نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
چکیده
مقدمه
دیوان نقابت، سازمانی سیاسی، اجتماعی و حقوقی است که صبغهای دینی داشته و به مثابه حلقه وصل دستگاه حکومت آل بویه با بنیهاشم عمل میکرده است. این تشکیلات سازمانی، هنگام روی کار آمدن دیالمه و تحت تأثیر برخی عوامل فرهنگی ـ اجتماعی شکل گرفت؛ زیرا تا این زمان، نقابت علویان و عباسیان مدیریتی واحد داشت و این روند، باعث میشد از سویی بنیعباس، که در رأس نظام سیاسی و حکومتی جهان اسلام قرار گرفته بودند، حقوق مسلّم طالبیان را نادیده بگیرند و به آنان ستم روا دارند و ایشان را در تنگناهای شدید سیاسی قرار دهند و از سوی دیگر، سادات و امامزادگان، که رو به فزونی بودند و میان مردمان مؤمن نفوذ داشتند و به دلیل پیوند با خاندان طهارت: از قداست و تکریم ویژهای برخوردار بودند، نه فقط زیر بار خلافت آل عباس نمیرفتند؛ بلکه در مواقعی قیامها و خیزشهایی را علیه آنان ترتیب میدادند. ازاینرو، عده زیادی از آنان، یا به شهادت میرسیدند یا در سیاهچالهای دستگاه خلافت عباسی وضعیت نگرانکنندهای را میگذراندند و خانوادهها و متعلّقان آنان نیز فاقد آرامش و امنیت لازم بودند. افزون بر اینکه از شرافت نسبی ایشان نیز سوء استفاده میشد. تا آنکه با پیدایش ضعف و فتور در دولت عباسی، قوت گرفتن علویان و روی کار آمدن دولت شیعی و مقتدر آل بویه، این خاندان از نقیبی جداگانه برخوردار شدند و با ساماندهی آنان در مدیریت جدید با عنوان دیوان نقابت، شکوه، عزت، هویت و جلال شأن ایشان افزایش یافت و از خدمات ویژه رفاهی و حقوقی برخوردار شدند. افزون بر اینکه در رأس تشکیلات آنان، شخصیتهای دانشمند، فقیه، محدث و مدبّر قرار گرفت.
تفکیک نقابت علویان از بنیعباس
نقیب به کسی میگفتند که رسیدگی به امور طالبیان و علویان را از سوی حاکم وقت عهدهدار میشد. ازآنجاکه اولاد و ذراری خاندان طهارت: رو به فزونی بودند و از سویی، میان مردم نفوذ داشتند و زیر بار خلافت آل عباس نمیرفتند، از طرف آنان با کارگزاران عباسی، منازعات و مناقشاتی صورت میگرفت. به علاوه، عدهای از این شرافت نسبی، سوء استفاده میکردند و ضرورت داشت در صحت نسب کسانی که خود را از اولاد امام حسن و امام حسین8 میدانستند، دقت شود و غیر شریف در زمره اشراف قرار نگیرند. نقیب ضمن اهتمام در حفظ انساب خاندان مورد نظر از جماعات گوناگون، به امور علویان رسیدگی میکرد و اختلافات آنان را فیصله میداد. کسی که به عنوان نقیب منصوب میشد، به لحاظ خانوادگی و دانش و فضیلت، شخصیتی برجسته و پذیرفته طالبیان بود. نقابت در صورتی شکل رسمی به خود میگرفت که فرمان خلیفه یا سلطان درباره آنان صادر شده بود. تا اواخر قرن چهارم هجری، علویان و عباسیان نقیبی مشترک داشتند؛ اما به دلیل ضعف در دستگاه خلافت، قوت گرفتن سادات و امامزادگان و همچنین روی کار آمدن دولت شیعی آل بویه، هر یک از این خاندان از نقیبی جداگانه برخوردار شدند (فقیهی، 1389، ص116؛ همو، 1366ش، ص376-377؛ ملک مکان، 1389ش، ص259-260).
