نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
پژوهشکده حج و زیارت
چکیده
مقدمه
حضرت صالح7 سومین پیامبر قوم ثمود است که به امر الهی برای مبارزه با بتپرستی، شرک و اقامه توحید قیام کرد. خدای تعالی نام او را پس از نوح و هود آورده و با القابی که انبیا و رسولان خود را میستاید، ستوده است. او را برگزیده و مانند انبیا: بر عالمیان برتری داده است (طباطبایی، 1389ق، ج10، ص330). خداوند میفرماید:
پس از آنکه قوم ثمود پروردگار خود را فراموش کرد و در فسادکاری خود از حد گذشت، خدای عز وجل حضرت صالح پیغمبر7 را به سوی آنان فرستاد و آن جناب از خاندانی آبرومند و صاحب افتخار و معروف به عقل و کفایت بود (هود: 62؛ نمل: 49).
او قوم خود را به دین توحید و به ترک بتپرستی فراخواند و از آنان خواست تا در مجتمع خود به عدل و احسان رفتار کنند و در زمین گردنکشی و اسراف نکنند و طغیان نورزند. در آخر نیز آنان را به عذاب الهی تهدید کرد (همان، 1389ق، ج10، ص329).
خداوند متعال، شمّهای از شرح حال و سخنان او را در یازده سوره از سورههای قرآن بیان کرده است.
مقبره صالح7 در نجف، یکی از مکانهایی است که زائران عتبات عالیات پس از زیارت قبر مطهر امیرالمؤمنین7 به آنجا مشرف میشوند. در این مقاله بر آنیم در حدّ امکان به معرفی و شخصیت آن پیامبر عظیمالشأن بپردازیم تا زائران محترم، با شناخت بیشتری به زیارت آن بزرگوار مشرف شوند.
شخصیت حضرت صالح7
نسبت حضرت صالح پیامبر7 با پنج واسطه به حضرت نوح7 میرسد. او فرزند جابر، فرزند ثمود، فرزند عامر، فرزند ارم، فرزند سام، فرزند نوح پیامبر7 است. ولادتش را دوهزار و نهصد و هفتاد و سه سال پس از هبوط حضرت آدم7 میدانند و در زمان بعثت 16 ساله بود.
در قرآن، ۹ بار به نام صالح از جمله در سورههای اعراف، هود و چند سوره دیگر اشاره شده و نام او پس از نوح و هود آمده است. در کتاب تورات از این پیامبر هیچ نامی در میان نیست (همان، 1389ق، ج۱۰، ص۳۱۸).
قوم ثمود و تمدن آنها
ثمود قومی از عرب اصیل بودهاند که در سرزمین «وادیالقری» بین مدینه و شام زندگی میکردند. این قوم از اقوام بشر ما قبل تاریخ به شمار میروند و تاریخ جز اندکی از زندگی این قوم را ضبط نکرده است. درگذر قرنها اثری از تمدن آنها بر جای نمانده و هیچ سخنی دربارۀ این قوم قابل اعتماد نیست.
علامه طباطبایی معتقد است بر اساس اطلاعات کتاب خدا اینان قومی از عرب بودهاند و این از نام پیامبرشان صالح7 که کلمهای عربی است در مییابیم. از آیه 61 سوره هود چنین برمیآید که آن جناب، از همان قوم بوده است. پس اینها مردمی عرب بودهاند که نام مردی از آنان صالح بود و این قوم پس از قوم عاد پدید آمد. آنها تمدنی داشتهاند، زمین را آباد میکردند و در زمین هموار، قصرها و در شکم کوهها خانههایی ایمن میساختند (اعراف: 74) و یکی از مشاغل آنان زراعت بوده است؛ یعنی چشمههایی به راه انداخته و نخلستانها و باغها و کشتزارها پدید آوردند (شعراء: 148).
قوم ثمود بر اساس سنت قبایل زندگی میکردند؛ یعنی پیرمردان و بزرگتران، در قبیله حکم میراندند. در شهری که جناب صالح7 در آنجا مبعوث شد، هفت طایفه در زمین فساد میکردند و هیچ کار شایستهای نداشتند (نمل: 48) آنان بتها را پرستیدند و طغیان سرکشی را از حد گذراندند (علامه طباطبایی، 1389ق، ج10، ص329).
