشاوندی با پیامبر، از دیگران (بنیعباس) به مقام خلافت نزدیکترند.
ـ اگر مردم امور خلافت را به وصی پیامبر9 (علی7) میسپردند، جامعه مسلمین از لغزش و گمراهی در امان میماند.
ـ همان وصی (علی7) که برادر پیامبر خاتم، برگزیده رسولان الهی بود و شکستدهنده پهلوانان عرب در میدان کارزار.
ـ اگر مخالفان و دشمنان علی7 خلافت و وصایت او از پیامبر را انکار کنند، حادثه غدیر شاهد حقانیت و شایستگی علی7 برای خلافت است و بدر و احد و... همه شاهد این شایستگیاند.
ـ ای فاطمه، اگر به یاد آوردی که روزی حسین تو، در کنار شط جاری فرات، لبتشنه جان میدهد، بیدریغ بر چهره میکوفتی و سیل اشک از دیده جاری میکردی.
ـ فاطمه، ای گرامیدخت پیامبر نیکی، برخیز و مویه کن! مویه کن بر اختران سوخته آسمان نبوت و امامت که «چندان به خاک تیره فرو ریختند سر، که گفتی دیگر زمین همیشه شبی بیستاره ماند».
ـ مویه کن فاطمه، ای مادر مظلوم فرزندان نبوت و امامت و ولایت، مویه کن بر گورهای مظلومی که در کوفه (امیر مؤمنان علی7، مسلم بن عقیل، قیس بن مسهر، مختار ثقفی و...) و مدینه (پیامبر9 و ائمه بقیع) و «فَخّ» (شهدای فخ به رهبری حسین بن علی بن الحسن:) غریب ماندهاند.
مویه کن فاطمه زهرا، دخت پیامبر، مویه کن بر گوری تنهامانده در سرزمین «جوزجان» (شهید یحیی بن زید بن علی بن الحسین8 در جوزجان خراسان) و گوری دیگر در خاک «باخَمرا» (نزدیک کوفه، قبر ابراهیم بن عبدالله بن الحسن7) که زیر سپیدارهای بلند، غریب و تنها افتاده است.
ـ مویه کن فاطمه جان، بر مزار غریب آن پاک نهاد (امام موسی کاظم7) در بغداد، که خداوند در غرفههای بهشتش جای داده است.
چون دعبل به این قسمت از قصیده سراسر درد و اندوه خود در ذکر مصیبت و مظلومیت و غربت آل محمد: رسید، امام رضا7 به او فرمود: «آیا میخواهی در اینجا دو بیت به قصیده تو بیفزایم تا شعر تو در بیان مصایب و غربت و پراکندگی ما اهل بیت کامل گردد؟» دعبل جواب داد: «آری ای فرزند رسول خدا». امام رضا7 نیز این دو بیت را در همان وزن و قافیه قصیده گفت:
مویه کن بر قبر غریبی که در طوس است.
وای از این مصیبت که تا صبح حشر، دلها را در آتش اندوه میگدازد؛ تا آنکه خداوند، قائم7 را برانگیزد و او بار سنگین دردها و رنجها را از دوش ما بردارد.
دعبل پرسید: «فدایت شوم ای فرزند رسول خدا، این قبری که در طوس است، از آن کیست؟» امام جواب داد: «قبر من است» (صدوق، 1380ش، ج2، ص651).
امام، دعبل را از این حقیقت آگاه ساخت که آن حضرت را در طوس شهید خواهند کرد. آنگاه فرمود:
بدان ای دعبل، مدت زیادی نمیگذرد که شهر طوس محل رفتوآمد شیعیان ما برای زیارت قبر غریب افتاده من خواهد شد و هرکس مرا زیارت کند، در روز قیامت همدم من خواهد بود و گناهانش آمرزیده میشود.
آنگاه دعبل قصیده خود را ادامه داد:
ـ علی بن موسی الرضا7 امام راستین ماست. خداوند امور او را اصلاح و آسان گرداند و بهترین درودها را بر او بفرستد.
ـ فغان و فریاد! مویه کن بر دردهای سهمگین و ویرانگری که هرگز نمیتوانم شدت آن را بیان کنم.