منظور از واژه نقابت در زمان آل بویه، بیشتر سرپرستی اشراف علوی بود. مفهوم کلمه شریف در آن عصر، معادل لفظ «سید» در عراق و ایران کنونی است. نقابت، منصبی اداری و دیوانی در دستگاه آل بویه به شمار میآمد؛ اما قلمرو فعالیتهای آن، جنبههای مذهبی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی به خود میگرفت. نقیب با توجه به موقعیت و جایگاهی که داشت، علاوه بر آراستگی به فضل و فضیلت، میان قومش نیز محترم و مطاع بود و از دانش انساب آگاهیهای کافی داشت. تدبیر، بصیرت، بینش قوی و نفوذ کافی از ویژگیهایی به شمار میرفت که نقیب به آنها برازنده بود. خطاپوشی، رازداری، وسعت نظر، بردباری، شجاعت و عزت لازم برای رویارویی با متخلفان و صاحبان قدرت، از خصال بارز کسی بود که در رأس دیوان نقابت قرار میگرفت. علاوه بر اینها نقیب بر مباحث فقهی، حقوقی، قضایی، امور حسبه و مقدراتی از این قبیل، در حد کفایت اشراف داشت (فقیهی، 1389ش، ص67-68؛ خالقی، 1387ش، ص143-144). نقیب بعد از انتصاب به این مقام، وظیفه داشت انساب خاندانهای سادات را به دقت بررسی و شناسایی، و شجرهِ آنان را در دفاتر ثبت کند، بر حرکات جمعیت علویان از قبیل ولادت، ازدواج، وفات، مهاجرت و اشتغال ایشان نظارت داشته باشد، آنان را از ارتکاب به معاصی و منکرات باز دارد، افراد تحت نقابت را در رسیدن به خواستههای قانونی و شرعی، استیفای حقوق، اشتغال به حرفههای آبرومند و مطابق با منزلتشان یاری دهد، از اموال طالبیان اعم از معقول و غیر منقول محافظت، و از موقوفات و مواریث آنان صیانت کند، به تعلیم و تربیت و تهذیب کودکان و نوجوانان اهتمام داشته باشد؛ طوری که بایسته شرافت خاندانشان باشد (بابائی حائری، 1373ش، ص27-28؛ خالقی، 1387، ص143-145؛ زیدان، 1372ش، ص145).
نقیب النقبا
بالاترین منصب در دیوان نقابت، نقیببالنقبای هاشمیها و طالبیها بود. وی نقیب سادات بغداد نیز بود و در برابر دولت آل بویه و طالبیان عراق، پاسخگو بود. کسی که حکم نقابتش را برای ناحیه، محله، شهر، قومی خاص یا ناحیهای از دست عالیترین مقام دولت دیلمی یا نقیب النقبا دریافت میکرد، در زیرمجموعه نقیبالنقبا مشغول فعالیت میشد. نقیب، کارگزارانی چون قائممقام یا جانشین با اختیارات کامل، نایب یا نماینده، دستیار و معاون، صاحب سرّ و امین و وکیل و نقیب در انتقال پیامها و فرمانها، مسئول روابط عمومی و تنظیمکننده ملاقاتها و رفتوآمدها، کاتب، خزانهدار، کارمندان امور مالی و اداری، خدمه و گردآورندگان اطلاعات و گزارشها، در اختیار داشت (فخرالدین رازی، 1409ق، ص119-120؛ ابن طقطقی، 1376ش، ص177؛ ملک مکان، 1389ش، ص260؛ خالقی، 1387ش، ص163-166؛ بابایی حائری، 1373ش، ص28-29).
نقیبان نامدار
در عصر آل بویه، شخصیتهایی که در ادامه میآید، به عنوان نقیب سادات و علویان، در رأس دیوان نقابت مشغول انجام وظایف محوله بودهاند:
1. محمد فرزند جعفر، معروف به ابن قیراط: ابن قیراط در زمره سادات جلیلالشأن حسنی و از ذریه امام حسن مجتبی7 بود. وی سال 345 هجری به سمت نقابت علویان بغداد منصوب شد. او با جایگاه ویژهای که در دستگاه حکومت دیلمی داشت، برای بهبود اوضاع اجتماعی ذراری اهل بیت: و همچنین پیشرفت شیعیان، اقدامات مؤثری انجام داد (ابن مسکویه، 1332ق، ج2، ص207؛ ملک مکان، 1389ش، ص261).