در تفسیر نمونه هم چنین آمده است:
موقعیت آنها (قوم ثمود) در این جهان را خداوند چنین بیان میدارد:
{وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ} (اعراف: 74).
به خاطر داشته باشید، خداوند شما را جانشینان در روی زمین بعد از قوم عاد قرار داد و در آن مستقر ساخت.
یعنی از یکسو نعمتهای فراوان الهی را فراموش نکنید و از سوی دیگر بدانید که پیش از شما اقوام طغیانگری مانند قوم عاد بودهاند که به سبب مخالفتهایشان به عذاب الهی گرفتار شدند. پس از آن، با اشاره به برخی نعمتها و امکانات خداداد قوم ثمود میفرماید: شما در سرزمینی زندگی دارید که هم دشتهای مسطح با خاکهای مساعد و آماده دارد که «میتوانید قصرهای مجلل و خانههای مرفه در آن بسازید و هم کوهستانهای مستعدی دارد که میتوانید خانههایی مستحکم در دل سنگ برای فصل زمستان و شرایط جوی سخت ایجاد کنید و بتراشید»؛ {تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا} (اعراف: 74).
از این تعبیر، چنین برمیآید که آنها محل زندگی خود را در تابستان و زمستان تغییر میدادند. در فصل بهار و تابستان در دشتهای وسیع و پربرکت به زراعت و دامداری میپرداختند و به همین سبب خانههای مرفه و زیبایی در دشت داشتند.
هنگام فرارسیدن فصل سرما و پایان زمان برداشت محصول، به خانههای مستحکمی که در دل صخرهها تراشیده بودند میرفتند تا از گزند طوفان و سیلاب و حوادث برکنار باشند و آسوده خاطر زندگی کنند (مکارم شیرازی، 1388ش، ج6، ص283).
حضرت صالح7 در میان قوم ثمود
خداوند متعال او را برای ارشاد قوم ثمود و اندرز آنان فرستاد. آنان بتها را میپرستیدند، او امتش را صد و بیست سال به یکتایی خداوند متعال فرامیخواند. آنان از او خواستند معجزهای نشان دهد. معجزه او ناقه بود، ولی پس از آن معجزه هم به او ایمان نیاوردند و آن شتر را کشتند. پس زلزله آنان را فرو برد و مردند. در حدیثی از امام باقر7 چنین آمده است که فرمود: رسول خدا9 از جبرئیل7 پرسید: نابودی قوم حضرت صالح7 چگونه بود؟ جبرئیل گفت: ای محمد! حضرت صالح شانزده ساله بود که به سوی قومش فرستاده شد. پس صد و بیست سال میان آنان بود و آنان پاسخ خوبی به او ندادند. حضرت فرمود: آنان دارای هفتاد بت بودند که آنها را عبادت میکردند، نه خدای بزرگ و توانمند را. پس هنگامی که آنان را اینگونه دید به آنان فرمود: ای قوم من! من شانزده ساله که بودم به سوی شما مبعوث شدم و اکنون سن من به صد و بیست رسیده است. اکنون دو پیشنهاد دارم:
الفـ هرچه میخواهید از من بپرسید، تا من از پروردگارم برای شما پاسخ بیاورم.
بـ اگر هم مایل هستید از خدایان شما میپرسم؛ اگر به من پاسخ دادند، من از میان شما میروم.
آنان گفتند، سخن منصفانهای است. انصاف به خرج دادی، پس به ما مهلت بده. روز موعود با بتهایشان به پشت شهر آمدند، غذا و نوشیدنی خوردند. سپس به حضرت صالح گفتند: ای صالح! بپرس. حضرت با اشاره به بزرگ آن بتها فرمود: نام او چیست؟ گفتند: فلانی، پس حضرت صالح7 به او گفت: ای فلانی پاسخ بده. او پاسخی نداد. حضرت صالح گفت: چرا پاسخ نمیدهد؟ آنان گفتند: از دیگری بپرس. حضرت، یکی یکی آنها را صدا کرد، اما پاسخی نشنید. قوم به بتهایشان گفتند: چرا به صالح پاسخ نمیدهید؟ سپس گفتند: ای صالح! تو از ما فاصله بگیر و ما را با بتهایمان تنها بگذار. آنگاه بر سر و صورت خود خاک ریختند و به بتهایشان گفتند: اگر پاسخ صالح را ندهید، رسوا خواهید شد. دوباره حضرت صالح را صدا کردند و گفتند: ای صالح! آن بتها را بخوان. صالح، آنها را صدا کرد و باز هم پاسخی نشنید. حضرت به آن قوم فرمود: یک روز گذشت و خدایان شما پاسخ مرا ندادند، پس شما از من بخواهید، تا من خدایم را بخوانم، تا بیدرنگ پاسخ شما را بدهد. پس هفتاد نفر از بزرگان گفتند: ای صالح! ما میپرسیم؛ اگر خدای تو پاسخ ما را داد ما از تو پیروی میکنیم. حضرت صالح7 فرمود: هرچه میخواهید از من بپرسید (کلینی، 1384ش، ج8، ص187، ح213).