ـ اندوه، اندوه! مویه کن بر گورهایی که در کنار نهری در کربلاست. این قبور کسانی است که روزی در کنار فرات فرود آمدند تا غبار خستگی سفر را از تن خود بزدایند... و شادمان در حجله شهادت خفتند. آنان در کنار فرات لبتشنه جان باختند. ای کاش من نیز در میان ایشان جان میسپردم. پیوسته در طول زندگی از دشمنان آل محمد9 بیمناک بودهام. امید آن دارم که پس از مرگ، در سایه شفاعت ایشان، از خوف قیامت ایمن باشم.
وقتی دعبل این بیت را خواند، امام رضا7 فرمود: «خدا تو را از ترس بزرگ (ترس قیامت) ایمن گرداند ای دعبل».
آنگاه دعبل ادامه داد:
ـ آیا نمیبینی که سی سال است روز و شب من، با اندوه و حسرت میگذرد؟! حق ایشان (آل محمد9) را در دستهای خیانتکار دیگران میبینم که به غارت میرود و میان بیگانگان غاصب تقسیم میشود؛ درحالیکه دست این مظلومان از حق خویش تهی مانده است.
وقتی دعبل این بیت غمانگیز را خواند، امام رضا7 گریست و فرمود: «راست گفتی ای دعبل».
دعبل افزود:
ـ فغان و درد! آنگاه خون بنیهاشم به ناحق ریخته شود! دستهای خود را به سوی قاتلان دراز میکنند، درحالیکه دستشان از انتقامجویی و خونخواهی بسته است!
چون دعبل به این بیت از قصیدهاش رسید، امام رضا7 دستهایش را برگرداند و فرمود: «آری؛ به راستی که دستان ما بسته است» (همان، 1380ش، ج2، ص651)
دعبل دو بیت دیگر خواند:
ـ اگر امیدوار و آرزومند آن کسی نبودم که امروز و فردا خواهد آمد، قلبم از این همه اندوه و درد، پاره پاره میشد. بیتردید آن امام ظهور خواهد کرد. او به نام خداوند و با برکات بیکران الهی قیام خواهد کرد. آن امام، حق و باطل و راستی را در میان ما آشکار خواهد کرد و نیکان را پاداش خواهد داد و بدکاران را به کیفر خواهد رساند.
امام رضا7 با شنیدن این ابیات بسیار گریست. آنگاه سر بلند کرد و به دعبل فرمود: «ای دعبل، روحالقدس این دو بیت را بر زبان تو جاری ساخت. ... دعبل آیا میدانی این امام کیست؟ و کی قیام میکند؟» دعبل گفت: «نه، نمیدانم مولای من. فقط شنیدهام که امامی از خاندان شما اهل بیت قیام میکند و زمین را از فساد و ظلم پاک میسازد و عدالت را میگستراند». امام7 فرمود:
پس بدان ای دعبل، امامِ بحق بعد از من، پسرم محمد تقی، پس از او پسرش علی النقی، بعد از او فرزندش حسن عسکری و پس از او پسرش «حجت قائم» (مهدی موعود) است. در دوران غیبت حجت قائم، انتظارش را میکشند و در زمان ظهورش، از او اطاعت میکنند. او به حکم خدا قیام، و زمین را از عدل و داد پر میکند. اما کسی جز خداوند از زمان ظهورش آگاه نیست؛ زیرا ظهور امام قائم مانند وقوع روز قیامت، ناگهانی است و فقط خدا خود از زمان آن آگاه است (همان، 1380ش، ص656).
صله شاعر
چون دعبل از قرائت قصیدهاش فارغ شد، امام رضا7 سه بار فرمود: «آفرین». سپس امام7 برخاست و وارد اتاقی شد. اندکی بعد، خادم آن حضرت با کیسهای در دست بیرون آمد. در کیسه صد دینار مسکوک رضوی بود که به نام امام رضا7 در مقام ولایتعهدی مأمون، سکه زده بودند.
خادم کیسه را پیش دعبل آورد و گفت: «مولایم امام رضا7 فرمود: این دینارها را بگیر و خرج زندگی خود کن». دعبل گفت: «نه، نه؛ به خدا سوگند که من برای درهم و دینار به اینجا نیامدهام و این قصیده را به طمع مال دنیا نگفتهام؛ بلکه تکلیف خود را انجام داده و برای رضای خدا آن را سرودهام و آمدهام تا امام را ببینم و نیازی هم به این دینارها ندارم». کیسه را برگرداند و به خادم گفت: «به مولایم امام رضا بگو یکی از جامههای خود را برای تبرک و تیمن به من بدهد تا کفن خود کنم».