2. ابوعبدالله محمد بن داعی (م.359ق): ابوعبدالله از علویان زیدیمذهب ساکن در بغداد بود و با دستگاه خلافکار و ستمگر عباسی، سر سازش نداشت و عدهای دیلمی، زیدی و سادات، با وی مخفیانه دست بیعت دادند و او را به قیام علیه دستگاه خلافت تشویق کردند. سال 348 هجری، معزالدوله بر اثر فشار شیعیان، وی را به نقابت علویان برگزید که تا 352 هجری یعنی زمان روی کار آمدن فرزند معزالدوله، عزالدوله بختیار، وی این سمت را عهدهدار بود؛ اما سرانجام با تهاجم مخالفان روبهرو شد و ناگزیر بغداد را ترک کرد. تا زمانی که معزالدوله زمام امور را در اختیار داشت، ابوعبدالله علیه او دست به تحریکات سیاسی و اجتماعی نزد؛ اما بعد از وی فعالیتهای گستردهای انجام داد. وی از موقعیت و شخصیت والا و بانفوذی برخوردار بود؛ طوری که در مواردی خلیفه عباسی در برابر خواستههای او تسلیم میشد که این ویژگی، امتیاز بزرگی برای شیعیان و علویان به شمار میآمد. ابوالحسن علی بن یحیی فرزند علی علوی، ازآنجاکه عالمی فقیه و مجتهد بود، به عنوان قائممقام و جانشین ابوعبدالله ابن داعی با اختیارات خاصی به انجام امور محوله در مسائل قضایی، امور حسبه و شرعی میپرداخت (ابن عنبه، 1417ق، ص358؛ خالقی، 1387ش، ص165؛ ملک مکان، 1389ش، ص262؛ مشکور، 1363ش، ص177؛ ابن مسکویه، 1332ق، ج2، ص207؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1367ش، ج3، ص478).
3. ابوالحسن احمد بن علی کوکبی: وی از نوادگان امام سجاد7 بود که از قم راهی عراق شد و در بغداد سکنا گزید. در آغاز، احمد معزالدوله، امارت بصره را به این سید حسینی واگذار کرد، آنگاه نقابت علویان به ایشان تفویض شد که تا زمان رحلت، این مقام را عهدهدار بود (قمی، 1363ش، ص205؛ فیض، 1330ش، ص344).
4. ابواحمد حسین موسوی (م.403ق): ابواحمد حسین فرزند سیدموسی و والد معظم سید رضی و سیدمرتضی علمالهدی، عالمی فرزانه و مدیری باتدبیر و کارگزاری دوراندیش بود که بر اثر تزکیه درون و تهذیب نفس و مراقبت و کردار رفتارش خصالی پسندیده را در وجودش شکوفا ساخته و به صدق و اخلاص مشهور شده بود. از همین رو، علما و عموم مردم مقامش را تکریم میکردند؛ بلکه به آرا و افکار و فتاوایش توجه داشته، قابل پیروی میدانستند. ابونصر فیروز، معروف به بهاءالدوله و از امرای آل بویه، او را به «طاهر الاوحد» و «ذوالمناقب» ملقب ساخت و با توجه به لیاقتها و شایستگیهایی که از وی میدانست، مسئولیتهای مهمی چون نقابت علویان، نظارت بر دیوان مظالم و سرپرستی حجّاج را به وی واگذار کرد. در حکمی که سال 354 هجری صادر گردید و در آن، سرپرستی علویان و رسیدگی به دعاوی را بر عهدهاش گذاشتند کفایت، امانت، درستی و راستی او مورد ستایش و تمجید قرار گرفت. وی در سمتهای گوناگونی که داشت، بارها اختلافات شیعیان و سنیان را حل و فصل کرد و گرفتاریهای اجتماعی و فرهنگی جامعه شیعی را برطرف ساخت. بر اثر نقشههای مخالفان تنگنظر و دشمنان دانشمندان علوی، که در مذهب خود تعصب داشتند و در تشکیلات حکومتی نفوذ پیدا کرده بودند، وی بارها از مقام نقابت عزل میگردید؛ ولی دوباره به این سمت منصوب میشد و این فراز و فرودها از منزلت و عزت او نمیکاست و حتی بر اثر نفوذ و اقتداری که به دست آورده بود، بارها نزاع بین امرای آل بویه را مرتفع ساخت. وی به هیچ کار دشواری دست نزد، مگر آنکه با همت عالی و حُسن تدبیر به انجام رسانید. وی سرانجام در 97 سالگی درگذشت (ابن ابیالحدید، 1379ق، ج1، ص31 و 41؛ ثعالبی، 1402ق، ج2، ص121؛ ابن اثیر، بیتا، ج7، ص290؛ ابن جوزی، 1358ق، ج8، ص329؛ ابن کثیر، 1386ق، ج11، ص342؛ دوانی، 1363ش، ج3، ص268-269).