ناقه صالح
منتخبان قوم ثمود به حضرت صالح7 گفتند: بیا پیش این کوه. حضرت صالح با آنان رفت. وقتی که به کوه رسیدند گفتند: ای صالح! از پروردگارت بخواه تا از این کوه شتری سرخرنگ و پر مو و باردار دهماهه و شانه پهن، بیرون بیاورد. حضرت صالح7 به آنان فرمود: از من چیزی خواستید که انجام آن برای من سخت و بزرگ و برای خدای عزیز و بزرگ من آسان است. حضرت صالح7 آن را از خدا خواست. پس در این هنگام کوه شکافته شد، صدایی آنچنان مهیب برخاست که نزدیک بود هوش از سرشان بپرد. سپس کوه همانند زنی در حال زایمان به شدت غلتید و به حرکت درآمد. ناگهان سر شتر از آن شکاف نمایان شد. هنوز گردن شتر کامل نشده بود که نشخوار کردن را شروع کرد. بعد بقیه بدن شتر بیرون آمد و شتر به پا خاست و روی زمین ایستاد. وقتی کافران این معجزه را دیدند گفتند: ای صالح! پروردگار تو چقدر زود پاسخ تو را داد. از خدایت بخواه که بچه شتر را هم از آن بیرون آورد. پس او از خدای بزرگ این را هم خواست و شتر بچهاش را هم از شکم بیرون انداخت. حضرت صالح7 به آنان فرمود: ای قوم! آیا چیزی دیگر باقی مانده که بخواهید؟ آنان گفتند: نه، بیا به سوی قوم ما برویم تا آنچه را دیدیم به آنان هم خبر دهیم تا به تو ایمان بیاورند. به سوی قوم خودشان بازگشتند. هنوز به شهر نرسیده بودند که شصت و چهار نفر از آنان مرتد شدند و گفتند: این کار سحر و دروغ بود. پس به قبیله رسیدند. شش نفر گفتند: او حق است، و دیگر همراهان گفتند: سحر و دروغ است. پس آنان برگشتند. یک نفر از آن شش نفر شک و تردید داشت و از کسانی شد که شتر را کشتند (کلینی، 1384ش، ج8، ص187، ح213).
در حدیث دیگری ابوبصیر میگوید: به امام صادق7 عرض کردم:
منظور خداوند چیست که در قرآن فرمود: {کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ أَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ} (قمر: 23ـ 25)؛ «قوم ثمود بیمدهندگان را تکذیب کردند؛ گفتند: اگر از انسانی همانند خود پیروی کنیم، گمراه و دیوانه باشیم، آیا از میان همه ما کلام خدا به او القا شده است؟ نه او دروغگویی خودخواه است».
امام7 فرمود: برای آن بود که آنان حضرت صالح را تکذیب کردند. خداوند، هرگز هیچ قومی را نابود نکرد، مگر اینکه فرستادگانی را به سوی آنان مبعوث و سپس بر آنان احتجاج کرد.