خادم به حضور امام7 آمد و سخن دعبل را به آن حضرت باز گفت. امام پیراهنی از خز سبز رنگ را همراه با همان کیسه دینار به خادم داد و فرمود: «به دعبل بگو این کیسه را هم قبول کن که به زودی به آن نیازمند خواهی شد». خادم پیراهن و کیسه را باز آورد و پیام امام7 را به شاعر اهل بیت ابلاغ کرد و دعبل هر دو را پذیرفت. دعبل از خراسان راهی قم شد و در شهر قم ماجراهایی داشت و در آنجا شهادت امام رضا7 را شنید که در تاریخ ثبت شده و اشعاری در مرثیه آن حضرت سرود (قلیزاده، 1389ش، ص60 ـ 68).
شهادت
دعبل پیر در سال آخر عمر از بغداد به بصره رفت و علت آن هم ترس از تهدیدی بود که از سوی برخی حاکمان عباسی در دمشق و بغداد و... احساس میکرد و میدانست که قصد کشتن او را دارند. او همه جا سایه جاسوسان و مأموران خلفا و حاکمان بنیعباس را پشت سر خود و گاه در کنارش میدید. اما در بصره، نیز «اسحاق بن عباس عباسی»، حاکم بصره، مثل بسیاری از حاکمان عباسی، یکی از دشمنان قسمخورده دعبل بود. او افرادی را مأمور کرد تا شاعر را دستگیر کنند و به حضور او آورند. گویی اسحاق بن عباس، میخواست انتقام همه حاکمان و خلفایی را که دعبل در هجو آنان شعر گفته بود، از شاعر دار بر دوش اهل بیت بگیرد. ازاینرو چوبدستی خود را خواست و تا میتوانست بر پیکر رنجور و خسته دعبل زد؛ آنچنان که دعبل پیر از هوش رفت. اسحاق سنگدل به این مقدار بسنده نکرد و دستور داد شاعر پاکدل و مخلص آل محمد9 را به بدترین شکل شکنجه کنند. پس از این شکنجه سخت و جانفرسا، شاعر را رها کردند. دعبل که بر اثر شکنجه بیش از پیش رنجور و ضعیف شده بود، در بصره نماند و با تنی مجروح و دلی آزرده، بصره را ترک کرد و عازم اهواز شد؛ از اهواز به شوش، و از شوش به یکی از روستاهای اطراف رفت. شاید آن روستا را دور از دسترس دشمنان میپنداشت و جایی امن میدانست.
اسحاق بن عباس، حاکم بصره، یکی از عُمّال کیس خود را که اراضی و شهرها و اماکن مختلف منطقه اهواز را خوب میشناخت و احتمالاً از اهالی بومی منطقه هم بود، در لباسی عادی به دنبال دعبل و برای کشتن او فرستاد. مأمور مخفی دربار بصره، دعبل را در همان روستای اطراف شوش پیدا کرد، اما اینکه خود را به او نشان داد و معرفی کرد یا نه، معلوم نیست. به نظر میرسد او از در دوستی وارد شده و زمینه را برای کشتن شاعر پیر اهل بیت:، مساعد کرده باشد. بالاخره یک شب، پس از نماز مغرب و عشا، دعبل که از مسجد برمیگشت، آن مأمور مخفی نیز برای اجرای برنامهاش، با او همراه شد. مرد خائن، فرصت را غنیمت شمرد و با چوبدستی زهرآلودش ضربهای محکم بر پشت پای دعبل زد و پایش را به سختی مجروح ساخت. دعبل نعرهای زد و بر زمین افتاد و قاتل پا به فرار گذاشت. شاعر مظلوم آل محمد را به خانه آوردند و به مداوایش پرداختند، اما زهر کارش را کرده بود و مداوا فایدهای نداشت. رفته رفته حال شاعر وخیمتر شد و صبح روز بعد چشم از جهان فروبست. دعبل جان خویش را در راه احیای آرمان و مکتب و عقیده بحق خود از دست داد. تاریخ شهادت شاعر مجاهد و شهید، دعبل خُزاعی را در سال 246 قمری نوشتهاند. او در آن زمان 98 ساله بوده است (قلیزاده، 1389ش، ص102 ـ 103).