5. ابوالحسن علی بن احمد بن اسحاق علوی: پس از آنکه عضدوالدوله، ابواحمد موسوی را از منصب نقابت برکنار کرد، سال 369 هجری، ابوالحسن علوی را برای چنین مقامی برگزید. ابوالحسن علوی در بغداد مستقر بود و بر علویان این شهر و واسط نظارت داشت. همزمان احمد بن عمرو بن یحیی، نقابت علویان کوفه و احمد بن قاسم، نقابت سادات بصره و اهواز را برعهده گرفتند. پس از مرگ عضدالدوله در 373 هجری، ابوالحسن علوی متصدی حمل پیکر عضدالدوله از بغداد به نجف و انجام مراسم دفن جنازهاش شده بود (فقیهی، 1389ش، ص248 و 378؛ ابن جوزی، 1358ق، ج7، ص120؛ ابن مسکویه، 1332ق، ج2، ص399-400).
6. ابوالحسن سیدمحمد رضی (م.406ق): سید رضی از مشهورترین اشراف شیعه آن روزگار و در زمره نوابغ جهان تشیع در علم، ادب و معرفت و مجهز به سلاح قلم، بیان و قدرت ایمان است که سخنان مولای متقیان حضرت علی7 را در نهجالبلاغه گرد آورده. وی معارف متداول آن عصر را از استادان طراز اول آموخت و از هفدهسالگی به تألیف آثاری روی آورد که در شمار عالیترین آثار فکری، دینی و علمی شیعه است. به رغم تنگناهایی که با آن روبهرو بود، دارالعلمی در بغداد بنا نهاد که شاگردان فاضل و شایستهای تربیت میکرد. مورخان نوشتهاند او فاضلی متدین، باسخاوت، پرهیزکار و ماهر در فنون گوناگون بود و در انجام فرایض و نوافل، التزامی جدّی داشت و در عزت نفس، وفاداری، ورع، همت عالی و دیگر ملکات فاضله کمنظیر بود. در سنین جوانی و در سال 388 هجری، وقتی بهاءالدوله دیلمی در واسط عراق بود، سید رضی جانشین این امیر آل بویه برگزیده، و به شریف جلیل ملقب شد. در همین سال، پدرش ابواحمد، تمام مسئولیتهایی را که عهدهدار بود، به ایشان واگذارد که بهاءالدوله هم تأیید کرد. سرانجام در 403 هجری، این بزرگوار به سمت نقیب النقبای نواحی تحت قلمرو دولت دیلمیان برگزیده شد و فرمان نقابت وی در منزل فخرالملکِ وزیر و در حضور اعیان و بزرگان قرائت گردید. همچنین امارت حجاج بیتاللهالحرام و ریاست دیوان عالی کشور (دیوان مظالم) به او سپرده شد و از طرف بهاءالدوله، به القاب شریف رضی و ذوالحسبین ملقّب گشت. این دانشمند شجاع و سخنور مقاوم، از هیبت هیچ مقام و صاحبمنصبی واهمه به دل راه نمیداد و خلفای عباسی را غاصبان خلافت میدانست و افکار مبارزاتی و اندیشههای انقلابی خود را در مجالس گوناگون بازگو میکرد (ابن کثیر، 1386ق، ج9، ص189؛ ابن خلکان، 1364ش، ج4، ص44؛ ابن جوزی، 1358ق، ج9، ص147؛ ابن کثیر شامی، 1386ق، ج11، ص347؛ محدث قمی، 1378ش، ج2، ص407؛ یادنامه علامه شریف رضی، 1366ش، ص37-38؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1367ش، ج1، ص 641؛ ابن عنبه، 1414ق، ص208-209).