خداوند حضرت صالح را به سوی قوم ثمود فرستاد. او آنان را به سوی خدا دعوت کرد، و آنان به او پاسخ مثبت ندادند و بر او گردن کشی کردند. آنان گفتند: ما به تو ایمان نخواهیم آورد، تا اینکه از این صخره، شتری باردار بیرون بیاوری. آنان صخره را گرامی میداشتند و آن را پرستش میکردند و پیش آن قربانی میدادند. پس به او گفتند: اگر همانگونه که تو گمان میکنی، پیامبر هستی، پس از خدایت بخواه که از این صخره برای ما شتری باردار بیرون بیاورد. پس خداوند آن را آنگونه که میخواستند بیرون آورد. سپس خداوند متعال به او وحی کرد که ای صالح! به آنان بگو: خداوند نوشیدن آب را یک روز برای این شتر و یک روز برای شما قرار داده است. شتر وقتی که روز نوشیدن او بود، آب آن روز را مینوشید، آنان شیر او را میدوشیدند و هیچ بزرگ و کوچکی باقی نمیماند، مگر اینکه از شیر آن روز مینوشیدند. با فرارسیدن روز بعد، آنان به سوی آب میرفتند و از آب آن روز مینوشیدند. شتر هم آن روز آب نمینوشید تا مدتی که خدا خواست این کار ادامه داشت. آنان بر خدا طغیان کردند. بعضی از آنان نزد بعضی دیگر رفتند و گفتند: این شتر را پی کنید تا از دست آن راحت شوید. ما راضی نیستیم که نوشیدن یک روز برای ما و یک روز برای آن شتر باشد (همانجا).
ویژگیهای ناقه
صاحب تفسیر کبیر تسنیم درباره ویژگیهای آن شتر چنین فرموده است:
بر پایه برخی نقلها، ناقۀ صالح7 ویژگیهایی داشت: بیرون آمدن از صخره؛ آفرینش یکباره؛ آبستن بودن به هنگام خلقت؛ حاملگی بیجفت؛ اختصاص یک روز در میان آب به آن؛ شیردهی به اندازه نیاز یک روز قوم ثمود. هر یک از این امتیازها، گونهای از اعجاز است که از آن به نشانهای روشن یاد شده است: {وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً} (اسراء: 59)؛ گفتنی است که در تورات و کتابهای تاریخی، دربارۀ ویژگیهای این شتر، مطالب گوناگونی یاد شده که آن را پذیرفتهاند، اما تصدیق همۀ آنها دشوار است؛ زیرا با توجه به مقدار آبی که روزانه مینوشید (مصرف یک روز قوم ثمود) و شیردهی فراوانش (نیاز یک روز مردم آن دیار) پربرکت بودن آن روشن است، اما اثبات اندازه آن، که شاید دهها برابر فیل دانسته شده، آسان نیست؛ چون از پا درآوردن چنان حیوانی، از توان یک تن خارج است. لازم است روشن شود، چگونه چنین حیوان غولپیکری از خود دفاع نکرده است. اگر روایتی هم در این باره باشد، تنها گمانی است (جوادی آملی، 1395ش، ج39، ص68).
و صاحب کتاب الانبیاء حیاتهم ـ قصصهم نیز درباره آن شتر میگوید:
این شتر اوصاف ویژهای داشت که او را از دیگر شتران ممتاز میکرد و آن بزرگی تن، ضخامت جسم و رنگ زیبا و جذاب اوست که سرخ و سفید و پرمو بود. از سویی، خوردن آب یک روز گروهی از مردم تا جایی که چیزی از آن آب در آن روز باقی نمیماند و دوشیدن شیر از او به قدری که کوچک و بزرگ آن امت را کفایت میکرد. از سویی تمام زمین با همۀ گیاهانش چراگاه او بود و کسی حق نداشت او را باز دارد و با او مقابله کند. او هم در مال و جان و زراعت به کسی زیان نمیرساند. همچنین به نگهبان و سیاستگذار نیازی نداشت. دیگر حیوانات هم از او میترسیدند و از سر راه او میگریختند، ولی آنها را آزار نمیداد.
از آیات قرآن چنین برمیآید که قوم ثمود و آن شتر در زمینه خوردن آب آشامیدنی هرگز برای هم مزاحمتی ایجاد نکردند. در واقع ویژگیهای شتر را فقط خالق او درک میکرد (... الحسنی العاملی، 1385ش، ص108).