آثار و فرزندان
از دعبل سه اثر در تاریخ نام برده شده است:
1. دیوان اشعار: این کتاب اخیراً به دست ادیب و محقق استاد عبدالصاحب الدُجیلی، در سال 1382 قمری/ 1962 میلادی در بیروت چاپ شده است.
2. طبقات الشعراء در موضوع اخبار، احوال و اشعار شاعران عرب: گرچه از سرنوشت این کتاب امروزه خبری در دست نیست، اما بزرگان تواریخ و ادبیات عرب در آثار خود از این کتاب مطالبی نقل، یا به آن استناد کردهاند؛ از جمله «ابوالعباس مُبَرَّد» (معاصر دعبل و متوفای سال 286 قمری) در کتاب مشهورش الکامل، و «ابن حجر عسقلانی» (متوفای 852 قمری) در کتاب معروف الاصابة فی تمییز الصحابة و دیگر دانشوران. استفاده مورخان و ادبای عرب از این کتاب و استنادشان به آن نشان میدهد کتاب طبقات الشعراء دعبل، اثری بسیار مهم و منبعی معتبر بوده است.
3. الوحدة فی مناقب العرب و مثالبها (آداب و رسوم پسندیده و ناپسند عرب): از این کتاب هم فقط نامی در تاریخ مانده است (الدجیلی، 1372ق، ص31).
همچنین برای دعبل سه فرزند در تاریخ ثبت شده است به نامهای: عبدالله، علی و حسین. علی و حسین هم شاعر بودهاند و برخی اشعارشان در تذکرهها و معاجم و فهرستها ثبت شده است (همان، 1372ق، ص24-25).
آخرین منزل هستی
به اعتقاد برخی از مورخان، دعبل خزاعی، شاعر شهید اهل بیت، در همان روستا که به شهادت رسید، دفن شد. عدهای نیز بر آناند که پیکر پاک این شهید را به شهر شوش حمل کردند و در آنجا به خاک سپردند. اکنون در قبرستان «عبدالله بن علی» (از نوادگان امام علی7) در محله شمالی شهر شوش، در کنار مقبره عبدالله بن علی، مقبرهای گلچین و ضریحی چوبین به رنگ سبز قرار دارد که گفته میشود محل دفن دعبل است. آرامگاه او با گنبدی مخروطی به سبک معماریهای شهر شوش و همانند بارگاه دانیال نبی، با آجرهایی به رنگ اخرایی در ساحل رودخانه شاوور، با محوطهای پر از نخل و درختهای کنار و گلهای رز و ختمی، شکوهی خاص دارد. تمام این بنا و مقبره نوسازی شده و موزاییک فرش است. لوحهای با خط نستعلیق جدید بر ضریح چوبین بزرگ این اتاق آویزان است و در آن لوحه با اسناد به کتابهای کشف الغمة و عیون اخبار الرضا نوشتهاند: «صاحب این قبر، دعبل بن علی، شاعر آل محمد9 و معاصر و مورد لطف حضرت رضا7 است» (قلیزاده، 1389ش، ص104 ـ 105).
فهرست منابع
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (1353ق). معالم العلماء، تهران.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین (1961م). الاغانی، بیروت، دارالثقافة.
امینی، عبدالحسین، (بیتا). الغدیر، قم، مرکز الدراسات الاسلامیة.
براقی، سیدحسین (1379ق). تاریخ الکوفة، نجف، مطبعة حیدریة.
تفتازانی، سعدالدین (1409ق). المُطوَّل، قم، داوری.
دُجیلی، عبدالصاحب عمران (1372ق). دیوان علی بن دعبل الخزاعی، بیروت، دار الکتب اللبنانی، چاپ دوم.
شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1380ش). عیون اخبار الرضا7، علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
صدر، سیدحسن (بیتا). تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، بغداد، شرکة النشر و الطباعة.
علامه حلی، حسن بن یوسف (1381ق). خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، نجف، مطبعة حیدریة.
قلیزاده، مصطفی (1389ش). دعبل خزاعی شاعر دار بر دوش، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم.
قمی، شیخعباس، (1380ش). تتمة المنتهی، قم، مؤمنین.
کلینی، محمد بن یعقوب (1401ق). اصول کافی، بیروت، دار الکتب الثقافی، چاپ چهارم.
مغنیه، محمدجواد (1981م). الشیعة والحاکمون، بیروت، دار الجواد، چاپ پنجم.