7. سیدمرتضی علمالهدی (م.436ق): نامش علی، کنیهاش ابوالقاسم، فرزند ابواحمد حسین فرزند موسی، نواده امام کاظم7 است که نیاکانش همگی از مشاهیر مورد تکریم اقشار گوناگون بودهاند. بعد از والدش، شخصیت مهمی که در شکلگیری مقام علمی و معنوی وی نقش اساسی داشت، شیخ مفید است که علاوه بر تألیف حدود دویست جلد کتابِ مفید و ممتاز، دانشمندانی لایق در مکتب او پرورش یافتند و عهدهدار مسئولیتهای مهمی نیز بود. سیدمرتضی بعد از صعود به ارتفاعات علمی، خود حوزه مهمی در بغداد برپا ساخت که بزرگانی چون شیخ طوسی در آن شرکت میکردند. علمالهدی موسوی، سیّدی با ذوقِ سرشار و استعدادی شگرف بود که رجالنگاران از وی به عنوان ادیبی متعهد، مجتهدی خودساخته، محققی توانا، متکلمی ورزیده و محدثی عالیقدر سخن گفتهاند که آثار باارزشی در فقه، اصول، علوم و معارف قرآنی، حدیث، ادبیات و کلام به رشته نگارش در آورد. او قریب به نود اثر از خود به یادگار گذاشت. بسیاری از نگاشتههایش علاوه بر محتوایی غنی، ناظر بر مسائل روز و مقتضیات بوده است. سیدمرتضی، اولین دانشمند شیعه است که خانهاش در بغداد را دارالعلم قرار داد و برای مباحثه و مناظره آماده کرد. کتابخانهای که وی برای استفاده جویندگان دانش و معرفت بنیان نهاد، قریب یکصد هزار جلد کتاب داشت. سال 406 هجری، که برادرش سید رضی به سرای باقی شتافت، ایشان به سمت نقیب النقبای علویان و طالبیان، امیر حجاج و زائران خانه خدا و ریاست دیوان مظالم منصوب گردید که او در پرتو تدبیر، کفایت و کاردانی خویش، این مسئولیتها را به نحو احسن به انجام رسانید. سیدمرتضی و برادرش سید رضی، در دهههای آغازین قرن پنجم هجری صاحباختیار واقعی بغداد بودند؛ زیرا در عین اینکه از محققان نامدار شیعی به شمار میآمدند، به عنوان واسط میان امیران آلبویه و مردم عمل میکردند. این دو عالم بزرگوار، در تقویت مذهب اهل بیت:، اقتدار شیعیان و ردّ شبهات منکران و مخالفان، با قوت و شهامت عمل میکردهاند (عبدالجلیل رازی، 1391ش، ص45؛ امینی، 1356ش، ج4، ص265-268؛ خوانساری، 1392ق، ج4، ص296؛ یارشاطر، 1354ش، ج1، ص156؛ ثعالبی، 1402ق، ج3، ص131؛ ابن جوزی، 1358ق، ج8، ص120؛ دوانی، 1363ش، ج3، ص278-279؛ فقیهی، 1366ش، ص248 و 378؛ محدث قمی، 1378ش، ج2، ص406-407).
8. سیدعدنان موسوی: سید رضی، فرزندی جلیلالقدر و عظیمالشأن داشت که رجالنگاران، نامش را السیدالشریف المرتضی ابواحمد عدنان فرزند شریف رضی موسوی ضبط کردهاند. وی پس از رحلت عمویش سیدمرتضی علمالهدی، از طرف دیلمیان، نقابت علویان را بر عهده گرفت. امیران آل بویه، مقامش را بسیار تعظیم میکردند و ابن حجاج بغدادی، در مدح ایشان قصاید بسیاری سروده است (محدث قمی، 1378ش، ج2، ص408-409). قاضی نورالله شوشتری در وصف وی مینویسد:
شریف بطحای فضل و کرم و نقیب مشهد دانش بود. لوای علوّشان و سمو مکان او به سمای رفعت و سماک علو نسب احمدی رسیده و بر خصلت حشمت و احترام و اعلام نزهت طهارت {إِنَّمایُریدُاللهُلِیُذهِبَعَنکُمُالرِّجسَأَهلَالبَیتِوَیُطَهِّرَکُمتَطهیرًا} (احزاب: 33) کشیده:
تفاخر نموده به او آل هاشم |
تظاهر فزوده به او آل حیدر |
به اجداد او عزّ بطحا و یثرب |
به اسلاف او فخر محراب و منبر |
بعد از وفات عم خود، میرمرتضی، متولی نقابت علویّه شد (شوشتری، 1392ش، ج3، ص422).