کشتن ناقه
سپس گفتند: چه کسی حاضر است کشتن آن شتر را بر عهده گیرد و ما برای قاتل آن شتر، هرچه بخواهد به او میدهیم. پس مردی سرخ و سفید رنگ و کبود چشم و زنازاده که پدری برای او شناخته نشده بوده پیش آنان آمد که به او قدّار میگفتند و فرد بدبخت و شومی بود. پس برای او قراری مشخص کردند. هنگامی که شتر در روز معین خود از نوشیدن آب بازمیگشت، سر راه او نشست و او را با شمشیر زد، اما شمشیر کارگر نشد. سپس ضربهای دیگر بر او زد و او را کشت. آن شتر به پهلو به زمین افتاد و بچهاش فرار کرد تا اینکه به بالای کوه رفت. سه بار به سوی آسمان بانگ برآورد و قوم صالح7 همه در کشتن آن شتر سهیم شدند و گوشت آن را میان خودشان تقسیم کردند و همه آنان اعم از کوچک و بزرگ از گوشت آن خوردند.
هنگامی که حضرت صالح7 جریان را دید، روی به سوی آنان کرد و گفت: ای قوم من! چه باعث شد که چنین کاری بکنید؟ آیا پروردگارتان را نافرمانی کردید؟ پس خداوند متعال به حضرت صالح7 وحی فرستاد: قوم تو طغیان و ستم کردند و شتری را که من به عنوان حجت بر آنان فرستاده بودم، کشتند. درحالیکه او ضرری برای آنان نداشت و بزرگترین سود برای آنان از آن شتر بود. به آنان بگو: من تا سه روز دیگر عذاب خود را به سوی شما خواهم فرستاد! اگر آنان توبه کنند و برگردند، توبه آنان را میپذیرم و عذاب را از آنان بازمیدارم و اگر آنان توبه نکنند و بازنگردند، عذاب خودم را در روز سوم میفرستم (کلینی، 1384ش، ج8، ص187، ح213).
عذاب قوم ثمود
حضرت صالح7 پیش آنان آمد و گفت: ای قوم من! همانا من فرستاده پروردگار به سوی شما هستم و آن پروردگار به شما میگوید: اگر توبه کنید و برگردید، شما را میبخشم، ولی آنان گردنکشتر و خبیثتر شدند و گفتند: ای صالح! اگر از راستگویان هستی، آنچه را به ما وعده دادهای بیاور!
حضرت صالح7 گفت: ای قوم! فردا که صبح میکنید صورت شما زرد خواهد شد و روز دوم صورتهای شما سرخ میشود و روز سوم صورتهایتان سیاه خواهد شد. وقتی روز اول صبح کردند، صورتهایشان زرد شد. بعضی از آنان به سوی بعضی دیگر رفتند و گفتند: آنچه صالح گفته بود رخ داد. گردنکشان گفتند: ما گفته او را نمیشنویم، اگرچه بزرگ و خطرناک باشد.
روز دوم، صورت آنان سرخ شد. گروهی از آنان گفتند: ای قوم! همان شد که صالح به شما گفته بود. قوم گفتند: اگر همه ما هم نابود شویم، گفته صالح را گوش نمیکنیم و خدایان خود را که پدران ما میپرستیدند، رها نخواهیم کرد و توبه نمیکنیم.
روز سوم، صبح کردند درحالیکه صورتهایشان سیاه بود. بعضی به سوی بعضی دیگر گفتند: ای قوم! آنچه را حضرت صالح به شما گفته بود، رخ داد. پس گردنکشان گفتند: آنچه را صالح برای ما گفته بوده به سوی ما آمد. نیمهشب شد و جبرئیل به سوی آنان آمد؛ فریادی بر سر آنان کشید که پرده گوش ایشان را درید و قلبهای آنان را شکافت و کبدهایشان متلاشی شد. یقین کردند که عذاب بر آنان نازل خواهد شد. همه آنان بزرگ و کوچک در چشم به هم زدنی مردند. پس برای آن شتر و فریاد شتر، هیچ چیزی باقی نماند، مگر اینکه خداوند آنان را نابود کرد. پس روز برآمد، درحالیکه همه آنها مرده بودند.
خداوند از آسمان همراه با فریاد، آتش فرستاد و همه آنان را سوزاند (همان، 1384ش، ص187، ح214).