متأسفانه، در تمام منابعی که در دهههای اخیر در معرفی سید رضی نوشته شده، حتی به نام این فرزند فرزانه و فاضل او اشارهای نشده است. عدنان بن رضی، در زمره نقبایی بود که به سمت ریاست دستگاه قضایی دولت آل بویه، که مقر آن در بغداد بود، منصوب گردید. حکم وی به عنوان ریاست دیوان مظالم، نقضناپذیر بود و حتی وزیر، صاحبان دواوین، امیران لشکر و حتی مقربان فرمانروای وقت، موظف به پیروی از آن بودند (ابن طقطقی، 1376ش، ص169؛ ابن جوزی، 1358ق، ج7، ص476؛ عبیدلی،1413ق، ص154؛ ابراهیم حسن، 1386ش، ص899- 900؛ خالقی، 1387ش، ص179).
زمانی که طغرلبیک سلجوقی به عراق یورش برد، اهالی بغداد به نبرد با لشکر او برخاستند و فقط اهالی کرخ با این مهاجمان نجنگیدند؛ بلکه مردمان این محله، که شیعه بودند، از سپاهیان طغرل حفاظت کردند و آنان را پناه دادند. وقتی امیر سلجوقی از رفتار شیعیان کرخ باخبر شد، دستور داد با ایشان خوشرفتاری شود و عمیدالملک کندری، وزیرش را نزد نقیب علویان فرستاد تا به نمایندگی طغرل از وی تشکر کند و شماری از قوای خویش را نزد او گمارد تا از این سید علوی و ساکنان کرخ حراست نمایند (ابنکثیر، 1386ق، ج9، ص611؛ مشکور، 1363ش، ص188؛ جعفریان، 1393ش، ص390).
در سال 443 هجری، وقتی شیعیانِ کرخ باب سماکین (ماهیفروشان) را احداث کردند، روی کنگرههای دیوارها نوشتند: «محمد و علی خیرُ البشر». مخالفان، این عبارات را برنتابیدند؛ زیرا با گرایشهای اعتقادی آنان سازگار نبود و برای تحریک خلیفه وقت عباسی، بر آن جملات، عباراتی افزودند و گزارشی غیر واقع به قائم عباسی ارائه دادند. خلیفه، سیدعدنان موسوی، فرزند سید رضی، را مأمور بررسی اوضاع کرد. او هم در این باره گزارش تهیه کرد و به وی تحویل داد که در آن آمده بود: حق با اهالی کرخ است. خلیفه و کارگزارانش، دستور خاتمه درگیری را دادند؛ اما عدهای از قاضیان حنبلی، عامه اهل سنت را به نزاع و جنگ وا داشتند. آنان شمار زیادی را با خود همراه کردند که بعد از به راه انداختن درگیری، به حرم کاظمین8 هجوم بردند و حرم مقدس آن دو امام را به آتش کشیدند. در این روز، فاجعهای به بار آمد که کمنظیر بود. سیدعدنان موسوی برای خاموش کردن این فتنه، فراوان کوشید (ابن اثیر، بیتا، ج8، ص302؛ ابن جوزی، 1358ق، ج15، ص329؛ آل یاسین، 1371ش، ص30-31).
نتیجهگیری
چنانکه اشاره شد، از وقتی آل بویه اقتدار لازم را به دست آوردند و موفق شدند قدرت سیاسی خلفای عباسی را در حاشیه قرار دهند، به ویژه از زمان استیلا بر مرکز حکومت آنان (بغداد)، نه فقط توجه افزونتری به منزلت علویان نشان دادند؛ بلکه از طریق نهادی با عنوان دیوان نقابت، به سازماندهی طالبیان پرداختند و در رسیدگی به مسائل اقتصادی، قضایی، فرهنگی و آموزشی آنان جدیّت ورزیدند و در حفظ شرافت و حیثیّت بنیهاشم در برابر مخالفان و معاندان، اقداماتی به عمل آوردند و ذراری اهل بیت: را در نهایت تکریم و تعظیم، مورد حمایت همهجانبه قرار دادند و آنان را در نواحی تحت قلمروشان، به مسلمانان معرفی کردند. نقیبانی که فرمانروایان آل بویه تعیین میکردند، به لحاظ اصالت در نسب و تواناییهای علمی و فکری، از شایستگیها و لیاقتهای ویژهای برخوردار بودند. نقبا با اختیارات خاص و احاطهای که به مباحث فقهی، حقوقی و قضایی داشتند، به منظور ارتقای موقعیت و مکانت علویان، مسئولیتهای محوّله را به نحو احسن انجام میدادند. دانشمندان و فرزانگانی که در رأس دیوان نقابت قرار داشتند، به عنوان واسطهای میان سادات و دولت آل بویه عمل میکردند و به موازات این مسئولیت، در تقویت مذهب اهل بیت: و ردّ شبهات مخالفان و منکران، از هرگونه کوششی دریغ نداشتند.
منابع
آل یاسین، محمدحسین (1371ش). تاریخ حرم کاظمین8، مشهد مقدس، کنگره جهانی حضرت امام رضا7، چاپ اول.
ابراهیم حسن، حسن (1386ش). تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بدرقه جاویدان، چاپ دوم.
ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله (1379ق). شرح نهج البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ اول.
ابن اثیر جزری، علی بن محمد (بیتا). الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (1358ق). المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم، حیدرآباد دکن، بینا.
ابن خلّکان، احمد بن محمد (1364ش). وفیات الاعیان و ابناء الزمان، تصحیح احسان عباس، قم، منشورات الرضی.
ابن طقطقی، محمد بن علی (1360ش). تاریخ فخری، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ـــــــــــــــــــ (1376ش). الاصیلی، به کوشش سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول.
ابن عنبة، احمد بن علی (1417ق). عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، قم، انصاریان، چاپ اول.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (1386ق). البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف، از روی طبع مصر.
ابن مسکویه، احمد بن محمد (1332ق). تجارب الامم، به اهتمام و تصحیح ه .ف. آمدرو، قاهره، بینا، طبع افست.
امینی، عبدالحسین (1356ش). الغدیر، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
بابائی (حائری)، سعید (1373ش). صاحب بن عباد وزیر دینپرور، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
ثعالبی، عبدالملک بن محمد (1402ق). یتیمة الدهر فی محاسن العصر، بیروت، دارالکتب العلمیة.
جعفریان، رسول (1393ش). تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، تهران، نشر علم، چاپ ششم.
خالقی، محمدهادی (1387ش). دیوان نقابت، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
دائرة المعارف بزرگ اسلامی (1367ش). زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.
دوانی، علی (1363ش). مفاخر الاسلام، تهران، امیرکبیر، چاپ اول.
رازی قزوینی، عبدالجلیل (1391ش). میرجلالالدین محدث ارموی، با ویرایش و تحقیق جدید محمد حسین درایتی، قم، مؤسسه فرهنگی دارالحدیث و تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چاپ اول.
زیدان، جرجی (1372ش). تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، چاپ هفتم.
شوشتری، قاضی نورالله (1392ش). مجالس المؤمنین، تصحیح و تعلیق، ابراهیم عربپور
(و دیگران)، مشهد مقدس، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
عبیدلی، محمد بن محمد (1413ق). تهذیب الانساب، تعلیقات و استدراک ابن طباطبا حسین بن محمد حسنی، با پژوهش و کوشش شیخمحمدکاظم محمودی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول.
فخر رازی، محمد بن عمر (1409ق). الشجرة المبارکة، پژوهش سیدمهدی رجائی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
فقیهی، علیاصغر (1389ش). تاریخ آل بویه، تهران، سمت، چاپ هفتم.
ـــــــــــــ (1366ق). آل بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران، صبا، چاپ سوم.
ـــــــــــــ (1378ش). تاریخ مذهبی، قم، زائر، چاپ دوم.
فیض، عباس (1330ش). خلاصة المقال فی احوال الائمة و الآل، قم، چاپخانه قم.
قمی، عباس (معروف به محدث قمی) (1363ش). هدیة الاحباب، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
ـــــــــــــ (1378ش). منتهی الآمال، قم، هجرت، چاپ سیزدهم.
مشکور، محمدجواد (1363ش). تاریخ ایران زمین، تهران، اشراقی، چاپ دوم.
ملک مکان، حمید (1389ش). تشیع در عراق در قرون نخستین، با همکاری امیر جوانآراسته و مصطفی سلطانی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول.
موسوی خوانساری، میرزامحمدباقر (1392ق). روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم، اسماعیلیان (دهاقانی).
یادنامه علامه شریف رضی (1366ش/ 1406ق). به اهتمام سیدابراهیم سیدعلوی، قم، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول.
یارشاطر، احسان (1354ش). دانشنامه ایران و اسلام، تهران، بنگاه ترجمه نشر کتاب، چاپ اول.