کیفت عذاب قوم ثمود
صاحب تفسیر کبیر تسنیم در این مورد میفرماید:
سنت الهی بر هدایت و اتمام حجت با مردم از راه فرستادن پیامبران: استوار است. ازاینرو، نپذیرفتن حجت الهی و سرکشی در برابر آن، عذاب الهی را در پی دارد و پس از حتمی شدن عذاب، تنها انبیا و همراهانشان با رحمت ویژۀ الهی نجات مییابند: {ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ} (یونس: 103). خدای والا به تناسب هر گناهی، عذابی ویژه دارد؛ مثلاً عذاب رباخوار با ستمگر یا منافق متفاوت است. بر این پایه، عذاب مستکبرانی که خود را بزرگتر و برتر از دیگران انگاشته و بندگان الهی را کوچکتر از خود میپندارند، فرومایه و خوار شدن است. ازاینرو، ثمودیان متکبر در روز عذاب که هنگامه نمایان شدن راستیهاست، به عذابی خوارکننده و با رسوایی هلاک شدند (جوادی آملی، 1395ش، ج39، ص82).
سپس میفرماید: «شدت قهر و عذاب الهی و ذلت قوم ثمود را میتوان از تعبیرهای گوناگون قرآن کریم در بیان عذابشان دریافت، مانند {فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ} (هود: 67)؛ «آنان صبحگاهان در دیارشان به صیحه آسمانی و عذاب خوارکننده گرفتار شدند». (همانجا)
قرآن کریم گاهی عذاب قوم ثمود را مطلق: {فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ} (شعرا: 158)، زمانی با پسوند یا پیشوند یا تعبیرهای گوناگونی یاد میکند که هر یک گویای جهت ویژه و گوشهای از عذاب آنهاست: {فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ} (اعراف: 73)، {فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ} (فصلت: 17)؛ ... عذاب قوم ثمود با صیحهای از حضرت جبرئیل7 آغاز شد: {وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ} (هود: 94)؛ «آنگاه صاعقه و رعدی پدید آمد که بانگ آن، خواری همه یکبار آشکار شد»؛ {وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ} (فصلت: 17) و پس از آن زمین به لرزه درآمد: {فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ} (اعراف: 78)؛ «که بر اثر این عذاب همه ثمودیان به رود افتادند و هلاک شدند»؛ {فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ} (نمل: 51)، «به گونهای که گویی هیچگاه در آن مکان اقامتی نداشتند»؛ {کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا}، (هود: 95).
هر چیزی که از ریشه کنده شود، اثرش به اندازه طول، عرض و عمق آن، در زمین میماند، مثلاً اثر درخت چنار کهن که ریشهاش سالیان دراز در زمین فرو رفته است، پس از کنده شدن، گودالی وسیع است؛ لیکن اثر اندک بوتهای کوچک، زود نابود میشود.
بر این پایه، قوم ثمود که از اقوام ریشهدار تاریخ بودند، میبایست آثارشان مدتها پس از عذاب پایدار میماند، اما تعبیر {کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا} مینمایاند که این قوم سرکش، آنچنان ریشه کن شدند که اثری از آنان بر جای نماند؛ گویا هرگز در آن سرزمین نبودند (همانجا).
نتیجهگیری
قوم ثمود پس از قوم عاد، یکی از تمدنهای بشری است که از زمینهای هموار، قصرهای مستحکم و خانههای زیبا، کشتزارها و باغهای حاصلخیز و همچنین زندگی همراه با رفاه برخوردار بودند. حضرت صالح7 این قوم عرب را به دین توحید، ترک بتپرستی فرا خواند و از آنان خواست در جامعه به عدل و احسان رفتار کنند و در زمین گردنکشی و اسراف ننمایند و ایشان را به عذاب الهی تهدید کرد. لیکن این قوم در برابر حجت خود و اعجاز او سرکشی کردند و در نهایت خداوند نیز این قوم غره به ثروت و رفاه را با ذلت و زبونی مشمول قهر و عذاب خود قرار داد تا عبرتی برای همه تمدنهای مادی و سرکش باشد.
منابع
قرآن کریم.
جوادی آملی، عبدالله (1395ش). تسنیم تفسیر قرآن کریم، چاپ اول، قم، نشر اسراء.
الحسنی عاملی، عبدالصاحب (1385ش). الانبیاء حیاتهم قصصهم، چاپ اول، قم، منشورات المکتبة الحیدریة.
طباطبائی، سید محمد حسین (1389ق). المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
کلینی، محمد بن یعقوب (1384ش). الروضة من الکافی، چاپ دوم، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
مکارم شیرازی، ناصر (1388ش). تفسیر نمونه، چاپ پنجاه و ششم، تهران، دار الکتب الاسلامیة.